زبان و ادبیات فارسی در ارمنستان
هراچ استپانیان
.
http://farsi.hooys.com/?p=3225
.
متن اولیهی این مقاله حدود ۲۵سال پیش در مجلهی آراکس به چاپ رسیده است.نویسنده این موضوع را در چند سمینار به صورت سخنرانی نیز ارائه کرده است.اینک متن جدیدی از مقاله پس از بازبینی و اصلاحات و اضافات توسط نویسنده منتشر میشود.
کشورها و ملتهای همسایه در عرصههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی تأثیرات متقابل فراوانی بر همدیگر میگذارند. ارمنیان و ایرانیان هزاران سال است که در جوار هم زندگی میکنند. مناسبات ایران و ارمنستان در فراز و نشیب تاریخ صورتهای مختلفی به خود گرفته است. در دورههایی همچون دورهی هخامنشی، ارمنستان بخشی از قلمرو ایران بوده است. ایران و ارمنستان در بیشتر زمانها ارتباط نزدیکی با یکدیگر داشتهاند. گاه نیز همچون دوران شوروی، در عین همسایگی از هم جدا افتادهاند. با تحولاتی که اخیراً در منطقه پیش آمده، دو کشور و دو ملت ایران و ارمنستان در آستانهی روابط گستردهی همهجانبه قرار گرفتهاند. آشنایی با سابقهی این روابط به ما کمک خواهد کرد تا چشمانداز واضحتری از آیندهی آن پیش رو داشته باشیم. در اینجا فقط به یک جنبه از موضوع یعنی به مناسبات ادبی و زبانی ایرانیان و ارمنیان خواهیم پرداخت.
میدانیم که در طول تاریخ زبان و ادبیات فارسی موقعیت بس والایی در خاورزمین داشته و در بسیاری از دورهها فارسی زبان مشترک برای ارتباط اقوام و ملل گوناگون منطقه بوده است. ادبیات فارسی تأثیر مشخصی بر فرهنگ خلقهای منطقه از جمله ارمنیان داشته است. سخن امروز ما هم گزارشی است دربارهی نفوذ زبان فارسی و ادبیات پربار آن در ارمنستان از دوران باستان تا امروز.
زبان پارسی باستان و پارسی میانه
در سدهی پنجم میلادی در پی به کارگیری الفبای ارمنی، ادبیات مفصلی به زبان ارمنی کهن (گرابار) به وجود آمد. پژوهشگران ضمن بررسی علمی این ادبیات توجهشان به کثرت واژههای پارسی موجود در زبان ارمنی جلب شده است. شاید بر همین اساس برخی از زبانشناسان در ابتدا زبان ارمنی را شاخهای از زبانهای ایرانی شمردهاند. در این خصوص باید گفت که وجود واژههای پارسی در زبان ارمنی میتواند از یک سو مربوط به میراث مشترک (هند و اروپایی) دو ملت و از سوی دیگر نتیجهی ارتباط نزدیک ایران و ارمنستان در دورهی هزار سالهی پیش از الفبای ارمنی باشد.
طی این دورهی هزار ساله که خلق ارمنی روند پایانی تکوین خود را میپیمود، عنصر ایرانی تأثیر بزرگی در فولکلور، باورها و زبان ارمنیان داشته است. در زمان مادها تماس دائمی میان اقوام ارمنستان و ایران برقرار بوده است. در دورهی هخامنشیان ارمنستان نزدیک ۲۲۰سال از ساتراپنشینهای امپراتوری پارس بود. راه شاهی که پایتخت ایران را به آسیای صغیر وصل میکرد از جنوب غرب ارمنستان میگذشت و از این طریق زبان پارسی باستان (فرس قدیم) میتوانست تا اندازهای در ارمنستان رواج یابد.گزنفون، جغرافیدان یونانی، که در اواخر دورهی هخامنشی از ارمنستان عبور کرده، مینویسد که اهالی ارمنستان به زبان پارسی آشنایی دارند.
