درگیری ارمنی - تاتاری و کشتار ارمنیان باکو (1905-1906 م.)
ایساک یونانسیان، پژوهشگر مسایل قفقاز و ترکیه
.
http://alikonline.ir/fa/fa/news/armenians/item/1728-
درگیری-ارمنی-تاتاری-و-کشتار-ارمنیان-باکو-1905-1906-م
.
سیاست روسیه تزاری نسبت به اقوام امپراتوری
در نظام اداری و حکومتی که پس از چیرگی روس ها بر قفقاز اعمال شد، تنها اصلی که هیچ گاه مورد ملاحظه و توجه قرار نداشت، تقسیم منطقه به نوعی از حوزه های اداری بود که با ترکیب قومی و فرهنگی منطقه همخوانی داشته باشد. بلکه برعکس چنان که ملاحظه خواهد شد، مقامات روس از هر گونه تدبیری که به تنش های قومی در میان اتباع امپراتوری دامن می زد خرسند بوده و در بسیاری مواقع از این موضوع به نفع تداوم حاکمیت خویش استفاده کردند. تغییر و تحولات اداری مناطق ارمنی نشین قفقاز در این دوره نمونة روشنی است از خط مشی مذکور.
از سال های آخر قرن 19، همزمان با تحولات سیاسی و فرهنگی اقوام و ملل قفقاز -بویژه گرجی ها و ارمنيان- دولت روسیه به نحو روزافزونی با مشکل رویارویی با یک رشته حرکت های ملی در میان اتباع امپراتوری روبرو شد و بالطبع نخستین واکنشی نیز که در قبال آن نشان داد، سیاست سرکوب و خفقان بود. نیکلای دوم، در 1896 م.، فرمانداری کل قفقاز را به شاهزاده گالیتسین سپرد که با تمام قُوا به روسی گَردانی اجباری منطقه اقدام کرد.
وی ضمن تعطیلی مدارس و موسسات فرهنگی ارمنيان و توقیف اموال کلیسای ارمنستان و گرجستان ،سعی کرد با اعطای یک رشته مزایای اداری برای مسلمان ها، اقوام و ملل قفقاز را بر ضد یکدیگر تحریک کند. زمینه سیاسی و اجتماعی نیز مساعد بود. بدین ترتیب نهضت اجتماعی گسترده ای که در سراسر روسیه به صورت انقلاب 1905 م. بروز کرد،در قفقاز سریعاً به یک جنگ و جدل داخلی ارمنی ها و مسلمان ها تبدیل شد که نهضت را به شکست و نابودی کشاند.
با شکست روسیه از ژاپن، و هنگامی که طوفان انقلاب، روسیه را فراگرفت، دولت تزاری به سرکوب انقلابیون سرگرم بود. آن ها به خوبی واقف بودند که در صورت ورود قفقاز با آن همه پتانسیل انقلابی و اقتصادی به صحنه انقلاب چه ضربه مهلکی بر پیکر حکومت وارد خواهد شد، از این رو برآن شدند که با ایجاد درگیری های قومی در قفقاز، مردم این منطقه را از صحنه انقلاب دور کنند. دلیل این امر آن بود که اصولاً حلقه های ملی و قومی با افکار و تعلیمات انترناسیونالیستی انقلابیون سازگار نبود و آن ها به ویژه بلشویک ها افکار ملی گرایانه را برای روح انقلاب مرگ آفرین می دانستند. در کنار همه این اهداف وادارکردن اجباری همه اقوام امپراتوری به گرویدن به آیین ارتدوکس کلیسای روسی نیز پیگیری می شد که در این بین ارمنیان به علت اعتقادات مذهبی (مسیحی گریگوری) و فنلاندی های پروتستان و لهستانی های کاتولیک بیشترین صدمات را متحمل شدند.
