Quantcast
Channel: گارنی GARNI
Viewing all articles
Browse latest Browse all 9359

نقد داستان پست چی چیستا یثربی با دو دیدگاه

$
0
0

نقد داستان پست چی چیستا یثربی با دو دیدگاه

.

الف: دیدگاه مثبت

پرویز امینی جامعه‌شناس طی یادداشتی در اینستاگرام خود به تحلیل روانشناختی، رسانه‌ای، هنری و جامعه‌شناختی پدیده «پستچی» چیستا یثربی پرداخت.

 

 

http://www.tasnimnews.com/fa/news

/1394/08/29/921769/%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C-%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D9%86%D8%B1%DB%8C-%D9%88-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7-%DB%8C%D8%AB%D8%B1%D8%A8%DB%8C

 

 

 

 

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، پرویز امینی جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در تحلیلی پیرامون داستان پستچی جیستا یثربی که این روزها در فضای مجازی بازتاب گسترده‌ای پیدا کرده است، در صفحه اینستاگرام خود نوشت:

آنچه این روزها در صفحات رسانه‌های مجازی تبدیل به یک پدیده نسبتاً اجتماعی شده است، «پستچی» داستان زندگی خصوصی «چیستا یثربی» در قالب پاورقی‌هایی در اینستاگرام شخصی اوست. در این حد که به موضوع بخشی از گفت‌وگوهای روزمره تعداد قابل توجهی از مردم تبدیل شده و صفحه اینستاگرام یثربی را به یک صفحه پربازدید تبدیل کرده است.

این پدیده، هر مطالعه‌کننده اجتماعی را ترغیب می‌کند که در این ‌باره تأمل کند و در حد وسع و داشته‌های خود از منظر این رویداد، به فهم از جامعه ایرانی به صورت «اکنون و این‌جایی» راهی باز کند.

 

درباره این پدیده به نظر دو پرسش کلان می‌توان مطرح کرد:

الف) چرا فردی از جامعه نخبگانی کشور که دستی در تألیف و ترجمه کتاب تا هشتاد جلد، نمایش‌نامه نویسی و کارگردانی تئاتر دارد و آنطور که خود گفته است، روزنامه‌نگاری بین‌المللی است و نویسنده یکی از فیلم‌نامه‌های یکی از مقبول‌ترین یا پرطرفداران‌ترین چهره‌های سینمایی کشور یعنی حاتمی‌کیا نیز هست، این چنین بی‌محابا زوایای زندگی شخصی خود را در فضای عمومی طرح می‌کند و گفته است که جزئیات بیشتری را در کتاب زیر چاپ از این داستان، که حالت مشروح‌تری دارد، خواهد آورد؟

ب) چرا داستان پستچی یثربی با چنین بازخوردی اجتماعی روبرو می‌شود که خوانندگان هر روز منتظرند که قسمت بعدی داستان را بخوانند؟

تلاش من این است که در چهار بخش «روانشناختی»، «رسانه‌ای»، «هنری» و نهایتاً «جامعه‌شناختی» درباره این پدید سخن بگویم که نوعی بازگشایی یک دریچه برای تأمل در اینجا و اکنون جامعه ایران است و هر کس چنین دغدغه‌ای دارد، نمی‌تواند از این فرصت به‌دست آمده صرف‌نظر کند.

 

(تحلیل روانشناختی)

یک نظریه در روانشناسی است که به نظریه «پنج من» معروف است. لب این نظریه می‌گوید برخلاف انتظار، هرکسی تنها یک «من» ندارد؛ بلکه هر فرد توأمان پنج «من» دارد. یکی خودش واقعا آنچنانی که هست. دوم تصوری که هرکس از خود دارد. سوم تصوری که دیگران از فرد دارند. چهارم تصوری که فرد از تصور دیگران درباره خود دارد. پنجم تصوری که دیگران از تصور فرد از خودش دارند.

