Quantcast
Viewing all articles
Browse latest Browse all 9380

نقد فیلم من

نقد فیلم من

جمع آوری از گارگین فتائی

.

 

Image may be NSFW.
Clik here to view.

 

 

 Image may be NSFW.
Clik here to view.

 

کارگردان

سهیل بیرقی

تهیه‌کننده

سعید سعدی

 سعید خانی

نویسنده

سهیل بیرقی

بازیگران

لیلا حاتمی

امیر جدیدی

بهنوش بختیاری

علیرضا استادی

 علی منصور

 سعید عطائیان

مانی حقیقی

فیلم‌برداری

معین‌رضا مطلبی

تدوین

شیما منفرد

توزیع‌کننده

نسیم صبا

تاریخ‌های انتشار

 ۲۷مرداد ۱۳۹۵

مدت زمان

 ۹۰دقیقه

 

کشور

ایران

زبان

فارسی

فروش گیشه

۲٬۲۸۱٬۱۵۸٬۰۰۰تومان

 

من فیلمی به کارگردانی و نویسندگی سهیل بیرقی و تهیه‌کننده سعید سعدی و سعید خانی محصول سال ۱۳۹۴است.

این فیلم برای حضور در بخش سودای سیمرغ و همچنین نگاه نو سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر انتخاب شده است. این فیلم در تاریخ ۲۷مرداد ۱۳۹۵در سینماهای ایران اکران شده است.

 

 

 

خلاصه فیلم

این فیلم داستان زنی به نام آذر است که اقدام به کارهای غیرقانونی و خلاف برای دیگران و کسب درآمد از این راه می‌کند. کارگردان آن گفته که «نمی‌خواستم این زن، زن معمولی باشد. اولین هدف من ارائه تصویری از زنی غیرمعمولی بود و قرار شد انقلاب تک‌نفره از سوی او علیه قانون، آدم‌ها و ضوابط جامعه پیرامونش را به تصویر بکشم و به این صورت، فیلم‌نامه سمت‌وسو گرفت

 

کارگردان

سهیل بیرقی : متولد سال 1362 در شهررضا و فارغ التحصیل رشته مهندسی صنایع تولید صنعتی می باشد. بیرقی فعالیت خود را به عنوان دستیار کارگردان آثاری نظیر « یک خانواده محترم » و « تراژدی » تجربه کرد و حالا اولین ساخته بلند سینمایی اش به نام « من » را خودش نوشته و کارگردانی کرده است.

 

 

 

جوایز

سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر[ویرایش]

بهترین بازیگر نقش مکمل مرد امیر جدیدی نامزدشده 

بهترین بازیگر نقش مکمل زن بهنوش بختیاری نامزدشده 

 

 

 

نقد ها

 

مسعود فراستی

 «من» فیلم خیلی بدی است. اول آن که کاراکتر اصلی معلوم نیست چیست؟ پر است از موضوعات مختلف که معلوم نیست به دنبال چیست؟ این ویژگی ها اصلا با او جمع نمی شود. طرفداری او از زن چقدر ضدمرد و ذلیلانه است. تفکری به شدت عقب افتاده است. این چه جامعه مفروضی است که کارگردان خلق کرده ؟

مشکل اصلی در فکر فیلمساز است و سینمایی که نمی تواند خلق کند. فیلم در مجموع گیج گیج است و در آخر نمی فهمیم چه کسی برنده می شود. فیلمساز هر چه نابلد است در فیلم ریخته است. هر چه موضوع و ایده است ، کشته است. فیلمی که نه برای سینماست و نه تلویزیون.

 

منتقد : میثم کریمی          

زمانی که « من » آغاز می شود نام عبدالرضا کاهانی را به عنوان مشاور مطرح می شود که نقش چشمگیری در ساخت این فیلم داشته است و احتمالا نام فیلم نیز پیشنهادی است از سوی کاهانی برای سازندگان. به نظر می رسد که مشاوره های کاهانی برای کارگردان جوان این فیلم بسیار حائز اهمیت بوده چراکه رویه کلی داستان شباهت های قابل توجهی به درون مایه های آثار کاهانی پیدا کرده اما در عین حال نسخه ای به مراتب ضعیف تر می باشد.

شخصیت اصلی فیلم زنی است به نام آذر که قرار هست شخصیتش در طول داستان گسترش پیدا کند و تماشاگر به شناخت کلی درباره او و دنیایش دست پیدا کند. اما مشکل اینجاست که فیلمنامه برای شروع کار، آذر را خلافکار معرفی می کند که هر لحظه در دل جامعه است و نزد انواع و اقسام خلاف ها می رود بی آنکه بدانیم وی اصلاً چه دلیلی برای ارتکاب این حجم از جرایم دارد. آذر در مسیری که انتخاب کرده ثابت قدم است و حتی لحظه ای به هشدارهای اطرافیانش که او را از انجام برخی کارها بر حذر می دارند توجهی نمی کند. اما سازندگان هرگز مشخص نمی کنند که آذر چه دلیلی برای جسارت و تاکید بر انجام خلاف دارد. وی فستیوالی از تناقضات رفتاری اعم از آموزش موسیقی و مسائل مرتبط با مشروبات الکلی و.. می باشد که احتمالاً سازنده می خواسته تضاد درونی او با جامعه بی رحم اطرافش را عیان سازد که از او چنین فردی ساخته، اما ناتوانی در اجرا و رساندن این مفهوم به مخاطب تبدیل به ضعف شخصیت پردازی آذر شده است. مسلماً می شد با گریز زدن به گذشته آذر و تجربیاتی که او را در این مسیر سوق داده، به دستاورد بهتری برای درک دنیای آذر رسید.

« من » در ادامه داستان به دل شهر می زند و آدمهای مختلفی را مقابل راه آذر قرار می دهند که هرکدامشان قرار است نماینده ای از معضلات اجتماعی جامعه خویش باشند؛ مشکلاتی نظیر سربازی، خواننده زیرزمینی و غیره. اما عدم پرداخت و توجه به این شخصیت های فرعی باعث شده تا آنها بیشتر شبیه یک تیپ و یا یک "غر سینمایی "باشند. مشکلات اجتماعی در « من » به شکل صورت مسئله مطرح می شود اما عمق و مفهومی پیدا نمی کند تا دقایقی بعد، یک معضل اجتماعی جدید جایگزین آن شود و مورد قبلی به حال خود رها شود. این روند تا پایان داستان پابرجا می ماند.

به نظر می رسد سهیل بیرقی در اولین تجربه کارگردانی خود دوست داشته تا اثری تماماً انتقادی – اجتماعی را روانه سینما کند و به معضلات روز جامعه نیز بپردازد اما به مانند بسیاری از فیلمسازان اجتماعی، از این نکته غافل بوده که برای ساخت یک اثر اجتماعی نیاز به کسب اطلاعات فراوان از دنیای بزهکاران و پرداخت سینمایی آن در قالب یک قصه هست. بیرقی انبوهی از این مشکلات را مقابل دوربین آورده، دقایقی از فیلم را به بگو مگوهای آذر با این خلافکاران اختصاص داده و در نهایت نیز هیچ دستاوردی از مطرح کردن این موارد کسب نمی کند. فیلم که به پایان می رسد کمتر کسی می تواند لحظات تاثیرگذاری از داستان را در ذهن خود بسپارد چراکه سوژه ها بصورت خام روایت می شوند و به همان شکل هم به پایان می رسند.

اما در این میان مثبت ترین ویژگی فیلم تغییر رویه لیلا حاتمی پس از چندین سال در سینماست. حاتمی که در سالهای گذشته شکل و شمایل ثابتی از زنان آسیب دیده را با بازی های یکسان به تصویر کشیده بود، در « من » به جهت حضور در نقش یک خلافکار، بازی متفاوتی از خود به نمایش گذاشته است. حاتمی اگرچه تلاش زیادی کرده تا بتواند پرتره آذر را به صورت یک خلافکار بالفطره ترسیم کند، اما با اینحال به نظر می رسد که او هنوز هم نمی تواند انتخاب مناسبی برای بازی در نقش یک بزهکار باشد؛ او بصورت ذاتی آرام است و این حجم از خشونت رفتاری حداقل روی پرده سینما چندان جواب نداده است. بازیگران مکمل دیگر از جمله مانی حقیقی و امیر جدیدی بازیهای خوبی از خود به نمایش گذاشته اند اما به دلیل عدم پرداخت شخصیت شان، کاری از پیش نبرده اند. حضور آنها در فیلم تنها به طرح صورت مسئله منجر شده و خیلی به شخصیت نزدیک نمی شوند. با اینحال در میان بازیگران مکمل، بهنوش بختیاری توانسته از شکل و شمایل همیشگی اش دور شود و تماشاگر را مجاب نماید که او هم توان حضور در آثار جدی را دارد.

