Quantcast
Channel: گارنی GARNI
Viewing all articles
Browse latest Browse all 9369

نقد فیلم نگار

$
0
0

 نقد فیلم نگار

گرد آوری از گارگین فتائی

 

 

 

کارگردان

رامبد جوان

تهیه‌کننده

رامبد جوان

نویسنده

احسان گودرزی

بازیگران

نگار جواهریان

محمدرضا فروتن

مانی حقیقی

آتیلا پسیانی

افسانه بایگان

فریبا کامران

علیرضا شجاع‌نوری

اشکان خطیبی

موسیقی

کریستف رضاعی

فیلم‌برداری

بهرام بدخشانی

تدوین

بهرام دهقان

توزیع‌کننده

هدایت فیلم

تاریخ‌های انتشار

 ۱۵شهریور ۱۳۹۶

مدت زمان

 ۱۰۰دقیقه

کشور

ایران

زبان

فارسی

فروش گیشه

 ۲٬۶۳۹٬۴۳۹٬۰۰۰تومان

 

نگار فیلمی به کارگردانی و تهیه‌کنندگی رامبد جوان و فیلمنامه توسط احسان گودرزی نوشته شده است و محصول سال ۱۳۹۴است. فیلمبرداری این اثر از ۲۷آذر ۹۴آغاز و ۱اسفند ۹۴به پایان رسید و اولین نمایش آن در سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر بود. این فیلم نامزد کسب ۹سیمرغ بلورین شده و توانست موفق به کسب سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن از جشنواره فیلم فجر شودهمچنین در سومین جشنواره جهانی فیلم فجر نیز به نمایش گذاشته شد.

 

 

خلاصه فیلم

این فیلم به ماجرای جنایی پرداخته جایی که نگار جواهریان نقش دختری به نام نگار را بازی می کند. او دختر خانواده‌ای نیمه مرفه و اصیل است، پدر او دریک معامله اقتصادی شکست خورده و با اسلحه خودکشی کرده است. این تحلیلی است که پلیس نسبت به مرگ او اعلام می کند اما نگار این تحلیل را باور ندارد و برای رسیدن به اصل ماجرا تصمیم می گیرد که روزهای آخر پدر را مرور کند.

همچنین در خلاصه اولیه آمده : ما به این ته سیگار رژلبی مشکوکیم ،ولی این کمکی به ما نمی‌کنه!

داستان از آن جایی برای مخاطب جذابیت بیشتری پیدا می‌کند که متوجه می شود آن چه که نگار می بیند و رفتارهایی که انجام می دهد در واقع آن چیزی که در زمان حال وجود دارد، نیست. در ابتدا گمان می بریم نگار دچار فضایی مالیخولیایی شده و شاید اتفاقات را آن طور که دوست دارد تجربه می کند. این در برخورد با بهتاش شریک پدرش و نیز هنگام بازپس گیری مدارک از عمویش (با بازی پسیانی) به ذهن نزدیک تر می شود،

اما در مواجهه با محمدرضا فروتن که از نزدیکان پدرش و در واقع شیفته‌ی نگار می‌باشد و همچنین نحوه‌ی برخوردها، اصل داستان مشخص می‌شود و متوجه می‌شویم نگار به جای پدرش قرار گرفته و اتفاقاتی را که پیش از مرگ برای او رخ داده تجربه می کند تا درنهایت  معمای مرگ پدر بر او روشن  می‌شود و او دست به انتقام گیری از قاتلان پدر می‌گیرد.

 

جوایز

بهترین کارگردانی  رامبد جوان   نامزدشده  سیمرغ بلورین

بهترین طراحی صحنه و لباس  نگار نعمتی (طراحی لباس)  نامزدشده  سیمرغ بلورین 

بهترین تدوین  بهرام دهقانی  نامزدشده  سیمرغ بلورین 

بهترین صدابرداری  وحید قدسی  نامزدشده  سیمرغ بلورین

بهترین موسیقی متن  کریستف رضاعی  برنده  سیمرغ بلورین 

بهترین فیلمبرداری  بهرام بدخشانی  نامزدشده  سیمرغ بلورین 

بهترین صداگذاری  حسین ابوالصدق  نامزدشده  سیمرغ بلورین 

بهترین عکس  مریم تخت کیشان  نامزدشده  سیمرغ بلورین

بهترین طراحی صحنه و لباس  امیرحسین قدسی(طراحی صحنه)  نامزدشده  سیمرغ بلورین

 

نقد فیلم

 

عباس نصراللهی

رامبد جوان که این روزها محبوب‌ترین شومن ایران است، روحیه‌ای طنز و شخصیتی کمیک دارد، طنزی که در فیلم‌های سینمایی ساخته او نیز دیده می‌شود، سه اثر ابتدایی جوان، آثاری کمدی بودند که با نگاهی کوچک به این سه اثر متوجه خواهیم شد که رامبد جوان هر چه رو به جلو رفته، پخته‌تر و کاربلد‌تر شده است و پیشرفتی قابل قبول داشته، به طوری که «ورورد آقایان ممنوع»، آخرین فیلم کمدی جوان، یکی از بهترین‌ها در نوع خود بود و نظر بسیاری را به خود جلب کرد.

اکنون رامبد جوان، فیلم «نگار» را بر پرده سینماها دارد، اثری که به دلیل حضور نگارجواهریان به عنوان بازیگر نقش اصلی و هم نامی او با نام فیلم، و اینکه رامبد جوان تاکید بسیاری بر نام فیلم و اینکه بسیار علاقه دارد چنین فیلمی را بسازد، کرده بود، پیش از دیده‌شدن هم می‌تواند برای بسیاری جذاب تلقی شود، حال باید دید «نگار» بر روی پرده سینما هم جذاب است یا خیر؟

احسان گودرزی نویسنده فیلمنامه «نگار»، از آن جوان‌هایی است که مردم به تازگی فعالیت‌هایش را به وضوح می‌توانند ببینند، کسی که در «اژدها وارد می‌شود» مانی حقیقی به ایفای نقش پرداخت، و حالا یکی از ارکان اصلی فیلم «نگار» است، نویسنده‌ای که حداکثر تلاشش را کرده تا دنیایی متفاوت را به بینندگان عرضه نماید، ولی اینکه چه قدر در این کار موفق است، بحث دیگری است، بحثی که با بررسی فیلم «نگار» می‌توان به آن پرداخت.

نگار» شروعی جذاب و کاملا متفاوت دارد، داستان با صدای مردی شروع می‌شود که در منطقه‌ای جنگلی ایستاده و اتفاقاتی که باعث مرگ شخصی شده را تعریف می‌کند، از ظاهر قصه معلوم است که مرد راوی باید پلیس باشد، و همزمان با تعاریف او از صحنه مرگ، شخصی که مرده است اتفاقات پیش از مرگش را بازسازی می‌کند و مشخص می‌شود که او خودکشی کرده است. این آغاز دیدنی و پرکشش که بسیار هوشمندانه انتخاب شده، کافی است تا بیننده بداند با فیلمی متفاوت در سینمای ایران مواجه است (سینمایی که تماما مشغول ساخت درام‌های اجتماعی و خانوادگی و یا فیلم‌های کمدی است) و الگویی را دنبال می‌کند که سال‌های سال است در فیلم‌های جنایی دیده می‌شوند؛ معمایی مطرح می شود، سپس در روند قصه معما حل می‌شود و گره‌هایش باز خواهند شد، تا اینجا و در همین چند دقیقه مشخص می‌شود که «نگار» فیلمی جنایی است، و یا حداقل الگویی جنایی دارد، شروع «نگار» بی‌شک می‌تواند یکی از بهترین شروع‌های فیلم‌های ایرانی باشد.

پس از اینکه معمای ابتدای فیلم به این شکل مطرح می‌شود، شخصیت‌ها باید به بیننده معرفی شوند، «نگار» با بازی نگار جواهریان در مکالمه‌ای کوتاه با مادرش، به عنوان دختر فردی که در ابتدای فیلم خودکشی کرده بود معرفی می‌شود. چهره سرد و بی‌روح نگار بیننده را آگاه خواهد کرد که داستان برای او و هم چنین برای بینندگان عادی پیش نخواهد رفت. این چند دقیقه ابتدایی فیلم آن قدر جذاب هست که بیننده بخواهد ادامه داستان را ببیند و سر از واقعیت‌ها در بیاورد. دیری نمی‌گذرد که «نگار» از الگوی کلاسیکی که آغاز کرده بود، فاصله می‌گیرد و تبدیل به فیلمی خیال‌انگیز می‌شود، فیلمی که تکیه بر رفتار و حالات شخصیت اصلی داستانش دارد و قرار است هر جا که او و ذهنش می‌رود، همراهیش کند.

«نگار» برای انجام کارهایش نیاز به کمک دارد، او قهرمانی است که بدون کمک نمی‌تواند کارهایش را انجام دهد، (قهرمانی که همینجا و پیش از این که شکل بگیرد زیر سوال می رود) پس برای کمک کردن به او چه کسی بهتر از پدرش می‌تواند باشد؟ پدری که به تازگی مرده است، تنها باید از راه خیال و رویا با نگار ارتباط برقرار کند، پس سفرهای نگار از دنیای واقعی به خیال و باز برگشتن به دنیای واقعی آغاز می‌شود، سفرهایی که قدرتی عجیب را درون خود دارند و نگار را از وقایعی آگاه می‌کنند که بدون این سفرها محال بود از آن ها با خبر شود.