همزمان با این وقایع و از اواخر قرن نوزدهم، ما شاهد افزایش ارمنی ستیزی در امپراتوری عثمانی و آغاز پاک سازی های قومی ارمنیان در سراسر امپراتوری، که نتیجه سیاست های بلند پروازانة عثمانی ها که همانا، تصرف مناطق ترک زبان بویژه قفقاز و آسیای مرکزی بود نیز هستیم. لازمه این کار از بین بردن موانعی بود که بر سر این راه وجود داشت که بزرگترین آنان ارمنستان بود. ملت ارمنی از یک سو می بایست با تلاش های زمامداران عثمانی برای برانداختن نسلش مبارزه می کرد و از سوی دیگر در امپراتوری روسیه مبارزة دفاعی سختی علیه استبداد تزاری و یا بر ضد آن دولت پلیسی که بر روسیه حکومت می کرد و تازه خود نظام تزاری در بند و زندان او بود انجام می داد، از این رو است که ما از اواخر قرن نوزدهم شاهد شکل گیری احزاب سیاسی ارمنیان در قفقاز و عثمانی هستیم؛ که هدفشان دفاع از حقوق ملت ارمنی در مقابل اهداف پانتورانیستی عثمانی و روسی گردانی روسیه بود.
روسیه نیز که با عثمانی در جنگ بود، از ارمنیان به عنوان اهرم فشاری برعلیه حکومت استانبول استفاده می کرد. فعالیت های احزاب ملی گرای ارمنی در ارمنستان غربی با شش ولایات ارمنی نشین عثمانی (شرق ترکیه کنونی) و ارمنستان شرقی (ارمنستان کنونی و قراباغ) و تبلیغات آنان و همچنین وجود جوّ دشمنی در عثمانی نسبت به ارمنیان، وضع شکننده ای در قفقاز میان ارمنیان و تاتارهای قفقاز به وجود آورده بود.
آغاز منازعات قومی در قفقاز
درگیری های قومی موجود در قفقاز به خصوص درگیری های میان ارمنیان، گرجی ها و تاتارهای قفقاز سابقه طولانی داشته و به قرن ها قبل باز می گردد. اما آن چه باعث شد این درگیری ها شکل خونین تری به خود گرفته و وقایع سال های بعد در قفقاز را شکل دهد، می توان به همان سیاست های مورد اشاره حاکمان روس در بالا اشاره کرد که به آن شکل حکومتی-پلیسی داده و می خواستند به وسیله ایجاد درگیری قومی در منطقه اهداف خود که همانا یکسان سازی قومی و مذهبی اقوام روسیه بود به نحوی جامه عمل بپوشانند.
اولین منازعه ارمنیان و تاتارهای قفقاز به درگیری های موجود بین تاتارهای کارگر صنایع نفت باکو با مهندسان و کارفرمایان ارمنی خود باز می گردد که بذر کینه و نفرت آن از چندین سال قبل تر از سوی حاکمان روس پرورانده شده بود. از طرف دیگر دولت مردان تزاری روس می خواستند که مقاومت ارمنیان را در برابر سیاست روسی کردن آنان را نیز درهم بشکنند و به آنان یادآور شوند که در میان تودههای مسلمان متعصبی قرار گرفته اند و تنها روسیه میتواند امنیت جانی و مالی آنان را چه در قفقاز و چه در عثمانی تضمین کند مشروط براین که از این پس در برابر دولت رفتار رعایای فقیر و مطیع را داشته باشند. اما آنچه باعث شد این نفرت و کینه میان ارمنیان و تاتارها، فزونی یافته و بعد ها شاهد درگیری های گسترده در منطقه باشیم به هجوم و کشتار عليه ارمنیان در فوریه سال 1905 م. باز می گردد که سه روز به طول انجامید.
در روز 6 فوریه 1905 م. دسته های تاتار که به تحریک حاکمان روس به خصوص شاهزاده ناکاشیدزه استان دار باکو مسلح شده بودند، به محلات ارمنی نشین باکو وارد شده و به جان ارمنیان افتادند. چند نفر از روشن فکران تاتار، از جمله احمد آقایف مشهور که بعدها در ترکیه نقش مهمی در نهضت (پان تورانیسم) بازی کرد، تبدیل به آلت بیارادهای در دست مقامات روسی شدند و از طرف آنان مأموریت یافتند که این کشتارها را راه بیندازند. در این هجوم منازل ارمنیان ابتدا غارت و سپس به آتش کشیده شد.در روز اول این هجوم 35 نفر کشته شدند که 32 ارمنی و 3 تاتار را شامل می شد.
