نقد فیلم لطفاً مزاحم نشوید
گردآوری از گارگین فتائی
.
کارگردان
محسن عبدالوهاب
تهیهکننده
محمد احمدی
نویسنده
محسن عبدالوهاب
بازیگران
باران کوثری
حامد بهداد
افشین هاشمی
هدایت هاشمی
محسن کاظمی
شیرین یزدانبخش
موسیقی
فردین خلعتبری
فیلمبرداری
محمد احمدی
تدوین
سپیده عبدالوهاب
توزیعکننده
مرکز گسترش سینمایی مستند و تجربی
مدت زمان
۸۲دقیقه
کشور
ایران
زبان
فارسی
لطفاً مزاحم نشوید فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محسن عبدالوهاب و تهیه کنندگی محمد احمدی ساخته سال ۱۳۸۸است.
این فیلم در تاریخ ۲۸مهر ۱۳۸۹بر روی پرده سینما رفته و در ۵۹روز نمایش ۲۳۰میلیون تومان فروختهاست.
موضوع فیلم
این فیلم با سه اپیزود در مورد زندگی در تهران است. اپیزود اول دربارهٔ اختلاف یک زن و شوهر است و اپیزود دوم مربوط به یک روحانی و اپیزود سوم داستان تعمیر کاری ست که به همراه نوزادش برای تعمیر تلویزیون به خانهٔ پیر زن و پیر مردی میرود.
جشنوارهها
فیلم لطفاً مزاحم نشوید در بیست و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر (۱۳۸۸) توانستهاست سیمرغ بلورین در بخش نقش دوم زن (شیرین یزدانبخش) و دیپلم افتخار در بخش نقش اول مرد (هدایت هاشمی) را دریافت کند.
نقد فیلم
نگاهي مستند گونه در زمرهي فيلمهاي شهري
ارغوان اشتراني / شبکه ايران
تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي
"لطفا مزاحم نشويد"فيلمي اپيزوديک در ژانر واقع گراي اجتماعي است. دردسته بندي ريز انگارانه تر مي توان فيلم را در زمرهي فيلمهاي شهري قرار داد. روايت فيلم از منظر داناي کل، در اختيار دوربين کنجکاو و بازيگوشي است که به زيبايي در پايان هر اپيزود با يکي از شخصيت هاي اپيزود بعدي همراه مي شود و ماجرايي تازه را در شهر پر هياهوي تهران به تصوير مي کشد.
ظاهرا قرار بر اين بوده که نگاه دوربين در همه جا، نگاهي مستند گونه باشد که البته اين اتفاق در برخي پلانها به فراموشي سپرده شده است، خاصه پلانهايي که زن و شوهر اپيزود اول داخل ماشين هستند. در اپيزود اول، دوربين پشت در بسته ي آپارتماني که از آن دعواي زن وشوهري به گوش مي رسد مانده است. آپارتماني که اگر چه در آن با گلي مزين است اما مکاني براي آرامش نيست. در بسته انگار از همان ابتداي کار به ما مي گويد: "حريم خصوصي، چارديواري اختياري، لطفا مزاحم نشويد."
مرد اين قصه يک مجري تلويزيوني است که شعارهاي برنامه اش راطوطي وار ازبر مي کند. روزنامه نگاري که به خاطر پول، حرفه اش را کنار گذاشته و اگرچه ادعاي فرهنگ دارد، اما در محيط خانه با زنش برخورد فيزيکي کرده است. او براي حفظ موقعيت، نقش بازي مي کند، از زنش مي خواهد که حجاب اسلامي رارعايت کند و مي گويد که در عروسي دوست زنش حاضر نخواهد شد. بدين ترتيب در اين اپيزود به زيبايي تقابل هاي اصلي و فرعي به تصوير کشيده مي شوند و باکدگزاريهاي به موقع و ظريف، جهت گيري اثر در وزن دهي به تقابل برتر مشخص ميشود.
يکي از اين تقابل ها، تقابل سنت- مدرنيته است که خود منجر به تقابل زن-شوهر و در ديد کلي تر منجر به تقابل زن- مرد، شده است. مردي که ادعاي فرهنگ و مدرنيته دارد، برخورد فيزيکياش با زن را با اشاره به سنت تاريخي ستم به زنان، توجيه مي کند. در بعضي جاها به نظر مي رسد او بيشتر از اينکه به فکر دلجويي از همسرش باشد، به فکر اين است که آبرويش در مطبوعات خدشه دار نشود.
اين مرد که در رانندگي آن قدر ناوارد است که در هنگام شروع حرکت خاموش ميکند، با اين تفکر که زن ممکن است تصادف کند، ماشين را از او مي گيرد تا خودش رانندگي کند. اين در حالي است که در نماهايي در گذشته، ديده ايم که زن، در حاليکه ديدش به خاطر جلو کشيدن روسري محدود است با حرکتي سريع دورميزند و با تيک آف راه مي افتد. بدين ترتيب تناقض پذيرش مدرنيته و نيز داشتن تفکرات سنتي با نگاهي نرم به سخره گرفته مي شود.
از سوي ديگر در شخصيت مرد، پذيرش برتري داشتن ثروت بر فقر درتقابل فقر-ثروت، باعث پذيرش غيرخود بر خود در تقابل خود- نقاب شده است. از تقابل هاي فرعي اثر مي شود به تقابل راست- دروغ اشاره کرد. مرد دچاررفتارهاي ضد و نقيض است، مثل نقل و نبات دروغ مي گويد و به اين ترتيب در نظر مخاطب حقير و خوار جلوه مي کند.
در اپيزود دوم، با روحاني ساده دلي آشنا مي شويم که از شهرستان به تهران آمده و دفتر ازدواج و طلاق زده است تا درآمد بيشتري کسب کند اما پولش را زده اند. به اين ترتيب به تقابل امنيت- عدم امنيت اشاره مي شود.
جالب اين است که دزد قصه که با تلفن با روحاني در ارتباط است، در حاليکه هرگز ديده نمي شود، خودش تبديل به يک کارکتر مي شود. کاراکتري که خودش دچار تناقضات رفتاري عجيبي است. او از سويي روحاني را مسخره مي کند و براي پس دادن شناسنامه ها از او 300هزار تومان پول طلب مي کند و از سويي دلش نمي آيد او را اذيت کند وشناسنامهها و موبايل و کيف پول خالي او را در صندوق پستي دفتر کار او مياندازد. البته همين جا يک عدم منطق وجود دارد. اين که يکي از مدارک تانشده و همچنين کيف پول و موبايل از مدخل صندوق پستي قابل عبور نيست.
در صورتي که با کمي دقت اين عدم منطق ميشد با دادن اطلاعات تصويري يا ديالوگي به مخاطب، نظير اين که دزد، در صندوق را باز کرده و مدارک را گذاشته و يا انتخاب صندوقي که مدخل ورودي بزرگتري دارد، قاعده مند شود.
