من مقصرم
گارگین فتائی
.
آری من مقصر
مقصرم که زال به دنیا آمده ام
مقصرم که زالم ولی باز عاشق می شوم
زال را چه به عاشقی
وقتی کسی از تو خوشت نمی آید
وقتی بارها دلت را می شکنند
بی جا می کنی عاشق می شوی
اصلا عشق بر تو جرم است
جرمی شنگین
و تاوانش سوختن است
سوختن در آتشی که
گمان می کردی درمان توست
اما همانی که او را درمان می پنداشتی
حکم مرگ تدریجیت را صادر کرده است
با آتش زدن قبلت
و ذزه ذزه سوختنت
آخر چه می دانستی که عشق با تو دمساز نیست
چه می دانستی که باید تا آخر عمر
گرفتار نفرت باشی