نقد فیلم سارا و آیدا
گرد آوری از گارگین فتائی
.
کارگردان
مازیار میری
تهیهکننده
مازیار میری
نویسنده
امیر عربی
بازیگران
غزل شاکری
پگاه آهنگرانی
مصطفی زمانی
سعید چنگیزیان
موسیقی
پیمان یزدانیان
فیلمبرداری
حسین جعفریان
تدوین
احمد مرادپور
توزیعکننده
فیلمیران
تاریخهای انتشار
۱۸مرداد ۱۳۹۶
مدت زمان
۸۶دقیقه
کشور
ایران
زبان
فارسی
فروش گیشه
۲٬۶۲۹٬۵۶۹٬۰۰۰تومان
سارا و آیدا فیلمی به کارگردانی و تهیهکنندگی مازیار میری و نویسندگی امیر عربی محصول سال ۱۳۹۵است و در جشنواره فیلم فجر ۱۳۹۵به روی پرده رفت.
خلاصه فیلم
سارا و آیدا دوستان صمیمی هستند که آبروی یکی از آنها به خطر افتاده و حالا باید به کمک هم شرایط را به حالت عادی بازگردانند، اما این دو دوست تا کجا به پای یکدیگر میایستند؟؟
فیلم در رابطه با رفاقت دو دوست به نام های سارا و آیدا است که به خاطر یکدیگر حتی پس از مرگ هم پای هم می ایستند و نمی گذارند تا آبرو و آینده شان بازیچه زیاده خواهی مردی حریص و دغل باز شود. سارا که به خاطر چک های باقی مانده از برادر فراری اش و بازداشت شدن مادر پیرش به خاطر شکایت طلبکاران به دردسر افتاده به خاطر اینکه نامزدش متوجه گرفتاری های خانوادگی او نشود به دوست صمیمی اش آیدا پناه می برد تا با کمک یکدیگر چاره ای برای مشکلات او بیاندیشند. آیدا که چند وقتی است با پسری متمولی به نام سعید دوست شده و از رفاقت با او صاحب خانه و تشکیلاتی هم شده است به سارا اطمینان می دهد که می تواند روی کمک های بی توقع سعید حساب کند و نیازی نیست با سودهای کلان از بانک وام بگیرد.
سعید نیز که گویی از قبل در جریان دوستی و همکاری نزدیک سارا با آیدا بوده با اطمینان به آیدا ظرف دو روز می تواند مبلغ هنگفت بدهی برادر سارا را فراهم کرده و چک هایش را از دست طلبکاران او پس بگیرد و به این واسطه مادر پیر سارا را از زندان بیرون بیاورد.
اما چند روز بیشتر نمی گذرد که سعید بدون اطلاع آیدا با سارا قراری می گذارد تا به جبران لطف او برایش کاری را انجام دهد، کاری که تنها او و آیدا به واسطه کارشان در یک بورس ارواق بهادار می توانند انجام دهند. کاری که سعید از سارا می خواهد برداشتن مخفیانه یک سری اوراق بهادار با ارزش است که او را در مزایده ای برنده بی رقیب کند، کاری که سود بسیار زیادی را نصیب سعید میکند و گویی میتواند سارا را از زیر دین او دربیاورد. سارا که می داند با فرد جدی طرف است و از سویی چک برادرش هنوز نزد اوست با تهدید ها و فشارهای سعید مجبور می شود تا به خواست او تن داده و اسناد را سرقت کند. کاری که رابطه او را با صمیمی ترین دوستش آیدا و نیز نامزد محافظه کارش وارد فاز جدیدی کرده و همه چیز را به چالش میکشد.
نقد فیلم
«سارا و آیدا»:سرشار از بازیهای احساسبرانگیز
ساناز رمضانی
مازیار میری، فیلمساز شهیر و پرافتخار ایرانی بعد از تجربه موفق فیلم «حوض نقاشی»، که در جاری کردن اشک مخاطب در سالن سینما بسیار موفق بود، این بار با فیلم «سارا و آیدا» و فضایی متفاوت بازگشته است . «سارا و آیدا» مانند کارهای قبلی میری اثری است اجتماعی اما بیش از آنکه شبیه «حوض نقاشی» باشد و یک معضل خاص را موردبررسی قرار دهد، مانند «سعادتآباد» به سراغ موضوعی عمومیتر رفته است و با پرداختن به نگرانیهای اخلاقی میتوان گفت میری به ریشههای خود بازگشته است. غیرقابلانکار است که آثار متأخر میری تحت تأثیر آثار فرهادی و تعلیقهای ناشی از انتخابات اخلاقی که مشخصه آثار وی است، قرار دارد. این تأثیر اگر در «سعادتآباد» در لایههای زیرین یک فیلمنامه پیچیده و پر شخصیت بود، در «سارا و آیدا» نمود بیرونیتر و آشکارتری دارد.
میری در آخرین فیلم خود مستقیماً به سراغ مسئله انتخاب اخلاقی میان خوب و بد رفته است و این موضوع بیش از پیش یادآور مضمون اصلی فیلمهای فرهادی است. همانطور که گفتیم «سارا و آیدا» فیلمی است کم کاراکتر. اصلیترین کاراکترهای «سارا و آیدا» طبیعتاً این دو کاراکتر هستند.. دیگر کاراکتر مهم سعید، نامزد آیدا است؛ اما مشکل اینجاست که دیگر شخصیتهای فیلم بسیار فرعی هستند و هیچ نقش دراماتیکی بر عهده ندارند. حضور کاراکترهای دیگر غیرضروری و اصلاً حضورشان نابهجا به نظر میرسد. اساساً فیلمنامه امیر عربی، چندان پیچیده نیست و این در مورد شخصیتپردازی هم صدق میکند. حتی کاراکترهای اصلی هم بسیار سطحی و تیپیک هستند و انگیزههایشان واضح و قابل پیشبینی است.«سارا و آیدا» برخلاف سایر کارهای میری، به ویژه دو اثر اخیرش یعنی «سعادتآباد» و «حوض نقاشی» ریتم تندتری دارد و تدوین نقش تعیینکنندهای در پیشبرد روایت دارد. در نیمه دوم فیلم، چند رویداد پشتسرهم رخ میدهد و بیننده را همراه میکند. مشکل آنجایی است که این گرهافکنیها قبل از رسیدن به مرحله گشایش توسط بیننده پیشبینی میشود. درنتیجه بیننده همیشه یکقدم از اتفاقات فیلم جلوتر است و تعلیقی که مدنظر میری بوده و در آثار فرهادی مشابهاش را زیاد میبینیم اثر خود را از دست میدهد و بیننده را نه شوکه میکند و نه غافلگیر. در واقع میتوان علت این پیشی گرفتن را در تکرار این الگو هم یافت. سینما اصولاً تجربهای اکتسابی و تجربی است و بیننده در اثر تکرار یک الگو میتواند مشابهش را در هر فیلم دیگری هم بیابد. مشکل دیگر فیلم میری که بسیار مهمتر از پیشبینی پذیر بودن آن خود را نشان میدهد نورپردازی است. به نظر میرسد میری در راستای رسیدن به تأثیر رئالیستیکی داستانی که تعریف میکند سعی کرده از نورپردازی طبیعی در سکانسهای اصلی فیلمش استفاده کند اما به دلیل پایین بودن کیفیت پخش در سینماهای ایران، تصویر بسیار ناواضحی از اتفاقات، پیش روی بیننده قرار میگیرد و این نقص در سکانسهایی که در شب فیلمبرداری شدهاند بیشتر خودش را نشان میدهد. بیراه نیست اگر بگوییم بیش از سی درصد فیلم میری، در تاریکی رخ میدهد؛ و این تاریکی زمانی آزاردهنده است که فیلمساز از بازیگرانش بازیهای حسی گرفته که در احساسات منعکسشده در صورت نمود پیدا میکند و بیننده بهجای تماشای اینها فقط صدای بازیگر را میشنود و شمای کلی از بازیگران دارد. حتی در سکانسهای روز هم در پلانهایی که حالت ضد نور پیداکردهاند و بیننده توانایی تشخیص بار عاطفی صحنههای اصلی را از دست میدهد. طبیعتاً این مشکل بیش از همه بازی بازیگران را تحت تأثیر قرار داده است.