مطلب جالبتر در مورد دزد اين قصه اين است که از روحاني تقاضا مي کند براي مادر پيرش تلفني روضهي ابوالفضل بخواند و مي گويد چون پولش حلال نيست دوست ندارد آن را براي مادر دم مرگش خرج کند و بار آخرت او را سنگين کند.
در اين اپيزود تقابل فقر-ثروت با برتري يافتن ثروت در دنياي مدرن به پيروزي بي مذهبي بر مذهب منجر شده است. از سوي ديگر در اين اپيزود شاهد اين هستيم که روحاني صيغهي طلاق را بين زن و شوهري که ظاهرا هر روز به او مراجعه مي کنند جاري نمي کند. بدين ترتيب در اين داستان تقابل زن-شوهر به صورت فرعي تصوير مي شود اما به خاطر عدم پرداخت، عقيم مي ماند.
همچنين شاهد اين هستيم که اين روحاني صيغه ي ازدواج را بين پسر جوان و زن ثروتمند مسني که به او مراجعه کرده اند نمي خواند چرا که فکر مي کند زن، خام پسر جوان شده است. در اين خرده داستان، شاهد اين هستيم که تقابل فقر-ثروت سبب پيروزي بي عشقي بر عشق و نقاب بر خود در منظر پسر جوان شده است.
از سويي شاهد اين هستيم که شاگرد روحاني، او را نصيحت مي کند که تهران جاي موعظه کردن نيست و او را تشويق مي کند که کارش را انجام دهد و پولش را بگيرد و به کار مردم کار نداشته باشد، اما روحاني که از شهرستان آمده هنوز پذيرش بي چون و چراي ثروت بر فقر را نپذيرفته و تسليم شاگرد، نميشود. با اين المان تقابل شهربزرگ- شهر کوچک تصوير ميشود.
بدين ترتيب، در اين اپيزود به جاي تکيه بر تقابل هاي اصلي اپيزود اول، تقابل هاي اصلي جديدي به چالش کشيده مي شوند و تقابل هاي اصلي اپيزود اول (مثل تقابل زن-مرد) اغلب يا فراموش مي شود و يا به صورت تقابلي فرعي تصوير مي شوند (مثل تقابل سنت-مدرنيته).
اشاره به تقابل سنت- مدرنيته تا حدودي در ديالوگهاي زن ثروتمند مسن در آمده است، به اين ترتيب که از درد دل او با روحاني مي فهميم که علت تمايل او به اين جوان، ابراز عشق و محبت کلامي جوان است و زن در زندگي سابقش اگر چه شوهري داشته که بر طبق سنت پول به خانه مي آورده و نيازهاي مالي زن را تامين مي کرده است اما از وجود جاي خالي عشق و خصوصا محبتهاي کلامي در زندگي اش رنج برده است. اپيزود سوم به زندگي پيرزن و پيرمردي مي پردازد که دچار فوبياي اجتماعي شده اند. يعني از ترس اين که دزد به آنها آسيبي نرساند، از تعميرکارتلويزيون مي خواهند که از پشت در به تعمير تلويزيون بپردازد و او را به خانه راه نمي دهند. مرد تعميرکار که بچه ي شيرخواره اي همراه دارد، معتاداست و زنش او را ترک کرده است. بدين ترتيب در اين اپيزود تقابل اصلي، تقابل فوبيا- احساس امنيت است و تقابل زن-شوهر به شکل تقابل فرعي در مي آيد.
تقابل هاي زن-مرد، سنت-مدرنيته، فقر- ثروت و خلاصه تقريبا تمام تقابل هاي اصلي و فرعي اپيزود اول و دوم به طور کامل فراموش مي شوند. اگر اپيزود سوم هم به نوعي در خدمت به تصوير کشيدن تقابل هاي اپيزود اول و دوم مي بود و تناقضات بي شمار جامعهي دچار شيزوفرني اجتماعي ما راتصوير مي کرد، مي شد اثر را يک اعتراض تمام عيار کم نقص به شرايط اجتماعي فعلي دانست، البته در حال حاضر هم مي توان انديشهي محوري اثر را همين عنصر اعتراض نرم و غير شعاري در نظر گرفت، خاصه اين که در هر اپيزود به فصلي از زندگي بشري پرداخته شده است: جواني، ميانسالي و کهنسالي. به هر حال، "لطفا مزاحم نشويد"اگر چه از ايرادات غير قابل اغماض تهي نيست اما به لحاظ فرمي و روايي نکات قوتي دارد که مخاطب را از ديدنش پشيمان نمي کند.
این فیلم که در سه اپیزود روایت میشود مجموعهای از اتفاقاتی است که طی یک روز در شهر تهران رخ میدهد.
از ویژگیهای این فیلم اولین حضور محسن عبدالوهاب به عنوان كارگردان مستقل است.
وی قبلاً با رخشان بنیاعتماد همكاریهای فراوانی داشت و این فیلم هم متاثر از همكاری با بنیاعتماد با رویكردی اجتماعی قصه خود را تعریف میكند.
ویژگی مثبت دیگر این فیلم استفاده از ساختار و فرم اپیزودیكی است كه در هر اپیزود یك داستان مستقل معرفی میشود و هر اپیزود هویت مستقل خود را دارد اما در عین حال این سه اپیزود با هم مرتبط هستند و در انتهای هر اپیزود شخصیت اصلی و قهرمان داستان به اپیزود بعدی اضافه میشود و یك زنجیره دراماتیكی خلق میكند.
یكی دیگر از نقاط مثبت كار انتخاب بازیگران كار است كه خیلی هوشمندانه صورت گرفته است.
در اپیزود اول افشین هاشمی خوب بوده، در اپیزود دوم نیز «هدایت هاشمی» به نقطه عطف بازیگری این فیلم تبدیل شده و در اپیزود سوم نیز حامد بهداد بازی قابل قبولی از خود ارائه داده است و در كنار آن نابازیگران هم در این فیلم جواب دادهاند، چنانچه شیرین یزدانبخش از جشنواره فیلم فجر نیز جایزه مكمل زن را دریافت كرد.
نقشی كه هدایت هاشمی خلق كرده كمتر در آثار دیگر شاهد بودیم. تصویر روحانیت در سینمای ما بیشتر به وجوه سیاسی توجه داشته اما در اینجا هاشمی به خوبی توانسته است تصویر یك روحانی محضردار را بازنمایی كند.
در مجموع این فیلم فقدان اعتماد اجتماعی را بازگو میكند.
در اپیزود اول جدایی و اختلاف یك زن و شوهر كه ناشی از عدم اعتماد و یك نوع رفتار دوگانه در شخصیت مرد است كه این عامل باعث میشود ظاهر و باطن او با هم فرق كند.