همین که تاتارها کشتارها را آغاز کردند عمال حاکم روس که همدست تاتارها بودند از مداخله در این ماجرا خودداری کردند و نیروهای انتظامی و لشکری را در پست ها و پادگان های خود نگاه داشتند تا میدان را برای کشتار ارمنیها توسط تاتارها باز بگذارند.
در همان زمان حزب فدراسیون انقلابی ارمنی (داشناکسوتیون) در نامه ای به ناکاشیدزه، خواستار توقف این کشتار ها شد. در این نامه آمده بود:
«کشتارها را متوقف کنید وگرنه شخصاً پاسخگو خواهید بود.»
ارمنیان ساکن در باکو که تا آن زمان در صلح و آرامش به سر می بردند، نخست غافلگیر شده و فکر نمی کردند درگیری ها ابعاد گسترده ای به خود گرفته و بیش از یک سال به طول انجامد. در همین اثنی در پی عدم دریافت پاسخ از سوی ناکاشیدزه، سران حزب داشناکسوتیون
به سرکردگی نیکول دومان گروهی مبارز را جهت دفاع از ارمنیان باکو سازمان دهی کردند.
موازی با فعالیت های گروه های مبارز ارمنی، مهندس هُوانس کاجازنونی که سرپرستی و مسئولیت استخراج چاه های نفت باکو را برعهده داشت، با شروع مجدد درگیری ما بین کارگران تاتار و ارمنی به سازمان دهی کارگران ارمنی شاغل در صنعت نفت باکو مبادرت ورزید و در مبارزه علیه تاتارها به نیکول دومان پیوست. این سر آغازی شد بر تشکیل شاخه نظامی حزب داشناکسوتیون که تنها هدفش محافظت از ارمنیان ساکن در باکو و دیگر شهر های قفقاز در مقابل حملات تاتارها بود. سه عضو برجسته حزب داشناکسوتیون به نام های نیکول دومان، هوانس کاجازنونی و آبراهام گلخاندانیان مسئولیت شاخه نظامی حزب را عهده دار شدند.
در 9 فوریه 1906م. گروه های مبارز ارمنی به کوچهها و خیابان های باکو که دستههای مسلح تاتار در آن بودند سرازیر شدند. نظامیان روسی فقط ناظر صحنه بودند، در پایان روز، تاتارها از همه کوچههای اطراف کلیسای ارمنیان و اطراف ایستگاه راه آهن رانده شده بودند. صبح روز بعد، ارمنیان به سمت محلات دیگر شهر پیش رفتند و برسر راه خود دستههای تاتار را پراکنده کردند. انتقامجویی خونین بود و هر دم بر نعش تاتارها در کوچه ها افزوده میشد. در آن دم بود که سران تاتارها به نزد حاکم شهر شتافتند و به التماس از او خواستند که به مبارزه پایان دهد.
پلیس و نظامیان روسی که تا به آن لحظه به عنوان تماشاچیان بی طرف ناظر صحنه نبرد بودند به پیروی از نقش محرکی که نقش مقامات دولت تزاری بود، و تا وقتی که به نظر میرسید تاتارها برندهاند حالت بی طرف به خود گرفته بودند، از آن حالت بدرآمدند، با پیشرفت حمله متقابل ارمنیها ناچار به دخالت شدند و قبول کردند که دوباره نظم را برقرار سازند.
حزب داشناکسوتیون عمل دفاعی و انتقامجویی خود را با به هلاكت رساندن ناکاشیدزه حاکم باکو، که معلوم شد یکی از عوامل اجرای سیاست شوم سن پترزبورگ است تکمیل نمود. این کشتارها با شکست پر سروصدایی برای دستههای ارتجاعی روس به پایان رسید، و آنان خود را نه تنها در چشم ارمنیان بلکه در نظر ملت خودشان و در برابر افکار عمومی اروپایی نیز بی اعتبار کردند.