از اولین سفری که نگار به خیال خویش دارد، بیننده متوجه خواهد شد که این خیال‌ها عادی نیستند و تنها منبع الهامی برای قهرمان فیلم نخواهند‌ بود، (نگار پس از اینکه در خیال پدرش را میبیند و از خیال به واقعیت باز می‌گردد، چکی به مبلغ هفت میلیارد تومان در دست دارد، اتفاقی که نویسنده فیلمنامه نیز اذعان کرده دلیلش را نمی دانسته و نمی‌داند چک از کجا آمده است) و فیلم وارد فضایی فانتزی و حتی در جاهایی سورئال خواهد شد، این موضوع اتفاق جالبی می‌توانست باشد اگر می‌شد توجیهاتی منطقی در پی آن آورد و البته کمکی بزرگ به پیش بردن داستان می‌کرد، موضوعی که در فیلم «نگار» اتفاق نمی‌افتد و این سفرهای خیال انگیز صرفا راهی است برای فرار نویسنده و کارگردان از قبول ضعف‌های فیلمنامه و البته مهم تر از آن قصه فیلم.

 

 

بزرگترین مشکل فیلم «نگار»، به عنوان فیلمی جنایی و راز آلود که قهرمانی تنها را معرفی می‌کند که می‌خواهد به جنگ بدی‌ها برود (و از این رو می‌تواند الگویی نوآر گونه نیز داشته باشد)، در این است که قصه فیلم زور ندارد، در واقع قصه فیلم آن قدر کوتاه است که تنها می‌تواند همان معمای جذاب ابتدای فیلم را مطرح کند و چیزی بیش از آن نیست؛ مردی میانسال مرده است، او در ظاهر خودکشی کرده اما تک دخترش بر این باور است که پدرش به قتل رسیده، پس به دنبال حل معمای ذهن خود و قتل پدرش می رود، همین! تمام قصه «نگار» همین است و هر چیز دیگری که در فیلم وجود دارد، حواشی‌ای است که کارکردی مهم در این قصه نخواهند داشت، موضوعی که به وضوح در بهترین آثار از این دست در سینمای جهان دیده می‌شود و در «نگار» جایش خالی است، قصه‌ای که پر از رمز و راز باشد و شخصیت‌هایی که هر کدام گره‌ای را اضافه کنند و یا گره‌ای را بگشایند و قصه‌ای که هر لحظه اتفاق جدیدی را رقم بزند، اتفاقی که در «نگار» به هیچ وجه نخواهد افتاد.

 

 

نویسنده و کارگردان برای پیش بردن این قصه کوتاهشان، باید کاری انجام دهند تا جذابیت فیلم تا لحظه پایانیش حفظ شود، آن ها برای حفظ ریتم فیلم و قرار دادن بیننده در موقعیتی جنایی و رمز آلود کاملا از تکنیک و روایت کمک میگیرند، (زیرا همانطور که گفته شد فیلم به عنوان یک فیلم جنایی قصه پر کششی برای ادامه ندارد)، پس آن‌ها بیننده را مانند شخصیت اصلی وارد دنیای خیال می‌کنند، دنیای خیالی که تا جایی از فیلم خوب پیش می‌رود، اما از زمانی دیگر ماهیت خود را از دست می‌دهد و تنها راه فراری برای نویسنده و کارگردان می‌گذارد تا ضعف‌های فیلمنامه و قصه را بپوشانند.

این فضای خیال گونه شخصیت نگار، طوری طراحی شده است که او در این فضا توانایی‌های عجیبی دارد، گاهی به جای پدرش به مکان‌هایی می‌رود و کارهای پدر را تکرار می‌کند و البته از اصل اتفاقات با خبر می‌شود تا بتواند معمای مرگ پدرش را حل کند، گاهی تبدیل به دختری شجاع می شود که همه چیز بلد است و گاهی تنها رفتار و حرکات دیگران و حتی خودش را مشاهده می‌کند. این نوع سفر به خیال و بازگشت از آن دست نویسنده را باز می‌گذارد تا هر جا نتوانست منطقی برای اتفاقات بیابد آن را به عنوان خیال شخصیت اصلی معرفی کند، موضوعی که تا جایی از فیلم جذاب پیش می‌رود، اما تکرار بی‌موقع آن و البته از دست رفتن ماهیت همین موقعیت خیالی از دست نویسنده، به کلی جذابیت این موضوع را از بین می‌برد و بیننده را با موقعیتی مواجه می‌کند که دیگر نمی‌داند چه چیزی واقعی و چه چیزی خیال است، و البته با توجه به کاشتی که از ابتدای فیلم انجام شده است، بیننده این برداشت را خواهد داشت که هر کجا تصویری غیرعادی دید، حتما در خیال نگار به سر می‌برد و این امر باعث می شود که پس از گذشت فیلم از میانه، نویسنده دیگر ترفندی برای غافلگیری بیننده و ایجاد تعلیق نداشته و دستش پیش از افتادن اتفاقات رو شده باشد.

به عنوان مثال صحنه درگیری نگار و شوهرخاله‌اش که او را دختری دعوا بلد و قوی نشان می‌دهد، در خیال نگار است، اما در واقعیت او کار چندانی نمی‌تواند بکند، این موضوع در این زمان از فیلم برای بیننده مشخص است، اما در پایان فیلم که نگار قدرتی مضاعف برای انتقام گیری پیدا می‌کند و با توجه به اتفاقات قبل از آن، بیننده قدرت تشخیص این که تصاویر در خیال نگار هستند و یا واقعیت را نخواهد داشت، و این ضربه بزرگی به فیلم خواهد زد. طوری که اگر صحنه‌های پایانی فیلم را واقعی در نظر بگیریم با گاف‌های بزرگی در فیلم نامه مواجه خواهیم شد، اینکه نگار چگونه تیراندازی یاد گرفت، چگونه مبارزه کردن آموخت، چگونه از فعالیت‌های رقیبان سردرآورد و چگونه ناگهان تبدیل به قهرمانی جسور شد. پس قطعا به این فکر خواهیم کرد که این تصاویر هم در خیال نگار بوده‌اند (موضوعی که از ابتدای فیلم بارها و بارها دیده‌ایم) که اگر این‌ها را خیال در نظر بگیریم پس تمام اتفاقاتی که از ابتدای فیلم دیده‌ایم بیهوده بوده‌اند و حتی فیلم موفق نمی‌شود معمایش را به درستی حل کند و بیننده صرفا در حال دیدن تصاویری جذاب و بی‌ربط به هم بوده است.

این سبک از روایت قصه، تنها و تنها برای این انتخاب شده که بیننده را در موقعیتی جنایی و مرموز قرار دهد، اتفاقی که باید با قصه فیلم بیفتد و البته که نوع روایت هم مهم است، اما به تنهایی نمی‌تواند خیلی تاثیرگذار باشد و قطعا حفره‌هایی را به همراه خواهد داشت. در واقع روایت قصه «نگار»، داستان فیلم را حتی قدمی به جلو نمی‌برد، و درست در جایی که بیننده فکر می‌کند قدمی رو به جلو رفته است، با دیدن صحنه‌ای متوجه خواهد شد که تنها در حال زدن دوری باطل است و با صحنه‌ای به جلو می رود و با صحنه‌ای دیگر به عقب باز می‌گردد، و گره‌ای باز نمی‌شود، البته که نویسنده و کارگردان در فیلم «نگار» قصد بر این داشته‌اند تا مانند فیلم‌های راز آلود قدرتمند سینما عمل کنند و بیننده را بسیار به چالش بکشانند، اما فرق کار در این است که در آن آثار معماها به درستی طراحی شده و سرنخ‌هایی به بیننده داده می‌شوند که قصه را دنبال کند، اما در «نگار»به دلیل عدم وجود معمایی قوی و البته پیگیری درست همان معمای مطرح شده در ابتدای فیلم، طبیعتا سرنخی نیز به بیننده نخواهد داده شد و بیننده هر چه به پایان نزدیکتر می شود با سردر گمی و سوالات و حفره‌های بیشتری مواجه می‌شود.

این شلوغ کاری‌های بصری و این روایت عجیب و غریب «نگار»، تا جایی از فیلم (زمانی که نگار اسبش را می‌کشد) خوب پیش می‌رود، و بیننده می‌تواند امیدوار باشد که این همه سردرگمی به درستی جمع شود، اما خود فیلم هم از همانجا دچار سردرگمی می‌شود، و تقریبا دیگر حرفی برای گفتن ندارد زیرا مرز بین واقعیت و خیال که تا اینجا به خوبی مشخص بود از بین می‌رود و دیگر بیننده قادر به درک این موضوع نیست و این ضربه بزرگی به فیلم خواهد زد، ضربه‌ای که باعث می‌شود گره معمای فیلم دیگر زمانی باز شود که فیلم از دست رفته و بیننده ارتباطش را با فیلم از دست داده است.

تلاش عوامل «نگار» بر این بوده که این فیلم را به عنوان فیلمی فرمال به بینندگان معرفی کنند، اما روایت قصه «نگار»، صرفا روایتی به هم ریخته است که اتفاق خاصی در آن نمی‌افتد، شخصیت نگار زمانی در آن عاشق است و زمانی دیگر قهرمانی درجه یک، زمانی به دنبال حل معماست و زمانی به پایان راه رسیده است، و در هیچ کدام از این موارد باورپذیر عمل نمیکند و عملا فرم فیلم که عجیب به نظر می‌رسد کار خاصی انجام نمی‌دهد و صرفا بیننده را وارد سردرگمی‌ای می‌کند تا بتواند خود را به عنوان فیلمی جنایی و راز آلود معرفی کند.

اما در کنار همه این موارد، به دور از منطقی بودن یا نبودن این نوع روایت و به دور از اینکه این نوع روایت کارکردی در قصه دارد یا نه، باید گفت که رامبد جوان و عواملش به خوبی از پس اجرای آن بر آمده‌اند، فیلم از لحاظ بصری کاملا جذاب است و این رفت و برگشت‌ها از واقعیت به خیال شخصیت اصلی، از لحاظ تکنیکی کاملا قابل قبول هستند و از این رو «نگار» را به عنوان فیلمی تکنیکی به بینندگان معرفی خواهند کرد، فیلمی که با حال و روز این روزهای سینمای ما اثری کاملا متفاوت خواهد بود.