در پی حملهی اسکندر زبان و فرهنگ یونانی برای چندین سده در کشورهای خاورزمین (و از جمله در ایران و ارمنستان) رونق گرفت و دورهی معروف به «هلنیسم» را در این منطقه به وجود آورد. سرانجام در نتیجهی رشد و شکوفایی فرهنگهای بومی و در آن میان فرهنگ بالندهی دورهی اشکانی ایران، نفوذ هلنیسم بهتدریج رو به کاهش نهاد. از همین زمان نیز رواج زبان پارسی میانه با زبان پهلوی (نخست پهلوی اشکانی و سپس پهلوی ساسانی) در منطقه آغاز شد.
در سدهی اول میلادی شاخهای از خاندان اشکانی بر تخت پادشاهی ارمنستان نشست. تا پایان حکومت اشکانیان در ایران روابط بسیار نزدیک و دوستانهای بین ایران و ارمنستان برقرار بوده و شاید بیشترین نفوذ زبان پارسی در زبان ارمنی و رواج داستانهای ایرانی در ارمنستان مربوط به همین دوره باشد. (البته این تأثیر یکطرفه نبوده و واژههای بسیاری نیز از زبان ارمنی وارد لهجههای شمال غربی زبان پهلوی شده است.)
با روی کار آمدن ساسانیان در ایران دگرگونی بزرگی در روابط ارمنستان و ایران پدید آمد. کوششهای تمرکزگرایانهی دولت ساسانی با مقاومت اشکانیان ارمنستان روبرو شد. پس از پذیرش رسمی مسیحیت در ارمنستان (آغاز سدهی چهارم میلادی) اختلاف دو حکومت رنگ تازهای گرفت. در برخی حکمرانان محلی ارمنی گرایشهایی به سوی بیزانس (امپراتوری روم شرقی) به وجود آمد که یکی از پیامدهای آن نفوذ مجدد فرهنگ و زبان یونانی در ارمنستان بود. با این حال در این زمان نیز پارسی همچنان در ارمنستان کاربرد داشته است.
خورناتسی، مورخ ارمنی سدهی پنجم میلادی، گواهی میدهد که در دربار ارمنستان پیش از پیدایش الفبای ارمنی کارهای دیوانی به پارسی انجام میگرفت. در همین دوره اسناد بیشماری به پارسی و یونانی شامل قراردادها، اسناد مالکیت خانهها و املاک و نیز شجرهنامهی نجیبزادگان در ارمنستان نگاشته شده است.
لازم به ذکر است که تاریخنگاران و نویسندگان ارمنی همعصر ساسانیان با موضعگیری ضدساسانی و تعصب مسیحیگری خود مطالب زیادی دربارهی تاریخ و مذهب ایرانیان نوشتهاند اما از داستان های ایرانی که در میان مردم ارمنستان رواج گستردهای داشته کمتر یاد کردهاند. خورناتسی اشارههایی به این داستانها دارد. وی در جایی مینویسد: «پارسیها میگویند که رستم ساگجیک (سجزی، سجستانی، سیستانی) نیروی یکصد و بیست پیل را داشته است». این ظاهراً کهنترین اشاره به رستم است و نشان میدهد که آوازهی یل سیستان از مرز و بوم پارسیزبانان فراتر رفته و در سرزمینهای همسایه نیز پیچیده بوده است.
خورناتسی همچنین پنج قرن پیش از فردوسی داستان اژدهاک بیور اسب را نقل میکند. طبق این روایت، هرودن که همان فریدون با تلفظ ارمنی است، آژداهاک (ضحاک) را به بند کشیده و در غاری در کوه دمبواند (دماوند) زندانی میکند. فریدون آنگاه پیکرهای از خود را در برابر آژداهاک میسازد تا از هیبت آن آژداهاک جرأت نکند از بند بیرون بیاید و دنیا را نابود کند.