« من » اولین تجربه کارگردانی سهیل بیرقی می باشد. کارگردانی که عجولانه در اولین ساخته سینمایی اش قصد داشته به هر معضل اجتماعی که در ذهنش داشته بپردازد و همین موضوع باعث افت شدید فیلمنامه گردیده است. تیر خلاص « من » در پایان بندی آن رخ می دهد که به بدترین و خام ترین شکل ممکن انجام می پذیرد. پایان بندی که مانند فیلمنامه سهیل بیرقی، عجولانه است و باعث می شود تا « من » هرگز نتواند تبدیل به اثر اجتماعی ماندگاری در ذهن مخاطب نشود.

 

 

مهرزاد دانش

 شمایل متفاوت لیلا حاتمی در نقش زنی بزهکار و قانون‌گریز، قطعاً اولین نکته‌ای است که  در فیلم من به چشم می‌آید و بازی طبق معمول خوب حاتمی در ایفای چنین نقش دشواری، مخصوصاً با توجه به محدودیت‌های جاری در سینمای ایران، آن را از یک نکته‌ی قابل‌توجه به یک امتیاز بزرگ ارتقاء داده است، اما این همه‌ی امتیازهای فیلم نیست و باید حسن اصلی فیلم را در انسجامی جست‌وجو کرد که سهیل بیرقی بین اجزای مختلف فیلم برقرار ساخته است. من با این‌که داستان پرملاطی ندارد و متشکل از خرده‌روایت‌هایی است که آذر، زن بزهکار ماجرا، با آن‌ها مواجه می‌شود (مرد بساز بفروش، جوان خواننده، و زن زمین‌دار) و در هر یک مصداق‌های مختلفی مانند شرخری، توزیع قاچاقی نوشیدنی‌های الکلی، قاچاق انسان، تلکه کردن، دور زدن قانون و... .دیده می‌شود، ولی بین این نمودهای پراکنده، محوریت پررنگ آذر چنان خوب پرداخته شده که عملاً روند فراز و نشیب‌های شخصیتی این زن، به آن‌ها جهت و عمق می‌دهد.

فیلم بر خلاف نمونه‌های مشابه، نه به دنبال تبعیت از الگوهای اخلاقی کلیشه‌ای است که زن را در شمایلی منفی ترسیم کند و نه طبق ادابازی‌های متأخر، فضایی همدلانه و سمپاتیک را گرداگرد او پرورش می‌دهد. فیلم فقط موقعیت او را نمایش می‌دهد؛ با همه‌ی خونسردی‌های ظاهری و اضطراب‌های درونی‌اش؛ و همین ذهن‌های کلیشه‌زده را در درک متداول خوب یا بد بودن آدم‌های داستان یک فیلم سینمایی با تلنگر مواجه می‌کند. شخصیت آذر، به مثابه بزهکاری که گویی دیگر از گریز و نقش بازی کردن و مراقب بودن خسته شده، در وضعیتی پارادوکسیکال گرفتار شده است: از یک طرف به‌شدت مواظب است که ردی از خود به جا نگذارد که مأموران قانون متوجه خلافکاری‌هایش شوند و از سوی دیگر خیلی هم هشدارهای کسانی را که مزدور کرده به او آمار بدهند جدی نمی‌گیرد. شاید تأکید بر همین بلاتکلیفی، که در فصل‌های حضور او به عنوان مربی نوازندگی، شکل و شمایل مضاعفی به خود می‌گیرد، مهم‌ترین سنجه‌ی اخلاقی اثر باشد که به دور از معیارهای قالبی و سنتی، به تحلیل وضعیت یک خلافکار می‌پردازد. با این حال فیلم در نوع پایان‌بندی‌اش (حضور ناگهانی جوان خواننده در خانه‌ی آذر در هویتی متفاوت از شمایل قبلی‌اش) تا حدی شتابزده عمل می‌کند و می‌شد همین ایده را با مقدمه‌چینی‌های بیش‌تر پرورش داد و در عین حال غافل‌گیرکنندگی موضوع را هم حفظ کرد.

 

محسن خیمه دوز

لیلا حاتمی در یک نقش متفاوت و با یک بازی متفاوت، «من» خودش را در میانه انبوهی از خر‌ده‌روایت‌ها، روایت می‌کند. زنی مقتدر، باهوش، خودرأی و جدی که راه خود را باقدرت باز می‌کند و به کسی هم باج نمی‌دهد؛ زن خلاف‌کاری که در انجام همه خلاف‌هایش موفق است، زن خلاف‌کاری که فقط بخشی از خلاف‌هایش نشان داده می‌شود، اما ابتدا، انجام و علت هیچ خلافی را در فیلم نمی‌بینیم. به عبارت دیگر، قصه فیلم در بی‌قصه‌‌بودن آن است. قصه فیلم فقط در وجود زنی ا‌ست که قصه مشخصی را روایت نمی‌کند. «من»، داستان روایت‌های خودِ کارگردان هم هست از حس‌های درونی همه سکانس‌هایی که تصویربرداری، مونتاژ و آماده نمایش کرده است. بنابراین اگر این حس کارگردان در نمایش‌دادن «من» درونی خودش نبود، شاید بهتر بود نام فیلم را «ما» می‌گذاشت، زیرا فیلم در این صورت بیان درستی از ساختار فاسد و تهوع‌آور زیست- جهان همه ما می‌شد که فیلم‌نامه و روایتگری کارگردان، توانسته در یک اثر سینمایی، بدون شعارزدگی، آن را به‌خوبی نشان دهد. هرچند «منِ» مقتدر زن خلاف‌کار در پایان، در برابر مأموری نفوذی از اداره آگاهی تسلیم می‌شود، اما همان‌طور که نگاه جذاب و تأثیرگذار نهایی لیلا حاتمی در سکانس پایانی، بر پرده عریض نشان می‌دهد، آنکه تسلیم شده، نه خلاف و خلاف‌کار و خلاف‌کاری، که زیست‌جهانِ خودِ ایرانی‌ است. هر چند صدای فرد غالب را کمتر می‌شنویم و صدای فرد مغلوب ولی به‌ظاهر پیروز را، بیشتر.

 

محمد شکیبی

 در زندگی واقعی اغلب به‌تدریج و در جریان گسترش مراودات در جریان پس‌زمینه و گذشته‌ی دیگرانی که با آن‌ها مرتبط می‌شویم قرار می‌‌گیریم و البته گاهی هم از همان ابتدای ارتباط. در سینما هم روش‌های مختلفی برای تعین گذشته‌ی شخصیت‌ها وجود دارد و این‌که در فیلمی کل پس‌زمینه‌ی شخصیت اصلی مکتوم بماند چندان متداول و پذیرفته‌شده نیست.

در فیلم من آذر (لیلا حاتمی) شخص اول ماجراها از ابتدا تا آخر هویت شخصی و اجتماعی گذشته‌اش مکتوم باقی می‌ماند و هنگامی که پرده‌ی نمایش فرو می‌افتد تمامی آن‌چه درباره‌ی او می‌دانیم همان کنش‌های واقع‌شده در یک زمان خطی است که در زمان نمایش از او دیده‌ایم. یک خلافکار خونسرد و کم‌انعطاف که در مقابل کارمزد کلان و مقطوع هر سفارش خلافی را قبول می‌کند اما وقتی که او را در منزل مسکونی‌اش می‌بینیم که فاقد هر نوع اثاثیه و لوازم زندگی است به استثناء یک صندلی و میز کوچک و لپ‌تاپی که ابزار کارش به حساب می‌آیند و نه اثاثیه و در خانه‌ای که حتی نور کافی و آینه و پنجره‌ای هم ندارد که موقعیت محلی‌اش را بشود حدس زد، و از طرفی در مراودات خلافکارانه‌اش کمی احساس و عاطفه بروز می‌دهد، انگار که با یک روبات و ماشین مکانیکی خلافکار مواجه هستیم که در آپشن‌ها و اپلیکیشن‌هایش کمی احساسات رقیق‌شده‌ی انسانی هم تعبیه شده که در موقع لزوم کارش راه بیفتد.

خب همه‌ی این مختصات ویژه در جایگاه خود می‌توانند نقطه‌ی قوت فیلم به‌حساب بیایند اگر که در تمامیت آن تماشاگر را مجاب و قانع کنند. اما اشکال کار این‌جاست که بخشی از قدرت کنونی فیلم بر مبنای پیش‌فرض‌هایی فرامتنی و مبتنی بر مخاطبان سینمایی داخلی بنا شده‌اند و بیرون از دایره‌ی تماشاگر ایرانی کارکردی ندارند. بخشی از جذابیت آذر در شمایل کنونی نتیجه‌ی تضاد و تناقضی است که بین او و پرسونای جاافتاده‌ی بازیگرش لیلا حاتمی در ذهن ما وجود دارد. در مورد شخصیت ملیحه و بازیگرش بهنوش بختاری نیز تا حدی همین وضعیت جاری است. در اواخر فیلم هم که کمی یخ روبات خلافکار آب می‌شود و اندکی احساس انسانی در رفتارش مشاهده می‌کنیم، ناگهان با پایان‌بندی بی‌مقدمه و غافل‌گیرانه اما زمختش آب سردی روی‌مان می‌ریزد؛ انگار که در تمام طول فیلم به یک بازی مهیج کامپیوتری مشغول بوده‌ایم و ته‌اش معلوم نشده که برنده شده‌ایم یا بازنده!

