نقد فیلم نیمرخها
جمع آوری از گارگین فتائی
.
کارگردان
ایرج کریمی
تهیهکننده
علی حضرتی
نویسنده
ایرج کریمی
بازیگران
رؤیا نونهالی
بابک حمیدیان
سحر دولتشاهی
هومن سیدی
سام قریبیان
بهاران بنیاحمدی
موسیقی
شورا کریمی
فیلمبرداری
مجید گرجیان
تدوین
میثم مولایی
توزیعکننده
هنر و تجربه
تاریخهای انتشار
۲۵اسفند ۱۳۹۴
کشور
ایران
زبان
فارسی
نیمرخها فیلمی به کارگردانی و نویسندگی ایرج کریمی و تهیهکنندگی علی حضرتی محصول سال ۱۳۹۳است.
این فیلم در تاریخ ۲۵اسفند ۱۳۹۴در سینماهای هنر و تجربه ایران اکران شده است.
داستان
روایتگر زندگی زوج جوانی است که مرد به دلیل بیماری سرطان روزهای آخر عمرش را سپری کند و در ادامه آن رقابتی بین مادر و همسر این مرد جوان رخ می دهد.
جوایز
برنده تندیس بهترین فیلم از بخش هنروتجربه سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر (۱۳۹۴)
نقد فیلم
همایون خسروی دهکردی
نویسنده و غزلسرای سینمای ایران در آخرین سرودهاش همانند برخی از آثار دیگرش به عشق و مرگ پرداخت. این بار مرگ نه در «کندلوس» که بر گوشت و پوست شاعر و مخاطب حس میشود، اما به قول شهرزاد رحمتی (ماهنامه فیلم): «در مجاورت مرگ رازی هست که خواهناخواه روشنبینی و بصیرتی تازه را با خود میآورد».
ایرج کریمی که در آثاری چون «از کنار هم میگذریم» و «باغهای کندلوس» از مرگ گفته بود، این بار با آگاهی از فرصت کمی که دارد این مقوله را از فاصلهای بسیار نزدیک حکایت میکند. داستان فیلم درباره مهران (بابک حمیدیان) است که مبتلا به سرطان و در بستر مرگ افتاده است. در این میان بین همسرش ژاله (سحر دولتشاهی) و مادرش بانو (رویا نونهالی) رقابتی به وجود آمده است. کریمی عملاً عشق و مرگ را با وجود خود تجربه کرده و حاصل این تجربه یگانه اثری است فراتر از راوی و بالاتر از تعریفهای زندگی و مرگ که با ارزشهایی چون مهر مادری، عشق و هنر، گفتمان بیهمتایی را پدید آورده است. فیلم این ارزشها را سبک و سنگین میکند و حتی گاه در ترازوی مقایسه قرار میدهد.
کریمی هم مثل بسیاری دیگر از نویسندگان و فیلمسازان ما، مهندس بود. مهندس مکانیک از دانشکده پلی تکنیک یا به نام امروزی دانشگاه صنعتی امیرکبیر. او متولد دهه ۱۳۳۰بود و علاوه بر نویسندگی و نقد و نظریهبازی، در زمینه شعر و ترجمه نیز فعالیت کرده است. در عرصه سینما، در دهه ۱۳۶۰با ساختن فیلمهای کوتاه، آستینها را بالا زد و به جامعه فیلمسازان پیوست. فیلمهای بلند کریمی اغلب با درونمایههای عشق و مرگ مرتبط هستند. «از کنار هم میگذریم» (۱۳۷۹)، «چند تار مو» (۱۳۸۲)، «باغهای کندلوس» (۱۳۸۳) و «نسل جادویی» (۱۳۸۵) کارهای بلند سینمایی او هستند. «نیمرخها» که آخرین اثر اوست پس از مرگش در اثر سرطان به نمایش درآمد و ساخته شدنش در طول بیماری زنده یاد ایرج کریمی احتمالاً بر دیدگاههای سازنده و درونمایه فیلم مؤثر بوده است.
فیلم «نیمرخها» در عین سادگی پیچیدهترین اثر ایرج کریمی است. مفاهیمی پر رمز و راز همچون عشق و مرگ در کنار معانی تفسیرپذیری چون ازخودگذشتگی و مسئولیتپذیری در فیلم آمدهاند. از این گذشته فیلم بر این باور است که چهره کامل این مفاهیم حتی به کمک و یاری هنر قابل ترسیم نیست. و شاید نام فیلم از همینجا آمده باشد. کارگردان در تلاش برای معماری این تصویر از ابزارهایی چون رویاها و کابوسهای شخصیتها به شکلی تارکوفسکیوار بهره برده است. همچنین با اینسرتهایی از دو نوازنده به شکلی خیاموار و استعلایی به ارتباط ادراک ریاضی حیات با عشق پرداخته، تا بتواند بر حل معماهای طرح شده فایق آید و تصویر دلخواه کارگردان را از عشق و مرگ ارائه کند، ولی اتفاقاً آنچه اثر را در این راه موفق کرده بیشتر صداقت کارگردان و تردیدی است که او در اعلام نظر نهایی و قضاوت کرده است؛ طوری که پایان فیلم در عین آنکه باز نیست ولی با تکثیر نتیجه عملاً به عهده مخاطب گذاشته شده است. کریمی با تکثیر نتیجهگیریها در انتهای فیلم، عملاً پایانبندی را باز گذاشته است؛ هرچند در بخش انتهایی فیلم بر این واگذاری پافشاری کرده است که به نظر میرسد لازم نبوده و میتوانست حذف شود.