وقتی از یک طرف به فهرست بلند تلاش‌های چیستا پثربی از نگارش کتاب و فیلم‌نامه تا کارگردانی و روزنامه‌نگاری نگاه می‌کنیم و از طرف دیگر به موضوعیت چیستا یثربی در فضای اجتماعی توجه می‌کنیم، این برداشت می‌تواند شکل بگیرد که بین «تصور چیستا یثربی از خود» و «تصور جامعه از او» یعنی بین منِ دوم و منِ سوم یک شکافی وجود دارد که در برخی کامنت‌ها نیز جلوه‌گر است؛ مثل موردی که چیستا یثربی خود به آن اعتراض می‌کند که پرسیده‌اند که شما به غیر این داستان یا رمان کتابی دیگری نیز دارید؟!!! در حالیکه همچنانی که وی بیان کرده است، تا هشتاد مجلد کتاب دارد.

این میل طبیعی در همه وجود دارد که می‌خواهند دیده شوند و از نظر اجتماعی موضوعیت داشته باشند. آنچنان که یک وجه افراطی آن مثلی است که می‌گوید من مشهور باشم ولو به بدنامی بهتر است از این که گمنام باشم.

 

این میل به دیده شدن به دلیل ارزشی است که در احترام دیگران به خود احساس می‌کنند و معتقدند موضوعیت اجتماعی داشتن موجب بالارفتن جایگاه اجتماعی آنها خواهد شد، یعنی انسان‌ها خواهان احترام دیگران به خود هستند و از این احترام لذت می‌برند و احساس رضایت می‌کنند.

غالب کسانی که به دنبال ثروت یا قدرت یا طی کردن مدارج عالی در حوزه علم و هنر مخصوصاً سینما یا موسیقی هستند، اینها به خودی خود برایشان اصل نیست بلکه اصل ایجاد احساس احترام از سوی دیگران برای خود است و برخی فکر می‌کنند این احترام از قدرتمند یا ثروتمند یا هنرمند شدن به دست می‌آید. عموماً همه ما کم و بیش دارای چنین میلی هستیم.

به نظر می‌رسد این رمان که به صورت پاورقی منتشر شده، برای نویسنده به مثابه فرصتی است که بتواند این شکاف من دوم با من سوم را پر کند و این احساس را که تاکنون حق او در جامعه آنچنانی که او از خودش متصور است، ادا نشده است را جبران کند، البته این کار هزینه‌هایی برای نویسنده دارد که جمع وسیعی از مردم را وارد عرصه زندگی خصوصی خود می‌کند و به ناچار او و اطرافیانش را در معرض مسایلی ناخواسته قرار می‌دهد.

این هزینه‌ها در حدی هست که نویسنده اذعان دارد که تاکنون این ماجرا را حتی برای دخترش با این جزئیات نگفته است و در نوشته‌ای دیگر تنها خود را پاسخگوی این داستان می‌داند و از دیگران می‌خواهد که آرامش دخترش و ریحانه و... را بهم نزنند.

در واقع چیزی که هزینه این گشودن زندگی خصوصی با جزئیات بسیار را به عرصه عمومی توجیه می‌کند، احتمالاً شیرینی این موفقیت بدست آمده از نزدیک شدن من سوم به من دوم نویسنده است.

ذوق‌زدگی از استقبال مردم از این رمان و نیز نگرانی از به حاشیه کشاندن این موفقیت اجتماعی می‌تواند چنین برداشتی را تقویت کند.

 

(تحلیل رسانه‌ای)

طرح روایت پستچی در رسانه‌های کلاسیک مثل کتاب یا مطبوعات یا مجلات رخ نداده است بلکه در رسانه‌های خاصی شکل گرفته است که در برابر رسانه‌های کلاسیک می‌توان به آنها رسانه‌های جدید یا به تعبیر دقیق‌تر در برابر رسانه‌های مدرنی مثل تلویزیون، «رسانه‌های پست مدرن» نامگذاری کرد. در واقع پدیده پستچی یثربی در بستر یک تحول رسانه‌ای بزرگ صورت گرفته است که عمری 15 تا 20 ساله دارد. در فضای پست مدرن بر تکثر و تفاوت و نفی سلسله مراتب و مرکز زدایی تاکید می‌شود که در این رسانه‌های نوپدید تا حدود زیادی ظهور دارد.