مصطفی زمانی که بیشتر او را ایفاگر نقشهای مثبت دیدهایم در این فیلم، خود را به چالش کشیده و در نقشی منفی ظاهرشده است و آنطور که ورای تاریکی به چشم میآید میتوان گفت بازی نسبتاً قابلقبولی ارائه داده است. پگاه آهنگرانی هم در نقش آیدا، دوبعدی بودن این شخصیت را خوب منتقل کرده است. مخصوصاً که آخرین بازی که از وی دیدهایم مربوط به «هفتماهگی» است که بیشک بدترین بازی کارنامه هنری وی است. دیگر بازیگر نقش اصلی غزل شاکری در نقش سارا است. وی که فرزند فرشته طائرپور است، بیشتر با نقشی که در دهسالگی خود در فیلم «گلنار» کامبوزیا پرتوی ایفا کرد شناخته میشود. بازی احساسی شاکری بسیار درونی و قابلقبول است، اما چیزی که بازی وی را در سطح یک بازی معمولی متوقف میکند، شیوه ادای دیالوگها توسط وی است. بسیاری از واژهها که در طول فیلم در خلال دیالوگهای شاکری تکرار میشوند با گویشی خاص ادا میشوند که مانع برقراری ارتباط بیننده با این نقش میشود. این موضوع چنان نمود پیدا میکند که در پایان فیلم وقتی راجع به خانواده آیدا در شهرستان صحبت میشود، تماشاچیان فیلم دچار تردید میشوند که مگر سارا شهرستانی نبود؟ دیگر بازیگر فیلم تینا پاکروان است. فیلمسازی که سال گذشته با فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» در جشنواره حضور داشت و در جشنواره سیوپنج در مقام بازیگر ظاهرشده است.
بعد از حذف خانه کاغذی از فهرست نهایی فیلمهای راهیافته به رقابت سیمرغ، «سار و آیدا» تنها کار پاکروان در جشنواره است. حضور پاکروان گرچه کوتاه است اما انکارناپذیر است که ضعیف و غیرقابلباور است. شخصیت وی، جز همان کاراکترهایی است که زیادی و خارج از روابط فیلم به نظر میرسد
بابک مهرورز
کسی در فیلم حضور دارد که من بشناسم؟
غزل شاکری را تماشاگران قدیمی تر سینما با فیلم خاطره انگیز « گلنار » به یاد می آورند که در آن نقش گلنار را ایفا می کرد. پگاه آهنگرانی هم که از پرکارترین بازیگران چند سال اخیر سینما محسوب می شود در فیلم حضور دارد. مصطفی زمانیِ سریال « یوسف پیامبر » هم در فیلم حضور دارد و نقش منفی فیلم است. در فیلم می توانید یغما گلرویی شاعر و تینا پاکروان کارگردان را هم ببینید.
کارگردان کیست ؟
مازیار میری که متولد سال 1352 در تهران می باشد و مطرح ترین آثاری که تا امروز ساخته « سعادت آباد » و « حوض نقاشی » بوده است. میری فیلمی هم تحت عنوان « کتاب قانون » کارگردانی کرده که در زمان اکران بحث های فراوانی را رقم زده بود.
نکات مثبت فیلم ؟
بازی غزل شاکری در مقایسه با دیگر بازیگران بهتر است.
نکات منفی فیلم ؟
« سارا و آیدا » از آثار اصغر فرهادی و مشخصاً « درباره الی » الهام گرفته شده اما تفاوت این دو فیلم در این است که « درباره الی » سرشار از جزئیات و پیچش های منطقی در فیلمنامه بود اما « سارا و آیدا » ناتوان از ایجاد گره منطقی است و شخصیت پردازی هم در پائین ترین سطح ممکن می باشد.
رابطه میان سارا و آیدا گسترش نمی یابد و نمی توان عمقی برای آن متصور شد. وقتی شخصیت های اصلی داستان بی جزئیات باشند، توجه تماشاگر هم از فیلم سلب می شود.
فیلم یک سکانس عجیب هم درگیری هم دارد که در پَسِ ویدئو پروجکشن رخ می دهد. سکانسی که میزانس و چیدمان و نحوه اجرای آن ناامید کننده است.
« سارا و آیدا » همچنین سرشار از بازیهای بد است که شامل تمام بازیگران می شود. شاید تنها در این میان غزل شاکری باشد که کمی وضعیت بهتری دارد.
گره های فیلمنامه به دلیل ضعف های ساختاری، بسیار زودتر توسط مخاطب گره گشایی می شود و بطور کل تماشاگر از فیلم چند قدم جلوتر است.
حرف آخر :
« سعادت آباد » و « حوض نقاشی » دو اثر قابل قبول مازیار میری بودند که مورد توجه علاقه مندان به سینما قرار گرفتند اما « سارا و آیدا » نمی تواند در رده آثار فوق قرار بگیرد. فیلم جدید مازیار میری مشکلات ساختاری فراوانی از کارگردانی و فیلمنامه گرفته تا بازیگری را شامل می شود که تماشای فیلم را به تجربه سختی تبدیل می کند.
