نقد فیلم تیک آف
گرد آوری از گارگین فتائی
.
کارگردان
احسان عبدیپور
تهیهکننده
طهورا ابوالقاسمی
نویسنده
احسان عبدیپور
بازیگران
مصطفی زمانی
پگاه آهنگرانی
رضا یزدانی
سوگل قلاتیان
حمزه مقدم
موسیقی
محسن شریفیان
بابک شهرکی
فیلمبرداری
ساعد نیکذات
توزیعکننده
بامداد فیلم
تاریخهای انتشار
۶اردیبهشت ۱۳۹۶
کشور
ایران
زبان
فارسی
فروش گیشه
۱٬۱۱۰٬۳۸۹٬۰۰۰تومان
تِیک آففیلمی به کارگردانی و نویسندگی احسان عبدیپور و تهیهکنندگی طهورا ابوالقاسمی محصول سال ۱۳۹۴است. در روز ۳خرداد ۱۳۹۵مجوز این فیلم صادر شد.
سرمایه گذاران
بیمه رازی
مهتاب کرامتی
طهورا ابوالقاسمی
کارگردان
احسان عبدی پور : متولد سال 1359در شهر بوشهر است. نخستین فیلم سینمایی عبدی پور به نام « تنهای تنهای تنها » در سال 1391 ساخته شد و باعث شهرت او شد. دومین فیلم سینمایی او به نام « پاپ » هنوز اجازه نمایش نگرفته و « تیک آف » سومین ساخته سینمایی او محسوب می شود.
خلاصه داستان
تیک آف» داستان خود را با تکیهبر چندین شخصیت پیش میبرد که بهوسیلهٔ یک شخصیت مرکزی به نام فایز (مصطفی زمانی) به هم وصل شدهاند. فایز که بهعنوان راوی در فیلم حضور دارد با شکستهای زمانی مختلف ارتباط شخصیتها باهم و بخشهایی از گذشتهشان را بیان میکند و بهموازات مونولوگ های او وقایع به نمایش درمیآیند. داستان از جایی شروع میشود که پدر فایز در جریان شرطبندی تمام زندگی خود را در یک روز از دست میدهد. به هم ریختن زندگی آنها موجب مرگ مادر میشود و پس از ازدواج مجدد پدر، فایز و خواهرش آتنا (پگاه آهنگرانی) آواره شده به وضعیت فلاکت باری میرسند. فیلمساز روی تباه شدن آرزوهای فایز و آتنا تأکید ویژهای دارد. آتنا که رویای خلبانی را از بچگی در سر میپرورانده پس از بحران پیشآمده چند بار خودکشی کرده و اکنون هدفی جز پرواز و خروج از ایران در سر ندارد. فایز که در آستانهٔ ازدواج با دختر موردعلاقهٔ خود بوده پس از نابودی زندگیشان مجبور به ترک او میشود و بهجای دنبال کردن موسیقی به ساززدن در عروسیها روی آورده است. بازگشت یک دوست قدیمی به نام شیرزاد که او هم مانند فایز و آتنه از زندگی زخمخورده و چیزی برای از دست دادن ندارد باعث گردهم آمدن دوستانی میشود که همگی دردهای مشترک داشته و به شیوهٔ عجیب خود یکدیگر را درک میکنند.
نقد فیلم
ساناز رمضانی
هر شرطی به جز مرگ
اگر هنوز فیلم «تیک آف» را ندیدهاید، توصیه میکنم این متن را نخوانید، نه اینکه قرار باشد نقطه اوج داستان لو برود که اساساً «تیک آف» نقطه اوجی ندارد، بلکه بهاحتمال خیلی زیاد بعد از خواندن این متن به تماشای این فیلم نخواهید نشست. آیا «تیک آف» فیلم بدی است؟ در پاسخ باید گفت «تیک آف» یک فیلم خنثی است که میتوانست خیلی بهتر باشد، اما آنقدر خنثی است که احتمالاً نیمههای فیلم سالن نیمهخالی را ترک خواهید کرد و این در حق فیلمی که بیشتر در حوزه مستقل سینمای ایران جای میگیرد و فیلمساز خوبی هم دارد جفاست. ولی حقیقت این است که «تیک آف» در جذب مخاطب و درگیر کردنش در قصه ناکام است. احسان عبدی پور بعد از چند تجربه کاملاً مستقل «پاپ» و «تنهای تنهای تنها» این بار به سراغ چند جوان ناکام رفته و داستان آرزوهای کوچک و عقدههای قدیمی و بازیهای خطرناک و مخرب آنها را در «تیک آف» که در ابتدا قرار بود بانام «آه، ای عبدالحلیم» ساخته شود، روایت میکند.
