نقد فیلم دختر
جمع آوری از گارگین فتائی
.
کارگردان
رضا میرکریمی
تهیهکننده
رضا میرکریمی
نویسنده
مهران کاشانی
بازیگران
فرهاد اصلانی
مریلا زارعی
شاهرخ فروتنیان
ماهور الوند
موسیقی
محمدرضا علیقلی
فیلمبرداری
حمید خضوعی ابیانه
توزیعکننده
نور تابان
تاریخهای انتشار
۲تیر ۱۳۹۵
کشور
ایران
زبان
فارسی
فروش گیشه
۳٬۰۷۵٬۰۶۹٬۰۰۰تومان
دختر فیلمی به کارگردانی و تهیهکنندگی رضا میرکریمی و نویسندگی مهران کاشانی محصول سال ۱۳۹۴است.
این فیلم برای نمایش در بخش سودای سیمرغ سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر پذیرفته گشت و در ۷بخش نامزد دریافت سیمرغ بلورین از سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر شد.
فیلم دختر در تاریخ ۲تیر ۱۳۹۵در سینماهای ایران اکران شده است. دختر جایزه گئورگ طلایی بهترین فیلم از نگاه تماشاگران و جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره بینالمللی فیلم مسکو ۲۰۱۶را به دست آورد.
داستان
احمد عزیزی (فرهاد اصلانی) که سرپرست بخش تعمیرات و نگهداری پالایشگاه آبادان است برای مراسم خواستگاری دخترش سمیرا آماده میشود و دختر دیگرش ستاره (ماهور الوند) در همان روز قصد سفر به تهران برای شرکت در جشن خداحافظی یکی از دوستان همدانشگاهیاش را دارد که با مخالفت پدرش روبهرو میشود و تصمیم میگیرد بدون اجازهٔ خانواده صبح با هواپیما به تهران برود و ظهر برگردد ولی در بازگشت، بهدلیل کنسلشدن پرواز، با مشکلاتی روبهرو میشود و پدرش برای بازگرداندن او عازم تهران میشود. ستاره نزد عمهاش فرزانه (مریلا زارعی) میرود و آنجا اتفاقاتی رخ میدهد که بحثهایی را میان افراد ایجاد میکند.
سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر
بهترین فیلم رضا میرکریمی نامزدشده
بهترین کارگردانی رضا میرکریمی نامزدشده
بهترین بازیگر مرد فرهاد اصلانی نامزدشده
بهترین بازیگر مکمل زن مریلا زارعی نامزدشده
بهترین فیلمبرداری حمید خضوعی ابیانه نامزدشده
بهترین فیلمنامه مهران کاشانی نامزدشده
بهترین موسیقی متن محمدرضا علیقلی برنده سیمرغ بلورین (به طور مشترک به همراه فیلم امکان مینا)
نقد فیلم “دختر” ساخته میرکریمی
محسن بیگآقا
وقتی رضا میرکریمی، فیلمساز خوشاخلاق و حرفهای سینمای ایران، با وجود توانایی در ساخت فیلمهای پرشخصیت در لوکیشنهای عظیم، تمایل به فیلمهای ساده با ساختار تلویزیونی در حدواندازهی امروزپیدا میکند، کار او شبیه به بازیکن دومتری بسکتبال است که به بازی پینگپنگ روی آورده باشد. مهم مضمون فیلم نیست، بلکه ساختار و نوع نگاه فیلم اهمیت دارد. استفاده از فضاهای خارجی نظیر پالایشگاه و جاده، دیدن شخصیتها و مکانها در لانگشاتهای متوالی و… به فیلم او هویتی متفاوت داده است. او با تسط بر تکنیک و نماهای عظیمش در فیلم کاری کرده که پل معلق اهواز بیشباهت به پل بروکلین در فیلمهای سینمای آمریکا به نظر نرسد! نماهای طولانی و حرکت آرامشدهندهی دوربین از بالا، چشم تماشاگر را نوازش میدهد. ضمن اینکه گاه مثل حرکات رقص ماشینها در اتوبان با آهنک محسن یگانه، کارکردی استثنایی دارند. نمای هلیشات حرکت قطار از بالا و عبور از روی جاده برای قاب گرفتن خودروی پدر نیز بسیار چشمنواز است.
فیلم با همان فصل شروع جمع دخترانه در کافیشاپ، تماشاگر را وارد فضای خود میکند. دنیای فیلم، دنیای عاشقانهی پدر و دختری است که ناگهان از هم جدا میافتند و پس از جدایی قرار است با عشق و علاقه و شناخت بیشتر در کنار هم قرار گیرند. در دنیایی که دختر و پسرها آزادی را طور دیگری تعریف میکنند، در دنیای پدر و دختر هنوز هر چیزی چارچوب دارد و با رعایت خانواده و اخلاق صورت میگیرد. برای همین است که آنها بین افراد دوروبرشان تا اینحد غریبهاند. فرهاد اصلانی پس از کوچهی بینام (هاتف علیمردانی) در فیلم دختر توانایی بازی حسی خود در ارائهی نقش پدر را – با تضاد میان خشونت ظاهری و مهربانی درونی – بهخوبی به نمایش درمیآورد. میرکریمی از جزئیات هم غافل نبوده است. شخصیت ستاره با صدای نازک و دارای بغضش، حرفها با تماشاگر دارد. بیماری تنفسی او و استفاده از اسپری در نمایش هیجان و نگرانیهایش سهم خاصی دارد.
آبادان میرکریمی آبادان بچههای عینک ریبن و دمپایی ابری نیست. دنیای او با کار کردن در پالایشگاه در میان گردوغبار کشنده تعریف میشود. دختر از معدود فیلمهای سینمای ایران است که بازیگرانش بهدرستی لهجهی جنوبی را در آن صحبت میکنند و رنگی از ادا درآوردن و تمسخر در بیانشان نیست.
مسعود ثابتی
دختر در قیاس با یکیدو ساختهی اخیر میرکریمی فیلم سروشکلدارتری است و کارگردان سعی کرده بر خلاف ساختههای اخیرش فیلم را با یک خط داستانیِ هرچند کمرنگ، قصهمحور پیش ببرد. همچنان که به رغم گرهافکنیها و گرهگشاییهای قابلپیشبینی و پیشپاافتاده، فیلم شروع کموبیش درگیرکنندهای دارد و از همان دقایق ابتدایی مخاطب را با خود همراه میکند. اما طولی نمیکشد که بخش قابلتوجهی از انتظاراتی که فیلم با شیوهی روایت و فرم و روند قصهگوییاش ایجاد کرده، بیپاسخ و بیثمر رها میشود و داستان و شیوهی روایت از جایی به بعد بدون توجیه مناسب و منطقی، مسیر خود را عوض کرده و در تغییر جهتی کموبیش ناگهانی هرآنچه را که تا پیش از آن رشته بود پنبه میکند.
به این ترتیب فیلمی که اساس درام و روایت خود را بر رابطهی بین یک پدر و دختر بنا نهاده، از جایی ادامهی کار را بر پایهی رابطهی آن پدر با خواهرش بنا مینهد؛ و در ادامه همهی تلاشهای کارگردان در توجیه این دوپارگی و پیوند این دو خط داستانی بیربط و غیرمنطقی به جایی نرسیده و در نهایت عقیم میماند. میرکریمی همچنان که در فیلم قبلیاش امروز، اینجا هم سعی کرده بخش عمدهای از بار جذابیت و کشش داستان را بر ابهامی استوار کند که در نگاهی کلی، تحمیلی و زائد جلوه میکند و کارکرد مشخصی در روند روایت پیدا نمیکند. ارجاع مرتب و مکرر به پیشینه و گذشتهی شخصیتها در قالب دیالوگها و درددلهای مکرر، بیآنکه مخاطب درک مشخص و واضحی از این پیشینه داشته باشد، به جای ایجاد جذابیت و کشش، نوعی سردرگمی و اغتشاش در روایت را باعث شده که حاصل آن کاستن از انگیزههای مخاطب برای پیگیری ماجرا و گسستن تدریجیِ ارتباط تماشاگر با فیلم است. اینچنین است که در غیاب یک روند منسجم و منطقی، فیلمساز از جایی به بعد این دیالوگها را بستری بر انبوهی از شعارها و اظهار نظرهای رو در باب مسئلهی خانواده و آزادی و مهاجرت و اختلاف نسلها و… قرار میدهد و این روند تا جایی ادامه مییابد که با اوجگیری در انتها، همچون تیر خلاصی پایان فیلم را تبدیل به نقطهی ضعف فیلم میکند.
هرچهقدر استفادهی میرکریمی از شیوهی فیلمبرداری اسکوپ و استفاده از لانگشات در نمونهای مثل خیلی دور خیلی نزدیک، منطقی و متناسب با فرم کلی و شیوهی روایت اثر بود، در دختر تحمیلی و خارج از چارچوب کلی فیلم به نظر میرسد. مکث و درنگ بر لحظات طی مسیر شخصیت پدر با اتومبیل از آبادان به تهران بیآنکه کارکردی در متن اثر داشته باشد، انگار فقط بهانهای است برای تکرار آن لانگشاتها و حرکتهای دوربین که نهتنها نمیتوان توجیهی برایشان پیدا کرد، که اصلاً کل این نزدیک به ده دقیقه ناهمخوان با شیوهی روایت و کاملاً اضافی به نظر میرسد. طبیعیست فیلمی که در بسیاری لحظات ناتوان از انتقال حس «سینما» به تماشاگر است و در قوارههای یک اثر تلویزیونی پیش میرود، نتواند تنها در ده دقیقهی بیکاربرد و منفک از بستر کلی فیلم، خود را به جای یک اثر سینمایی واقعی جا بزند.
گفتوگو با رضا میرکریمی کارگردان فیلم «دختر»
جامعه حوصله تنش ندارد
فرانک آرتا
رضا میرکریمی برخلاف دو فیلم قبلیاش، یه حبه قند و امروز، فیلمی پرلوکیشن ساخته که شرایط تولید آن با توجه به مشغلهاش در خانه سینما، دشواری خاص خود را داشته است. «دختر»، آخرین ساخته این کارگردان که در بخش سودای سیمرغ جشنواره فجر حضور داشت مواجهه دو نسل را به تصویر میکشد.