فیلم در بیشتر صحنهها تجربههای زیست شده کارگردان را پیش روی مخاطب میگذارد. کریمی در این اثر با استفاده از صحنه خلوت و تختی که بیمار محتضر بر آن خوابیده و بازیهای رقصگونه بازیگران، سکوت ناشی از پرواز مرگ بر فراز خانه و نزدیکی فرشته مرگ را با هنرمندی ترسیم کرده است. عشق مادر و همسر به پسر و شوهرشان در رقابت با یکدیگر قرار میگیرد. رفتار و روحیات مادر به عنوان کسی که از نسل گذشته است در توازن باورپذیر با همسر که تجلی زنی تحصیل کرده و عاشق را بر دوش دارد قرار میگیرد. کریمی در فیلم با ارجاع به کتابهای موردعلاقهاش و آوردن شعرها و قابهایی که سروده و ستوده، گویی هرآنچه در اختیار داشته را به نمایش گذاشته است.
میثم مولایی تدوینگر فیلم در مصاحبهای که با بولتن جشنواره کرده از خصوصیات وی گفته است. تولید فیلم و مشورتهای کارگردان با عوامل مختلف و خصوصاً با تدوینگر، ما را به یاد بزرگان سینما میاندازد. مولایی از کریمی بسیار آموخته است و بهدرستی میداند که بهعنوان تدوینگر بایستی شناخت کاملی از روحیات و سلیقه کارگردان داشته باشد و کاری کند که هرآنچه کارگردان در ذهن داشته بر فیلم رسم شود و در موارد لازم نقش تصحیح کننده را نیز بازی کند. براساس صحبتهای آقای مولایی فیلم از نظرات نهایی کریمی هم بهره برده است ولی این حسرت که کریمی بتواند با حالی خوش نسخه نمایش داده شده را به همراه تماشاگر ببیند بر دلها باقیمانده است؛ چیزی که ممکن بود در حذف یا اصلاح ده تا پانزده دقیقه انتهای فیلم مؤثر واقع شود.
«نیمرخها» بهرغم آنکه در یک لوکیشن محدود فیلمبرداری شده است اساساً فیلمی سینمایی است و دنیای بسیار بزرگی را با ما به اشتراک میگذارد. بازی حمیدیان (مهران) و نونهالی (بانو) در کنار هم و خصوصاً نحوه ایفای نقش نونهالی باوجودآنکه در مقام یک مادر قراردارد نشان از هوشمندی کارگردان در انتخاب این بازیگر میدهد. نونهالی به خوبی توانسته است نقش مادری عاشق را بازی کند. سحر دولتشاهی (ژاله) در نقش همسری تحصیل کرده که در رأس سوم یک مثلث عاشقانه قرار دارد – و درعین حال به عشق مادرانه و همسرش احترام میگذارد – یکی از بهترین بازیهای خود را ارائه کرده است. مجید گرجیان، فیلمبردار «نیمرخها»، که در این فیلم اولین تجربه همکاری با آقای کریمی را ازسرگذرانده کار فیلمبرداری فیلم را همانند همه عوامل با علاقه تمام انجام داده .گرجیان با همکاری زندهیاد کریمی توانسته است با بهرهگیری از زوایا و ارتفاع مناسب دوربین از ملال ناشی از محدودیت صحنه پرهیز نماید و البته میزانسنهای هوشمندانه فیلم که نشان از یک کار طراحی شده و محاسبات دقیق میدهد نشان از دکوپاژ دقیق و درعینحال پویا میدهد. گرجیان در مصاحبه خود با بولتن جشنواره از فضای پشت صحنه فیلم یاد میکند. فضایی صمیمی و پویا که به رغم بیماری کارگردان بسیار بانشاط و باطراوت بوده است.
گرجیان در جایی از مصاحبهاش میگوید: «شاید من بدشانسترین و خوششانسترین فیلمبردار همنسل خودم باشم، خوششانسم چون بههرحال توانستم آخرین اثر ایرج کریمی را فیلمبرداری کنم و بدشانسم چون با این آدم نازنین دیر آشنا شدم و زود از دستش دادم».
«نیمرخها» فیلمی است که از نظر سوژه و درونمایه با احساسات و زندگی تجربه شده یک هنرمند واقعی مرتبط است و از نظر بیانی متأثر از آموزهها و تخصص هنرمندی هوشمند است که در اوج صداقت همه توانایی خود را در طبق اخلاص گذاشته و به سراغ تماشاگر رفته است. شاید مهمترین نقش کارگردان هنرمند، هوشمند و فرهیخته فیلم که عاشق سینماست همین باشد که ضمن طراحی دقیق میزانسنها و همفکری در تدوین، بتواند پشتصحنهای صمیمی و پویا در پروژه بیافریند و از نیرو و دانش همه عوامل استفاده نماید. سینما کاری است جمعی و به گفته کوبریک با یک جمع صمیمی بهتر به نتیجه میرسد (نقل به مضمون).
