ریشهشناسی
ریشهشناسی (به انگلیسی: Etymology) یا علم اشتقاق، علم مطالعهٔ تاریخی واژهها میباشد. مسائلی مانند اینکه چه موقع وارد زبانی شدهاند، از چه منبعی وارد شدهاند و اینکه در طول زمان چه تغییری در ساختار (فرم) و معنای آنها ایجاد شدهاست، در این حیطه بررسی میگردد.
واژهشناسی
ریشهشناسی را در زبان فرانسوی «اتیمولوژی» میگویند. اتیمولوژی واژهای است یونانی که از راه زبان لاتین به زبان فرانسوی راه یافتهاست. در یونانی باستان اتیمولوژی به معنی «شناخت اتیمون (Etymon)» و اتیمون به معنی «معنی حقیقی واژه» بودهاست.در زبان تازی فقه الغه نامیده می شود[۱] احمد فردید از معادل «علم الاسماء» برای آن استفاده کردهاست.
تاریخچه
علمای قدیم در نوشتههای خود گاهی با ذکر «وجه تسمیه» و «وجه اشتقاق» به شرح واژهها میپرداختند.
مقصود علمای قدیم از وجه تسمیه و وجه اشتقاق ریشهشناسی بوده است.[۲]
در لغتنامه دهخدا به نقل از تعریفات جرجانی آمده: «بیرون آوردن کلمه ای از کلمه ٔ دیگر بشرط آنکه در معنی و ترکیب با هم مناسب و در صیغه مغایر باشند.»[۳]
با این تعریف اشتقاق معادل«Derivation» میشود و یکی از انواع واژهسازی خواهد بود که خود یکی از سازوکارهای مورد مطالعه تئوری ریشهشناختی است.
پایهٔ علم ریشهشناسی جدید را «سر ویلیام جونز»، قاضی انگلیسی، نهادهاست. وی در سال ۱۷۸۶در برابر انجمن آسیایی کلکته خطابهای ایراد کرد که در آن زبانهای لاتینی و یونانی و سنسکریت و فارسی را از یک اصل و خاستگاه خانوادهٔ زبانی هندو-اروپایی اعلام کرد.
در مورد خاستگاه خانوادهٔ زبانی هندو-اروپایی دو فرضیهٔ رقیب وجود دارد.
دیدگاه مرسوم که ریشهٔ این خانوادهٔ زبانی را به ۶٬۰۰۰سال پیش و استپهای پونتیک را فرض میکند.
دیدگاه دیگر ادعا میکند ریشهٔ این خانوادهٔ زبانی به ۸٬۰۰۰تا ۹٬۵۰۰سال پیش و به منطقهٔ آناتولی تعلق دارد که با گسترش کشاورزی این زبان نیز در گسترش یافت.(رفرانس :زبان نیا-هندواروپایی ؛ ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد ).
از این زمان عدهای از دانشمندان در منشأ زبانها و ارتباط آنها با یکدیگر به پژوهش پرداختند.ماکس مولرالمانی در این زمینه کارهای وسیعی ارایه کرده است ،فریدریش ماکس مولر(به آلمانی: Friedrich Max Müller) (زادهٔ ۶دسامبر۱۸۲۳-مرگ ۲۸اکتبر۱۹۰۰) زبانشناس و خاورشناس آلمانی بود. او یکی از پایهریزان هندشناسی و پژوهشهای تطبیقی و سنجشی آیینها در دانشگاههای غربی بود.
او اثرهای پژوهشی و عمومیای در زمینهٔ هندشناسی دارد و کتابهای روحانی خاور که در پنجاه جلد با راهبری او نوشتهشد از یادبودهای پژوهشی عصر ویکتوریایی انگلستان است( رفرانس :ماکس مولر:از ویکیپدیا)،
وی می نویسد به دلیل ریشه نیاکانی یکسان زبان های اریایی می توان ریشه وا ژه ای واژه های رایج امروز این زبان هارا رد یابی نمود. (رفرانس Max Müller, subtitle:Aryanism, From Wikipedia ).برای نمونه: پدرخدای هندواروپایی به نامهای گوناگون: زئوس، ژوپیتر، دیائوس پیتا،دوا، پدیدار میگردد. از دید مولر همهٔ این نامها به یک نام میرسید؛ دیائوس؛ که از آن هم معنای درخشندگی یا درخشان برمیآید. که همگی از ساختار نخستین دئوسپاتر جداشدهاند. و تشبیهات وکنایه ها(درخشندگی یا درخشان) دارای شخصیت و جاندار میشوند( رفراتس :ماکس مولر:از ویکیپدیا).