چرا فیلم «دختر» را از رقابت آرای مردمی بیرون کشیدید؟ آیا نگران انگ تبانی بودید؟
وظیفه من بهعنوان مدیرعامل خانه سینما، نظارت بر صندوق جمعآوری آراست. بههمیندلیل ترجیح دادم فیلمم در این رقابتها نباشد. در دو سال گذشته با وجود تلاش خانه سینما برای اینکه جمعآوری آرا درست و حرفهای انجام شود، حرفوحدیثهای زیادی شنیده شد. امسال همه تلاشمان را کردیم تا آرای مردمی شفاف باشد و اولین رفتار که میتوانست نشاندهنده تحقق چنین امری باشد، نبودن فیلم بنده در این بخش بود. البته میدانم این فیلم نسبت به سایر فیلمهایم بیشترین مخاطب مردمی خواهد داشت.
در یک ماه گذشته هجمههای زیادی به شما شد. واکنشتان چیست؟
هر کاری کنید، دیگران حرف میزنند. من فقط سعی میکنم کارم را انجام دهم.
جدا از نقاط ضعف و قوت «دختر»، یک حسن در فیلم شما وجود دارد. اینکه شما حرفهای مهم جامعه کنونی را در فضای آرام بیان کردید. فضای فیلم متشنج نیست. درحالیکه در بیشتر فیلمهای این دوره جشنواره شاهد عصبیت هستیم. هرچند هر فیلمی بازتابی از جامعه خود است. این آرامش در فیلم شما از کجاست؟
(با خنده) شاید من در جامعه زندگی نمیکنم! شاید به این دلیل که فکر میکنم وقتی همه جیغ میزنند دیگر صداها شنیده نمیشود. جامعه ما دیگر حوصله تنش و حاشیه ندارد. مردم نیاز به آرامش دارند. حرف فیلم این است که حرفهای همدیگر را بشنویم و چون تم چنین است، نمیتوان برخلافش عمل کرد، یعنی ساختار رواییاش را طوری بنا کرد که آدمها پرخاش کنند.
فیلم «دختر» بیش از اینکه فیلم خانوادگی باشد، اجتماعی است. به جای اینکه دوربین روی دست خیابانهای شهر را گز کنید و دختری بیخانواده را نشان دهید، در جستوجوی خانوادهای ملموس رفتید و هشدار دادید قدر آن را بدانید که البته در کاراکترها میبینیم. این نوع فیلمسازی در سینما خیلی سخت است. چطور به اینجا رسیدید؟
همینطور است که میگویید. معمولا آدم به خوشبینی و سادهلوحی متهم میشود. اما اگر گوشت بدهکار نباشد و کار خودت را کنی، یعنی به این فکر کنی چه چیزی به بهبود وضع امروز ما کمک میکند، آن وقت میتوانی با آرامش فکر و طیب خاطر آنچه قلبت میگوید را انجام دهی. این هم شامل محتوای حرفت و هم فرمش میشود. بعضی وقتها به من خرده میگیرند چرا اینقدر فرم عوض میکنی. من هم پاسخ میدهم صبر میکنم تا ببینم قصهای که به دستم میرسد یا در ذهنم شکل میگیرد، چه چیزی را میطلبد. من امروز دوست داشتم اینطور کار کنم و نمیخواستم دوربین روی دست را تکرار کنم. چیزی که به تب عمومی تبدیل شده و اغلب فکر میکنند تا این کار را نکنند فیلمهایشان واقعی نیست. یا دوست داشتم موسیقی را از فیلمم حذف نکنم و بهعنوان یک عامل زیباییدهنده به فیلم از آن استفاده کردم. تأکیداتی که روی موسیقی یا دوربین روی سهپایه میکنم، منجر به این میشود که فیلمم متهم میشود به اینکه مدرن نیست و البته پیه آن را به تنم مالیدهام! اتفاقا دوست داشتم بگویم امروز متأسفانه فیلمهایمان به لوکیشنهای کوچک و افراد کم و فرمهای تکرارشونده و کاملا گرتهبرداریشده محدود شده! دوست داشتم مدل جدیدی را تجربه کنیم. مثلا در جاده و شهرستان لانگشات ببینیم. نظارهگر شخصیتهای بیشتری شویم. رنگهای مختلف چشمنواز چشمهایمان شود. موسیقی بشنویم و اصلا برایم مهم نیست این کار مد روز هست یا نه.
البته شکل آرمانیاش این است که خود فیلمساز بتواند با فیلمش مد روز را به وجود بیاورد. جالب این است در فیلم، نگاه از بالا به پایین ندارید و کل ایران را تهران ندیدید. دوربینتان را به مهمترین شهر ایران یعنی آبادان بردید که پالایشگاهش هزینه کل یک کشور را تأمین میکند. هر چند خود شهر نفتخیز نیست. اما نقش مهمی در اقتصاد ایران دارد. آن وقت این پرسش به وجود میآید مگر میشود ساکنان شهری به این مهمی که بار یک مملکت را به دوش میکشند، با معضل ریزگردها در معرض خطر قرار گیرند؟ در این فیلم میبینیم مشکلات در هر شهر و روستایی، روزی تبعاتش گریبانگیر تهران میشود. درواقع سفر پدر از آبادان به تهران، سراریزشدن مشکلات به پایتخت است.
واقعا ممنونم که اینگونه دقیق به فیلم نگاه کردید.
یکی از نکات درخشان فیلم، بازیهاست؛ بهویژه بازی آقای فرهاد اصلانی و خانم مریلا زارعی. در بازیگرفتن چطور عمل میکنید؟ آیا از آن دسته فیلمسازان هستید که انتخاب یک بازیگر را نیمی از بازیگرفتن میدانید؟
پاسخدادن به اینکه چطور بازی میگیرم، دشوار است. چون به خیلی چیزها بستگی دارد. شما باید تجربه و مهارت کارکردن با شخصیتهای مختلف و موقعیتهای گوناگون را داشته باشید. خوشبختانه من با بازیگران حرفهای و غیربازیگر کار کردم که به من کمک میکند بتوانم در موقعیتهای مختلف از متد مختلفی استفاده کنم. اما دو عامل بسیار مهم وجود دارد که شما را سر صحنه از سردرگمی در هدایت بازیگر نجات میدهد؛ اول شناخت درست از شخصیتی که قرار است خلق شود، به این معنا که آنقدر از آن شخصیت اطلاعات داشته باشید که بخش اندکی از آن در فیلمنامه آمده باشد، یعنی بخشهایی که در فیلم هم نمیبینیم را بتوانید ترسیم کنید. وقتی اینقدر شناخت داشته باشید، دومین مسئله انتخاب درست است. وقتی کاراکتر مناسبی را درست انتخاب کنید ٨٠ درصد راه را رفتهاید و سر صحنه کار سختی ندارید. چون جواب سؤالها را میدانید و انتخابی که کردهاید آنقدر مناسب است که خیلی زود قلابش به نقش گیر میکند و جلو میرود. طبیعی است اگر به همه اینها استعداد خوب بازیگری اضافه شود، فوقالعاده است. یعنی اگر پدیدهای مثل فرهاد اصلانی که به نظرم فوقالعاده است و هوشمندی زیادی دارد همراهت باشد، بردهای. بازیگری را به اندازه ایشان ندیدهام که با خودش ایده بیاورد. ایشان وقتی آفیشش تمام میشود فردا صبح که میآید، مشخص است که مدام به نقش فکر کرده. اینکه یک نفر بر شاخوبرگ پیداکردن شخصیتی که خلق میکند تسلط داشته باشد امتیاز است که در تولید فیلم مشارکت کند. درباره مریلا زارعی چیز زیادی به او اضافه نکردم. چون درکل بازیگر فوقالعادهای است. حتی یکی از نگرانیهایم در انتخاب ایشان که به خودشان هم گفتم این بود که نمیدانم چه چیزی به تو اضافه کنم. چون تو بهترین بازیهایت را انجام دادهای، فقط تلاش میکنم در نقشی که قرار است اجرا کنی، یکدست بازی کنی و در اینکه تو بازیگر توانایی هستی شکی نیست. بهنظرم کارش را هم درست انجام داده.
خانم ماهور الوند، فرزند سیروس الوند، را چگونه برای نقش ستاره انتخاب کردید؟
خانم ماهور الوند، دختر آقای سیروس الوند، اصلا بهواسطه نسبت فامیلیاش انتخاب نشد، بلکه تست داد و از بین صدها دختر انتخاب شد. او خیلی باهوش بود.
این فیلم را به سفارش جایی ساختید؟
خیر. فیلمنامهای داشتم و به جاهای مختلف مراجعه کردم تا منابع مالیاش را تأمین کنم. یک بانک چند ماه وقتم را گرفت و متأسفانه بدعهدی کرد. بعد قرار بود بنیاد سینمایی فارابی کمک کند که مشکل مالی داشت. درنهایت خوشبختانه با مشارکت خودم که کمک فارابی هم همراهم بود و سهم زیادی که منطقه آزاد اروند متقبل شد، این فیلم ساخته شد و سفارش و دخالتی در روند کار نبود، چون اساسا فیلمنامه قبلا نوشته شده بود.
کارگردان :
رضا میرکریمی : متولد سال 1345 در زنجان می باشد و فارغ التحصیل رشته گرافیک از پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. میرکریمی یکی از شناخته شده ترین کارگردانان پس از انقلاب ایران می باشد که بیشتر با آثار موفقی نظیر « خیلی دور ، خیلی نزدیک » ، « زیر نور ماه » ، « به همین سادگی » و « یه حبه قند » در سینما شناخته می شود.
درباره فیلم « دختر » :
میثم کریمی
جدیدترین ساخته رضا میرکریمی برخلاف آثاری که در چند سال اخیر از او به نمایش درآمده، دارای لوکیشن های بیشتری است و لانگ شات های فراوانی نیز دارد که باعث شده تصاویری بدیع و چشم نواز ثبت شود. استفاده از هلی شات و قاب بندی های زیبا، از « دختر » اثری ثبت کرده که حداقل در ظاهر زیباست و تصاویرش می تواند تماشاگر را به وجد بیاورد؛ هرچند که این تصاویر زیبا بی ارتباط با محتوای داستان هستند و اصولاً کارکردی هم در جریان فیلم ندارند.
اما برخلاف قاب بندی های زیبا، « دختر » در بخش فیلمنامه کاستی های فراوانی دارد که باعث طرد شدن مخاطب از خود می شود. داستان درباره پدری سخت گیر و مستبد است که قصد احاطه بر زندگی دخترش را دارد و ستاره از این وضعیت ناخرسند است. اولین مشکل فیلمنامه در این بخش است که پرداخت مناسبی نسبت به شخصیت ستاره انجام نمی دهد و تصویری کلیشه ای از او ترسیم می کند، تصویری از دختری که در کافی شاپ حضور دارد و دیالوگ های به شدت ضعیفی بر زبان جاری می سازد، در جریان ماشین سواری فریاد می زند، جیغ و هورا می کشد و هیچ ایده هوشمندانه دیگری درباره این شخصیت توسط فیلمساز به تماشاگر داده نمی شود. این پرتره پر ایراد باعث می شود تا مخاطب خیلی علاقه ای به همراهی با ستاره نداشته باشد.