در پی سه روز درگیری205 ارمنی،111 تاتار،کشته و 121 ارمنی و 128 تاتار نیز زخمی شدند که در بین کشته شدگان ارمنی 7 زن و 20 کودک نیز دیده می شد.
اورست سمونین، خبرنگار روزنامه (نوایا اوبزارینه) ، درباره کشتار ارمنیان باکو نوشته است:
«تاتارهای ساکن قفقاز بی رحمانه ارمنیها را در کوچههای باکو به قتل میرسانند. وقتی تمام آن چه را که فقط در طول سه ساعت دیدم، به خاطر میآورم، خون در رگهایم منجمد میشود.»
یک شاهد عینی تُرک تبار در روزنامه (باکینسکی ایزوستیا) به چگونگی آتش زدن منازل ارمنیان و قتل فجیع ساکنان آنها و عدم ترحم مهاجمان به زنان اشاره نموده است. همچنین خبرنگار نشریه (تیفلیسکی لیستوک) درباره این کشتار نوشته است:
«یک تلقی همگانی حاکم است و آن اینکه کشتار ارمنیان، یعنی آن کشتار وحشتناک، سازمان دهی شده بود. پیرمردی کوچک، لاغر و نگونبخت را دیدم که علاوه بر شلیک سه گلوله به او، سرش را بریده و از تن جدا کرده بودند. در قبرستان باکو روی یکی از تودههای اجساد، جسد یک زن حامله افتاده بود. وحشیها با چند ضربه چاقو رحم زن بیچاره را پاره کرده، کودک را بیرون آورده و روی جسد (مادرش) انداخته بودند.»
همچنین ماکسیم گورکی ، از نویسندگان معروف جهان، در نوشتهای تحت عنوان (تزار روسی) به کشتار ارمنیان در باکو اشاره کرده است، وی می نویسد:
«سرانجام روز نهم فوریه اوضاع شهر آرام شد اما در اواخر ماه اوت همان سال مجدداً قتلعام ارمنیان از سر گرفته شد و در طول یک هفته ۳۰۰الی ۴۰۰ارمنی در باکو کشته و ۷۰۰نفر مجروح شدند. پان ترکیست ها حتی به کسانی که سعی در پنهان کردن و نجات ارمنیان داشتند، رحم نمیکردند. به این ترتیب، (میشل تیمون)، مهندس فرانسوی که چند خانواده ارمنی را نجات داده بود، به درون یک چاه حفاری نفت که در حال سوختن بود، انداخته شد و به قتل رسید».
پس از پایان این درگیری ها هوانس کاجازنونی بر تلاش های خود جهت آشتی ارمنیان و تاتارها گام برداشت. در همان زمان در شهر باکو جلسات بسیاری با حضور ساکنان ارمنی، تاتار، روس و یهودی برگزار می شد که هدفشان شناسایی و واکاوی علت درگیری های ایجاد شده بود. هوانس کاجازنونی نیز که حضور پرشوری در این تجمعات داشت سعی می کرد با متهم کردن حاکمان قبلی باکو جو متشنج حاکم بر شهر را آرام سازد، از این رو بارها آغاز درگیری و ایجاد نفرت پراکنی های قومی را متوجة شاهزاده ناکاشیدزه قرار داد.
در یکی از این جلسات که در روز 11 فوریه برگزار شد، هنگامی که رئیس جلسه از احمد آقایف درخواست سخنرانی کرد جو سالن متشنج شده و تمامی حضار اعتراض خود را به حضور وی که از عاملان اصلی درگیری ها بود اعلام کردند.این اعتراضات با حرکت جمعیت به سوی آقایف شدت یافت که در این لحظه با پادرمیانی هوانس کاجازنونی ماجرا خاتمه يافت. کاجازنونی پس از آرام کردن جو سالن از آقایف درخواست کرد سخنرانی کند.آقایف نیز تنها توانست چند جمله کوتاه بر زبان آورده و سریع سالن را ترک کرد.
در روزهای 12 و 13 فوریه و پس از برگزاری جلسات متعدد، کمیسیونی متشکل از ارمنیان، تاتارها و روس ها تشکیل شد که وظیفه اش پاسداری از صلح برقرار شده در باکو بود.
