بن بست منجر به یاس
گارگین فتائی
درسته ! انسان باید همیشه امید داشته باشه و دلسرد نشه .
اما ممکنه شما هم دچار این حالت شدین که سالها چیزی رو خواستید و به دنبال رسیدن به اون بودین و حتی دعاهای زیادی براش کردین و یا نذزهای مختلف اما هیچ جوابی نصیبتون نشده.
اشتباه نکنید من منظورم این نیست که خدایی وجود نداره من خودم سخت معتقد به وجود خداوند هستم.
من منظورم اینه که آدم حس می کنه تعدادی از خواسته هاش برآورده شده و جواب دعاهاش داده شده اما در خصوص یک مورد هر کاری می کنه بی نتیجه است و جوابی نمی گیره.
دنبال علت می افته و مدام بهش تعلیم میدن که
شاید گیری توی کارت بوده
شاید مصلحت این نبوده
شاید خدا می خواد بهت چیز بهتری بده
همه جوابها با شایده
و آخر سر هم همه کاسه کوزه ها سر خود تو شکسته میشه و این زمانیه که تو دست بردار نیستی و پاسخ ها رو قانع کننده نمی دونی که در این هنگام مدام با این حرفها مواجه میشی
تقصبر خودته
به خودت هم نگاه کن
چرا توقعات بیجا داری
مگه هر چی بخوای باید برآورده بشه
و جملاتی از این قبیل
مدام بهت میگند امیدت رو از دست نده اما وقتی چندین سال با امید تلاش و دعا سعی کردی به اون چیزی که خواستی برسی و نرسیدی واقعا دیگه تداوم این امید و سعی در نگه داری این تداوم در قلب کار مشکلیه.
یکی از این مشکلات که می دونم گربیان خیلیها رو گرفته مساله ازدواج و پیدا کردن همدمی مناسب در عشقه.
البته نیازی به ذکر این امر نیست که خداوند در ادیان مختلف تاکید بر ازدواج کرده و اینکه عشق زمینی هم برای انسان لازمه همانند عشق الهی و به هر حال تاخیر در این امر باعث بروز انواع مشکلات روحی و کمبودهای جنسی در هر دو طرف میشه.
در جامعه ، ما شاهد افرادی هستیم که خیلی وفته از سن ازدواجی که معمولا مد نظر عرف جامعه است یعنی بیست سه سا ل تا سی سال گذشته و اینها دیگه وارد ده های سی ام و چهلم و حتی بالاتر زندگی خودشون هستند.
اشتیاه نکنید این طوری نیست که اینها نخواستند ازدواج کنند بلکه این بیچاره ها دست به هر کاری می زنند باز نمی تونند نیمه گمده خودون رو سدا کنند .
لطفا این اشتباه همیشگب رو اینجا تکرار نکنید که معمولا جامعه مرتکب میشه و اون اینه که مدام میگند ایراد از خودته و جامعه بی عیبه و تویی که دارای مشکلی .
انقدر این حرفها رو شنیدم داره حالم به هم می خوره فقط حرف و حرف و حرف بدون هیچ راه حل عملی!
همش حرفهایی که نتیجه ای نداره جز تخقبر آدم و انداختن کاسه کوزه ها گردن خود آدم و دیگر هیچ
این هم یکی از پلسخ های برخی از افراده زمانی که فردی میگه دچار عارضه یا نقص بدنیه و جامعه همین رو مرتب به سرش می کوبه و بهانه برای ندادن دختر بهش شده در عوض مواجه میشن با این پاسخ
من فلان شخص رو می شناسم مثلا از نزدیکان و فامیل ما و با همسایه هامون که فلجه ، یا سرع داره یا نابیناست و غیره اما تونسته زن بگیره و ازدواج کنه.
نتیحه این حرف اینه که این تویی که بی عرضه ای نه اینکه بقیه مقصرند حالا هر چقدر هم این بقیه دارای رفتارهای ناپسند باشند باز این تویی که مقصری.
این افراد برای یک بار هم که شده پیش خودشون فکر نکردن مثلا اگه یک معلول توسته ازدواج کنه چرا هزاران نفر از اینها نتونستند به این موقعیت دست یابند
فکر نکیند اینها دلشون نمی خواد ازدواج کنن چون نیاز به جنس مخالف به حد کافی در هر شخصی قوی هست که منکر این امر بشه و یا تمایلی به این امر نشون نده .
این بدبختها تمام تلاششون رو کردند اما واقعا بی نتیجه مونده.
اون طرف قضبه رو هم باید دید
بارها شده این بدبختها از کسی تقاضای ازدواج کردن اما متاسفانه با این حرف مواجه شدند که تو که دارای نقص و عییبی باید بری با کسی که مقل خودته ازدواج کنی
یعنی نوعی طبقه گرایی جسمی منجر به تبعیض
البته گفتن این حرق توام با شدت و ضعفه و از بی ادب ترین حالت ها نظیر اینکه تو خودت کور و فلجی بدبخت برو با مثل خودت ازدواج کن تا جملات محترمانه تری مثل اینکه هر کسی باید با هم سطح ومثل خودش ازدواج کنه تا درد همدیگر رو بفهمند رو شامل میشه.
