درو زرگر هارطونیان:
مدالهایم تقدیم به بچه محلها / با کمک اهالی محله بعد از معلولیت قهرمان آسیا شدم
.
http://www.alikonline.ir/fa/news/social/item/3354-درو-زرگر-هارطونیان-مدالهایم-تقدیم-به-بچه-محلها-ورزشکار-هم-محلهای-بعد-از-معلولیت-با-کمک-اهالی-قهرمان-آسیا-شد
.
۱۰سال قبل که در قامت ناجی جان شناگران را نجات میداد هرگز تصور نمیکرد خودش در دریای پرتلاطم زندگی گرفتار شود، اما با کمک اهالی محله از روزهای طوفانی به سلامت عبور کرد و به ساحل امن رسید. درو زرگر هارطونیان در دوره نوجوانی شناگر و بسکتبالیست زبدهای بود اما بعد از یک تصادف وحشتناک ۱۰سالی میشود که روی ویلچر نشسته و حالا به عنوان ورزشکار معلول پرچم کشورمان را در میادین بینالمللی به اهتزاز در میآورد. کسب مقام استانی، بهترین افتخار زندگی ورزشی درو، قبل از آن حادثه تلخ بود اما بعد از معلولیت سه بار روی سکوی المپیک آسیایی ایستاده و اکنون بهعنوان شناگر تیمملی معلولان و جانبازان شانس نخست قهرمانی در پارالمپیک است. او میگوید بچهمحلها فارغ از هر دین و مذهبی در سختترین روزها دستش را گرفتند و کمک کردند تا به زندگی برگردد و حالا تمام مدالهایش را به آنها پیشکش میکند.
میخواستم بسکتبالیست حرفهای شوم
درو زرگر هارطونیان مثل بسیاری از هموطنان ارمنی در دوره نوجوانی به رشته بسکتبال علاقهمند بود و چه بسا اگر آن حادثه تلخ در زندگیاش رخ نمیداد بسکتبالیستی حرفهای میشد، اما انگار دست سرنوشت او را از سالن بسکتبال باشگاه آرارات بلند کرد و بُرد در سالنهای سرپوشیده شنا. او درباره حادثهای که به معلولیت شدیدش منجر شد میگوید: «پاییز سال 86 بود که به اتفاق خانواده به زیبا کنار سفر کردیم. وقتی داشتم برای خرید از مغازه سوپرمارکت از عرض خیابان عبور میکردم با خودرویی که سرعت بالایی داشت برخورد کردم و زمانیکه به هوش آمدم پزشکان گفتند قطع نخاع شدهام.» روزهای ابتدایی معلولیت به ورزشکار هممحلهای خیلی سخت گذشته و او مدام با حسرت، خاطرات روزهای پرتب و تابش در سالن بسکتبال باشگاه آرارات را مرور کرده است: «وقتی 12 سالم بود عضو تیم بسکتبال باشگاه آرارات بودم و با این تیم به مقام قهرمانی استان تهران رسیدم. عضو تیم بسکتبال مدرسه هم بودم و با این تیم مقام اول آموزشگاههای تهران را کسب کردم. رؤیای آن روزهایم رسیدن به پیراهن تیمملی بود. البته در کنار بسکتبال نجات غریق هم بودم و به غواصی و شنا هم علاقه داشتم.»
