حسرت علمی
گارگین فتائی
.
همیشه توی زندگی به کسانی حسادت می ورزیدم که سری توی علم داشتند مثلا در متن زیر که توی فصله نامه پیمان به چاپ رسیده زندگی دکتر امیلیا نرسسیانس بررسی شده . او علاوه بر اینکه در یک خانواده فرهیخته و کتاب خوان متولد شده خودش دارای چندنی مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری در رشته های جامعه شناسی و انسان شناسی است و البته شوهر وی مرحوم کارو لوکاس بانی علم روباتیک در ایران بوده یعنی دو نفر اهل عمل و دانش با هم زندگی می کردند و پسرشان هم در مقطع دکتری مشعغول تحصیل است.
آنها علاوه بر ایران از سایر نقاط دنیا هم مدارک تحصیلی گرفته اند.
من با همه سعی و تلاش و زوری که زدم تنها تونستم تا مقطع کارشناسی درس بخونم چون بعد از اون باید دنبال کار می گشتم .
زمان ما سه دنشگاه معتبر بود یکی دانشگاه ازاد بود که من تا مقطع کارشناسیش رو رفتم اما نتونستم وارد مقطع کارشناسی ارشد بشم به دو دلیل یکی اینکه همون طور که خودتون هم می دونید هزینه دانشگاه آزاد در مقاطع عالی تر خیلی بالاست و با هزینه کارگری که پدر من برای تحصیل در دانشگاه به من میداد کفاف آن را نمیداد . از طرف دیگه ضعف چشم باعث شد که من نتونم توی امتحانی که برای حقوق خصوصی در کارشناسی ارشد شرکت داشتم قبول بشم البته بماند که به خیال خودم رفتم از بهزیستی نامه آوردم در حالی که سهیمه معلولین تنها دو درصد بود و مخصوصا وقتی توی جاهای مخصوصی بویژه برای کارکردن اون مدرک رو می بری در واقع داری ضعف خودتو نشون میدی اون هم توی بلبشوی رکود و بیکاری جاری.
دانشگاه دیگه دولتی بود که قبول شدن تو اون برای من اقلیت خیلی سخت بود چون رشته حقوق بود یعنی رشته ای که وصل می شود به مشاغل مهم مملکتی لذا دارای گزینش قوی است و همین امر مانع بزرگی برای ورود اقلیتها بخصوص در تعدادی از رشته های علوم انسانی و از جمله رشته های حساس تر مثل حقثوق و علوم سیاسی می شود.
دانشگاه پیام نور سومین دانشگاه بود که اون هم هزینه زیادی دارد و البته خیلی از درسهاش به طور غیر حضوری است که منی که حتی در هنگام حضور در سر کلاس برای چشمانم نیاز به کمک دارم وای به روزی که درسی غیر حضوری ارائه بشه.
کسانی که برای ادامه تحصیل به خارج میرند هم حتما باید مدرک تحصیلی بالا داشته باشند مثل دکتری یا فوق لیسانس و یا از شاگردان ممتاز و بورسیه دار باشند .
بنابراین اگه کسی شانس یارش بود و رفت اون طرف و مدرکش زیاد عالی نبود و حتی اگه مدرکش هم عالی باشه باز باید از صفر و از کلاس های انگلیسی به عنوان زبان دوم از توی کالج ها شروع کنه.
الان من چهل و چهار سال سن دارم و توی فروردین میرم به چهل و پنج سالگی.
همیشه آروزم این بوده که یک محیط تحقیقاتی و علمی داشتم که اطرافیانم و حتی شریک زندگی و دوستانم اهل علم و دانش باشند نه از اون دانشهائی که فخر فروشی بشه و علمشونو به رخ هم بکشند بلکه از اون اهل علمهائی که واقعا بخوان چیزهائی از هم بیاد بگیرند.
اما الان با وجود این مشکلات برای من ادامه تحصیل توی مقاطع بالاتر غیر ممکنه توی ایران به دلائلی که گفتم و توی خارج هم که هزینه های کتاب و دانشگاه به حدی بالاست که همه دانشجویان تا خرخره توی قرض و قوله هستند و تا بخوای به خودت بجنبی و زبانت رو تقویت کنی تا راه خودتو برای رفتن به دانشگاه مهیا کنی این خودش چندین سال طول می کشه
خلاصه حسشرت داشتن یه زندگی علمی با اطرافیان و همسر و دوستان علمی توی دلم مونده.