داستان فیلم مانند دو کار قبلی عبدی پور در بوشهر میگذرد و علاوه بر بازیگران بومی، مصطفی زمانی، پگاه آهنگرانی و رضا یزدانی نیز در این فیلم نقشآفرینی میکنند که یکی از مهمترین نقاط ضعف فیلم همین نقشآفرینیها است. کاملاً مشخص است که مصطفی زمانی برای ایفای این نقش و رسیدن به گویش جنوبی تلاش بسیاری کرده است، اما در کنار این بازیگران بومی است که صحبت کردنش تصنعی و جبری به نظر میرسد. پگاه آهنگرانی و رضا یزدانی هم که انگار هیچ تلاشی نکردهاند. رضا یزدانی خواننده موفقی است و طرفداران خودش را دارد اما آوردن همان کاراکتر مرد خسته و تنهای همیشگیاش به سینما لزومی ندارد. پگاه آهنگرانی هم که انگار از بازیگری خسته شده و قصد مستندسازی در پیشگرفته، وگرنه اینهمه بازی بد، پشتبهپشت، چه دلیلی دارد. همین بازیهای ضعیف و ناهمگون است که موجب گسست در روایت «تیک آف» میشود. اساساً «تیک آف» فاقد انسجام و وحدت در ریتم و روایت است. فیلم با یک تدوین تند شروع میشود و خرده روایتهای فیلم را سریع پیش میبرد و بعد ناگهان کند میشود و از بیننده جا مِیماند و دوباره در پایان فیلم ریتم تندی میگیرد و قصه را به سرانجام میرساند. فیلم با صحبتهای راوی (مصطفی زمانی) درباره زندگی خودش و خواهرش شروع میشود و از پدری میگوید که در چند ساعت، خانه و ماشین و مغازهاش را بر سر میز رولت و شرطبندی باخته است و مادری که دق کرده است. تا اواسط فیلم هم این راوی است که از مصیبتهای خودش و دوستانش میگوید اما به ناگاه و با نزدیک شدن به پایان فیلم و رسیدن به نقطه صفر ماجرا راوی از سخن بازمیایستد و سکانسی که افتتاحیه فیلم بود تبدیل به نقطه بازگشت میشود.
اما متأسفانه عبدی پور از کارکرد راوی در جهت پیشبرد قصهاش خوب استفاده نکرده است و تمام بار معرفی کاراکترها و فضاسازی داستانیاش را به عهده او گذاشته است و به همین دلیل هم هست که کاراکترها نصفه و نیمه و معلقاند و هیچ ارتباطی با مخاطب برقرار نمیکنند. رابطه شکننده و پرتشنج فائز (مصطفی زمانی) و خواهرش آتنا (پگاه آهنگرانی) هیچ منطقی ندارد و دعواهایشان بیشتر شبیه دعواهای زنوشوهری است. دامون برادر کوچکتر این دو هم که کاملاً عضو اضافهای است در جریان روایت عبدی پور. از طرف دیگر، شیرزاد یا شیرو (رضا یزدانی) با ورود دیرهنگامش به داستان جرقه حوادثی را میزند که شاید در ابتدا جالب و جذاب باشد اما خیلی زود تکراری میشود. اینکه که شبنشینی دوستانه این گروه به بطری بازی مستانهای میانجامد که هرچه پیشتر میرود خطرناکتر میشود، ایده جذابی است؛ اما عبدی پور در پرورش این ایده آنقدر تعلل میکند و آنقدر این ماجراهای شبانه را کش میدهد که واقعاً برای مخاطب اهمیتی ندارد ماجراجویی تازه این دوستان چه چیزی است و فقط میخواهد برود سر اصل مطلب. این کاراکترهای سردرگم و پادرهوا هم شامل شخصیتهای اصلی ماجرا میشود و هم نقشهای فرعی و مکمل.
درواقع «تیک آف» بعد از کلی آسمون و ریسمون بافتن و مجبور کردن مخاطب به تماشای شرطبندیهای احمقانه این گروه کوچک تازه نقطه اوج داستانش را رو میکند. آتنا که در هیچکدام از این بازیها دزد نبوده و فقط حاکم بوده است، بعد از عزیمت شیرو تصمیم میگیرد تا خودش را به چالش بکشد و هواپیمایی باری را برای مدت کوتاهی به پرواز درآورد. مسیر داستانی که بهشدت شبیه فیلمهای هالیوودی است و بهشدت هم از الگوهای مشابه خارجیاش فاصله دارد. احتمالاً در یک اثر سینمایی جذاب، قسمت اعظم فیلم به این میگذشت که آتنا بقیه را به همراهی راضی کند، نقشهاش را بکشد، بالا و پایین کار را بسنجد، اما خیر همه این اتفاقات در یک سکانس از طریق راوی بیان میشود و بار دیگر اندک رابطه بیننده با اثری که تماشایش میکند قطع میشود. دوباره تکیه بیشازحد «تیک آف» به راویاش برای پیشبرد قصه، فیلم را منجمد و بیجان کرده است. عبدی پور فیلمساز خوبی است و این را در دکوپاژهای شلوغوپلوغش خوب نشان میدهد. دوربینش را هوشیارانه حرکت میدهد و ترسی از گرفتن کلوزآپهای پشت سرهم ندارد، مشکل اصلی «تیک آف» روایتی است که انگار قصد شروع شدن ندارد و وقتی هم که شروع میشود با همان اندک جذابیتی که دارد نمیتواند بیننده خسته و کسل شده را درگیر کند. برای یک بیننده عادی همه دکوپاژهای زیبای عبدی پور به چشم نمیآید و فقط همان روایت خستهکننده است که فیلم را برایش تعریف میکند.
اما برگ برنده عبدی پور، آشناییاش بافرهنگ جنوب کشور و خطه بوشهر است. موسیقی شاد و سرحال محلی، شوخیهای کلامی پرسروصدا و تکههای انگلیسی انداختن میان حرفها از نکاتی است که عبدی پور به لطف آشنایی کامل با این فرهنگ بهخوبی در فیلمش به تصویر میکشد. در حقیقت اندک فضاسازی که انجام میگیرد از همین طریق است و اوجش زمانی است که فائز مغموم و خسته از مصیبتهایش به مراسم عروسی میرود تا ساز بزند و آن نوای پرشور و هیجانانگیز موسیقی بوشهری در سالن طنین میاندازد و تضاد حال و هوا را با زندگی فائز و خواهرش به رخ میکشد. از طرف دیگر اغراق و بزرگنمایی که در فضاسازی و شخصیتپردازی عبدی پور وجود دارد کاملاً در جهت بازنمایی فرهنگی است که خودش آن را خوب میشناسد. اینکه دایی فائز از یک روستای کوچک در بوشهر، جوانیاش را در پاریس به کنسرتهای ژو دسن و متالیکا میرفته و همان شده که دیگر متالیکا گوش نداده از شوخیهایی است که احتمالاً حقیقت ندارند اما فرهنگ مرسوم را به نمایش میکشند.