 

این تحولات در چهار سطح قابل ذکر است:

اولین تحول شکسته شدن انحصار رسانه‌ای و ایجاد نوعی تکثر. در گذشته مثلا 20 تا 25 سال قبل یک انحصار در ابزار رسانه‌ای در دنیا وجود داشت به طوری که جنگ اول خلیج فارس را تنها یک رسانه در اوایل دهه 90 یعنی سی‌ان‌ان پوشش می‌داد و افرادی مانند «بودریار»؛ پست مدرن فرانسوی، اساسا منکر جنگ شدند و گفتند جنگی رخ نداده مگر در رسانه. اما حالا شما با انواع و اقسام رسانه‌های ریز و درشت روبرویید که در حال ساختن تصویر ما از واقعیت‌های جهانند.

این تکثر رسانه‌ای در حدی است که ما مثل جزیره‌ای در محاصره این اقیانوس رسانه‌ای هستیم. تقریبا تمام ارتباط ما با جهان از دریچه رسانه‌هاست. جهان مستقل از رسانه‌ها اگر باشد خیلی کوچکتر از جهانی است که از طریق رسانه‌ها در دسترس ما قرار می‌گیرد. ظهور در این رسانه‌ها با «وجود داشتن» هم معنا شده است. هر که «ظهور»ی در این رسانه‌ها ندارد انگار «وجود» ندارد.

در نسبت بعد روانشناسی و رسانه‌ای این نکته مهم است که واجد احترام شدن، منوط به دیده شدن است و دیده شدن منوط به ظهور در این رسانه‌هاست. بنابراین طبیعی است که جمع کثیری از کسانی که خواهان دیده شدن هستند؛ مانند خوانندگان و آرتیستهای سینما، دارای ظهور و بروز قابل توجهی‌اند و چیستا یثربی نیز احتمالا استثناء نیست و در رقابت برای دیده شدن، با سوژه مهمی در این فضا ظاهر شده است.

دومین تغییر رسانه‌ای تغییر در مدیدم اصلی است. در هر دوره‌ای در بین رسانه‌های موجود، یک رسانه، رسانه غالب است. مثلا یک دوره مطبوعات، یک دوره رادیو در جنگ جهانی دوم و در چند دهه گذشته، ما در حال تجربه تلویزیون به عنوان رسانه غالب هستیم اما تلویزیون یک رسانه در حال افول است. اینترنت و فضای مجازی در حال تبدیل به رسانه غالبند که آمارها چه در سطح جهانی و چه داخلی و حجم پوششی که به رویدادها از این طریق داده می‌شود، این نکته را تایید می‌کند.

دلایل زیادی وجود دارد مثل دسترسی آسان و ارزان و تقریبا همه جایی اما دلایل مهمتری را می‌توان تاکید کرد. چسبندگی این ظرفیت رسانه‌ای به زندگی که عملا اینترنت و فضای مجازی را به محیط زیست دوم تبدیل کرده است. خرید و فروش و انجام کارهای روزمره اداری و بانکی و شکل گیری دوستی‌ها و ازدواج‌ها و حتی صله رحم و مانند اینها یکی از این ویژگی‌هاست.

عنصر دیگر، به توانایی فضای مجازی در بازتولید همه رسانه‌ها در خود بر می‌گردد. در واقع چون که صد آید، نود هم پیش ماست. یعنی فضای مجازی این امکان را دارد که شما همزمان مطبوعات و رسانه‌های دیجیتال و کتاب و رادیو و رسانه‌های شنیداری و تلویزیون و پیام‌های دیداری را توامان داشته باشید.

و ویژگی مهمتر که شاید مهمترین تمایز بین اینترنت و سایر رسانه‌هاست، در این است که شما در برابر سایر رسانه‌ها فقط مصرف کننده هستید اما در فضای مجازی اجازه و امکان تولید پیام دارید.

تحول دوم نیز در رسانه‌ها برای شکل گیری پدیده پستچی یثربی موضوعیت دارد. اولا داستان در رسانه‌ای متروک طرح نشده بلکه در رسانه‌ای که در حال تبدیل به رسانه غالب است طرح می‌شود و ثانیا رسانه در دسترس است و ثالثا این رسانه به یثربی امکان می‌دهد که تولید کننده پیام باشد.