در این کمیسیون از طرف ارمنیان، بوگدان دولخانیان، حقوق دان، استپان تاقیانوسیان مهندس نفت، کنستانتین خاتیسیان، هایک ترمیکائلیان، رؤسای دو شرکت نفتی، دکتر تادئوس زاکاریان، آستوازادور واچایان مهندس نفت، سامسون هارطونیان وکیل دادگستری و مهندس هوانس کاجازنونی حضور داشتند. از طرف تاتارها نیز، علی مردان توپچی باشیف، حقوقدان، روزنامه نگار و رئیس انجمن تاتارهای باکو، احمد آقایف، اسرافیل حاجیف، عضو شهرداری باکو، حاجی اسلان آشورف، سرمایه دار معروف، حسن محمد حاجینسکی، عضو شورای شهر باکو، بخشی بیک تالشانوف، مهندس نفت شرکت مختاروف، حضور داشتند.
برخلاف آن چه انتظار می رفت این کمیسیون نیز نتوانست کاری از پیش برده و صلحی پایدار برقرار سازد زیرا طرفین به علت برخورداری از عقاید مختلف و دخالت های اعضای روس، هرگز نتواستند به جمع بندی ای که منافع ارمنیان و تاتارها را در بر داشته باشد دست یافته از این رو کمیسیون، پس از چند ماه ملغی اعلام شد.
ادامه درگیری ها
با فروپاشی کمیسیون صلح، اوضاع نسبتاً آرام باکو نیز به سرعت متشنج شده و با پخش اخباری مبتنی بر وجود درگیری در سایر شهرهای قفقاز، بار دیگر باکو شاهد مناقشات تاتار- ارمنی شد. این درگیری ها پس از برگزاری مراسم یکم مارس که با دخالت پلیس همراه شد وارد فاز جدیدی شد که در نهایت طی روزهای 20 تا 30 آگوست 1905 م. به اوج خود رسید. در این درگیری ها بیش از 400 نفر جان خود را از دست دادند و بسیاری از چاه های نفت متعلق به ارمنیان به آتش کشیده شد. در این خصوص آبراهام گلخاندانیان می نویسد:
»طبق بررسی های مقدماتی، خسارات حاصل از درگیری ها و آتش گرفتن چاه های نفت متعلق به ارمنیان چیزی بالغ بر 25 میلیون روبل برآورد می شد.»
به دنبال کشتار های باکو، با چند ماه فاصله انقلاب 1905 روسیه پیش آمد ، که با اعتصابات دامنه دار و با شورش های مسلحانه، دولت تزار را مجبور کرد به جنگ منچوری پایان داده، امتیازات زیادی به نهضت انقلابی روسیه بدهد و از سیاست زجر و آزار نسبت به ملیت های غیر روس دست بردارد. بر همین اساس شاهزاده ورونتزوف داشکف به عنوان نایب السلطنه و جانشین شاهزاده گالیتسین در قفقاز برگزیده شد. داشکف که مردی خوشفکر و به نسبت شرافتمند بود همین که بر مسند حکومت قرار گرفت دریافت که سیاست ضد ارمنی زمامداران سن پطرزبورگ نه تنها نادرست بلکه اشتباه محض بوده است. از این رو اولین الویت کاری خود را پایان دادن به درگیری های ارمنی –تاتار قرار داد. وی به تفلیس رفته و نمایندگان جامعه ارمنیان قفقاز را به حضور پذیرفت. در این جلسه نمایندگان ارمنی به رهبری اسقف آنانیا، بوگدان دولخانیان و هوانس کاجازنونی شرح کاملی از آن چه در ماه های گذشته اتفاق افتاده بود ارائه کرده و یادآور شدند طرف ارمنی تنها راه حل را مذاکره و صلح می داند. داشکف نیز پس از شنیدن گزارشات اعلام می کند که با توجه به حضور چنین متفکرانی در جامعة ارمنیان باکو امیدوار است هرچه زودتر صلح برقرار شود. اما اتفاقات بعدی نشان داد که داشکف نیز فرق چندانی با گالیتسین نداشته و در عمل هیچ کمکی به بهبود روابط ارمنی –تاتاری نکرد. از اینرو تنها راه باقی مانده برای ارمنیان به دست گرفتن اسلحه و ادامة دفاع از خود بود.