در آخر باید بگویم «تیک آف» فیلمی است که مخاطبانش جوانان هستند، جوانانی که بهترین سالهای زندگیشان را پشت سر گذاشتهاند و اکنون در مرحله گذار هستند. «تیک آف» روایت پر افتوخیزی ندارد، گاهی از ریتم میافتد و خستهکننده میشود، اما قرار بوده خیلی جذابتر از چیزی که هست بشود. احسان عبدی پور فیلمساز مستعدی است که تاکنون نگاه ویژه و تفکر متفاوتش را در سه اثرش به رخ کشیده است.
ساخته قبلی احسان عبدی پور به نام « تنهای تنهای تنها » فیلم تاثیرگذاری بود که در هیاهوی فیلمهای پر ستاره سینمای ایران که اغلب در فضای آپارتمانی ساخته می شوند گم شد و آنطور که شایسته بود توسط مخاطب دیده شود. شاخصه اصلی آن فیلم دکوپاژ صحیح و علاقه کارگردان به فضای بیرونی و تسلطش به فرهنگ مردمان جنوب کشور بود که در فیلم « تیک آف » نیز این تسلط حفظ شده است.
عبدی پور در « تیک آف » بار دیگر تا جایی که امکان داشته از ثبت تصاویر درونی خودداری کرده و شخصیت های داستانش را به فضای بیرونی با دکوپاژی شلوغ منتقل کرده تا بتواند حس گرمای جنوب را به مخاطب انتقال دهد. وی در این راه از موسیقی های محلی نیز الهام گرفته و برخی از شخصیت های مکمل و داستانهایی که روایت می کنند نیز این نکته را به خوبی اثبات می کند که عبدی پور می داند چطور باید داستان فیلمش را با فضای فرهنگی مردمان جنوب کشور بسازد.
اما متاسفانه فیلمنامه و روایت داستان در « تیک آف » برخلاف ظاهر گرم فیلم نتوانسته جذابیت های قصه را بر پرده سینما حفظ کند. داستان فیلم که در لحظاتی بی شباهت به « باشگاه مشت زنی » دیوید فینچر نیست، با بطری بازی و شرط بندی های نابخردانه آغاز می شود که تداعی گر اتفاقات هیجان انگیز برای تماشاگر است اما ریتم کُند داستان و همچنین حضور راوی در داستان که گاهی حساس ترین لحظات فیلم را به جای نمایش در تصویر، بصورت گفتار روایت می کند عاملی شده تا داستان جسورانه عبدی پور در اجرا خنثی و بی رمق باشد.
داستان نشست های شبانه شخصیت های داستان در آغاز ایده جذابی است زیرا مخاطب می داند که قرار است بطری بازیهای دیوانه وار این افراد نتایج هیجان انگیزی به همراه داشته باشد اما در اواسط داستان متوجه می شود که نشست شبانه سهم بیشتری از داستان را اختیار کرده و بطری بازی نیز به ورطه تکرار افتاده که مشاهده چند باره آن در طول داستان مخاطب را خسته و ناامید می کند. شاید اگر عبدی پور توجه بیشتری به ضرباهنگ و کاستن از اضافه گویی شخصیت ها می داشت، فیلم سرحال تری را شاهد می بودیم.
عامل دیگری که روایت فیلم را دچار لکنت کرده، بازی های بد بازیگران فیلم می باشد که به باورپذیری داستان لطمه زده است. مصطفی زمانی تلاش زیادی کرده تا بتواند لهجه بوشهری را اختیار کند اما در عمل کاملاً متمایز با دیگر بازیگران محلی فیلم به شمار می رود و تماشاگر هم متوجه ضعف لهجه او می شود. پگاه آهنگرانی هم در ادامه بازیهای ضعیفش در دو سال اخیر، در « تیک اف » بازی ضعیفی از خود ارائه داده. حضور رضا یزدانی خواننده در فیلم نیز جز استفاده از شهرت این بازیگر و افزایش فروش احتمالی فیلم، توجیه دیگری نداشته است. یزدانی کاریزمای مرد تنها و خسته را از موسیقی اش به فیلم منتقل کرده و بصورت مستقل شاهد پرداخت شخصیت در او نیستیم و بازی او هم چنگی به دل نمی زند.
تجربه جدید کارگردانی احسان عبدی پور در دکوپاژ ، فیلمبرداری و ایجاد فضای گرم جنوب کشور موفق بوده و شایسته تحسین است اما زمانی که به فیلمنامه و کارگردانی می رسیم فیلم با انبوهی از مشکلات مواجه می شود که باعث طرد تماشاگر می شود. فیلمنامه عبدی پور بی شباهت به آثار تریلر هالیوودی نیست اما در اجرا به دلیل عدم تسلط کارگردان بر مفاهیم کارگردانی ژانر مذکور، باعث شده تا اتفاقات داستان « تیک آف » خنثی و بی رمق باشند. با اینحال اینروزها تماشای فیلم ایرانی که در فضایی خارج از آپارتمان ساخته شده و به دل شهر می زند، تجربه متفاوتی به همراه خواهد داشت.