در این فیلم به نوعی یك نوع هراس از دیگری در زندگی مدرن شهری را میبینیم كه ارتباط انسانی در آن در حال گسست است و هیچ اعتمادی وجود ندارد.
یكی دیگر از نقاط قوت این فیلم این است كه در بستری كاملاً اجتماعی طنز موقعیت ایجاد میكند، طنزی ناخواسته كه به بازنمایی معنایی اثر نیز كمك میكند.
فیلم سینمایی «لطفا مزاحم نشوید» اثر خوش ساختی است و ریتم كار كنترل شده است و شخصیتها جالب و جذاب هستند، نحوه فیلمبرداری بیشتر دوربین روی دست است و التهاب فضای داستان را به خوبی نشان میدهد و عجله و شتاب آدمها را به خوبی تصویر میكند و البته هر سه اپیزود مانند نخ تسبیه به هم وصل هستند و شلختگی در اپیزودها دیده نمیشود و كمیك بودن داستانها باعث میشود از تلخی كار كاسته شود.
بازی باران كوثری نیز اغراقآمیز است اما سایر بازیگران به دلیل سبقه تئاتری بازی قابل قبولی ارائه دادهاند.
نقد فیلم لطفا مزاحم نشوید با حضور محسن عبدالوهاب
لطفا مزاحم نشوید حس درونی من از زندگی درکلان شهر است
پس از نمایش فیلم لطفا مزاحم نشوید با حضور کارگردان این فیلم محسن عبدالوهاب در بعدازظهر روز یکشنبه 30 آبان ماه 1389در میان علاقه مندان به هنر سینما ، زاون قوکاسیان منتقد و مدرس سینما با اشاره به بیوگرافی عبدالوهاب گفت : این کارگردان که سابقه ی زیادی در سیمای جمهوری اسلامی ایران دارد، توانسته با این فیلم و به خصوص با فیلم های کوتاه لاخ مزار و همسران حاج عباس نگاه نویی را مطرح کند.
محسن عبدالوهاب پس از سخنان زاون قوکاسیان افزود: این فیلم با رویکرد به خشونتی که در شهر تهران جاری است، ساخته شده است. قصه های این فیلم از ادامه مجموعه خانه خورشید ایجاد شد و حاصل آن فیلمی است که اکنون روی پرده ملاحظه می کنید.
زاون قوکاسیان پرسید: تلخی هایی که در پایان قصه ها به صورت تک نماهای تلخ دیده می شود عمدی است یا نه ؟
کارگردان فیلم لطفا مزاحم نشوید در پاسخ به این سوال تاکید کرد: من معتقد بودم سلیقه عام و لحن فیلم اجازه می دهد تا تک نماهای آخر اپیزودها که نگاه تلخی دارد در فیلم وجود داشته باشد.
زاون با اشاره به بازی خوب بازیگران فیلم لطفاً مزاحم نشوید تصریح کرد: از نکات مثبت این فیلم انتخاب بازیگران تئاتر است که کمتر در سینما دیده شده اند و این نکته به باورپذیر شدن فیلم بسیار کمک کرده است و نقش اساسی در تأکید بر روی نقش ها و تاثیر آنها برروی مخاطب داشته است .
محسن عبدالوهاب افزود: مشکل است که بگوییم ما در نظر داشتیم جامعیت یک شهر بزرگ را نشان دهیم اما به ویژه از قبل تصمیم داشتیم که از یک زن و شوهر جوان شروع کنیم به شهر بیائیم در پایان شب به خانه بیائیم و با یک زن و شوهر پیر و بازنشسته فیلم را به اتمام برسانیم. من با توجه به مشکلات همه قشرها و درنظر گرفتن زندگی آنان سعی در درگیرکردن همه آدم ها با نقش های این فیلم داشته ام.
کارگردان فیلم "لطفاً مزاحم نشوید "خاطر نشان کرد: تعداد معدودی فیلم های چند قصه ای بعد از انقلاب ساخته شد مثل "دست فروش"مخملباف، "دایره"پناهی، "دعوت"حاتمی کیا . بسیاری از فیلم های چند قصه ای زمانهای یکسانی دارند ولی فیلم هایی هم هستند که قصه های آن زمان های متفاوتی دارند و این ملاک نیست که همه قصه ها زمان برابری داشته باشند.
کارگردان فیلم در مورد بهره گیری از فضای خارجی در این فیلم گفت : بین قصه روحانی و قصه آخر قصه ای بود که حذف آن به دلیل مشکلات مالی، سبب آسیب به فیلم شد و تمام فیلم را محدود به فضای داخلی شهر نمود. این قصه حذف شده کاملاً به فضای خارجی شهر می رفت و فضای داخلی فیلم را کم می کرد.
زاون قوکاسیان با اشاره به طنز فیلم افزود: در طول فیلم چاشنی طنزی وجود دارد که تمامی مسائل تلخ فیلم را به خوبی پیش می برد و تماشاگر با رغبت به تماشای فیلم می نشیند. این طنز نهفته در فیلم یکی از امتیازات فیلم است که به گونه ای در فیلم همسران حاج عباس هم وجود داشت.
کارگردان فیلم در موافقت با سخنان وی گفت: در این فیلم تمامی آدم ها خاکستری اند، ما در شرایطی زندگی می کنیم که ناخودآگاه در موقعیت های عصبی قرار میگیریم و این موقعیتی است که در کلان شهر در آن قرار می گیریم در حالی که ذاتاً و از لحاظ فرهنگی این گونه نیستیم. سعی کردیم این نکته را مدنظر بگیریم و نگاه متفاوتی داشته باشیم و طنز فیلم نیز حاصل این نکته است.
سعید احمدی پویا
اولین فیلم مستقل داستانی محسن عبدالوهاب، نگاه زیرپوستی به یک روز از زندگی در شهری مانند تهران دارد. فیلم سعیدارد با نشان دادن برشهایی از زندگی در این شهر، دوگانگی که در لایههای زیرین شهر، جریان دارد، به مخاطبش نشان دهد. این فیلم، قصهی آدمهای این شهر است که زندگی و عقاید آنها در موقعیتهای مختلف، تفاوت بنیادین دارد. شخصیت اصلی فیلم، شهر و خیابانهایش است که آدمهایش را در نظاماخلاقی خویش ، حل کردهاست و آنها را وادار میکند که دوگانگی حاکم بر مناسباتشهری را بپذیرند.باران کوثری و افشین هاشمی در فیلم "لطفا مزاحم نشوید"
فیلم از سه اپیزود تشکیل شده است. ساختار اپیزودیک فیلم، تلاشی برای نزدیک شدن فیلم به ساختار مستند است. این امر به سابقهی سیسالهی فیلمساز در سینمای مستند برمیگردد. فیلم قصد ندارد ماجرایی را به سرانجام برساند و یا شخصیتی خاص را بسازد، بلکه میخواهد سه برش از زندگی چند آدم معمولی در یک کلان شهر را به تصویر بکشد. داستان فیلم هر اپیزود و داستانش، مستقل از بقیه تعریف میشوند و تنها ارتباط این اپیزودها با هم، خیابانهای شهر است. در این خیابانها، هر روز آدمهای مختلف با داستانهایی متفاوت، از کنار هم عبور میکنند؛ بی آنکه بدانند که لایه زیرین زندگیشان، چه شباهت غریبی به هم دارد. شباهتی که ناشی از روح شهر است که در تمام زوایای زندگی آنها دمیده شدهاست. آخر داستان هر اپیزود، شخصیت داستان بعدی، از کنار شخصیت داستان فعلی میگذرد و مخاطب با این گذر، وارد داستان بعدی میشود.