سومین تحول، شکل گیری یک هویت جدید رسانه‌ای تحت عنوان رسانه‌های خرد است. از وبلاگها تا وبسایت‌ها تا صفحات افراد در شبکه‌های اجتماعی مختلف یک هویت جدید رسانه‌ای‌اند که دو دستاورد دارند. یک اینکه هر فرد را به یک رسانه تبدیل می‌کنند. این تحول عظیمی است. دوم اینکه قدرت مهار رسانه‌های بزرگ را به رسانه‌های کوچک و خرد می‌دهد. رسانه‌های بزرگ نمی‌توانند قطع نظر از این رسانه‌ها عمل کنند. بایکوت و تحریف دو استراتژی رسانه‌های بزرگ در برابر رسانه‌ها و پیام‌های رسانه‌ای رقیب است. اما با حضور گسترده رسانه‌های خرد، هر دو استراتژی به سادگی قابل اعمال نیست.

این تحول نیز در پدیده پستچی یثربی به خوبی ظهور کرده است و یک نفر را به یک رسانه بدل کرده است.

چهارمین تحول رسانه‌ای که شاید برآیند تغییرات گذشته را با خود دارد، تغییر معادله یک طرفه رسانه پیام است. که به نظر مهمترین تحول است. پیش از این گفته می‌شد که این؛ رسانه‌ها هستند که پیام سازند و داشتن رسانه مزیت اصلی بود. اما با تحولات صورت گرفته و شرایط متکثر رسانه‌ای که در موارد سه گانه ذکر شد، دیگر داشتن رسانه مزیت اصلی نیست بلکه دارندگی پیام است که مزیت آفرین بین شما و دیگر رسانه‌هاست. در واقع این معادله، سویه دیگری پیدا کرده است که عبارت است از اینکه این پیام‌ها هستند که رسانه سازنند و داده‌های ما اگر تبدیل به پیام شود؛ یعنی ارزش خواندن یا دیدن یا شنیدن پیدا کند، رسانه خود را پیدا خواهد کرد. پدیده پاشایی یا امیر تتلو در چنین بستری شکل گرفته‌اند.

بنابراین آنچه پستچی یثربی را موضوعیت بخشیده است قدرت پیامی است که با خود دارد که آن را خواندنی کرده است و گرنه این رسانه (اینستاگرام) انحصاری به او ندارد.

 

(تحلیل هنری)

وجه هنری داستان پستچی در شکل دادن به فضای پربازخورد اجتماعی آن موثر است. چرا که این ماجرا نه به صورت یک مقاله یا یادداشت، بلکه به صورت رمان و داستان به عنوان عضوی از خانواده هنر روایت شده است.

ظرفیت لازم دراماتیک در پستچی وجود دارد. هم موضوع عشق و هم روایت پرحادثه و پرماجرای این عشق، سبب شده است که نیازهای دراماتیک داستان تامین شود و داستان به جای یک روایت تخت، از فراز و نشیب لازم برخوردار است.

ظرفیت دراماتیک یک عنصر اساسی در ادبیات نمایشی و داستانی است. مثلا داستان زندگی حضرت یوسف(ع) به دلیل فراز و فرودهای فراوان از گرفتاری در ته چاه تا فروخته شدن به عنوان برده و سپس تبدیل شدن به معشوق زلیخا و ماجرای ترنج و زندانی شدن و بعد تعبیر خواب و تبدبل شدن به عزیز مصر و ماجرای قحطی و تدبیر یوسف در برابر آن و مبارزه با کاهنان و... نشان از ظرفیت دراماتیک بالای داستان یوسف را دارد و خداوند در قران از آن به احسن القصص یعنی به تعبیر جناب آقای جوادی آملی؛ بهترین قصه گویی تعبیر کرده است. اما در عوض زندگی عموم دانشمندان و متفکران، زندگی یکنواخت و بدون حادثه و ماجرای خاصی است و بنابراین صورت داستانی یا نمایشی دادن به آن بسیار دشوار است.

 

صداوسیما فکر کنم دو تجربه شکست خورده از نوع الف ویژه در این باره دارد که یکی از آنها مربوط به زندگی ملاصدرا بود.

