پنج گفتار
1: گذشته
اگر گذشته
اذيت ام مى كند
پس هنوز نگذشته ست.
مورات حان مونگان
2: بی دلیل بد آدمها را نگویید
بی دلیل بد آدمها را نگویید
شما که از درون آنها خبر ندارید
شاید نگاه بد شما دیگران را بد نشان می دهد
خوبی از نگاه شما سرچشمه می گیرد
احترام متقابل است
بد نگویید...!
"هیـمن"
3: کتاب
بـایـد کتابهـای خـوب و حتـی برجسـته را نیــز ممنـوع کننـد
تا بیـشتر خوانـده شونـد و بیـشتـر مـورد توجـه قــرار گیرنـد
آلبــر كـــامو
4: بهلول و قاضی ظالم
آورده اند....روزي بهلول نزد قاضي نشسته بود،،
كه،، قلم قاضي از دستش به زمين افتاد،،،
بهلول به قاضي گفت:
جناب قاضي ،، كلنگ افتاد ان را از زمين بردار......
قاضي به تمسخر گفت:
واقعا اينكه ميگويند بهلول ديوانه است...صحيح است.. آخر اين قلم است نه كلنگ..!
بهلول جواب داد:
مردك تو ديوانه هستي كه هنوز نميداني...
با احكاميكه با اين قلم مينويسي خانه هاي مردم را خراب ميكني...
حال تو بگو،،، اين قلم است يا كلنگ؟
5: متهم
ﻗﺎﺿﯽ : ﺗﻮ ﻣﺘﻬﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺯﻧﺘﻮ ﺑﺎ ﭼﮑﺶ ﮐﺸﺘﯽ!
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺣﻀﺎﺭ : ای کصافطِ آشغال!
ﻗﺎﺿﯽ : ﺗﻮ ﻣﺘﻬﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺯنت رو ﻫﻢ ﺑﺎ ﭼﮑﺶ ﮐﺸﺘﯽ!
ﻫﻤﻮﻥ قبلی : عوضیِ حیوون!
ﻗﺎﺿﯽ : ﺁﻗﺎ ﺟﺎﻥ ﺗﻮ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺶ ﻫﯽ ﻓﺤﺶ ﻣﯿﺪﯼ؟؟!...
.ﻃﺮﻑ : ﻗﺮﺑﺎﻥ ﻣﻦ ﻫﻤﺴﺎﯾﺸﻮﻥ ﻫﺴﺘﻢ، 2 ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ
ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ ﭼﮑﺶ ﺩﺍﺭﯼ ؟ ﻣﯿﮕـــﻪ : ﻧـــــﻪ ..!