دانیال حسینی
تیک آف» به لطف مهارت اجرایی خاص احسان عبدی پور در تک سکانسها گرم و جذاب به نظر میرسد. استفاده از لهجهٔ غلیظ جنوبی برای شخصیتها، وابستگی آنها به هنر و موسیقی جهانی که با محیط زندگیشان کنتراست جذابی ایجاد کرده است و دیالوگنویسی مبتنی بر شوخیهای کلامی رایج در منطقه جنوب کشور باعث شده مراودات شخصیتها در هر سکانس بهخودیخود جذاب باشد. البته عبدی پور به این مؤلفهها اکتفا نکرده است و ضمن استفاده از رضا یزدانی در نقش شیرزاد، از موسیقی هم بهوفور در فیلم استفادهشده است. همه این شگردها در کنار تدوین پرشتاب و متن پرتنش فیلم کلیتی را ایجاد کردهاند که توانایی بالایی برای درگیر کردن مخاطب دارد. اما مشکل فیلم از دل همین تلاش فراوان برای جذابیت قابلردیابی است چنانکه در لحظات مختلف نوعی تحمیل هیجان بیشازحد در رخدادهای فیلم حس میشود. شخصیتها در لحظات خاصی بدون دلیل موجه شروع به فریاد کشیدن میکنند و باهم درگیر میشوند درحالیکه این میزان عصبیت توجیه دراماتیک نداشته و از فیلم بیرون میزند.
محوریترین عنصر داستانی استفادهشده در فیلم شرطبندی مبتنی بر چرخاندن بطری و بازی دزد و حاکم است. اصل ایدهٔ استفاده از شرطبندی در میان شخصیتهایی که هرکدام به شکلی جدی از زندگی ضربه خورده و به حاشیه راندهشدهاند بهخودیخود انتخاب بدی نیست. تمایل برای پذیرفتن ریسک و انجام کارهای احمقانه میتواند ناامیدی و به آخر خط رسیدن را در آنها پررنگ کند اما نحوهٔ پرداخت این عنصر داستانی و مسیری که درنهایت برای شخصیتها خلق میکند در معنا سازی فیلم بیشترین نقش را دارد. عبدی پور تا حدی فکر شده با این مسئله برخورد کرده است. برای مثال در جلسات اول شرطبندی حکمهای احمقانهای مانند خوردن بنزین داده میشود اما هر چه پیش میرویم حکمها بهنوعی از عقدههای درونی شخصیتهای پرده برمیدارند و به برخوردهای اجتماعی ناخوشایند در زندگی آنها مرتبط میشوند. متأسفانه این روند تا انتها ادامه پیدا نمیکند و پراکندهگویی پایانی ارتباط با داستان را مختل میکند.
در چند سکانس به شکل مشخص روی مسائل معنوی دست گذاشته میشود. مثلاً آتنا از برادر کوچک خود میخواهد برایش دعا کند. برادری که نقش بسیار ناچیزی در فیلم دارد و این ناچیز بودن گذشته از مدتزمان حضور، در کارکرد روایی هم مشاهده میشود. به نظر میرسد چهرهٔ روشن و معصومانه برادر کوچک قرار است امید و معنویت باقیمانده در خانه را تعریف کند اما به دلیل توجیه نشدن روابط در سطح روایت، تلاش برای ایجاد لحظات معنوی فیلم را به دام مفهوم زدگی انداخته است. این گرایش در سکانس پایانی فیلم هم دیده میشود. جایی که آتنا نیازمند کمک هر چه سریعتر فایز است اما بهجای دنبال شدن این بخش از ماجرا شخصیتها به شکلی غیرمنطقی وارد گفتوگویی عاطفی با مایههای فلسفی میشوند که با کلیت فیلم ارتباط چندانی ندارد و بدتر از آن در همان سکانس بسیار غیرمنطقی به نظر میرسند. خوشبختانه این گرایش بهجز چند سکانس مشخص در باقی فیلم دیده نمیشود اما حضور بسیار پررنگش در سکانس پایانی مهمترین لحظهٔ شکلگیری ارتباط فیلم با مخاطب را گنگ و غیرقابل درک کرده است.
با همهٔ اینها «تیک آف» فیلمی است که درنهایت از دیدن آن پشیمان نخواهید شد. لحظات سرگرمکنندهٔ قابل قبولی در فیلم وجود دارد که میتوان از آنها لذت برد. توانایی فیلم در ساختن فضای جنوبی بهخصوص در بخشهایی که به گویش و خلقوخوی شخصیتها مربوط میشود قابلتحسین است. بهطورقطع فیلمنامه پایینتر از مهارتهای اجرایی عبدی پور قرار میگیرد. مشکل اساسی در طراحی مسیر داستان دیده میشود چنانکه شروع و میانه منطقی طراحیشدهاند اما پایان گنگ و نامرتبط به نظر میرسد. عبدی پور با همین دو فیلم نشان داده ذوق و زیباییشناسی منحصربهفردی دارد اما توجه بیشتر به چارچوب داستان میتواند تلاش افراطی او در جذاب کردن تک سکانسها را تعدیل کرده و کلیت کارهایش را در سطح بالاتری قرار دهد.
