باز هم یک قضاوت نادرست
گارگین فتائی
من حدود سه ساله که این وبلاگ رو دارم و در اون مطالب گوناگونی رو نوشتم .
البته خودم در اینترنت بارها شاهد این بوده ام که افرادی با ذکر منبع و نام من نوشته های منو توی وبهاشون آورده اند و این نشون دهنده افزایش اعتبار نوشته های من هست و در طی این سه سال مدام بر خواننده ها و نظردهندگان وبلاگم افزوده شده .
مطالب این وبلاگ شامل تحقیقات من در مورد فرهنگ ارمنی و تحقیقات من در خصوص سایر موارد نظیر مذهب و تاریخ و غیره است .
بخشی از نوشته های من هم حقوقی هستند که علت آن این است که خودم در دانشگاه ، رشته حقوق خوندم و کیل دادگستری شدم و تبعا به این گونه موضوعات رغبت دارم.
قسمتی از نوشته های من هم شامل اشعاری بوده که در طی چندین سال اونها رو ساختم که هم با روش شعر کلاسیک هست و هم شعر معاصر، این اشعار در زمینه های مختلفه ، از عشق گرفته تا فلسفه و عرفان و مسائل اجتماعی و حتی طنز.
تعدادی از نوشته ها نیز کپی نوشته های دیگران با ذکر منبع کامل اینترنتی و نویسنده اونها بوده ، نوشته هایی که در نظر من جالب بوده اند.
البته از تصاویر هم در این اواخر زیاد استفاده کرده ام .
این وبلاگ من تبعا دارای موافقان و مخافانی است .
موافقان وبلاگ من دوستان من و یا سایر وبلاگ نویسانی هستند که به شخصیت خود من و یا فرهنگ ارمنی یا نوشته های من علاقه مند هستند و حتی خواهان پاسخ در مورد دین و یا زبان و قومیت من و یا خواهان یک مشورت حقوقی بوده اند و عده ای از اینها تنها از طریق ایمیل با من مکاتبه داشته اند و البته نهایت احترام و ادب رو نسبت به من ارزانی داشته اند
اما این وبلاگ دارای مخالفانی نیز هست که می توان اونها رو این طور دسته بندی کرد
1: پانترکبستها
مخالفت اینها با توجه به ارمنی بودن من و اینکه پدربزرگ من خود از بازماندگان قتل عام ارامنه بوده و سعی در تشریح تاریخ و فرهنگ ارمنی و آوردن مطالبی در مورد کشور ارمنستان طبیعی است . در واقع اینها دشمن درجه یک ارامنه هستند.
نمونه هایی از ادعاهای اینها رو شما در همین وبلاگ و وبلاگهای دیگه زیاد شنیده اید .
ادعاهایی که حتی فکر کردن در مورد خیلی از اونها مضحک محسوب شده و در واقع نه تنها ارامنه بلکه سایر اقوام نظیر ایرانیها و روسها و یونانیها را هم آماج حملات خود قرار می دهند
مواردی نظیر اینکه ارمنستانی وجود نداشته و این روسها بودند که ارامنه رو به این منطقه آوردند ویا قبلا اونجا مال ترکها بوده و حتی خیلی از تمدنها مثل تمدن ماد و رستم رو ترک می دانند و مسائلی در مورد مناقشه قره باغ و انکار قتل عام ارامنه و جنایت کار و خونخوار جلوه دادن ارامنه و نمونه های فراوان دیگر که به هیچ عنوان نتوانسته اند در سطح جهانی مورد توجه قرار گیرند.
2: افراطیون دینی
در اینجا منظور من حتی کسانی که به اعتقادات دینی خود سخت پایبند هستند هم نیست بلکه مئنظور کسانی هستند که به قدری نفرت و تعصب نسبت به سایر ادیان و پیروان آن دارند که بالکل تمام عقائد دینی آنها را غلط ونادرست و بی پایه و اساس می دانند.
نمونه این گونه افراد و وب ها رو شما می تونید در همین بلاگفا در قسمت اندیشه و مذهب در بخشهای زرتشت و یهود و مسیح ببینید
به عنوان نمونه کسانی هستند که از طریق راه اندازی سایتی هدفشون خصومت شدید با ائین زرتشت هست و این خصومت به حدی زیاد است که اینها بالکل منکر وجود کتابی به نام اوستا و شخصی به نام رزرتشت و حتی منکر تمدن و امپراطوری ایران باستان و کورش کبیر و سایر سلسله های آن دوره هستند گویی در ایران باستان چیزی وجود نداشته جز تاریکی صرف!
