Quantcast
Channel: گارنی GARNI
Viewing all articles
Browse latest Browse all 9359

نقد فیلم سلام بمبئی

$
0
0

نقد فیلم سلام بمبئی

جمع آوری از گارگین فتائی

.

 

 

سلام بمبئی

کارگردان

قربان محمدپور

تهیه‌کننده

جواد نوروزبیگی

پهلاج نیهالانی

 

نویسنده

قربان محمدپور

بازیگران

محمدرضا گلزار

بنیامین بهادری

دیا میرزا

گلشن گروور

بهروز چاهل

شایلی محمودی

موسیقی

دلشادشیخ

 

فیلم‌برداری

حسن پویا

تدوین

سهراب خسروی

توزیع‌کننده

فیلمیران

تاریخ‌های انتشار

 ۱۱آذر ۱۳۹۵ (ایران)

مدت زمان

 ۱۰۴دقیقه

(پخش در ایران)

۱۲۰دقیقه

(پخش در هند)

کشور

ایران

هند

زبان

فارسی، انگلیسی، هندی

فروش گیشه

۱۳٬۶۶۶٬۱۸۰٬۰۰۰تومان

 

سلام بمبئی یک فیلم به کارگردانی و نویسندگی قربان محمدپور و تهیه کنندگی جواد نوروزبیگی محصول سال ۱۳۹۴است.

سلام بمبئی، دومین محصول مشترک سینمای هند و ایران پس از همای سعادت است و آن را در گونه فیلم‌های تجاری و سرگرمی می‌توان تعریف کرد. این فیلم از ۱۱آذر ماه اکران به سرگروهی سینما استقلال اکران شده است.

مبنی بر جدول فروش مکانیزه سینماها در سایت سینماتیکت «سلام بمبئی» پس از ۲روز اکران یک میلیاردی شد و رکورد سریع‌ترین زمان رسیدن به فروش میلیاردی را شکست

 

خلاصه داستان

«سلام بمبئی» ملودرامی عاشقانه است و داستان آشنایی یک دختر هندی و یک پسر ایرانی را روایت می‌کند که هر دو دانشجوی پزشکی هستند و درگیر اتفاقات پیچیده‌ای می‌شوند.

 

حواشی فیلم

بنیامین بهادری و همسرش شایلی محمودی برای اولین بار در کنار یکدیگر در فیلم «سلام بمبئی» به ایفای نقش پرداخته‌اند.

 

نقد فیلم سلام بمبئی    

فروش یک فیلم در سینمای ایران به عوامل مختلفی نظیر وضعیت اکران، تعداد سینماها، زمان اکران، بازیگران فیلم، در پاره‌ای از اوقات نام کارگردان و مهمتر از همه حواشی فیلم وابسته است. سال ۹۵یکی از عجیب‌ترین و امیدوارکننده‌ترین سال‌های سینمای ایران از لحاظ اقتصادی به حساب می‌آید.

سلام بمبئی یک فیلم عشقی است که برخی از مؤلفه‌های این ژانر را در ساختار خود گنجانده است. الگوی عشق پسر فقیر به دختر ثروتمند تاریخچه‌ای طولانی در سینمای هند و همین سینمای خودمان دارد. هوشنگ کاووسی منتقد باسابقه سینمای پیش از انقلاب برای مجموعه‌ای از فیلم‌ها با ساختار و ویژگی‌های مشترک همچون داستان‌پردازی عجولانه، قهرمان‌سازی‌های بی‌منطق، رقص و آواز کاباره‌ای بدون ارتباط با داستان، نبود روابط علی و معلولی، عشق‌های غیر واقعی، حادثه‌پردازی و... که در سینمای ایران تکرار می‌شدند نام فیلمفارسی را انتخاب کرد. این فیلم‌ها عموماً با گرته برداری از سینمای هالیوود و هند ساخته می‌شدند. در روایت داستانی این فیلم‌ها معمولاً استفاده از چرخش‌های داستانی محیرالعقول و سؤتفاهم‌های اغراق‌آمیز و طنز سطحی و ساده‌لوحانه وجود داشت و عنصر تعلیق و اضطرابشان بیشتر به کمدی ناخواسته نزدیک می‌شد. شخصیت‌های این فیلم‌های معمولاً از تیپ‌های آشنای اجتماعی بودند و دم‌دستی تر از آن بودند که به عنوان یک انسان با هویت فردی شناخته شوند. بازیگران در این‌گونه فیلم‌ها حتی اگر فقیر بودند لباس‌های گران می‌پوشیدند و معمولاً در داستان‌های عشقی به خاطر معشوق کتک می‌خوردند. فیلمفارسی در طول سال‌های پس از انقلاب به شکل‌های مختلفی دوباره به جریان سینمای ایران بازگشته و در مواقعی، که کم هم نبوده‌، با استقبال مخاطبان مواجه شده است. در این مطلب به بررسی ویژگی‌های سلام بمبئی و وجه تشابه‌اش به فیلمفارسی و همچنین علت فروش خوب این فیلم خواهیم پرداخت

در چند سال اخیر برخی تهیه‌کنندگان الگوی تازه‌ای برای جذب مخاطب و دور زدن سانسور پیدا کرده‌اند: فیلمسازی در کشوری دیگر. «من سالوادور نیستم» که تا پیش از اکران فروشنده پرفروش‌ترین فیلم بود برای رفع مسئله حجاب و ایجاد جذابیت جنسی به برزیل رفت، کاری که سلام بمبئی در هندوستان و با بازیگران هندی انجام داده است. در حال حاضر وزارت ارشاد اجازه می‌دهد که اینگونه فیلم‌ها بدون مشکل سانسور اکران شوند و مردم هم گذشتن از خط قرمز‌ها را دوست دارند. بی‌شک در کنار این مسئله یکی از مهمترین دلایل فروش بالای سلام بمبئی حضور محمدرضا گلزار در فیلم است. همانطور که حضور رضا عطاران فروش سالوادور را تضمین می‌کرد. در ادامه به بررسی فیلمنامه سلام بمبئی (اگر فیلمنامه منسجمی وجود داشته باشد) پرداخته می‌شود.

ابتدا سراغ شخصیت‌پردازی می‌رویم. در این فیلم شخصیت‌ها به واسطه درونیاتشان تعریف نمی‌شوند بلکه هر آنچه از آن‌ها می‌دانیم به شکل ظاهری و ویژگی‌های ظاهری‌شان محدود شده است. جالب است که موضوع و مضمون اصلی فیلم، عشق، یک پدیده درونی است اما در این فیلم همه چیز در ظاهر و بیرون اتفاق می‌افتد. کریشما، با بازی دیا میرزا، پولدار است چون یک ماشین مدل بالا سوار می‌شود. از ظاهر و لباس‌هایش هم کمی از سطح زندگی‌اش می‌فهمیم. اما در هیچ بخشی از داستان اشاره نمی‌شود که کریشما خسیس است یا ولخرج، مغرور است یا دلرحم، عجول است یا صبور، منطقی است یا احساساتی و... فقط می‌دانیم که او به دنبال عشق حقیقی است، و مگر هزاران فیلم با این ویژگی در سینمای هند و یا هالیوود ساخته نشده است؟ چه نگاه یا نگرش تازه‌ای باعث می‌شود که فیلم ارزش تماشا کردن پیدا کند و از آن مهم‌تر تا این حد با استقبال مواجه شود؟

سراغ شخصیت علی برویم. به واسطه رابطه‌اش با مادر و هم‌خانه‌ای‌اش و همچنین نوع شغلی که انتخاب کرده است چیزهای اندکی از او می‌فهمیم. مثلاً می‌دانیم که روی پای خود ایستاده و مغرور است. مادرش را خیلی دوست دارد. اعتقادات مذهبی دارد اما بین سنت و مدرنیته گیر کرده است. راستی رفتار مادر علی چقدر به واقعیت نزدیک است؟ مادری که به واسطه لحظات کمی که خودش یا صدایش در فیلم حضور دارد متوجه عمق مذهبی بودنش شده‌ایم اما نسبت به حرف علی که می‌خواهد زن هندی بگیرد بیش از حد مشتاق است. تفاوت مهمی بین تعریف ویژگی‌های شخصیتی و شخصیت پردازی وجود دارد. شخصیت پردازی به ویژگی‌های شخصیتی‌ای اطلاق می‌شود که در درام نقش بازی‌ می‌کنند و اثرگذار هستند.