کارگردانی رامبد جوان که نشان داده پیشرفت زیادی در کار خود کرده است قابل قبول است و او در پیاده سازی همان چیزی که مورد نیازش بوده (چه خوب و چه بد) کاملا موفق عمل می‌کند. فیلمبرداری و جلوه‌های ویژه فیلم در سطحی قابل قبول به سر می‌برند و کاملا می‌توانند بیننده را راضی کنند. موسیقی فیلم که توسط کریستف رضاعی ساخته شده تاثیر به سزایی در روند روایت قصه دارد. اما شخصیت های فیلم «نگار» که طبیعتا همگی باید تحت تاثیر شخصیت اصلی باشند، به خوبی شکل نگرفته‌اند و یا اصلا شکلی ندارند، زیرا تمرکز بیش از حد روی شخصیت نگار و البته تکنیک روایی فیلم بوده است، و شخصیت‌هایی که کاملا در حل معما تاثیرگذار هستند، به دلیل عدم پرداخت خوب نمی‌توانند کارایی لازم را داشته باشند و نه گره‌ای را می‌افزایند و نه گره‌ای را باز می‌کنند، تنها هستند تا نگار کارهایی را انجام دهد و البته در روایت تکنیکی قصه جاهای خالی را پر کنند.

شخصیت های منفعل می‌توانستند حذف بشوند (مانند مادر و شوهرخاله نگار) و در عوض روی شخصیت های مهم تر و تاثیرگذار پرداخت بیشتری صورت بگیرد و قصه‌ای برای کمک به شخصت اصلی در راه رسیدن به هدفش داشته باشند، حال چه در مقابل او و چه هم سوی با او. صحنه های اکشن فیلم به خوبی طراحی و اجرا شده اند و یک سرو گردن از سینمای ایران بالاتر هستند، اما در جاهایی اغراق آمیز می‌نمایند، زیرا شدت آن ها بسیار زیاد می‌شود و چون زمینه ای برای این شدت از خشونت فراهم نشده، کمی غیر واقعی به نظر می‌رسند. اجرای نگار جواهریان و محمدرضا فروتن قابل قبول است، اما آتیلا پسیانی و مانی حقیقی قطعا در بدترین ساعات خود از لحاظ بازی به سر می‌برده‌اند. در نگاهی کلی، «نگار» فیلمی است که تمام تلاشش را می‌کند تا حرفی متفاوت در سینمای ایران بزند، که البته در فاکتورهایی کاملا موفق عمل می‌کند و در جاهایی با دست خود، خوش را به زمین می‌کوباند.

 

 

«نگار» آن قدر درگیر تکنیک و شکل روایی شلوغش می‌شود که داستان کوتاهش از دست می‌رود، گره‌ای کوچک ایجاد می‌شود، سرنخی نمی‌دهد، اما در نشان دادن چیزهایی که وجود ندارند پر رمز و راز عمل می‌کند، گره باز می‌شود، اما در جایی که دیگر فیلم از دست رفته است، فیلم تا میانه بسیار خوب پیش می‌رود، اما در ادامه آن قدر گنگ عمل می‌کند که ارتباطش با مخاطب از دست خواهد رفت، راه فرار برای نویسنده و کارگردان می گذارد، اما راه پذیرش برای بیننده قرار نمی‌دهد. شاید اگر رامبد جوان به اکران و فروش فیلمش فکر نمی‌کرد و به همراه احسان گودرزی راهی که از ابتدا تا میانه فیلم رفته بود را تا پایان با قدرت ادامه می‌داد و فیلم را اینگونه جمع نمی‌کرد، قطعا «نگار» اثری به حق متفاوت و ماندگار در سینمای ایران می‌شد، اتفاقی که اکنون بعید است رخ دهد.

 

سیاوش معمار

خبر خوش در خصوص آخرین ساخته­ی رامبد جوان را می ­توان ژانر متفاوت "نگار"تلقی کرد. در روزهایی که سینمای ایران مملو از فیلم­های اجتماعی آپارتمانی و کمدی­های کلیشه­ای برای کسب گیشه­شده است که با چند پلان موسیقی و رقص و آواز در تلاش برای تصاحب جایگاه نخست فروش هستند، نگار با جرأت، متفاوت ظاهر می‌شود. شاید فیلم را بهترین حرکت رو به جلو برای پر کردن خلآ "قهرمان"این روزهای سینمای ایران دانست. "نگار"نه تنها با شجاعت، داستانی اکشن و جنائی یک قهرمانی را به نمایش می­‌گذارد، که سینمای ما در حال به فراموشی سپردن آن بود، بلکه اینبار قهرمان در قالب یک شخصیت زن به تصویر کشیده شده‌­است. در یک نگاه کلی شاید بتوان فیلم را حاصل الگو برداری ‌های متعدد هالیوودی دانست که اکشن­ها و جلوه­های بصری قابل قبولی را نیز ارائه می ­دهد.

روند قصه­گویی فیلم از یک اساس داستانی رئالیستی سعی در نمایش یک اثر سورئال دارد. بیننده در طی فیلم با نگار همراه است و دائما درگیر خیالات و واقعیاتی است که برای اون رخ می­دهد. داستان با پیشبرد همین واقعیات و خیالات سعی در ارائه­ی سرنخ ‌هایی به نگار و با بیانی بهتر به بیننده، برای پی­بردن به ماجرای رخ داده برای آقای ولیان، پدر نگار دارد. فیلمنامه تلاش زیادی در این راستا می­کند اما در بسیاری از بخش­ها در این امر موفق ظاهر نمی‌شود. در یک کلام می‌توان برای فیلمنامه نقاط ضعف بسیاری برشمرد. فیلنامه­نگار نیز به مانند بسیاری دیگر از فیلم­‌های سینمای ایران از شخصیت­پردازی ‌های ناقص رنج می‌برد، در نگار این امر تا جایی پیش می‌­رود که حضور بسیاری از نقش­‌ها و صحنه‌­ها در فیلم اضافی به نظر می‌رسد. اینکه چگونه نگار یک قهرمان انتقام­جویی است که حتی تا پای قتل حاضر به پیگیری ماجراست شاید بزرگترین حفره­ی فیلمنامه باشد. در اصل تنها توجیه نمایش داده شده در فیلم برای قهرمان ­بازی­‌های نگار علاقه­او به پدر و خانواده­اش است اما در اصل این دلیل قانع‌کننده‌ای برای نمایش‌های قهرمانی او به حساب نمی­آید. شاید فیلم می‌­توانست با فلش بک­‌هایی از آنچه تاکنون در زندگی نگار رخ داده­است یا با به تصویر کشیدن ویژگی‌های شخصیتی او در زندگی روزمره‌اش و نمایش رابطه­او با پدرش در گذشته و حتی نقش او در روابط کاری پدرش و روابط آقای ولیان با شرکایش و در یک کلام نمایش آنکه چه شد، که آقای ولیان به اینجا رسید و نگار تبدیل به یک قهرمان شد، می‌توانست فیلمنامه را از یک داستان سطحی به یک روایت پخته‌­تر تبدیل کند. در اصل فیلم دارای یک داستانی ساده است و توانایی ارائه یک قصه­گویی پیچیده و پازل­گونه را به بیننده ندارد اما با کارگردانی و جلوه­های بصری متعدد سعی در نمایش یک داستان مبهم و پیچیده دارد. در نگار تا حدودی می­توان این تلاش تصویری برای جبران کاستی­های متعدد فیلمنامه را قابل ستایش دانست. نمایش اکشن­ها و جلوه­های بصری متعدد قابل قبول به نظر می‌­رسد و می‌­توان با ارفاق، آن­را از نقاط مثبت فیلم تلقی کرد، که دیدن "نگار"بر پرده­نقره‌­ای را برای بیننده جذاب می‌کند، هرچند روایت فانتزی اثر نیز کمک شایانی به باورپذیری صحنه­های درگیری و ضرب و شتم‌هایی که بدون هیچ درد و خونریزی به نمایش گذاشته شده‌اند، می‌کند.

تصویربرداری فیلم نیز در تلاش برای ایجاد پیچیدگی­های ذهنی در بیننده و در برخی صحنه­ها ایجاد شوک و دلهره موفق عمل می­کند و موسیقی و قطع­های ناگهانی آن و ایجاد سکوت مطلق در برخی صحنه­ها هم به این امر کمک شایانی کرده ­است. در بازی بازیگران اما شاید نتوان یک نقش­آفرینی بی‌عیب و نقص و جذاب را پیدا کرد اما در این امر نیز، فیلم تا حدودی قابل باور عمل می­کند، هرچند به نظر می‌رسد کارگردان تلاش زیادی برای گرفتن یک بازی متفاوت از بازیگرانش ندارد و بازیگران نیز تمایلی برای ایفای نقشی متفاوت ندارند. برای مثال از نگار جواهریان ایفای نقش‌های قوی­تری سراغ داریم. هرچند اینبار او با ژانری متفاوت جلوی دوربین ظاهر شده­است و تلاشش برای نمایش یک شخصیت سرد و انتقام­جو که سعی در یافتن ماجرای رخ داده برای پدرش دارد، قابل قبول اما ناکافی به نظر می‌رسد. از سویی دیگر محمدرضا فروتن را سال‌هاست آنطور که باید و شاید نمی‌بینیم و "نگار"نیز در کارنامه­او اثری درخشان و متفاوت لقب نخواهد گرفت. مانی حقیقی اما به نظر تلاش بیشتری برای ایفای نقشش دارد هرچند که نمایش او نیز به خوبی، "وحید بهتاش"را به بیننده معرفی نمی­کند. درنهایت اما، شاید لقب متفاوت­ترین ایفای نقش را بتوان به اشکان خطیبی داد، با اینکه او نقش کوتاهی دارد اما کاملا ظاهری متفاوت و قابل قبولی از خود ارائه می­دهد. به نظر می­رسد نیاز بود به بازیگران فرصت بیشتری برای درک نقش‌هایشان و ارتباط برقرارکردن با شخصیت ­ها داده شود تا بتوان بازی­‌های جذابی از آنان مشاهده کرد.