اینجاوآنجا عوامل فیلم در مصاحبهها و درددلهایشان از قرارگرفتن فیلم در گروه «هنر و تجربه» گله کردهاند. به نظر میرسد که این گلهها بیشتر از آنکه مربوط باشد به انتخاب آثار و چینش فیلمهای «هنر و تجربه»، به امکانات سینمای ما برای انتقال برخی از آثار از گروه «هنر و تجربه» به پرده اکران وسیع تجاری و بالعکس مرتبط است، به این معنا که درصورتی که اثری هنری است ولی میتواند با درآمد بالا (و نه فقط سود) چرخهای سینماهای نمایش دهنده و سیستم پخش را بچرخاند باید بتوان سینمادار را متوجه امکانات بالقوه آن کرد و شیوه نمایش را در بخشی یا تمام سینماها تغییر داد، همانطور که در صورت عدم جذابیت یک اثر برای اکران عمومی و تجاری باید پیشبینی لازم برای تسهیل انتقال آن به گروه «هنر و تجربه» را انجام داد.
نیمرخ ها» آخرین ساخته ی زنده یاد ایرج کریمی روز پنجشنبه پانزدهم بهمن ماه، در برج میلاد اکران شد. اکران این فیلم با حاشیه های بسیاری رو به رو بود از جمله فرش قرمز پر اشک و آه آن که در راستای فوت کارگردان و حضور اعضای خانواده ی او(از جمله مادر و خواهر او) و دوستان نزدیکش شکل گرفت.
«نیمرخ ها» در جای درست خود اکران شد، گروه هنر و تجربه. زنده یاد کریمی، تجربه ی سالها نقد و مقاله نویسی در نشریات معتبر سینمایی را داشت و بینش ژرف و نگاه موشکافانه او به فیلمنامه نویسی اش نیز راه یافت. «نیمرخ ها» فیلمنامه ای شاعرانه – فلسفی دارد و شخصیت پردازی وفضاسازی اش در پرداخت نیز منتج از همین فیلمنامه است.
فیلم داستان عشق است، داستان زندگی است و مرگ، داستان تقابل ها، داستان عشق ها و دوست داشتن ها؛ بنابراین بیش از آن که در آن به داستان بگردید باید به دنبال مانیفست باشید و به دنبال فرم. فیلم شخصیت محور است و نه داستان محور، فیلم، فیلم شخصیت هاست، از مهران (بابک حمیدی) گرفته تا بانو (رویا نونهالی) و ژاله (سحر دولتشاهی). فیلم تقابل عشق و نفرت، جنگ و صلح، نیکی و بدی، دوست داشتن و دوست داشته شدن و ... است میان این سه نفر که علاوه بر کشمکش با یک دیگر مدام در حال کشمکش با خودند. مرد شاعرمسلک جوانی که در بستر مرگ است، زن عاشقِ او و مادر عاشق تری که می خواهد عشق پسرش تنها و تنها متعلق به او باشد. مرد جوانی که دوست دارد آینده ی دیگران را پس از مرگش انتخاب کند، همسرش که از آینده فرار می کند و مادر که فکر می کند می تواند پسرش را از مرگ نجات دهد. فیلم بیش از آن که به دنیای بیرونی شخصیت هایش بپردازد به دنیای درونی آن ها توجه دارد. «نیمرخ ها» دارای گسست های زمانی تلطیف شده ایست، زمان ها به هم گره می خورند تا پازل شخصیتی کاراکترها تکمیل شوند و تأثیر گذر زمان بر انسانها و زندگی شان را نظاره گر باشیم. به موازات روایت اصلی، روایتی هم از زمان حال به تصویر در می آید از دو موزیسین که در موقعیت مکانی ثابتی درحال تمرین یک قطعه موسیقیایی هستند. ناگاه با ورود عشقِ سابقِ مهران، صدا، به آپارتمان، داستان ها به هم گره می خورند و فیلم به زمان حال می رسد و بازگشتِ ژاله از سفر و آمدن شیرین به خانه و ... .
فیلم طولانی است و متناسب با فضا و داستانش ریتم کندی دارد. این کندی ریتم در مورد این فیلم اتفاقاً اصلاً بد نیست و حتا شاید لازمه ی چنین فیلمی چنین ضرباهنگی است اما شاید بهتر آن بود که ازدواج دوم ژاله را نمی دیدیم. کاش فیلم با مرگ مهران به پایان می رسید. کاش دیگر شاهد خاطره بازی ها و بازگشت دوباره ی زن به خانه نبودیم، کاش اصلاً همسر دوم او به فیلم وارد نمی شد، حتا شاید همایون هم می توانست از فیلمنامه حذف شود و در حد یک نام یا خاطره از او نامی برده می شد.
فیلم بشدت تأثیرگذار است که البته بخش عمده ای از این تأثیرگذاری وام گرفته از ضایعه ی درگذشت کارگردانش بر اثر سرطان است و مضمون اصلی «نیمرخ ها» که مقوله ی «سرطان» است. کریمی درد و رنج های مهران را تجربه کرد و درگذشت و به همین جهت فیلم در فضایی سنگین و تأثرآور اکران شد. به شخصه در طول نمایش فیلم در سالن کاخ جشنواره به شدت تحت تأثیر مساله ی مرگِ کریمی بودم؛ گویا جنس فیلم از دنیای درونی او نشئت می گیرد و به همین سبب به شدت ملموس و باورپذیر است و مخاطب را به همذات پنداری وامی دارد. طراحی صحنه و لباس فیلم درخشان است. هارمونی رنگ های سرد و مُرده در فیلم کاملاً مشهود است، حتا بادکنکهایی که در جشن تولد مهران می بینیمشان سفید و آبی کمرنگ اند. همه جای خانه بوی مرگ می دهد و این شخصیت ها و وقایع اند که شاید بتوانند گرد مرگ را از خانه پاک کنند، مثلاً بانو جان که با پتوی سرخ و لباس های سرخوشانه اش وارد می شود و قرار است سردی فضا را در هم بشکند. چهره پردازی کار به نظرم تا حدودی اغراق آمیز است خصوصاً در رابطه با کاراکتر مهران.