پیروزی اعراب بر ساسانیان (سدهی هفتم میلادی/ اول هجری) ضربهی بزرگی بر زبان پارسی در منطقه وارد آورد. در چند سدهی بعدی نفوذ زبان و ادبیات پارسی در ارمنستان کمتر شد. در این دوره زبانهای عربی و یونانی به عنوان زبانهای علمی و بازرگانی (بینالمللی) در ارمنستان اهمیت داشتند. با این حال یاد داستانهای ایرانی همچنان در میان تودههای ارمنی زنده بود.
گریگور ماگیسترس پاهلاوونی از ادیبان ارمنی سدهی یازدهم میلادی (پنجم هجری) در نوشتههای خود تکههایی از این داستانها را نقل کرده که جالبترین آنها داستان جنگ رستم با اژدهاست. این داستان همان است که فردوسی در خوان سوم از هفت خوان رستم در شاهنامه آورده، ولی نوشتهی پاهلاوونی جزئیاتی دارد که میتواند مورد توجه پژوهشگران واقع شود. طبق این روایت، «رستم ساجیک» به یاری اسب زیرک خود «رش»، در نزدیکی کوه «داباواند» بر اژدهایی موسوم به «دیوزغ» (که همان دوزخ باشد) پیروز میشود. نام کوه و نام اژدها در شاهنامه نیست و بر این اساس میتوان گفت که پاهلاوونی روایت خود را از منابعی غیر از شاهنامه یا منابع مورد استفادهی فردوسی به دست آورده است. گفتنی است که پاهلاوونی به هنر گوسانها (نوازنده- خوانندههای ارمنی) ارج فراوان مینهاده و ممکن است داستان جنگ رستم و اژدها را نیز از آنها شنیده باشد.
به طوری که میبینیم داستانهای ایرانی که احتمالاً به صورت ادبیات شفاهی مرزها را درنوردیده و در ارمنستان رواج یافته بود، علیرغم دگرگونیهای بزرگ سیاسی همچنان در خاطرهی ارمنیان زنده مانده است.
در دلبستگی ارمنیان به داستانهای ایرانی قطعاً نزدیکی آرمانهای دو ملت و اعتقادشان به زندگی و روشنایی و پیروزی نهایی نیکی و داد مؤثر بوده است. حرکتهای مردمی در ارمنستان و ایران بهترین تجلیگاه همین آرمانهاست. به عنوان نمونههای بارز چنین حرکتهای مردمی در دوران مورد بحث باید از خیزش بابک در آذربایجان و جنبش بزرگ تندراکیها در ارمنستان در سدهی نهم میلادی (سوم هجری) یاد کرد که هر دو علیه سلطهی عربها و بر ضد مذهب رسمی فئودالهای محلی بودهاند.
دیدگاهها و اندیشههای پیشرو تودههای ارمنی در این دوره در حماسهی بزرگ «دلاوران ساسون» انعکاس یافته است.این حماسه به صورت ادبیات شفاهی سینهبهسینه منتقل شده و پس از هزار سال به زمان ما رسیده است. خلق ارمنی برخی از روایتهای ایرانی را هم که در خاطره داشته به حماسهی ملی خود پیوند زده است. چند تن از راویان (از ساکنان پیرامون کوههای آرارات) نقل میکنند که پهلوانان ایرانی از نسل مهر (سردودمان دلیران ساسون) بودهاند. در روایتی دیگر گفته میشود که زال برادر داویت (بزرگترین قهرمان حماسی ارمنیان) است. بدینسان پهلوانان ایرانی که از لحاظ نیروی جسمانی و اخلاقی خود در نزد ارمنیان گرامی بودهاند، با قهرمانان حماسهی ملی ارمنی خویشاوندی یافتهاند.
