آهنگ نقل و صندلی به صدای امیر جان صبوری
http://waheedsorush.blogfa.com/post/2
همو وقتها که شهر، شهر کهنه بود
جاده بی خطر خانه کاهگلی بود
همو شب ها پر از لطف و قصه بود،
قصه ساده بود نقل و صندلی بود
در آن خانه های خام، عشق پخته داشتیم،
به روی عشق خود پا نمی گذاشتیم
محبت اندک اندک ز دلها پر کشیده،
جدایی از زمین تا ثریا سر کشیده
به یاد خاطرات گذشته زنده هستم
بیا تو را ببینم که من رونده هستم
هنوز لب های تشنه به آبی تَر نگشته،
مسافرهای عاشق دوباره بر نگشته
نه سایبان سردی، که گل شبنم بگیرید،
نه آن آغوش گرمی که آدم دَم بگیرید.
امیرجان صبوری