در داستانی که قرار است برای علی رخ دهد (اگر آشنایی با کریشما و ماجراهای بعد از آن را بتوان داستانی دانست) کدام‌یک از این ویژگی‌های عنوان شده بر قصه اثر می‌گذارد؟ هیچ‌یک. اگر علی از خانواده غیر سنتی بود هم می‌توانست عاشق کریشما شود و با نامزد او در بیافتد. انگار مهمترین مسئله همان فقر و عشق غیر منطقی و ناگهانی پسر و دختر است یعنی کلیشه همیشگی این دسته فیلم‌ها. اما این عشق فقط یک نگاه سطحی به مسئله دوست داشتن است چون اساساً شخصیت ویژه‌ای خلق نشده که بتواند دوست داشته باشد و دوست داشتن را نشان دهد. در این میان چاره‌ای برای فیلمساز باقی نمی‌ماند که در سکانس‌های حوصله سر بر رستوران و یا ماشین کریشما یکی در میان و به زبان‌های مختلف به همدیگر بگویند که دوستت دارم تا این عشق آسمانی جلوه بیرونی پیدا کند.

شخصیت علی در طول داستان هیچگاه درگیر مشکلی نمی‌شود که خودش بتواند آن را حل کند و معجزه‌ای رخ ندهد تا داستان را جلو ببرد. او یا پشت در خانه کریشما زار می‌زند یا کتک می‌خورد، همانند کریشما که در نبود علی جز گریه کردن کاری ندارد که بکند تا پس از مدت زیادی زار زدن زیر باران ناگهان یادش بیافتد که می‌تواند شماره معشوق خود را از دانشگاه بگیرد (چرا پیش از این یادش نیافتاد؟ این فراموشی هم پیامد عشق است؟) تا باز هم یک گره دم دستی در ساختار درام، مرگ مادر علی، به واسطه یک تلفن ساده حل بشود. شاید تنها بخشی از داستان که علی مشکل خود را حل می‌کند مواجه‌اش با نامزد کریشما، همان که به واسطه یک اسلحه شخصیت خبیث‌اش به مخاطب معرفی می‌شود، در رستوران محل کار علی است که علی با قدرت کلام خود او را ساکت می‌کند و در برابر نیروی منفی داستان می‌ایستد: «عشق رو نمیشه گدایی کرد چون چیزای با ارزش رو به گدا نمیدن.» دیالوگی که خیلی از مخاطبان را سر ذوق می‌آورد همانطور که مشابه این جمله در شبکه‌های مجازی با لایک‌های فراوان استقبال می‌شود.

 

 واقعیت این است که نه پیچشی در روایت داستان وجود دارد و نه گره‌ای خلق می‌شود که به واسطه هوشمندی شخصیت‌ها یا تلاششان باز شود. فیلم عملاً هیچ داستان دراماتیکی ندارد و تمام توان خود را برای درگیر کردن مخاطب بر روی ظاهر شخصیت‌ها و فضای فیلم و جذابیت‌های جنسی و موضوع خط قرمزی‌اش استوار کرده است. روایت فیلم به‌گونه‌ایست که مهم ترین بخش‌های داستان در نامه و یا مونولوگ‌ها شخصیت‌ها گفته می‌شود. برای مثال نامه‌ای که کریشما در انتهای داستان به علی می‌نویسد مهمترین گره داستان را باز می‌کند و این مبتدیانه‌ترین و دم دستی‌ترین شیوه برای روایت در فیلمنامه است.

 

 

آنچه در «سلام بمبئی» گم است خود ذات سینما یعنی روایت کردن یک داستان توسط تصاویر است. تقریباً تمامی میزانسن‌های فیلم (موقعیت قرارگیری شخصیت‌ها در مقابل دوربین) و همچنین ترکیب‌بندی قاب‌ها کلیشه‌ای و بدون مفهوم است. مفهوم کارگردانی در این فیلم به قرار دادن بازیگران (به هر شکلی که شده و راحت‌تر است) در مقابل دوربین و زدن دکمه فیلمبرداری تقلیل پیدا کرده است. برای مثال محل قرار گیری دوربین و یا شیوه حرکت آن در سکانسی که خانه علی به هم ریخته است و کریشما قرار است به زودی به آن‌جا بیاید (چه دلیلی بدتر از جا ماندن موبایل) هیچ هیجانی در مخاطب ایجاد نمی‌کند. به همین دلیل تدوین‌گر همانند دیگر قسمت‌های فیلم با استفاده از موسیقی سعی می‌کند ریتم و حس و حال فیلم را در بیاورد و هیجانی القا کند. نوع کارگردانی در سکانس‌های خوش‌گذارنی و تفریح هم (بیش از نیمی از فیلم) بنا به الگوی مورد علاقه فیلمساز یعنی فیلمفارسی و فیلم هندی به موزیک ویدئو نزدیک‌تر است تا سینما. هیچکاک جمله معروفی در مورد اهمیت کارگردانی در سینما دارد: «اگر در فیلمی صدا را حذف کنید باز هم باید بتواند حرفش را بزند.» از این منظر سلام بمبئی یک بازنده تمام عیار است (البته اگر زیرنویس فارسی فیلم را هم به حساب نیاوریم) چون تمام روایت داستان‌اش وابسته به مونولوگ است و تمام حس و حالش وابسته به موسیقی.

به مسئله فروش فیلم بازگردیم. هر فیلمی در سینما ناخواسته یا هدفمند اثری بر بینندگانش می‌گذارد. اثر نگاه سطحی سلام بمبئی به مفهوم عشق بی‌شک تأثیر چندان مطلوب بر فضای جامعه و مخاطبان فیلم نخواهد گذاشت. پیرامون نگرش فیلمساز دو نظریه قابل بررسی است. اول آنکه فرض کنیم نگاه کارگردان به عشق و رابطه زن و مرد برخواسته از دل جامعه و شبیه‌سازی از روابط موجود در جامعه است و فرض دوم آنکه این نگاه را حاصل برداشت ناقص سازنده اثر از وضع موجود دانست. ارتباط گسترده مخاطب را اگر صرفاً به پای مؤلفه‌هایی چون بازیگر محبوب و گذر از خط قرمزها نگذاریم می‌توان حدس زد که جامعه در یک معنای عام علاقه نسبی به برداشت‌های سطحی و قابل هضم از مفاهیم پیچیده دارد تا هم نیازهای خود را رفع کند و هم وقتی برای تفکر به پرسش‌های بنیادین تلف نکند. با این حدس تفاوتی نمی‌کند که کدام فرض درست است، برداشتی که مخاطب از اثر می‌کند و راهکاری که مخاطب برای جذب مخاطب و بازگشت سرمایه برگزیده است کاملاً منفعت دو طرف را در بر می‌گیرد. باید پذیرفت که مسئله ریشه‌ای تر از آن است که بتوان امیدوار بود پرفروش‌ترین فیلم سینمای ایران اثری از اصغر فرهادی باقی بماند. تاریخ ثابت کرده است که نگاه سطحی، مقتدرانه در صف اول جذب مخاطب قرار گرفته، می‌گیرد و خواهد گرفت

 

 

خلاصه داستان:

علی ( محمدرضا گلزار ) پسر جوانی است که در هندوستان به همراه دوستش ( بنیامین بهادری ) در رشته پزشکی تحصیل می کند. همکلاسی علی دختر جوانی به نام کاریشما ( دیا میرزا ) است که یکبار بطور اتفاقی ماشینش سر راه خراب شده و علی ماشین او را تعمیر می کند و همین مسئله باعث صمیمیت آنها می شود و...