بازی ها درخشان اند. بابک حمیدیان نقش دشواری را ایفا می کند و در کنار او حضور پررنگ سحر دولتشاهی ستودنی است. رویا نونهالی شاید مناسب ترین گزینه برای ایفای نقش بانو است. نگاه هایش، حضورش و نحوه ی دیالوگ گویی اش که بازتاب دهنده ی موقعیت شغلی او نیز هست همگی باورپذیر از آب درآمده اند. بازیگران فرعی کار همچون بهاران بنی احمد، سام قریبیان و هومن سیدی نیز بازی های خوبی دارند.
«نیمرخ ها» با توجه به فضا و داستانش شاید تأثیرگذارترین فیلم ایرج کریمی باشد، آن هم فیلمی که چند ماه پیش از مرگش ساخت.
فیلم «نیم رخ ها» در شیراز تحلیل شد/بررسی آخرین اثرسینمایی کریمی
شیراز- نشست نقد و بررسی فیلم «نیم رخ ها» به کارگردانی زنده یاد ایرج کریمی با حضور بابک حمیدیان بازیگر و علی حضرتی، تهیه کننده در سالن سینما هنر و تجربه برگزار شد.
به گزارش خبرنگار مهر، در این نشست که پس از نمایش فیلم برگزار شد بابک حمیدیان با بیان اینکه از بازی در آخرین اثر زنده یاد ایرج کریمی خوشنود است گفت: در دوره ای که مشغول بازی در این فیلم بودم نمی دانستم که کریمی با چه شیطنتی به من نگاه میکند ولی بعد متوجه شدم که به همه ما رکب زده بود و داشت خودش را نگاه میکرد که آرام آرام به زوال می رفت البته در طول کار ماسکی از فانتزی و طنازی به چهره داشت که باعث می شد ما متوجه نشویم که با چه مشکل مهیبی دست و پنجه نرم می کند.
وی در مورد ایفای نقش یک بیمار سرطانی در این فیلم گفت: با تجربه ای که در این سالها داشته ام گونه های مختلف بازیگری را تجربه کرده ام و در هر کار تازه ای از آموخته هایم استفاده می کنم ،البته با حال و هوای فردی که دچار سرطان شده نا آشنا نبودم چون متاسفانه دوست عزیزم زنده یاد مجید بهرامی بازیگر تئاتر مدتها با بیماری سرطان مبارزه کرد و من در سال های آخر عمرش در کنار او بودم و احوال او را از نزدیک می دیدم. مجید بهرامی الگوی زنده من در ایفای این نقش بود و من در شروع بازی در فیلم نیم رخ ها آن را به وی تقدیم کردم.
علی حضرتی تهیه کننده فیلم نیم رخ ها هم در این نشست سینمایی با گرامی داشت یاد و خاطره ایرج کریمی افزود: پس از اتمام فیلم تا رسیدن به اکران نیم رخ ها روزهای سختی را گذراندیم و جای خالی ایشان در مراسم نقد فیلم بسیار خالی است. باعث افتخار من است که آخرین غزل ایرج کریمی در سینما نصیب ما شد و اعتقاد دارم فقدان ایشان قطعا لطمه بزرگی به سینمای شاعرانه ایران است. ایرج کریمی آداب برخورد حرفه ای در تولید سینما را به ما یاد داد و فرهنگ جدیدی در سینمای ایران باب کرد.
حضرتی در خصوص آخرین نظرات کارگردان در باره این فیلم گفت: فیلمی که الان مشاهده می کنید آخرین نسخه ای بود که ایرج کریمی تایید کرد اما قرار گذاشتند که از بیمارستان که مرخص شدند حتما در تدوین فیلم چند تغییر اعمال شود اما متاسفانه فرصت این تغییرات هرگز پیش نیامد و ما به احترام ایشان سلیقه خودمان را در فیلم دخالت ندادیم و همان نسخه را به نمایش گذاشتیم.
عباس بیاتی، منتقد سینما هم در ابتدا به بررسی شخصیت و کارنامه ایرج کریمی پرداخت و گفت: کریمی از آن دست هنرمندانی بود که هرکاری را که خودش میخواست انجام می داد نه هرکاری که از او می خواستند. وی کارش را با نقد و ترجمه شروع کرد و کسی که کار بقیه هنرمندان را نقد میکند قطعا خودش به سینما و هنر اشراف دارد به همین دلیل حتی در اولین فیلم هایش با تجربه و تبحر کامل به ساخت فیلم اقدام کرد.
وی در خصوص سینمای مورد علاقه کریمی گفت: کارگردانان زیادی در جهان تلاش کردند که زبان شعر را وارد سینما کنند و در ایران هم افرادی چون سهراب شهید ثالث به چنین سینمایی روی آوردند اما بسیاری از این فیلم ها هرگز دیده نشدند. کریمی در فیلمهای از «کنارهم می گذریم» و «باغ های کندلوس» به این ژانر روی آورد و در نیمرخ ها کامل ترین اثر خود را ارائه داد.