زبان فارسی جدید
در سدهی سوم هجری (نهم میلادی) زبان فارسی جدید یا فارسی دری در خاور ایران شکل گرفت و ادبیات تازهای به این زبان شکوفا شد. در سدههای بعدی در پی تضعیف خلافت عرب و بهویژه پس از شکست یونانیان بیزانسی از سلجوقیان در جنگ ملازگرد، دولتهای مستقر در ایران به صورت قدرتهای برتر منطقه درآمدند.گرچه سلجوقیان ترکتبار بودند اما زبان دیوانی در قلمرو آنان فارسی بود و گسترش دولت سلجوقی به گسترش زبان فارسی کمک کرد.
از حدود سدهی پنجم هجری (یازدهم میلادی) زبان فارسی به عنوان یک زبان علمی در مراکز آموزشی ارمنستان تدریس میشد. پزشکان نامدار ارمنی سدههای میانه همچون مخیتار هراتسی و امیر دولت آماسیاتسی در کنار منابع یونانی و عربی از منابع فارسی نیز بهره جستهاند. ناگفته نماند که از قرن یازدهم میلادی (پنجم هجری) به این سو، برخی از آثار فارسی به زبان ارمنی برگردانده شده است، ولی در اینجا به ترجمههای انجامگرفته از فارسی به ارمنی نخواهیم پرداخت، چه توجه ما بیشتر معطوف به بازتاب مستقیم ادبیات فارسی در ارمنستان است.
نشانههای تأثیر مستقیم ادبیات فارسی دری بر ادبیات ارمنی از سدهی سیزدهم میلادی (هفتم هجری) به بعد دیده میشود. لازم به توضیح است که در سدههای دوازدهم تا شانزدهم میلادی (ششم تا دهم هجری) در ارمنستان ادبیات مردمی تازهای بر اساس زبان ارمنی میانه (زبان محاورهای ارمنی در سدههای میانه) به وجود آمد.
ادبیات ارمنی این دوره ضمن اینکه ریشه در تاریخ و فرهنگ ارمنستان داشته و با ویژگیهای خود نمایان میشده، تأثیرات زیادی نیز از ادبیات ملل خاورمیانه و مشخصاً ادبیات فارسی پذیرفته است. اشعار ارمنی این دوره دارای وزن و قافیهای کمابیش به سبک شرقی بوده و با آهنگ خوانده میشدند. در این اشعار واژههای رایج در ادبیات فارسی همچون یار، عشق، عاشق، ساقی، بلبل گوینده، مرغ سحر، آب حیات و مضامینی چون فرهاد و شیرین، گل و بلبل و غیره فراوان به چشم میخورد. با توجه به اینکه شاعران این دوره به زبان مردم سخن میسرودند، میتوان گفت که واژهها و مضمونهای اشاره شده برای مردم ارمنستان کاملاً آشنا بوده است.
در سدههای میانه شاهنامهخوانی در ارمنستان معمول بوده است. گستاندین یرزنگاتسی شاعر ارمنی سدهی سیزدهم میلادی (هفتم هجری) که در شهر یرزنگا (ارزنجان) میزیسته، در مقدمهی یکی از اشعارش مینویسد: «یکی آمده بود و با آهنگ شاهنامه میخواند. پس برادران از من خواستند که برایمان به آهنگ شاهنامه شعر بگو. من این اشعار را ساختم. با آهنگ شاهنامه بخوانید». ابیات این سروده دارای مصراعهای یازده بخشی همقافیه بوده و میتواند همچون شاهنامه در بحر متقارب خوانده شود. به هر حال سرودهی یرزنگاتسی جنبهی حماسی ندارد بلکه شعری است «دربارهی عظمتهای گذرا» که در آن سخنان تندی در نکوهش پادشاهان و زورمندان زراندوز رانده شده و لبهی تیز حملات متوجه غازانخان مغول، سلطان مقتدر زمان، است.
در این دوره نیز سرنوشت مشترک مردم منطقه و همسویی جنبشهای مردمی در آشنایی ملتها به زبان و ادبیات یکدیگر نقش اساسی داشته است. در سدههای ششم تا دهم هجری (دوازدهم تا شانزدهم میلادی) جنبشهای مردمی منطقه بیشتر علیه سلطهگران ترک و مغول بوده است. ادبیاتی که در جو مبارزات مردم ایران در برابر سلطهگران به وجود آمد برای ارمنیان و دیگر ملل منطقه نیز سخنها داشته و در جان و دل آنان نفوذ کرده است.