 

کارگردان

قربان محمدپور : متولد سال 1349 در شهر لاهیجان و فارغ التحصیل کارگردانی سینما از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر است. محمدپور پیش از آنکه فعالیتش را به عنوان کارگردان آغاز نماید، فیلمنامه های کمدی نظیر « خروس جنگی » و « داماد خجالتی » را نوشته بود. آخرین اثر او در مقام کارگردان فیلم « آنچه مردان درباره زنان نمی دانند » بود که محصول سال 1392 می باشد. « سلام بمبئی » چهارمین ساخته قربان محمدپور محسوب می شود.

 

درباره فیلم « سلام بمبئی» :

. « سلام بمبئی » با مقدمه ای آغاز می شود که طی آن پزشک جوان توسط دوست قدیمی اش متوجه موضوعی شده و به هندوستان باز می گردد و سپس کل مدت زمان فیلم در یک فلشبک از دید شخصیت اصلی داستان روایت می شود؛ روایتی که آشفته و پر ایراد است.

مشکل بزرگ فیلم که بیش از هر ضعف دیگر به چشم می آید، فیلمنامه اثر است که فستیوالی از اشتباهات ابتدایی نگارش یک اثر را در خود جای داده. به نظر می رسد فیلمنامه قربان محمدپور مستقیماً با الگوبرداری از آثار فیلمفارسی سالهای دور سینما و البته فیلمهای دهه ی 70 و 80 سینمای هند به رشته نگارش درآمده چراکه اغلب فرمول های فیلمسازی به کار رفته در این اثر، منطق روایی آن سالهای سینما را به همراه دارد.

فیلمساز بهترین راه برای آشنایی دو شخصیت اصلی را مطابق کلیشه های ژانر عاشقانه سینما با خرابی ماشین دختر و از راه رسیدن پسر برای تعمیر آن آغاز می نماید و سپس جرقه های علاقه این دو در ادامه بی آنکه مقدمه و دلیل مشخصی برای آن ذکر شود، با همین تعویض لاستیک شعله ور می گردد. در ادامه ، دخترک بر اثر یک اتفاق ناخوشایند با انبوهی از بیماریهای روحی سر از بیمارستان در می آورد اما چند روز بعد صحیح و سالم، خوشحال و خندان، با عاشق پیشه داستان همراه می شود تا داستان ادامه پیدا کند و دیگر لحظات عجیب و غریب فیلم از راه برسد.

فیلمنامه « سلام بمبئی » بی آنکه کوچکترین منطق روایی در آن به چشم بخورد، سرشار از لحظات خام عاشقانه است که فیلمساز به جای تلاش برای ایجاد موقعیت هایی که باعث باور عشق شخصیت ها شود، آن را با استفاده از تصاویر جذاب هندوستان و موقعیت های عاشقانه ای که اغلب شبیه به متدهای کلیپ های عروسی می باشد پُر کرده تا به این ترتیب تماشاگر مجذوب تصویر گردیده و خیلی به محتوا فکر نکند.اما این روش هم در مدت زمان کمی ضعف های اثر را پنهان می سازد و تداوم بکارگیری آن پس از مدتی طاقت تماشاگر را هم طاق می نماید.

 

ضعف های « سلام بمبئی » هر چه که دقایق فیلم افزایش پیدا می کند، بیشتر به چشم می آید. در اواسط فیلم که دیگر عاشقانه داستان شکل گرفته و می بایست مباحث فرعی مطرح شوند تا عشق آتشین این دو استحکامش را به رخ مخاطب بکشد، فیلم شخصیت های فرعی به شدت عجیب و مضحکی را وارد داستان می نماید که مشخص نیست با چه منطق و به چه دلیل قربان محمدپور حاضر به استفاده از آنان در داستان شده است.

شخصیت منفی اصلی داستان که خواستگار ثروتمند کاریشما می باشد، پرداختی به شدت دم دستی و مضحک دارد و به نظر می رسد حتی سینمای سالهای دور هندوستان نیز به راحتی آن را پس خواهد زد. استفاده از ویژگی های کلاسیک نظیر عینک زدن و موهای به آسمان افراشته و البته نحوه دیالوگ گفتن این شخصیت که مخاطب را به خنده وا می دارد، از جمله اتفاقاتی است که احتمالاً تا سالهای سال نمونه اش را نتوان در یک اثر سینمایی یافت. او ذاتی یکدست سیاه دارد و کوچکترین نشانی از انسانیت در وجود ندارد و تکلیفش هم با خودش مشخص نیست. حضور دو بادیگارد همیشگی در سمت چپ و راست او به انضمام سیگار برگی که گوشه لبش نقش بسته، از او تصویری رویایی از پرداختی کاریکاتوری ارائه داده است!

در کنار این شخصیت منفی اَبَرکلاسیک، شخصیت برادرِ کاریشما نیز در داستان وجود دارد که رفتارها و حماقت هایی که او از خود به نمایش می گذارد را حتی درآثار دانشجویی نیز نمی توان یافت.است. او فرد بالغی است اما کوچکترین نشانی از بلوغ در رفتارش به چشم نمی خورد. در تمام طول داستان حماقت مطلق را ضمیمه رفتارش می نماید و جملاتی بر زبان می آورد که مخاطب بالغ سینما را انگشت به دهان وا می دارد. بده بستان های او با شخصیت منفی داستان نیز در نوع خود جالب و بامزه است.

فیلم همچنین دو شخصیت کاملاً اضافه و زائد با بازی بنیامین بهادری و همسرش شایلی محمودی دارد که مشخص نیست آیا عاملی جز افزایش فروش فیلم، در انتخاب آنان برای حضور در فیلم نقش داشته یا خیر. سکانس های حضور بنیامین بهادری به نظر می رسد که بیشتر به جهت معرفی همسرش ( که تسلط قابل تحسینی به زبان هندی دارد ) شکل گرفته چراکه کوچکترین تاثیری در تکامل خط اصلی داستان نداشته است. یکی از عجیب و غریب ترین لحظات فیلم زمانی است که علی و احمد موسیقی مشهور قدیمی ایرانی را در خیابان بازخوانی می نمایند و به یکباره شایلی محمودی آهنگی هندی را وارد آواز آنان می کند؛ این سکانس سپس به تکه هایی از فیلم « شعله » کات می خورد!

در کمال تعجب، تدوین « سلام بمبئی » نیز اشکلات پایه ای عجیب و غریبی دارد که امروز کمتر می توان آن را در یک اثر حرفه ای مشاهده نمود. بُرش هایی که فیلم به اتفاقات مختلف فیلم می زند اغلب ناهماهنگ و بی موقع هستند و در بدترین مورد آن، هنگامی که علی در حال سخنرانی مهم برای پدرِ کاریشما است و در لحظات اوج این سخنرانی قرار دارد، تصویر به شکل عجیب و آماتورگونه ای سیاه می شود و سپس سکانس دیگری از راه می رسد که کاملاً بی ربط به سکانس قبلی می باشد. چنانچه این مشکل از بابت اصلاحیه های احتمالی به وقوع نپیوسته باشد، می بایست گفت که تدوین فیلم کاملاً ناامید کننده است.

در بخش بازیگری، بازی قابل توجهی در فیلم به چشم نمی خورد. محمدرضا گلزار که پس از مدتها غیبت حالا با دو فیلم در سینما حاضر شده، در نقش علی همان گلزار همیشگی است و بخصوص در یک سوم پایانی اثر که نیازمند مشاهده احساسات عمیق در چهره او هستیم، وی کماکان بدترین تصویر را به مخاطب مخابره می نماید. بازیگر زن هندی نسبت به گلزار وضعیت به مراتب بهتری دارد اما او هم جز تکرار صدباره واژه « عاشقت هستم » بازی قابل توجهی از خود به نمایش نگذاشته است. بنیامین بهادری و همسرش شایلی محمودی نیز در چند نوبت مینی عاشقانه ای را در داستان رقم می زنند که حداقل کمیک است و تکلیفش با خودش مشخص.