از رامبد جوان که با آثار پیشین و همچنین تصویر خندوانه­ای‌اش، بیشتر چهره‌­ای کمدی در ذهن ساخته­ایم، در "نگار"او را سعی در آزمودن توانایی­های کارگردانی­اش با ساختن اثری متفاوت می‌­بینیم. تجربه­متفاوت "جوان"و تلاشش برای ایجاد یک حرکت رو به جلو در این روزهای سینمای ایران بدون تردید امری مثبت تلقی می­شود. هرچند همانطور که اشاره شد، "نگار"نمایشی بی‌عیب و نقص نیست و فیلمنامه منطق و توانایی لازم را برای تبدیل آن به یک اثر منسجم ندارد و فیلم به خوبی نمایشی از عدم تجربه کافی در ساخت فیلم‌هایی این چنینی در سینمای ایران است، شاید اگر آثار مشابه بیشتری همزمان با این فیلم را سراغ داشتیم به سختی می­شد "نگار"را اثری قابل قبول دانست اما در شرایط حاضر "نگار"به خوبی توانایی نمایش وجه دیگری از سینما، که در سینمای ایران در حال فراموشی است را دارد و بیننده را 100 دقیقه در سینما از دلمشغولی­های زندگی فارغ می­سازد و با یک قهرمان زن به وجد می‌آورد.

.

تنوع ژانری فیلم های ساخته شده در طول سال نشان دهنده قدرت زیر ساخت های سینمایی یک کشور است. این تنوع ژانر در سینماهای امریکا، هند، ژاپن و فرانسه بیشتر از سایر نقاط دنیا دیده می شود و مدیران فرهنگی کشورها سعی در مهیا نمودن شرایط برای رسیدن به چنین فضایی هستند. متاسفانه به دلیل بروز پاره ای از مشکلات اقتصادی ،  عدم بازگشت سرمایه و تمایل ساختن فیلم های آپارتمانی در فیلمسازان وطنی این تنوع ژانر در سینمای ایران را از بین برده است. بیش از ۹۰درصد فیلم های تولید شده هر سال متعلق به ژانر درام یا کمدی هستند و سهم سایر ژانرها در این عرصه حدود ۱۰درصد است.  هر کدام از ژانرهایی هراس،تریلر، اکشن، جنایی، فانتزی، کودک و…  که مخاطبان زیادی هم در میان هنردوستان دارد تنها یک یا دو نماینده در تولیدات یک سال سینمای ایران دارند. عدم فعالیت در این عرصه علاوه بر آن که باعث پر شدن سبد نیاز مخاطبان توسط تولیدات سایر کشورها می شود، متخصصان و هنرمندان را از کسب دانش و مهارت لازم در ساخت چنین آثاری محروم می نماید. همین امر باعث می شود آثار انگشت شماری هم که در طول سال روانه پرده نقره ای می شوند، از کیفیت مطلوب بهره مند نباشند و به طبع توفیقی در جلب رضایت مخاطبان و منتقدین نداشته باشند.

 “نگار” آخرین ساخته رامبد جوان تلاشی است در احیای تنوع ژانری در سینمای ایران. فیلمساز با نوآوری در نحوه روایت داستان سعی در دخیل کردن مخاطب در ماجرای فیلم دارد و به او اجازه می دهد در حل کردن بخشی از معماهای فیلم سهیم باشد . این اتفاق خوشایند مخاطب را درگیر فیلم می نماید و لذت درک فیلم را به لذت تماشای فیلم می افزاید. به طور کلی زمانی که بیننده با درگیری ذهنی به درک مسئله ای از فیلم دست یابد، لذت بیشتری از زمانی که همه چیز به طور واضح به او نشان داده شود خواهد برد. در این نحوه روایت،  نگار اتفاقاتی را که در روزهای قبل از خوکشی ساختگی پدرش رخ داده است را در قالب مکاشفات – و یا توهم هایی- می بیند و از این طریق رفته رفته گره گشایی های داستان اتفاق می افتد. اطلاعات به صورت قطره چکانی و از طریق مکاشفات به بیننده منتقل می شود و همین امر تعلیق اثر را برای مخاطب بیشتر می کند. البته سینمای ایران در سال های قبل هم با فیلم گناهکاران فرامرز قریبیان و با بازی رامبد جوان شاهد تجربه ای نزدیک به این نحوه روایت بوده است که البته با توفیقی در گیشه همراه نشد.

استفاده از جلوه های ویژه در  فیلم کارکرد مناسبی دارد و بر خلاف معمول سینمای ایران مخاطب را از فیلم دلزده نمی کند. مهمتر این که استفاده از این جلوه ها در راستای و متناسب با وقایع فیلم است . تبدیل روز به شب همراه با باز و بسته کردن در ماشین، توهم حرکت در خودرو و حضور مادر نگار کنار ماشین از جمله این اتفاقات بود که فضای فانتزی جذابی را به فیلم افزوده است. البته استفاده از این فضاها در بخش  هایی هم دلچسب نمی نماید که از جمله آن ها می توان به صحنه حضور نگار و بهتاش در دشتی پوشیده از برف اشاره کرد. هر چند این صحنه نشان دهنده تقابل میان این شخصیت هاست اما ارتباط مطلوبی میان سکانس قبل و بعد از آن برقرار نمی کند.

رامبد جوان از پس صحنه های اشکن کار هم به خوبی برآمده است. فیلمساز توانسته با مدیریت گروه بدلکاران، خشونت و تحرک مورد نیاز اثر را تامین نماید. اتفاقی که به دلیل نداشتن تجربه کافی در طراحی و اجرای آن ها معمولا در سینمای ایران از کیفیت مطلوبی برخوردار نیستند. به نظر می رسد بخشی از کیفیت اجرا به دلیل حضور ارشیا اقدسی  است که سابقه همکاری با رامبد جوان در برنامه خندوانه را دارد .البته این اتفاقات در سکانس هایی قدری اگزجره می نماید و علت آن هم تطابق این اتفاقات با فیزیک بازیگران اصلی -به ویژه خانم جواهریان- در ذهن مخاطب است. مانند صحنه های درگیری نگار و عمورضا در ویلای لواسان.

 

نگار و عوامل آن تمام تلاش خود را برای به کارگیری مناسب مولفه های ژانر دلهره به کار گرفته اند. از موسیقی و طراحی لباس و صحنه گرفته تا شیوه روایت و فیلمبرداری. اما وجود وصله ها ی ناجوری مانند بازی اگزجره جناب حقیقی و عدم پرداخت کافی برخی سکانس های حیاتی ، از توان تاثیرگذاری اثر کاسته است. و متاسفانه با حرکت به سوی پایان فیلم بسامد این اشتباهات بیشتر و بیشتر می شود که سکانس نهایی فیلم هم از جمله آن هاست. به طبع دختری که تازه سلاح به دست گرفته قادر نخواد بود میان سه فرد مسلح جان سالم به در ببرد.

تنوع ژانری پایین در سینمای ایران باعث شده مخاطب با پیش زمینه ذهنی منفی درباره فیلم وارد سینما شود و مدام منتظر کشف اشتباهات اثر باشد تا لذت بردن از آن. در این فضای نا امیدکننده تلاش و شجاعت رامبد جوان و عوامل فیلم نگار در ساخت چنین اثری قابل تقدیر است.اثری که  هم در انتخاب گونه سینمایی اش خاص است و هم در نحوه روایت داستان. هر چند نگار از نمونه های موفق ساخت آثار تریلر در سال های اخیر سینمای ایران است اما توجه بیشتر به جزئیات می توانست نگار را به ماندگارترین اثر این گونه در تاریخ سینمای ایران بدل کند.

.

در روزهایی که اغلب آثار سینمایی در ایران فضایی آپارتمانی داستانشان را روایت می کنند، « نگار » اثر متفاوتی محسوب می شود که با مولفه های سینمای سورئال و تا حدی جنایی - اکشن، ساخته شده تا مخاطب سینمای ایران تجربه جدیدی را در سالن سینما پشت سر بگذارد. سالنی که سالهاست درش به روی آثار شاخص جهانی در چنین ژانری بسته شده تا تماشاگر ایرانی با فقر هیجان و تفکر، به تماشای تولیدات سینمای کشورش بنشیند و با کمترین میزان توجه به محتوای آثار بنگرد. « نگار » اما با رویکردی متفاوت به سینما آمده تا این قاعده کلی را تغییر دهد و مسیری جدید در سینمای ایران همواره نماید. اما مشکل اینجاست که تمام این تغییرات در نقابِ فیلم به چشم می خورد و فضایی که در پَسِ نقاب وجود دارد، حال و هوای متفاوتی دارد!

فیلم جدید رامبد جوان برخلاف آثار کمدی قبلی اش که در میانشان « ورود آقایان ممنوع » موفق ترین کار محسوب می شود، فضایی معماگونه و گاهاً سورئال دارد بطوریکه می بایست انتظار هر اتفاق عجیبی را قصه داشت. « نگار » برای ساختاری که در نظر گرفته گاهاً به آثار مشهوری نظیر « بزرگراه گمشده » دیوید لینچ نیز گریزی می زند تا با الگوبرداری از آثار موفق و مشهور این سبک، بتواند جای پای خود را در این سینما مستحکم سازد. اما مشکل اینجاست که فرمی که رامبد جوان برای روایت قصه اش در نظر گرفته، حفره های کوچک و بزرگ فراوانی دارد که اجازه لذت بردن از اثر را به تماشاگر نمی دهد.