درمورد منشا مشترک ریشه شناسی واژ ه های زبان های آریایی مثال های متعددی وجود دارد که به چند مورد اشاره می شود: .
مثال1
واژ ه(واژ=واگ=گقتن و حرف زدن) با (VOICE) و (VOC :VOCAL) مشترک است ودر این زبان ها برای گفتکو و صحبت وحرف زدن بکار می رود
2- ریشه واژه بازار: از واژار است که از دو بخش (واژ یا واگ به معنی گفتن و صحبت کردن) و (ار) که پسوند مکان است درست شده و حرف( ب) به حرف (و -واو-) تبدل شده و بازار به معنی محل گفتگو و( چانه زنی) به معنی امروز در آمده وبه انگلیسی رفته بصورت (BAZAR)استفاده می شود.
واژه زرد گون به زبان انگلیسی رفته و زیرکونیوم(ZIRCONIUM) شده است و همچنین در مقاله (آریایی ها)آمده است که: آنان(آیایی ها) برای شخم زدن ،گاوها را به یوغ (اوستایی: یَوگ، (به هم بستن)، سنسکریت: یوگا) میبستند. منبع:آریایی،از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد. همچنین واژه های یوگا، YOKE ،- Yoga:From Wikipedia, the free encyclopedia.که واژ های، ،ژیگول، ژیگولو،ژوگولار،از همین ریشه ا ست.
و بسیاری از واژه های دیگر. همچنین از زبان انگلیسی واژ ه(UK BAND)از طریق مرسوله هایی که از انگلستان به پالایشگاه آبادان می رفته وروی بسته بندی انها واژ ه مذکور نوشته شده بوده ،واژه آکبند در فارسی ساخته شده که معنی نو و تازه از کارخانه در امده می دهد-(رفرانس: فهرست واژگان انگلیسی با ریشه فارسی ویکیپدیا).
یکی از نتایج پژوهشهای ریشه شناسی این بود که در پنج هزار سال پیش از میلاد مسیح در منطقهای میان جنوب روسیه در شرق رود دنیپر و شمال قفقاز و غرب کوههای اورال قومی زندگی میکردهاند که بعدها به سرزمینهایی از هند تا اروپا مهاجرت کردهاند.
چون این قوم منشأ زبانهای رایج در هند و اروپا بوده زبان این قوم و خود این قوم «هند و اروپایی» نامیده شد. [۴].
در موردربشه واژ گان پارسی در زبان تازی و انگلیسی بررسی های وسیعی انجام شده که به چند مورد اشاره می گردد:ل
ازم به ذکر است که زبان شناسان در ریشهشناسی واژگان به مبحث تغییرات و ریشه یابی معنی و مفهوم واژگان در دورههای مختلف تاریخی میپردازند و تغییرات واژگان را در انتقال شفاهی و کتبی از یک زبان به زبان دیگر بررسی میکنند. زیرا تاثیر زبان ها متقابل است
.چرا زبان فارسی و عربی بر هم تاثیر گذاشتهاند زیرا عرب ها حدود ۴۰۰سال در ایران حضور فیزیکی داشتند و تا دوره ی انقلاب مشروطه متنهای مهم به زبان عربی شبیه به فارسی نوشته میشد و از سوی دیگر ایرانیان در ایجاد و ساختار زبان عربی نقش مهمی داشتند.
در زبان عربی واژگان بسیار زیادی وجود دارد که به آنها "معربات"یعنی عربی شده ها میگویند. ریشه بسیاری از معربات هنوز ناشناخته است.