سیاوش معمار
آخرین ساختهی مازیار میری که به مانند دیگر آثارش درونمایهای اجتماعی دارد، در تلاش است تا روایتی از اخلاق را به دیدگان بیننده برساند. فیلم، داستان دو دوست به نام سارا و آیدا است که پس از رخ دادن یک اتفاق با هم در تلاش برای بهبود اوضاع هستند...
سارا و آیدا»، اگرچه در تلاش برای بیان موضوعی اجتماعی و بیان بیاخلاقی موجود در جامعه کنونی ما است و از درونمایه اثرگذاری بهره میبرد اما در این تلاش موفق عمل نمیکند، و فیلم نه تنها دارای اثرگذاری کافی نیست بلکه به سختی توانایی نگهداشتن مخاطب تا لحظات آخر فیلم را دارد. درواقع بزرگترین مشکل این فیلم را شاید بتوان عدم توانایی آن در پرداخت شخصیتهایش دانست. این مهم تا حدی پیش میرود که فیلم حتی در پرداخت شخصیتهای اصلیاش یعنی سارا و آیدا و حتی رابطهی میان این دو دوست هم دچار ایرادات فراوانی است. فیلم به درستی شخصیتهایش را تعریف نمیکند و این باعث میشود رابطه میان شخصیتها به درستی شکل نگیرد، شاید حتی اندک تلاش فیلمساز در تعریف بهتر شخصیت سارا نیز میتوانست کمک به سزایی به روند قصهگویی کند.
داستان روایتی به شدت کلاسیک و کهنه دارد، رویارویی خوب و بد و تقابل این دو؛ این در حالیست که پیشتر مازیار میری در «سعادت آباد» سعی در به تصویر کشیدن شخصیتهای خاکستری و نه مطلق را داشت و در این امر هم موفق ظاهر شده بود. در این فیلم اما شخصیتها به شدت مطلق به تصویر کشیده شدهاند و نقشهای خاکستری به درستی تولید نشدهاند. شاید فیلم اگر حدود ده سال پیش بر روی پرده میرفت انتظارات بیشتری را برآورده میکرد. از سویی رابطهی میان دو دوست که در تیزر فیلم نیز مانور اصلی بر آن است، به سختی قابل باور به نظر میرسد و فیلم هیچ تلاشی در تعریف رابطهی دوستی میان سارا و آیدا نمیکند، به طوریکه روابط میان آنها به عنوان دو دوست صمیمی به چند صحنهی دابسمش و رقص و قلقلک خلاصه میشود، این در حالیست که از سویی دیگر تقابل شخصیتی و رفتاری سارا با آیدا نیز در فیلم باورپذیری رفاقت میان آنها را برای بیننده سختتر میکند. آزاردهندهتر از این شاید، روند ناموزون در قصهگویی است، به شکلی که فیلم از جایی به بعد روند کند و قابل پیش بینی در داستانگویی به خود میگیرد و این مهم باعث میشود بیننده کشش اولیهاش در دنبال کردن ماجرا را از دست بدهد.
شاید بزرگترین ضربهی شخصیت پردازی نامناسب به فیلم را بتوان در بازی بازیگران مشاهده کرد. این مسئله سبب گشته است تا بازیگران آنطور که انتظار میرود، ظاهر نشوند. هرچند که پگاه آهنگرانی و مصطفی زمانی بازی قابل قبولی را ارائه میدهند اما واضح است که این ایفای نقش، فاصله زیادی تا توانایی که از آنان به خاطر میآوریم، دارد. مصطفی زمانی که کمتر او را در نقشهای منفی دیدهایم، سعی میکند تا حد امکان به عنوان شخصیتی منفی ظاهر شود، اما در بسیاری از صحنهها آنطور که باید و شاید باورپذیر عمل نمیکند و فقط سعی در بازی و ادای دیالوگهایش به عنوان فردی با نام سعید دارد؛ گویی که زمانی نتوانسته است به خوبی در این نقش فرو رود و ویژگیهای فردی سعید را به نمایش بگذارد. در خصوص پگاه آهنگرانی، اوضاع کمی بهتر است، در واقع او بیشتر توانایی برقراری ارتباط با نقشش را داشتهاست. هرچند که او، آیدا را مانند بسیاری از نقشهای پیشین خودش اجرا میکند اما انتخاب درست آهنگرانی برای این نقش باعث شده تا نتیجه قابل قبولتری بهدست آید، هرچند که فیلم لازم دارد تا اطلاعات و جزئیات بیشتری از آیدا به بیننده بدهد و پرداخت شخصیتی او را تنها به چند جمله و رابطهاش با سعید واگذار نکند. و اما نوبت به غزل شاکری میرسد، که زمان زیادی نیز جلوی دوربین است، اما او نیز نتوانسته است اثرگذاری زیادی با سارا به روی پرده بیاورد، گرچه میتوان علت این امر را به مانند دیگر نقشها، پرداخت ناقص شخصیتها در فیلمنامه دانست. در واقع سارا با درگیریهای ذهنی و درماندگیاش از موقعیت زندگی و انسانهای اطرافش، نیاز به اجراهای زیرپوستی بیشتری دارد، هرچند که به تناسب شخصیت آرام و درماندهی سارا، شاکری در بسیاری از پلانها دیالوگ خاصی ندارد اما با چهرهاش باید یک دنیا حرف به مخاطب انتقال دهد، در واقع سارا باید نماینده یک قربانی اسیر میان گرگها و یک فرد خوبی که در جامعه درگیر مخمصهی بدعهدی و بیاخلاقیها شدهاست، باشد، اما او، بیشتر تبدیل به شخصیتی ایزوله و بیاثر، که فقط "وجود دارد"شدهاست. گرچه فیلم در صحنههای متعددی در تلاش برای نمایش درگیریهای ذهنی سارا است و زمان زیادی نیز به این امر اختصاص میدهد اما جزئیات ناقص شخصیت سارا در فیلمنامه مانع نمایش بی عیب این مشغلهها است، شاید پرداخت بیشتر میتوانست منجر به بازی بهتری نیز از غزل شاکری باشد.