معمولا در روایت آثار جنایی در زمینه های سورئالیستی، فیلمساز سعی می کند تا با ارائه کدهای مشخص به مخاطب او را در حل پازل هایی که در طول داستان ایجاد کرده کمک کند تا بتواند به درک درستی از قصه و فضایی که در ذهن سازنده اثر می گذرد برسد. اما در « نگار » این اصل رخ نمی دهد و هیچ کد و نشانه ای وجود ندارد تا بتوان نشانه ای از هوشمندی نویسنده را در فیلم جستجو کرد. فیلم متشکل از ترکیب صحنه های وهم و واقعیتی است که به موازات یکدیگر به تصویر کشیده می شوند که البته المان های و دستاوردهای اوهام در اینجا به واقعیت هم کشیده می شود تا ثابت شود مرزی میان آن دو وجود ندارد، اما بدون هرگونه توضیحی برای این تصمیم.

در واقع فیلم به راحتی مرز میان خیال و واقعیت را درهم می شکند تا به فضای فانتزی دست یابد که در آن هر اتفاقی محتمل به نظر می رسد. اغلب فیلمسازان مطرح برای ساخت چنین آثاری، سرنخ های گاهاً مبهم و پیچیده ای از ویژگی های عجیبی که در روایت قصه اثرشان از آن استفاده کرده اند را بر جای می گذارند تا بحث های داغی را در روزهای پس از تماشای فیلم میان علاقه مندان به سینما سبب شود، یعنی کاری که لینچ در تمام طول دوران فیلمسازی اش انجام داده است! اما در « نگار » هیچ ایده و سرنخی وجود ندارد و به نظر می رسد که فیلمساز بیش از اینکه به درک درستی از فضای سورئال در سینما رسیده باشد، درگیر ظاهر و جذابیت های بصری آن شده باشد و قواعد بی هویت که برای شخص او جذاب بوده را به داستان اضافه کرده تا احتمالاً شاید خوشایند مخاطبین دیگری هم باشد!

« نگار » همچنین از ارائه یک تصویر مشخص درباره قهرمان داستان ناتوان است بطوریکه تماشاگر کمتر می تواند انگیزه های این قهرمان عجیب را درک کرده و با او همراه شود. در نمونه ای نسبتاً مشابه، شخصیت عروس در « بیل را بکش » زنی با انگیزه های انتقام جویانه معرفی می شود که دلایل خشم و نفرت او به خوبی در طول داستان برای تماشاگر عیان می گردد و نقطه ابهامی برای مخاطب بر جای نمی گذارد. اما در « نگار » قهرمان داستان دائم در کش و قوس رفت و آمدها و دیالوگ های ضعیف و شعاری است که سعی شده به تبعیت از آثار جنایی مطرح، کوتاه و پرمایه باشد اما در اجرا، ضعیف و سطحی از آب درآمده و دردی هم از مشکلات فیلمنامه دوا نمی کند و این ضعف مخصوصاً در سکانس های اکشن بیشتر نیز به چشم می آید.

تجربه جدید فیلمسازی رامبد جوان اگرچه قابل ستایش است و در سینمای "درام زده "ایران یک حرکت مثبت تلقی می شود، اما فاقد پختگی لازم می باشد. ساخت آثار سورئال با رگه های جنایی نیازمند هوش سرشار نویسنده و تسلط کارگردان بر ژانر و ویژگی های تعیین کننده آن می باشد که « نگار » فاقد آن می باشد. البته در « نگار » فیلمبرداری تماشایی و موسیقی شنيدنی کریستوف رضایی نیز به گوش می رسد اما در بخش فیلمنامه ، « نگار » ساده تر و سطحی تر از آن است که بتواند در ذهن مخاطب معما ایجاد کند و در اکشن نیز ضعیف تر از آن است که مخاطب را به وجد بیاورد. در نهایت بار دیگر باید گفت که تلاش رامبد جوان برای رسیدن به تجربه ای جدید در سینما تحت هر شرایطی قابل ستایش است.

.

 مخاطب ایرانی سینما حتما با دیدن نگار، غافل‌گیر می‌شود. چرا که ذایقه ایرانی حتما باید فرصت تناول انواع خوراکی‌ها و ساندویچ‌هایش را در کنار تماشای فیلم ایرانی در سالن تاریک، حفظ کند و شکستن این عادت دیرینه که بخواهد کمی بیش از نیمی از تمرکز خود را برای تماشای فیلم، اختصاص دهد، برایش هزینه‌بر خواهد بود. هزینه‌ای که البته تماشاگر آن را گردن فیلم‌ساز خواهد انداخت.

برای استقبال از فیلم نگار، همین تلاش برای تغییر ذائقه مخاطب ایرانی سینما کافیست. این تقدیر مانع از پرداختن به ضعف‌های احتمالی فیلم که در ادامه به آن‌ها پرداخته خواهد شد، نمی‌شود. اما این نکته را یاد آوری می‌کند که جسارت فیلم‌سازان ما برای ورود به گوشه‌های خاک‌گرفته و دست‌نخورده فرم‌های بصری و سینمایی در کشور ما می‌تواند مثل نگار، موفقیت‌آمیز و راه‌گشا از آب درآید.

 

برای مخاطبان حرفه‌ای سینمای ما اما نگار شاید در نقطه مقابل جایگاه آن نزد مخاطبان بی‌حوصله (دسته اول) قرار می‌گیرد. کسانی که احتمالا مانند وودی آلن معتقدند اگر درست از لحظه اول شروع فیلم در سالن سینما نباشد، دیگر حاضر به تماشای آن نیستند (برگرفته از دیالوگی از فیلم آنی هال- ساخته وودی آلن). هم‌چنین دسته سومی هم هستند که فیلم را نه به خاطر جسارت فیلم‌ساز یا تجربه‌اش در آشنایی زدایی از ذهن مخاطب عام سینما، که فقط در قامت یک اثر سینمایی نقد می‌کنند و احتمالا ایرادات بسیاری در آن می‌یابند.

احتمالا اگر هم شما به تماشای نگار نشسته‌اید، خود را خارج از یکی از این سه دسته نیافته‌اید. البته قرارگرفتن در دسته اول نه ننگ است و نه افتخار. بسیاری از ما سینما را فرصتی برای تجربه‌ای در همان سطح دوست داریم و باز هم البته-به درستی- مخاطب سینما محسوب می‌شویم.

اما قصه نگار چیست؟ یک اثر ذهنی پیچیده که باید آن را جریانِ سیالِ ذهن حساب کنیم (البته جریان سیال ذهن به خودی خود تعریفی برای گونه‌ای روایی در ادبیات است نه سینما، اما پیوندهایی با شکل روایی مدرن یا ضد پیرنگ در سینما دارد )؟ یا باید در آثار فیلم‌سازی مانند دیوید لینچ، دنبال نمونه‌های مشابه‌اش بگردیم؟ هیچ کدام. نگار در یک دسته‌بندی کلی در واقع چیزی بیش از یک فیلم‌نامه کلاسیک ندارد. برای اطلاق دسته‌بندی کلاسیک به فیلم‌نامه نگار باید به این نکته توجه کنیم که اضافه‌شدن فلش بک‌ها در تاریخ سینما-که استفاده از آن‌ها ابتدا در برخی آثار نوآر اوج گرفت- سینمای کلاسیک را به سینمای مدرن تبدیل نکرد و نمی‌کند. نگار یک فیلم‌نامه کلاسیک است که در آن فلش بک‌ها با یک قاعده شخصی فیلم‌ساز ادغام شده است. قاعده هم البته بسیار ساده است و به خوبی در همان پنج دقیقه ابتدای فیلم بنا نهاده می‌شود و تا نزدیک به سه چهارم فیلم، نویسنده بر استفاده از آن استوار می‌ماند.

به یاد بیاورید زمانی که در نخستین خلسه (اگر آنچه را برای نگار بعد از خواندن بخشی از کتاب مورد علاقه پدرش اتفاق می‌افتد خلسه بنامیم)، نگار (نگار جواهریان) پدرش (علیرضا شجاع نوری) را در جاده بلوط ملاقات می‌کند. دیالوگ‌ها و صحبت‌های او با پدرش پس از اندکی، یکی می‌شوند. در پایان این ملاقات صدای ادغام‌شده پدر و نگار را می‌شنویم که می‌گویند: تو منی یا من تو ام؟ ما کدوممون هستیم؟ این همان قراردادی است که نویسنده با مخاطب می‌گذارد تا تمام رفت‌و‌آمدهای نگار به گذشته پدرش را برای یافتن حقیقت مرگ او، توجیه‌پذیر و بر آمده از منطق ساختگی فیلمش قلمداد کند. ممکن است این سوال پیش بیاید که خلق دنیایی با قواعد خاص خودش آیا فیلم را از محدوده دسته‌بندی آثار کلاسیک خارج نمی‌کند؟ پاسخ منفی است. در سینمای کلاسیک آنچه اتفاق می‌افتد، واقعیت پایدار است و در برابر واقعیت ناپایدار در سینمای غیر کلاسیک (مدرن و پست مدرن و یا ضد پیرنگ و خرده پیرنگ) قرار می‌گیرد. منظور از واقعیت پایدار وفادار‌ماندن فیلم‌نامه و فیلم به همان قرداد‌ها و قاعده‌های ساختگی و خلق‌شده توسط خودش است. دنیایی که خودش ساخته است و باید تا پایان به همان وفادار بماند. در این دسته‌بندی آثار فانتزی معمول سینما هم در دسته بندی‌های کلاسیک قرار می‌گیرند. در مقابل دسته اول، واقعیت ناپایدار است. زمانی که فیلم‌ساز حتی قواعد ساخته خودش را هم نقض می‌کند. در این صورت از دسته سینمای کلاسیک خارج می‌شود و به سینمای مدرن یا هر سینمای غیر کلاسیک وارد می‌شود. به عنوان مثال در فیلم تعطیلاتِ آخر ساخته ژان لوک گدار، فیلم‌ساز فرانسوی، یک زوج پاریسی تصمیم می‌گیرند عمه خود را به خاطر پول بیمه به قتل برسانند. در راه رفتن به خانه او حادثه‌ای تقریبا تخیلی باعث می‌شود ماشین آنها از کار بیفتد تا بقیه راه را پیاده بروند. در زمان پیاده‌روی به سمت خانه روستایی عمه، آنها با امیلی برونته (داستان نویس و شاعر انگلیسی) برخورد می‌کنند. آن دو از دیدن او (نمادی از ادبیات کلاسیک) خشمگین می‌شوند و زیر دامن او فندک می‌گیرند تا آتش بگیرد. این تنها اتفاق خارج از منطق امور واقعی در این فیلم است. این یعنی خلق و همزمان شکستن هر قاعده یا قردادی در یک سینمای غیر کلاسیک.