با تشویق دوستان مسلمان ورزش کردم
درو بر اثر آن تصادف هولناک قطع نخاع گردنی، که شدیدترین نوع معلولیت است، میشود و دو سال ابتدایی دوران معلولیت را با دورههای درمان سپری میکند، اما حالا با کمک هممحلهایهایش به زندگی برگشته است. میگوید: «5 سال اول معلولیتم به حدی دارو مصرف میکردم که تقریباً در حالت اغما بودم و حال و روز خوشی نداشتم اما بعد از آن متوجه شدم باید برای آغاز زندگیای جدید تلاش کنم. بهعنوان یک بسکتبالیست برایم دشوار بود که روی ویلچر بنشینم اما ناچار بودم با شرایط جدید کنار بیایم چون نمیخواستم از جامعه دور بمانم و خانهنشین شوم.» درو که اکنون 37 سال دارد با وجود معلولیت شدید و با کمک اهالی محله شنا را از سر میگیرد و خیلی زود به ملیپوش تیمملی شنای جانبازان و معلولان تبدیل میشود: «دو نفر از دوستانم به نام کاظم یگانه و بیژن اسدپور که خانهاش استخر داشت مدام تشویقم میکرد و مرا به خانهاش میبرد تا شنا کنم. بعد از تصادف، داخل گردنم میله کار گذاشتند و شنا کردن برایم خیلی دشوار بود و دچار تشنج میشدم اما با تشویق دوستانم ادامه دادم. سه نفر از دوستانم که دو نفر آنها مسلمان بودند دستم را میگرفتند و مرا روی آب هل میدادند تا بتوانم شنا کنم و سرانجام بعد از دو سال توانستم بدون کمک آنها شنا کنم.»
بچهمحلها تنهایم نگذاشتند
ورزشکار هممحلهای بعد از معلولیت، هر روز باید مسیر نسبتاً طولانی را برای رسیدن به استخر و تمرین سپری میکرد اما اهالی محل حتی یک روز هم او را تنها نگذاشتند. درو میگوید: «در نخستین روزهای دوران معلولیتم روحیه خوبی نداشتم و در انظار ظاهر نمیشدم. از همان روزها پای اهالی محله به خانه ما باز شد و هر روز به بهانههای مختلف به من سر میزدند. بعد از اینکه شنا کردن را درخانه آقای یگانه از سر گرفتم بقیه بچهمحلها هم آمدند تا برای تمرین مرا به استخر شقایق ببرند. چند سال است که بچههای محل مرا با ویلچر از پلههای استخر بالا میبرند و حتی یکی از آنها منتظر میماند تا تمرین تمام شود و مرا به خانه برساند. قبل از معلولیت، دوستان مسلمان زیادی داشتم اما تصور نمیکردم در روزهای سخت زندگی کنارم بمانند و یک روز هم تنهایم نگذارند. خیلی از آنها یک روز در میان از راههای دور خودشان را به خانه ما در خیابان سنایی میرساندند تا مرا به استخر ببرند. درباره زندگی مسالمتآمیز مسلمانان و اقلیتها در ایران کتابهای زیادی خوانده بودم اما بعد از معلولیت این موضوع را با تمام وجودم لمس کردم.» درو که حالا دوستان صمیمی تازهای پیدا کرده ادامه میدهد: «بچهمحلها به بهانههای مختلف مرا به مهمانی میبرند تا در تنهایی خودم به گذشته و آن حادثه تلخ فکر نکنم. حتی حمید بهمنی، یکی از بچهمحلها، برای اینکه خوشحال شوم و روحیه بگیرم هادی ساعی، قهرمان سابق تکواندو المپیک، را به خانه ما آورد. آن روز حسابی با هادی ساعی گپ زدم و او به من گفت با کمک بچهمحلهای بامعرفت و تمرین و پشتکار میتوانم قهرمان پارالمپیک شوم.»