« سلام بمبئی » ادامه روندی است که سینمای ایران با « من سالوادور هستم » رقم زده است یعنی استفاده از واژه "فیلم بین المللی "و همچنین بکارگیری چهره های مشهور برای ساخت فیلمی که کوچکترین قواعد فیلمسازی و محتوا در آن رعایت نشده است. اثر جدید قربان محمدپور نه یک اثر عاشقانه است و نه می تواند یک کمدی لذت بخش باشد. فیلم شباهتی کامل به آثار بی کیفیتی دارد که این روزها سر از شبکه نمایش خانگی در می آورند با این تفاوت که یک گلزار و هندوستان و دیا میرزا دارد که احتمالاً می بایست نفرات بسیاری را روانه سینما نماید. « سلام بمبئی » را باید نامه عاشقانه قربان محمدپور به سینمای فیلمفارسی و فیلم هندی دهه ی 70 و 80 عنوان کرد که حتی به آن آثار نیز پهلو می زند.

 

منتقد: دانیال حسینی-امتیاز 4 از 10

سلام بمبئی در سینمای ایران یک نمونهٔ ویژه است. همکاری با سینمای هند و تولید مشترک، همچنین استفاده از بازیگرانی چون محمدرضا گلزار و بنیامین بهادری کافی بود تا این فیلم را در مرکز توجه قرار دهد. با این اطلاعاتی که در پیش‌زمینهٔ ساخت فیلم وجود داشت و البته کارنامهٔ فیلم‌سازی محمد قربان پور، مشخص بود که فیلم با هدف فروش ساخته شده و البته این بار تمهیداتی اندیشیده شده تا مخاطبین بیشتری توجهشان به اثر جلب شود. واقعیت این است که در همه جای دنیا آثاری وجود دارند که با این هدف ساخته می‌شوند و گاهی در زمینهٔ مورد نظر خود موفق عمل می‌کنند، گاهی شکست می‌خورند. در هر صورت در مواجهه با فیلمی مانند سلام بمبئی که حتی قبل از نمایش به شکل‌های گوناگون هدف و انتظارات خود را نمایان کرده است ضروری نیست حرف‌هایی زده شود که خود سازندگان به خوبی آن‌ها را می‌دانند. حتی مخاطبان چنین فیلمی با انتظارات مشخصی به سینما می‌روند و نوعی توافق ناگفته در این رابطه شکل گرفته است. بنابراین سلام بمبئی قرار است در تمام ابعادش یک فیلم تجاری باشد که البته سینمای تجاری فرمول‌های خاص خود را دارد. این که فیلم چه فرمول‌هایی را به کار گرفته و چقدر در عملی کردنشان موفق بوده در ادامه ذکر خواهد شد.

Salam Mumbai (2016)ویژگی‌ای که مسئول بیشتر سر و صداهای فیلم بوده و در نام فیلم هم دیده می‌شود حضور در کشور هند است. خروج از ایران قبل از این فیلم هم بارها در سینمای ما دیده شده که به دلایل و انگیزه‌های مختلف به کار گرفته می‌شود. گاهی برای ساختن فیلم‌های فاخر که به بهانه‌هایی چون داستان‌های بین‌المللی یا نگاه اخلاقی جهان‌شمول دوربین به خارج از کشور برده می‌شود اما در اصل فقط راهی برای خرج کردن بودجه‌های کلانی است که در اختیارشان قرار گرفته و نمی‌دانند باید با آن چه کنند، گاهی هم برای مصارف تجاری که نمونهٔ متأخر آن به نام من سالوادور نیستم ابتدای سال به نمایش در آمد. در این حالت خروج از کشور امکانات بیشتری برای ایجاد جذابیت در اختیار فیلم‌ساز می‌گذارد از جمله دور زدن حجاب که پررنگ‌ترین و معمولاً مورد توجه ترین وجههٔ ماجراست. اما در صورت استفادهٔ مناسب از این امکان ویژگی‌های بصری کشورِ دوم و میزان حضور شخصیت‌ها و فرهنگ و حال و هوای آن در فیلم می‌تواند سودمند باشد و جذابیت‌های جدی تری را ایجاد کند. در این زمینه باید سلام بمبئی را موفق بدانیم چراکه حضور در هندوستان ضرورت داستانی فیلم است و بیشتر شخصیت‌های فیلم از مردم آن کشور انتخاب شده‌اند که زبان و فرهنگ متفاوت خود را دارند. نمی‌توان به قطع گفت فیلم نمی‌توانست در کشور دیگری ساخته شود. اما حس و حال عاشقانهٔ جاری در آن و رقص و آوازها رابطه‌ای با مکان برقرار کرده‌اند که در چنین سطحی از سینما کاملن راضی کننده است. چندین ترانه در لحظات عاطفی شاد و غمگین فیلم شنیده می‌شود که تعدادی هندی و تعدادی توسط بنیامین بهادری اجرا شده‌اند، هم‌نشینی ترانه‌ها با لحظات احساسی فیلم از همان فرمول‌هایی است که در سطح تجاری بامعنا عمل می‌کند و کیفیت سرگرم کنندگی را افزایش می دهد. البته این فرمول در اثری با اهداف متفاوت قطعن جور دیگری تعریف می‌شد ولی در چارچوب سلام بمبئی پذیرفتنی است به خصوص که پیوند با سینمای هندوستان هم در آن دیده می‌شود. فیلم از ویژگی‌های بصری هندوستان چندان بهره نمی‌برد، غیر از چند نما کنار ساحل که می‌توانست هر جای دیگری هم باشد و نماهایی از ساختمان دانشکده پزشکی، باقی سکانس‌ها یا داخلی است یا در مکان‌هایی فیلم‌برداری شده‌اند که خصوصیات بصری منحصربه‌فردی در خود ندارند. اما سیستم حمل‌ونقل هندوستان به خوبی در فیلم مطرح می‌شود و شوخی با تاکسی موتوری‌هایی که ریکشا نامیده می‌شوند در فیلم درآمده است.

)برای فیلمی با اهداف تجاری یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌ها داستان‌گویی است که در این چارچوب با اولویت قرار دادن جذابیت و سرگرمی تعریف می‌شود. چنین تعریفی به معنای پذیرش احمقانه بودن داستان نیست بلکه یعنی واکاوی انگیزه‌های شخصیتی و تأمل کردن روی حوادث از چنین فیلمی انتظار نمی‌رود. اما نقطه گذاری‌های درست و منطق رویدادها به‌عنوان عناصر تعیین‌کننده ارزش داستان باقی می‌مانند. باید گفت داستان‌گویی سلام بمبئی با تکیه بر حداقل‌ها انجام شده است. هیچ تلاشی برای ایجاد پی‌رنگی تازه و خلاقانه دیده نمی‌شود. برای مثال آشنایی کریشما و علی در دانشگاه و با ردوبدل کردن جزوه‌های درسی آغاز می‌شود و بلافاصله در همان روز ماشین کریشما پنچر می‌شود و حضور یاری‌رسان علی و نگاه‌های عاشقانه‌اش داستان را پیش می‌برند. یا شوخی‌های بین علی و دوستش در رابطه با ارتباط او و دختر همسایه، که یک شوخی کلیشه‌ای برای فیلم‌های روایت شده در داخل کشور است و انتظار می‌رود فیلمی چون سلام بمبئی حداقل کلیشه‌های داخلی را تکرار نکند. برای مثال شوخی با زبان اگرچه کلیشه است ولی حداقل از امکانات حضور در کشور خارجی استفاده می‌کند و سطح بهتری از کمدی را برای فیلم می‌سازد. اکثر لحظات خنده‌دار فیلم هم پیرامون شوخی‌های زبانی شکل می‌گیرد. به طور کل نمی‌توان ارزش چندانی برای عناصر کمدی فیلم قائل شد.