افشین علیار
منبعروزنامه هنرمند
نقد فیلم تیک آف, عقده گشایی چند جوان
تیک آف دومین فیلم احسان عبدی پور درباره ی عقده گشایی چند جوان است، جوانانی که در اوج ناامیدی و بلاتکلیفی می خواهند هر طوری شده به آرزوهای ازدست رفته شان برسند، در همان شروع فیلم تا دقیقه ی بیست تیک آف ضعف خودش را به مخاطب نشان می دهد، اساسا قصه پردازی در سینما ارجحیت خاصی دارد، قصه پردازی می تواند مخاطب را طوری سرگرم کند که ضعف در کارگردانی دیده نشود؛ اما تیک آف با اینکه می کوشد در بستر یک ملودرام اجتماعی به مخاطبش قصه ارائه بدهد اما ساختار قصه در تیک آف نمی تواند به هدف نهایی اش برسد اگر چه در بعضی از سکانس ها می تواند به درستی و به قاعده تصویری از شخصیت های فیلمش به مخاطب ارائه کند اما تمرکز عبدی پور در پرداخت به جزئیات باعث شده چرخۀ درام دیر به حرکت بی افتد، به طوری که با شروع فیلم و نریشن هایی که فائز می گوید قصه درگیر شخصیت پردازی می شود در موازات این شخصیت پردازی فیلمساز اصرار به پوچی شخصیت هایش دارد. همیشه نریشن از سوی شخصیت اول فیلم به عنوان دانای کل برای مخاطب جذابیت داشته اما تمرکز بیش از حد فیلمساز بر آشفتگی و خفگی شخصیت های فیلم به دلیل عقده های سربسته شان تا دقیقه ی شصت بی نتیجه می ماند، تا قبل از دقیقه ی شصت احساس می شود تیک آف چند سویه است اساسا رشته ی اصلی درام در شخصیت پردازی گم می شود و مشخص نمی شود که هسته مرکزی قصه چه کسی است، فائز- آتنا- حمزه- مسیح- دامون آیا این چند شخصیت افسرده حال می خواهند پایه و اساس این درام را شکل بدهند؟ خیر ، با ورود شیرزاد به قصه بستری فراهم می شود تا زخم های این چند شخصیت دهان باز کند. بطری بازی و شرط گذاری که از سوی شیرزاد پیشنهاد می شود نیروی محرکه یی برای چرخه ی درام می شود به طوری که تیک آف از ورود شیرزاد به یک جذابیت نسبی می رسد، جذابیتی میان چند جوان که شوخ و شنگی آنها باعث می شود سیاهی فیلم به روشنی برسد، اما چرا اینقدر دیر؟ این مهم ترین ضعف فیلم است چرا که مخاطب باید صبر داشته باشد تا قصه از آن افت دراماتیک و افسردگی خارج شود، اما در ادامه قاعده و چارچوب فیلم می توانست با بهره گیری از عقده های شخصیت هایش به یک قصه ی بکر تبدیل شود؛ به طور مثال شرط هایی که میان این چند شخصیت ردوبدل می شود به شدت سطحی است یعنی غیر از آتنا که در پایان فیلم آن تصمیم مهم زندگی اش را می گیرد سایر آدم های فیلم با شرط های دمِ دستی می خواهند عقده گشایی کنند ، شرط های بچه گانه یی مثل خوردن بنزین، شکستن شیشه ی مغازه یا دوستی با یک دختر در خیایان؛ این شرط های پیش پاافتاده نمی توانند برای تماشاگر متقاعد کننده باشد فضای اولیه ی فیلم و شخصیت پردازی آدم های آن که در افسردگی به سرمی برند یک باره تبدیل به شوخ و شنگی غیرقابل توجیه می شود، افسارگسیختگی و دیوانه بازی هایی که از شخصیت ها می بینیم اگر چه فضای غم آلود فیلم را می شکند اما این دلیل موجه یی برای گره افکنی فیلم نیست، چرا که وقتی در نیمه ی دوم فیلم این چند شخصیت را شوخ و شنگ می بینیم تلخی نیمه اول فیلم از بین می رود و فیلم تبدیل به یک نارسایی دراماتیک می شود، به طوری که فیلمساز در اوایل فیلم با بهره گیری از نریشن سعی دارد با استفاده از آتنا و حمزه و فائز گره افکنی کند اما حسرت و سیاهی در ارجاعات دیالوگی نمی تواند برای شکل گیری مختصات قصه فرمول مناسبی باشد، در اوایل فیلم این چند جوان حسرت کشیده و رنجور به نظر می رسند اما به محضِ ورود شیرزاد همه چیز صد و هشتاد درجه تغییر می کند و آن گره افکنی خفیفی که در نیمه ی اول می بینیم فراموش می شود؛ فیلمساز می توانست با پردازش بیشتری در بوجود آوری یک درام جذاب شخصیت هایش را وارد بازی های خطرناکی بکند، از سوی دیگر مخاطب هم از چنین فیلم هایی توقع بیشتری دارد به طور مثال شکستن شیشه ی مغازه به دلیل گرانی یک عینک و تحقیر شدن مسیح یک اتفاق پیش پاافتاده است یا مُشت زدن به صورت ساقی محله از سوی فائز یا بنزین خوردن حمزه شباهت به شرط بندی های بچه های بالغ نشده دارد، تیک آف دوسکانس مهم دارد که اولی به دلیل پرداخت اشتباهش که به کلیپ شباهت پیدا کرده تلف شده، شیرزاد به محفل قمار بازها می رود و بساط آن ها را بهم می