قصهی اول، داستان زندگی خصوصی کریمزاده با همسرش روشنک است. کریمزاده مجری برنامهی پرمخاطبی به نام “یک سبد ستاره است. او به دلیل ملاحظات شغلی خود، ناگزیر به رعایت پارهای از محذورات! است. این رویه، سبب بروز اختلاف میان او و روشنک شدهاست. کریمزاده به این محذورات اعتقادی ندارد و برای باقیماندن در موقعیتشغلی، به آنها تن دادهاست.
آخر اپیزود اول، یک روحانی از کنار کریمزاده میگذرد و دوربین همراه داستان این آخوند خراسانی میشود. سارقی که مدارک داخل کیف این روحانی را سرقت کردهاست، در پشت تلفن ازروحانی میخواهد که برای مادرپیرش روضه بخواند. آن سارق به کسب مشروع اعتقادی ندارد و این دوگانگی، شیوهی گذرانزندگیاش شدهاست. آن روحانی هم خواستهی سارق را اجرا میکند، چون مدارک مردم پیش سارق است و به هرصورتی، باید بتواند ار سارق آنها را پس بگیرد.
این روحانی، سردفتردار محضر است. درآنجا موردی مشاهده میکند که پسرجوانی به خاطر پول، علاقمند به ازدواج با زنی میانسال است. داستان قبل،به بنبست رسیدن یک زندگی را نشان داد و این بخش، آغاز یک دوگانگی جدید را به تصویر میکشد.
شخصیت داستان بعدی، پیرزنی است که از کنار روحانی خراسانی میگذرد و مخاطب را با خود به خانهاش میبرد. پیرزن و شوهرش تنها در خانه زندگی می کنند و از این تنهایی هراس دارند. تلویزیونشان خراب میشود و مجبور میشوند تعمیرکار را به خانهی خود راه بدهند. آنها از روی هراس خود ، تعمیرکار را محبور میکنند از پشت حفاظ آهنی، تلویزیون را تعمیر کند. همچنین از روی اعتقاد خود، تعمیرکار را میهمان میدانند و خود را ملزم به پذیرایی ویژه ازش میدانند. تعمیرکار هم که اعتیاد دارد و همسرش ترکش کردهاست و با کودکش آمده است. کاراکتر تعمیرکار و کودکش، نقطهی اوج داستان است. تعمیرکار برای رفاه همسر وکودکش کار میکند. او وقتی کارش تمام شد، کودکش را جا میگذارد و این نقطهی اوج داستان دوگانگی در این شهر است.
در هر سه اپیزود، منفعت و بهبود اوضاع و احوال، هدف و ریشهی بنیادین کنشهای شخصیتهای داستانها بود. در ابتدا به نظر میرسد که این کنشهای اخلاقی شباهت بسیاری با نظریه “فایده گرایی” در فلسفهی اخلاق دارد. در این نظریه ، عنوان میشود که آثار و نتایج یک کنش، مهمتر از آن کنش است و کنشی که بیشترین سود و منفعت را داشته باشد و متضمن سعادت بشری باشد و درد و آلام بشر را کاهش دهد، یک فعل اخلاقی است. مفهوم لذت یا خوشبختی، مفاهیمی است که در این نظریه جایگاه ویژهای دارد. جان استیوارت میل متفکر انگلیسی سدهی نوزدهم، در اثر خود تحت عنوان “فایده گرایی”(Utilitarism) خاطر نشان میسازد که میل خوشبختی هر فرد، نعمتی برای آن فرد است ، بنابراین سعادت جمعی، نعمتی برای جامعهی انسانی است و افزایش فایده و لذت، معیاری اخلاقی برای رفتار انسانی محسوب میگردد. نکته مهم این است که منظور از سود و فایده، منفعتجمعی اکثریت است. به نظر می رسد که انسان های متوسط، اکثریت جوامع را هم تشکیل می دهند.شخصیتهای فیلم مانند کریمزاده، روحانی و .. همگی به قشر متوسط جامعه تعلق دارند و اخلاق و سلوک این دسته از افراد جامعه، زیر ذرهبین قرار گرفته است. در نظریه “فایدهگرایی” اخلاق متوسطان اینگونه تعریف میشود: تعیین مناسبات و روابط بر اساس کسب سود و دفع ضرر ، و البته قید این اخلاق دیگران هستند. . قرار نیست شخصی برای وصول به سعادت و خوشبختی، دیگران را آزار بدهد. کریمزاده برای وصول به زندگی آبرومند و لذت از آن، همسرش را آزار میدهد و با دوگانگی شخصیتی، به مخاطبانش توهین میکند. سارق برای گذران زندگیاش، روحانی را آزار میدهد. همچنین پیرمرد و پیرزن، برای لذت بردن از حس امنیت، تعمیرکار را آزار میدهند و این جریان در شهر ادامه پیدا می کند. هرشخصی برای رسیدن به منفعت بیشتر، اشخاص دیگر را آزار میدهد .
در نمای اول فیلم شهر نشان داده میشود و مشخص میشود که شخصیت اصلی این سه قصه، شهر است. شهری که فلسفهی اخلاق خاص خود را دارد و آدمهایش با مرام اخلاقیاش خو گرفتهاند. آدمهای این شهر، سعی میکنند برای منفعت بیشتر، هر رذیلت اخلاقی را برای خود توجیه کنند و با ردایی فاضل در جلوی همدیگر ظاهر بشوند. کریمزاده مجری توانمند و پیرمرد و پیرزن شهروندی میهماننواز و … هستند و بحث کرامت اخلاقی آنها، نقل دیگران است.