درک نسبی‌ای از داستان‌گویی جذاب در فیلم دیده می‌شود و پایه‌های روایی آن جذابیت‌های اثبات شده‌ای را دارا هستند هرچند به شکل کلیشه‌ای. برای مثال آشنایی علی و کریشما خیلی زود با مانع روبه‌رو می‌شود که این مانع به شکل خودکشی کریشما در فیلم کار شده است. حضور تهدیدگر سورجان که با هر معیاری کلیشه‌ای ترین شخصیت فیلم است و به یک کمدی ناخواسته تبدیل شده، در شکل کلی‌اش حضور اشتباهی نیست و پیشرفت رابطهٔ کریشما و علی را با نوعی نگرانی همراه می‌کند. در نقاط تعیین کنندهٔ فیلم هم حضور او مسیر داستان را عوض می‌کند و تلاش شده با این شگرد از یکنواختی داستان عاشقانه جلوگیری شود. قرینه سازی جدا افتادن‌های دو شخصیت عاشق قصه از دیگر فرمول‌های موفق فیلم است هرچند منطق اجرایی ضعیفی دارند. یکی از مشکلاتی که در روایت خودنمایی می‌کند نگاه فیلم‌ساز به عناصر تعلیق ساز است. در فیلم‌های داخلی بارها شاهد این بوده‌ایم که شخصیت‌ها در مواجهه با خبر حامله بودن غافلگیر می‌شوند. گویی هیچ‌کس انتظار باردار شدن ندارد و به شکل کاملاً تصادفی ذرات معلق در هوا باعث شکل‌گیری نطفه شده‌اند! با این حال وقتی از فیلم‌های اجتماعی رئالیستی خودمان صحبت می‌کنیم می‌توان این بی خبری را در راستای ناآگاهی جنسی طبقهٔ پایین جامعه تحلیل کرد. اما در مواجهه با فیلمی که روایت‌گر عشق دو دانشجوی رشتهٔ پزشکی در خارج از کشور است استفاده از چنین شگردی جای تعجب دارد. گذشته از این، شکل رابطهٔ علی و کریشما و میزان پیشرفت آن به شکل واضح مشخص نیست برای مثال علی در ابتدای فیلم جوانی معتقد به اصول اخلاقی معرفی می‌شود و تا آخرین لحظهٔ دیدارش با کریشما، آن‌ها هنوز در خانه‌های جدا زندگی می‌کنند. نقطه گذاری رسمی‌ای هم در شکل رابطه‌شان وجود نداشته. در نتیجه معرفی کردن دختر او و کریشما در پایان فیلم بیشتر از آنکه برای علی غافلگیر کننده باشد برای مخاطب غافلگیر کننده است آن هم به دلایلی متفاوت.

 

پایان‌بندی فیلم متأسفانه جز نکات منفی آن تعریف می‌شود. کشتن شخصیت‌های داستانی برای خلق بار دراماتیک مضاعف همیشه یکی از دم دست‌ترین راه‌های ممکن است. خلق درام از اتفاقات ناگهانی و گل‌درشت نسبت به جزییات زندگی کار بسیار راحت‌تری است و در درصد بالایی از آثار، این اتفاق ناگهانی جایگاهی بسیار بی‌ربط به درام کلی فیلم دارد. نکته قابل توجه هم‌زمانی اکران این فیلم با دو اثر مدعی سینمای ماست به نام‌های "نیمه‌شب اتفاق افتاد"و "نفس"که اتفاقاً هر دو در پایان به چنین شگردی روی می‌آورند. مرگ شخصیت اصلی در نفس بهترین انتخاب نبوده بااین‌حال تناسب حداقلی‌ای را می‌توان در آن یافت. ولی در مورد فیلم دیگر هم این انتخاب بسیار بی‌ربط و دم‌دستی انجام شده است. به طور کل وقتی این آثار مدعی بیان رئالیستی و اجتماعی دست به دامن چنین شگردی می‌شوند به فیلمی که هدفی جز سرگرم کردن مخاطب در سر ندارد نمی‌توان خرده گرفت. سلام بمبئی در میان آثار تجاری ما، اتفاق ناگواری نیست و با کمی اغماض می‌توان ارزیابی مثبتی از آن داشت اما سینمای ایران هنوز راه زیادی تا رسیدن به فرمول‌های صحیح سرگرمی در پیش دارد و سلام بمبئی در سالی که شاهد رونق دوبارهٔ سینما بودیم می‌تواند یک نقطه شروع باشد.

 

سلام بمبئی: لکه ننگی در تاریخ فیلم فارسی

ساناز رمضانی

 

 

بگذارید یک‌راست بروم سر اصل مطلب. «سلام بمبئی» بدترین فیلمی است که از ابتدای سال تاکنون دیده‌ام. البته این بی‌لطفی در حق فیلم‌های دیگری است که شاید خیلی دوستشان نداشته‌ام یا به‌کل زیر سؤال بردمشان. چرا که آن فیلم‌ها هرچقدر هم ضعیف در نهایت یک تلاش ناموفق، یک تئوری غلط از آب درآمده بودند. «سلام بمبئی» یک توهین سینمایی است؛ توهین به ذات سینما. این‌همه تبلیغ و تیزر، شمارش معکوس برای آغاز اکران، افتتاحیه با بلیت سیصد هزارتومانی، برای چنین فیلمی، نه‌تنها توهین به شعور و سلیقه مخاطب است که یک توهین به ذات سینما نیز هست چرا که سلام بمبئی اساساً در حوزه سینما جای نمی‌گیرد.

«سلام بمبئی» بیشتر یک فیلم تبلیغاتی خوش و آب و رنگ است که در حلقه‌ای از تکرار و کلیشه اسیرشده است. مثل نوار کاست‌های قدیمی که در دستگاه جمع می‌شدند و روی یک‌تکه از آهنگ می‌ماندند. «سلام بمبئی» هم به همان میزان هم اعصاب‌خردکن است. اصلاً چگونه می‌توان چیزی را که فیلم نیست، سینما نیست را با تئوری‌های مرسوم سینمایی تحلیل کرد. اصلاً «سلام بمبئی» چه چیزی برای تحلیل دارد؟ اقتباسی از نازل‌ترین و زردترین رمان‌های عاشقانه که کلی خرج ‌برداشته و کلی سروصدا کرده را چرا باید تحلیل کرد؟ گفتم اقتباس، حرفم را پس می‌گیرم، در اقتباس جوهره‌ای هنری وجود دارد. «سلام بمبئی» هیچ‌چیز ندارد. مشابهش در سینمای هند زیاد است، البته با استانداردهای بالاتر و ویژگی‌های سینمایی بهتر. «سلام بمبئی» از فیلم فارسی‌های ایرانی هم نازل‌تر است. اگر می‌شد یک فیلم فارسی را در زمان تولیدش، ظرف زمانش بررسی کرد و از آن گذشت «سلام بمبئی» هیچ جایی در سینمای امروز ایران ندارد.