3:روشن فکر نماها
من همبشه سعی کرده ام وقتی مطلبی می نویسم منبع اون رو هم ذکر کنم و وقتی در مورد چیزی می نویسم خوب در باره اون فکر کنم اما در طی این سه سال افرادی بوده اند که بر حسب اینکه چند تا کتاب خوندند و دو سه بار تشویق شدند و براشون کف زدند حالا فکر می کنند برای خودشون کسی شدند و می تونند دیگران رو ادم حساب نکنند و با ایراد گرفتن از فلان مطلب و گفتن این که این چرت و پرت ها چیه می نویسی و جریان اصلا این طوری نیست به خیالشون خودشون رو تخلیه کردند و احساس خود بزرگ بینیشون رو به رخ من کشیدند.
نمونه هایی از این دسته مخافان هم شامل کسانی هستند که در مورد یک واژه یا یک قومیت و یا یک جریان تاریخی با من اختلاف داشته اند و البته چون با زبون آدمی زاد نتونستند حرفشون رو بزنند رفتند تو فاز زبون چهارپایان
4: مخالفان شخصیتی
اینها افرادی هستند که یا با سبک نگارش من مخافند مثلا در مورد بدبینی من در خصوص یک مطلب و مدام سعی می کنند به خیال خودشون از حرفهای من مو رو از ماست بکشند بیرون و دنبال تناقض گویی درسخنان من بگردند.
موارد دیگری از اینگونه افراد کسانی هستند که با وضع ظاهری من و عارضه ای که دارم و اونو بارها برای خوانندگان گفتم مشکل دارند
البته اگه منظور بدی از این مخافتها نداشته باشند مساله ای نیست و همیشه می توان از نظر مخالفین استفاده کرد مثلا جناب آقای آذرخش که دارای دو وبلاگ به نامهای « انجمن نیستوگاموس ایران » و« زیز ذره بین کاردرمانی » هست با بدبینی من در مورد این دو عازضه یعنی آلبینسم و نیستوگاموس مخافله و خودش هم این عوارض رو داره البته منظورش این نیست که اینها بیماری نیستند و عارضه محسوب نمیشند بلکه معتفده که با دید مثبت باید به اونها نگریست.
اخیرا شخصی در وبلااگ من ظاهر شده به اسم محسن و نظرات مختلفی رو میزاره البته قبلا تعدادی از نظراتش رو حس کردم توام با مخافلت با منه اما من جواب اونها رو دادم و برخیها رو هم حمل بر شوخی گذاشتم اما یک ساعت پیش کامنتی ازش دریافت کردم که دیگه بوی شوخی نداشت و لازم دیدم در این مورد توضیحاتی رو بدم
در کامنتی که ایشون گذاشته بود بهم گفته بود که اینکه میگی نسیستوگاموس و آلبینیسم داری و به قول خودت چشمت رو به کتاب می چسبونی همش چرت و دروغه وگر نه چطوری روزی چهل و پنج تا پست توی وبلاگت میزاری
تو هیچیت نیست و با گفتن شعرهایی در مورد خودت می خوای محبت رو گدایی کنی و مدام می نالی که همدم نداری
ایشون تازه آخر حرفش گفته تو که انقدر زبون درازی جواب سوالات منو بده
انگار یه بازجو یا بازپرسه توی دادسرای جنایی!
حالا توضیحات من
1: من سال 1376 بود یعنی بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه از طریق یکی از وکلا مطلع شدم که برای افرادی مثلل ما در سازمان بهزیستی کارت عضویت صادر می کنند البته اگه زودتر فهمیده بودم تبعا زودتر اقدام می کردم.
من به سازمان بهزیستی نزدیک خودمون رفتم و اونها چندین آزمایش رو برام نوشتند که شامل آزمایشات چشم و بینایی و پوست میشه و اتفاقا همشون رو هم در مرکز اصلی در خیابان های بهشت و مولوی انجام دادم و همه اونها پیش پزشکان حاذق بهزیستی به عمل آمد و بعد از این آزمایشات من عضو بهزیتسی شدم.
اگه معلولیت چشمی نداشتم و اگه به قول تو من چیزیم نبود که منو توی بهزیستی به عنوان معلول نمی پذیرفتند و اصلا کارت معلولیت صادر نمی کردند.