در خصوص دیگر نقشها نیز، فیلم از عدم توانایی شخصیتها در اثرگذاری در داستان رنج میبرد، و پیرو آن نیز بازیهای اثرگذاری دیده نمیشود. شخصیتهای فرعی در فیلم حتی توانایی اثرگذاری در زندگی خودشان را نیز ندارند و به شدت خنثی به چشم میآیند. نامزد سارا که بدونشک میبایست جز نزدیکترین افراد به او باشد، تنها با خونسردی تعجببرانگیزی سعی در فهمیدن ماجرا و یافتن دروغهای نخنمای سارا میکند، و این تا حدی پیش میرود که شاید دلتان برای یک داد و فریاد از او لک بزند، مسئلهای که باعث میشود مخاطب بارها از خود بپرسد مگر این دو نامزد نیستند، و قرار نیست باهم ازدواج کنند و سالها در کنار یکدیگر زندگی کنند، پس چرا روابطشان در سطح پایینی به نمایش در میآید!
فیلم در گام بعدی از جاذبههای بصری خوبی هم بهره نمیبرد و میزانسنها آنطور که باید و شاید به چشم نمیآیند، و لوکیشنها اگرچه شاید اولین انتخابهای فیلمساز نبوده، اما بدون شک بهترین آنها نیز نبوده است. در واقع از مازیار میری انتظار دیدن مدیومهای سینماییتری میرود. شاید اگر اسم او نبود به راحتی میشد فیلم را اثری نزدیکتر به تلویزیون، تا سینما دانست.
سارا و آیدا گرچه نشانهای از تلاش فیلمساز برای بیان اجتماعی معضلات و تلاش برای نشان دادن برتری و حضور خوبی و اخلاق میان بدیها در جامعه دارد و با پایانبندی قابل انتظارش در تلاش است نوری از امید را در مخاطب روشن سازد اما باتوجه به سابقهی فیلمساز نامیاش، نمیتواند در حد انتظار ظاهر شود، و تنها مخاطب را ناامید از انتخابش به خارج سینما رها میکند.
دنیای بدون جزئیات
واقعیت این است که صرفِ دانستن تکنیک، بدل به خلق احساس نمیشود. نوشتن فیلمنامه ای که حداقل های ساختار را رعایت کرده باشد، برای یک فیلم حرفه ای امتیاز نیست. بلکه جزو ملزومات کار است. یکسری از موارد قواعد سینماست.
سارا و آیدا فیلمنامه ای حساب شده دارد. ساختار سه پرده ای ، چیدن درست نقاط عطف، گره افکنی و گره گشایی ، روابط علت و معلولی و در نهایت شخصیت هایی که تا حدودی در حد درام به آن ها پرداخت شده است. اما چه چیزی در این اثر وجود دارد که با تمام این حسابگری ها، تبدیل به اثری دلنشین و درخشان نمیشود؟ واقعیت این است که صرفِ دانستن تکنیک، منجر به خلق احساس نمیشود. نوشتن فیلمنامه ای که حداقل های ساختار را رعایت کرده باشد، برای یک فیلم حرفه ای امتیاز نیست. بلکه جزو ملزومات کار است. یکسری از موارد قواعد سینماست. و ربطی به سلیقه ندارد. مهم این است که شما در ساختار حساب شده خود، چگونه به موضوع نگاه میکنید. چه آدم هایی را خلق میکنید و آن ها را در چه مسیری قرار میدهید. کیفیت این طی شدن این مسیر است که اهمیت دارد. فیلم پیش داستانی دارد که به آن اشاره چندانی نمیشود. اتفاقاتی رخ داده و حال شخصیت های ما رفته رفته درگیر تبعات آن اتفاقات میشوند. اما برخورد شخصیت ها با بحران، همان برخورد کلیشه ای همیشگی است. بدون هیچ خلاقیت و نگاه جدیدی. سارا ویژگی های تیپیکال دختری ساده، مظلوم و اهل خانواده را همراه دارد. دختری که حال باید تاوان بدهی های برادرش را بدهد تا مادر زندان نیفتد. و در ادامه در دوراهی انجام کاری قرار میگیرد. فیلم تمرکز بر رابطه دوستانه او با آیدا دارد. و طی شدن مسیر این بحران توسط این دو. شخصیت ها بیشتر در کنار هم یکدیگر را تکمیل میکنند. سارای آرام و ساکت، مکمل شلوغی ها و حضور انرژیک آیدا میشود. آیدایی که در ادامه متوجه میشویم از شهرستان به تهران آمده و گویا در محل کار با سارا آشنا شده و این دو رابطه ای خواهرانه با یکدیگر دارند. اما این طراحی های شخصیتی، بعد پیدا نمیکند. و در همین نشانه های تیپیکال باقی میماند. خرید رفتن و داب اسمش ساختن- که البته در ادامه فیلمساز از داب اسمش برداشت خوبی میکند- نمیتواند همه ماجرا باشد. آیدا برای آنکه صرفا تمهید فیلمساز برای نقطه اوج روایت نباشد، و تصادفش راهبرد فیلمنامه نویس برای وادار کردن سارا به تصمیم گرفتن تفسیر نشود، نیاز داشت که این دو را بیشتر برای ما معرفی کرده و رابطه دوستانه جدی تر میساخت. این خواهرانگی در پرسه زدن پاساژها و ماشین راندن و کمک در اسباب کشی در نمی آید. نیاز به حس و حال دارد. حس و حال دوستی ای عمیق. که در فیلم نیست. از طرفی دیگر آدم های دیگر داستان نیز بعد ندارند. مثلا نامزد سارا- با بازی بد سعید چنگیزیان- بیش از آنکه یک مرد مسئولیت پذیری که نگران ساراست و میخواهد به او کمک کند باشد، شبیه بازجوهایی است که مدام سوال میپرسد و به شکل تهدیدگری سارا را زیر نظر دارد و در نهایت عاملی است برای ایجاد تعلیق در بحران و ترس سارا از لو رفتن ماجرا. و یا مادر سارا که حضوری سایه وار دارد. پس از ماجرای زندان، دیگر از مادر چیزی نمی بینیم. قبل از آن هم فقط چند نگاه نگران. درحالی که مادر یکی از قطب های اصلی ماجراست. و یکی از نیروهای پیش برنده درام. اما حضورش در این حد میشود که گاه و بی گاه به دخترش بگوید کسی در کوچه سراغش را میگیرد. همین بعد نداشتن شخصیت ها باعث میشود ما با چیزی شبیه به اپیزودی از سریال های تلویزیون مواجهه باشیم. فیلم آن حس و لخظه شوق برانگیز سینمایی را ندارد. شاید این حرف عوامانه باشد ولی فیلم لخت است. بی روح. درست است که با تمامی این موارد، شخصیت ها در جای خود درست ایستاده اند و روند خطی درام با همین میزان پرداخت هم جلو میرود. ولی نمیتوان نام آن را سینما گذاشت. سینمایی که مخاطب برای رو به رو شدن با آن، در نهایت احترام خود را در سالنی تاریک حبس میکند و همه هوش و حواسش را به پرده ای می دوزد که او را وارد زندگی و دنیایی کند که پیش از آن تجربه نکرده. فیلم عاری از جزئیات است. جزئیاتی از روابط و زندگی آدم ها. و نبود این جزئیات، روند حرکتی را به شدت قابل پیش بینی میکند. پایان فیلم علارغم باورپذیر بودن، از اواسط روایت قابل پیش بینی است. و نمیتواند آن شوک عاطفی را به بیننده منتقل کند. این ایرادات جدا از بحث فیلمنامه- که صرفا هم و غمش را در رعایت درست تئوری ها گذاشته است- در کارگردانی نیز نمود فراوانی دارد. نماها اکثرا بدون فکر خاصی هستند. پلان ها از زوایایی گرفته شده اند که هر کارگردانی با دانش متوسط از تکنیک های این حرفه، می تواند آن ها را بگیرد. نه با میزانسن خاصی رو به رو هستیم و نه سبک بصری و چیدمانی که ما را با خود همراه کند. کارگردانی فیلم نیز لخت است. و همچنان عاری از جزئیات. در نهایت میتوان گفت که فیلم در بهترین حالت خودش، اثری متوسط است که دست مخاطب بسیار جلوتر از دست فیلمساز است و مسیر او را میخواند. اگر مازیار میری میخواهد به همین قاب بسیار کوچک از سینما دل خوش کند که حرفی نیست. ولی برای دیدن قابی بزرگ تر و لذت بخش تر، هنوز بسیار راه مانده.