نگار یک فیلم‌نامه کلاسیک است که در آن فلش بک‌ها با یک قاعده شخصی فیلم‌ساز ادغام شده است

در نگار اما آیا قاعده جایه‌جایی و حلول شخصیت نگار در شخصیت فرامز (پدرش) تا پایان پابرجا می‌ماند؟ پاسخ منفی است. اما این فرارفتن از قاعده، آنقدری از منطق قراردادی فیلم بیرون نمی‌زند که فیلم را یکسره از سینمای کلاسیک خارج کند. در واقع زمانی که نگار برای بار سوم و چهارم به گلخانه می‌رود و همزمان متوجه دست داشتن پیمان (محمدرضا فروتن) در مساله طلب فرامرز از بهتاش (مانی حقیقی) و بهمنی (آتیلا پسیانی) می‌شود، او دیگر حلول‌کرده در شخصیت فرامرز نیست، خودش است که به این کشف نایل آمده است. و این به جز پایان‌بندی فیلم (که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد)، تنها زمانی است که فیلم‌ساز از قاعده نگار-فرامرز پا را فراتر گذاشته است. علت آن هم واضح است، مساله به رابطه عاشقانه و شخصی نگار و پیمان مربوط می‌شود و درست فردای روزی که او ابراز علاقه‌اش به پیمان را علنی کرده است، پرده از واقعیتی دیگر در گذشته برداشته می‌شود. این شکستنِ قاعده‌ همان دلیلی است که باعث می‌شود عده‌ای فیلم را خارج از محدوده سینمای کلاسیک ارزیابی کنند. اما فارغ از این، دیگر ویژگی‌های فیلم‌نامه بیشتر به سینمای کلاسیک نزدیک است. نگار به خوبی در نقش یک قهرمان فعال زن با خواسته‌هایی عینی و مشخص ظاهر می‌شود: نگار یک هدف مهم دارد و آن پرده برداشتن از راز مرگ فرامرز ولیان (پدرش) است. در این مسیر قرار نیست چیزی از ناگفته‌های شخصیت خود او را بشناسیم. او جسور است و تا انتها جسور می‌ماند. او مصمم به کشف این راز است و تا انتها مصمم می‌ماند. نگار بیش از آنکه به کشفی درباره خودش برسد، به کشف همان داستان اصلی فیلم یعنی ماجرای قتل پدرش می‌رسد. این یعنی شخصیت اصلی و قهرمان فیلم (نگار) یک قهرمان کلاسیک است.

بر خلاف بازخورد‌های دریافتی از برخی مخاطبان که فیلم را مغشوش، سردرگم و بی هدف بیان کرده‌اند، با در نظر گرفتن نکات ذکرشده، اتفاقا فیلم یک روایت مستقیم و سر‌راست است. فیلم‌ساز به جز فلش‌بک‌هایی برای کشف حقیقت مرگ فرامرز، هیچ پرش زمانی دیگری انجام نمی‌دهد. فیلم درست در شب سی و نهمین روز از قتل فرامرز ولیان و با روایت کارآگاه از دلایلی مبتنی بر خودکشی فرامرز آغاز می‌شود و مستقیم در زمان جلو می‌رود تا پرده از راز قتل او برداشته شود. نکته لذت بخش فیلم که غافل‌گیریِ مخاطبی را که نخستین‌بار به تماشای آن می‌نشیند در پی دارد، موفقیت آن در جلوگیری از خسته‌کننده بودن و تا حدودی قابل حدس بودن زمان‌های تعویض شخصیت نگار و پدرش می شود: بازی نگار-فرامرز. استفاده‌های هوشمندانه از آینه در راستای همین بازی دوگانه با مخاطب است. در زمانی که مخاطب هنوز از فکر‌کردن درباره سکانس قرار‌دادن بدون دلیل چک در دستان نگار رها نشده است، تصویر پدرش را در آینه در به جای نگار در هنگام پایین‌آمدن از پله‌ها می‌بیند. این استفاده از آینه البته در سکانس حضور دوباره نگار در خانه بهمنی (آتیلا پسیانی) باعث می‌شود که زودتر از اتمام سکانس متوجه شویم که این بار خود اوست که به داخل خانه آمده نه فرامرز.

نکته دیگر در خصوص فیلم، عدم یکدستی لحن فیلم‌نامه آن در برخی فصل‌های آن است. فیلم به وضوح در کارگردانی جلو تر از فیلم‌نامه است. مشکل عمده فیلم‌نامه البته بیشتر هم به واسطه ضعف در دیالوگ‌ها رقم می‌خورد. البته بازی نه چندان متناسب محمدرضا فروتن در شخصیت پیمان هم به این ناکارآمدی فیلم‌نامه به خصوص در رابطه نگار و پیمان افزوده است.

در خصوص پایان‌بندی فیلم، با تقریب بالا و اطمینان به همان قواعد اولیه فیلم و قردادهای آن برای حفظ یک واقعیت پایدار (که درباره آن بالاتر صحبت شد)، می‌توان گفت که مخاطب در واقع حضور نگار در گلخانه را نمی‌بیند. به یاد بیاورید زمانی که بهتاش او را در پشت درختچه‌ها می‌بیند اما به گونه‌ای رفتار می‌کند که اصلا او را ندیده است و به مسیر خود ادامه می‌دهد و بعد از آن نگار دست به انتقام گیری‌های صحنه پایانی می‌زند.

نگار در اندازه یک فیلم درام/اکشن/جنایی باقی می‌ماند. به دنبال اثبات یا واکاوی واقعیتی از جامعه به ما نیست و قصد این کار را هم ندارد. اثری سرگرم‌کننده برای سالن سینما و مخاطب پیگیر و علاقه‌مندش است و این ارزش فیلم را دو چندان می‌کند. البته این مواجه با انواع سینما، طرفداران و غیرطرفداران خود را نیز دارد. زمانی که از رابرت مک کی (منتقد، فیلم‌نامه‌نویس و نظریه‌پرداز فیلم) درباره استیون اسپیلبرگ پرسیدند، گفت: او فیلم‌ساز فوق‌العاده‌ای است اما فیلم‌هایش از معنا خالیست (نقل به مضمون).

به هر حال نگار را باید درفهرست خوب‌های اکران امثال قرار داد. تجربه تماشایش را از دست ندهید.

.

روشنفکری ذهنی، بدویت عینی

علی فرهمند / شرق

 

«نگار» در ظاهر مدرن جلوه می‌کند و کارگردانی هم بر این رویکرد تأکید دارد؛ در صورتی که در پس نقابِ نماهای شیک و گول‌زننده‌اش، نگاه کلاسیک دریافت می‌شود. هرچند این مسئله به خودی خود اصلا بد نیست به شرطی كه فرم و ساختار در خدمت این نگاه باشند که در فیلم «نگار» چنین نیست. عنوان فیلم، نام قهرمان فیلم است و او آرام‌‌آرام در مسیر داستان معرفی می‌شود و درنهایت هم با گرفتن انتقام پدرش به قهرمان تبدیل می‌شود. رویکرد بدویت کلاسیک‌وار فیلم نسبت به قهرمان در همین مسئله نهفته است. درواقع نگار چگونه در درام رشد می‌کند و چگونه تبدیل به یک قهرمان می‌شود؟ با کمک پدرش. چرا؟ زیرا نگار یک زن است و جثه‌ای کوچک و زنانه دارد و مانند بسیاری از قهرمان‌های زن تاریخ سینما –که تعدادشان زیاد هم نیست- برای رسیدن به قهرمانی نیاز به یاری یک مرد دارد. اگر روح پدر نگار به او کمک نمی‌کرد، قهرمان داستان چه اعمال قهرمانانه‌ای را می‌توانست از خود نشان دهد؟ نگار مانند یک ماشین عمل می‌کند و روح پدرش همه‌چیز را به او می‌گوید و نگار هم طبق گفته‌های پدر پیش می‌رود. این چه قهرمانی است که از خود نه اختیار دارد و نه درک و احساس؟ در اصل قهرمان اصلی روح پدر نگار –فرامرز ولیان- است (یا حداقل باید باشد)، زیرا ابتکار عمل را به دست دارد و نگار وسیله‌ای است تنها برای اینکه یک اکشنِ با قهرمان زن ساخته شود و سؤالی مهم‌تر در همین راستا: لزوم قهرمان زن در این فیلم چیست؟ نگار چه مؤلفه‌ای در شخصیت‌پردازی‌اش دارد که او را از دیگران – به‌ویژه جنس مخالف- متمایز می‌کند؟ پاسخ اینجاست وقتی که یک ماشین بی‌اختیار قهرمان فیلم است، جنسیت و ظاهر و باطن فرقی ندارد و فیلم‌نامه‌نویس با نقابِ نگارِ زیبا، تماشاگر را گول می‌زند و به سالن‌های سینما می‌کشاند وگرنه فیلم ضعیف‌تر از آن است که برای انتخاب نقش‌ها دلیلی دراماتیک وجود داشته باشد.