ریزد که این دلیل عقده گشایی فائز و آتنا ست از پدرشان که زندگی اش را در قمار از دست داده اما این سکانس مهم که می توانست با یک میزانسن دقیق همراه باشد با تصاویری از نی انبان زدن فائز و خواندن شیرزاد تلفیق شده، سکانس دیگر عقده گشایی و به هدف رسیدن آتناست که سکانس پایانی فیلم است این سکانس به دلیل نوع پرداخت در فیلمنامه تاثیربرانگیز است فائز صدای آتنا را از پشت بیسیم برج مراقبت می شنود که در حال اوج گرفتن با هواپیماست و نمی تواند آن را کنترل کند عبدی پور با هوشمندی سقوط هواپیمای آتنا را به مخاطب نشان نمی دهد و این نکته مهم در پایان بندی فیلم محسوب می شود. اما وقتی مرکز اصلی فیلم بطری بازی و شرط بندی ست، مخاطب هم انتظار موقعیت های هیجان انگیزی را از فیلم دارد اما وقتی به این موقعیت ها درست پرداخته نشود مخاطب هم نمی تواند با فیلم همذات پنداری کند به طوری که عبدی پور در مهم ترین سکانس ها از نریشن استفاده کرده که این باعث شکاف در خط روایی شده از سوی دیگر اگر کارکترهایی مثل دامون یا دایی را از فیلم حذف کنیم هیچ اتفاقی برای تیک آف نمی افتد چرا که سکوت دامون یا جملات بی ربط دایی به شکل گیری درام کمکی نمی کند انگار فیلمساز به دلیل کمبود عناصر در فیلمنامه از این دوکارکتر استفاده کرده است، وجود کارکتری مثل شیرزاد که بهتر می بود بیشتر روی آن تمرکز می شد به فیلم خدشه وارد کرده ؛ تمامی این ضعف ها از ریتم نشات می گیرد به طوری که قصه ریتم و پتانسیل معرفی شخصیت ها را ندارد به همین دلیل عبدی پور از نریشن استفاده کرده، تیک آف از لحاظ نوع روایت در قصه پردازی به دلیل پرداخت به دنیای جوانان تا حدودی به فیلم رخ دیوانه شباهت دارد با این تفاوت که در رخ دیوانه با یک تعلیق بجا و یک داستان پردازی خوش ریتم مواجه بودیم اما در تیک آف به دلیل استفاده نادرست از عنصر سرخوشی و عقده گشایی جوانانه انگار با یک فیلم بچه گانه یی طرف هستیم ، به غیر از بازی مصطفی زمانی که توانسته در نقش فائز با لهجه ی جنوبی ایفای نقش کند بازی سایر بازیگران چندان چشمگیر نیست مخصوصا رضا یزدانی که مشخص نیست به عنوان یک خواننده چرا در این فیلم بازی می کند، اساسا این استفاده نامشخص از خواننده به جای بازیگر چند سالی ست در سینما باب شده که فیلم را با آسیب جدی مواجه می کند؛ به دلیل جغرافیای فیلم بهتر می بود قاب های لانگ شات یا فراتر از آن در فیلم استفاده می شد اما اندازه نماها در بیشتر سکانس ها باعث شلختگی در تداوم تیک آف شده است حتی تدوین هم نتوانسته به تداوم و اتصال نماها کمک کند چرا که ریتم در تیک آف از فیلمنامه نشات می گیرد. مطمئنا این فیلم با تمرکز بیشتر در قصه پردازی و پردازش مناسب در کارگردانی می توانست به یک اثر خوش فرم و محتوا تبدیل شود.
«تیک آف» فیلمی متفاوت، نوآور و کلیشه شکن است
جبار آذین منتقد و مدرس سینمای کشور همزمان با اکران فیلم سینمایی «تیک آف» به کارگردانی احسان عبدی پور گفت: «تیک آف» سومین ساخته سینمایی احسان عبدی پور کارگردان فیلم موفق و دیدنی «تنهای تنهای تنها» در سینما و فیلم های رایج ما یک اثر متفاوت، نوآور و کلیشه شکن است. فیلمی با داستانی روان و در عین حال حائز امتیاز پیچیدگی های دراماتیک و ویژگی های بنیادین آثار جنایی.
این منتقد در گفتگو با خبرنگار سینماپرس افزود: «تیک آف» از منظر مضمون یک فیلم اجتماعی و از لحاظ سینمایی فیلمی سینمامحور است که تعلقات سینمایی اش را با دراماتیزه کردن قصه اش در قالب فیلم های گانگستری به نمایش می گذارد. ساخته عبدی پور از فیلمنامه ای جمع و جور، کاراکترهای پرداخت شده و باورپذیر، دیالوگ هایی مناسب جنس و شخصیت آدم ها و فضاسازی های منطبق با رویدادهای فیلم برخوردار است.
وی ادامه داد: مصطفی زمانی در «تیک آف» بازی به نسبت خوبی ارائه کرده و دیگر بازیگران هم درست هدایت شده اند. «تیک آف» شروعی بسیار خوب و پایانی پذیرفتنی دارد و رضا یزدانی در حد توان خود در آن بازیگری می کند درست برخلاف دیگر حضورهای دکوری اش در فیلم ها؛ عبدی پور در ساختار و ترکیب و چینش عناصر فیلمش در حد نیاز به فرم و ساختار و روایت و محتوا توجه کرده و با هوشمندی از هرگونه افراط گری و زیاده گویی و بازی های نامربوط با دوربین پرهیز کرده است.