نگاه کارگردان در فیلم، همراه با طنزی تلخ همراهاست. در هر اپیزود، با خلق موقعیتهای طنز و به دور از اغراق، انحطاط این نظام اخلاقی را به تصویر میکشد. به عنوان نمونه در اپیزود اول، کریمزاده در جلوی کلانتری، نگران و مضطرب راه می رود و متن اجرای خود را تمرین میکند. متنی که به مخاطب یادآورد میشود که در زندگی اضطراب نداشته باشد! در همین اپیزود، در فروشگاه لباس، دختران از عکس گرفتن با کریمزاده شاد هستند و روشنک در اتاقپرو، کبودی زیرچشمش را در آینه نگاه میکند. در اپیزود سوم آوردن طپانچه توسط پیرمرد و عوضشدنش با هویه تعمیرکار و یا جاماندن کودکتعمیرکار در منزل پیرمرد و پیرزن ، نمونههایی هستند که با ایجاد موقعیت طنز، پوشالیبودن نظام اخلاقی این شخصیتها را نشان میدهد.
پایان فیلم، نگاه امیدوارانهای به این روند جاری در شهر ندارد. روز شب میشود و این روال، برقرار میماند. روحانی قول میدهد فردا صبح هم برای مادر سارق روضه بخواند و کریمزاده هم با روشنک دعوایشان موقتی خاتمه مییابد تا فردا صبح شعلهی آن دوباره روشن شود. در پایان، دوربین میان انبوه مردم میرود و سلوک اشخاص داستانش را نمونهای کوچک از اخلاق جمعی مردمی میداند که در خیابانهای این شهر، صبح را به شب میرسانند.
“لطفا مزاحم نشوید” فیلمی است دربارهی شهری که آدمهایش ، درها را بستهاند و حلقهی گل به روی در زدهاند تا مخاطب بداند که همه چیز خوب و خوش است و مزاحم نشود. اما اگر مخاطب سماجت به خرج بدهد و پشت این در و روبهروی حلقهی گل منتظر بماند، صدای جیغ و داد و دعوا را خواهد شنید!
امنیت اجتماعی
حسام کاظمی
فیلم اول مستقل محسن عبدالوهاب در عین سادگی به ما گوشزد میکند که به یکدیگر احتیاج داریم، به انسانهایی که در کنار ما هستند، نفس میکشند. صحبت از یک زندگی اجتماعی که در عین احتیاج به یکدیگر مشکلات فراوانی برای برقراری این ارتباطها وجود دارد و ما در پیله خودمان فرو رفتهایم.
لطفا مزاحم نشوید ایده جذابی داشته است. شاد بهتر باشد بگویم چند ایده جذاب که اغلب در یک سطح مانده و به عمق نرفته است. سیر داستان در مورد عدم احساس امنیت در یک زنجیره اجتماعی که با این حال اشاره میکنیم: «لطفا مزاحم نشوید؟»
در داستان اول مجری تلویزیونی (افشین هاشمی) در کنار نزدیکترین شخص زندگیش یعنی همسرش (باران کوثری) احساس آرامش نمیکند. با او رفتار بدی دارد و در هراس است که مردم جامعه به او طور دیگر نگاه کنند. مدام باید حواسش را جمع کند که کسی مزاحمش نشود و سری در مشکلات زندگیش نکشد. داستان دوم روحانی (هدایت هاشمی) به دلیل موقعیت اجتماعی خود با چنین مشکلی دست و پنجه نرم میکند. سارقی هم که وارد زندگی زوحانی شده است خود یک مزاحم به تمام عیار است. پیام مستقیم فیلم که گاه خیلی از رفتارها به مزاحمت حادی تبدیل میشود که میتوان طلب روضه کردن سارق برای مادرش از پشت تلفن را مثال زد.
داستان سوم موقعیت حادتر میشود و اساسا هر کدام از داستانها که جلوتر میرود موقعیت حادتر و ریتم کندتر میشود. در داستان سوم یک زوج پیر درست در فضا و حریم خانهاشان احساس امنیت نمیکنند. سن کاراکترها خود یکی از دلایل کند شدن داستان است. از جوانی به پیری سیر داستانی است که ریتم به این دلیل کند شده است.
در داستان سوم که داستان آخر هم میباشد تلقی فیلمهای آمریکایی را ایجاد میکند. زوجی که برای تعمیر وسیله منزلشان به یک تعمیرکار زنگ میزنند و تعمیرکار خود یک قاتل بالفطره است که همه چیز را برنامه ریزی کرده است. آنقدر زوج پیر داستانی احساس ناامنی میکنند که ناخودآگاه یاد چنین داستانهایی میافتیم. اما به جای اینکه تعمیرکار (حامد بهداد) با آن شمایل وارد شود در نوزاد خود را حمل میکند. داستان آخر با دو فضای قبلی متفاوت است. در این جا تعمیرکار هیچ مزاحمتی برای صاحب خانه ندارد و بالعکس این زوج پیر هستند که خود مزاحمان اصلی هستند. مزاحمت برای تعمیرکار از نظر انجام کار و وقت او ایجاد میکنند. اما این باور زمانی خدشه دار میشود که پیام فیلم پررنگتر میشود و وجه کلیشهای میگیرد. تعمیرکار در همان محل از مخدر استفاده میکند تا زوج پیر حق را به خود دهند.
عبدالوهاب میتوانست یکی از ایدهها را پرورش دهد و یک روایت منطقی را ارائه دهد یا اینکه از نظر روابط علی معلولی داستان طوری این سه داستان را در کنار هم روایت کند که انسجام خوبی پیدا کند. طنز جاری در اثر که از نوع پوچانگاره میباشد میتوانست در خدمت یک تدوین جذابتر باشد و یک اثر شسته رفته را شاهد باشیم. در زمینه سه داستان با یک تم به یاد فیلمهایی میافتیم که توسط کارگردانان مختلف کارگردانی شده است. هر کارگردان با نگاه خود یک تم را به فیلم تبدیل میکند اما در اینجا عبدالوهاب یک تم را با سه داستان خود در یک فیلم ارائه داده است.
آفیش آغازین شهری شلوغ وبی روح فاقد هر نوع زیبایی را به تصویر می کشد
این آفیش نشان می دهد کارگردان اهل گول زدن و بخیه زدن نیست.
اما موضوع فیلم خارج از شرایط اجتماعی امروز است اساسابه ریشه رنجها و دلتتگی هانمی پردازد.
تنها نمایشی ساده و دقیق از لایه های مختلف اجتماع که فصل مشترک همه آنها بن بست فقر ونامیدی و تنهایی است ارائه میدهد.
تنها به نمایش هر آنچه هست اکتفا میکند. من یاد تلخی فیلم یک اتفاق ساده سهراب شهید ثالث افتادم.
-روزنامه نگارانی هستند که تحت فشار فقر از اصول و پرنسیب های خود می گذرند
-کارگر فنی که برای فرار از رنج زندگی نا به سامانش به اعتیاد پناه می برد و تنها پیوند او با زندگی کودک شیر خواریست که قادر نیست رفتار او را نقد کند یا سوالی از پدر بپرسد.