یکی از بزرگترین حرکتهای مردمی این دوره جنبش حروفیه است که علیه استبداد تیموری شعلهور شده بود و آرمان والایی چون آزادگی انسان و رهایی او از بهرهکشان خرافهپرور را داشت. جنبش حروفیه که از کرانههای جنوبی دریای خزر تا شام گسترش یافته بود، بخشهایی از ارمنستان را هم در بر میگرفت و در میان ارمنیان نیز هواداران بسیار داشت. حروفیها برای انتقال پیامهای عرفانی- انقلابی خود از زبان شعر استفاده میکردند. فضل لله نعیمی استرآبادی، رهبر جنبش، خود به لهجهی محلی استرآبادی و فارسی شعر میگفت.
برجستهترین چهرهی حروفیه عمادالدین نسیمی است که بر سر عقاید خود مردانه ایستاد و اناالحقگویان به شهادت رسید. نسیمی غزلهای گیرایی به فارسی و ترکی و عربی دارد که تحت عنوان «نسیمیها» در میان پیشهوران شهرهای جنوبی ارمنستان رواج بسیار داشته است. حتی چند تن از مروجان ارمنی این اشعار بر سر آرمان خود جان باختند. از آن جمله است بوداق آمته تسی نعلبند که ضمن تسلط به زبانهای فارسی، ترکی و عربی بیش از هزار شعر نسیمی را از بر داشت و مردم برای شنیدن این اشعار در کارگاه او گرد میآمدند. از اشعار رایج در میان حروفیها و شاید یکی از شعارهای آنان این رباعی است:
«در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
لاغرصفتان زشتخو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود هر آن که او را نکشند»
این رباعی را به چند شاعر از جمله به فضلاله نعیمی (نیمهی دوم سدهی هشتم هجری) و دخترش نسبت دادهاند. آنچه مسلم است رباعی مورد بحث باید پیش از دورهی حروفیها سروده شده باشد، چراکه یکصد سال پیش از آغاز آن جنبش، فریک شاعر ارمنی (سدهی سیزدهم میلادی/ هفتم هجری) عین رباعی را به زبان فارسی و با حروف ارمنی در دیوان خود نقل کرده و سپس ترجمهی آن را با اندک تغییراتی به زبان ارمنی آورده است. این رباعی که در طول سدهها بر زبان انسانهای حقجوی ستمستیز جاری بوده، طبعاً به دل فریک نیز میبایست بسیار نزدیک بوده باشد. فریک خود دلسوختهای است که قلمش را علیه نابرابریهای اجتماعی و یوغ مغولان به کار گرفت و گلهمندیهای او از «فلک» و اعتراضاتش به «چرخ» سخن شاعران آزادهی ایران را به یاد میآورد.
در سدههای پانزدهم و شانزدهم میلادی (نهم و دهم هجری) همزمان با افزایش نفوذ قبایل ترک و ایجاد حکومتهای ترکی از آسیای مرکزی تا بالکان، زبان ترکی نیز در میان اقوام گوناگون ساکن این گسترهی پهناور رواج روزافزون مییافت. در ادبیات ارمنی این دوره نفوذ هر دو زبان فارسی و ترکی دیده میشود. به عنوان نمونه میتوان به آثار گریگوریس آختامارتسی، رهبر روحانی و شاعر سدهی پانزدهم میلادی (دهم هجری) توجه کرد. ضمناً وی علاوه بر بهکارگیری گستردهی واژهها و اصطلاحات فارسی، سطوری را هم تماماً به فارسی گفته و بدینسان گاه سرودههای خود را به صورت ملمع درآورده است. بیت زیر نمونهای از ملمعهای آختامارتسی است:
(ابرویت کمان، مژگانت چون تیر)
جنگ است و لشکر میکنی تدبیر
که مصراع اول به ارمنی و مصراع دوم به فارسی است و بهعلاوه در مصراع اول واژههای «کمان» و «تیر» هم به فارسی آورده شدهاند.