در حالت فعلی با تماشای من کمی سینما تماشا کرده‌ایم اما شک دارم که بعدها درخاطره‌های سینمایی‌مان رسوبش باقی بماند. کاش سهیل بیرقی این دستمایه را گذاشته بود برای زمانی که سینماگر باتجربه و پخته‌تری شده بود.

 

 

 

 

حاشیه و متن من 

فیلم سینمایى “من” اولین ساخته سهیل بیرقی است. کارگردانی که تجربه دستیار اولی و برنامه‌ ریزی برای کارگردان‌هایی مثل عبدالرضا کاهانی، واروژ کریم مسیحی، رسول صدرعاملی، بهرام توکلی و حسن فتحی را در کارنامه کاری‌اش دارد. بیرقی اولین فیلمش را براساس فیلمنامه اى از خودش جلوی دوربین برد و البته از حضور عبدالرضا کاهانی به‌عنوان مشاور برای ساخت فیلمش استفاده کرد. لیلا حاتمی با بازى بسیار متفاوت در “من” نقش قهرمان فیلم را بازی می‌کند،شخصیت “آذر” یک زن مدرن و امروزی، ساختارشکن و ضد قانون است.احتمالاً در “من” و با شخصیت “آذر” تصویر تازه‌ ای از لیلا حاتمی خواهیم دید، تصویری که توان بازیگری او را این بار در ایفای نقش زن‌های ناآرام نشان می دهد. طبق شنیده ها فیلم گرچه در فضای رئال با ساختاری کلاسیک ساخته شده اما لحن میانه ای دارد و خیلی هم جدی نیست.بهنوش بختیارى نیز در این فیلم با نقش و گریم بسیار متفاوتى ظاهر شده است.

 

از حاشیه و متن فیلم

 سهیل بیرقی پیش از این با سعید خانی در دو فیلم«بي خود و بي جهت» و « استراحت مطلق» و با سعید سعدی در دو فیلم«تردید»، «کیفر» و «روزهای زندگی» همکاری داشته است.

عبدالرضا کاهانی در این فیلم مشاور کارگردان است.

- سهیل بیرقی که اولین تجربۀ مستقل کارگردانی اش را مقابل دوربین برده است، تاکنون مدیر برنامه ریزی و دستیار کارگردان فیلمسازانی چون عبدالرضا کاهانی، واروژ کریم مسیحی، حسن فتحی، بهرام توکلی و... بوده است.

- کارن همایون فر موسیقی فیلم من را ساخته.

- سهیل بیرقی پیش از این با سعید خانی در دو فیلم «بی خود و بی جهت» و «استراحت مطلق» و با سعید سعدی در دو فیلم «تردید»، «کیفر» و «روزهای زندگی» همکاری داشته

- از نکات قابل توجه این فیلم سینمایی حضور بهنوش بختیاری در آن است که برای اولین بار شاهد ایفای نقشی متفاوت از او خواهیم بود.

- بیوگرافی کارگردان: سهیل بیرقی متولد 62 از شهرضا است. وی فارغ التحصیل رشته ی مهندسی صنایع تولید صنعتی است. بیرقی تاکنون در 38 پروژه سینمایی کار کرده که از آنها می توان به سابقه دستیار کارگردانی و مدیر برنامه ریزی در فیلم های «اسب حیوان نجیبی است»، «کیفر»، «تردید»، «بی خود و بی جهت»، «استراحت مطلق»، «زندگی با چشمان بسته»، «هر شب تنهایی» و «من دیه گو مارادونا هستم» اشاره کرد. وی همچنین تئاتر «چاله» را در سال 91 کارگردانی و نویسندگی کرده است. بیرقی فیلم کوتاه «تعطیل» را هم ساخته است.

- سهیل بیرقی (کارگردان): هیچ وقت به کسی نمی گویم برود فیلمم را ببیند، هر چند که اگر کسی ببیند، خیلی خوشحال می شوم. فیلم ساخته شده و فکر می کنم هر توضیحی در مورد آن درست نیست، مخصوصا اگر از جانب کارگردان باشد.

- فیلم من با مشاوره عبدالرضا کاهانی ساخته شده.

 

 

 

«ما رو نرقصون آذر

بیوگرافی کارگردان:

سهيل بيرقي متولد 62 از شهرضا است. وي فارغ التحصيل رشته‌ي مهندسي صنايع توليد صنعتي است. بیرقی تاکنون در 38 پروژه سینمایی کار کرده که از آنها می توان به سابقه دستیار کارگردانی و مدیر برنامه ریزی در فیلم های «اسب حیوان نجیبی است»، «کیفر»، «تردید»، «بی خود و بی جهت»، «استراحت مطلق»، «زندگی با چشمان بسته»، «هر شب تنهایی» و «من دیه گو مارادونا هستم» اشاره کرد. وی همچنین تئاتر «چاله» را در سال 91 کارگردانی و نویسندگی کرده است. بیرقی فیلم کوتاه«تعطیل» را هم ساخته است.

 

 

 

 

فیلمنامه فیلم «من» شخصیت محور است. یک شخصیت محوری به نام آذر در تقابل با اطرافیانش قرار گرفته و در یک موقیعت کلیدی گرفتار شده است. او به زندگی پرخطرش عادت دارد و به خاطر خطری که پذیرفته از دیگران پول می‌­گیرد. آدم خودش است و رییس ندارد اما از طرف اشخاصی که تا انتها هم هویت شان مشخص نمی­‌شود تحت نظارت است. یک راپورتچی دارد (که نقش‌اش را مانی حقیقی بازی کرده است) که برایش اطلاعاتی در مورد مشتریان می‌­آورد و در قبالش مبلغی پول دریافت می‌­کند. تمام این موارد زندگی نرمال آذر را تشکیل می­‌دهند که در عین خاص و منحصر‌به‌فرد بودن، برای خودِ شخصیت پیش پا افتاده است. اما اضافه شدن یک صدای مرموز و غریبه که اطلاعاتی خلاف راپورتچی به آذر می‌­دهد تعلیقی در داستان ایجاد می­‌کند که قرار است به زودی خطری شخصیت را تهدید کند.

آذر بی مهابا دست به عمل می‌­زند، از هیچکس نمی­‌ترسد و طغیانگر است و هوشمندانه مأموریت‌هایی را که به عهده‌­اش است انجام می‌­دهد بی آنکه خطر چندانی او را تهدید کند. او زرنگ است، چند خانه دارد، با اینکه هیچ از ساز زدن نمی‌­داند موسیقی تدریس می­‌کند درست شبیه به همان بلایی که سر بعضی از مشتریانش می‌­آورد. او رسماً یک دلال است. توانایی­‌ها و ارتباط­‌هایی دارد تا خلاف­‌های کوچکی انجام دهد اما بیش و پیش از همه این­ها یک دلال تمام عیار است. از نظر شخصیتی سادیسم دارد و تحمل ندارد کسی به او امر و نهی کند. یاغی است و از مشتریانش فقط بله می­‌خواهد. جالب است که مشتریانش هم به دنبال همین بله گفتن هستند. اما آنچه که تمام این معادلات را به هم می­ریزد و تحلیل شخصیت را سخت و پیچیده می­‌کند به ایجاز فیلمنامه باز می‌گردد. فیلمنامه نویس احتیاجی ندیده است که گذشته چندانی برای شخصیت‌­های فیلمش به مخاطب بدهد. گویی داستان در همان لحظه آغازین فیلم شروع شده است. هیچ شناختِ مشخصی نمی‌­توان از شخصیت‌­های فرعی داستان پیدا کرد. آن­ها با توجه به ظاهرشان به تیپ­‌هایی شبیه هستند که چند ویژگی مختصر دارند که با استفاده از همان چند ویژگی روند داستان را پیش می‌­برند. تیپ­‌سازی لزوماً اشتباه نیست بلکه در یک فیلمنامه شخصیت محور کارکرد درستی هم دارد به شرطی که نویسنده بتواند شخصیتِ محوری داستان خود را بیش از دیگران تعریف کند. اما آذر میرزایی را بسیار کم می‌­توان شناخت. ویژگی­‌ها و خصیصه­‌های زیادی از شخصیتش به مخاطب داده می­‌شود اما اگر چشم­های‌مان را ببندیم به سختی می‌­توانیم آذر را به عنوان یک شخصیت واقعی در جهان داستان تصور کنیم. او ناقص است. مجموعه‌ای است از چند ویژگی خاص و خاص که او را جذاب می‌کند اما در سطح تیپ نگه می‌­دارد.