فیلم سپس برای تشریح گذشته و حال درباره احمد، شخصیت عمه با بازی مریلا زارعی را وارد داستان می کند که تقابلش با احمد و گلایه هایش از بد رفتاری های احمد در قبال او، تماشاگر را به گذشته احمد آشنا می کند که رفتاری مستبدانه با خواهرش نیز در پیش گرفته بود. اما رابطه میان احمد و فرزانه هرگز باعث پیشبرد داستان نمی شود و صرفا به بگو مگوهایی با انتشار اطلاعات بی ارزش منجر شده که زمان فیلم را کِش داده اند.
دو پاره بودن داستان نیز باعث شده تا قصه گویی در « دختر » با کیفیت حداقلی مواجه شود و تماشاگر نتواند تمرکزی بر اتفاقات فیلم داشته باشد. فیلم در ابتدا مقدمه نسبتاً قانع کننده ای درباره رابطه ستاره و پدرش مطرح می کند و درست در شرایطی که تماشاگر انتظار دارد این داستان پرورش داده شده و به نقطه اوج برسد، ناگهان سر و کله عمه در داستان پیدا می شود و داستان حول محور این دو به جریان می افتد. متاسفانه در ادامه داستان نیز با اضافه شدن چند خرده داستان بی ارزش نظیر چک و شوهر خواهر و خانم همسایه و همچنین داستان سرایی احمد از دوران کودکی اش برای تماشاگر، این چند پارگی افزایش می یابد تا داستان نصفه و نیمه فیلم گنگ تر شود.
با اینحال بهترین بازیگر و شخصیت فیلم فرهاد اصلانی است که به خوبی توانسته با اتکا به توانایی های بازیگری اش، تندخویی و استبداد پدری را به تصویر بکشد و اینکار را نه با دیالوگ، بلکه با بازی بدن و سکوت های تلخش ارائه کرده است. اصلانی در میان انبوه نکات منفی فیلم، یک وزنه مثبت در بخش بازیگری فیلم است که چنانچه پرداخت بهتری می داشت، می شد که ارزش به مراتب بیشتری نیز داشته باشد. اما دیگر بازیگران فیلم توفیق چندانی بدست نمی آورند و مخصوصا ماهور الوند که حرکات دست عجیب و غریبش در صحنه ای که با پدرش مواجه شده، این نکته را تداعی می کند که وی هنوز نیاز به کسب تجربه در سینما دارد و شاید در این راه می بایست تجربیات بیشتری از طریق پدرش بدست بیاورد.
« دختر » فارغ از نماهای زیبا اما بی کارکردی که میرکریمی ثبت کرده، اثری نه چندان منسجم است که نمی تواند داستانش را پرورش دهد. فیلمنامه « دختر » سردرگم و آشفته است و قادر نیست ابتدا و انتهای مشخصی برای شخصیت هایی متصور شود تا مخاطب آنها را درک کرده و با آنان همراه شود. فیلم بطور عیان به کلیشه های شخصیت پردازی پایبند است و از این جهت مخاطب بروز سینما نمی تواند جز تعریف یک خطی از « استبداد پدر علیه دختر » همذات پنداری بیشتری با آدمهای فیلم داشته باشد.
دختر هشتمین فیلم رضا میرکریمی در مقام کارگردان است. این فیلم بهتازگی جایزه بهترین فیلم و بهترین بازیگر مرد را از جشنواره مسکو دریافت کرد. با زومجی و بررسی فیلم همراه باشید.
دختر، لاک قرمزی به دستش زده و سراغ مادر میرود. از مادر میخواهد تا ماجرا را به پدر بگوید اما مادر قبول نمیکند. پدر رسیده و دختر حسابی هول شده، استکانی چای برای پدر میبرد اما متوجه میشود که پدر چای دارد. با ترس و لرز کنار پدر مینشیند و زیرچشمی به اون نگاه میکند. بلاخره تصمیم میگیرد تا حرفش را بزند. میان کلام موبایل پدر زنگ میخورد و او به شدت عصبانی میشود. ترس و اضطراب دختر همینطور بیشتر شده و مخاطب هم همراه با او اضطراب دارد که چه خواهد شد. دختر بلند میشود و آرام میرود که تلفن پدر تمام شده و او را برای گفتن ادامه حرف نگه میدارد. دختر ماجرای مهمانی دوستش در تهران را میگوید و از پدر میخواهد که اجازه دهد تنهایی به تهران برود. پدر پس از کمی فکر آنچنان با دختر مخالفت میکند و سرش داد میزند که دختر گریهاش میگیرد.
تاکید فیلم بر هوای آلوده آبادان خود یکی از فاکتورهای مهم در خلق فضاسازی است.
میرکریمی در فیلم «دختر» کماکان به دنبال فضاسازی است. خلق یک موقعیت با استفاده از فضا و بازی بازیگران با کمترین حرکت دوربین در محیطهای داخلی و استفاده از تدوین «دختر» را در شروع داستان تبدیل به فیلمی پر استرس کرده است. این فضاسازی در چند لایه قابلبررسی است. اول از همه خَلق محیط قابلباور برای مخاطب از فاکتورهای فضاسازی در فیلم است. در داستان همه چیز در کلمات خلاصه میشوند. هنگامی که نویسنده با استفاده از کلماتِ توصیفی محیط داستانش را تعریف میکند خواننده در یک اتمسفر شریک میشود. اما در سینما این قابلیت وجود دارد تا فضا با استفاده از تصویر به مخاطب منتقل شود. تاکید فیلم بر هوای آلوده آبادان خود یکی از فاکتورهای مهم در خلق فضاسازی است. تقریباً در هیچ جای فیلم در آبادان آسمان آبی دیده نمیشود و این موضوع حسی از خفگی را برای مخاطبان فیلم به وجود میآورد. آبادان در فیلم به علت آلودگیاش رنگ زردی به خود گرفته است که این رنگ در نماهای هلی شات (نمایی که توسط هلی کوپتر یا هر وسیله دیگری از ارتفاع گرفته میشود. امروزه از وسیله ای به نام کوادراتور برای گرفتن این شکل نماها استفاده میگردد.) با استفاده از خاک و گرد و غبار بیشتر جلوه میکند. به علاوه ارتباط این گرد و خاک با یکی از نقاط عطف داستان یعنی زمانی که پرواز برگشت ستاره به علت آسمان آبادان لغو میشود حائز اهمیت است. علاوه بر این فضا استفاده از لنج و کارون که جز جدایی ناپذیر آبادان هستند و عمه در تلفنی که به ستاره میزند به خوبی آن را تعریف میکند کمک زیادی به فضای فیلم میکند.
ماهور الوند بازیگر نقش ستاره
مسئله دوم در فضاسازی به طراحی صحنه و لباس فیلم باز میگردد. این مسئله نیز همواره از نقاط قوت در فیلمهای میرکریمی بوده است. محسن شاه ابراهیمی به عنوان یکی از باتجربهترین طراحان صحنه سینمای ایران در فیلم «دختر» توانسته با استفاده از رنگ و پر یا خالی نگه داشتن فضا تمایز درستی بین فضاهای مختلف ایجاد کند. برای مثال کافی است که فضای خانه ستاره در آبادان را با خانه عمهاش در تهران یا خانه مدرنتر دوست ستاره مقایسه کنید. در آبادان همه چیز شلوغ است و فضای خالی کمی دیده میشود. خانه فضایی گرم دارد که اشارهای به گرمای خانه پدری است. اما در مقابل آن خانه عمه (با بازی مریلا زارعی) فضای خالی زیادی دارد و بیشتر از رنگهای سرد در آن استفاده شده است. این فضای خالی و سرد به خوبی بیانگر شکل رابطه خواهر و برادر و وضعیت فعلی زندگی خواهر است. دیدگاه فیلمساز در مورد مسئله مهاجرت به شهر تهران و مسئله خانواده در فضاسازی اثر به سادگی قابل پیگیری است. ستاره که حال در نقطه تصمیم گیری قرار دارد بین ماندن و رفتن از خانه پدری در تردید است و فیلمساز و نویسنده موافق ماندن او هستند.
فضای خالی و سرد خانه عمه به خوبی بیانگر شکل رابطه خواهر و برادر است.
بازی و ظاهر بازیگران فاکتور دیگری است که به خلق فضا کمک میکند. میرکریمی در تمامی فیلمهایش بازیهای ماندگاری از بازیگران گرفته است. هنگامه قاضیانی شاید در هیچ فیلم دیگری نتوانست بازی مادر مردد و دلسوز «به همین سادگی» را تکرار کند. مسعود رایگان در «خیلی دور، خیلی نزدیک» و ریما رامین فر در «یه حبه قند» هم یکی از بهترین نقشهایشان را بازی کردند. در فیلم «دختر» هم شخصیت آرام، با غیرت و متعصب پدر (با بازی فرهاد اصلانی) تبدیل به یک شخصیت درونی می شود که مخاطب به راحتی میتواند او را بپذیرد و در انتهای داستان حتی به او حق بدهد. اولین تجربه ماهور الوند در سینما هم تجربه قابلقبولی است اما تغییر لهجه او در مواقعی از داستان کمی اذیتکننده است. در مقایسه با الوند، مریلا زارعی در تمام مدت فیلم لهجه زنی آبادانی که چند سالی است به تهران آمده را حفظ میکند. کنترل دقیق مریلا زارعی بر ادای کلمات، لحن و ریتم دیالوگها بخش زیادی از بار فیلم در تهران را به دوش میکشد. درست جایی که داستان افت میکند با وارد شدن شخصیت عمه و فضای غریب رابطهاش با برادری که مدتها با هم حرف نزدهاند اما الان مجبور شدهاند که با هم همراه شوند دوباره مخاطب را همراه میکند. در همین نقطه فیلم از یک فضای ماجراجویی تبدیل به یک ملودرام خانوادگی میشود.
