چرخهء زندگی
گارگین فتائی
.
چرا آمده ای
چرا باید می آمدی
به کجا خواهی رفت
چرا باید آنجا بروی
چرا باید زندگی کنی
چرا باید آزموده شوی
چرا بسیاری از سوالات جواب ندرند
و چراهای بسیار دیگر
که همچنان بی جواب مانده اند
همه کلمات نسبی هستند
یک عده می خورند و یک عده خورده می شوند
دنیا پر است از ضد و نقیض ها
روز در برابر شب
سپیدی در برابر سیاهی
روشنایی در برار تاریکی
عشق در برار نفرت
دوستی در برابر دشمنی
و.............................
ما می آئیم و می رویم
وقتی رفتیم دیگری جایمان را می گیرد
بعد از هر تابستانی زمستانی است
و بعد از هر گرما ، سرما
سالها از عمرت می گذرد
اما گویی لحظه ای بیش نگذشته است
همه چیز در گذر و حرکت است
هر چیزی می چرخد
و بعد از یک دور کامل
به جای قبلی خود می رسد
اما فلسفهء این چرخش چیست؟
کسی نمی داندً!
کودکان ، جوان می شوند و جوانان ، پیر
زندگانی ، چه خوب و چه بد می گذرد
هر پایانی ، شروع تازه ای دارد
اسم این چرخه را گذاشته ایم زندگی
اما نمی دانیم واقعاً زندگی چیست