فیلمنامه فیلم «من» بر اساس تعلیق جلو می­‌رود. از همان ابتدای داستان، آذر روبروی کسی نشسته که او را بازخواست و تهدید می­‌کند. سوالی که برای مخاطب ایجاد می‌شودآن است که او کیست. این سوال تا انتهای داستان هم جواب داده نمی‌شود. در ادامه خرده داستان­هایی که آذر درگیر آن است همگی به صورت مجهول آغاز می‌شود و مخاطب را برای ادامه داستان تشنه نگه می­‌دارد. این شکل روایت مبتنی بر تعلیق علاوه بر آنکه در مجموعه روایت فیلم حکمفرما است در سکانس­‌های فیلم نیز به شکل مجزا اعمال شده است. برای مثال یکی از جذاب­‌ترین سکانس­‌های فیلم که بر اساس تعلیق نوشته شده جایی است که آذر می‌خواهد اطلاعات افغانی‌­ها را به دست مغازه­‌داری بدهد تا پاسپورت­‌های آن‌­ها را آماده کند. در ابتدا آذر در مغازه چرخ می‌­زند و اضطراب دارد. فیلمساز هوشمندانه در پشت صحنه او چند مرد را که یونیفرم آبی پوشیده‌­اند قرار داده تا توهم آنکه کسی آذر را تعقیب می­‌کند پیش بیاید. در ادامه آذر کارت­‌های موسیقی‌­اش را که اسامی افغانی‌­ها روی آن­ها نوشته شده است به مغازه­‌دار می‌دهد و می‌رود. لحظه گره گشایی سکانس درست زمانی است که آذر رفته و در یک نمای بسته کارت­‌ها را می‌­بینیم که اطلاعاتی روی آن­ها نوشته شده است. سکانسی که با تعلیق آغاز شده بود در نهایت با هوشمندی کاراکتر و در عین حال فیلمساز گره­گشایی می‌شود و مخاطب کاملاً عقب­‌تر از شخصیت‌­های داستان با واقعیت مواجه می­‌شود. این شکل روایت روح حاکم بر فیلمنامه «من» است. فیلمساز اطلاعات کمی به مخاطب می‌دهد و با این خساست در بیان داستان تعلیقی می‌سازد ­که فیلم را تا انتها دیدنی می‌کند. اما در پایان انتظار مخاطب را به اندازه کافی برآورده نمی‌کند. چرا که مشکلاتی که برای شخصیت اصلی در فیلمنامه ایجاد شده است پله پله افزایش پیدا نمی‌کند.

 

از آنجایی که در مورد شخصیت اصلی به اندازه کافی اطلاعات داده نشده مخاطب هنوز نمی­تواند با او همذات پنداری کند و همین موضوع باعث می‌شود سرنوشت آذر برای مخاطب چندان حائز اهمیت نباشد. این مسئله که خطرهایی آذر را تهدید می‌کند که برای او نزدیک به شوخی است، دلیل دیگری است که مخاطب نگران آینده آذر نباشد و در این میان تعلیق در مسیر کلی فیلمنامه جای خود را به شوک­‌های لحظه­‌ای می‌دهد که کارایی‌­­شان هم فراتر از همان یک لحظه نمی‌رود. فیلمنامه­‌نویس نتوانسته مخاطب را همچون فرمی که در نظر داشته در تمام مدت فیلم به شخصیت اصلی، یعنی آذر، بچسباند تا همراه با او درگیر ماجرای زندگی‌­اش بشود. البته ماجرای او از آن نظر که خطرهای تهدید کننده پله پله مضاعف نمی‌شوند چندان هم درگیر کننده نیست. مشکلات فزاینده که عامل اصلی پیشبرد داستان به حساب می‌آید در فیلمنامه وجود ندارد و گرهِ تازه‌­ای شخصیت اصلی را درگیر نمی‌کند. با تعلیق می‌شود سکانس‌های جذابی نوشت اما هیچگاه نمی‌شود تمام فیلم را جلو برد. نویسنده بخش زیادی از ماجرا را مشغول تعریف کردن شخصیت است اما داستان مرکزی (ماجرای صدای مرموز و مشکوک و تصمیم آذر برای انتخاب کارفرمایانش) آنقدر مخاطب را درگیر و نگران نمی‌کند. همین مسئله باعث می‌شود در پایان مخاطب انتظار ویژه‌­تری از این داستان پر تعلیق اما کم کشمکش داشته باشد و پایان مخاطبان را راضی نکند.

از نظر کارگردانی فیلم «من» بسیار دقیق، هوشمندانه و نوآورانه است. جوان­های سینمای ایران تلاش دارند تا سینمای شخصی خودشان را به تصویر بکشند و جسارتشان در انتخاب فرم مورد نظر و تسلطشان بر اجرای فرم نتایج بسیار دلچسبی داده است. همانطور که گفته شد فیلمنامه حول شخصیت محوری، آذر، می­گردد. فیلمساز هم با انتخاب درستش در تمام مدت فیلم زاویه دید داستان و روایت را با آذر همراه کرده است. انتخاب لنز تله و استفاده از بک گراند­های دقیق با استفاده از رنگ­‌های سرد همچون آبی علاوه بر آنکه فضای کلی اثر را تحت شعاع قرار داده باعث شده شخصیت با استفاده از تکنیک عمق میدان کم که در دیافراگم­‌های باز اتفاق می­‌افتد از محیط اطرافش جدا شود و به عنوان یک شخصیت محوری در مسیر داستان دیده شود.

 

علاوه بر آن برداشت­‌های بلند فیلم با تأکید دقیق فیلمساز بر میزانسن و انتخاب درست مسیر حرکت کاراکتر­ها از دیگر نکات قابل توجه کارگردانی سهیل بیرقی به حساب می‌آید. متاسفانه در سینمای ایران تعبیر نادرستی از برداشت بلند می‌شود و هر حرکت ممتد دوربین حتی بدون آنکه به میزانسن دقیق شخصیت­‌ها در تقابل با حرکت دوربین فکر شده باشد تقدیر می‌شود. فیلم «من» از این لحاظ که با استفاده از حرکت هماهنگ سوژه و دوربین توانسته برداشت بلندش را در ریتم نگه دارد و در عین حال حرکت دوربین دیده نشود قابل تقدیر است. انتخاب آگاهانه در تمامی میزانسن­ها نیز کاملاً نشان­ دهنده آن است که کارگردان شناخت درستی از سینما دارد.

این شکل کارگردانی دقیق در سکانس­­های جذاب موتور سیکلت هم تکرار می‌شود و دوربین با حرکتی منظم و دقیق بدون آنکه حضورش حس شود سوژه را دنبال می‌کند. برخی سکانس‌­ها هم ایده­های ناب و تازه‌­ای در آن­ها خرج شده که اغلب به متن بازمی‌­گردد اما نمود خود را در اجرا هم به درستی حفظ کرده است. برای مثال سکانسی که آذر سراغ دکتر روان­شناس می‌رود و استفاده از تخته و نوشتن اطلاعات روی آن با دیالوگ­های که همزمان ادا می‌شود نمونه یک سکانس تازه و هوشمندانه است که در فضای کلی فیلم قابل قبول است.

موسیقی فیلم «من» را کارن همایونفر ساخته است. با استفاده از نت‌­های کم و تکرار شونده پیانو که با فضای تعلیق و ریتم فیلم همراه می‌شود و به حس و حال شخصیت کمک می‌کند. ایده تکرار کردن حرکت سوژه و دوربین در پلان ابتدا و انتها و استفاده از یک موسیقی مشخص، از نظر کارگردانی فرم مشخص فیلم بیرقی را کامل می‌کند اما از آنجایی که ایراد پایان بندی و گره گشایی در متن وجود دارد پایان را تبدیل به پایانی کاذب می‌کند.

این شکل از فیلمسازی مینیمال و شخصیت محور یادآور فیلمساز برجسته فرانسوی ژان پیر ملویل افسانه‌­ای است که ایجاز و تعلیق حرف اول را در فیلم‌­هایش می­‌زند. او نیز شخصیت­‌هایی دارد که خیلی کم حرف می­زنند و درونگرا هستند و اطلاعات کمی در مورد آن­ها وجود دارد. به عنوان مثال در فیلم سامورایی همین شکل شخصیت پردازی وجود دارد اما آنچه که باعث می‌شود سامورایی کماکان فیلم دیدنی باشد انتخاب درست داستان و موقعیتی است که برای جف کاستلو در فیلم سامورایی رخ می‌دهد. یک قاتل حرفه‌ای و دقیق در یکی از مأموریت­‌هایش توسط زنی پیانیست دیده می­­‌شود. این اتفاق تمام زندگی او را تحت شعاع قرار می‌دهد و در نهایت مسیر داستان به نقطه مشخصی می­‌رسد که ادامه آن بی­‌معنی است. با دقت به این خلاصه داستان به دو نکته می­‌رسیم که ایرادهای جدی فیلم «من» به حساب می‌­آیند. اول از همه اتفاقی در فیلم وجود ندارد که تمام زندگی قهرمان را به هم بریزد و او را به مسیری بی‌بازگشت برساند که در اصطلاح فیلمنامه نویسی به آن نقطه عطف اول یا گره‌­افکنی گفته می‌شود. در واقع داستان فیلم به طور جدی هیچگاه شروع نمی‌شود. در ادامه نقطه­‌ای از داستان وجود ندارد که فیلم تمام شود و فیلمساز با استفاده از فرم یک پایان ساختگی برای فیلمش ساخته است. پایانی که در فیلم وجود دارد نتیجه منطقی پیرنگ نیست و این به آن معنا است که گره­‌گشایی نیز صورت نپذیرفته است. در مجموع فیلم «من» علارغم تمامی ایراداتش نمره قبولی برای یک فیلم اولی به حساب می‌آید چرا که به فرم خود وفادار می­‌ماند و تا انتها آن را حفظ می‌کند و با استفاده از تعلیق در اغلب اوقات فیلمش را جذاب نگه داشته است. یادآوری جمله معروف هیچکاک خالی از لطف نیست: «من به عنوان فیلمساز با پول تهیه کننده فیلم می‌­سازم و وظیفه دارم که تماشاگر را لحظه­‌ای از دست ندهم. چاره این کار چیزی نیست جز تعلیق»