به کار بردن واژهها و ترکیبات فارسی و ترکی در ادبیات ارمنی در سدههای هفدهم تا نوزدهم میلادی (یازدهم تا سیزدهم هجری) نیز ادامه یافته است. در این دوره زبان ارمنی میانه منسوخ شده و شکلگیری زبان ارمنی نوین آغاز شده است. ادبیات ارمنی در این سدهها بیشتر شامل ادبیات «عاشقی» است که در شاخههای جداگانهای در میان ارمنیان قفقاز و عثمانی و نیز در میان ارمنیان ایران (ارمنیانی که به دست شاه عباس از ارمنستان به نواحی مرکزی ایران کوچانده شده بودند) رونق داشت و آثار زیبایی به وجود آورد.
استاد بیهمتای این سبک در ادبیات ارمنی سایات نوا، عاشق بزرگ قفقازی سدهی هیجدهم میلادی (دوازدهم هجری)، است که بهوفور از اصطلاحات و مضامین ادبیات فارسی استفاده کرده است. وی ظاهراً آن دسته از واژههای عربی را هم که از طریق ادبیات فارسی وارد زبان ارمنی شدهاند پارسی (پارسهوار) میشمارد، چنانکه در جایی در ستایش معشوق میگوید:
«چهرهات، پارسی بگویم، مانند شمس و قمر است»
در میان ارمنیان تحت حکومت عثمانی نفوذ زبان فارسی کمتر بود و واژههای فارسی بیشتر از طریق زبان ترکی عثمانی وارد ادبیات ارمنی میشد. باید به یاد داشت که تا اوایل سدهی نوزدهم میلادی (سیزدهم هجری) قفقاز جزو کشور ایران بود و زبان فارسی زبان حکومتی و اداری قفقاز به شمار میرفت و طبعاً در ارمنیان قفقاز تعداد فارسیدانها نسبت به ارمنستان عثمانی بسیار زیادتر بود. با این حال در امپراتوری عثمانی هم روشنفکران برای تسلط به زبان حکومتی (ترکی عثمانی) بینیاز از آشنایی با زبان فارسی نبودند و برای برآوردن همین نیاز یکی از زبانشناسان آن دیار به نام گئورک دبیر حدود دویست سال پیش دست به تدوین یک واژهنامهی جامع فارسی- ارمنی زد. این اثر بزرگ که پس از مرگ مؤلف در سال ۱۸۲۶میلادی (۱۲۴۱هجری) در استانبول به چاپ رسیده، امروز نیز ارزش علمی خود را حفظ کرده است و به عنوان نخستین فرهنگ چاپی فارسی- ارمنی یادگار ارزندهای به شمار میآید.
در دهههای آغازین سدهی نوزدهم میلادی (سیزدهم هجری) قفقاز به تصرف روسها درآمد و به دنبال آن زبان روسی به عنوان زبان حکومتی جای فارسی را در قفقاز (و ارمنستان قفقاز) گرفت و بهزودی در محیط قفقاز به صورت زبان ارتباط همگانی درآمد. در این خصوص باید توجه داشت که طی یک قرن تسلط روسیهی تزاری، همراه با ورود مظاهر تمدن اروپایی و صنایع جدید و همزمان با پا گرفتن سیستم سرمایهداری وابسته در قفقاز، زبان روسی به عنوان زبان علم و صنعت و فرهنگ و نظامات جدید بهسرعت در آن سرزمین همهگیر شد.