فیلم‌نامه دارای حفره‌های زیادی است و کارگردان سعی دارد با تقطیع پلان‌ها و کارگردانی پرتحرکش –که اصلا هم بد نیست- حفره‌های فیلم‌نامه پوشانده شود. مثلا اینکه نگار چطور به رمز گاوصندوق دست یافت؟ چطور «آتیلا پسیانی» این‌قدر راحت تسلیم نگار شد؟ نگار چگونه فروشنده اسلحه را پیدا کرد؟ نگار چطور با هدردادن تنها یک خشاب گلوله، تیراندازی را آموخت؟ و مهم‌ترین سؤال اینکه نگار چگونه تصمیم به قتل گرفت؟ رسیدن به نقطه‌ای که شخصیت تن به آدم‌کشی دهد را نمی‌توان سرسری گرفت و پلان‌هایی روان‌کاوانه را می‌طلبد. هرچند از کاراکترهای ماشینی نباید انتظار زیادی هم داشت. کاراکترهای دیگر هم تقریبا قابل حذف هستند. مثلا کارکرد نقش مادر در فیلم چیست؟ هیچ. نقش‌های فرعی فقط برای کش‌آمدن فیلم به وجود آمده است.

ایده اصلی داستان، هم‌نهشتی نگار و پدرش است. از تکرار جملات نگار توسط روح پدر گرفته تا انعکاس تصویر نگار در آینه که تصویر پدرش است. این ایده آن‌قدر در فیلم تکرار می‌شود که بخش نهایی و مهم آن –کشته‌شدن ذهنی نگار همسان با پدرش- خیلی زود لو می‌رود. مسئله‌ای که این فرمول را لو می‌دهد، ایجاد رخدادهای زیادی است که تحت این فرمول عمل می‌کنند و یک‌بار ذهنیت و توهم نگار پیش‌برنده ماجراست و بار دیگر عینیت. تکرار رخدادهایی این‌چنین، مخاطب را برای به‌قتل‌رسیدن خیالی نگار آماده می‌کند. ظاهرا برگ برنده فیلم‌نامه‌نویس در این بوده که با درآمیختگی مرز واقعیت و توهم، به ایجاد تعلیق و هیجان بپردازد اما این برگ برنده پس از گذشت یک‌سوم ابتدایی فیلم، قابل حدس است. راه‌حل آن هم این است که هرکجا تماشاگر با اشکال در منطق روایی داستان مواجه شد، قطعا آن صحنه، توهم است و نه واقعیت. صحنه‌های ذهنی بیش از حد اکشن دارند و این تحرکات برای کاراکتر اصلی اصلا تعریف نشده است. بنابراین وقتی نگار با ضربه مشت به آن سوی خانه پرتاب می‌شود و چند ثانیه بعد از جایش برمی‌خیزد و باز هم آماده مبارزه است، شک نکنید که آن صحنه خیالی است.

آمیختگی فضای عینی و ذهنی در یک اکشن تکنیکال بی‌شباهت با «اعترافات ذهن خطرناک من» نیست هرچند کیفیت «نگار» از آن فیلم پله‌ای بالاتر است. اتمسفر آغاز فیلم بسیار به «ملکوت» بهرام صادقی پهلو می‌زند. از تأکید راوی فیلم بر زمان دقیق مرگ آقای «ولیان» (١٠ شبِ بیستم آذرماه) –که بی‌دلیل هم هست- تا عینیت‌بخشیدن به توهمات پروتاگونیست، تقلیدی ناشیانه از آن کتاب است. ابهام فیلم در صحنه‌های ابتدایی با «توئین پیکس» (دیوید لینچ) شباهت دارد که ایجاد ابهام در آن فیلم شرط لازم تلقی می‌شد اما در ژانر اکشن جنایی چرا باید رخدادها مبهم باشد؟ «نگار» در ساختار و رویکردش نسبت به جذب مخاطب، به یک فیلم دیگر هم بسیار شباهت دارد که هر دو در صدد گول‌زدن تماشاگر هستند، هر دو در ساختار مدرن رفتار می‌کنند اما نگاه بدوی و کلاسیک دارند و بر حسب تصادف کارگردان آن، بازیگر این است و فیلم‌نامه‌نویس این، بازیگرِ آن. راستی اسمش چه بود؟ «اژدها وارد می‌شود»؟

 فیلم «نگار» فرم ندارد و درنتیجه بی‌محتواست اما تکنیک خوبی دارد. از فیلم‌برداری عالی «بهرام بدخشانی» گرفته و جلوه‌های ویژه‌اش که نسبت به بضاعت سینمای ایران خیلی خوب است تا تدوین استاندارد فیلم؛ اما کیفیت بالای این پارامترها دردی از فیلم دوا نمی‌کند، زیرا فیلمی که فرم ندارد، فیلم نیست.

 

 

 

 

قدرت بصری،ضعف در فیلمنامه

رامبد جوان در اول دی ماه سال ۱۳۵۰از خانواده‌ای سنتی در تهران و با اصالت آذری زاده شد. روند شروع فعالیت‌های هنری وی به ترتیب در تئاتر، تلویزیون و سینما بوده است. او در یازده فیلم سینمایی به عنوان بازیگر به ایفای نقش پرداخته‌ است. وی در یک قسمت از مجموعه تلویزیونی پرطرفدار همسران نقش کوتاهی داشت و همین باعث حضور پررنگ وی در مجموعه تلویزیونی خانه سبز در نقش «فرید صباحی» شد.

«فرید جینگلبرد» نامی است که رامبد برای مدتی در طول سالهای دهه ۷۰شمسی بدان مشهور شده بود. نقش‌هایی که جوان در سینما و تلویزیون ایفا می‌کند بیشتر جنبه طنز دارد. رامبد جوان در ۲۷اسفند ۱۳۸۷با سحر دولتشاهی ازدواج کرد و در ۱۳۹۳از وی جدا شد. او دو سال بعد با نگار جواهریان ازدواج کرد.

رامبد جوان کارگردانی چهار مجموعه تلویزیونی به نام‌های گم‌گشته، نشانی،مسافران و توطئه فامیلی را به‌عهده داشته‌است که مجموعه نشانی ایام نوروز ۸۷از شبکه دو سیما پخش شد. مجموعه گم‌گشته به نویسندگی سید سعید رحمانی و علی‌رضا کاظمی‌پور نیز در ماه رمضان سال ۱۳۸۰از سیما پخش شد که با استقبال تماشاگران مواجه شد. رامبد کارگردان و مجری برنامه‌ی پرمخاطب خندوانه می‌باشد که از سال ۱۳۹۳در شبکه نسیم شروع شد و هم‌اکنون نیز در حال پخش است.

فیلم جدید رامبد جوان از بسیاری جهات با فیلم‌های معمول دیده شده در سینمای ایران متفاوت است و در عین حال تشابهات زیادی نیز دارد.فیلم نگار دارای ژانر اکشن و معمایی است،ژانری که بسیار در سینمای امروز ما مهجور است و تجربه‌های موفق انگشت شماری هم در ساخت این‌گونه فیلم‌ها در سینمای ما وجود دارد.با توجه به همین مسائل می‌توان «نگار» را حداقل در ضمینه‌ی جلوه‌های ویژه و صحنه‌سازی که عناصری مهم در این سبک به شمار می‌آیند،قوی و قابل دفاع ارزیابی کرد.

عدم فعالیت سینماگران در این بخش علاوه بر آن که باعث پر شدن سبد نیاز مخاطبان توسط تولیدات سایر کشورها می شود، متخصصان و هنرمندان را از کسب دانش و مهارت لازم در ساخت چنین آثاری محروم می نماید. همین امر باعث می شود آثار انگشت شماری هم که در نهایت روانه‌ی پرده نقره ای می شوند، از کیفیت مطلوب بهره مند نباشند و به طبع آن توفیقی در جلب رضایت مخاطبان و منتقدین نداشته باشند.

 

 

 

نقاط قوت و ضعف فیلم

كیفیت فنی فیلم نگاربا توجه به نوع فیلم و امکانات موجود در سینمای ایران ،فراتر از انتظار به نظر می‌رسد.کارگردانی خوب،فیلم‌برداری و موسیقی  جذاب در کنار یک تدوین باعث بوجود آمدن فضای تعلیق مناسبی در فیلم شده است که هم به روایت داستان و هم به هیجان مخاطب کمک بسیاری کرده است.فیلمی که مخاطب را با توجه به تجارب ناموفق گذشته سورپرایز می‌کند و در عین حال انتظارات او را در حد قابل قبولی برآورده می‌سازد.

یکی دیگر از نقاط قوت «فیلم نگار» را می‌توان در بازی بازیگران آن بخصوص نگار جواهریان جست و جو کرد. کیفیت بازیگران در کنار آگاهی و تسلط کارگردان باعث شده است تا بازی‌های قبولی را در این فیلم شاهد باشیم.