در ادامه این نشست علیرضا عیسوی، مجری- کارشناس فیلم نیم رخ ها را به هایکو شبیه دانست و گفت: کارگردان با طراحی صحنه مینیمال و شخصیتهای اندک به مضامین بزرگی چون عشق، مرگ و زندگی می پردازد و در این راستا موفق شده مهم ترین دغدغه های انسان را در واپسین لحظات زندگیش به نمایش بگذارد و هرچند فیلم می توانست با تدوینی بهتر ریتم مناسب تری پیدا کند اما با فوت کارگردان این فرصت از دست رفت
«نيم رخ ها» به وصيتنامه مي ماند
گفت وگو با هوشنگ گلمكاني درباره ايرج كريمي و آخرين اثرش «نيم رخ ها»
اعتماد| وقتي از نقد فيلم در سينماي ايران حرف مي زنيم قطعا يكي از نخستين نام ها هوشنگ گلمكاني است. او سال هاست كه در حوزه سينما مي نويسد و سال هاست كه دبيري شوراي نويسندگان مجله فيلم را بر عهده دارد. گلمكاني در اين گفت وگوي كوتاه درباره ايرج كريمي، نقش او در سينماي ايران و البته آخرين ساخته او «نيم رخ ها» حرف زده است. ايرج كريمي تابستان امسال بعد از مدت ها درگيري با بيماري در حالي از دنيا رفت كه مراحل فني آخرين اثرش «نيم رخ ها» را به پايان برده بود. «نيم رخ ها» در جشنواره سي و چهارم در بخش مسابقه پذيرفته نشد و اين عدم انتخاب واكنش هايي را در پي داشت. بسياري معتقدند در آخرين ساخته ايرج كريمي كه يك حديث نفس به شمار مي رود، نوعي پختگي مشهود است.
بسياري معتقدند ايرج كريمي منتقد و فيلمساز با هم متفاوت هستند. شما هم چنين عقيده اي داريد؟
قايل شدن تفاوت بين ايرج كريمي نويسنده و ايرج كريمي فيلمساز، شوخي است. هر دو ايرج كريمي هستند. اما به هر حال ايرج سال هاي بيشتري را صرف نوشتن كرد و حجم نوشته هايش بسيار بيشتر از فيلم هايش است: به همين دليل بيشتر به عنوان نويسنده شناخته شده تا فيلمساز. اما پرونده و كارنامه فيلمسازي او هم خيلي كوچك نيست. شش فيلم بلند، چند فيلم كوتاه، ميني سريال و تعدادي تله فيلم ساخته، فيلمنامه نوشته و خيلي از سينماگراني كه در تمام عمرشان فقط كار سينمايي كرد ه اند چنين كارنامه اي ندارند. ايرج در هر دو بخش فيلمسازي و نويسندگي جدي بوده است.
پس به نظر شما اين دو بخش كار حرفه اي ايرج كريمي به هم نزديك هستند...
بله! به نظرم خيلي هم به هم نزديك هستند. شخصيتي مثل احمد شاملو شاعر درجه يكي بود ولي كارنامه سينمايي اش هيچ شباهتي به هويت شاعري او ندارد و به قول خودش «كارنامه بردگي» بود. او به جز مستندهاي معمولي مردم نگاري، چندين فيلمنامه براي فيلم هاي ايراني نوشته اما نمي شد تشخيص داد اينها را همان شاملوي شاعر بزرگ نوشته، در حالي كه كارنامه ايرج كريمي در حوزه نويسندگي به كارنامه فيلمسازي اش نزديك است
فكر مي كنيد مي توان براي ايرج كريمي در سينماي ايران نقشي قايل شد؟
كارنامه سينمايي ايرج كارنامه تاثيرگذاري نبود. در واقع وقتي از نقش حرف مي زنيم منظور تاثيرگذاري است. به دليل نوع فيلم هايي كه او ساخته همه شان نمايش هاي محدودي داشتند و اين نمايش هاي محدود امكان تاثيرگذاري را از هر اثري مي گيرد. اما ايرج كريمي نويسنده، در تماشاگران نخبه سينما بسيار تاثير گذار بوده و به هر حال يكي از منتقدان درجه يك سينمايي ما در سه دهه اخير بوده است. خيلي ها از او آموخته اند و از اين طريق روي وجهي از سينما تاثير گذاشته است.
فكر مي كنيد درگذشت ايرج كريمي تا چه حد بر مواجهه مخاطبان با آخرين اثر او يعني «نيم رخ ها» تاثير خواهد گذاشت؟
به نظر من واقعا آدم نمي تواند به طور كامل خودش را در اين موقعيت قرار بدهد كه اگر ايرج نمرده بود چه نگاهي به فيلم مي داشت. اين امكان پذير نيست. ما نمي توانيم خودمان را مثلابه جاي تماشاگري آرژانتيني بگذاريم كه اين فيلم را مي بيند و نه ايرج را مي شناسد و نه مي داند كه مُرده است. اين يك موقعيت فرضي است. ما نمي توانيم چنين موقعيتي داشته باشيم. اما اگر احساسات را كنار مي گذاريم «نيم رخ ها» فيلم بسيار متفاوتي در كارنامه ايرج است. ايرج كريمي بيش از هر كسي ديگر به وضعيت جسماني و سلامت و بيماري خودش آگاه بود. در تمام سال هاي بيماري هيچ وقت نديدم ناله كند و هميشه با خنده و شوخي از وضعيت بيماري اش حرف مي زد: از روند مراحل درمانش گزارش مي داد و قضيه را احساساتي نمي كرد. ولي ما كه نمي دانيم در خلوت او چه مي گذشته است. به هر حال طبيعي و مشخص است كه «نيم رخ ها» يك جور حديث نفس است و به نظرم پيداست كه او مي دانسته اين آخرين فيلمش است.