میخواهم قهرمان پارالمپیک شوم
شنا کردن در خانه یک دوست، ورزشکار هممحلهای را به دروازههای تیمملی شنای جانبازان و معلولان نزدیک کرد و او از سال 88 تاکنون پای ثابت حضور در مسابقات کشوری بوده که حاصل آن کسب 12 مقام کشوری است. درو از سال 2013 هم به عضویت تیمملی درآمده و در مسابقات پارالمپیک آسیایی 2014 دو مدال نقره و یک مدال برنز کسب کرده اما این پایان ماجراجوییهایش نیست. میگوید: «قبل از معلولیت آرزویم این بود که روزی پیراهن تیمملی بسکتبال را بپوشم و خوشحالم که معلولیت شدید هم نتوانست مانع رسیدن به هدفم شود. روزهای سختی را از سر گذراندهام و هنوز هم از کمبود امکانات برای معلولان در عذابم اما معتقدم معلولیت برایم تولدی دوباره بود. بعد از معلولیتم متوجه شدم که هنوز هم میتوانم پرچم کشورم را در میادین ورزشی به اهتزاز دربیاورم و در پارالمپیک آسیایی کرهجنوبی که روی سکو ایستادم و مدال گرفتم احساس خوشی داشتم.» درو به مدال طلای پارالمپیک 2020 ژاپن چشم دوخته و این روزها برای رقم زدن بهترین اتفاق زندگی ورزشیاش تلاش میکند: «با کمک بچهمحلها از خیابان لارستان به بزرگراه بعثت در جنوب تهران میروم و به سختی تمرین میکنم. تنها کسی هستم که در رشته شنا میتوانم روی سکوی مسابقات پارالمپیک 2020 بایستم و مطمئنم با کمک دوستانم به هدفم میرسم. تمام موفقیتهایم را مدیون پدرم و بچهمحلها هستم و همه مدالهایم را به آنها تقدیم میکنم.»
وظیفه انسانیمان را انجام دادیم
آلبرت هارطونیان یکی از اهالی محله است که از همان نخستین روزهای معلولیت درو در کنارش بوده و او را تا رسیدن به استخر بزرگراه بعثت و محل تمرین همراهی میکند. میگوید: «بچههای محل در این مدت کنار درو بودند و همه ما وظیفه انسانیمان را انجام دادیم اما اراده و پشتکار او عامل اصلی موفقیتش در ورزش معلولان است. اگر یک روز امکان رفتن به استخر برایش مهیا نشود مدام بیتابی میکند و آرام و قرار ندارد. من از هممحلهایهای مسلمان تشکر میکنم که در این مدت درو را تنها نگذاشتند و ثابت کردند که همه ما فارغ از هر دین و مذهبی انسان هستیم و باید به یکدیگر عشق بورزیم. کاری که اهالی محله چه مسلمان و چه ارمنی در حق درو کردند میتواند یک الگو برای سایر محلهها باشد. متأسفانه مناسبات اجتماعی نسبت به سالهای دور کمرنگ شده و همه ما باید به این باور برسیم که کمک به همسایه اول از همه حال خودمان را خوب میکند.»
مدالی که زندگی دوباره بود
«اهالی محل انسانیت را در حق درو تمام کردند.» پدر درو زرگر خودش از معلولیت رنج میبرد اما در همه این سالها کنار فرزندش بوده و میگوید حالا که او را در قامت قهرمان آسیا میبیند، جان تازهای گرفته است: «یک روز آقای مهرداد آگین، مدیر استخر شقایق، را دیدم و برایش تعریف کردم که پسرم بعد از تصادف و معلولیت دچار افسردگی شده است. او هم بلافاصله به ملاقات درو آمد و به او گفت از فردا به استخر شقایق برود. پسرم توصیه آقای آگین را خیلی جدی نگرفت اما بعد از چند روز که برای شنا کردن به خانهاش رفت از انزوا خارج شد. بعد از مدت کوتاهی درو که فقط دو دستش کار میکند شناگر ماهری شد و دوستانش او را به فدراسیون جانبازان و معلولان دعوت کردند تا تست بدهد. درو رکوردهای خوبی داشت و با اراده و پشتکار عضو تیمملی شنای جانبازان و معلولان شد. وقتی قهرمان آسیا شد فقط اشک میریختم و میدانستم این مدال برایش حکم زندگی دوباره را دارد.» ادیک زرگر هارطونیان ادامه میدهد: «بچههای محل، چه مسلمان و چه ارمنی، انسانیت را در حق پسرم تمام کردند و اگر آنها نبودند معلوم نیست درو دچار چه سرنوشتی میشد. خودم معلولم و توان کمک کردن به درو را ندارم اما بچهمحلها برای بردن او به استخر با هم رقابت میکنند. آنها هر روز پسرم را از 50 پله پایین میبرند و بعد از تمام شدن تمرینش به خانه برمیگردانند. دعای خیر من و درو پشت سر همه آنها خواهد بود.»