«سلام بمبئی»فقط یک اتلاف هزینه و وقت است؛ چه درزمینهٔ ساخت و تولید و چه درزمینهٔ پخش و ارتباط با مخاطب. چرا باید ده هزار تومان پول بلیت داد و ۹۰دقیقه در سالن سینما نشست تا این حجم از بیهوده‌کاری و سمبل‌کاری را تماشا کرد؟ بهتر نیست یک فیلم هندی خوش‌ساخت را با کمترین هزینه تهیه کرد و در خانه دید؟

فیلم که شروع می‌شود بازی بد گلزار خنده‌دار به نظر می‌رسد، اما ماجرا که جلوتر می‌رود و چند سکانس بعدی را می‌بینیم می‌فهمیم کارگردان سعی کرده از بنیامین بهادری بازی بگیرد و وقتی به‌وضوح ناامید شده به نماهای اورشولدر و دیالوگ‌های کوتاه بسنده کرده است. با ورود داستان به هند و به صحنه آمدن بازیگران هندی که دائماً در حال تپق زدن هستند بازی گلزار و بهادری قابل‌قبول به نظر می‌رسد و آیا این نهایت فاجعه نیست؟ اصلاً این مد جدید از کجا آمده که یک گروه سینمایی کلی خرج کنند و بروند یک کشور خارجی و فیلمی مشترک بسازند که نتیجه‌اش چیزی بسیار ضعیف‌تر از استانداردهای معمول فیلم‌سازی دو کشور است؟ واقعاً نمی‌شد این داستان را در ایران و بین دو شهر تعریف کرد؟ کاربرد دراماتیک هند و بازیگران هند جز بازسازی نوستالژی فیلم هندی چه بوده است؟ دیالوگ‌های مسخره و یک‌جمله‌ای در تمام فیلم جریان دارد که احتمالاً ناشی از عدم تسلط بازیگران به زبان انگلیسی و هندی بوده است؛ یعنی در هر موقعیتی ساده‌ترین جمله برای واکنش به اتفاقات در جریان فیلم انتخاب‌شده است که مسلماً نمی‌تواند بار دراماتیکی لازم را همراه داشته باشد.

چگونه می‌توان در مورد چنین فیلمی به تدوین و فیلم‌برداری اشاره کرد وقتی ساده‌ترین و کلیدی‌ترین اجزا نه‌تنها در خدمت داستان نیستند بلکه مانند عضوی اضافه خودنمایی می‌کنند؟ موسیقی و رقص و آوازی که قرار است حال و هوای فیلم را منتقل کند بیشتر باعث سردرد می‌شود.

شخصیت بدمن فیلم آن‌قدر کلیشه‌ای است که در ضعیف‌ترین فیلم‌های هندی هم دیده نمی‌شود. اصلاً نیمی از شخصیت‌ها اضافه و سرگردان به نظر می‌رسند. فیلم‌نامه نه دراماتیک است نه ساختار درست و درمانی دارد. از همه هم جالب‌تر زیرنویس‌های فیلم است که کاملاً با دیالوگ‌های بازیگران متفاوت است. نقص فیلم‌نامه در این قسمت‌ها بیش از همه به چشم می‌آید و بیننده را سرگردان می‌کند که کارگردان درواقع چه می‌خواسته بگوید. سکانس‌های ابتدایی فیلم که خیلی خنده‌دار است. وقتی دانشجویان رشته پزشکی سر کلاس نشسته‌اند و استاد درباره قلب صحبت می‌کند؛ ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین اطلاعات به عنوان دروس تخصصی رشته پزشکی ارائه می‌شود و از بیننده انتظار دارند این فضا را باور کند. شخصیت گلزار که قرار است فردین ماجرا باشد لکه ننگی است بر هرچه شخصیت فردینی که در تاریخ سینمایمان دیده‌ایم. نه بکر است و نه جذاب. صرف انتخاب گلزار و چشم‌نوازی‌اش باید عاشقش شد و این شاید برای دخترهای تینیجر و دبیرستانی جذاب باشد اما نمی‌تواند به‌تنهایی مخاطبان حرفه‌ای‌تر سینما را جذب کند.

چگونه می‌توان در مورد چنین فیلمی به تدوین و فیلم‌برداری اشاره کرد وقتی ساده‌ترین و کلیدی‌ترین اجزا نه‌تنها در خدمت داستان نیستند بلکه مانند عضوی اضافه خودنمایی می‌کنند؟ موسیقی و رقص و آوازی که قرار است حال و هوای فیلم را منتقل کند بیشتر باعث سردرد می‌شود. حداقل فیلم‌های هندی و بالیوودی فقط سروصدا ندارند و سکانس‌های رقص و آوازشان حساب‌شده و دراماتیک هستند. این عین نزول است در کیفیت فیلم‌سازی. جایی که موضوعات فرهنگی و اجتماعی خودمان موضوع کار کارگردان‌های بزرگ می‌شود و کارگردان‌های فیلم اولی هرروز شگفتی می‌آفرینند، چه نیازی به پناه بردن به سینمای هند و شاخصه‌های آن است؟ پاسخ ساده است. عدم توانایی گروه فیلم‌سازی باعث شده با صرف یک هزینه کلان و سروشکل دادن به آنچه قرار است فیلم باشد مخاطبان را گول می‌زنند و آن‌ها را به سالن سینما می‌کشانند. فیلم در هند می‌گذرد و ما تا آخر فیلم هم هیچ نشانه‌ای از فرهنگ و سبک زندگی مردم هند به دست نمی‌آوریم. وقتی انتخاب لوکیشن به عنوان اولین قدم فیلم‌ساز در جهت تولید یک اثر هنری این‌قدر بی‌ذوق و سلیقه هدررفته است دیگر نمی‌توان راجع به بقیه ابعاد سینمایی این اثر صحبتی کرد.

_n«سلام بمبئی»فقط یک اتلاف هزینه و وقت است؛ چه درزمینهٔ ساخت و تولید و چه درزمینهٔ پخش و ارتباط با مخاطب. چرا باید ده هزار تومان پول بلیت داد و ۹۰دقیقه در سالن سینما نشست تا این حجم از بیهوده‌کاری و سمبل‌کاری را تماشا کرد؟ بهتر نیست یک فیلم هندی خوش‌ساخت را با کمترین هزینه تهیه کرد و در خانه دید؟ البته فروش یک‌میلیاردی این فیلم در نخستین روزهای اکرانش چیز دیگری می‌گوید. گرچه باید صبر کرد و دید وقتی تب‌وتاب این‌همه تبلیغ و پوستر و شمارش معکوس بخوابد فروش فیلم چگونه خواهد بود؛ اما اگر این روند ادامه پیدا کند فقط باید تأسف خورد به حال فرهنگ و هنر این کشور و بلایی که بر سر سلیقه مخاطبان آمده است. شاید تنها فایده«سلام بمبئی» این باشد که می‌تواند به عنوان یک مطالعه آسیب‌شناسی مورداستفاده محققان سینمایی قرار بگیرد. وگرنه «سلام بمبئی» جز عصبانی کردن مخاطب هوشیار و جدی سینما خاصیت دیگری ندارد.

 

 فراستی: «سلام بمبئی» مبتذل، توهین آمیز و ضدسینماست/ صلح جو: «سلام بمبئی» پاسداشت عشق و احساس است!

 

 

فراستی

سینماپرس: مسعود فراستی بیان داشت: فیلم مبتذل، توهین آمیز و ضدسینماست. اینکه ما در شرایطی قرار داریم که مردم ما مجبورند به تماشای اینچنین فیلمی بی اصول، ماقبل سینما، کارگردانی، بازیگری و فیلمنامه بروند، باید به فکر فرو رویم. من با شادی مردم و فیلم سرگرم کننده ساده و بی ادا اطوار مخالف نیستم اما «سلام بمبئی» هم به فیلم فارسی بدهکار است و هم به فیلم هندی! این فیلم به بدترین شکل از نیاز عشق، احساس و عاطفه مردم سواستفاده می کند.

به گزارش سینماپرس، برنامه سینمایی «هفت» در بامداد شنبه 9 بهمن ماه با موضوع بررسی تاثیر جشنواره فیلم فجر بر سینمای ایران روی آنتن زنده شبکه سه سیما رفت.

