غم دنیا
گارگین فتائی
نمی دانم چرا اینگونه هستم
که تنها گشته و یکجا نشستم
بدون یک ندای عاشقانه
هزاذران بار ، قلبم را شکستم
به جای لحظه های شادمانی
گرفتم لحظهء غم را به دستم
همیشه با روانی رنج دیده
ز هر چیزی و هر شخصی بخَستم
خدایا کی رسد آن لحظه ای که
ببینم کز غم دنیا برستم