سازمان استانداردسازی عربی کوشش فراوانی کرده تا ریشه ی اینگونه کلمات شناسایی شود، اما به دلیل اینکه در عربی سازی واژگان بیگانه به طور کامل درهم ریخته میشود نمیتوان به سادگی اینگونه معربات را ریشه یابی کرد.
گفته میشود حدود ۵هزار واژه معرب از کلمات رایج در زبان فارسی به زبان عربی راه یافتهاست. از جمله ی آنها
بنفسج (از بنفشه)،
جص، مجصص و مشتقات آن (از گچ)
و اساطیر و اسطوره از(stori) لاتین و
خارطة و خوارط(نقشه و نقشه ها) از( carta)لاتین
و منهی عنه و نهی از نه no فارسی و سانسکریت.
در کتاب "الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه"حدود ۳هزار کلمه عربی که از زبان فارسی به عربی راه یافته اند را به همراه توضیحات برای هر کلمه آوردهاست.
قبلاً نیز جوالیقی ۸۳۸کلمه و در کتاب المنجد ۳۲۱کلمه و ادی شیر، در کتاب واژههای فارسی عربی شده، ۱۰۷۴واژه فارسی را توضیح دادهاست. (رفرانس فهرست واژگان عربی با ریشه فارسی :ویکیپدیا).
فارسی به روشهای مختلفی بر عربی تاثیر گذاشتهاست و بسیاری از واژگان عربی را با خود به سایر زبانها از جمله به آسیای مرکزی و شبه قاره هند منقل کردهاست.
زبان عربی اشتقاقی و قالبی است، عربزبانان از قالبهای "افعال"، تفعیل، مفاعله، استفعال و.... بهره میبرند و با ریختن ریشه واژه در این قالبها که «باب» یا قالب نامیده میشوند، واژه میسازند.
در عربی همین روش را برای ریشههای واژههای پارسی هم به کار میبرند.
برای نمونه از واژه فارسی زمان، مشتقهایی مانند ازمنه، مزمن و زمن ساخته شدهاست که شناسایی ریشه آن را دشوار میکند. .
یا مثلاً واژه کادیک بصورت قاضی معرب شده و از آن قضاوت و مقتضی و ... ساخته شدهاست.
نمونهای دیگر واژه «مورَخ» به معنی تعیین زمان رویدادها است و در قرآن و عربی پیش از اسلام نبوده و ریشه عربی ندارد. به باور برخی زبانشناسان، عربها «ماه رخ» پارسی (که شکلهای گوناگون ماه در هر روز را نشان میدهد) را، ماروخ گفتهاند و از آن مورخ و تاریخ را برگرفتهاند . اما نظر غالب زبانشناسان معاصر این است که «مورَخ» اسم مفعول و مورخ با کسر "ر"اسم فاعل از تاریخ است و خود تاریخ را عربی شده"تاریک"است. زیرا سخن از گذشتهها در تاریکی و ابهام قرار دارد. در مجله "الدراساتُ الأدبیّة » بهار و تابستان ۱۳۴۳.دیدگاههای مختلف را در مورد واژه تاریخ آورده شده و نظر حمزه اصفهانی را در مورد عربی شده از "ماه رخ"و یا "تاریک"را بررسی نمودهاست. و نتیجه گیری نموده که معرب شده از تاریک به منطق نزدیک تر است.
الف- تغییر و یا حذف حروف گ.ژ-چ.پ- که عربها آنها را ندارند مثل چغندر=(شمندر
گرگان= جرجان
چراغ= سراج-پارس
، ب- تغییر صداهای ناموزون و سنگین مانند
سرپوش= طربوش
ابرکوه= ابرقو
آنکارا= آنقره
کنستانتینوپل = قنسطنطنیه
کوردبای = قرطبه و...
،عرب زبان ها اکثر واژههای برگرفته در زبان فارسی را ناچار در برابر قالبهای گویش خود تغییر داده اند و شماری از همین واژهها بهوسیلهٔ ایشان و کارگزاران ایرانیِ آنها به فارسی وارد شد.