  «هفت» در بخش انتهایی خود باحضور مسعود فراستی و طهماسب صلح جو به نقد فیلم سینمایی «سلام بمبئی» پرداخت. صلح جو در ابتدای این میز نقد گفت: پس از سال ها این اتفاق برای من افتاد که به سینمایی برای دیدن فیلم «سلام بمبئی» رفتم و در سالنی لبالب از آدم نشستم و همه با هم به پرده سینما خیره شدیم و فیلم دیدیم. من به این سینما می گویم. چون بسیاری از فیلم ها را این سالها می بینیم که به تعداد انگشتان دست نمی رسد، این سینما نیست. اما من سینما را مثل تماشای «سلام بمبئی» لبالب از جمعیت می بینیم.

 

  فراستی: «سلام بمبئی» مبتذل، توهین آمیز و ضدسینماست

 در ادامه مسعود فراستی بیان داشت: فیلم مبتذل، توهین آمیز و ضدسینماست. اینکه ما در شرایطی قرار داریم که مردم ما مجبورند به تماشای اینچنین فیلمی بی اصول، ماقبل سینما، کارگردانی، بازیگری و فیلمنامه بروند، باید به فکر فرو رویم. من با شادی مردم و فیلم سرگرم کننده ساده و بی ادا اطوار مخالف نیستم اما «سلام بمبئی» هم به فیلم فارسی بدهکار است و هم به فیلم هندی! این فیلم به بدترین شکل از نیاز عشق، احساس و عاطفه مردم سواستفاده می کند.

 

  صلح جو: «سلام بمبئی» در عین تراژدی بودن، پاسداشت عشق و شادی ست

 صلح جو افزود: من این چنین نمی بینم و به نظرم اینقدر مبتذل نیست. این فیلم برای مردم ساخته شده و عشقی که در جامعه و زندگی دارد ثانویه و ممنوعه می شود، برای من باز می آفریند. نمی فهمم چرا باید از واژه مستهجن و مبتذل برای این فیلم استفاده کرد؟ وقتی فیلمی چنین احساسات پاک انسانی را یادآور می شود، سینماست. این فیلم در عین تراژدی بودن، پاسداشت عشق و شادی ست.

فراستی در پاسخ بیان داشت: من هم از سرگرمی و هم از شادی مردم دفاع می کنم و اگر سینما به این سو برود، روشن است من خشنود می شوم. خیلی ها از عشق حرف می زنند، اینکه چگونه از عشق حرف می زنند، مسئله ماست. می توان عشق را به بهترین شکل ممکن گفت و می توان به مبتذل ترین و بدترین شکل ممکن گفت. فیلم از عشق سواستفاده می کند و من چیزی از پاکی نمی بینیم. من در «سلام بمبئی» هیچ لحظه عاشقانه ای نمی بینم. هیچ حس دوست داشتن عاشقانه نمی دهد. پس صرف حرف زدن از عشق، فیلم عاشقانه خلق نمی کند.

 

  فراستی: عشق «سلام بمبئی» توهین آمیز است

 این منتقد در ادامه بیان داشت: عشق «سلام بمبئی» توهین آمیز است. هیچ استدلای در حرف تو نیست، جز این استدلال قدیمی و نخ نما که فیلم فروخته است. فیلم یک گلزار دارد که محبوبیتش را در دختران می دانیم. آواز و عشق هم که دارد و بدیهی است می فروشد. شما یک متر فروش را می گذارید و می گویید اینقدر فروخته است و می گویی قصه عشق است. این عشق نیست. از این ساده تر هم می شد عاشق شد، اما این عشق نیست.

صلح جو پاسخ داد: هرکسی با نگاه خودش عشق را مطرح می کند. من این فیلم را از زاویه نگاه کارگردان نمی بینم، فیلم را از زاویه نگاه تماشگر می بینیم. عده ای موافق و عده ای مخالف فیلم اند و این طبیعی است. اما وقتی فیلمسازی با هزینه 7-8 میلیارد یک فیلم تولید می کند و علی رغم تبلیغ تلویزیونی آنچنانی و دعوت اهالی رسانه و مردم برای تبلیغ فیلمش، اما کسی فیلمش را نمی بیند، اما این فیلم موفق می شود تماشاگر را جذب کند، یعنی موفقیت. این فیلم با تماشاگرش برای من کامل می شود. من حس مخاطبان را می سنجم. اگر فیلم نمی فروخت، من هم صدا با تو بودم. «سلام بمبئی» فیلمی سرراست و صادقانه است که تماشاگر را با اصل خود آشنا می کند و این ارزشمند است.

 

  صلح جو: مزیت «سلام بمبئی» فیلم فارسی بودن آن است!

این منتقد سینما افزود: فیلم برخوردار از فرهنگ است و یکی از خوبی هایش این است که فیلم فارسی است و این اصلا تحقیر نیست. کاش بفهمیم سینما ارزشش در چیست؟ کسی که اولین رمان را یا قصه را نوشته حتما به این فکر می کرده که من برای کسی می نویسم که حتما سواد دارد تا بتواند کتاب را بخواند. بنابراین درباره مخاطبش سویه دارد. ولی اولین کسی که اولین فیلم را ساخته اصلا به این فکر نکرده که برای افراد فرهیخته فیلم می سازم. یعنی برای تمام مردم فیلم ساخته است. سینما در جای خود در زمان های مختلف با تماشاگران خود است که معنا پیدا می کند، والا بی معنی ست.

فراستی در ادامه پاسخ داد: فیلم فارسی از نظر من تحقیر است. چون مطلقا نه سینماست نه فارسی. من هم قبول دارم که سینما بدون مردم معنا ندارد. هر هنری غیر از سینما، منتظر مردم است اما سینما مردم را به سمت خود می کشاند. این معنی اش توجیه استقبال مردم از یک چیز سطحی آبکی نابلد، کاسب کار و ریاکار نیست و اگر اینجوری پیش برویم باید فیلم فارسی های قبل از انقلاب را روی سر خود جای دهیم.

نهیاتا صلح جو بیان داشت: سینمای ما از زمانی دچار این بحران شد که با همین حرف های نخبه گرایانه از مردم جدا شد.

 

برنامه سینمایی «هفت» با اجرا و سردبیری بهروز افخمی هر هفته جمعه شب ها روی آنتن زنده شبکه سه سیما می رود.

 

 

نقد فیلم سلام بمبئی, Salam Mumbai, فیلم فارسی یا فیلم هندی

باور اینکه چگونه یک فیلم در این درجه از سخیف بودن می تواند به این اندازه مورد استقبال و هجوم حواشی قبل از اکران قرار بگیرد کمی سخت است.

فیلم سلام بمبئی به کارگردانی و فیلمنامه نویسی قربان محمدپور به شدت یک اثر پاپ کورنی است و شاید کمی کمتر از آن و همانند دیگر آثار او همچون فیلم شیر و عسل عقبگردی است به فیلم فارسی های ضعیف قبل از انقلاب که اینبار روایت داستان آن رنگ و رو و حال و هوای سینمای سطحی دهه هفتاد هند را نیز به خود گرفته است.

مشکل اصلی فیلم سلام بمبئی فیلمنامه پر نقص و ضعیف و پر ایراد آن است که در پس روایت آن هیچ منطقی به چشم نمیخورد.

فیلم سعی دارد یک مثلث عشقی میان علی با بازی محمدرضا گلزار و کاریشما با بازی دیا میرزا و یک بدمن بسیار مضحک و پرداخت نشده با بازی گلشن گروور بسازد اما در رسم حتی یک ضلع آن هم ناموفق مانده است.

 

تصور کنید عشق میان علی و کاریشما در ساده ترین و کودکانه ترین نوع روایتی خود یعنی پنچر شدن لاستیک ماشین کاریشما و پیدا شدن سر و کله علی در قالب یک منجی و عاشق شدن این دو به تصویر در می آید!

متاسفانه قربان محمدپور در ساخت شخصیت ها و پرداخت آنها هیچ توجه و ظرافتی به خرج نداده است؛ در جایی از فیلم بظاهر کاریشما خودکشی کرده است و او را روی تخت بیمارستان می بینیم و در سکانس بعدی درعین ناباوری او سوار بر ماشین خود شده و سر راه علی قرار می گیرد و با شیطنت دخترانه او را سوار کرده و خوشحال به دانشگاه میروند!