 

نزهت بادی

من, یک فیلم نوآر زنانه با بازی لیلا حاتمی

در همان ابتدا که آذر (لیلا حاتمی) را هنگام قدم زدن در خیابان می‌بینیم که با نگاه‌های زیرچشمی و هراسان اطرافش را می‌پاید و مراقب است که ببیند کسی او را تحت نظر دارد و تعقیب می‌کند یا نه، با زنی خلاف‌کار روبرو می‌شویم که نمی‌خواهد به هیچ قیمتی بهانه‌ای دست پلیس بدهد و گیر بیفتد، اما در طول داستان که پیش می‌رویم و می‌بینیم که با وجود همه هشدارهای آدم‌هایش که به او آمار می‌دهند و او را از کار کردن در شرایط خطرناک فعلی بر حذر می‌دارند، آذر با سماجت و اصراری عجیب دست از کارهای خلافش نمی‌کشد و هرچند می‌داند هر یک از مشتری‌هایش می‌توانند پلیس باشند، باز هم به کارش ادامه می‌دهد.

تصویری که سهیل بیرقی در فیلم “من” از آذر برایمان ترسیم می‌کند، شخصیت خلافکار حرفه‌ای و کمال‌گرایی است که کارش را به خوبی بلد است، به هیچ‌چیزی جز پول فکر نمی‌کند، اجازه نمی‌دهد کسی از رمز و راز کارش سر دربیاورد و از کسی رودست نمی‌خورد و با چنین شمایلی ما را به شدت به یاد تبهکاران فیلم‌های نوآر می‌اندازد. با دیدن تنهایی و جداافتادگی‌اش در خانه بزرگ و خالی‌اش که او را فقط در ارتباط با مشتری‌هایش نشان می‌دهد، احساس می‌کنیم کار خلاف برای او نه برای به دست آوردن پول، بلکه بهانه‌ای برای دوام آوردن در این زندگی و تحمل کردن آن است. یک جور عطش و حرص خشونت‌بار برای خلاف کردن از خود بروز می‌دهد که حرفه‌اش را نوعی مبارزه تداعی می‌کند. انگار هیجان و خطر در کارش به او شور زندگی می‌بخشد و او را سرپا نگه می‌دارد و اگر برای لحظه‌ای دست از کار بکشد، تازه سروکله سرخوردگی‌ها و ناکامی‌هایش پیدا می‌شود و او را به ورطه ناامیدی می‌کشاند.

 

گفتگو با سهیل بیرقی نویسنده و کارگردان فیلم من

به همین دلیل با وجودی که می‌داند خطر در چند قدمی اوست، اما مثل همه تبهکاران شکست‌ناپذیر سینمایی تصمیم می‌گیرد تا آخرین مأموریتش را به درستی انجام دهد. در همان سکانس افتتاحیه فیلم صدای مقتدرانه مردی در خارج از قاب او را مخاطب قرار می‌دهد و می‌گوید که “هر کاری باید به آدمش بیاید و به شما این کارها نمی‌آید”. به نظر می‌رسد تمام کارهای خطرناک و جسورانه‌ای که آذر بعد از این گفت‌وگو انجام می‌دهد، پاسخی لجوجانه به مرد است تا به او و خودش و همه کسانی که او را می‌شناسند و با او کار می‌کنند، ثابت کند که او برای این کارها ساخته شده است و از پس آن‌ها برمی‌آید، اما با وجودی که آذر موفق می‌شود سخت‌ترین مأموریتش را انجام دهد و به سرانجام برساند، اما وقتی او را تنها در قابی خالی می‌بینیم که تلاش می‌کند تا فلوت شاگردش را به صدا درآورد و نمی‌تواند، احساس می‌کنیم که مرد راست می‌گفت که جای آذر آنجا نیست و لابد اگر دنیا کمی با او مهربان‌تر بود، او با این همه نبوغ و انرژی می‌توانست هنرمند بزرگی شود.

با اینکه به دیدن بازی‌های خوب و درخشان از لیلا حاتمی عادت کرده‌ایم، اما بازی او در فیلم من در نقش نامتعارف یک ضدقهرمان جذاب یکی از متفاوت‌ترین تجربه‌های اوست که نمی‌توان لب به تحسین آن نگشود. حاتمی چنان در مرز ظریف میان پررویی و جسارت و اقتدار و زنانگی لطیف و آسیب‌پذیری عاطفی حرکت می‌کند که دقیقاً همان شخصیت دوگانه از خلافکاری حرفه‌ای و تمام‌عیار را می‌نمایاند که درون خود هنرمندی غمگین را پنهان کرده است. حس اندوه مبهم توأم با بازیگوشی لاقید که در خشونت و بلندپروازی حرفه‌ای‌اش می‌آمیزد، از شمایل زن خلافکار آشنایی‌زدایی می‌کند و از آن چهره تازه‌ای می‌سازد که پیش از این در سینمای ایران نمونه‌اش را ندیده‌ایم.

 

سهیل بیرقی به طرز هوشمندانه‌ای به اعمال تکراری روزانه آذر جنبه آیینی می‌بخشد و آن‌ها را به جزئی از آداب و اصول حرفه‌ای او تبدیل می‌کند و از دل روندی تکراری و ثابت از اعمال و رفتارهای او لحظات غافلگیرکننده فیلمش را خلق می‌کند. رفت‌وآمدهای مکرر آذر به ماشین مانی حقیقی، کل‌کل‌های عاشقانه‌اش با امیر جدیدی، گوش کردن به صدای هشداردهنده‌ای که به او آمار می‌دهد، حس و حال او در جلسات مشاوره موسیقی‌اش و درنهایت باز کردن در خانه و برداشتن بسته غذا که همواره حاوی اطلاعات و مدارک است، به موتیف‌های معناداری تبدیل می‌شوند و بیرقی با برهم زدن ناگهانی روال منظم و همیشگی کار آذر به او و ما از جایی که گمان نمی‌رود، رودست می‌زند.

درواقع آذر هم از همان جایی ضربه می‌خورد که همه تبهکاران نوآر کارشان تمام می‌شود و آن، دل بستن به چیزی در بیرون از دنیای شخصی‌اش است که اعتماد به عشق دیگری قدرت و اقتدار او را خدشه‌دار می‌کند و آزادی و استقلالش را از او می‌گیرد و وی را آسیب‌پذیر می‌کند، اما در پایان وقتی او را می‌بینیم که مثل صحنه ابتدایی فیلم در حال قدم زدن در خیابان است ولی این بار دیگر خبری از آن نگاه‌های هراسان و مراقب نیست و با آرامش به نقطه مبهم در روبرو خیره شده است، احساس می‌کنیم راست می‌گوید که چقدر خسته است و دلش می‌خواهد در گوشه‌ای از همه کناره بگیرد و آرام شود.

فیلم “من” را می‌توان نوآری زنانه و امروزی با ساختاری معماگونه و تعلیق‌وار دانست که جای تبهکار مرد و “فم فتال” او تغییر کرده است و همه اتفاقات در روز روشن و در خیابان‌های شلوغ شهر می‌گذرد، با پایانی تلخ و اندوه‌بار که این احساس را در ما به وجود می‌آورد که زن‌های تبهکار بیش از آنکه برای جامعه پیرامونشان خطرناک باشند، در مسیر تباهی آگاهانه خودشان بی‌پروا پیش می‌روند. انگار فقط با آسیب رساندن به خود می‌توانند در برابر بی‌رحمی و خشم و خشونت جامعه پیرامونشان از خود محافظت کنند و حس رانده‌شدگی و جداافتادگی‌شان را با انتقام از خودالتیام بخشند.

 

موسی حسن وند

هیاهوی روشنفکری برای هیچ

به اعتقاد دکتر پیرنیا، معمار برجسته، هنرمندان ایرانی همواره باور به تقلید درست داشته و آن را بهتر از نوآوری بد می‌دانستند. درست است که این موضوع همواره باعث می شد هنرمندان ما دست به خلاقیت های کمتری بزنند، اما همین اصل آن ها را به تکمیل خلاقیت های کوچک پیشینیان و بزرگی آثار بعدی تشویق می کرد.

این موضوع نه فقط در معماری که در سینما هم (به سبک و سیاق خود) همان روند را دنبال کرده است. فرخ غفاری در دهه سی، مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی اواخر دهه چهل، سهراب شهید ثالث در دهه پنجاه، عباس کیارستمی دهه شصت و هفتاد و اخیرا اصغر فرهادی که هر کدام موج نویی ایجاد کردند شواهدی بر این مثال هستند و فیلمسازانی که به دنبال آن ها سوار بر این موج به ساخت فیلم های مشابه دست زدند.

