چشم انتظار
گارگین فتائی
.
هر روز صبح که خواب بر می خیزم
چشم انتاظر توام
شب ها دیر هنگام
تا بامدادان
تنها در جستجوی تو ام
گذشت دقیقه ها و ثانیه ها را نظاره می کنم
که شاید تو بیایی
زمان برایم سخت و بی رحمانه می گذرد
همه جا دنبال تو می گردم
باز پیدایت نمی کنم
روزها بی ثمر بدون تو می گذرند
لحظات بی تو بودن را
بر روح و تنم حمل می کنم
لحظاتی دشوار
تو همجنان نیستی
خسته ام از این بیهوده گشتن
ازاین انتظار بیهوده
اما همچنان اندک امیدی دارم
که شاید تو بیایی
هر چند که دیگر دیر شده باشد