و یا در تصویر دیگری محمدرضا گلزار و بنیامین بهادری و همسرش شایلی معمولی در حال همنوایی و خواندن یک موسیقی ایرانی و قدم زدن در وسط خیابان میبینیم و به یکباره کات و بدون هیچ منطقی قسمتهایی از فیلم شعله پخش میشود!

فیلم مملو است از صحنه ها، شخصیت ها، موقعیت ها، و دیالوگهای بی ربط و اضافی که نه تنها منطقی در به تصویر کشیدن آنها نمی بینیم بلکه با حذف آنها کوچکترین خدشه ای به کلیت اثر وارد نخواهد شد؛ بطور مثال حضور زائد و بی دلیل و بازی بسیار ضعیف بنیامین بهادری و همسرش شایلی معمولی چیزی جز معرفی این زوج ( که به تازگی ازدواج کرده اند) نمی تواند داشته باشد.

بازی محمدرضا گلزار نیز متاسفانه فاقد هرگونه احساس است گویی او همان گلزار فیلم توفیق اجباری است که دیالوگ های عاشقانه بر زبان جاری کرده است.

 

در پایان باید گفت فیلم سلام بمبئی چیزی جز نشان دادن تصاویر کارت پستالی از سرزمین هزار و یک رنگ هند و تجربه ساخت محصولی مشترک میان دو کشور نداشته است.

 

 

 

چند نکته درباره فیلم سلام بمبئی / آیا سلام بمبئی رکورد فروشنده را در گیشه خواهد زد؟

  در اینجا سعی خواهد شد به چند نکته در مورد فیلم سلام بمبئی در حالی اشاره  کنیم که شامل نقد آن نشود و به قصه فیلم نیز وفادار بمانیم.

نکته اول : فیلم سلام بمبئی از نظر شکل، فرم ، ساختارو حتی درام کاملا هندی است تا جائی که حس خواهید کرد که قربان محمدزاده بیشتر نویسنده است و کارگردانی فیلم را یک فرد هندی به عهده دارد اما با کمی دقت در کارنامه محمدزاده متوجه می شویم که او اصولا نگاهش به فیلمسازی نگاهی هندی است

نکته دوم: وقتی به "فیلم هندی"اشاره می کنیم منظور فیلم های هندی سی سال پیش است و سینمای هند دهه های دور و حال حاضر بالیوود در زمینه فیلمسازی آثار خوبی  فوق  داشته، دارد و هرسال می توانیم در لابه لای"فیلم هندی"ها کار هائی محکم و قابل توجه نیز پیدا کنیم.

نکته سوم: ازنکات دیگری که در سلام بمبئی می بینید اینکه فضا سازی کشور هند و چند نمائی که از ایران در آن می بینیم تصویری است سوا شده از این دو کشور که شباهت چندانی به بمبئی و یا تهران ندارد و البته بد هم نیست. در حقیقت نقطه ی مقابل سیاه نمائی این بار سفید نمائی در حدی است که لوکیشن اصلی در حقیقت مدینه فاضله است

مجید میرفخرائی طراح صحنه و لباس مطرح سینمای ایران درباره ی تجربه سلام بمبئی به خبرگزاری ایسنا می گوید:"سینمای هند به شدت حرفه‌ای است و ای کاش سینمای ما اگر نمی‌خواهد از هالیوود الگوبرداری کند از بالیوود برای ساخت آثارش الگو بگیرد.

وی افزود: در آنجا آنچنان همه قوانین قوی بود که شما را موظف می‌کند از کادر هندی در ساخت و فیلم سینمایی استفاده کنید به این دلیل به سادگی نمی‌توانید فعالیت کنید و اگر قصد همکاری با آنها را داشته باشید اول باید اجازه کار بگیرید.

میرفخرایی گفت: زمانی که تمام عوامل و در کل صنعت فیلمسازی حرفه‌ای و جدی کار کنند به عنوان صنعتی پولساز به آن نگاه خواهد شد و بهره برداری بسیار مثبتی صورت میگیرد. وی ادامه داد: یکی دیگر از خصوصیات سینمای هند دارا بودن سندیکا و فرم‌های مالی مشخص است که بواسطه آن نمی‌توان به کسی اجحاف و حق او را پایمال کرد.

وی در خصوص کیفیت و نقد فیلم سلام بمبئی گفت: این فیلم به علت داشتن سوپراستار ایرانی و هندی، جذابیت‌های خاص و بهره بردن از تمام خصوصیات یک ملودرام می‌تواند تماشاگران ایرانی و هندی را در سطح گسترده جذب کند و در کل می‌توان گفت تمام ویژگی یک فیلم پرفروش را دارد.

همچنین افزود: امیدوارم با ساختن این فیلم به صورت مشترک با هند شروع خوبی برای کارهای مشترک بعدی باشد اما سینمای ایران در کارهای مشترک به جز موارد استثناء برخورد مناسب و حرفهای ندارد. محمدرضا گلزار, بنیامین بهادری و همسرش و دیا میرزا بازیگر زن هندی از بازیگران اصلی فیلم می باشند.

نکته چهارم:داستان فیلم سلام بمبئی یک ملودرامی عاشقانه است که در دو زمان حال و گذشته با فاصله ی  ده ساله روایت می شود. داستان عشق علی محمدی (محمدرضا گلزار) به یک یک دختر هندی متمول (دیامیرزا)  که هر دو دانشجوی پزشکی هستند و دختر پیش از این نامزد مرد پولداری بوده و همین عشق این دو را دچار مشکلاتی می کند و ...

نکته پنجم: دیامیرزا گرچه در این فیلم جایگزین بزرگترین سوپراستار زن هند (آشواریا رای باچان) می شود اما بهترین بازی در سلام بمبئی به او تعلق دارد که بیننده را کاملا راضی می کند.در این فیلم "پونم"از ستاره ی مطرح دهه هفتاد سینمای هند نیزبازی می کند.

نکته ششم:عمده ی  دیالوگ های فیلم به زبان انگلیسی است . در حقیقت زبان ساده ی انگلیسی که در هند رایج است و بازیگران هندی و ایرانی بنا به شرایط به زبان  مادری صحبت می کنند.

نکته هفتم: آهنگ تیتراژ فیلم سلام بمبئیبه  دو زبان هندی و فارسی خوانده شده  که بنیامین بهادری خواننده آن است.

نکته آخر : با توجه به ذائقه مردم و نگاهی به فروش فیلم ها در چند سال اخیر به نظر می رسد که این فیلم با مخاطب عامی که خواهد داشت پتانسیل این را دارد که حتی رکورد فیلم فروشنده را جا به جا کند.

.

منابع

http://www.zoomg.ir/2016/12/19/156311/hello-mumbai-review/

http://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/iran/16123-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D9%85%D8%A8%D8%A6%DB%8C

http://www.naghdefarsi.com/iran-movie-review/16934-hello-mumbai-salam-mumbai.html

http://blog.namava.ir/salaam-bombay-review/

http://cinemapress.ir/news/82585/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D9%85%D8%A8%D8%A6%DB%8C-%D9%85%D8%A8%D8%AA%D8%B0%D9%84-%D8%AA%D9%88%D9%87%DB%8C%D9%86-%D8%A2%D9%85%DB%8C%D8%B2-%D9%88-%D8%B6%D8%AF%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%B5%D9%84%D8%AD-%D8%AC%D9%88-%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85

https://www.salamcinama.ir/post/57dacj32rnxw1k0/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D9%85%D8%A8%D8%A6%DB%8C-salam-mumbai-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%DB%8C%D8%A7-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%D9%86%D8%AF%DB%8C


Viewing all articles
Browse latest Browse all 9359

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>