برهان وجودشناختی: اثبات تحلیلی وجود خدا
http://taslis.blogfa.com/post-58.aspx
برهان وجودشناختی
اثبات تحلیلی وجود خدا
کانت (Immanuel Kant)، فیلسوف نامور آلمانی، گزاره ها را به دو دسته تقسیم می کند: گزاره های تحلیلی و ترکیبی. گزاره هایی همچون «همه ی مجردها ازدواج نکرده اند» گزاره هایی تحلیلی میباشند؛ درواقع از آنجایی که «ازدواج نکردن» در خود تعریف «مجرد» محصور است، صحیح بودن این جمله با تحلیل خود جمله آشکار شده و لذا نیازی به سند و مدرک نخواهد داشت. اما گزاره هایی همچون «همه ی مجردها خوشحال هستند» نیاز به سند دارند و از آنجایی که محمولشان (خوشحال بودن) در تعریف موضوعشان (مجرد) موجود نیست، از قسم گزاره های ترکیبی دانسته می شوند.
قدیس انسلم (Anselm of Canterbury)، فیلسوف مسیحی قرن یازدهم را شاید بتوان از جاه طلبترین الهیدانان دانست؛ او بر اساس شاهکار فلسفیش، برهان وجودشناختی (ontological argument)، مدعی بود که گزاره ی «خدا وجود دارد» گزاره ایست که کانت بایستی آن را "تحلیلی"بخواند. این الهیدان برجسته و نیز فلاسفه ی مشهوری همچون دکارت، لایبنیتس و اسپینوزا، بر این باور بودند که برای اثبات وجود خدا نیازی به جمع آوری سند از نظم جهان یا معلول بودن آن نیست؛ بلکه صرفا با تحلیل مفهوم خدا، میتوان محصور بودن ویژگی وجود را در خدا مشاهده کرد.
درواقع طبق ادعای رادیکال این متفکرین، «خدا» عکس مفاهیمی همچون «مثلثِ چهارضلعی» است: همانطور که برای رد وجود «مثلثِ چهارضلعی» نیازی به سند نبوده و صرفا از تناقض موجود در خود مفهوم میتوان وجود این چیز را رد کرد، وجود خدا را هم میتوان بخاطر یک ویژگی منحصر در مفهوم خدا، به طور تحلیلی ثابت کرد.
این ویژگی منحصر به فرد، از کمال خدا نشأت می گیرد. انسلم بیان میدارد که خدا (حال چه وجود داشته باشد چه نداشته باشد) بایستی به عنوان یک وجود کامل تعریف شود. درواقع هم خداباوران و هم نا-خداباوران بایستی بر تعریف خدا به عنوان وجودی کامل اتفاق نظر داشته باشند.
حالا اگر این تعریف معقول را برای خدا بپذیریم، آنگاه از آنجایی که واجب بودن، یک صفت کمال است، خدا بایستی بر اساس تعریفش یک موجود واجب باشد. این جمله ی آخر نیاز به کمی توضیح دارد:
یک موجود واجب (necessary being) موجودیست که امکان نبودنش، وجود ندارد؛ در بیانی دیگر، چنین موجودی بایستی در همه ی حالات ممکن وجود داشته باشد. این ویژگی به وضوح یک ویژگی مثبت است: اینکه موجودی حتی امکان نبودنش وجود نداشته باشد، موجودی مطلقا فنا-ناپذیر و استوار است. بر این اساس «واجب بودن» یا «وجود بایسته» بایستی یک صفت کمال دانسته شود.
حالا اگر «واجب بودن»، یک صفت کمال باشد و نیز اگر خدا (به عنوان وجود کامل) همه ی صفات کمال را دارا باشد، آنگاه منطقا دنبال می شود که خدا بر اساس تعریفش بایستی صفت «واجب بودن» را داشته باشد؛ دربیانی دیگر، خدا بر اساس خود مفهومش بایستی وجود داشته باشد.