آذین سپس با تأکید بر اینکه افزون بر آن برای جذب مخاطب از اغواگری و سرگرم سازی کاذب تماشاگر سوء استفاده نکرده است اظهار داشت: گرچه «تیک آف» را به دلیل پررنگی مسائل انسانی و اجتماعی اش به عنوان یک اثر گانگستری کلاسیک یا حتی مدرن نمی توان به حساب آورد ولی به مثابه یک فیلم اجتماعی ایرانی و بومی که به خوبی قصه اش را بازگو کرده با مخاطب ارتباط برقرار می کند و کارگردانش از ابزار سینما برای سینماسازی از آدم ها و زندگی ها و ماجراهایش به درست استفاده کرده و همچنین ادای دین به سینما به ویژه سینمای جنایی باید به نیکی یاد کرد. «تیک آف» در میان انواع فیلم های بازاری و نازل که برای سوداگری از هر وسیله ای بهره می گیرند و فیلم های روشنفکرانه غیرمردمی جایی ندارد اما علاقمندان خود را دارد و تماشاگران سینما دوست آن را به شدت خواهند پسندید.
وی در خاتمه این گفتگو گفت: «تیک آف» فیلمی سرپا با چیدمانی فکر شده، موضوعی قابل باور و پرداخت سینمایی است این فیلم هم در حد قابلیت ها و امتیازهایش در سی و پنجمین جشن پاره فیلم فجر دیده نشد و از مقابل چشم های خمار هیأت های انتخاب و داوری گذشت. احسان عبدی پور سینما را بسیار خوب شروع کرده، مناسب ادامه می دهد و حرف فیلمش نمایشگر استعداد و توانایی های سینمایی او است.
فیلم تیک آف یا “آه، ای عبدالحلیم” را فارغ از برخی اشکالات دکوپاژ و بازی یا بهتر بگویم انتخاب بازیگر، فیلمی نوین، خوب و پر احساس میدانم.
فیلم در مورد بچههای دههی شصت است که به جوانی و آستانهی سیسالگی رسیدهاند. عزیزانی که اگر آنها را نسل سوختهی ایران بنامیمشان، حرفی به گزاف نگفتهایم.
فائز (مصطفی زمانی) راوی این بربادرفتهی ایرانیست. جوانی که روزگاری خانوادهای مرفه داشته؛ ولی به دلیل بیکفایتی و ندانم کاری پدر، تمام زندگی و اموالشان را سر میز قمار میبازند و به خاک سیاه مینشینند.
آتنا (پگاه آهنگرانی) خواهر فائز، دیگر نمیتواند هزینههای کلاس خلبانی را پرداخت کند و نمیتواند رویای خلبان شدن را هم در خود بکشد. آتنا مردهای متحرک مینماید و فکر و ذکرش پیوستن به مادر مرحومش است.
تحمل این شرایط برای فائز سخت است. کاری از دستش بر نمیآید و تنها میتواند هزینههای اولیهی زندگی را با نوازندگی کردن در عروسیها و مراسم شادی مردم فراهم کند. جدا از اینها دامون، برادر کوچک فائز و آتنا، هم بسیار گوشهگیر شده است. همدم و همراه فائز، مسی (سوگل قلاتیان) هم از او بریده است.
خلاصه با یک سری جوان ناامید طرفیم که هر مصیبتی که فکرش را بکنید در زندگی به سرشان آمده و با این حال سعی میکنند سرپا بمانند و به کسانی مانند خودشان کمک کنند.
همهی این ناراحتیها و یأسها با ورود شیرزاد یا همان شیرو (رضا یزدانی) جایش را به شادی و سرور و امید میدهد. دوستی قدیمی که بعد از یک شکست عشقی، سر به دریا گذاشته و حالا بعد از پنج سال، به بوشهر بازگشته است.
شیرو ایدهای جالب برای این روزهای رخوتبار دوستانش دارد، بطریبازی. یکی حاکم و یکی محکوم. حاکم حکم میکند و محکوم موظف به انجامش است؛ هر شرط و حکمی جز مرگ.
ایده جالب و نوست. ما با جماعتی مشوش و بیانگیزه طرفیم که به واسطهی این بازی و حکمهای عجیب و غریب، دست به عقدهگشایی میزنند. گاهی حکمها سادیسمیست و گاهی مازوخیستی، گاهی به نفع محکوم و گاهی به نفع حاکم و گاهی به ضرر هر دو طرف. آنها در میان این احکام، آرزوهایشان را میجویند. به هر حال برای این جوانان سرخورده، بطریبازی، دیگر فقط سرگرمی نیست، بخش مهمی از زندگیشان شده است.
آقای عبدیپور مانند کارهای گذشتهشان، وجه دیگری از مردم جنوب کشور و از جمله شهر محل تولدشان، بوشهر را به تماشاگر نشان میدهند. مردمی که در هر حالی شاد و سرزنده هستند و موسیقی جزئی جدایی ناپذیر از زندگی و وجودشان است، اطلاعات عمومی بالا دارند، مهربان هستند، با استعدادند و سبک زندگی خاص خودشان را دارند.
فیلمنامه خوب نگاشته شده، افت و خیزی درست دارد، دیالوگها حال و هوای جنوب و جهانبینی کاراکترها را به خوبیی منتقل میکنند و در آن به جزئیات، توجهای خاص شده است. مانند اینکه در عین شادی و در جشن تولد دامون، حضور پدر، نشان دهندهی سایهی شومیست که دست از سرشان بر نمیدارد یا بد از خودکشی آتنا، لباس مشکی فائز، خبر از مرگ و میر در آیندهای نه چندان دور میدهد.
فیلمنامه ذرهذره عصیان در جامعهمان را نشان میدهد و مسئولین هم، وقتی سر و کلهشان پیدا میشود که کار از کار گذشته است. آنها هم فقط میخواند تهدید و یا بازجویی کنند. بیشتر فیلم را بهصورت فلاشبک میبینیم و فائز راوی اصلی قصهست.