-زندگی بی روح و ترسان وتنهای افرا د سالخورده جامعه که شب وروز را گم کرده اند و ترس بی پایان از عدم امنیت را باخود یدک می کشند همه ترس آنها به دلیل ناتوانی جسمی است . معلوم نیست اینهمه ترس از مرگ وقتی هیچ نیستی برای چیست؟"
-شهرستانی ساده دل در کسوت یک روحانی که در ازای دریافت بخشی از مال سرقت شده اش ،تا شب ناچار می شود روضه ابوالفضل برای مادر سارق بخواند.سارق پولی ندارد برای مادر پیرش روضه خوان به خانه ببرد.
-زن بیوه ای که مالامال از مهربانی است در حال لبریز شدن است . در جامعه سفره مهربانی اوخریداری نمی یابد . تنهایی و دلتنگیهای روزمرگی چنان او را کوبیده است که برای توجیه صیغه شدن با یک جوان تنگدست ،در حد یک دختر بچه استدلال می کند.
حاج آقا ماشین پایین منتظر است مرا به شمال می برد!
وصد البته جوانی هیچکاره ( توزیع کننده سی دی مجازوغیر مجاز) باز هم برای فرار از بن بست فقر به فریب زن بیوه اقدام می نماید. بازی شیرین ودلچسب لیلی فرهاد پور به عنوان اولین تجربه سینمایی اش ستودنی است.
اما پایان فیلم هیچ امیدی ؛ هیچ انتخابی؛ هیچ تغییری را ا نسخه نمی پیچد اگر آدم واقعگرا و صبوری هستید به دیدن این فیلم بروید.
فیلم به شدت واقع گرا و تلخ است و به سوژه هایی در گوشه هایی از اجتماع پرداخته که در حال حاضر به بخش های گمشده در درون شهر تبدیل شده اند. قصه، قصه سرگردانی آدم ها در دنیای امروز است که گویی هر یک بار سنگینی را به دوش می کشند و توان غلبه بر مشکلات را ندارند. تنهایی شکل گرفته در درون شخصیت ها با این که مشاغلی اجتماعی دارند بر کلیت فیلم سایه انداخته و آشوب و هیاهوی شهری و ترس و تنهایی انسان در برابر آن را به خوبی به نمایش گذاشته است. آدم های داستان از همان ابتدا در لحظه های پرتنش و پر التهاب به سر می برند و با این که در بخش هایی از فیلم مثل حضور هر روزه آن مرد و همسر و فرزندانش در محضرازدواج و طلاق آن روحانی به بهانه طلاق و بپا شدن بساط غذا و خوراکی سعی شده تا وجوهی کمیک در لا به لای فیلم به کار گرفته شود ولی همچنان آن ترس و دلهره اولیه در تمام لحظه ها وجود دارد و انگار همراه همیشگی شخصیت ها و مخاطبان است. روحانی فیلم (هدایت هاشمی) در تاکسی نشسته و راننده را که عصبانی و متشنج است به آرامش و صبر و فرستادن صلوات دعوت می کند در حالی که وقتی متوجه ربوده شدن کیف پول خود و همچنین اسناد و شناسنامه های موجود در کیف می شود، به نوعی پای به همان دلهره و اضطراب ها می گذارد تا این که رباینده کیف در مقابل برگرداندن شناسنامه ها خواندن روضه ای برای مادرش را از آن روحانی طلب می کند که شنیدن صدای دزد کیف از پشت تلفن و تلاش روحانی برای خواندن روضه ای که به گفته خودش سال هاست نخوانده و باید تمرین بیشتری برای خواندنش انجام بدهد نیز نوعی ارتباط گیری با بیننده است که از نکات جذاب فیلم به شمار می آید به واقع فیلم به طور ملموسی ماجراها را سر و سامان داده و ارتباط شخصیت ها که گرچه در نگاه اول بی ارتباط به یکدیگر به نظر می رسند را فصلی مشترک بخشیده است. توجه فیلم به اقشار مختلفی است که گاهی از نظرها دور مانده اند مثل تنهایی آن پیرزن و شوهرش که به فراموشی دچارشده و با رفتن پسرش از خانه در پی پیدا کردن یک مستاجر برای طبقه بالای خانه اش است و یا راه ندادن آن تعمیرکار تلویزیون(حامد بهداد) به درون خانه پیرزن، برخورد مردم نسبت به یک روحانی در کوچه و خیابان و یا زندگی یک مجری موفق تلویزیون که شهرت و اعتبارش به نوعی مانع و حریمی برای زندگی خصوصی اش شده و در مقابل رفتارهای هیجانی همسایه ها و مردم که در هر صورت مسبب اصلی ناراحتی برای همسرش روشنک است. در این میان نباید از نظر دور داشت بازی بازیگران و به ویژه بازی هدایت هاشمی در نقش آن روحانی را با استفاده درست از لهجه خراسانی که به خوبی توانایی هایش را به اثبات رسانده است و همچنین بکا رگیری دوربین روی دست که علاوه بر شکل مستند، تاثیر بسزایی در مفهوم جستجوی اجتماعی به وجود آورده است.
لطفا مزاحم نشوید عصیان تنهایی آدم هایی است که با وسواس بیشتری به وقایع اطراف خویش می نگرند و در این دنیای پیچیده به دور از هر گونه انتظاری به این تنهایی و پیامدهایش خو گرفته اند و این نوع تفکر را می توان در آثار کارگردان هایی مشاهده نمود که لایه های زیرین اجتماع و اتفاقات رخ داده نقاط مختلف شهر برای آنا ن از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است؛ در این میان کارگردان هایی مثل محسن عبدالوهاب روند داستان اجتماعی را جدی می گیرد و رنگ و لعاب دیگری به آن می بخشد تا حداقل فیلمی باآبرو در حوزه اجتماعی نیز در این سال های اخیر ثبت شود.
پرداختن به مسایل اجتماعی و دقیق شدن بر مشکلات زندگی اقشار مختلف، حاصل نگاه و علاقه مندی محسن عبدالوهاب کارگردان فیلم است که پیش از این تجربیاتی را در فیلم های اجتماعی و تقریبا موفق آن سال ها مثل نرگس، زینت، زیر پوست شهر، خون بازی و ... را در خود ثبت کرده و اینک با فیلم لطفا مزاحم نشوید که مستند گونه می نماید به میدان آمده تا با تاکید بر جزئیات، تصویری کلی را کنار بگذارد و بر ذهن مخاطب امروز که درگیر مسایل اجتماعی نیز هست تاثیرگذار باشد.
برای بینندگانی که به دیدن فیلم های پرشتاب و بدون قصه عادت دارند، به طور حتم تماشای یک فیلم با ریتم کند و آرام که قصد جزئی نگری در داستان های اجتماعی را دارد کسل کننده به نظر خواهد رسید و در نهایت به دلیل نداشتن تاب و تحمل، آن فیلم را به جریان روشنفکری و یا مخاطبان غیرعام منتسب می دانند وشاید هم وصله ندانستن را بر فیلمنامه نویس یا کارگردان بینوا بچسبانند ولی به هر حال ادامه یافتن هنر سینما و روند تولید و ساخت فیلم های سینمایی و به ویژه با موضاعت اجتماعی وابسته به نوع نگاه بینندگانی است که در سال های اخیر بیش از همه تماشاگر کمدی های نازل بوده اند و کمی تغییر در این دیدگاه و نظر می تواند به بقای این گونه فیلم ها کمک برساند.
