ریشه چهار اصطلاح فارسی
جمع اوری از گارگین فتائی
قمپوز در کردن !
http://www.yjc.ir/fa/news/4595748/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%A7%D9%84%D8%A8-%D9%82%D9%85%D9%BE%D8%B2-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AF
قمپوز د ر اصل (قپوز)نام توپی است که عثمانی ها در سلسله جنگ هایی که با ایران داشته اند مورد استفاده قرار می دادند.این توپ اثر تخریبی نداشت چرا که در آن از گلوله استفاده نمی شد و فقط از باروت و پارچه های کهنه که با فشار درون لوله توپ جای می دادند تشکیل شده بود.هدف از استفاده آن ایجاد رعب و وحشت در بین سپاهیان و ستوران بوده است.در جنگ های اولیه بین ایران و عثمانی این توپ نقش اساسی در تضعیف روحیه ی سربازان ایرانی داشت ولی بعد ها که دست آنها رو شد دیگر فاقد اثر اولیه بود و هر گاه صدای دلخراش این توپ به صدا در می آمد سپاهیان می گفتند :نترسید ، قمپز در کردند .
قسر در رفتن
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=934&articleID=478691
آیا میدانستید که اگر بسیاری از فارسیزبانان معنی اصطلاح «قسر در رفتن» را بدانند، هرگز دوباره آن را بهکار نخواهند برد؟
به گاو یا گوسفند مادهای که در طول یک دورهی پرواربندی باردار نشود یا از زیر گاو یا گوسفند نری در برود و باردار نشود، میگویند «قِسِر»! و دربارهی این گاو یا گوسفند میگویند که قِسِر در رفته است!
بنابراین وقتی کسی میگوید «از دست فلانی قِسِر در رفتم!» شما معنی آن را دریابید
روغن ریخته را نذر امامزاده کرده
http://www.beytoote.com/fun/proverb/oil-votive1-shrine.html
روزی روزگاری یک آدم مالدار و ثروتمند که از همه رقم ملک و اموال داشت ولی خسیس و گداصفت بود ، در یک آبادی زندگی می کرد .
دیگر اهالی این آبادی ، با اینکه وضع مالی خوبی نداشتند ، در کارهای خیر ، مانند ساختن مسجد امامزاده و غیره شرکت می کردند و هر کدام مبالغی خرج می کردند و یکدفعه تمامی اهالی برای ساختن یک امامزاده پیش قدم شدند . از پول اهالی ساختمان امامزاده به نصف رسیده بود . اما چون قدرت مالی آنها کفاف نمی داد نتوانستند کار را به اتمام برسانند .
متولی امامزاده به سراغ شخص پولدار رفت و تقاضای کمک کرد . او قول داد که باشد همین روزها سهمیه خودم را می پردازم ، متولی هم خوشحال و خندان رفت ، بنا و عمله ای پیدا کرد و این مژده را هم به اهل محل داد . در یکی از روزها که مردم و متولی و بنا و کارگران امامزاده به انتظار ایستاده بودند ( مردک خسیس چند تا از قاطرهایش را پوست و روغن بار کرده بود که به تجارت و مسافرت برود . ) اتفاقاً گذرش از مقابل امامزاده بود . ناگهان یکی از قاطرهایش به زمین میخورد و یکی از پوستهای روغن پاره شد .
آن مرد فوراً زرنگی کرد . پوست را جمع کرد ولی کمی روغن آن به زمین ریخت پیش خودش گفت : این روغن حیف است اینجا بماند .
این طرف و آن طرف را نگاه کرد و متولی امامزاده را دید آنها را صدا کرد .
متولی بیچاره به کارگرها گفت : دست به کار شوید که ارباب پول آورده و دوان دوان پیش ارباب آمده و سلامی کرد و گفت : خدا عز و عزت ارباب را زیاد کند گفتم : بناها دست بکار شوند . مرد خسیس با خونسردی گفت : ببین آنجا قاطرم به زمین خورده و یکی از پوستهای روغن پاره شده است و مقداری روغن ریخته ، برو آنها را جمع کن و خرج امامزاده کن .
این هم سهمیه من برای امامزاده ! متولی نگاه کرد و دید خاک فقط کمی چرب شده است بدون اینکه جوابی بدهد پشیمان و ناراحت برگشت و بقیه پرسیدند : پس پول چطور شد ؟ متولی گفت : ای بابا ول کنید ، بس که دویدم و پدرم را دیدم ، یارو روغن ریخته را نذر امامزاده کرده
حرف مفت زدن
http://www.asriran.com/fa/news/350141
اصطلاح حرف مفت زدن داستانی داره که خالی از لطف نیست!
در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگراف خانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود.
به ناصرالدین شاه گفتند تلگرافخانه بی مشتری مانده و کارمندانش انجا بیکار نشسته اند دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هرچه می خواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند و بعد از مدتی دیدند پیام هایشان به مقصد می رسد وهجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخ گویی نبودند! سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود دستور داد سر در تلگراف خانه تابلویی بزنند بدین مضمون - بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع! واصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است