علی منصوری
آخرین اثر مازیار میری یک داستان ساده با تم داستانی کپی برداری شده از داستان فیلم های اصغر فرهادی و به خصوص جدایی است. تم درگیری درونی یک شخصیت برای انتخاب یک مسیر در زندگی که حاصل اتفاقات بیرونی و فشارهای گاه و بیگاه اجتماعی است. سارا درگیر همان انتخابی می شود که راضیه جدایی را به شک می اندازد.انتخاب بین وجدان آرام و ناآرام ، انتخاب بین رهایی یا گرفتاری ، انتخاب بین عقل یا دل و یک ماراتن اخلاقی برآمده از وجدان و نتیجه نیز همان است که بارها فرهادی برای ما نگفته است اما گره افکنی جدایی و قصه ی درهم تنیده اش کجا و معمای حل گشته و آسان گشته ی کپی شده سارا و آیدا کجا!!
سارا و آیدا از هر حیث نسبت به آنچه که میخواسته باشد عقبتر است چه برسد به آنچه از آن الگو گرفته است. فیلم مازیار میری دوست داشته است که فیلم خوبی باشد اما دریغا که نه قصه اش توانایی این کار را دارد و نه کارگردانی چه در دکوپاژ و چه در بازی گرفتن از بازیگران و چه در پرداخت شخصیت ها و جزئیات دراماتیک کاراکترهایشان. البته شاید انداختن تقصیر به گردن کارگردان و یا بازیگران کار درستی نباشد چرا که اساسا هیچ پتانسیل خاصی برای شخصیت ها در داستان تعریف نشده است و صرفا با یک خط داستان ، تصمیم به ساخت فیلمی گرفته شده است که قرار است نمایانگر درگیری درونی یک شخص با خودش در محاصره مشکلات فراوان باشد و تصمیم برای یک لحظه و یک آن در انتخاب رهایی از تمام درگیری های بیرونی و یا رهایی از درد وجدان درونی است. داستانی ساده و با تمی تکراری : سارا (با بازی غزل شاکری) اسناد شرکت را برای گرفتن پول و آزاد کردن مادرش (با بازی شیرین یزدان بخش) از زندان می دزدد اما آیدا ( با بازی پگاه آهنگرانی) آنها را پس میگیرد ولی در یک تصادف جان خود را از دست می دهد و مقصر همه ی اتفاقات می شود. حال نوبت ساراست که دست به انتخاب بزند.
پگاه آهنگرانی،غزل شاکری و مصطفی زمانی در یک قاب
اصولا حضور یک کاراکتر در فیلمنامه نمی تواند بی دلیل و یا از سر تفنن باشد بلکه لزوما باید آن شخصیت یک کارکرد دراماتیک در داستان یا کمک کننده به پیشبرد داستان داشته باشد. گاهی کاراکترهای فرعی اساسا برای بعد بخشیدن به کاراکتر یا کاراکترهای اصلی خلق میشوند تا مکمل شخصیت اصلی باشند و بتوانند بیننده را به او نزدیک کنند. در سارا و آیدا اصولا تمام شخصیت ها به غیر از دو کاراکتر اصلی در فیلم زائد و بی کارکرد هستند هیچ تفاوتی در بود و نبود نامزد سارا یعنی علیرضا (با بازی سعید چنگیزی) در فیلم احساس نمی شود. تمام رابطه علیرضا و سارا به صاف کردن یقه کت و سوال های بازجویانه و یک صدای پس زمینه در پایان فیلم ختم می شود اما گرهی از شخصیت سارا برای ما باز نمی کند فقط یک لحظه علیرضا را با حجت جدایی مقایسه کنید تا تفاوت نقش مکمل را بهتر درک کنید. این قاعده در رابطه با سعید (با بازی مصطفی زمانی) نیز صادق است. دیدن سعید برای تماشاگر هیچ سودی ندارد و حتی تمرکز بر داستان اصلی را نیز از او می گیرد و یک سوال بزرگ در ذهنش ایجاد می کند و آن اینست که حالا که چه؟! دعوای خیابانی علیرضا و سعید چه تاثیری در فیلم دارد!؟ دیدارهای سارا و سعید چطور؟! رابطه سرد و مصنوعی و کاریکاتوری سارا با علیرضا چطور؟! و بسیاری سوالات دیگر… که قطعا یکی از آنها سوال درباره سوئ تفاهم های گاه و بیگاه در رابطه های بین افراد است. به نظر میرسد اگر مازیار میری از این اتفاق دراماتیک یعنی مثلث عشقی و یا رابطه های مثلثی در پیشبرد داستان خود استفاده می کرد و اصولا بیننده را نیز درگیر این سوئ تفاهم می کرد و در نهایت مشت داستان و واقعیت هایش را برای بیننده باز می کرد میتوانست یک ساعت اول فاجعه بار فیلمش تا رسیدن به نقطه عطف فیلمنامه را کمی برای مخاطب جذابتر کند و در کنار لذت بردن از جلوه های ویژه خوب فیلم ،لذت کشف داستان و سوئ تفاهم درباره کاراکترها را نیز به بیننده بدهد اما ظاهرا این روند در پیشبرد داستان را تکرار حتی فیلم های قبلی خودش تصور کرده و از آن سرباز زده است.
