محکوم به تنهائی
گارگین فتائی
.
عده ای هر کاری کنند باز تنهایند
این تنهائی از زمان تولد
تا زمان مرگ با آنهاست
در واقع همدم اصلی آنها تنهائی است
آنها با تنهائی ازدواج کرده اند
یک ازدواج ناخاوسته
مدام دیگران را می بینند
عشاقی که دست در دست هم نهاده اند
کسانی که همیشه با همند
و هیچ گاه از هم دور نمی شوند
اما اینها یاد گرفته اند
که مهر دردناک سکوت را
بر دهانشان بفشارند
زمانه طوری است
که هیچ گاه اینها را
با دیگران برابر نمی داند
نه زمانه و نه مردم زمانه
اینها محکوم به تنهائی هستند
تا هنگام مرگ
تنهائی هر روز بیشتر روح آنها را می خورد
و آنها چاره ای جز تحمل ندارند
سرنوشت اینها به گونه ای رقم خورده است
که هر گاه یه نزد دیگران بروند
چنان ضربه ای خواهند خورد
و چنان سرشکسته خواهند شد
که ضربه ای را که تنهائی
ارام آرام بر روح و پیزرکشان وارد می کند ترجیح می دهند
کسی به حسابشان نمی اورند
هیچ گاه چیزهای خوب مال اینها نیست
عشق حق اینها نیست
لازم نیست دلتان بسوزد
اینها زاده شده اند
که به حساب نیایند
اینها محکوم به تنهائی
تا پای مرگ هستند
یک مرگ تدریجی