 

فیلم «من» شاید به اعتقاد این حقیر در نگاه اول می خواسته سبک جدیدی از فیلمسازی را خلق کند. حضور کاهانی به عنوان مشاور، به علاوه بازی بازیگرانی چون لیلا حاتمی و مانی حقیقی این نوید را می داد که با فیلمی متفاوت طرفیم.

اما هر چه بیشتر از فیلم گذشت فضا ناامید کننده تر شد. شخصیت اول داستان به صورت عجیبی نامشخص است، آذر کیست؟ یک گانگستر؟ کارچاق کن؟ معلم موسیقی؟ ساقی مشروبات الکی؟ ستاره ساز؟ او کیست؟ فیلم مطلقا به ما جواب مشخصی نمی دهد، از طرف دیگر کانال های اطلاعاتی آذر کیستند؟ وزارت اطلاعات؟ پلیس؟ سپاه؟ کدام سازمان اطلاعاتی این همه اطلاعات دقیق راجع به آدم های مختلف به او می دهد؟ او چگونه کار میکند؟ مشتریانش چطور او را پیدا می کنند؟ چرا خانه های متعددی دارد؟ چرا این خانه ها وسایل زندگی ندارند؟ لیلا حاتمی سیلی به گوش پلیس (یا مامور مخفی) می زند؟ اصلا چرا فضای فیلم این همه زن سالار است؟ مرد فیلم کیست؟ مردانی خود فروخته که راننده اند یا کار بلد نیستند یا کتک میخورند؟ این همه تو تحقیر و توسری خوردن برای چیست؟ چرا برای دستگیری آذر این همه موش و گربه بازی می کنند؟ آیا او که تمام زندگی اش در اختیار نهادهای اطلاعاتی است برای دستگیری اش باید دست به دامن طعمه های بزرگ شد؟ این ها که در حد شوخی است و از همه مهم تر اینکه بازی لیلا حاتمی به عنوان بازیگر همه این ها درنیامده است. در نقشی مثل معلم موسیقی لیلا حاتمی با همان مولفه های خود، بسیار خوب می درخشد، اما در فضای گانگستری کاملا مشخص است که حاتمی از نقش خود دور افتاده و بهتر است برای انتخاب بازیگر، نگاهی هم به فیزیک هنرمند انداخت.

نکته بعدی این است که فیلم اساسا فاقد داستان است، ما با چه معضلی در فیلم طرفیم؟ گره داستان کجاست و کجا باز می شود؟ مشکلی که فیلم میخواد مطرح کند راجع به چیست؟ معافی گرفتن پولی؟ پخش مشروبات الکلی در شیشه آب معدنی، زنده کردن زمین و آدم پرانی؟ با داستان چه کسی؟ کدام معضل فیلم به طور کامل پرداخته شد و به نتیجه رسید؟ قرار بر مرور تیتروار معضلات اجتماعی بود؟ این کار را که تلگرام مدتی است انجام می دهد، چه نیازی به سینما! مگر نه این است که سینما در ذات خود باید داستانی برای گفتن داشته باشد. تمام فیلم در حد ایده هایی است که نه به هم مربوط می شوند و نه اساسا قرار است عمیق تر از یک تعریف خطی باشند. در مورد بازی ها هم برعکس تعاریف زیاد اتفاق جدیدی نیفتاده، خانوم بهنوش بختیاری با گریم متفاوت نقشی را بازی می کند که علی رغم لحظات خوب، در بعضی از سکانس ها به شدت نمایشی و تصنعی می شود که اصلا نمی توان از این موضوع به عنوان حضوری متفاوت یاد کرد.

فیلم نه تنها چیزی برای نقد و بررسی ندارد بلکه اساسا چیزی که روی پرده نمایش داده می شود فیلم نیست. در تعریف دقیق تر می توان آن را یک سری سکانس بی ربط دانست که بازیگران مشترک دارد. بازیگرانی که کاراکتر یا حتی تیپ هم نیستند، بازیگرانی که خودشان هم در نقش هایشان مانده اند و این بیشتر از همه به مشکل فیلمنامه و کارگردانی برمیگردد که احتمالا در بین بسیاری ایده، مستاصل مانده و نمی دانسته چه چیز را باید به تصویر بکشد. البته فیلم پز روشنفکری هم دارد، تصویرگری یک سری ناهنجاری های اجتماعی که اصلا مورد توضیح قرار نمی گیرد به تعریف دقیق کلمه سیاه نمایی است. اینکه کدام سازمان و نهاد اطلاعاتی در این کار دست داشته و اصلا چرا زنی مثل آذر برای این همه ناهنجاری انتخاب شده، به نظر گنده گویی و مهم جلوه دادن فیلم است در حالی که فیلم اساسا در حد ایده پردازی هایی است که در بهترین حالت می توانست به فیلم هایی متوسط تبدیل شود. چون با چک زدن و فحاشی و تصویر زنان عاصی و شهر سیاه نمی توان فیلم روشنفکری ساخت.

در پایان باز برمیگردم به ابتدای مطلب و بحث تقلید خوب و خلاقیت بد و یادآوری این نکته که همیشه نباید به دنبال خلاقیت بود، اصرار بیش از حد برای خلاقیت در عرصه هنر گاهی به آثاری منتج می شود که نه تنها چیزی به بار هنر اضافه نمی کند، بلکه در به ابتذال کشیدن سلیقه عمومی و هنری جامعه سرعت قدم ها را افزایش می دهد.

 

 

 

منتقد: دانیال حسینی

 

«من» اولین فیلم سینمای بلند سهیل بیرقی در اکران جشنواره نظرات متفاوتی را برانگیخت. نظراتی که حکم به بی‌ارزشی فیلم می‌دادند و نظراتی که به تحسین آن پرداخته و راه و روش فیلم را به‌عنوان سبکی نو و کمتر کار شده مورد ستایش قرار داده بودند. پس از تماشای فیلم به‌سادگی می‌توان دلیل این میزان اختلاف‌نظر را درک کرد. «من» روایت گر بازه‌ای چندروزه از زندگی زنی به نام آذر (لیلا حاتمی) است که در فعالیت‌های غیرقانونی متعدد مشارکت دارد. در ابتدای فیلم متوجه می‌شویم او توسط گروه یا سازمان خاصی تحت نظر است و برخی از فعالیت‌های غیرقانونی‌اش با پشتیبانی آن‌ها انجام می‌شود اما بسیاری فعالیت‌های دیگر را خودسرانه و به‌دلخواه خود انجام می‌دهد. آذر بابت آن دسته از فعالیت‌هایش هشدار دریافت می‌کند اما در ادامهٔ فیلم با بی‌توجهی آن‌ها را دنبال می‌کند و در نهایت با سرنوشت خود روبه‌رو می‌شود. حتمن تصور می‌شود این چند خط یک توصیف کلی از فیلم «من» است و برای درک جهت پیش رویِ داستان و جزییات روایی‌اش باید دقیق‌تر آن را باز کرد اما این‌گونه نیست. در فیلم شاهد بحران مشخص، گره دراماتیک یا فراز و نشیب تعیین‌کننده‌ای نیستیم بلکه با چندین فعالیت غیر قانونی طرفیم که از طرف آذر دنبال می‌شوند.

manمیزان اهمیت و توجه فیلم به این فعالیت‌ها از نظم و ترتیب خاصی پیروی نمی‌کند و هیچ‌کدام از آن‌ها به محور اصلی روایت تبدیل نمی‌شوند اما کنار هم قرار گرفتنشان تصویری از زندگی آذر به ما می‌دهد و این تصویر کلی، تکیه‌گاه فیلم‌ساز برای داستان‌گویی است. حال باید دید که تکیه کردن بر چنین تصویری چقدر می‌تواند انتخاب مناسبی باشد و فیلم‌ساز در تبدیل آن به یک داستان تأثیرگذار چقدر موفق بوده است. اولین نکته‌ای که در این بررسی مورد توجه قرار می‌گیرد جذابیت حضور یک زن در مرکز اتفاقات است. به عبارتی این نوع چینش داستانی در سینمای ایران حتی قبل از اینکه سطح اجرا و استحکام منطقی‌اش بررسی شود قابل توجه است. فیلم‌ساز می‌دانسته برای چنین شیوه‌ای از روایت به تصویری متفاوت و جذاب نیاز دارد و در این راستا انتخاب موفقی داشته است. همچنین استفاده از بازیگری چون لیلا حاتمی که قبل از این هیچ‌گاه در چنین شمایل هنجارشکنانه ای دیده نشده جذابیت را دوچندان کرده است. حاتمی بازیگری با استانداردهای قابل توجه است و اگرچه اکت و نگاهش در نقش آذر جز بهترین لحظات بازیگری‌اش قرار نمی‌گیرند اما قطعاً جز متفاوت‌ترین‌ها خواهند بود. بنابراین فیلم اولین گام‌هایش را در این سبک روایی به درستی بر می‌دارد. اما در ادامه به مشکلات متعددی دچار می‌شود.