فیلم البته پای خود را فراتر گذاشته و این ضعف شخصیت پردازی را حتی به شخصیت های اصلی نیز تسری داده است. ما سارا را درک نمی کنیم و نمی دانیم به چه چیزی فکر می کند، به چه چیزی علاقه دارد، چرا علیرضا را دوست دارد و چرا مشکلش را با او در میان نمیگذارد و یا حتی چرا مشکلش را با آیدا در میان نمی گذارد و چرا این مقدار ساده لوحانه و دستپاچه با شخصیتی مثل سعید برخورد میکند، و چرا ما از درگیری درونیش هیچ چیز نمی بینیم جز چند صحنه گریه و زاری آن هم با چنان آهنگ شادی که به جای همذات پنداری ما را سر شوق می آورد. و چرا دقیقا در همین فرصتها و لحظات اندک و بی مایه که باید برای نزدیک شدن به کاراکتر استفاده شود ما نمای لانگ شات از او میبینیم و چه چیزی در نهایت این تیر تاثیرگذار برای اعتراف به دزدی را به دل او شلیک کرد؟!؟! و همچنین آیدا نیز برای بیننده فهم نمی شود. آیدا در شرکت چه کاره است و رابطه اش با سارا چیست، چرا خانه ی مشترک دارند و بسیار چرای دیگر….
چطور میشود صرفا با یک هم خوانی آهنگ درون ماشین رابطه ی خوب بین دو دوست را نشان داد؟! چطور می شود شخصیت ها را به امان خدا رها کرد و از بیننده توقع داشت که خودش بفهمد که منظور کارگردان چه بوده!؟؟ چطور می توان در جزئیات شخصیت ها از حیث بلد بودن کروکی تخت خواب و کمد -بوی فرندش- وارد شد اما از بدیهی ترین نکات شخصیت پردازی یک کاراکتر غافل ماند!؟چطور می شود از اینهمه بازیگر امتحان پس داده بازی های بسیار ضعیف و تخت گرفت و سر و ته یک تصمیم بزرگ درونی را با تنها یک قطره اشک هم آورد ؟!
سارا و آیدا با تمام پتانسیل های بالای ایده ی استاندارش برای تبدیل شدن به یک فیلم متوسط و قابل احترام نه تنها نتوانسته است اعتبار خاصی برای سازندگانش باشد بلکه در بعضی موارد مثل بازی بازیگران ، ضغف شخصیت پردازی ، ایجاد فضای همسو با ریتم داستان و تطابق با واقعیات خدشه اساسی به این اعتبار وارد آورده است و با فیلمی در بهترین حالت تلوزیونی مواجه هستیم که به راحتی و بدون عذاب وجدان میتوان در آن چرت زد، خمیازه کشید، غذا خورد و گاه گاه نگاهی هم انداخت و سرآخر نیز با تکیه بر صندلی درس زندگی ای به فرزند داد.
فیلمی سطحی و آشکار
فیلم جدید مازیار میری نسبت یه ساخته های قبلی او یعنی سعادت آباد و حوض نقاشی پیچیدگی کمتر و سطحیتری دارد. فیلم در حالت ایدهآل سه شخصیت اصلی دارد.سارا و آیدا که داستان فیلم حول محور ایندو اتفاق میافتد و سعید (با بازی مصطفی زمانی) که به عنوان نامزد آیدا حضور دارد.
کاراکترهای اصلی دچار ضعف شدید شخصیتپردازی هستند و این درحالی است که برای کارکترهای فرعی اصلاً عنصر شخصیتپردازی وجود ندارد.ریتم تند فیلم به اضافهی تدوین نامناسب باعث شده گرهها و تعلیقهای قرار داده شده در فیلم کاملاً خام و ناشیانه باشد. بیننده و مخاطبان به سادگی میتواند نتیجهی نهایی و سرانجام گشایش گرههای داستان را حدس بزند و همیشه یک گام از داستان جلوتر باشد.
بیشک سارا و آیدا قصد تبدیل شدن به فیلمی شبیه به آثار فرهادی،به خصوص درباره الی را داشت اما ضعف شخصیتپردازی،ناتوانی در ایجاد گرههای منطقی در طول داستان و عدم ایجاد تعلیق به موقع سبب شده است فیلم به اثری پایینتر از متوسط تبدیل شود.
بازی بازیگران
.در نمای کلی باید بازی بازیگران این فیلم را پایینتر از حد انتظار و با کمی ارفاق متوسط دانست.مصطفی زمانی نتوانسته در اندازههای خود ظاهر شود و تنها تفاوت و نکتهی با اهمیت در بازی او،ایفای نقشی منفی است که تجربهای جدید برای او محسوب میشود.دو بازیگر اصلی داستان یعنی غزل شاکری و پگاه آهنگرانی نیز توانستهاند در نقش خود جا افتاده ظاهر شوند و حداقل انتظارات را برآوده کردهاند.
دیگر بازیگر این کار یعنی تینا پاکروان حضور متفاوتی دارد.بازی پاکروان گرچه کوتاه است ،اما آشکارا ضعیف و غیرقابلباور است. شخصیت وی، جزو همان کاراکترهایی است که به پیشبرد داستان کمکی نمیکند و خارج از روابط موجود در فیلم شکل گرفته است.
.فیلم جدید مازیار میری را میتوان نمونهای بارز از یک فیلم کاملاً متوسط دانست که بدون هیچ ویژگی خاصی ،صرفاً برای گذراندن اندکی زمان در سینما کفایت میکند و پیشنهاد خاص و ویژهای برای ارائه به مخاطب ندارد.بازیهای متوسط،گرههای خام،شخصیتپردازیهای بسیار ضعیف،نورپردازیهای ناشیانه و… باعث بوجود آمدن اثری در سطح متوسط به پایین شده است.
میری از جمله کارگردانان خوب سینمای ایران به شمار میآید و به همین سبب انتظارات از آثار او در حد قابل قبول و منطقی بالاست.در سراسر دنیا اغلب کارگردانان خوب نیز چند کار غیر قابل دفاع در کارنامه خود دارند.به نظر میرسد فیلم سارا و آیدا این حاوی این خصلت و ویژگی برای مازیار میری باشد.
نشست «سارا و آیدا» در برج میلاد | علیه تزریق ناامیدی به جامعه
نشست پرسش و پاسخ فیلم «سارا و آیدا» با حضور عوامل این فیلم در سالن سعدى برج میلاد برگزار شد.