چند نمونه از این گروه واژهها مانند:
«فیل»،
«فردوس»،
«ابریق»،
«سراج»
«کنز»-"قاضی "
و ... هستند
که به ترتیب از واژههای
«پیل»،
«پردیس»،
«آبریز»،
« چراغ»
و «گنج»
"کادیک"و... ساخته شدهاند.
و هندسه که از اندازه است.
پ- عربی سازی شمار دیگری از واژههای فارسی و راه یافتن آنها به فارسی از الگوی پیچیدهتری پیروی میکند
یک نمونه واژهٔ «جنحه» است که در فارسی کنونی کاربرد حقوقی دارد. این واژه از مفرد کردن واژهٔ «جُناح» ساخته شدهاست، در حالیکه «جناح» خود عربی شدهٔ از واژهٔ فارسی «گناه» است .
واژگانی مانند «بهلوان» (پهلوان)
و «مهرجان» (بر گرفته از مهرگان
که برای هرگونه جشن بکار میرود) در عربی نیز برگرفته از واژگان فارسی هستند
واژههایی مانند برنامه (برنامج)
طازج= تازه
فیروز(پیروز)،
تنور(ته نور)
خندق(کندک
قناة، قلعة (کله- کلات)،
منجنیق
اسفناج(اسپناج)،
دیوان، برزخ، بلبل، حنا، یاسمین،سرو، عدس، شهی، آجر، گچ (به عربی جص)، خنجر (خونگر)، طربوش (سرپوش)، تاج و تاجر از پارسی گرفته شدهاند. در اشعار شاعران جاهلی، واژههای فارسیِ: انجمن، ارغوان، بربط، بنفشه، بادیه، گلاب، گلستان، دیبا، دهقان، یاسمن، یاقوت، زیر، زبرجد، مرو، آس، مرزنگوش، مهره، مشته، نرگس، سوسن، سمسار، سیهسنبل، تاج، تنبور، خبری، خسروانی، چنگ، شاهنشاه و غیره استفاده شدهاست.
به قرآن نیز واژگان پارسی فراوانی راه یافتهاست .که از این دید پر نفوذترین زبان بر ادبیات قرآنی انگاشته میشود:
دین،
سراج (برگرفته از چراغ)،
جند(گند:تخم ،بیضه)،
سجیل (سنگگل)،
نمارق (جمع واژه نرمک ایرانی به معنی بالش)،
وزیر (از وَچیر پهلوی)،
مسک (از مشک پهلوی)،
عفریت (از آفرید) .
از دیگر واژه هایی که از پارسی به عربی رفتهاند میتوان به:
هندسه (برگرفته از اندازه / هَنداچک)،
محراب (برگرفته از مهراب)
و مسجد (برگرفته از مَزگت) اشاره کرد ..
،در ادبیات فارسی از واژگان پارسی ولی با کمک قالبهای عربی واژگانی ساخته شده که تعدادی از آنها به زبان عربی نیز راه یافتهاند مانند: ا
ستیناف ( از نو، درخواست نو و تجدید نظر)،
تهویه ( از هوا بر وزن تفعیل) وزن توزین و مکلا از کلاه ..... و ...
زبانهای گروه سامی و عربی بخش اعظمی از واژگان خود را از طریق زبان فارسی گرفتهاند که در مورد عربی بدلیل ماهیت صرفی و قالبهای متعدد آن واژگان فارسی بیشتر در شکل مفرد و ساده آن قابل رد یابی است و بدلیل ذوب شدن مفردات در قالبها و صیغهها و حذف و اضافه صداها رد یابی آن سخت میشود.
