چرا خداوند به انسان کمک نمی کند
هوانس سارگاواک مانوکیانHovanes Sargavak Msnokian
http://ter-hambardzum.net/archives/8285
ارسالی از سوی آقای واروژ باغداساریان
ترجمه به فارسی از گارگین فتائی
مردی صبح هنگام با شتاب یه سمت محل کار خود می رود، شب قبل باران سنگینی باریده بود و آن مرد هنگام عبور ازآن راه چاله ء پر از آبی می بیند .وقتی خوب به تمامی اطراف نگاه می کند متوجه می شود تنها از طریق گذشتن از یک تپه می تواند از آن مسیر عبور کند ولی تصمیم می گیرد که از روی آن چاله بزرگ بپرد و در نتیجه درون آب کثیف آن چاله می افتد .او شروع می کند به شکابت کردن که چرا این باران بارید و چرا این فصل این گونه بد است.
روز دوم او باز با شتاب به سمت محل کار خود می رود ولی باز همانند شب قبل باران سنگینی باریده بود و چاله مذکور بزرگ تر شده بود . در این هنگام مرد غریبه ای می آید و در کنار وی ایستاده و به عمق آن چاله نگاه می کند و تصمیم می گیرد از طریق عبور از تپه به راه خود ادامه دهد.
آن مرد تصمیم می گیرد مجددا از روی آن چاله بپرد و سریع از آن عبور کند . به آسمان می نگرد و با خود می گوید که خدا بزرگ است به من کمک خواهد کرد بگذار به خواست خدا باشد.
توان خود را جمع می کند و با امید زیادی یک پرش بزرگ می کند ولی با همان شدت هم درون آن آب گل الود می افتد بر می خیزد و از خدا شکایت می کند که چرا خداوند باران و این چاله مزاحم را افرید.
روزسوم هنگام قدم زدن دوباره به آن نقطه میرسد اما چون شب قبل باران نباریده بود آن چاله هم به مقدار زیادی کوچک شده بود در ان هنگام مرد دیگری می اید و او نیز از طریق تپه به راه خود ادامه می دهد
آن مرد با خود می اندیشد که این دفعه پریدن از این چاله راحت است و نیازی به طولانی کردن راه نیست عقب عقب می رود و توان خود را جمع کرده و با موفقیت از ان چاله می پرد اما بر روی زمین و خاک گلی می افتد زیرا هنوز آن مسبر به طور کامل از باران خشک نشده بود او باز از خدا شکابت می کند که چرا به او کمک نکرد.
در این هنگام خدا از آسمان به او می گوید:
ای مرد چند بار باید از کنار تو عبور کنم و تو را راهنمایی کنم که از روی تپه عبور کن؟
نتیجه گیری را به شما وا می گزارم
لج بازیهای بیجای انسان و شتاب زدگی وی
امتحان کردن خداوند نوعی تنبلی محسوب می شود
ما هم در بخش ها و دوران مختلفی از زندگی خود به این مرد شباهت داریم