صحنهء بی رلط
گاگرین فتائی
به دنبالت دویدم لیک دنبالی ندیدم
نه آثاری و ردی و خط و خالی ندیدم
به شوق دیدنت دیگر نماند حال و قراری
همه بودند جز تو ، حال و احوالی ندیدم
شدم آمادهء پرواز تا الحاق بر تو
دگر در جویش مهرت پر و بالی ندیدم
امید خوش بدادم بر دلم از بهر عشقت
دَرِ فنجان تو از عشق خود فالی ندیدم
بگفتندی به من مثبت نگر باشی بجویی
ز بخت خوش برم آمال و اقبالی ندیدم
هزاران صحنهء بی ربط این چشمان من دید
ولی از عشق پاک یار ، مثقالی ندیدم