زبان فارسی از معدود زبانهای دنیا است که تقریباً عموم واژگان وام گرفته را میتواند بدون دستکاری و بدون حذف آوا و حروف بپذیرد بویژه کلمات قرانی را بدون هیچ تغییری پذیرفتهاست مانند : صالح – کاذب – مشرک – کافر و -عذاب ....بسیاری از کلمات مشترک فارسی و عربی اگر مورد کنکاش قرار گیرند ریشه فارسی آن معلوم میشود
بطور نمونه تقریباً بندرت کسی در عربی بودن کلمه
نهی
کم (چن؟چند؟)
جص ( گچ)
رباط
بیان
نور
عجم
دارالاخره
تکدی
رجس
نجس
و یا باکره ( پاکیزه) ترجمان تردید کردهاست
اما در حقیقت همه اینگونه کلمات یا بطور کامل فارسی هستند و یا معرب شده هستند.
صبح از صباح و صباح از پگاه ساخته شده و مصباح و ...... از آن ساخته شدهاست.
نظر عربی شده "نگر"است انظر- نظر ینظر منظر و .... از آن ساخته شدهاست .
خیمه از واژه پهلوی گومه و کیمه( به معنی کلبه) گرفته شده و خیام مخیم خیم یخیم صرف شدهاست ،
در مورد واژه گان لاتین نیز گاهی همینطور است مانند
کلمه کیک(گعک)
بالکن(از بالاخانه)
بنانا ( موز)
که هر سه کلمه ریشه فارسی دارند. (رفرانس: ویکیپدیا :فهرست واژگان عربی با ریشه فارسی) .
فارسی و انگلیسی به عنوان دو زبان هندواروپایی واژگان زیادی از زبان نیاکانی هندواروپایی به ارث بردهاند.
بسیاری از این واژگان مشابه شکل مشابهی نیز دارند. برای مثال:
فارسی (مادَر) و انگلیسی (مادِر)،
فارسی (پدَر) و انگلیسی (فادِر)،
فارسی (بَرادَر) و انگلیسی (بِرادِر)،،
فارسی (نام) و انگلیسی (نِیم).
بسیاری از واژههای با ریشهٔ فارسی از مسیرهای متفاوتی به انگلیسی راه پیدا کردهاند.
برخی از آنها مانند پارادایز (paradise) در دوران روابط فرهنگی میان ایرانیان و یونیان و رومیان باستان به زبانهای یونانی و لاتین راه یافته و راه خود را تا انگلیسی ادامه دادهاند.
فارسی به عنوان زبان دوم جهان اسلام بسیاری از زبانهای دنیای مسلماننشین را تحت تأثیر خود قرار داده و واژههای آن وارد جهان اسلام شدهاند.
ایران تا سدهٔ نوزدهم تا حد زیادی برای جهانگردان انگلیسیزبان کشف نشده باقیمانده بود. .
فعالیت تجار انگلیسی در بنادر شرق مدیترانه موجب شد تا برخی واژههای مرتبط با فرهنگ عثمانی راه خود را به زبان انگلیسی باز کنند.
از همین رو بسیاری از واژههای در اصل از فارسی از طریق زبان واسط ترکی عثمانی به انگلیسی وارد شود.
بسیاری از واژههای فارسی-عربی هم به واسطه زبان اردو در دوران استعماربریتانیا در هند وارد انگلیسی شدند. زیرا فارسی زبان بینالمللی هندوستان (پاکستان امروزین و شمال غربی هند امروزین) پیش از حکومت انگلیسیها بود.
برخی واژههای فارسی نیز در دوران روابط فرهنگی مورها و مسیحیان در شبهجزیره ایبری در سدههای میانه وارد زبانهای اروپایی (و در بعضی موارد زبان انگلیسی) شدند و به همین دلیل از زبان عربی به عنوان زبان واسط عبور کردهاند( رفرانس: ویکیپدیا :فهرست واژگان انگلیسی با ریشه فارسی).
پانویس و منبع
1. ↑ ابوالقاسمی م. ریشهشناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپچهارم. ۱۳۸۹. ص ۱۱
2. ↑ ابوالقاسمی م. ریشهشناسی. تهران:ققنوس. ۱۳۸۹. ص۵۷
3. ↑ لغتنامه دهخدا، اشتقاق
4. ↑ ابوالقاسمی م. ریشهشناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپچهارم. ۱۳۸۹. ص ۱۱
ویکیپدیای فارسی