در داستان پستچی، از لحظه ملاقات چیستا با یک پستچی و عشق در اولین ملاقات، تا دعوا با کسی بخاطر چیستا و پیدا کردن اتفاقی آن در اداره پست، و سپس عمد بر گرفته شدن از طرف کمیته، تا عقدشان کنند، تا ماجراهای بوسنی، تا کار ریحانه و قطع امید از علی و ازدواج و طلاق و مجددا پیدا کردن علی و... مجموعه حوادثی است که نیاز دراماتیک داستان را خصوصا این که بر محور یک روابط عاشقانه است، تامین می‌کند.

 

دومین ویژگی هنری این است که کاراکترهای اصلی یعنی چیستا و علی بیشتر شخصیت هستند تا تیپ. فرق شخصیت با تیپ این است که تیپ دارای نمونه‌های مشابه بیرونی است و تقریبا تا پایان داستان، تصور مخاطب از آن تغییر نمی‌کند اما شخصیت یک جورهایی دارای وجه یونیک و منحصر به فرد است که تصویر مخاطب در طول داستان از او در حال شکل گیری است و کمتر مانند تیپ قابل پیش بینی است. مثلا کاراکتر حاج کاظم در آژانس شیشه‌ای یک رزمنده بعد از جنگ به خصوصی است یا مجید در قصه‌‌های مجید یک نوجوان و دانش آموز خاص است یا نوجوان فیلم بچه‌های آسمان و زهرا کارکتر محوری روایت دا که شخصیت هستند.

در پستچی هم دو کاراکتر چیستا و علی یک جوری کاراکترهای یونیک با روابط عاشقانه یونیک هستند. دختر نوجوان پرشوری که عاشق پستچی محل است و عاشق فردی است که چهره سرشناس کمیته‌ای است و در بوسنی ماموریت‌های خطرناک انجام می‌دهد و در برابر جوانی به نام علی که عالمی به کل متفاوت با این دختر دارد اما عاشق اوست. تقریبا نه چیستا و نه علی مثل همنوعان فکری خود عمل نمی‌کنند.

سومین ویژگی، وجه تعلیق در روایت پستچی است که قضاوت مخاطب را تا قسمت آخر به تأخیر می‌اندازد و کشش داستانی برای دنبال کردن ماجرا را تأمین می‌کند.

 

(تحلیل جامعه شناختی)

علاوه بر دلایل روانشناختی، رسانه‌ای و هنری، علایق و خلاءهای اجتماعی نیز در اتفاق پستچی مؤثراند. برخی موارد اجتماعی تأثیرگذار در پدیده پستچی شکل متعارف و کلاسیک دارند و برخی دیگر به اکنونیت و اینجاییت ما مربوط هستند.

عشق به عنوان موضوع محوری داستان از دلایل جذابیت متعارف پستچی است. با جرأت می‌توان گفت عشق از نظر جذابیت در جامعه ایران نه رقیب و نه جایگزین دارد.

در شعر و موسیقی و رمان و داستان و کارهای نمایشی، هیچ موضوعی به اندازه عشق مجال بروز پیدا نکرده و جلب نظر نکرده است. نکته مضاعف ادعای روایت واقعی و رئال از این عشق است که به مخاطب یک احساس زنده از تجربه این عشق را می‌دهد.

روایت واقعی که از زبان کسی که این عشق را خود تجربه کرده است، در مخاطب احساس همدلی بیشتری ایجاد می‌کند و قدرت همذات پنداری خواننده با نویسنده را افزایش می‌دهد.

اما یکی از نکات در دلایل متعارف شکل گیری پدیده پستچی، روایت این عشق با گشوده شدن حریم خصوصی نویسنده به سوی مخاطبان است که خود فی حد ذاته برای مخاطب کنجکاو ایرانی!!! جذاب است.

خوب یا بد، درست یا نادرست، این تمایل به آگاهی از زندگی خصوصی افراد، خصوصا چهره‌های مشهور اجتماعی، یک خصیصه اجتماعی عموم ما ایرانیان است. حالا این ملاحظه را داشته باشیم که کنجکاوی برای آگاهی از حریم خصوصی، با مسئله‌ای به نام عشق در آمیخته شده باشد که نتیجه، یک معجون بسیار جذاب برای مخاطب خواهد بود که پستچی یثربی از این معجون برخوردار است.