به نقل از ستاد خبرى جشنواره فیلم فجر، در این نشست که با حضور مازیار میرى، تهیه کننده و کارگردان، مصطفى زمانى، غزل شاکرى، پگاه آهنگرانی و شیرین یزدان بخش، بازیگران، همایون اسعدیان، مجرى طرح، امیر عربى، فیلمنامه نویس، احمد مرادپور، تدوینگر، شیوا رشیدیان، طراح صحنه و لباس برگزار شد.
مازیار میری در پاسخ به انتقادی مبنى بر درنیامدن شخصیتهای مرد قصه، گفت: من کسانی را که فکر میکردم برای شخصیتها بهترین گزینه هستند، انتخاب کردم. با توجه به اینکه بار اصلى فیلم به عهده خانمها بود، کار بازیگران مرد بسیار سخت میشد. آقاى چنگیزیان کاراکتری سخت و به شدت منطقی را در این فیلم داشت که به نظر من توانست آن نقش را در بیاورد.
وی درباره پایان بندی فیلم گفت: ما دو پایان را برای فیلم، فیلمبرداری کردیم. اینکه شخصیت سارا پای کاری که انجام داده بیایستد و یا نایستد. به این دلیل که علاقه مندم باید پای کارهایی که میکنیم بایستیم، این پایان را برای فیلم انتخاب کردم.
کارگردان فیلم «سارا و آیدا» تصریح کرد: شاید واقعیت جامعه ما چیز دیگری باشد، اما ما به این نتیجه رسیدیم که میتوان نقطه امیدی را إیجاد کرد و به این دلیل این پایان را بهتر دانستیم.
وی با بیان اینکه فیلمسازان اجتماعی کشور ثبت زمانه می کنند، ادامه داد: شرایط جامعه ما جدا از فیلمسازان ما نیست. بی اخلاقی در جامعه نهادینه شده است. سینمای ایران تلاش می کند شرایط را تغییر دهد و در میان همه این بی اخلاقی ها، امیدی را به جامعه تزریق کند.
همایون اسعدیان در پاسخ به انتقادات مطرح شده درباره فیلم، گفت: ساخت فیلم به پرتاب نیزه می ماند که ما نمیدانیم نیزه کجا پایین میآید. باور من بر این است که ما فیلم آبرومندی ساختیم. به ما گفته شد پایان داستان را عوض کنیم که خوشایند باشد اما ما این کار را نکردیم.
وی ادامه داد: در جامعهای که همه چیز سیر نزولی دارد و به اندازه کافی نا امیدی وجود دارد، اجازه دهید که ما در سینما ناامیدى را رشد ندهیم. هر فیلمی در زمان خودش معنی می دهد و این فیلم هم متعلق به امروز است. من فیلمم را می سازم و شما انتقادتان را بکنید.
امیرعربى، فیلمنامه نویس «سارا و آیدا» در انتقاد به اینکه حادثه درون فیلم برآمده از قصه نیست و تحمیل شده است، گفت: فیلمنامه نویس ها و درام نویس ها از اینکه حادثه را در گره گشایی بیاورند، منع شدهاند. مهم شکل ورود به حادثه و خروجش است. در فیلمى که زیرمتن جبر و اختیار دارد، گنجاندن چنین حادثهای ایرادی ندارد.
عربی درباره شخصیت پردازیهای فیلم گفت: تعریف من از شخصیت پردازی درست، این است که نقاط منفی شخصیت در خدمت درام داستان باشد.
وی نیز به انتقادات پاسخ داد و تصریح کرد: ما دنبال حرف بزرگ زدن نبودیم، می خواستیم یک داستان کلاسیک داستان گو را روایت کنیم که البته نوشتن روی کاغد چیز قابل پیش بینی نیست.
غزل شاکری نیز درباره نقشش در فیلم و حادثه فیلم اظهار داشت: سارا بر اساس مشکلات دیگرى، وارد ماجراهایی میشود. ویژگی این داستان برای ما همان حادثهای بود که منجر به مرگ دوستش شد و یک اشتباه باعث اتفاقات زیادى شد.
مصطفی زمانى نیز درباره نقش سعید توضیح داد: رابطه آیدا و سعید کاملا سطحی است و در فیلم این رابطه سطحی کاملا مشخص است. آقای میری تنها از من میخواست که خودم باشم.
نگاهی به فیلم سینمایی«سارا و آیدا» مازیار میری،
فیلمی آشفته، با فیلمنامه ای بدون توجیه منطقی/ اثری تکراری در کارنامه یک فیلمساز
زهرا پیامی/ سارا و آیدا در کارنامه فیلمسازش اثری تکراری و کلیشه به حساب می آید که تنها مزیتش نسبت به آثار گذشته وفاداری به حقیقت و راستی است که در نهایت شخصیت اصلی را از عذاب وجدانی که دچارش شده رها می سازد.
فیلم سینمایی «سارا و آیدا» به کارگردانی و تهیه کنندگی مازیار میری ساعتی پیش در سالن همایش های برج میلاد برای اهالی رسانه به نمایش درآمد، فیلمی آشفته، با فیلمنامه ای بدون توجیه منطقی برای کنش شخصیت هایش و آسیب های متعددی که از ساختار فیلمنامه دیده بود.
فیلم با آنکه بازی های حساب شده و نسبتا خوبی دارد و همچنین ریتم و تمپو فیلم نشان از کارگردانی خوب است اما در جذب و کشش مخاطب چندان موفق عمل نمی کند. روابط علی و معلولی اثر به درستی در نیامده و مخاطب با هر اتفاق و اتخاذ هر تصمیمی از سوی شخصیت ها چه مثبت و چه منفی غافلگیر می شود، غافلگیری که نه در راستای تعلیق و ساختار پیچیده اثر بلکه به خاطر عدم پرداخت منطقی شخصیت ها شکل گرفته است. در پایان هم مرگ بر اثر تصادف راه حلی دم دستی است که فیلمساز را برای رهایی از چالش هایی که در فیلمنامه ایجاد کرده است خلاصی بخشد. تصادفی که باعث می شود همه شخصیت ها به خواسته هایشان برسند و تقصیرها نیز بی دلیل به گردن آیدا بیافتد که با حذف ساده اش از ساختار نمایشی گزینه خوبی برای پنهان ساختن سوراخ ها و گاف های فیلمنامه است.