پدر فلسفه ی مدرن، رنه دکارت (René Descartes)، در این خصوص پندار سفسطه-واری داشته. وی تصور می کرده که از این گزاره ی آخر (اینکه خدا بایستی وجود داشته باشد) می توان مستقیما نتیجه گرفت که خدا بالواقع وجود دارد. درواقع برای او، گفتن اینکه «خدا باید وجود داشته باشد» با گفتن «خدا وجود دارد» چندان تفاوتی نداشت. البته بسیاری از ما نیز ممکن است با دکارت همنظر بوده باشیم (هرچه باشد گفتن اینکه «1 باید برابر 1 باشد» و «1 برابر 1است» بنظر همسان میرسند.)
با این وجود، لایبنیتس (Gottfried Leibniz) اشکال دکارت را مشخص و نیز برطرف می کند. او بدرستی بیان میدارد که برای انتقال از گزاره ی «خدا باید وجود داشته باشد» به گزاره ی «خدا وجود دارد» بایستی امکان وجود خدا را ثابت کرد. درواقع اگر تناقضی در تعریف خدا وجود داشته باشد، آنگاه خدا (حال چه واجب باشد چه نباشد) وجود نخواهد داشت. پس تکلیف الهیدان برای مکمل کردن برهان وجود شناختیش، این است تا امکان وجود/عدم متناقض بودن تعریف خدا را ثابت کند.
خود لایبنیتس ازقضا، برهانی منطقی در این خصوص ارائه داده. ما در این مقاله وارد جزئیتات استدلال نخواهیم شد و تنها به یک توضیح سطحی از آن بسنده خواهیم کرد این فیلسوف خردگرا بیان می دارد که یک وجود کامل، مجموعه ی تمام صفات کمال است. او همچنین می نویسد که صفات کمال صفاتی مطلقا مثبت هستند، و نیز اینکه این صفات تنها می توانند صفات منفی را نقض کنند. برای نمونه علم به عنوان یک صفت مثبت می تواند جهل، که یک صفت منفی باشد را نقض کند، اما قادر به نقض صفات مثبت دیگری همچون نیکی یا توانایی نیست. به این خاطر از آنجایی که که صفات یک موجود کامل همگی صفات مثبت هستند، پس این صفات نمی توانند همدیگر را نقض کنند. در کوتاه سخن، یک وجود کمال، نمی تواند صفات متناقض داشته باشد و لذا یک وجود ممکن است.
حال اینکه ممکن و معنا دار بودن مفهوم «وجود کامل» یا خدا ثابت شده، میتوانیم از گزاره ی «خدا بایستی وجود داشته باشد»، گزاره ی «خدا وجود دارد» را، به عنوان یک نتیجه ی تحلیلی، استنتاج کنیم.
برهان وجودشناختی در شکل منظمش چنین خواهد بود:
1. خدا بر اساس تعریفش موجودی کامل است.
2. «واجب بودن» یا «بایستگی وجود» از صفات کمال است.
3. خدا وجودی واجب است/خدا بایستی وجود داشته باشد. (از 1 و 2)
4. تعریف خدا تناقض منطقی ندارد/وجود خدا ممکن است.
5. پس خدا وجود دارد (از 3 و 4)
برای مطالعه ی بیشتر در خصوص نقدها و دفاعیات از این برهان، میتوانید از منابع زیر استفاده کنید.
جامعترین مقاله ی موجود:
Leftow, Brian. "The Ontological Argument." The Oxford Handbook of Philosophy of Religion. By William J. Wainwright. New York: Oxford UP, 2005. Print
آثار انسلم:
شرح انسلم بر برهان در اثر پرولوگیون
نقد گانیلو و پاسخ انسلم به وی
نقد "وجود صفت نیست":
Kant, Immanuel. Critique of Pure Reason. Forgotten, 2010. Print. pp. 364-370
Alston, William P. "The Ontological Argument Revisited." The Philosophical Review 4th ser. 69 (Oct 1960): 452-74. Print.
پاسخ الوین پلنتینگا:
Plantinga, Alvin. "The Ontological Argument." Rick Grush's Home Page. Web. 31 Aug. 2011.
استقرای استدلال در ساختار منطق موجهات (modal logic):
Hartshorne, Charles. "The Necessaily Existent." Man's Vision of God, and the Logic of Theism. Willett, Clark &, 1941. Print.