] ای ترس تنهایی من [
نگارنده : ش.جیم
تنظیم کننده : محسن AB
چند روز پیش با جمعی از دوستانم به سینما سپیده رفتیم و به تماشای اولین فیلم مستقل محسن عبدالوهاب "لطفامزاحم نشوید"نشستیم.محسن عبدالوهاب پس از سالها تجربه مستندسازی و همکاری با کارگردان برجسته سینمای اجتماعی ایران، رخشان بنی اعتماد در فیلم های گیلانه و خون بازی حالا به استقلال سینمایی رسیده و اگرچه فیلم او نیز باز هم تحت تاثیر نگاهها و افکار خانم بنی اعتماد ساخته شده و ردپای این کارگردان ریزبین و هوشیار در آن دیده می شود اما روایت مستند گونه آن متاثر از فکر خاص محسن عبدالوهاب است.البته ساختار اپیزودیک اثر و نحوه چیدمان قصه ها و شخصیتها بر مستندگونه شدن فیلم کمک بسزایی کرده و اجازه نمی دهد که فیلم خیلی به وادی درام و ملودرام نزدیک شود و گویی روایت واقعی از یک روز تهران را در قالب سه زندگی و از سه نسل مختلف به تصویر می کشد.
وقتی کارگردان می خواهد از سینمای مستند به سینمای داستانی کوچ کند، باید زبانش را از لحن واقعی به لحن درام و هنری تغییر دهد و اگر نتواند با فیلمی خسته کننده و کسل کننده روبه رو خواهیم شد.
فیلم سه اپیزوده عبدالوهاب درست از همین زاویه ضربه می خورد و این ضربه خوردن خصوصاً در اپیزود اول و قسمتهایی از اپیزود دوم به وضوح نمایان است به ویژه اینکه دوربین روی دست فیلمبردار بر شدت این واقعی بودن و این مستند بودن پهلو می زند و روایت فیلم را دستخوش ریتمی کند و کسالت بار می کند و حتی مخاطب نمی تواند لحظه ای با شخصیت های این قصه همذات پنداری کند.
این اپیزود، قصه ی زوجی جوان است که زندگی آنها دچار اختلال و کشمکش شده . مرد مجری تلویزیون است و معروف و زنش از این ادا بازی های او رنج می برد و حتی کارشان به کتک کاری هم کشیده شده ؛ آن عینک دودی که تقریباً تا پایان اپیزود بر چشمان شخصیت زن قصه قرار دارد ، به نوعی بیانگر کردار پنهان همسرش است .خصوصاً جایی که وی در داخل اتاق پروف، عینکش را بر می دارد و مخاطب با چشمان کبود شده او روبه رو می شود و بطور موازی نوع برخورد دو دختر جوان با مرد قصه که می خواهند با او عکس یادگاری بیندازند و امضای مجری تلویزیونی را بگیرند. این تقابل در اولین نماهای فیلم هم عیان است ، این تقابل دیدنی ست؛ زنی از کردار مردش به ستوه آمده و قصد جدایی از وی را دارد در حالی که زنان مخاطب اجرای مرد قصه، مجذوب وی شده اند و حاضرند با جان و دل چند دقیقه ای را نزد وی سپری کنند. در این قسمت هر چه بازی افشین هاشمی دلنشین و باورپذیر است، بازی باران کوثری مصنوعی و فراموش شدنی ست و خیلی به چشم نمی آید.تعدد دیالوگ های این قصه و نحوه ادا کردن آن به گونه ای است که مخاطب ناخودآگاه به یاد فیلم مهم و چالش برانگیز "ده"عباس کیارستمی می افتد و شباهت هایی بین آن دو قائل می شود خصوصاً اینکه حجم زیادی از دیالوگهای بین زن و مرد در اتومبیل رد و بدل می شود .عاملی که مزاحم زن و شوهر قصه است، در واقع عدم درک جایگاه شغلی و اجتماعی مرد است.شغل مرد نسبتاً هنری و مردمی است و نمی توان انتظار داشت که شوهر خودش را از مردم جدا بداند، در واقع مجری تلویزیون جزیی از مردم و اجتماع است.البته مجری باید بتواند همان اجرایی را که جلوی ملیونها مخاطب دارد ، به نحو احسن جلوی همسرش اجرا کند.براستی مرد قصه اجرای خوبی جلوی همسرش ندارد و مرتباً پارازیت در رفتار و کردارش دیده می شود و دست روی همسرش دراز می کند و از طرفی می خواهد به زور برای او مانتو بخرد و لبان وی را خندان کند. مرد قصه نه مجری خوبی است و نه مدیر خوبی. به راستی که از وجود واقعی خود دور شده.جلوی مردم صرفاً ظاهرسازی می کند و نمی تواند این ظاهر موجه و آبرومند را به باطنش و جلوی همسرش در خانه منعکس نماید و این همان عاملی می شود که بین زن و مرد مزاحمت ایجاد می کند و نفاق و جدایی می آورد و رابطه زن و مرد داستان را به چالش می کشد. وقتی قصه روی دوش آخوند خوشدل خراسانی قرار می گیرد ، فیلم وارد اپیزود دوم می شود . هدایت هاشمی این نقش را آنقدر روان و یکدست ایفا می کند که براحتی توانست دیپلم بهترین بازیگر نقش اول مرد را از بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر دریافت کند. ُاین حاج آقا اسیر یک دزد شوخ و مشنگ می شود و اسناد و اموال و مدارکش به سرقت برده می شود ؛ در واقع تاکید فیلمساز بر این گرفتار شدن در جامعه است که می تواند گریبان یک فرد حتی مذهبی و بعضا معتبر را بگیرد.