به وظیفه دینیام عمل کردم
مهرداد آگین، یکی از هممحلهایهای مسلمان درو زرگر است که امکانات لازم برای تمرین ورزشی درو زرگر را برایش مهیا کرده است. آگین که مسئول استخر شقایق است میگوید: «یک روز پدر درو به استخر ما آمد و گفت پسرش دچار معلولیت شده و به کمک نیاز دارد. من هم با کمال میل پذیرفتم که درو به استخر ما بیاید و شنا کند چون خود معلول هستم و میدانم که درس اول معلولیت کنار آمدن با یک زندگی تازه است. به درو گفتم بیا اینجا با هم گپ بزنیم و رفیق باشیم و بعد از مدتی از او خواستم داخل استخر برود و تمرین کند. روزهای اول، تمرین کردن برایش خیلی سخت بود اما آرام آرام متوجه شد که با وجود معلولیت هم میشود تمرین کرد و مسابقه داد. چون قبلاً شناگر بود به سرعت پیشرفت کرد و بعد از مدتی او را به فدراسیون جانبازان و معلولان معرفی کردم و خیلی زود عضو تیمملی شنا شد.» مهرداد آگین که همسایگی را در حق درو زرگر تمام کرده ادامه میدهد: «اسلام دین رأفت و مهربانی است و بین انسانها مرز تعیین نکرده است. از طرفی پیغمبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) که الگوی همه ما ورزشکاران به شمار میروند بارها فرمودهاند که در روزهای سخت به یکدیگر کمک کنیم. من هم وظیفه دینی و انسانی خودم دانستم که به یک معلول کمک کنم تا به زندگی برگردد.»
با پشتکار به موفقیت رسید
کاظم یگانه، مربی شنای باشگاه آرارات یکی دیگر از مشوقان اصلی ورزشکار هممحلهای برای حضورش در میادین ورزشی بوده و معتقد است تلاش و پشتکار درو باید به الگویی برای همه معلولان تبدیل شود. میگوید: «سالها قبل که مربی شنای باشگاه آرارات بودم با درو که جوان محجوبی بود آشنا شدم. وقتی آن حادثه تلخ برایش رخ داد خیلی متأثر شدم و این موضوع که چگونه میتوانم کمکش کنم حسابی فکرم را مشغول کرد. دست آخر به این نتیجه رسیدم که رابطهام را با او حفظ کنم و کمکش کنم تا به محیط ورزش برگردد. برای همین او را به استخر خانهام بردم و تمرین را شروع کردیم. اوایل شنا کردن برایش سخت بود اما به اتفاق فرشید بیات، یکی دیگر از اهالی محله، تنهایش نمیگذاشتم و مثل کودکی که باید دستش را بگیری تا راه برود مراقبش بودم تا اینکه راهش را پیدا کرد. او حالا با پشتکار عجیبی تمرین میکند و حتی در روزهای سرد زمستان هم یک جلسه در تمرینات غیبت نداشت. درو با تلاش و پشتکار به جایی رسیده که دیگر به مربی نیاز ندارد.» یگانه ادامه میدهد: «هر انسانی فارغ از اعتقادات مذهبی باید به همنوع خودش کمک کند. همانطور که مسلمانان و اقلیتها از قرنها پیش زندگی مسالمتآمیزی در کنار یکدیگر داشتهاند و حتی در مراسم مذهبی یکدیگر شرکت میکردند.کاری که ما برای درو انجام دادیم وظیفه انسانی و اسلامی بود.»