بیزارم
گارگین فتائی
بیزارم از انسانی که
نمک می خورد و نمک دان می شکند
بیزارم از انسانی که
برزمین او می ایستد
از مزرعهء او می خورد
به آسمانش خیره می شود
اما مصرانه انکارش می کند
بیزلرم از انسانی که
هر روز به لطف او نفس می کشد
اما مدام اورا به ناسزا می گیرد
بیزلرم از انسانی که
در نهایت وقاحت
چهارچنگولی بر زمردهایش می افتد
اما حتی یک سپاس کوچک از دهان گشادش بیرون نمی اید
بیزارم از انسانی که
خود را برابر یا بالاتر از او می داند
و هیچ ارزشی برای او قائل نیست
بیزارم از انسانی که
انسانیت پست خود را
جای او می گذارد
بیزارم از انسانی که
در رد او
هزاران گونه فلسفه می بافد
چقدر بیزارم از این گونه انسانها
چقدر بیزارم