یکی از انتخاب‌های عامدانهٔ فیلم‌ساز این بوده که هیچ‌گونه اطلاعاتی از گذشتهٔ آذر به مخاطب داده نشود. علاوه بر این آنچه که به نمایش در می‌آید کاملاً در ارتباط با فعالیت‌های کاری آذر است. یعنی سکانسی برای نمایش زندگی شخصی‌تر او و لحظات خلوتش وجود ندارد. بنابراین شخصیت آذر قرار است از همین فعالیت‌ها شناخته شود. آذر چنانکه انتظار می‌رود یک قانون‌شکن حرفه‌ای نیست. در اکثر فعالیت‌ها انتخاب‌هایش بر اساس مصلحت‌ها و معیارهای اخلاقی خاصی انجام می‌گیرند. این نکته را در برخورد او با ملیحه می‌توان دید. یا تجدید نظرش در رابطه با موضوع سربازی مجتبی. ولی این شکل پرداخت بیشتر به ضرر فیلم تمام شده است. اول به این دلیل که پرداخت کامل و چندوجهی‌ای نیست. یعنی نمی‌توان با چند تغییر رویکرد ساده در این فعالیت‌ها درک درستی از آذر پیدا کرد. این که او معیارهای اخلاقی خاصی برای کارهایش دارد یا گاهی به ندای قلبش گوش می‌کند برای هم ذات پنداری کافی نیست. دوم اینکه با وارد شدن چنین خصوصیاتی به زندگی کاری آذر، عملن رفتار هنجارشکنانهٔ او از چارچوب حرفه‌ای دور می‌شود و این پرسش پیش می‌آید که چطور تا کنون گیر نیفتاده و با مشکلی مواجه نشده است.

در واقع نمی‌شود هم رفتارهای انسانی و اخلاقی را برای هم دلی با شخصیت اضافه کرد و هم او را در یک سری فعالیت‌های بسیار جدی و خطرناک همیشه پیروز و مقتدر تصویر کرد. این یک قانون کلی نیست اما در مورد فیلم «من» کاملاً قابل طرح است. دلیل آن عدم ورود به جزییات فعالیت‌هاست. فیلم به نحوهٔ اجرای هیچ‌کدام از فعالیت‌ها ورود نمی‌کند. به مخاطب گفته می‌شود آذر یک کسب‌وکار فروش مشروبات الکلی را مدیریت می‌کند، در انتقال قاچاقی کارگردان به کشورهای دیگر هم دستی دارد، می‌تواند کارهای اداری را جلو بیندازد، سند سازی کند و یا زمینهٔ شهرت غیر طبیعی یک جوان خواننده را فراهم کند. خب گفتن این‌ها ساده است. اگر فیلم حداقل بر یکی دو مورد تمرکز می‌کرد و نشان می‌داد آذر چگونه موفق شده در همهٔ این امور ورود کرده و سربلند بیرون آید گام بلندی در شخصیت‌پردازی برداشته بود. اما حرف زدن در مورد این فعالیت‌ها بسیار ساده‌تر است و دست آورد شخصیت پردازانه شان هم به مراتب کمتر. در نتیجه با شخصیتی روبه‌رو هستیم که خودمان درکی از هوش و توانایی‌هایش نداریم اما می‌بینیم که دیگرانِ درون فیلم به توانایی‌های او باور دارند. همچنین می‌بینیم که او یک حرفه‌ای بی‌رحم و سرد نیست و در مواقع مورد نیاز تصمیماتی با معیارهای دیگر اتخاذ می‌کند. پس چطور باید در ذهن خود از او یک قهرمان بسازیم؟

این رویکرد در بخش‌های مختلف فیلم دیده می‌شود. برای مثال دو شخصی که نقش دقیقشان در زندگی آذر مشخص نیست اما در فواصل مختلف حضور پیدا می‌کنند و به او اطلاعات می‌دهند. اطلاعاتی که درست و غلطشان در فیلم مشخص نمی‌شود. در واقع این دو نفر که اولی نقشش توسط مانی حقیقی ایفا می‌شود و دومی فقط در پشت تلفن حضور پیدا می‌کند فرض‌هایی هستند بدون هیچ ریشه و اتصال مشخص که تأثیرشان در زندگی آذر مد نظر است. می‌شود این مثال‌ها را جز به جز ادامه داد. «من» فیلمی است که بسیاری جزییات در آن نمایش داده نمی‌شوند و فقط به عنوان فرض‌های مورد قبول فیلم‌ساز ارائه می‌شوند تا تأثیرشان در زندگی آذر نمایش داده شود. اما چرا مخاطب باید تمام این فرض‌ها را قبول کند؟ وقتی فیلم زحمت ساختن و نمایش دادن جزییات را گردن نگرفته نمی‌توان توقع داشت آذر جایگاه محکمی در ذهن مخاطب پیدا کند. نهایتن در مواجهه با این فیلم باید از همان اصل و ایدهٔ روایی‌اش در حالت کلی صحبت کنیم که یک زن را در موقعیتی متفاوت قرار می‌دهد. موقعیتی که در سینمای ما به‌ندرت دیده شده است. این موقعیت به دلیل بکر بودنش خودبه‌خود جذابیت‌هایی دارد در نتیجه فیلم می‌تواند گروهی از مخاطبین را با خود همراه کند. اما فراتر از این نمی‌رود.

 

وقتی به تماشای فیلم نشستم، اولین نکته‌ای که توجهم را جلب کرد نام عبدالرضا کاهانی به‌عنوان مشاور کارگردان بود. با توجه به اینکه سهیل بیرقی کارگردان جوان و نسبتاً کم‌تجربه‌ای است انتظار داشتم این همکاری منجر به نفوذ سبک کاهانی در فیلم شود؛ اما بیرقی به‌خوبی توانسته فیلمی بسازد که سبک خودش در آن جاری است و اثر کاهانی فقط به‌عنوان همان مشاور کارگردان دیده می‌شود و نه چیزی فراتر. این فیلم برای من یک غافلگیری بزرگ بود. فیلمی که با حرکت دوربینش،posterman1 تدوین خلاقانه‌اش و میزان سن سرد و سنگینش مرا به یاد فیلم‌های آوانگارد سینمای فرانسه در دهه چهل انداخت. فیلم «من» در نگاه اول یک فیلم قصه‌گوست که شاید حوصله بیننده‌اش را سر ببرد. داستانی که اتفاق چندانی در آن نمی‌افتد و روزمرگی زنی است که لجوجانه هشدارهای اطرافیانش را نادیده می‌گیرد. اگر با دقت به تماشای این فیلم ننشینید، اگر فقط لحظه‌ای سرگرم قصه‌ای شوید که کارگردان برایتان تعریف می‌کند و فقط بخواهید بدانید که آخر فیلم چه خواهد شد، حتماً از دیدن این فیلم ناامید خواهید شد؛ اما اگر می‌خواهید هوای تازه‌ای در این سینما استشمام کنید حتماً به تماشای من بروید.

 سهیل بیرقی شجاعانه فیلمی زنانه آفریده است که از هیچ‌کدام از قواعد جاری سینمای امروز پیروی نمی‌کند. زنی در میان‌سالی، آذر در پاییز زندگی‌اش، کارچاق‌کنی است که موسیقی تدریس می‌کند و یک‌تنه از پس همه مردان فیلم برمی‌آید؛ اما اشتباه نکنید. «من» فیلمی اکشن نیست. داستان تنهایی زنی است که از هر سو در محاصره است. به هر طرف که می‌رود، عرصه بر او تنگ‌شده است؛ اما آذر، از پای نمی‌نشیند. بی‌توجه به هشدار اطرافیانش کارش را ادامه می‌دهد. سکانس ابتدای فیلم کلوز آپی از صورت لیلا حاتمی است که بدون گفتن هیچ دیالوگی، با یک بازی مسحورکننده، نه‌تنها مردی که در حال موعظه‌اش است را، بلکه خودش و حتی بیننده را دعوت به چالشی می‌کشد که تا پایان فیلم ادامه دارد. چالش ماندن و ادامه دادن. بیرقی هوشمندانه زندگی روزمره این زن را که هم شامل کارهای خلافش می‌شود هم تدریس موسیقی و سفارش غذا که درواقع راهی برای تبادل اطلاعات است را به نحوی نشان می‌دهد که معمای زندگی آذر تا پایان حل نشدنی باقی می‌ماند. شاید آذر نه‌تنها نماینده زنانی تنهاست که از هر سو تحت‌فشار هستند بلکه نماد نسلی است که شورش می‌کند و عصیان، نه به خاطر اینکه به چیزی برسد، فقط به خاطر اینکه خسته است. همان‌طور که خود آذر در پایان فیلم می‌گوید، خسته است و نیاز به استراحت دارد. شاید آذر نماینده هرکدام از مخاطبان فیلم باشد، نماد و من و شما. به همین دلیل هم نام فیلم چنین برگزیده‌شده است. «من» زیرا هر کس اندکی از وجود خودش را در آذر می‌بیند.