نوعي پختگي در فيلم «نيم رخ ها» مشهود است. به ويژه در وجه شاعرانه فيلم...
قطعا. اين شاعرانه ترين فيلم ايرج كريمي است. ايرج شاعر هم بود. در فيلم «چند تار مو» برخي از شعرهايش از زبان يكي از شخصيت هاي فيلم خوانده مي شود، اما اين شاعرانگي در مضمون و ساختار فيلم هاي قبلي اش خيلي آشكار خودش را نشان نمي داد. اما اين بار مضمون و ساختار هم شاعرانه است. خيلي طبيعي است: يك هنرمند شاعر كه مي داند مرگش نزديك است اين فيلم را ساخته است. «نيم رخ ها» مثل يك وصيتنامه مي ماند اما چه خوب است كه ايرج در لحن و ساختار فيلمش خيلي احساساتي و سوزناك نشده است. چون خيلي ها در اين شرايط جسمي و بيماري كه مرگ را به خودشان نزديك مي بينند، ممكن است بخواهند از زمين و زمان انتقام بگيرند، همه را نقد كنند. ولي ايرج در اين فيلم اين كار را نكرده است. نوعي خلوص روحاني در «نيم رخ ها» مشهود است.
فكر مي كنيد بشود ميزان استقبال از «نيم رخ ها» را پيش بيني كرد؟
نه! لااقل من پيشگو نيستم! چون آنقدر جمعيت و تماشاگران سينما - به خصوص در سال هاي اخير- برايم غيرقابل پيش بيني شده اند كه هيچ چيز را نمي توانم حدس بزنم. هر واكنشي به فيلم ايرج ممكن است. اما از يك چيز مطمئنم: اينكه بيشتر عكس العمل ها تحت تاثير مرگ ايرج خواهد بود كه نمي دانم اين خوب است يا نه. با اين حال وقتي تلاش مي كنم احساسات را به زحمت از خودم دور كنم باز هم به اين نتيجه مي رسم كه «نيم رخ ها» بهترين فيلم ايرج است، هرچند «از كنار هم مي گذريم» و «چند تار مو» را هم دوست دارم.
خيلي ها نسبت به عدم انتخاب «نيم رخ ها» در بخش مسابقه نقد داشتند و دارند. نظر شما چيست؟
سابقه جشنواره فجر نشان داده كه بخش اصلي مسابقه اش روي سينماي بدنه متمركز است: سينمايي كه براي تماشاگر انبوه فيلم مي سازد. «نيم رخ ها» فيلم تماشاگر انبوه نيست. فيلم سينماي بدنه نيست و چقدر خوب است كه گروه هنر و تجربه به وجود آمده براي اين گونه فيلم ها. اين هم بخشي از سينماي ايران است و كم كم دارد فراگيرتر و مهم تر هم مي شود. شايد بيست سال پيش چنين امكان و چيزي ضرورتي وجود نداشت. اما از دهه اخير اتفاقي كه با رواج تكنولوژي ديجيتال شروع شده ضرورت توجه به اهميت اين بخش از سينما بيشتر احساس مي شود. جاي فيلم ايرج كريمي در سينماي بدنه و بخش مسابقه آن نوع فيلم ها نيست: نبايد رقابتي هم با آنها داشته باشد.
شما سال ها با ايرج كريمي دوستي داشتيد و البته از منتقدان برجسته سينماي ايران هم هستيد. امروز وقتي اسم ايرج كريمي را مي شنويد چه چيزي به ذهن تان متبادر مي شود؟
در اين لحظه: حسرت! حالاكه ايرج مرده، تنها چيزي كه مي توانم بگويم اين است كه وقتي اسم ايرج كريمي مي آيد حسرت مي خورم. تحليل كارنامه او بحث مفصل و ديگري است كه قبلاهم درباره اش نوشته ام اما در اين لحظه، حس حسرت با من است.
نشست نقد و بررسی فیلم «نیمرخ ها» برگزار شد/ جای همیشه خالی آقای کارگردان
گروه هنر و تجربه، نشست نمایش و نقد فیلم نیمرخ ها به کارگردانی مرحوم ایرج کریمی را در خانه هنرمندان ایران برگزار کرد.
عصرایران - جلسه نقد و بررسی فیلم «نیمرخ ها» به کارگردانی زندهیاد ایرج کریمی، شب گذشته، 9 خرداد با حضور علی حضرتی (تهیهکننده)، شورا کریمی (آهنگساز)، سیامک کالینژاد (طراح صحنه) و شاهین امین (منتقد) در خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
بعد از نمایش فیلم برای مخاطبان و در ابتدای جلسه نقد و تحلیل، امین به جای خالی ایرج کریمی اشاره کرد و گفت: در کنار هم آخرین ساخته ایرج کریمی را دیدیم. او برای خیلیها که به سینما علاقهمندند نام بسیار معتبری است. منتقدی که برای نسل ما که در دهه شصت با سینما آشنا شدند متر و معیار بود. حتی اگر برخی فیلمهایی را که می پسندید یا نمیپسندید را دوست نمیداشتیم. اما برای همه کسانی که سینما را جدی دنبال میکردند نظر او حائز اهمیت بود . بی تردید نسلی از سینمایینویسان، سینماگران و سینمادوستان مدیون او هستند. مطالب تئوریک درخشان او در ماهنامه فیلم و نشریات دیگر جز صفحات موثر بود و به یاد ماندنی تاریخ مطبوعات ایران است. به نظرم ایرج کریمی بیش از یک فیلمساز ، در سینما یک اندیشمند بود. روحش شاد.