اما شاه‌مسئله پدیده پستچی که به اکنونیت و اینجاییت ما مربوط است، خلاءیی است که داستان یثربی به نوعی آن را پر می‌کند. لطفا به پدیده‌ای مثل روند تسریع طلاق خصوصا در کلان شهر تهران که اکنون به رقم 1 طلاق به ازای هر 2.8 ازدواج رسیده است، خصوصا به رشد شتابنده طلاق‌های توافقی توجه کنید.

در کنار این به ظهور پدیده‌ای به نام طلاق‌های عاطفی که رابطه زن و مرد همانطور که یثربی گفته است به حضور دو مسافر در مسافرخانه تقلیل پیدا کرده است.

نیز دقت کنید و حالا اضافه کنید مسئله به نام خیانت زوجین که این قدر فراگیر شده است که رسانه ملی و سینما نیز در حال پرداخت نمایشی به آن هستند.

باز اضافه کنید افزایش میل به تجرد و اختیار کردن آپارتمان‌های مجردی و کاهش تمایل به ازدواج و رفتن به سمت الگوهایی مثل ازدواج سفید که تعهد ازدواج را برای طرفین ندارد.

یا باز پدیده جدیدی به نام جشن طلاق که با کارت دعوت و مناسک خاصی مثل شکستن حلقه ازدواج توأم است، همگی از شکل گیری یک واقعیت اجتماعی در جامعه ایران سخن می‌گوید که نمی‌توان با دلایل پیشین آن را توضیح داد.

به نظرم جامعه ما در حال تجربه یک مدرنیزاسیون پرشتاب خصوصا از دو دهه گذشته به این سو است و به طور طبیعی عناصر تفکر مدرن را در زیرساخت معرفتی و وجودی ما عمدتا به صورت ناخودآگاه رسوب می‌دهد.

 

اندیویژوالیسم که ترجمه مبتذل آن فردگرایی است (برای این که نمی‌تواند عمق این مفهوم را برای مخاطب ایرانی بر ملا کند) روح مدرنیته است و سایر خصلت‌های اندیشه مدرن مثل آزادی، مثل سکولاریزم، مثل بی طرفی ایدئولوژیک دولت و دولت حداقل و... معطوف به آن است. یا به عبارت بهتر از پیامدهای آن است. شاید بتوان بر این مسئله تامل کرد که چرا از فرزندان مدرنیته، کمونیسم و فاشیسم دوام نیاوردند و تنها لیبرالیسم باقی ماند.

اینجا یک فرضیه قابل طرح است که چون لیبرالیسم نیز متکی بر اندیویژوالیسم است، باقی مانده است اما دو فرزند دیگر مدرنیته که اتفاقا با روح مدرنیته یعنی فردگرایی در تضاد و تخالف بودند، صحنه را ترک کردند به طوری که حالاحالاها امکان بازگشتی برای آنها متصور نمی‌توان شد.

نتیجه طبیعی فردگرایی نفی تعهد به دیگری است. چون اصالت با خواسته‌ها و آرزوها و علایق فرد است و نباید به پای دیگری به هر نامی ولو عشق، قربانی یا تعدیل شود.

حالا یکبار دیگر پدیده‌های طرح شده را با این عینک بررسی کنیم. چرا تمایل به ازدواج کاهش یافته است؟ چرا طلاق افزایش سرسام آور دارد؟ چرا طلاق توافقی (آنقدر از دست هم خسته‌اند که هر دو می‌خواهند زودتر از دست هم رها شوند) رشد دارد؟ و چرا طلاق عاطفی (باهم ولی جدا از هم) به مسئله جامعه ایران تبدیل شده است؟ مسئله آزار دهنده خیانت در زوجین و نیز جشن طلاق و شکستن حلقه ازدواج با ابزار سخت به معنای رهایی، چرا پیش آمده است؟ تمایل به نوعی روابط خاص مثل ازدواج سفید که تعهد ازدواج را نداشته باشد، چرا افزایش یافته است؟ شما در همه این پدیده‌ها، اصل بودن فرد و نفی تعهد به دیگری را به عنوان یک محور مشترک می‌بینید.