رضا میرکریمی مشغول هدایت ماهور الوند
یکی از موئلفههایی که در کارگردانی فیلم «دختر» تبدیل به یک فرم میشود استفاده مداوم میرکریمی از کات محور است. کات محور یکی از تکنیکهای کارگردانی وابسته به تدوین است که در آن بدون عوض شدن زاویه دوربین، اندازه نما با نزدیک شدن دوربین به سوژه تغییر میکند. برای مثال در یک نما لانگ شات در یک کات به یک نمای مدیوم شات یا کلوزآپ میرود تا تاکید بیشتری بر سوژه، موقعیت و شخصیت شود. محتوای فیلم به بررسی یک مسئله مهم و تاریخی در ایران میپردازد. حق انتخاب دختر در یک خانواده ایرانی که به لحاظ تاریخی همواره با پدر بوده است و حال با عوض شدن شرایط جامعه این حق در حال تغییر است. موضوعی که کیانوش عیاری در فیلم «خانه پدری» به شکلی هنرمندانه در چند دهه و در چند نسل از یک خانواده به بررسی آن میپردازد که به علت خشونت بیش از حد و موضوع آن چند سالی است که توقیف است. میرکریمی در «دختر» با بیانی نرمتر و منعطفتر این مسئله را بررسی میکند. نگاه پدر به اتفاقاتی که برای دختر میافتد در شروع داستان نگاهی متعصبانه و از بیرون است. او بدون آن که بداند دخترش به چه چیز فکر میکند به او جواب نه میدهد و هیچ حق انتخابی به دختر بالغ خود نمیدهد اما زمانی که دختر با فرارش دست به اقدام میزند پدر مجبور میشود وارد داستان شود و از درون با یک واقعیت مواجه میشود. شخصیت فرعی داستان یعنی عمه که سرنوشتش تا حد زیادی مشابه ستاره بوده است به عنوان یک نیروی مخالف (آنتاگونیست) در مقابل برادرش قرار میگیرد و او را وادار میکند تا در مورد دخترش تصمیمی دیگر بگیرد. استفاده از کات محور به عنوان تکنیکی که موضوعی را از بیرون به درون کنش انتقال میدهد نوعی انتخاب هوشمندانه برای رسیدن به فرم مشخص در فیلم به حساب میآید اما متاسفانه در مسیر داستان علی رغم پیگیری مداوم فیلمساز در استفاده از آن به سر انجام مشخصی نمیرسد. این به سرانجام نرسیدن تا حد زیادی به زاویه دید داستان در کارگردانی و فیلمنامه هم باز میگردد. فیلمساز علی رغم آنکه به طور مشخصی همراه شخصیت پدر است اما نمیتواند قضاوت را به عهده مخاطب بگذارد و در این میان نوعی تأکید مداوم در خوب نشان دادن شخصیت پدر و استفاده از دیالوگهای شعاری بهخصوص در پایان داستان مخاطب را دلزده میکند.
یکی از به یادماندنی ترین سکانس های فیلم جایی است که خواهر و برادر با کمک هم مشغول آماده کردن غذا هستند. خواهر مشغول خرد کردن سبزی با چاقو و برادر مشغول شستن ماهی است. در این میان با اشاره به داستان چکی که برادر آن را پاس کرده است ریشهایترین اختلاف خواهر و برادر سر باز میکند و دعوا بالا میگیرد تا به پیرنگ اصلی فیلم یعنی سرنوشت ستاره پرداخته شود. انتخاب آشپرخانه برای این بحث و عملهایی که برای هر یک از شخصیت ها انتخاب شده است تأثیر بهسزایی در پیشبرد سکانس دارد. جایی از سکانس که خواهر عصبانی میشود برمیگردد و با عصبانیت دوباره مشغول خرد کردن سبزیها میشود و در میانهاش دوباره دیالوگ میگوید و بلند میشود و کنار برادر میآید و تا میتواند او را تحقیر میکند تا زخمی که مدتهاست در او ریشه دوانده را التیام بخشد. حرکت شخصیتها وابسته به میزانسن دقیقاً بیانگر شخصیت آنها است. برادر آرام است و در تمام طول سکانس مکانش را تغییر نمیدهد اما خواهر که عصبی و خشمگین است مدام حرکت میکند تا تنش صحنه را بالا ببرد. مریلا زارعی در این سکانس یکی از ماندگارترین سکانسهای دوران بازیگریاش را به نمایش میگذارد. بازیگری که در تمام نقشهایش از حد استاندارد خود پایینتر نیامده و بازیاش در اغلب مواقع چشم نواز بوده است.
مریلا زارعی در فیلم دختر
در مجموع «دختر» در کارنامه میرکریمی فیلم شاخصی است. ایرادات زیادی دارد که اغلب به فیلمنامه باز میگردد. اصرار بیش از حد میرکریمی به این مسئله که جهان بینی و نگاهش به زندگی همواره از فیلمش بیرون میزند شاید جدیترین ایراد فیلمساز در خلق یک اثر هنری به حساب بیاید اما این مسئله در طول زمان و در آثار او تبدیل به یک جز و مولفه جدانشدنی از شخصیت میرکریمی شده است. مسئله حق انتخاب برای دختر در فیلم «وارونگی» ساخته بهنام بهزادی از فیلمهای بخش مسابقه امسال جشنواره فجر نیز بررسی شد که به نظر نگارنده پرداختِ قابل قبولتر و بهتری نسبت به «دختر» داشت و در نهایت فیلم به سرانجام بهتری رسید. اما بی شک نوع فضاسازی که در فیلم «دختر» اتفاق می افتد پارامتری است که به سادگی نمیتوان از کنار آن گذشت و میرکریمی را به عنوان یک فیلمساز صاحب سبک در سینمای ایران حفظ میکند. باید چشم به راه بود تا دید آیا ممکن است در آثار بعدی نتیجه و هدف فیلمساز آشکارا از اثرش بیرون نزند تا فیلمی ماندگارتر خلق شود که با گذر زمان ارزشاش را از دست ندهد؟
«دختر»، حاصل اعتماد به نفس بالای میرکریمی است. میرکریمی که در فیلمهای ابتدایی کارنامهاش قصههایی کلاسیک را با شکوه و دقت و جزئیات شگفتانگیزی تعریف میکرد، از «به همین سادگی» روند دیگری را پیش گرفت. حذف قصه و تاکید بر جزئیات روزمره زندگی.
این روش هم هربار به دلیلی انجام میگرفت، در به همین سادگی برای روایت یک روز از زندگی زنی ساده و معمولی که در آستانه یک تصمیم سخت قرار گرفته است. در «یه حبه قند» این حذف عامدانه قصه و تاکید بر جزئیات زندگی روزمره برای میرکریمی حالت نوستالژیک داشت. بازسازی یک گذشته و یک مدل از زندگی که در چنبره زندگی تکنولوژی زده امروز دارد به دست فراموشی سپرده میشود. در «امروز» هم این حذف قصه و تاکید برجزئیات برای نشان دادن عمل قهرمانانه یک مرد ساده انجام میگیرد. دختر هم از این قاعده مستثنی نیست. داستان فیلم اینقدر ساده و روی کاغذ پیشپا اُفتاده است که کمتر کارگردانی حاضر میشود سراغ آن برود. اما میرکریمی همین داستان به ظاهر ساده را به چالشی عظیم و واقعی میان پدری سنتگرا و دختری طالب آزادی بدل میکند.
میرکریمی با حذف قصه تاکید بسیاری روی فضا میکند. فضاسازی حوزه تخصصی میرکریمی در فیلمسازی است. در به همین سادگی این فضاسازی در خدمت بازنمایی ملال در زندگی زنی خانهدار است. در یه حبه قند بار نوستالژیک پیدا میکند و مارا به گذشتهای میبرد که شاید به لحاظ زمانی خیلی دور نباشد، اما به لحاظ تعییر سبکزندگی مردم خیلی دور به نظر میرسد.
همین فضاسازی در امروز در خدمت ایثارگری یک مرد قرار میگیرد. ایثاری که سویههای عرفانی پیدا میکند. سویههای عرفانی که در سکوت مرد تجلی پیدا میکند. در دختر اما، نه خبری از ملال به همین سادگی هست، نه شکوه نوستالژیک یه حبه قند و نه ایثار امروز. این فضاسازی منحصربهفرد قرار است بدل به چالشی اخلاقی میان فرزند و پدر تبدیل شود.
پدری ساده، سنتی و وابسته به ارزشهای پدرسالاری که در مقابل دختر خواهان آزادیاش قرار میگیرد. میرکریمی سطح این کشمکش را خیلی بالا نمیبرد. فرار دختر از خانه را به حضور در یک مهمانی دورهمی محدود میکند. میرکریمی اصولا اهل نشاندادن فاجعه و رفتارهای خارج از عرف نیست. در به همین سادگی هم طاهره گاهی برای فرار از ملال به زندگی مرد همسایه دقت میکند تنها چیزی که نظرش را جلب میکند عدم توانایی مرد در طبخ ماکارونی است. این دقت و کنجکاوی از این فراتر نمیرود و طاهره هم با دادن یک دستور عمل دقیق به مرد برای طبخ ماکارونی در سوپر مارکت مشکل او را حل میکند. همین.
سطح چالشها در آثار میرکریمی از این فراتر نمیرود. در دختر هم با چالشی در این سطح مواجهیم. چالشی که قرار است دختر و پدر را به نقطه تعادل برساند تا بتوانند گفت و گو را آغاز کنند. اوج این فضاسازی را زمانی میبینیم که آقای عزیزی دنبال ستاره میآید. از لحظهای که ستاره از خانه دوستش پونه بیرون میآید تا همراه پدرش(آقای عزیزی) به خانه برگردد ما با فضاسازی بینقصی مواجه هستیم که با کمترین کنش ترس ستاره را به ما منتقل میکند.
شاید با دیدن فیلم خیلیها بخواهند میرکریمی به ایستادن کنار پدر متهم کنند. بخواهند او را سنتگرایی معرفی کنند که برای از دسترفتن ارزشهای سنتی جامعه دل میسوزاند و حل معضلات جامعه را منوط به بازگشت ارزشهای سنتی میداند. در حالی که واقعیت امر چیز دیگری است. میرکریمی دل در گرو سنت دارد، اما آن را یکسره نمیپذیرد. او معتقد است که سنت و مدرنیته باید به فهمی مشترک از وقایع و پدیدههای جاری در جامعه برسند. در دختر آقای عزیزی راهحل ماجرا نیست. بلکه او خودش بخشی از ماجراست، اگر نگوئیم معضل اصلی است.
آقای عزیزی انقدر بیحواس است که نمیبیند دخترانش بزرگ شدهاند و به جای سختگیری، احتیاج به همراهی دارند. برای همین هم هست که از اقدام ستاره بیش از آنکه عصبانی باشد، شگفتزده است. او باورش نمیشود دخترش بدون اجازه او برای حضور در یک مهمانی دورهمی از خانه برود. برای همین سفری به تهران را آغاز میکند. سفری که در ظاهر برای بازگرداندن ستاره است، اما در پایان این سفر خود آقای عزیزی است که تغییر میکند. سفری درونی که او را مجبور میسازد با خواهر طردشدهاش ملاقات کند و اشتباهات گذشتهاش را به یاد بیاورد. سفری که باعث میشود مهربانتر شود، محکوم شود و بدل به انسان دیگری شود. آقای عزیزی راهحل نیست، بخشی از ماجراست.