نا امیدی از ایجاد صلح و زمزمة آغاز درگیری بار دیگر سبب شد حزب داشناکتسوتیون دست به کار شده و گروه های مبارز ارمنی را دور خود گرد آورد. سران حزب پس از وقایع 6-9 فوریه توانسته بودند با برقراری تماس بین طبقه روشن فکر ارمنی و سایر طبقات توده وبا افزوده شدن دستههای مبارزی که براثر کشتارهای ۱۸۹۴–۱۸۹۶به منظور دفاع از ارمنیان عثمانی تشکیل شده بود گروه های مبارز ارمنی را سازمان دهی کنند. بدین منظور حزب داشناکسوتیون نخست 75000 روبل، جهت خرید اسلحه به شاخة نظامی خود در باکو اختصاص داده و در جلسات مختلفی که در مقر حزب در تفلیس تشکیل می داد راه های برون رفت از بحران ارمنی -تاتاری و همچنین تاکتیک های مختلف نظامی را در صورت حملات احتمالی تاتارها را بررسی می کرد.
بالاخره آنچه انتظار می رفت در 20 نوامبر 1905 م. اتفاق افتاد و سومین رویارویی تاتارها و ارمنیان را رقم زد. این بار درگیری ها به ایروان و نخجوان هم کشیده شد. بر خلاف انتظار مقامات روس و تاتار، ارمنیان پس از سپری شدن لحظات اولیه غافلگیری در برابر حملات به سرعت سازمان دهی شده و مبارزه برای حفظ بقای ملی خود را آغاز کردند. درگیری ها به تمام نقاط قفقاز و مناطقی از قراباغ، مانند شوشی، عسکران و واراندا نیز کشیده شد که رهبری تاتارها در آن جبهه را عباس وزیرف برعهده داشت. این درگیری ها به علت طولانی شدن محاصره شهر شوشی و مقاومت ارمنیان تا سال 1906م. نیز ادامه یافت.
نیروهای مبارز ارمنی پس از پیروزی های مقدماتی با گذشتن از حالت دفاعی به حالت حمله متقابل در همه جا بپا خواستند و صدمات شدیدی بر تاتارها وارد ساختند. در تفلیس که پایتخت قفقاز جنوبی بود دفاع ارمنیها به رهبری آرمن گارو پاسدرماجیان به پیروزی کامل انجامید. در ظرف مدت هفت روز نبرد، پانصد فدایی ارمنی، ۱۵۰۰تاتار مسلح را به عقب نشینی واداشتند و تلفات سنگینی بر آنان وارد آوردند.
پس از وقایع مزبور حکومت تزار و شخص ورونتزوف داشکف کوشیدند تا حد امکان از درگیری های مجدد جلوگیری کنند و تقریباً طی ده سالی که داشکف در مقام نیابت سلطنت در قفقاز گذراند (1905-1915م) با تخفیف قابل توجه جور و استبداد حکومت، و رفتاری بی طرفانه و بدون تبعیض نسبت به ملیت های مختلف همراه گردید. داشکف کوشید به جای این که از اصل تفرقه بینداز و حکومت کن، که تا آن دم شعار زمامداران سن پطرزیورگ را تشکیل می داد، ملت های مختلف تابع خود را به همکاری و تشریک مساعی در بهبود وضع دعوت کند.
اما بی شک آن چه در سال های 1905 و 1906 م. در باکو و سایر شهر های قفقاز اتفاق افتاد وبه دنبال خود سیاست های مجدد روسی کردن اجباری ملت ها را به همراه داشت، پیش درآمدی شد بر آن چه که ما بعد ها شاهد کشتار ارمنیان باکو (1918)، کشتار سومگائیت و گنجه (1988) و کشتار باکو (1990) باشیم، درگیری هایی که تا به امروز نیز ادامه داشته و بصورت مناقشه قراباغ باقی مانده است.