اینها یک طرف ، مشکلات عدیده هم یک طرف
وقتی تقاضای دوستی و ازدواج می کنی حالتهای مختلفی ممکنه رخ بده و جوابها مواجه بشید
1: من فعلاً قصد ازدواج ندارم
و اینکه البته قصد ازدواج داره منتهی با شما نمی خواد ازدواج کنه و حرفش رو رک نمی زنه
2: فعلا درس دارم
معلوم نیست با افزایش تمایل به ادامه تحصبل به مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا تا چند سال باید صبر کرد که ایشون درسش تموم بشه نازه اگه تموم بشه معلوم هم نیست توقعش بالاتر نره
3:صراحتاً بهت جواب رد میده
این هم می تونه دلائل مختلف داشته باشه
اینکه شما آدم زرنگی نیستی و مدام شما رو با بقیه و یا افرادی مثل خودتون مقایسه می کنند البته از لحاظ منفی.
شما دارای نقص جسمانی و معلول هستید و همین باعث مخالفت شده
شما در واقع چیزی ندارید و آس و پاس هستید
از تیپ و قیافه و طرز لباس پوشیدن شما خوشش نمیاد و در واقع یبشتر دنبال کلاس طرف در امر پوشش و ظاهره تا علاقه چیزی که در این چند ساله ما شاهد رشد فزاینده اون بودیم.
حتی ممکنه با این حرفها مواجه بشید البته چه به صورت مستقیم و چه غیر مستیقیم.
ببین من چقدر بدبختم که این اومده ازم تقاضای ازدواج کرده.
مگه آدم قحطی بود که این اومده.
انقدر از این آدم بدم میاد که حد نداره.
و هزاران عامل سرکوفت و تحقیر دیگه که یک عمرباعث انزوا و سرافکندگی شما میشه.
این رو هم بگم که غیر از اینکه ممکنه طرف خیلی حرف خونوادش رو گوش کنه و اونها به شدت با شما مخالف باشند حتی ممکنه فردی که این وصلت هیچ ارتباطی بهش نداره بیاد و مثلا شما کاری در گذشته کردید که ناخواسته بوده و یا الان ازش دوری می کنید و یا اصلاً کاری هم نکردید چنان ازتون بدگویی می کنه که خونواده اون شخص خودشون با این وصلت مخالفت می کنند و جالب اینه که اون شخص خوش حال هم میشه از این که عامل سرنگرفتن این وصلت شده.
مورد دیگه بیکاریه و این گریبانگیر جوانان ما هست چون مدتها باید ننبال کار باشند ولی خونواده و یا خود طرف مدام داشتن کار رو بهانه می کنند بدون توجه به پیدا نشدن کار در جامعه .
وقتی اینها سراغت میاد طرز فکرت نسبت به خیلی جیزها عوض میشه از جمله جامعه و مردمش.
شما با هزار امید و آرزو متوسل به هر کاری شده اید اما جوابی دریافت نکرده اید در این حالته که احساس تنهایی شدید می کنید.
حس می کنید جامعه نوعی تبعیض و تفاوت نسبت به شما قائله وگر نه چرا باید هم سن و سالهای شما به راحتی بتونند ازدواج کنند اما شما هنوز اندر خم یک ک چه اید با انواع مشکلات.
چرا وقتی دوست شما ازدواج کرد طرف انقدر شرط و شروط نزاشت اما وقتی نوبت شما میشه هزار تا شرط میاد وسط.
مخصوصاً وقتی سنتون بالاتر میره که مدام با این حرف مواجه میشید که باید با فردی که سنش به شما نزدیکتره ازدواج کنی که البته هر قدر سن بالا می ره پیدا کردن چنین موردی سخت تر میشه.
افراد کم سن و سال تر هم خیلیهاشون حاضر به ازدواج با کسی که تفاوت سنی نسیتا زیادی باهاشون داره نیستند.
اینه اون معنی عشقی که مدام توی نت میگند عشق حد و مرزی نمیشناسه و جالب اینجاست که امثال این جور آدمهای بدبخت تنها چیزی که از عشق دیدند همش تعیین حد و مرز بوده.
فکر نکنید علائق قومی و مذهبی توی این کار موثر نیست
شما خودتون می دونید که ازدواج دو نفر از دو دین مختلف و متفاوت چه در خود ایران و حتی در خارج هم که مشکلات قانونی وجود نداره سخته چون مشکلات عرفی و فرهنگی سر جای خودش هست.
همچنین اینکه سطح توقعات از جامعه ای به جامعه دیگه ممکنه فرق کنه مثلا ممکنه یک روستا نشین در قبول ازدواج توقعات کمتری از یک شهرنشین داشته باشه اما در عوض توی محیطهای کوچک هم حرف مردم و عرف جامعه بر میل و خواسته یک نفر در امر ازدواج حاکمیت و تسلط داره و همین باعث میشه اون شخص نتونه کاملا به میل خودش تصمیم بگیره.
در خود افوام هم ممکنه یک قومی در مورد ازدواج و شروطش راحت تر باشه و قوم دیگری نه مثلا در بین رامنه این حکم هست که ازدواج با فامیل تا پنج پشت منع شده این غیر از توقعات دیگری است که در ازدواج از هم دارن که مهم ترینشون معمولا داشتن امکانات مناسب و کار خوبه که بتونه طرف رو تامین کنی و مسائل دیگری که از حوصله این مقوله خارجه .
من از شما خواهش می کنم کمی در مورد گفته های من فکر کنید.
زود موضع گیری نکنید وسعی کنید منطقی و معتدلتر به این قضیه نگاه کنید.
همه کاسه کوزه ها رو سر خود فرد نشکنید و سعی کنید اون طرف قضیه رو هم ببینید.
امثال این جور ادمها به نصیحت اححتیاج ندارند چون چندین ساله جز شنیدن نصیحت چیری نصیبشون نشده
امقال این جور افارد به یک راه حاب عمالی و موثرئنیاز دارند