حالا برگردیم به داستان پستچی؛ چه می‌بینیم و چه احساس می‌کنیم؟ روح حاکم بر داستان چیستا و علی که اتفاقا دو عالم متفاوت را نیز تجربه کرده‌اند چیست؟ خوب پاسخ اولیه عشق است اما این کافی نیست بلکه باید گفت ما روایت یک عشق صادقانه و مهمتر وفادارانه را تجربه می‌کنیم که تعهد طرفین عشق نسبت به یکدیگر و عبور از خود در آن برجسته است. عشقی دهه شصتی و هفتادی که در دهه هشتاد و نود حکم کیمیا را پیدا کرده است و خلاء آن برای عموم ما امروز محسوس است. بنابراین داستان پستچی یثربی به خلاءیی پاسخ می‌دهد که انگار در روزگار ما عمدتا احساس می‌کنیم و می‌خواهیمش اما نمی توانیم به ان پاسخ بدهیم چراکه فردیت چنان در ما ریشه دوانده است که نمی‌توانیم به ضرورت تعهد به دیگری در عشق، وفادار بمانیم.

.

ب: دیدگاه منفی

نقدی بر داستان دنباله دار پستچی خانوم یثربی

سید مسعود سعیدی

 

http://sayf.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%BE%D8%B3%D8%AA%DA%86%DB%8C-%DB%8C%D8%AB%D8%B1%D8%A8%DB%8C

/

۱

 مدّتیست که داستان پستچی سرکار خانم یثربی در تلگرام منتشر شده و گویا حواشی زیادی هم دارد . در کانالها و گروه‏های مختلف لینک آن را میبینیم و از تعداد خواننده‏های آن معلوم است که با اقبال خوبی روبرو شده است . سرکار خانم یثربی را از دانشکده هنرهای زیبا و زمانی که به قول خودشان با هم اتاقی مسافرخانه ‏شان در یک اتاق میزیستند میشناسم و آن آشنائی دورادور باعث شد تا در تمامی این سالها پیگیر آثارشان باشم . بعد از خواندن داستان پستچی و پیگیری مطالب مرتبط با آن در کانال ایشان دستِ دلم رفت که بنویسد اما میجنگیدم با خودم و جوابی نمیافتم که چرا باید نقدی بنویسی ؟ اما ماجرا به رسانه‏های عمومی نیز کشیده شد و دست چوبین دلم با منطق ناقصم کنار نمی آمد که باز چرا ؟ اما وسوسه نوشتن رهایم نکرد .

بدون شک داستان پستچی اتّفاقی در شبکه های اجتماعی است. شبکه‏ هائی که به یُمن فرهنگ غریب ما هیچ استفاده درست و مناسبی ندارد که هیچ ،‌ باعث تحمیق جامعه هم میشود . خانم یثربی داستان دنباله ‏داری را آغاز کرد و مانند سریالهای شبکه نمایش خانگی ، عموم مردم آن را پیگیری کردند و آنچه همه میدانیم اتّفاق افتاد . این اتّفاق خوبی است و ازین بابت ازیشان سپاسگذارم . اما خود داستان پستچی چی ؟ هرچه فکر کردم دلیل تعصّب ایشان را بر خوب بودن و حتی بی نقص بودن قصّه نفهمیدم . اصرار ایشان بر پاسخگوئی تهاجمی به منتقدان را نیز . همچنین مصاحبه ‏ها و حاشیه‏ های صدا و سیما و سایر رسانه‏ ها را هم ایضا و همچنین و مهمتر از همه گیج بودم از اینکه چرا ایشان اصرار دارند که قصّه واقعی است ؟ و یکی از دلایل موفّقیت و اقبال داستان را واقعی بودن آن خواندند ؟ از سوی دیگر با اصرار بر واقعی بودن داستان حاضر به پذیرش حاشیه ها نبودند . وقتی اصرار داریم حاج علی نامی واقعی است معلوم است خواننده‏ای که این گونه داستان را پیگیر است در پی حاج علی است و….