میرکریمی در کنار فضاسازی، اُستاد درآوردن رابطههای دخترانه/زنانه است. در یه حبه قند ثابت کرده بود که چقدر این جزئیات را خوب میشناسد. در دختر هم صحنه حضور دخترها در کافیشاپ بسیار جذاب از کاردرآمده است. ذرهای شعاری نیست. پر از تک لحظههای درخشان و جذاب است. مثل آنجایی که یکی از دخترها از هیز بودن اُستادشان حرف میزند و یا زمانی که مسئله خواستگاری یکی از دخترها پیش میآید. در همینجا میرکریمی بزرگترین اشتباهش را مرتکب میشود. در نسخه جشنواره دو سکانس کافیشاپ در ابتدا و انتهای فیلم استفاده شده بود. جایی که پرسش از رفتن و ماندن ستاره بدل به نقطه کلیدی فیلم میشد و رفتار ستاره و بازگشتش برای برداشتن سپرتاس(ظرف غذاخوری اهدایی پدربزرگ)پاسخ تمام پرسشهای فیلم بود. اما، در نسخه فعلی اکرانشده فیلم، سکانس دوم کافیشاپ به ابتدای فیلم منتقل شده است و عملاً رفتار ستاره را بیمعنا کرده است. با این تغییر میرکریمی خودش را از پایانی درخشان محروم کرده است.
در اکثر دقایق، فیلم از ورطه شعار دادن فرار میکند و میتواند با نشانهگذاریهای ظریف مضمون فیلم را منتقل کند. اما در قسمتهایی از فیلم این ظرافت از بین میرود و ما با شعارهایی طرفیم که بیشتر مناسب سریالهای تلویزیونی است. مثل تاکید نالازم دوربین روی عکس ماشین لکنته قرمز به دیوار خانه خواهر که یادآور خاطرات گذشته است. یا دیالوگ خواهر آقای عزیزی در ستایش خانواده. فیلم تک لحظههای طنزآمیز درخشانی دارد که باعث میشود سنگینی فضای فیلم تعدیل شود. مثل حضور خانم همسایه برای برداشتن ابرو و واکنشهای آقای عزیزی از حضور او که طنز شیرینی خلق میکند. یا نحوه خداحافظی دخترها با ستاره در آستانه پلکان فرودگاه. دختر میرکریمی بازگشت به نقطه تعادل است. هدف اصلیاش همین است. یک دستورالعمل برای پدرخوب بودن. تمام حرف فیلم دختر این است که باید با یکدیگر حرف بزنیم، این حرف زدن باعث میشود تا به هم حق بدهیم و همدیگر را درک کنیم. این چیزی است که آقای عزیزی در پایان سفر درونیاش متوجه میشود. اینکه باید حرف بزند و به دیگران هم اجازه بدهد تا حرفشان را بزنند. حاصل چنین رفتاری بازگشت به نقطه تعادل است و آغاز یک زندگی بهتر.
یاسمن خلیلی فرد
«دختر» این بار به سراغ جامعه ی مدرن و دغدغه های انسان مدرن می رود، اتفاقی که در «خیلی دور، خیلی نزدیک» فیلم محبوبِ من نیز رخ داد. شخصیت اصلی فیلم میرکریمی یک دختر جوان شهرستانی است که مشکلات بسیاری با پدر بسته و سنتی خود دارد. فیلمساز فیلم را از زاویه دید دختر ساخته است و سعی می کند به دنیای درون او وارد شود.توجه میرکریمی به عنصر «تنهایی» در فیلم هایش امری بدیهی است؛ همان طور که در «خیلی دور خیلی نزدیک» فیلمساز ما را به دنیای خلوت و تنهاییِ انزواطلبانه ی دکتر عالم (مسعود رایگان) می کشاند و در «به همین سادگی» ما را با طاهره ی تنها آشنا می کند در «دختر» نیز ما را به سفری درونی می برد منتها به دنیای یک دختر نوزده بیست ساله و البته پدر او. میرکریمی در فیلم هایش از «زیر نور ماه» گرفته تا «امروز» به مضامینی همچون رابطه ی انسان ها با یکدیگر علاقه نشان می دهد. روابط اعضای خانواده با یکدیگر، خصوصاً رابطه ی والد با فرزند از مضامین همیشگی فیلم های اوست. شخصیت پدرِ فیلم «دختر» با دیگر پدرهای فیلم های او فرق دارد. با این که فیلم از زاویه دید دختر روایت می شود اما آنچه درام را قابل توجه می سازد نوع و شیوه ی برخورد اطرافیان با پدر (فرهاد اصلانی) است. آنچه در ابتدا از شخصیت پدر قابل دریافت است این است که پدر فردی خشک، مستند و زورگوست که می خواهد همه چیز را خودش اداره کند و شخصیت سرکوبگری دارد که این را همان ابتدا از محیط کارش متوجه می شویم که سپس به خانواده اش نیز منتقل می شود. پدر در ضدیت با همه چیز است تا جایی که شخصیت عمه (مریلا زارعی) وارد داستان می شود. عمه، به وضوح آینده ی ستاره (ماهور الوند) است. عمه یکی از قربانی های سرکوب های برادرش است و حالا می خواهد مانع آن شود که آینده ی برادرزاده اش همچو او شود. فیلم به زیبایی سیر تحول پدر را به تصویر می کشد. این بدان معنا نیست که شخصیت سرکوبگر پدر به شخصیتی رام تبدیل می شود بلکه پدر از لاکِ درون گرایی خود خارج می شود. او که در ابتدا تنها سکوت می کند به مرور لب به سخن می گشاید. شخصیت سخت او به مرور تلطیف می شود. این تحول به زیبایی با تغییر موقعیت مکانی کاراکتر امکان بروز می یابد. او وقتی از آبادان به سمت تهران حرکت می کند، پس از گم شدنِ ستاره و پیدا شدن او، پس از ورود به خانه ی خواهری که ده سال با او قطع رابطه کرده است و پس از هم صحبتی با خواهر و آگاهی از موقعیت کنونی زندگی او به مرور دچار تغییر می شود، گویا آن چه می بیند و آن چه می شنود، تصمیم های اشتباه گذشته اش را به یادش می آورد. شخصیتی خارج از مکان ثابت وارد درام می شود و نه تنها شخصیت پدر بلکه شخصیت دختر را دچار تغییر می کند. عنصر «تحول» در آثار میرکریمی همواره جایگاه ویژه ای دارد؛ چه در فیلم های موفق ترش مثل «زیر نور ماه» یا «خیلی دور ...» چه در فیلم های نسبتاً متوسطش همچون «یک حبه قند» و «امروز». به دلیل شخصیت محور بودن عمده فیلم های میرکریمی و اهمیت کاراکترها در فیلم های او، فیلمساز در اجرا توجه خاصی به اندازه نماهایش دارد. فیلم، متشکل از تعداد زیادی کلوزآپ است که واکنش های درونی و برونی شخصیت ها را به نمایش می گذارند و تماشاگر را به کاراکتر نزدیک می کنند. در عین حال به باور من خط روایت در «دختر» پررنگ تر از فیلم های قبلی فیلمساز است و تحولات شخصیتی کاراکترها در راستای پیشرفت روایت معنا می یابند و این رویدادها هستند که به تحولات آدم های قصه منجر می شوند.
تقابل سنت و مدرنیته در فیلم به چشم می آید. سختگیری های پدری سنتی و قدیمی با طرز فکری کهنه (که تلاشی هم برای تغییر آن نمیکند) در تقابل با باورهای دختر کم سن و سالی قرار می گیرد که میل به تجربه گرایی، هیجان و زندگی آزاد دارد. به عقیده من، عمه، کاراکتر کلیدی کار است. عمه به عبارتی پیوند دهنده ی پدر با دختری ست که هرگز او را درک نمی کند (پیوند سنت با مدرنیته). عمه زبان گویای ستاره است و به رغم تمام ضربه هایی که خورده است همچنان با قدرت تمام از برادرزاده اش دفاع می کند، گویا ورود ستاره به خانه ی عمه این جرئت را به او می دهد که کینه ی خود از گذشته را خطاب به برادر به زبان آورد.
از ایرادات وارد بر فیلمنامه کشدار بودن مقدمه آن است؛ به عبارتی فصل معارفه فیلم کمی طولانی است و فیلم می توانست با ضرباهنگ تندتری به گره اصلی برسد.
به باور من حجم دیالوگ های فیلم کافی اند. خوشبختانه میرکریمی در فیلمهای خود از پرگویی پرهیز می کند و این نکته ی مثبتی در آثار او بشمار می رود. نماهای فیلم حساب شده اند. کات ها دقیق و بجا و کافی اند. حجم موسیقی فیلم به اندازه است و موسیقی با فیلم همخوان و فیلم بازی های درخشانی دارد. ماهور الوند اولین تجربه بازیگری خود را با موفقیت پشت سر گذاشته است. بازی درخشان او در نقش ستاره باورپذیر و همجنس با بافت فیلم است. مریلا زارعی یکی از بهترین بازی های خود را در این فیلم ارائه می کند و ضعف حضور کمرنگ و منفعل خویش در «بادیگارد» را این جا جبران می کند. نقش او را شاید نتوان یک نقش اول به حساب آورد اما تأثیر آن شاید از هر نقش اولی بیشتر باشد؛ و فرهاد اصلانی مثل همیشه درخشان است، ابن بار با یک بازی درونی، حساب شده و دشوار که امیدوارم دیده شود.
بازیگران فرعی فیلم درست انتخاب شده اند و برخلاف بسیاری از فیلم های امسال جشنواره، باعث ناهمگونی در سطح بازی ها نمی شوند.
درباره ی «دختر» باید مفصل نوشت اما همین یادداشت کوتاه را این گونه به پایان برم که آخرین ساخته میرکریمی فیلمی امیدبخش و بازگشتی خوشایند به فیلم های خوش ساخت کارنامه ی اوست پس از دو فیلم که دوستشان نداشتم.