بازی آقای زمانی و خانم قلاتیان تقریبا یکدست و منسجم است، درست برخلاف بازی خانم آهنگرانی. ایشان در نقش آتنا گاهی بسیار عالی ضاهر میشوند و گاهی گویی کل کاراکتر از دستشان در میرود؛ ولی شاید بتوان گفت انتخاب رضا یزدانی عزیز برای نقش شیرو، نادرستترین انتخاب بوده است. آقای یزدانی خوانندهی بسیار خوبی هستند؛ اما بازیگری نمیدانند، چه برسد به اینکه بخواهد نقشی را ایفا کنند که کاریزماتیک باشد. اینکه پرسوناژها بگویند شیرو کاریزما دارد و روی قوطی سیگار شیرو عکسی از “چهگوارا” نقش بسته باشد و مخاطب او را یک خوانندهی مدرن و خوب بداند، دلیل نمیشود که او کاریزماتیک باشد و این حس را به بیننده منتقل کند. شاید یک گریم بهتر میتوانست کمی کارساز باشد؛ ولی ژستهای بیک ایمانوردی وار، برای هیچکس، کارزیماتیک به همراه نخواهد آورد.
شخصیت دامون ِ کوچک و زیبا در فیلم در نیآمده و اضافیست.حتی کنایه از کودکی و پاکی هم نیست، اصلا کاراکترهای فیلم گناهی مرتکب نشدهاند که در برابر بزرگسالی و گناه و تخلف، شاهد کودکی و پاکی باشیم. بچهای که معلوم نیست چرا دعای کمیل میخواند و در نهایت چون یک پیشگو که میداند قرار است چه شود، به خواهرش حرز میدهد.
فیلمبرداری هم افت و خیز دارد،گاهی خیلی خوب است و گاهی خیلی بد. شاید بیشترش هم برگردد به دکوپاژ. فیلم یک جورهایی آمریکاییست و برداشتهایی آزاد از سینمای غرب را در خود جای داده؛ ولی برخلاف همان سینمای غربی، روی فاز خشونت و هیجان کمتر کار شده است.
حمزه (حمزه مقدم) دست شیرو را میبرد؛ ولی انگار نه انگار. شیرو مثلا کاریزما دارد، ضد ضربه که نیست. برش را به درستی نمیبینیم، جایش انگار درد نمیکند، خون نمیآید و این خشونت در فیلم، حس ناراحتی و همدردی را به بیننده منتقل نمیکند.
زمان تیک آف هم فیلم از دکوپاژ بد ضربهای میخورد. فیلمبرداری، تدوین و برش، همه و همه دست به دست هم میدهند تا سکانس تیک آف که به نظر من، مهمترین سکانس فیلم است، چنان بد از آب در بیآید که حد و حساب نداشته باشد. دو ماشین مخصوص فرودگاه، راه هواپیما را ببندند و هواپیما زودتر از موعود تیک آف میکند. تمام اینها بدون برش و تقطیع؟ بدون ریتمی سریع؟ فیلمبرداری فقط از روبهرو؟ بدون هیجاننمایی؟ فقط همین؟
هر نما از فیلم، مهم است، صحنه و سکانس که جای خود دارد. اگر نمیتوانیم هیجان را در فیلمهایمان پیاده کنیم، حداقل کمی برایش تلاش کنیم.
حمزه مقدم بیشک یکی از بهترین نوازندگان کشورمان است که تبحری خاص در نواختن ساز پرکاشن دارد و پسرش هم مانند او بسیار با استعداد است و در سکانس جشن تولد، همراه پدرش در فیلم تیک آف هنرنمایی میکند.
آتنا هیچوقت حکم نگرفت و محکوم نشد. او که دوست داشت حاکمش شیرو باشد، قبل از رفتن شیرو از او پرسید اگر حاکمش میشد، چه حکمی به او میداد. جواب شیرو، که به نظر بهتر از همه، حتی فائز، آتنا را میشناخت، فکری را در سر او انداخت. فکری که شاید باعث رهایی و آزادی آتنا از این همه رنج و خمودی و ناامیدی شد.
فیلم تیک آف، یک فیلم جدید با تکیه بر عصیان جوانان نادیده گرفته شده است که اگر با همان قدرتی که شروع میشد، پیش میرفت و سپس پایان مییافت، مطمئنا به یکی از بهترین فیلمهای امسال و سالهای بعد، بدل میشد.
.
منابع
http://www.cinematicket.org
«آهای عبدالحلیم به تیک آف تغییر نام داد». خبرگزاری مهر.
تِیک آف در وبگاه سوره سینما
تِیک آف در وبگاه سینت
http://blog.namava.ir/take-off-movie-review/
http://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/iran/17581-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AA%DB%8C%DA%A9-%D8%A2%D9%81
http://www.naghdefarsi.com/iran-movie-review/18307-takeoff.html
https://www.salamcinama.ir/post/r9BP/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AA%DB%8C%DA%A9-%D8%A2%D9%81-%D8%B9%D9%82%D8%AF%D9%87-%DA%AF%D8%B4%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%86%D9%86%D8%AF-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86
http://cinemapress.ir/news/85063/%D8%AA%DB%8C%DA%A9-%D8%A2%D9%81-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%DB%8C-%D9%85%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D9%86%D9%88%D8%A2%D9%88%D8%B1-%D9%88-%DA%A9%D9%84%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D8%B4%DA%A9%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
http://www.hengamehnahid.com/%D8%AA%DB%8C%DA%A9-%D8%A2%D9%81-%DB%B1%DB%B3%DB%B9%DB%B4/