۲

 اما در داستان پستچی یثربی چه می‌خوانیم؟ از حاشیه‏ های اتّفاقات فضای مجازی خارج شویم اگرچه یثربی استفاده درستی از آنها کرده است اما داستان یا رمّان پستچی ایشان هیچ اتفاق و ایده جدیدی ندارد و یک قصّه کاملا عامیانه است. داستانهای ر- اعتمادی گونه ‏ای که همیشه مخاطب عام را همراه داشته است . دلیل شهرتش هم نه قوّت داستانی و ادبیاتی آن که در قدرت شناخت فضای مجازی و سلیقه مخاطب عام است . استقبال زیاد ، دلیل درستی و صحّه گذاشتن بر اتفاقی نیست بخصوص در حوزه هنری و این جدال همیشگی هم‌چنان باقی است و از حوصله این بحث خارج است . انتظار من از خانم یثربی بسیار فراتر از این داستان بود . فکر میکنم البته انتظار ایشان هم چیز دیگری بوده و قسمت اوّل در واقع قسمت اوّلِ یک مجموعه نیست بلکه طرحی است کامل که قرار بوده به عنوان نوشته‏ای کوتاه باشد ( این برداشت شخصی من است ) اما بقول دوستان ترکانده میشود و ادامه میابد بگونه‏ ای که از پیش ‏بینی نویسنده فراتر میرود و نویسنده را به هرسو که میخواهد میکشاند . او را وادار به نمایش عکس ‏العمل هائی میکند که خارج از انتظار است . داستانی بدون شخصیّت پردازی مناسب و فارغ از تمامی اصول و قواعد قصّه‏ های نوین . نمیگویم باید اینگونه باشد . مانند سینما اشکالی ندارد برای مخاطبان ساده پسند جامعه فیلم ساختن و داستان نوشتن مشکل اینجاست که درک غلط ما از دلیل موفّقیت ما را به بیراهه کشانده و اثری ساده و بسیار معمولی را محصولی فراتر از انتظار میخوانیم مثل آنچه بر اخراجی‏ها رفت .پستچی داستانی فوق العاده معمولی است در حد اتودهای کلاسهای قصّه نویسی و کارگاه‏های داستان و تعجب میکنم از خانم یثربی که از مخاطب و ناقد خویش میپرسد اگر داستان واقعی نبود آیا این همه استقبال میشد؟ پاسخ من اینست که استاد بزرگوار تمامی داستانهای موّفق و پرمخاطب دنیا واقعی بودند؟ این انتظار من از خانم یثربی نیست. اینجاست که وسوسه نوشتنم میگیرد و گفتن و اعتراض کردن.

۳

 مطرح شدن یا دیده شدن در فضای مجازی اتّفاقی است که بدون حاشیه امکان پذیر نیست و این حاشیه ‏ها اتفاقا در ساخت قهرمانان مخاطب عام و ستاره سازی در دنیای هنری بسیار ضروری است و خانم یثربی ناخواسته این کار را به بهترین شکل ممکن انجام داده است . موّفقیت داستان پستچی موّفقیتی مدیون ادبیات و قوّت داستان نیست بلکه موفقیت نمایش قدرت شبکه‏ های اجتماعی است و بدون تردید تاثیر این شبکه ها در جذب مخاطب بسیار ساده و عام . نکته قابل توجه توجه به بازار داستان و شعر در ایران است که متاسفانه نویسندگان ما از آن غافلند . مانند هر کالائی در دنیا ، رمّان و شعر نیز بازار خود را دارد و باید از قواعد بازار تبعیت نماید . پستچی اتفاقی بود که چیستا یثربی را به مخاطب عام شناساند و برند او را تغییر داد نمیدانم خودش میداند که با برند خویش چه کرده است یا درگیر نوشتن داستان دنباله دار دیگری است و هنوز دیده شدن به هر قیمتی را رمز موفقیت می‌شمارد؟

 آنچه بر پستچی رفت می‌تواند آموزه ای باشد برای بازار ادبیات برای شناخت ابزارهای ساخت ستاره و همچنین برندسازی شخصی نه اتفاقی در حوزه ادبیات.

انتظار دارم ایشان این نقد را در معرض دید مخاطبان خویش قرار دهند اجازه دهند به رسم ادب و احترام و حتی قواعد شهرت و برندسازی چالش نقد آثار فضای مجازی ایشان شکل گیرد و اگر من جای ایشان بودم قبل از هرچیزی خودم آن را مدیریت و کنترل می‌کردم.

 

 

 

 

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 9359

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>