من در دوران مدرسه و دانشگاه به سختی تونستم درس یاد بگیرم و تنها علت ادامه تحصیل من اراده و عللاقه من به تحصیل و علم بود چون چیزی رو که معلم و استاد روی تخته می نوشتند خوب نمی دیدم و عینک هم برای ما کارساز نیست چون ضعف بینائی ما مادرزادیه و سلولهای ته چشم ما به اندازه کافی رشد نکرده تا حتی بشه با عمل جراحی هم امکان مداوا داشته باشند .
کسانی که مثل من هستند حرف منو خوب می فهمند و مخصوصا چسبوندن کتاب به چشم رو
ما نمی تونیم گواهی نامه رانندگی بگیریم چون در معاینه چشم قبول نمیشیم
اینها همش ضعفه و من بارها گفتم که خواستم این عارضه رو به کسانی که اطلاعی از اون ندازند توضیح داده باشم و اطلاع رسانی کرده باشم
از وقتی که من در باره این عارضه نوشتم بر تعداد نویسندگان در باره این عارضه و شناسایی اون به دیگران افزوده شده .
همین ضعف بینائی حوادث تلخی برای من ایجاد کرد از برخورد فیزیکی با مردم تا سایر مسائل.
و اگه یادتون باشه دو سال پیش به شدت گردن درد گرفتم که دکتر گفت آرتروز شدید گردن داری که علتش اینه که سرت رو چهل سال مداوم خم کردی و روی گردنت فشار اومده چون من زیاد اهل مطالعه بودم و خیلی از اوقاتم رو در کتاب خونه می گذروندم و اون زمان هم کامپیوتر رایج نشده بود.
وقتی کامپیوتر رو گرفتم بدون توجه به طرز نشستن پشت اون شروع کردم به کار کردن با اون یعنی هم کارهای حقوقی رو باهاش انجام می دادم مثل تنظیم لوایح و دادخواست و وکالت نامه و هم وبلاگم رو می گردوندم و هم وب گردی کرده و مدام در حال افزایش اطلاعات و تحقیقات بودم اما غافل از این بودم که درست کار نکردن با کامپیوتر خود باعث ایجاد انواع بیماریهای جسمی و روحی میشه.
در وهله اول کمردرد شدید گرفتم طوری که یک ماه نمی تونستم راحت از جام بلند بشم و کارم کشید به زدن کورتون بعد کشید به گردنم که اون هم یک سال طول کشید و همین الان هم وقتی پشت کامپیوتر میشینم کمر و گردنم رو می بندم و خیلی با احتیاط کار می کنم.
اما خوبی کامپیوتر اینه که من تصویر و سایز فونتها رو زیاد می کنم یعنی الان تصویر و سایز فونتها در بالاترین حد خودشون هستند و با بزرگ کردن تصویر و البته بالا آوردن کیبورد تا نزدیک گردن تا حدی این مشکل بینائی رو حل کرده ام.
در مورد کارم هم من کارم رو با همکارم تقسیم کرده ام و بخشهایی که نیاز به چشم در اونها زیاد احساس میشه مثل رفتن به دادگاه و مطالعه پرونده بر عهده اونه و نوشتن لایحه و دنبال کردن پرونده و گشتن در مواد قانونی برای دفاع بر عهدهء منه البته اگه امکانش باشه و مدیر دفتر موافقت کنه از صفحات پرونده کپی برداری کرده و میارم اونها رو توی اسکن میزارم و خوب بزرگشون می کنم تا به حدی بزرگ بشه که بتونم اونها رو ببینم.
در مورد تفاوت ظاهری و آلبینیسم هم من همیشه این وبلاگ و خوانندگان خودم رو دوست صمیمی خودم دونستم چون خودم در حال حاضر در موقعیتی هستم که خیلی تنها هستم و در واقع تنها همدم و هم صحبت من همین کامپیوتره اما متاسفانه هر از چند گاهی به جای هم دلی کسانی ظاهر میشند که جز گرفتن حال و خالی کردن دل من و زدن تو ذوق من کار دیگه ای بلد نیستند.
من توی شعر نگارش لحظه ای همون طور که از نامش پیداشت خواستم حس و حال اون موقعی رو که داشتم رو روی کاغذ بیارم.
بدبختی من اینه که من همیشه رکم یعنی مشکلاتم رو هر طوری که هست بیان می کنم حتی اگه به ضرر من باشه و همین امر باعث میشه یه عده سوء تعبیر و سوء برداشت از حرفهای من بکنند
آخر سر عکس خودم رو هم اینجا میزارم تا یه عده با چشم خودشون ببینند که واقعاً عارضه آلبینیسم دارم هر چند خودم زیاد راغب به گذاشتن عکس حودم توی وبلاگ نبودم ولی یه عده منو مجبور به این کار کردند .