محمدرضا کردلو
شاید اگر رضا میرکریمی در ماههای اخیر در قدوقواره یک مدیر دولتی خود را با حاشیههای پر رنگتر از متن سینما و فیلمسازی- که پیشه اصلی اوست- درگیر نمیکرد، امروز بیشتر درباره آخرین ساخته او که روی پرده است، سخن به میان میآمد و بیشتر درباره «دختر» حرف زده میشد. بعضی میگویند میرکریمی که «دختر» را با حمایت منطقه آزاد اروند ساخته است، بدش نمیآمد در سینما بیشتر «مدیر» باشد تا «کارگردان». البته این روزها و با استعفا از مدیرعاملی خانه سینما فرصت بیشتری برای فیلمسازی دارد. اگرچه به خاطر مواجهه اخیر برخی سینماگران با اهالی نقد و تاب نیاوردن در برابر انتقادات، اصحاب نقد نیز دست به عصا شدهاند و کمتر نقد مینویسند اما «دختر» واجد ویژگیهای فراوانی است که حتما باید درباره آنها حرف زد. درباره «دختر» خیلی حرفها را میشود زد و از کنار خیلی حرفها باید گذشت. اینکه چرا کارگردانانی مانند میرکریمی نگاه متوازنی به جامعه ندارند و سوژههایشان را از میان لایهای خاص و با نگاهی خاص انتخاب میکنند، نکتهای است که محلی از اعراب ندارد، چرا که کارگردان حق دارد، دوست دارد و اصلا دلش میخواهد سراغ خیلی از سوژهها نرود. البته در جای دیگری جدا از نقد فیلمی خاص از یک کارگردان میتوان از او سوال کرد یا حتی به او معترض شد چرا سوژههای بکر اجتماعی که فقط در ایران اتفاق میافتد و با رویکرد مثبت میتواند مورد پرداخت قرار بگیرد را سانسور میکند و برایش فیلم نمیسازد! اما این موضوع را نباید با نقد فیلم خلط کرد. درباره «دختر» میتوان گفت مانند بیشتر فیلمهای سینمایی در ژانر اجتماعی، با تاخیر ساخته شده است، چرا که فیلمهای اجتماعی باید هشدار دهنده باشند، نه روایتگر. اگر سینمایی ادعای اجتماعی بودن دارد، باید فارغ از آنچه در ادبیات سینمایی به سیاهنمایی موسوم شده، پیش از فراگیر شدن یک آسیب یا خلل اجتماعی درباره آن صحبت کند. با قبول این گزاره «دختر» میتوانست قبل از «امروز» و «یک حبه قند» ساخته شود. این تاخیر البته ناشی از فضای اجتماعی نیز هست، چرا که زمان همه چیز را تغییر میدهد و انگار سعهصدر و تحمل جامعه نیز به مرور و سال به سال بالاخواهد رفت و امکان گفتن و شنیدن در گذر زمان بیشتر فراهم خواهد شد. پس فقط کارگردان مقصر نیست. اگرچه به اعتقاد نگارنده مزیت میرکریمی این است که حداقل در روایت اغراق نکرده و سعی نکرده واقعیت را غیر از آنچه هست نشان دهد. «دختر» روایت ستاره است که تلاش میکند از میان هراسها و واهمههایی که البته معلوم نیست با کدام پیشزمینه، شخصیتش را فراگرفته، جسارت به خرج دهد و دست به تصمیمی مهم بزند. اینکه «برای یک بار هم که شده خودش برای خودش تصمیم بگیرد» و برای دورهمی خداحافظی دوستش پونه- که قرار است از ایران برود- به تهران بیاید. احمد عزیزی پدرستاره که در پالایشگاه آبادان شخصیت مهمی است و در «دوران پرتلاطم تحریم»، «مدیر» خوبی بوده با پیشفرضهای میرکریمی اصلا پدر خوبی نیست. بیمنطق، لجوج و عصبانی که هیچ کس نمیتواند با او حتی همکلام شود، حتی «دخترش». ستاره که سن و سالی دارد و کارشناسی ارشد را هم قبول شده و قرار است ادامه تحصیل هم بدهد، به اجبار پدر فقط در محل کار و زندگی خانوادهاش باید انتخاب رشته کند. اینجای کار کمی شوخی به نظر میرسد. اگرچه برای جفت و جور شدن قصه شاید ایرادی نداشته باشد. از ۵/۴میلیون دانشجو که بیش از نیمی از آنان دختر هستند، درصد زیادی برای تحصیل به شهرهای مختلف میروند و حتی سنتیترین خانوادهها، کمتر با این موضوع مشکل پیدا میکنند. شاید از این جهت خانواده عزیزی یک استثنای نامتعارف باشد! احمد عزیزی که نقشش را فرهاد اصلانی بخوبی ایفا کرده است، پدری است که در لایه دیگر، نگران، مواظب و هواخواه دخترش نیز هست. سفر او به تهران برای بازگرداندن ستاره روایتی از این شوریدگی پدرانه است. پدری که هنوز معلوم نیست چرا «عصبانی» است. از ساخت جامعه مدرن میترسد؟ غیرتی است؟ شخصیت نگران دارد؟ و اصلا دلیل مشخص مواجهههای تندش با ستاره چیست؟ او حتی سنتی هم نیست که مانند خیلی از پدرهایی که سینما آنها را «بد» نشان داده است، متهم به «دگم» شود! میرکریمی تلاش میکند در پایان قصه از میان مجادلههای میان عمه ستاره (مریلا زارعی) و احمد، پیشزمینهای را برای این عصبانیت و نگرانی توامان «پدر» شرح دهد اما آنچنان که باید موفق نیست. دختر تصمیم میگیرد و به تهران میآید و در دورهمی کوچک کافهای با دوستانش شرکت میکند. همه چیز خوب پیش میرود. به فرودگاه میآید و میخواهد بازگردد و شاید اگر گردوخاک اهواز و آبادان نبود و پرواز با موفقیت انجام میشد همه چیز خیلی مرتب ادامه پیدا میکرد. او بازمیگشت، پدر هم متوجه غیبتش نمیشد. اما ریزگردها کار بزرگی میکنند. قرار است یک بار برای همیشه تکلیف رابطه میان دختر و پدر مشخص شود. پدر هنوز نمیداند دوران کنترل تمام شده است اما باید بداند. البته ندانستن این موضوع به خاطر نداشتن پیش زمینه درباره شخصیت احمد، برای مخاطب کمی غیرقابل فهم است. «کنترل آزاردهنده است» یا لفظی شبیه این را یکی از دختران در دورهمی به زبان میآورد و البته درباره همین هم میان یک نسل اختلاف است. هرکدام حرفی میزنند و انگار از پس این حرفها اینطور برمیآید که «کنترل» خیلی هم بد نیست. کنترل خوب یا کنترل بد، البته فرقی نمیکند. همه حرف میرکریمی در «دختر» این است که دوران کنترل تمام شده و باید مدیریت کرد. شخصیت پدر
پونه- دوست ستاره- که اتفاقا انسان سالم و موجهی است، شاید استعارهای از همین «مدیریت» است. طبیعی است میرکریمی خود با شخصیتپردازی که برای پدر پونه دارد این گزاره را تقویت نیز میکند. «دختر» اگرچه روایتی درباره ستاره است اما توامان روایتی برای «پدر» نیز هست. پدری که اشتباهاتی داشته است و البته هنوز نمیدانیم این اشتباهات چیست تا پای فرزانه (مریلا زارعی) به میان میآید. فرزانه قرار است آینه گذشته احمد باشد. فرزانه اما احمد را در ماجرای ازدواج ناموفق خود مقصر میداند، چرا که به جای اینکه در کنارش باشد (مدیریتش کند) میخواسته کنترلش کند و این موضوع چون به مستقل بودنش لطمه میزده، با آن مخالفت کرده است. فرزانه به احمد میگوید تو هیچوقت کنار من نبودی! این به این معنی است که موضوع شخصیت احمد به عنوان یک پدر برای ستاره، صرفا شکاف نسلی با او نیست، چرا که پیشتر با خواهر خود که همنسلش هم بوده، درباره تصمیمات زندگی به توافق نرسیده است. فرزانه تلاش میکند با تعمیم ماجرای خود به ستاره، شخصیت احمد را به چالش بکشد. اما واکنش ستاره به مجادله فرزانه با احمد قابل تامل است. ستاره که در میان انتخاب رشتههایش «آبادان» را هم انتخاب کرده است، میگوید: بابا گناه داشت! در واقع ستاره که در سکانسی به پونه گفته بود: «وقتی بچه بودیم همه چیز خوب بود»، از پدرش دفاع میکند. انگار فیلم در دقایق پایانی به این نتیجه میرسد که «پدر»ی که در ابتدا معرفی کرده، زیاد هم واقعی نیست. عبارت «بابا گناه داشت» شاید پاسخ همه تصاویر کج و معوجی است که از «پدر ایرانی» در سینما به نمایش درآورده است. «بابا گناه داشت» یعنی به پدر این اجازه را بدهیم از حق پدرانهاش ولو حداقلی و ولو در کنترل استفاده کند. البته پیشنهاد میرکریمی این نیست. به نظر میرسد پدر آرمانی برای فیلمساز پدر پونه است که موجه و متشخص مینماید. در این میان اشارههای اجتماعی فیلم مانند تعدیل نیرو در شرایط تحریم و نماهای تبلیغاتی که به خاطر اسپانسر فیلم طبیعی به نظر میرسد، نیز جالب است و البته زیاد توی ذوق نمیزند. گنجاندن تصویری از لحظه توافق ظریف در تلویزیون که به نظر سفارشی میآید، هم وصله ناجوری است. شاید همان حرفی که عزیزی در لحظه پخش این تصاویر از تلویزیون به زبان میآورد درستتر است: «تلویزیون رو خاموش کنید». میرکریمی در «دختر» اغراق نمیکند. کارگردان با روایت ناکامی زندگی فرزانه نشان میدهد، راهی که ستاره با رفتار خودسرانه در پیش گرفته و مدل مواجههای که احمد دارد اشتباه است. زندگی امروز فرزانه آیینهای از این اشتباه است. از این جهت ورود میرکریمی دقیق است. معرفی مدل شیوه صحیح تعامل در زندگی پونه- اگرچه شاید در نگاه برخی یک مدل حداقلی است- هم نشان میدهد «دختر» دنبال نق زدن نیست، چرا که جایگزین و راهکار را- ولو حداقلی- ارائه میدهد. درباره «دختر» و میرکریمی باز هم میشود حرف زد. مثلا اینکه «دختر» هم در محتوا و فیلمنامه و هم در ساخت و اجرا به مراتب بهتر از «امروز» پیش برده شده است. بازیها در دختر تحسین برانگیزتر از «امروز» است و در نهایت توجهی که میرکریمی به نهاد «خانواده» دارد، هنوز متعهدانه است.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو -سیدسجاد حسینی؛ نامِ فیلم، دختر است. فیلم با چندنما از دختر آغاز میشود. این شروع، نویدبخش فیلمی شخصیت پرداز است که کاراکتر اصلیش را از میانِ جمعی «عام» برمیگزیند و نتیجتاً به آدمی «خاص» میرسد. به اینها اضافه کنید بازی خوب نقشِ دختر را در ابتدای فیلم. قصه این است که با یک خانواده جنوبی طرف هستیم که در آن همچنان پدر، پدرسالاری میکند و از مادر تا کوچکترین عضو خانواده، مطیع امر او هستند. پدر (با بازی فرهاد اصلانی) را در پالایشگاه میبینیم که گویا سرپرست قسمتی است. با یک دختر سربهزیر طرف هستیم که به شخصیتی مستقل بدل میشود. کسی که سلطه پدر را نمیپذیرد. این حرکت از نقطه آ به نقطه ب مسیری است که منجر به شکلگیری شخصیت میشود. دختر طی گفتوگویی طولانی، برای پدر از رفتن به تهران میگوید. (این قسمت، جدا از تلویزیونی بودنش، فیلم را از ریتم میاندازد). پدر به او اجازه رفتن نمیدهد.