البته تصویری که از قشر روحانی در این فیلم نمایان می شود، تصویری رئال و باورپذیر است و به هیچ وجه پیچیدگی این قشر جامعه را ندارد و گویی با یک فرد عام مواجهیم. این آخوند یک محضردار است که خطبه عقد و طلاق را جاری می سازد اما درست از لحظه ای که دوربین فیلم وارد محضر او می شود و با شمایل دو خانواده که یکی برای فصل و دیگری برای وصل آمده روبه رو می شویم، لحن فیلم به سمت فیلم های رخشان بنی اعتماد می رود و حالت زیرپوستی به خود می گیرد و بر تلخی روایت می افزاید. از این لحظه تا پایان اثر با فیلم قابل قبول و قابل تامل تری روبه رو میشویم که به شدت به زبان سینما نزدیک است. البته شوخی های کلامی دزد با آخوند قصه به صورت تلفنی گرچه شیرین و کمیک است و بعضا قهقهه های زیادی از سالن سینما بلند می شود اما هرگز از تلخی داستان نمی کاهد؛ جایی که زن مسن و جا افتاده می خواهد همسر مردی جوان و خوش تیپ شود که حاج آقا، وی را متهم به بوالهوسی و سر پیری معرکه گیری می کند و مانع عقد این دو می شود. از طرفی خانواده ای چهار نفره را می بینیم که گرچه ظاهراً پدر و مادر برای طلاق آمده اند اما در اصل عاشق همدیگرند و محضر را همچون پیک نیکی فرض کرده اند که برای خوشگذرانی و گذراندن وقت برگزیده اند. شوخی های دزد با آخوند قصه خیلی اضافه است و بعضاً توی ذوق می زند. در واقع فیلمساز می کوشد با زبان بی زبانی ، طعنه هایی تلخ به اوضاع نابسامان جامعه بزند و متذکر شود که حتی قشر روحانی جامعه هم امنیت ندارد و حتی بازیچه دست نا اهلان می شود.
در واقع از حاج آقا دزدی نشده است بلکه وی به سخره گر فته شده ؛ وقتی دزد وی را ترغیب می کند که برای بهبودی مادرش، روضه اباالفضل بخواند ضرب شصت کارگردان اثر برای مخاطب رو می شود. جالب اینجاست که این آخوند خیلی اهل وعظ و سخنرانی نیست و سرش در لاک خودش است.آنقدر سردر لاک خود فرو برده که براحتی بازیچه دست این و آن می شود البته نمی دانم چرا این شخصیت را شهرستانی انتخاب کرده ؛ شاید بدین دلیل که خواسته اشل قشر روحانی جامعه را محدود کند و خودش را مبرا سازد.
ولی من شخصاً این شخصیت روحانی را می پسندم چرا که بسیار خوشدل و باورپذیر تصویر شده و خیلی به سمت شعارزدگی واغراق پیش نمی رود ؛ در واقع فیلمساز به ظاهر درجه شخصیت آخوند داستانش را تنزل می دهد تا در باطن به بلندای نظر و عمق وجود والای او برسد. خرد شدن شخصیت واعتبار روحانی در گفتگو با دزد مقدمه ای ست برای پی بردن به سیرت پاک و صاف وی . امابرسیم به آخرین و به زعم من بهترین اپیزود فیلم "لطفاً مزاحم نشوید": قصه از این قرار است که پیرمرد و پیرزنی تنها در خانه خود زندگی می کنند که گویی پیرمرد خیلی اوضاع و احوال خوشایندی ندارد و مردی اش زیر سوال رفته ؛ آنقدر بر این خانه سردی و بی رمقی حاکم است که ترس و هراس سرتاسر وجود پیرزن را فرا گرفته و آنقدر بازی شیرین یزدان بخش در این اپیزود روان وسیال است که بدون شگ تاثیر بسزایی در دید مخاطب می گذارد. این هراسی که در پیرزن خانه موج می زند، بر گرفته از عدم امنیت جامعه است که حتی وی در خانه خود نیز امنیت ندارد. زمانی که تعمیرکار تلویزیون با بازی قابل قبول حامد بهداد به خانه آنها می آید، این وجه هراس و دلهره بیشتر نمایان می شود. البته شمایلی که فیلمساز از تعمیرکار تلویزیون به تصویر می کشد با کیف کار در یک دست و نوزاد بچه در دست دیگر، به نوعی سعی در سردرگم کردن مخاطب خود دارد. در واقع تعمیرکار ترسی ندارد ولی ذهن پیرزن بیمار شده چرا که از مردانگی شوهرش خبری نیست .به راستی که تنهایی بعضاً ترس آورد. این ترس پیرزن برخاسته از تنهایی اوست ؛ هرجا چراغی روشنه، ازترس تنها بودنه ، ای ترس تنهایی من ، اینجا چراغی روشنه. همان نوزادی که در دست تعمیرکارست خود نماد معصومیت و پاکی اوست ؛ گرچه در نمایی از فیلم پی می بریم که وی معتاد است ولی معتادی ست که بخاطر تنهایی و جدایی ازهمسرش به نوعی به بافور و منقل پناه برده . شاید شخصیت تعمیرکار خاکستری به نظر برسد ولی من شخصیت مثبتی از وی می بینیم؛ کمی بیاییم به ظاهر امور اکتفا نکنیم . به گفته وی: شیر خشک بچه ام را بنزین کردم وریختم در باک ماشینم.دیالوگی تلخ و گزنده که اوضاع نابسامان اجتماعی و اقتصادی جامعه طعنه می زند. همسرش وی را ترک کرده و اینک او با بچه اش (نماد پاکی و عصمت) به سرکارآمده تا آن حس تلاش و جنب و جوش به بچه اش منتقل شود و از او شخصیتی محکم و استوار بسازد. حضور نوزاد در محل کار پدر به نوعی انگیزه و اعتقاد در کار می آورد.شخصیت متزلزل و بیمارگونه ای که از پیرمرد خانه به تصویر کشیده می شود،در واقع نماد و استعاره ای از تزلزل اغلب خانواده های ایرانی بواسطه جدایی و طلاق پنهانی پدران و مادران است. فیلمساز با تصاویر فیلمش تاکید می کند که صرف حضور یک مرد نما در خانه کافی نیست و باید این مردانگی عیان شود و تلویحا به مخاطبان مرد فیلم تلنگر می زند که یک انسان نه تنها در جامعه بلکه در خانه و خانواده خود هم باید یک مرد واقعی باشد تا مبادا ذره ای ترس ،دلهره و هراس در عمق وجود اعضای خانواده رسوخ کند . این همان عامل مزاحم فیلم است که در هر سه اپیزود وجود دارد و نقطه عطف هر سه قصه است. نشناختن قابلیتهای خود و اطرافیان و بیگانه بودن از خویشتن.
.
منابع
بانک جامع اطلاعات سینمای ایران
فروش کل فیلمهای اکران شده در سال ۱۳۸۹
جشنوارههای فیلم لطفاً مزاحم نشوید
https://article.tebyan.net/143421/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%84%D8%B7%D9%81%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%A7%D8%AD%D9%85-%D9%86%D8%B4%D9%88%DB%8C%D8%AF
http://forum.cinemacenter.ir/thread2452.html
http://artesfahan.ir/PrintListItem.aspx?id=10578
http://www.cafenaghd.ir/movie-criticism-300298.html
http://barresh.blogfa.com/post-54.aspx
http://www.hozehonari.com/PrintListItem.aspx?id=10480
http://cloobcom.blogfa.com/post-11.aspx