اما حقیقت این است که سهیل بیرقی در اولین تجربه کارگردانی‌اش، برای شما قصه‌ای تعریف نمی‌کند و در پایان فیلم هم هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد. پس اگر دنبال یکی از آن نمایش‌های درام‌های هستید که عاجزانه سعی در بازسازی سبک فرهادی دارند یا خواهان فیلمی سرگرم‌کننده هستید، اصلاً به شما توصیه نمی‌کنم این فیلم را ببینید

تحلیل یا نقد چنین فیلمی بسیار دشوار است. بعد از دیدن فیلم سؤال‌های بسیاری به ذهنم خطور کرد که هنوز جوابی برایشان نیافته‌ام. اینکه چرا آذر دوخانه دارد، یک، خانه‌ای قدیمی و دیگری خانه‌ای مدرن که هر دو خالی از هر اثاثی است؟ خالی بودن خانه‌ها را می‌توان نماد تنهایی این زن دانست اما چرا دوخانه با دو آرایش متفاوت؟ آذر می‌داند که پلیس دنبال اوست، پس نمی‌توان گفت این موضوع برای رد گم کردن است.

 سؤال دیگر هویت مردی است که با پیغام‌های صوتی‌اش آذر را از خطرات دور و برش آگاه می‌کند. به‌شخصه فکر نمی‌کنم که این‌ها ایراد فیلم‌نامه باشند، بلکه سرنخ‌های کارگردان برای بیننده هوشیاری است تا با وصل کردن آن‌ها به هم تصویر واضحی ازآنچه گذرا از پیش چشمش می‌گذرد دریابد. به همین دلیل است که دوست دارم فرصتی دست دهد تا با کارگردان فیلم گپی بزنم و نیتش را از نمایش هر پلان جویا شوم. همان‌طور که قبلاً اشاره کردیم بازی لیلا حاتمی در این فیلم بسیار جذاب است. حاتمی برای اولین بار پوسته دختر معصوم و مظلومش را شکسته و در نقش زنی عصیانگر ظاهرشده است و چه بازی فوق‌العاده‌ای ارائه داده است؛ از لبخند تمسخر آمیزش در اولین سکانس فیلم تا کل‌کل‌های عاشقانه‌اش با امیر جدیدی تا رابطه دوستی و دشمنی‌اش با بهنوش بختیاری و تا لحظات پایانی فیلم، زنی خسته و غمگین، ولی نه شکست‌خورده که بی‌حوصله در خیابان قدم می‌زند و درنهایت با اعتراف به اینکه خسته است روی از دوربین برمی‌گرداند.

IMG_5380باری، «من» تجربه جدیدی است در سینمایی که انگار دارد سر از خاک برمی‌آورد. سینمایی که حالا کارگردانان جوانی چون سعید روستایی و رضا درویشیان نماینده آن هستند. شاید موج نوی سینمای ایران که مدتی است نرم نرمک شروع به رشد کرده است دیگر به بار رسیده است و «من» نوید ظهور آن است.

 

 

جبار آذین

فیلم «من» اثری تلخ و آزار دهنده است که تباهی ها، کاستی ها و گمراهی ها را به نمایش می گذارد

جبار آذین منتقد و مدرس سینمای ایران همزمان با آغاز اکران فیلم سینمایی «من» اولین اثر بلند سهیل بیرقی در مقام کارگردان گفت: فیلم «من» اثری تلخ و آزار دهنده است که تنها تباهی ها و کاستی ها و گمراهی ها را به نمایش می گذارد و تماشای آن برای مخاطب بسیار آزاردهنده است.

 

 

وی در گفتگو با خبرنگار سینماپرس افزود: سهیل بیرقی از جمله سینماگرانی است که می خواهند با استفاده از هنر و سینما ضمن ارائه نگاه سلیقه ای به برخی واقعیت ها و مسائل اجتماعی در کنار حفظ نگرش و سلیقه خود در فیلمسازی کشمکش های زندگی اجتماعی و دغدغه های انسانی را همراه مخاطبان فیلم های شان نقد و به چالش بکشند؛ از همین رو فیلم «من» او که این روزها بر پرده سینماها رفته از نظر مضمون و داستان یک اثر اجتماعی البته کمتر منتقدانه و بیشتر معترضانه محسوب می شود.

وی ادامه داد: کارگردان این اثر سینمایی کوشیده با تصویرسازی از مسائل ذهنی و عینی شخصیت اصلی من در دنیایی از وهم و خیال و واقعیت تا حدی نقاد مشکلات و مسائل انسانی و اجتماعی و معترض کجراهه ها باشد. آذر کاراکتر اصلی فیلم یک خلافکار و کارچاق کن است که با انتخاب مسیر انحرافی در زندگی اش و استفاده از لب تاپ و چند تراشه مغناطیسی دست به انواع کارهای خلاف می زند و عملاً در راهی قرار می گیرد که جز تباهی و پوچی پایان ندارد.

این منتقد سینما خاطرنشان کرد: نگاه بیرقی از دریچه تمایلات غیر معقول یک زن برای دستیابی به خواسته هایش در میان آثار خانوادگی و اجتماعی شخصیت محور سینمای ایران مشابه اندک دارد و اگر فیلمساز علاوه بر نمایش عملکرد خلاف ها و کجراهه های او به پیشینه شخصیتی و ابعاد وجودی، خانوادگی و خاستگاه و جایگاه اجتماعی آذر و علل روی آوری او به معلول خلافکاری و همچنین تمام کاراکترهایی که از دروازه های خیال و واقعیت وارد قصه او می شوند به صورت کامل می پرداخت می شد از آذر به عنوان یک شخصیت زن نمونه خلافکار که ویژگی های تبدیل شدن به یک شخصیت دراماتیک را در فیلم و سینمای پس از انقلاب دارد یاد کرد ولی رخداد به دلیل توجه و پررنگی ارائه خلاف ها و مشکلات اخلاقی و اجتماعی او دیگران کمرنگ مانده است.

 

آذین سپس با بیان اینکه گزینش یک زن خلافکار که جسورانه وارد عرصه خلاف و جرم و بزه می شود و در ضمن هنوز هم بعضی خصوصیات زنانه و انسانی را حفظ کرده است جسورانه است اظهار داشت: به ویژه انتخاب قالب و تداخل آگاهانه مرزهای واقعیت و خیال جدا از نمایش نواندیشی فیلمساز به انگیزه گیر نکردن فیلم «من» در لابلای دستگاه ممیزی ارشادی و اجتماعی بوده که دست برقضا فیلم در هر دو سنگلاخ دچار توقف و مجبور به آرایش شده است. جرم و خلاف توسط یک زن گرچه از واقعیت دور نیست ولی بی پروایی در نمایش این صحنه ها و گسترش دامنه آن تا پس کوچه های اجتماع و سیاست «من» را جسارت آمیز کرده و برخی واکنش ها را سبب شده است.

وی افزود: واقعیت اینکه فیلم بیرقی اثری تلخ و آزار دهنده است که علت رسمی آن هم این است که فیلمساز خواسته کاستی ها و تباهی ها و گمراهی ها را نمایش دهد که از این منظر کارش بد نیست لیکن چون عمدتاً روی نکات منفی زوم کرده و اندوه و افسوس و حسرت از در و پیکر فیلم می بارد چندان تماشاگر خسته از مشکلات و گرفتاری های زندگی را راضی نمی کند.

 

آذین در خاتمه این گفتگو متذکر شد: سهیل بیرقی «من» را که خواسته به نوعی کالبدشناسی من های ما در مواجهه با موقعیت ها و کجروی ها باشد با مشاوره عبدالرضا کاهانی ساخته که سینماگری کم هیاهو و کم سر و صدا نیست! با آنکه فیلمنامه «من» و شخصیت پردازی های آن دچار کاستی و نقص است و اغلب مضامین فیلم در سطح و گذرا مطرح می گردند ولی فیلم بیرقی به عنوان یک تجربه سینمایی اجتماعی جسورانه در کل ساختار به نسبت جمع و جور دارد و بازی های خوب لیلا حاتمی و امیر جدیدی علیرغم ضعف پردازش کاراکترها و موضوعات اجتماعی آن را قابل دیدن کرده است.

.

منابع

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%86_(%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85_%DB%B1%DB%B3%DB%B9%DB%B4)

http://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/iran/14885-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D9%86

http://www.madomeh.com/site/news/news/5110.htm

http://www.zoomg.ir/2016/9/5/152766/me-movie-review/

http://anamnews.com/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D9%86-%D8%B3%D9%87%DB%8C%D9%84-%D8%A8%DB%8C%D8%B1%D9%82%DB%8C/

http://anamnews.com/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D9%84%DB%8C%D9%84%D8%A7-%D8%AD%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C/

http://www.naghdefarsi.com/iran-movie-review/17190-me.html

http://blog.namava.ir/man-film-review/

http://cinemapress.ir/news/77586/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D9%86-%D8%A7%D8%AB%D8%B1%DB%8C-%D8%AA%D9%84%D8%AE-%D9%88-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D9%87%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D9%87-%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D9%87%D8%A7-%DA%A9%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%DA%AF%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C

 

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 9380

Trending Articles