همچنین باید اذعان کرد سارا و آیدا در کارنامه فیلمسازش اثری تکراری و کلیشه به حساب می آید که تنها مزیتش نسبت به آثار گذشته وفاداری به حقیقت و راستی است که در نهایت شخصیت اصلی را از عذاب وجدانی که دچارش شده رها می سازد، اما با این آزادی او را اسیر بند زندان و ملامت های نامزد محافظه کارش می گرداند. تمی که در پایان به گفتن راست یا دروغ شخصیت اصلی زن در فیلم درباره ی الی فرهادی شباهت بسیاری پیدا می کند ولی اسیر دروغ و فریبکاری آن نشده و حقیقت را ارزش افزوده ای بر اثر فرهادی قرار می دهد. سارا با اعتراف نزد پلیس و اقرار به بیگناهی آیدا در واقع طعنه ای محتوایی به تم اثر فرهادی می زند و نتیجه ای که فیلمساز صاحب اسکار از یک معادله اخلاقی گرفته است.
نقد فیلم سینمایی «سارا و آیدا» در برنامه هفت
قطبی زاده: درباره فیلم مازیار میری، برای من عجیب بود که فیلم، فیلم فیلمنامه است. نه به معنی ارزش گذاشتن بر متن. بلکه به این معنا که ایده های بصری خاصی ندارد و شما صرفا قصه را دنبال می کنید.
بنظرم فیلمنامه هم اشکالات جدی بدان وارد است. بازی های اغلب ضعیفی از بازیگرانی که انتظارات زیادی از آنها داریم، در فیلم وجود دارد.
فیلم بیشتر الگوهای تلویزیونی بر آن حاکم است. شاید کارهای تلویزیونی کارگردان بر او چنین تاثیراتی گذاشته است. بیشتر به یک قسمت از سریال تلویزیونی شبیه است. آن هم یک قسمت ضعیف از یک سریال ضعیف! بنظرم برای منفی نگاری کمتر، از این فیلم بگذریم.
امیدوارم این ایرادات سبب نشد تا معرف کارنامه میری باشد چون کارهای بهتری از این کارگردان در ذهن ما است.
🔻فراستی: بنظرم شخصیت پردازی و خلق فضا در این فیلم وجود ندارد. یک قصه که به طور کامل به فیلمنامه تبدیل نشده است و ول است. بنظرم این ۳-۴فیلم عقب تر از کار قبلی اوست. فیلم هدر شده و بده و تلویزیونی.
داستانی تکراری درباره دره گرگها
وحید محرابیان
🔷یکی از پرتکرارترین سوالهایی که اغلب تماشاگران سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر بعد از دیدن آثار این دوره با آن مواجهه میشوند، این است که «چه ضرورتی برای ساخت چنین فیلمی بود؟». «سارا و آیدا» مازیار میری هم یکی از پرچمداران اصلی این طیف از فیلمهاست. گذشته از ضعفهای بزرگ منطقی فیلمنامه «سارا و آیدا»، داستان فیلم به قدری تکراری و کسالتبار انتخاب شده است که از نیمه های فیلم پایان بندی آن کاملا مشخص است.
🔶هرچند امیر عربی تلاش کرده است در این اثر به زمانبندی و قواعد تکنیکی فیلمنامه توجه زیادی داشته باشد و گرهها را به موقع در فیلم به کار ببرد اما این تلاش با سهلانگاری در انتخاب داستانی دمدستی ضایع شده و باعث شده است فیلم در لحظات پایانی با دیالوگهای طلاییاش تماشاگران به ستوه آمده را بخنداند.
🔷دیالوگهای گلدرشت و شعاری «در شهری که همه دستشان در جیب یکدیگر است، باید بدانی دستت را در جیب چه کسی کنی» و «در این شهر همه مثل گرگ منتظر هستند تا تکه پاره ات کنند» نشان از اولویت ارائه پیام به جای داستانگویی برای فیلمساز برای مخاطبان دارد. بنابراین شخصیتهای داستان هم بر اساس همین پیام انتخاب شدهاند. شخصیتهایی مذبذب که گویا اصلا دلیلی برای تصمیمهای لحظهای خود ندارند.
🔶برادر «سارا»، «میثاق» که کارخانهداری ورشکسته است آنها را با بدهیهای سنگین در شهری پر از گرگ تنها گذاشته و دخترک معصوم برای رهایی از این بدهی مجبور است به خواسته نامشروع دیگران تن بدهد و بیدلیل از عصبی بودن نامزدش بترسد و مشکلش را با او در میان نگذارد. جالب است که در انتهای فیلم مشخص میشود نامزد او هم مردی ذینفوذ است و حتی با مدیر شرکت بزرگی که سارا و جمیع کاراکترهای فیلم در آن کار می کنند، دوست است و به راحتی میتوانسته مشکل او را برطرف کند.
🔷به غیر از «سارا»ی معصوم، «آیدا» هم نقش مهمی در فیلم بازی میکند. دختری که رابطههای شلختهای با پسران دارد و حالا دوست پسری پولدار را گیر آورده که میخواهد با او ازدواج کند. قهرمان نیمبندی که خانهاش پر از عکسهای مرلین مونرو است، دختری شاد ولی ناکام.
🔶آوازخوانی گاه و بیگاه غزل شاکری، موسیقی فیلم و حضور مصطفی زمانی در جمع بازیگران اصلی «سارا و آیدا»، بیش از آنچه بتوان آن را تصادفی دانست یادآور سریال «شهرزاد» برای مخاطبان است. شاید اگر کمی فیلمنامه را کشدارتر مینوشتند، میری میتوانست سریال خوبی مناسب صدا و سیما یا شبکه خانگی از «سارا و آیدا» بسازد که برعکس این اثر مورد توجه و رضایت قرار بگیرد.
.
منابع
http://moviemag.ir/cinema/zoom/iran/18388-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%B3%D8%A7%D8%B1%D8%A7-%D9%88-%D8%A2%DB%8C%D8%AF%D8%A7
http://www.naghdefarsi.com/iran-movie-review/19233-sara-and-ayda.html
https://www.salamcinama.ir/post/4l6z0jicjsz1k1/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%B3%D8%A7%D8%B1%D8%A7-%D9%88-%D8%A2%DB%8C%D8%AF%D8%A7-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D8%AC%D8%B2%D8%A6%DB%8C%D8%A7%D8%AA
https://www.honarland.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%B3%D8%A7%D8%B1%D8%A7-%D9%88-%D8%A2%DB%8C%D8%AF%D8%A7/
http://cineshoma.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%B3%D8%A7%D8%B1%D8%A7-%D9%88-%D8%A2%DB%8C%D8%AF%D8%A7-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%DB%8C-%D8%B3%D8%B7%D8%AD%DB%8C-%D9%88-%D8%A2%D8%B4%DA%A9%D8%A7%D8%B1/