در ادامه امین با ورود به بحث فیلم و فضای حاکم بر آن افزود: همه قصه فیلم در یک خانه میگذرد که هیچ شباهتی به خانههای معمول ندارد . مخاطب به سرعت درمییابد که همه اتفاقات و صحنهها چیده شده است. خانه در نیمرخها بیشتر شبیه یک برزخ است، یک مکان موقتی که شخصیتها پس از آن به بهشت میروند یا جهنم .طراحی صحنه کمینهگرا ، رنگها و نورپردازی و حرکات دوربین هم کاملا در خدمت فضا و روایت مورد نظر فیلمساز است .»
کالینژاد در تکمیل صحبتهای امین، پیرامون شکل بصری صحنه توضیح داد: درواقع ما با توجه به قصه و فیلمنامه به جای اینکه به یک خانه برسیم، به یک جهان رسیدیم که شاید بشود نامش را برزخ گذاشت، جهانی که از نگاه بیماری که رو به زوال است. به همین دلیل آکساسوار مینیمال انتخاب شد.
امین پیرامون زوایای شخصیت مهران، با بازی بابک حمیدیان گفت: به طور کلی نیمرخها زوایای مختلف نگاه یک بیمار رو به مرگ را به تصویر کشیده است. بر همین مبنا مخاطب به هیچ وجه با فضایی رئال روبهرو نمیشود. فیلم تکلیف خود را از همان ابتدا با تماشاگرش مشخص میکند . نیمرخها هیچ ارجاع بیرونی ندارد و همه اتفاقات حول محور مهران است و روایت در یک دنیای خودبسنده جریان دارد . مهران بیماریست به شدت خودشیفته که حتی برای روزهای بعد از مرگش هم تصمیم میگیرد. به نوعی همه آدمها هم مجذوب او هستند و همهچیز در فیلم با مهران تعریف میشود. جهان فیلم شاید مورد پسند مخاطبی قرار بگیرد یا نگیرد، اما این جهان احتیاجی به ارجاعات بیرونی ندارد.
امین در ادامه در پاسخ به سئوالی حدیثنفس بودن یا نبودن فیلم را چندان مهم ندانست:پس از پایان تولید ، فیلم از فیلمساز جدا میشود. این که فیلم حدیث نفس هست یا نیست شاید فقط برای نزدیکان مرحوم کریمی مهم باشد ،اما در نگاه به به خود اثر تفاوتی ایجاد نمیکند .ما در نیمرخها با کارگردانی روبهرو هستیم که با همین بیماری از دنیا رفته است و قطعا زمانی که در حال ساخت آن بوده، به بیماریش آگاهی داشته . قضاوت این که فیلم چقدر حدیث نفس هست یا نیست نه در توان من است نه موضوعیت دارد.
حضرتی در ادامه بحث به محتوای اصلی قصه اشاره کرد: به اعتقاد بنده با توجه به گفتوگوهایی که در پیشتولید داشتیم، نیمرخها در تعریف مرگ و در ستایش زندگی است . در دل زندگی هم عشق قطعا مهمترین بخش است . در تعریف مرگ تدریجی هم شخص دچار خودشیفتگی میشود. آدم محتضر خود را کانون توجه دنیا قرار میدهد. نیمرخها متشکل از دو بخش قبل از مرگ مهران و بعد از آن است که در بخش دوم فیلم هنوز آثار خودشیفتگی بیمار را داریم اما با تعریف در ستایش زندگی ، همپوشانی دارد. ایرج کریمی در فیلم سعی کرد به این اتفاق دوقطبی اشاره بکند.
امین در ادامه صحبت حضرتی توضیح داد: البته فیلم در بخش دوم و ورود کاوه نشان میدهد که او هم یک مریض است و شاید باز هم در مسیر مرگ باشد. در واقع به دایرهای میماند که از آن گریزی نیست. البته در فیلمهای قبلی ایرج کریمی چون « از کنار هم میگذریم» و «باغهای کندلوس» مساله مرگ وجود دارد و او متوجه مرگ در آثارش بوده ولی اینکه نیمه دوم میتواند در ستایش زندگی باشد یا نه جای بحث دارد.
کالینژاد در پاسخ به سئوالی راجع به توجیه و کارکرد پرده در فیلم گفت: به علت فضای تعلیق و عاشقانه این نکته در فیلمنامه ذکر شده بود که پرده حتما وجود داشته باشد تا اینگونه مهران و ژاله یک خلوت عاشقانه برای خود داشته باشند .در واقع پرده امکانی بود برای بازگشت به کودکی ژاله .