در دورهی هفتاد سالهی شوروی نیز با کاهش ارتباط ایران با آن کشور نفوذ زبان فارسی در قفقاز باز هم کاهش یافت و شمار فارسیدانهادر ارمنستان کمتر شد. امروز در جمهوری ارمنستان تنها کسانی که از ایران مهاجرت کردهاند و نیز شمار کوچکی از تحصیلکردگان با زبان فارسی آشنایی دارند.به هر حال شمارفارسی دان ها در ارمنستان رو به افزایش است. گذشته از مراکز مطالعات زبان فارسی و ایرانشناسی در دانشگاه ایروان و آکادمی علوم ارمنستان، دوازده مدرسه نیز با گرایش فارسی (مدرسهای که از سال اول دبستان تا پایان دورهی دبیرستان در کنار درسهای دیگر زبان و ادبیات فارسی نیز تدریس میشود) در ارمنستان دایر است.
نگاهی به آینده
در پایان نگاهی نیز به دورنمای آیندهی زبان فارسی در ارمنستان بیفکنیم. امروز در کل منطقهی خاورمیانه و سرزمینهای مجاور آن افقهای تازهای برای گسترش زبان فارسی گشوده شده و امکان آن هست که زبان و ادبیات فارسی پس از چند قرن از نو نقش فعالی در خاورزمین ایفا کند. در این صورت در ارمنستان نیز زبان فارسی اهمیت تازهای خواهد یافت. در حال حاضر تنها زبان بینالمللی رایج در قفقاز همانا روسی است ولی با وضعیتی که اخیراً در قفقاز پیش آمده عرصه برای رواج دو زبان دیگر همسایه یعنی فارسی و ترکی نیز در آن سرزمین باز خواهد شد. هماکنون انتشارات ترکیه جمهوریهای نواستقلال شوروی پیشین را پر کرده و تلویزیون ترکیه برنامههای رنگارنگی برای آموزش و جا انداختن زبان ترکی در قفقاز و آسیای میانه در دست اجرا دارد. به هر حال در این عرصه زبان فارسی از زمینهی مساعدتری برخوردار است. فارسی در سه کشور ایران و افغانستان و تاجیکستان رسمیت دارد. این سه کشور با یکصد و بیست میلیون نفر جمعیت عملاً فارسی را به صورت گستردهترین و قویترین زبان در این بخش آسیا نمایان ساختهاند. امروز زبان فارسی از بدخشان تا کردستان زبان ارتباطی مشترک تیرهها و اقوام گوناگون است و میرود تا با نفوذ بیشتر در منطقه نقش تاریخی خود را بازیابد. این زبان با شیوایی، رسایی و بار فرهنگی خود همچون گذشته در میان مردم غیرفارسیزبان منطقه و از جمله ارمنیان راه خواهد گشود.البته مقتضیات بازرگانی و اقتصادی هم میتواند فارسی را در گسترهی پهناوری به صورت زبان ارتباط همگانی درآورد اما بیش از هر چیز این جاذبهی فرهنگی و معنوی فارسی است که در گسترش این زبان مؤثر خواهد افتاد. امروز بیش از فارسی اداری و فارسی تجاری، مردم منطقه طالب فارسیای هستند که زبان ادبیات سرشار ایران و زبان عرفان ایرانی است. چنانچه اهل قلم و هنر رسالت خود را به جای آورند، آنگاه بار دگر فارسی چون شکر یا به قول حافظ «قند پارسی» به بنگاله و هند و ترکستان و قفقاز خواهد رفت تا باز «سیهچشمان کشمیری و ترکان سمرقندی» با سخن پارسی به وجد آیند و به مدد آن به جستوجوی خویشتن خویش برآیند.
در این میان ارمنستان، همسایهی دیرین ایران نیز برای آشنایی مجدد با زبان و ادبیات فارسی مسلماً بیش از پیش اشتیاق نشان خواهد داد، ملت ارمنی در مسیر شناخت و بازیابی هویت راستین شرقی خود از گنجینهی ادب فارسی نیز بهرهها تواند برد. بدینسان گذشته از ضرورتهای اقتصادی، نیازهای فرهنگی نیز میتواند موجب رونق مجدد زبان و ادبیات فارسی در ارمنستان شود.