استفاده از جلوه های ویژه در  فیلم کارکرد مناسبی دارد و بر خلاف معمول در سینمای ایران، مخاطب را از فیلم دل‌زده نمی کند. تبدیل روز به شب همراه با باز و بسته کردن در ماشین، توهم حرکت در خودرو و حضور مادر نگار کنار ماشین از جمله این اتفاقات بود که فضای فانتزی جذابی را به فیلم افزوده است. البته استفاده از این فضاها در بعضی صححنه‌ها چندان مناسب نیست. از این جمله می توان به صحنه حضور نگار و بهتاش در دشتی پوشیده از برف اشاره کرد. هر چند این صحنه نشان دهنده تقابل میان این شخصیت هاست اما ارتباط مطلوبی میان سکانس قبل و بعد از آن برقرار نمی کند.

 

پررنگ‌ترین نقطه ضعف فیلم را می‌توان در فیلم‌نامه‌ی آن جست و جو کرد. متأسفانه فیلم‌نامه‌ی نگار بسیار سطحی و به دور از منطق پرداخت شده است.همین ضعف باغث می‌شود مخاطب در طول فیلم خود را با سوالاتی مشغول کند که در انتها نیز جوابی برای آن‌ها وجود ندارد.

.کمبود تنوع در فیلم‌های تولیدی سینمای ایران و هم‌چنین کیفیت پایین آثار تولیدی باعث کوچ مخاطب از تولیدات داخلی و روی آوردن او به سمت آثار خارجی می‌شود.این امر در دراز مدت آثار بسیار مخربی را در پی داشته و دارد که جبران آن به مراتب سخت و هزینه‌برتر است.رامبد جوان با علم به سختی کار اکشن در ایران،بازهم شجاعت به خرج داده و باقدرت در آن یافته است.اگرچه فیلم «نگار» هنوز تا سطح مطلوب فاصله دارد،اما همین مقدار هم در سینمایی که تولیدات اکشن آن در سال‌های اخیر به تعداد انگشتان دو دست نمی‌رسد قابل قبول است.

فیلم نگار در ضمینه‌‌های بصری،موسیقی و فیلمبرداری عملکرد خوبی داشته است.بازی بازیگران و حضور نقش اصلی زن در کنار یک کارگردانی مناسب جزو نقاط قوت فیلم به حساب می‌آیند.عدم رعایت بار منطقی فیلم و پایان بندی آن جزو نقاط ضعف آن به شمار می‌روند. با توجه به همه‌ی این نکات،نگار فیلمی است که می‌توان از دیدن آن لذت برد،کمی خود را درگیر معما کرد و در آخر نیز راضی از سینما خارج شد و همه‌ی فیلم را از یاد برد.

 

.

  رامبد جوان از زمانی که در نقش پسرک ریزنقش و شیطان خانه سبز ظاهر شد تا امروز که مجری شو تلویزیونی خندوانه شده است هنوز نتوانسته تصویری جدی از خود برای مخاطب برجای بگذارد. او تنها در فیلم«گناهکاران» ساخته فرامرز قریبیان نقشی جدی داشت که به نظر می رسد خیلی در ذهن مخاطب جا باز نکرد. جوان همیشه در نقش‌های خنده‌دار و پر سر و صدا بازی کرده و حتی فیلم‌هایی که ساخته هم از این قاعده مستثنا نیستند.

«نگار» تازه‌ترین و چهارمین فیلم بلند سینمایی رامبد جوان است

در «ورود آقایان ممنوع» که به جرأت می‌توان گفت از بهترین فیلم‌های طنز سینمایی در دهه اخیر بود رامبد جوان بسیار خوب و روان کارگردانی کرد، البته بازی بی‌نقص رضا عطاران هم بار سنگینی را از روی دوش فیلم بر می‌داشت. اما  فیلم «اسپاگتی در ۸دقیقه» و «پسر آدم دختر حوا» به راحتی در رده کمدی‌های میان مایه سینمای ایران قرار میگرفتند و باز هم نقش خود رامبد جوان با همان شلوغی و سر و صدای همیشگی نتوانست جذابیت فیلم را اضافه کند.

 اما این بار جوان پس از جدایی از سحر دولتشاهی و تصمیم به ازدواج با نگار جواهریان دست به اقدامی تازه زده و در قالب کارگردان وارد بازی شده است. او در فیلمی که نام همسرش بر آن گذاشته، نقش اول را به نگار جواهریان داده و خودش از بازی در فیلم کنار کشیده است. رامبد جوان در این فیلم که تمی جنایی معمایی دارد سعی کرده تمام ذهنیت مخاطب از خودش را یک‌باره تغییر دهد و بیننده را وادار کند او را به شکل یک کارگردان خیلی جدی ببیند.

نقش اول را به نگار جواهریان داده و خودش از بازی در فیلم کنار کشیده است

 طرح فیلم‌نامه را خودش نوشته اما نویسنده کار احسان گودرزی است، او در این اثر سعی کرده مخاطب را چنان پیچ در پیچ و گیج جلو ببرد که تا آخر در این ابهام بماند که این تصاویر واقعیت بوده یا خیالات نگار نقش اول فیلم.

«او دختر خانواده‌ای نیمه مرفه و اصیل است، پدر او دریک معامله اقتصادی شکست خورده و با اسلحه خودکشی کرده است. این تحلیلی است که پلیس نسبت به مرگ او اعلام می‌کند اما نگار این تحلیل را باور ندارد و برای رسیدن به اصل ماجرا تصمیم می‌گیرد که روزهای آخر پدر را مرور کند.» این خلاصه‌ای است از داستان این فیلم که متأسفانه تا امروز هنوز نتوانسته خیلی مخاطب را جذب کند.

حضور  محمدرضا فروتن، در نقش پیمان که از نزدیکان پدر نگار است و قطعاً شیفته او شده بار سنگینی به فیلم داده اما فروتن این بار نتوانسته بعد از این‌همه سال تکرار در نقش عاشق‌پیشگی خوب از پس این کار بربیاید.

مانی حقیقی دیگر چهره این فیلم هم نتوانسته است از کلیشه‌های تکراری در فیلم‌های رامبد جوان (پدر پگاه آهنگرانی در فیلم ورود آقایان ممنوع) خارج شود. او همچنان سعی می‌کند نقش مرد بامزه و جذاب فیلم را بازی کند اما فیلم‌نامه ضعیف این فرصت را از او می‌گیرد. و البته تکرار این نقش برای مخاطب خیلی جذاب هم نیست.

 فیلم‌نامه «نگار» یادآور دو فیلم سینمای ایران است در سالهای اخیر است، «اعترافات ذهن خطرناک من» از هومن سیدی و «اژدها وارد می‌شود» از مانی حقیقی.

مانی حقیقی در فیلم نگار گویا نقشش در ورود آقایان ممنوع رو تکرار کرده است

فیلم نگار اصلاً از قواعد یک فیلم معمایی پیروی نمی‌کند. در تمام فیلم گره‌های داستان به جای اینکه با ذکاوت و سماجت یک کارآگاه یا پیگیری نگار حل شود، به شکلی متافیزیکی حل می‌شوند. یک چک هفت میلیاردی از پدر نگار که سرنخ تمام مشکلات است، بعد از یکی از کابوس‌های نگار توی دست او پیدا می‌شود.

این نوع قصه‌های پیچ‌درپیچ که هرچه پیش می‌روید بیشتر به تخیلی بودنش پی می‌برید، مخاطب را در سینما قدم به قدم عقب می‌کشد. چرا که هر جا فکر می‌کند موفق شده با یک واقعیت در فیلم پیش برود تازه می‌فهمد همه اینها خیالات بازیگر بوده و این موضوع به طور تکرارشونده در تمام فیلم جذاب نیست.

نگار جواهریان در نقش نگار شباهت زیادی به نقشش در فیلم هومن سیدی (اعترافات ذهن خطرناک من) دارد. او شاید تا امروز همیشه نقش دخترکان آرام و بی حاشیه سینمایی را باز می‌کرده، نقش‌های او در فیلم‌هایی مثل «یک حبه قند» یادآور این نکته است، اما در این فیلم به همت همسرش دست به نقشی پر هیجان و شلوغ زده که تا حد خشونت و تیراندازی هم پیش می‌رود. اشکان خطیبی در یک نقش بسیار کوتاه، بازی‌ای مشابه کار هومن سیدی در فیلم «اعترافات ذهن خطرناک من» دارد و یک خلافکار خرده‌پا و کمی بامزه است.

علیرضا شجاع نوری و آتیلا پسیانی دو هنرمندی که بازی در این فیلم را پذیرفته‌اند شاید بی نقص ترین قسمت این فیلم باشند. شجاع نوری در نقش آقای ولیان پدر نگار کسی است که مدام جایش با نگار عوض می‌شود. او در ذهن نگار می‌رود و می‌آید و مخاطب در اکثر مواقع گیج می‌شود که این تفکرات نگار است یا واقعیت پدرش. آتیلا پسیانی اما بی‌صداترین نقش فیلم را دارد و خیلی آرام و روان مثل همیشه در فیلم جلو می‌رود.

نکته مهم این است که این فیلم مشخصاً برای نگار جواهریان ساخته شده است. کارگردان تمام بار فیلم را بر دوش او گذاشته و خواسته با این کار در یک فیلم ناگهان هنر خود و همسرش را به رخ بیننده بکشاند. این فیلم با توجه به ژانر خاصی که انتخاب کرده و فیلم‌نامه‌ای که خوب درنیامده نمی‌تواند جای خاصی در سینما باز کند اما می‌توان آن را به‌عنوان هدیه‌ای از رامبد جوان به همسرش تلقی کرد.

 

.

منابع

http://www.naghdefarsi.com/iran-movie-review/19240-negar.html

http://www.filmovies.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1/

http://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/iran/18670-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1

https://www.zoomg.ir/2017/9/27/216782/movie-negar-review/

http://www.madomeh.com/site/news/news/7363.htm

http://cineshoma.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1/

http://faradeed.ir/fa/news/42702/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1


Viewing all articles
Browse latest Browse all 9369

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>