کات به: دختر در هواپیما است و راهی تهران! این تغییر و تحول ناگهانی چگونه صورت گرفت؟ باید حداقل پیش زمینهای، هرچند ناچیز، از این تغییر میدیدیم. ما با دختری طرف هستیم که میخواهد علیه وضعیت جاری شورش کند. باید ببینیم که این روحیه، آن هم به صورت خلقالساعه، از کجا آمده. در سینما نمیشود چیزی را بدون نشان دادن و تصویر کردن باوراند اما میشود تحمیل کرد. اولین مشکل جدی قصه از اینجا شروع می شود. یعنی آدم اصلی فیلم را نمیفهمیم.
هرچه جلوتر میرود، بازی نقش دختر، بدتر میشود. او مدام بغض میکند، صدایش خفه است و کلماتش را هنگام ادا کردن میخورد. سرانجام او به تهران میرسد. راننده تاکسی از او درباره اصلیتش میپرسد. دختر با مکثی طولانی پاسخ میدهد. مگر او از جنوبی بودن خود احساسِ حقارت میکند، بله یا خیر؟ چرایی این مسئله تا انتها مبهم باقی میماند.
اصل قصه اما در تهران میگذرد. بنابراین آبادان بهانه است. اصلا به جای آبادان میشد هر شهر دیگری را قرار داد. تنها دلیل انتخاب این شهر وجهه توریستی و کارت پستالیش بوده. به اینها اضافه کنید، رنگ زرد (که پیشتر هم مورد علاقه فیلمساز بود در فیلم یه حبه قند) و آبی شبهای بندر و پالایشگاه را. انتخاب لوکیشن به صرفِ زیباشناختی و نه دلایل دراماتیک، فیلم را دچار گسست میکند. چرا که اجزای اثر با هم جور نمیشوند. به راستی چه دلیل دیگری میتواند وجود داشته باشد؟
دختر در کافه در جمع دوستان است. همه دخترها، در هم سخن میگویند؛ صحبتهایی بی سر و ته با جانمایههای اخلاقی. فیلمساز از وقت کمال استفاده را میکند و به مسئله فرار مغزها و مهاجرت هم گریزی میزند! دخترها مدام پُرگویی میکنند و دوربین هم مستندگونه همه را بی کم و کاست ضبط میکند. در تمامِ طولِ این مکالماتِ طولانی «دخترِ» قصه ما غایب و خارج کادر است. کارگردانی در این صحنه غایب است و دوربین کار خودش را میکند. نهایتاً هنگامی سوال اصلی مطرح میشود که «آیا باید ماند یا رفت آن سوی مرزها» دختر وارد قاب میشود اما جواب روشنی ندارد. همانطور که در مورد جنوبی بودن خودش تفکر روشنی ندارد. دخترها کافه را ترک میکنند. دوربین اما مدتی در کافه میماند و منفعل عمل میکند.
مرامِ و خط مشی کلی دوربین در بیشتر صحنهها منفعل است. صحنه عصبانی شدن پدر را به یاد بیاورید. بعد از این که میفهمد دخترش به تهران رفته دوربین از پشت دیوار تراولینگ میکند و پس از طی یک مسیر طولانی به خانواده و پدر میرسد. نمای دیگر هلیشات است که پدر را در اکستریم لانگ شات میگیرد. رعب عجیبی در این نما هست. آن عظمت پالایشگاه و کوچکی خودروی پدر. آفرین بر تکنیسین فیلم برداری که نما را بسیار خوب از کار درآورده! اما این نما از اثر بیرون میایستد. اگر هیچکاک در «پرندگان» آن نمای معروف را از بالای شهر میگیرد، معنا دارد. او از دید پرندگان آشوبگر (دیدِخدا)، که پیشتر به ما معرفی کرده بود، میبیند. اما اینجا، این نما، صرفِ زیبایی بصری است. نمای مشابه در شب از پالایشگاه است که دوربین از لانگ شات به کلوز آپ پدر میرسد. معلوم هم نیست چه میکند و کات میشود به نمایی بیربط. آیا جز این است که رنگ آبی شب و زرد چراغها، دل فیلمساز را برده؟ به نظر میآید مرامِ کلی فیلم در این دو نما گنجانده شده است. قربانی کردن روایت قصه و آدمها به نفعِ نماهای زیبا. بنابراین میشود نتیجه گرفت که فیلمساز تکنیک را اصل گرفته و به فرم نرسانده است. از تکنیک، بستن قابهای زیبا و «عکس گرفتن» را میداند و پاشیدن نورهای زرد و آبی روی آدمها. باید دانست که سینما از تصاویر متحرک خلق میشود و نه از عکسها. آن دینامیسم و پویایی از آزاد شدن انرژی بر اثر تصادم نماهای متحرک است که به کالبدِ بی جان و پلاستیک اثر، جان میبخشد.
پدر به سمت تهران حرکت میکند. سفر او به تهران، تقلیدی -آگاهانه و یا غیر آگاهانه- از فیلم «خیلی دور، خیلی نزدیک» است. در آن فیلم پدر سفر ادیسهوارش را در کویر آغاز میکرد و ما کُلی نمای کارت پستالی از دشتِ شن و کویر میدیدیم. به طور کل این دو فیلم مشترکات بسیار دارند: سفر در کویر، طوفانِ شن، تمام شدن بنزین، در جستوجوی گمشده و... با این تفاوت که این مشکلات در «خیلی دور خیلی نزدیک» فوری حل و فصل نمیشدند، ولی در اینجا همه چیز، بازی و شوخی است. میزانسن انسانی باز هم غایب است. به این معنی که در طول این سفر از آبادان به تهران، باید به درون این آدم و خلوتش سَرَک بکشیم. در این سفر اودیسه وارِ پدر، چیز جدیدی از او نمیفهمیم. مدام او را در ماشین در حال جستوجو میبینیم. گزافه نیست اگر بگوییم آقای میرکریمی اینجا دارد ادای خودش را در میآورد؛ مانند آن منتقد خارجی که گفته بود: «فلینی از یک مدت به بعد ادای خودش را در میآرود.»
از زمانی که دختر از ماشین پدر میگریزد تا مدتی طولانی غایب است. فیلم راه آسانتر را برمیگزیند و با پدر میماند. درستش این بود که همراه دختر میشدیم تا مسئله فرار و ادعای استقلالش را کندوکاو میکردیمو در این مسیر با پدر هم آشنا میشدیم. اما حالا چه؟ پدر همچون «پوآرو» در جستوجوی دختر گم شدهاش است. بگذریم که گرههای داستانی در این قسمت به غایت سردستی و مضحک است. پدر از دوستان دخترش پرسوجو میکند. نزد پلیس میرود و مدت زمان زیای هم تلف میشود. پلیس هم نهایتاً به اولین شماره ذخیره شده در لیست تماسها اشاره میکند. با یک پلان ساده میشد کل این قضیه را بست.
همچنان قصه پیش نمیرود. نهایتاً به خانه «عمه» میرسیم. باید اعتراف کرد که که مریلا زارعی در اجرای نقش عمه مهربان تا حدی موفق عمل میکند. ای کاش از اوایل فیلم وارد این قصه میشد. قصهای سروشکلدار که به خلق شخصیت عمه و پدر کمک میکند. اما متاسفانه «دختر» همچنان رها شده باقی میماند و دوباره غایب میشود. پدر از این هراسان است که آینده دخترش شبیه به خواهر بشود که زندگی مستقل در تهران را انتخاب کرده بود و حال به بدبختی افتاده. این قصه بدون شعارزدگی و با ادمی معینی مثل عمه درست از کار در میآید. اصولا سینما از خلال آدمها و زیستشان درون فضا و اتمسفرِ فیلم میتوان مسائل را مطرح کرد. عمه همچنان در گذشته مانده، در آن زیست میکند و از همین روست که نمیتواند خود را با شرایط حال وفق بدهد.
اوج فیلم اما در آشپزخانه میگذرد. خواهر سفره دلش را باز میکند و سرسختانه برادرش را نقد میکند و او را عامل بدبختی خود میداند. عمه لحظهای کنترلش را از دست میدهد و آوار میشود بر سر برادر. این مجادله تماشاگر را از خواب یک ساعته بیرون میآورد. مشکل اما این جاست که موقعیت دوربین خنثی است و فعال رفتار نمیکند، چه در اندازه قاب و چه در زاویه. به راستی قصه چرا این قدر دیر شروع میشود. چرا در انتهای فیلم شاهد این مسئله هستیم و نه زودتر؛ مثلا دقیقه 20.
میشود مشکلات این فصل از فیلم را لیست کرد: جزئیاتِ بیربط بسیاری که جابهجا ما را یاد «به همین سادگی» میاندازد. خواهر، چاقوی بستهبندیشده را باز میکند. چند وسیله آشپزخانه از کابینت بالایی میآورد. میوهها را میشوید و ما شاهد دقیق همه این وقایع هستیم. در سیلِ این جزئیات بیربط، مختصات و جغرافیای خانه را درک نمیکنیم. به طور کل با خانه مخوفی طرف هستیم. چند بار رعد و برق میزند و به ناگه دختر کوچکی در آستانه در ظاهر میشود. این مخفیکاریها، تماشاگر را از فرآیند تجربه کردن و زیستن در اثر باز میدارد و آنها را وا میدارد تا مشغول پازلچینی شوند، بیآنکه حس کنند و از فرآیند لذت ببرند. در ادامه این جزئیات دو نمای بسیار بد در فیلم هست که بسیار غیرانسانی مینماید. خانه تکانی میخورد (!) تکهای از سقف خانه میریزد. جالب است که بسیار دقیق هم اجرا شده. اینجا فیلمساز داعیه ناتورالیستیاش گُل میکند. تکهای از سقف میریزد. پدر آن تکه را بر میدارد و سپس کات به POV او از سقف ریخته شده. مرحبا! چه نگاه شریفی است به فقر و بدبختی! آدم را یاد سریال فقرزده «دارا و ندار» میاندازد.