شورا کریمی هم با یادی از ایرج کریمی گفت: من مانند دیگر دوستان با مرحوم کریمی ارتباط نداشتم اما در تمام طول مدتی که کار کردیم هرلحظهاش برایم مانند یک کلاس درس بود. ایشان همه پیشنهادات را به ما میگفتند و با تمام دانش وسیع خود نظرات ما را میشنیدند و بررسی میکردند . مرحوم کریمی در عین استادی و تسلط به کار، دست ما را باز میگذاشتند و دوست داشتند که خلاقیت ما را ببینند. گرچه که به دقت میدانستند چه چیزی میخواهند.
(گزارش: سوگند نیازمند/ عکس: یاسمن ظهورطلب)
معرفی کارگردان
ایرج کریمی زاده ۱۳۳۲در تهران کارگردان، فیلمنامهنویس و منتقد سینمای ایران بود. او فارغالتحصیل رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی تکنیک تهران) بود. کریمی چند کتاب سینمایی را نیز ترجمه کردهاست. او يكی از منتقدان برجسته سينمايی ايران بود كه در ماهنامه سينمايی فيلم نقدهای بسياری چاپ كرد. ایرج کریمی اگر چه دانشآموخته مهندسی مکانیک از دانشگاه امیرکبیر بود ولی اشتغال در این رشته را به خاطر علاقه به سینما رها کرد.پیش از آنکه منتقد فیلم شود، در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بهعنوان کارشناس سینمایی کار کرد و در این کانون چند فیلم کوتاه نیز ساخت. پس از آن سالها در مجله فیلم نقد مینوشت و سهم بهسزایی در پیشرفت عرصه نقد سینمایی داشت، او همچنین چندین کتاب سینمایی نیز به فارسی ترجمه کرد. کریمی در تلویزیون با فیلم بلند «آهنگ پنهان» به عنوان کارگردان در سال ۱۳۷۰آغاز به کار کرد. در سال ۱۳۶۹فیلمنامهنویسی «سفر جادویی» ساخته ابوالحسن داودی و در ۱۳۷۰، فیلمنامهنویسی «بهترین بابای دنیا» به کارگردانی داریوش فرهنگ را بر عهده گرفت. شروع کار سینمایی او فیلم «از کنار هم میگذریم» به عنوان کارگردان در سال ۱۳۷۹بود. «چند تار مو» را در ۱۳۸۲بر اساس فیلمنامهای از خودش کارگردانی کرد و فیلم «باغهای کندلوس» را در سال ۱۳۸۳ساخت. در سال ۱۳۸۵ «نسل جادویی» را کارگردانی کرد که سالها در انتظار پروانه نمایش بهسر برد و سرانجام بدون فرصتی برای اکران عمومی، در شبکه نمایش خانگی توزیع شد. پس از این فیلم به مدت چندین سال امکان و فرصت ساخت فیلم جدیدی را پیدا نکرد و تلاشهایش در این راه با بنبست روبهرو شد، تا این که در سال ۱۳۹۳و پس از ۸سال فیلم «نیمرخها» را کارگردانی کرد.
او که از بیماری سرطان مغز استخوان رنج میبرد ۱۱شهریور سال ۱۳۹۴درگذشت.
یادداشت علی حضرتی (تهیهکننده):
«نیمرخ ها» آخرین ساخته زنده یاد ایرج کریمی، در روزگاری ساخته شد، که هنوز امید داشتیم او سرانجامی مثل سرنوشت قهرمان تراژیکش نخواهد داشت. او داشت اتوبیوگرافی خودش را میساخت و از پیش دیده بود انگار، آنچه ما بعدتر با مرگ او دیدیم. این فیلم روایتی است با تخیلی شاعرانه، اما از منظری واقعی. مرگ در افسانهایترین و زیباترین شکلش، باز هم مرگ است و به گاهِ حادث شدنش حتی در قاب سینما، واقعیتش چنان بر سرمان هوار میشود، که گویی فرقی بین تخیل و حقیقتش نیست. کریمی، تجلی عشق در موسیقی، در سکوت، در زن، در مرگ و در هستی و نیستی را با قابهای خلوت «نیمرخها» به تصویر میکشد؛ ایرج خان کریمی، پراکندگی افکار آدمی و در عین حال سیالیتش در حرکت بین رویا و واقعیت را محترم میشمارد، رفتار آدمی را با همه نقصانهایش از پنجرهای عاشقانه نظاره میکند و به رخ ما میکشد، و امروز نمایش این فیلم در غیاب او، بغضی در گلوی سینماست، که مواجهه با آن گونههایمان را تر خواهد کرد. ایرج کریمی، «تو مشغول مردنت بودی» و ما ندانستیم، که این فیلم را روزگارانی بی تو تماشا میکنیم.]
.
منابع
http://www.aecinema.ir/movie/%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7/
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%DB%8C%D9%85%E2%80%8C%D8%B1%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7
http://www.haftmag.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%86%DB%8C%D9%85-%D8%B1%D8%AE-%D9%87%D8%A7/
https://www.salamcinama.ir/post/q9a989ry1xlx1k0/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%AE-%D9%87%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%90-%D8%A2%D8%AF%D9%85-%D9%87%D8%A7
http://www.mehrnews.com/news/3663816/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%86%DB%8C%D9%85-%D8%B1%D8%AE-%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%B4%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%AB%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C
http://www.magiran.com/npview.ahttp://www.asriran.com/fa/news/471516/%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%AE-%D9%87%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D8%AF-%D8%AC%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%84%DB%8C-%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86