مجادله خواهر و برادر با آمدن برف تمام میشود و آنجا که باید به عمق میرسید، به پایان میرسد. باید گشت و دید این برف آمدن میتواند استعاره از چه باشد؟ ما که هر چه گشتیم و اندیشیدیم نتوانستیم رمزگشایی کنیم. برادر پس از یک مجادله جدی، به پشت بام میرود. دوربین در لانگ شات، میان برفها، او را میگیرد. کات به صفحه سیاه عنوانبندی! گویا این نوع رها کردن فیلم در اوج، فیلمسازان «مثلا» مدرنیست را خوش آمده. اعتقاد این سینماگران بر این است که هرچقدر دورتر بهتر و پُز روشنفکری بیشتر.
این پایانبندیِ باز، یکی از بیاخلاقیترین پایانبندیهاست. این که تزکیه یا کاتارسیس (پایان بخشیدن به نیروها و بارهای عاطفی نمایش) را از مخاطب دریغ کنیم و او را گیج و منگ میان سیلِ حوادث و اتفاقات جاری رها کنیم، سلامت روحی مخاطب را به مخاطره میاندازد. این فشار و بارهای منفی باید جایی تخیله شود. آیا قرار است در نمایی دور این اتفاق بیفتد؟ متاسفانه چنین عقیده بسیار سادومازوخیستی است. مازوخیستی است از آن جهت که مانع از انجام کاتارسیس میشود که طبق نظر ارسطو از نتایجِ لذت بردن از هنر است، یعنی صاحب اثر، خود را از این لذت محروم میسازد و در قدم بعدی سادیستیک است چون که با فروننشاندن بارهای منفی ناشی از ترس و شفقت، مخاطب را میآزارد. این اوج بیاخلاقی در هنر است.
دست آخر میشود گفت که فیلم دختر، ضربه اساسی را از فیلمنامه خورده و نه از کارگردانی. به این معنی که کارگردانی آشفته معلولِ علتی دیگرست که از فیلمنامه منشا میگیرد. فیلمنامه جابهجا، عقیم عمل میکند و فاجعه به ندرت شکل میگیرد و درست همان زمان فروکش میکند. فیلم بسیار دیر آغاز میشود و بسیار زود به پایان میرسد؛ پایانی زودهنگام بر آغازی دیرهنگام.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، رضا میرکریمی: شناخت دنیای نسل مقابل در فیلم «دختر»برایم بسیار اهمیت داشت و به همین دلیل دستم را به لحاظ فرم و اجرا باز گذاشتم. برخی دغدغههایم در دو سه فیلم اخیرم به سینمایی نسبتا آرام با کمترین پلان و اتفاق بیرونی منجرشده بود اما حالا که میخواستم وارد دنیای دیگری شوم که متعلق به نسلی دیگر است، مجبور بودم سبک و سیاق قبلیام را تا حدی کنار بگذارم و فرم جدیدی را تجربه کنم که تا جای ممکن به دنیای دختران نزدیک باشد. به نظر خودم «دختر» نسبت به دیگر فیلمهایم میتواند بیشترین ارتباط را با مخاطب برقرار کند.
احمدعزیزی( فرهاد اصلانی) که سرپرست بخش تعمیرات و نگهداری پالایشگاه آبادان است برای مراسم خواستگاری دخترش آماده میشود و ستاره (ماهور الوند) دختر دیگرش در همان روز قصد سفر به تهران برای شرکت در جشن خداحافظی یکی از دوستان همدانشگاهیاش را دارد. پدرش به دلایلی به این سفر مشکوک است و رویارویی ستاره با عمه اش فرزانه(مریلا زارعی) آغاز ماجراست...
* گره خوردن سرنوشت ستاره و فرزانه
رضا میرکریمی پس از ساخت آثار تحسینبرانگیزی همچون «زیر نور ماه»، «خیلی دور، خیلی نزدیک»، «به همین سادگی»، «یه حبه قند» و «امروز» به سبک و سیاق شخصی خود در فیلمسازی رسیده است. تجربهگرایی او در کنار دغدغههای اجتماعی و اهمیتی که به شیوههای مدرن داستانگویی با تکیه بر قهرمانان غیرکلیشهای در فیلمهایش میدهد، تماشای آثارش را تبدیل به تجربهای شیرین کرده است.وی در جدید ترین ساخته اش «دختر»سراغ دغدغه های مدرن جامعه معاصرمی رود وبه محدودیت های نسل جوان و تصویر کردن آزادی های پنهانی جوانان امروز می پردازد.«دختر» در مقایسه با «امروز» ساخته پیشین کارگردان ،به خاطر تمرکز بر روایت وگسترش خط داستانی و همچنین شخصیت های باور پذیر گامی به پیش در کارنامه اش به شمار می آید واز مناسبات جامعه امروزدور نیست. گره خوردن سرنوشت ستاره(ماهور الوند) و عمه اش فرزانه(مریلا زارعی) و ایجاد موقعیتی موازی این فرصت را برای تماشاگر فراهم می کندتا کنش ها و باور های احمد(فرهاد اصلانی) را ارزیابی کند و به رابطه پیچیده دختر و پدر بپردازد. اگر چه پایه های اخلاقی و سنتی خانواده همچنان در فیلم جاری است ولی تلاش میر کریمی برای نمایش گسست نسل ها تا حد زیادی به فرجام رسیده است. میر کریمی اگر چه در «دختر»ازتفاوت نسلها و نبود درک مشترک میان آدمهای جامعه امروزمی گوید اما فیلمش تلنگری است برای لحظهای درنگ.
* سکوتی سرشار از ناگفته ها
کارگردان درسکانس آغازین جمعی از دختران را در کافی شاپی گرد هم می آوردتااز هر دری سخن بگویند و سکانس پایانی نیز با ادامه همین دورهمی شکل می گیرد. کادربندی های چشم نواز، نماهای طولانی و حرکت آرامش بخش دوربین خضوعی ابیانه و موسیقی دلنشین محمدرضا علیقلی «دختر» رادرسینمای میرکریمی متمایز کرده و استفاده از فضاهای خارجی همچون پالایشگاه ،جاده ،شخصیتها و مکانها در لانگشاتهای متوالی و… به آن هویتی متفاوت داده است. فیلم به دور از پیچیدگی و اغراق، مخاطب را با خود همراه می کند. سکوت احمد(فرهاد اصلانی) برخلاف سکوت یونس(پرویز پرستویی) راننده تاکسی فیلم «امروز»، منطقی و توجیه پذیر و کنش مند و سرشار ازناگفته هاست. چرا که «ستاره»اش را گم کرده و اکنون در آستانه ویرانی، دختر و خواهرش را که در سالهایی دور گم کرده یک جا یافته است. سکانس صحبت های خواهر(فرزانه) و برادر(فرهاد اصلانی) در آشپزخانه که پس از چندین سال همدیگر را دیده اند، (با بازی تحسین بر انگیزمریلا زارعی و بازی درخشان فرهاد اصلانی) وسکانسی که احمدو فرزانه در کنار چراغ خوابی متعلق به خاطرات پدری شان، گذشته ها را مرور می کنند از سکانس های تاثیر گذار و به شدت باور پذیر فیلم است.
* انتظاری که برآورده نمی شود
فیلم «دختر»از همان دقایق ابتدایی مخاطب را با خود همراه میکندو ایده درگیرکنندهای دارد اما نمیتواند به انتظار مخاطبش پاسخ دهد. فیلمی که اساس درام و روایت خود را بر رابطه بین پدر و دختر قرار داده و از جایی ادامه کار را بر پایه رابطه پدر با خواهر می گذارد؛ و تلاش کارگردان در توجیه این دوپارگی و پیوند این دو خط داستانی برای بیان تنهایی به عنوان درد مشترک دخترش« ستاره» و خواهرش«فرزانه»به جایی نمی رسد. میر کریمی در جدید ترین ساخته اش دقت همیشگیاش را به کار نگرفته ومخاطب را بر سر این دو راهی قرار می دهد که آیا «دختر»در تقدیس و ستایش خانواده است یا قصد دارد الگوهای سنتی خانواده را نقد کند. فیلم آغازنسبتا خوبی دارد اما در ادامه به لکنت می افتد. «دختر» به سیاق بسیاری از آثار میرکریمی ریتمی کند دارد ودیالوگ ها به شعاری ترین شکل ممکن عنوان می شود. دیالوگ هایی چون:« تو تو زندگیت هیچ اشتباهی نکردی؟ از هیچی پشیمون نیستی؟»یا«هیچکی خونواده خود آدم نمیشه». فیلم برداری موزون و نماهای قاب گرفته به شدت زیبا و چشم نواز متاسفانه به هیچ عنوان در خدمت پیشبرد داستان نیست . سکانس آغازین با حضور دختران دور یک میز در کافی شاپ شلوغ، با چاشنی شوخی و شعار های گل درشت هیچ تناسبی با فیلم ندارد. سکانس پایانی نیزهمچون میز گردی مطبوعاتی با گفت و گو های مستقیم و به شدت شعاری دختران درباره مهاجرت وخانواده به فیلم سنجاق شده است. با وجود برخی امتیازات«دختر» از پایانبندی فیلم نمیتوان چشم پوشید. پایانبندی ضعیفی که به شکل میزگردهای تلویزیونی قرار است همه گفتههای تصویری فیلم را یکبار دیگر به صورت شفاهی و گلدرشت مرور کند.
.
منابع
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1_(%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85_%DB%B1%DB%B3%DB%B9%DB%B4)
http://anamnews.com/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%B1%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C/
http://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/iran/14590-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1
http://www.zoomg.ir/2016/7/30/151503/daughter-review/
http://banifilm.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%DB%8C%D8%B1%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C/
https://www.salamcinama.ir/naghd/article/534/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-daughter-%D8%AAD8%AD%D9%88%D9%84
http://www.haftmag.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1/
http://www.snn.ir/detail/News/523884/177
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/04/20/1125857/%D9%86%D9%82%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%DB%8C%D8%B1%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C