نقد فیلم یک روز طولانی
جمع آوری از گارگین فتائی
.
کارگردان
بابک بهرام بیگی
نویسنده
پیام ناصر / بابک بهرام بیگی
تهیهکننده
بابک بهرام بیگی / مرتضی یونس زاده
ژانر: درام / اجتماعی
محصول: ایران
مدت: ۱۰۰دقیقه
بازی گران
شبنم مقدمی،
رضا بهبودی
مرتضی یونس زاده
باران ابراهیمی
علیرضا آرا
سال ساخت:۱۳۹۴
ئاستان فیلم
داستان فردی است به نام شاهین که پس از سالها به زادگاهش سفر کرده و در دوراهی اخلاقی قرار میگیرد که در آن مفهوم خوبی و بدی، اخلاقی و غیراخلاقی مشخص نیست.
شاهین زمانی (رضا بهبودی)، بعد از سالها به ایران بازگشته و همراه با برادرش سامان، راهی زادگاهش قزوین شدهاست.شاهین میخواهد در زادگاهش، در محلهای قدیمی چرخی بزند و بهدنبال دوست دوران نوجوانی و جوانیاش بگردد؛ اما سامان ناخواسته او را وارد ماجرای بدهی خسرو به خودش میکند.
سامان، شاهین را به پشت در خانهای میبرد و شاهین هم با دختر معصوم خسرو که پشت در خانه مانده کمکم حرف میزند و اعتماد سارای (باران ابراهیمی) کوچک را جلب میکند.با هم بستنی میخورند و حرف میزنند. شاهین میگوید که نقاش است و سارا هم میگوید که به نقاشی علاقه دارد و تا حالا با پاستل نقاشی نکرده. صحبتشان سر نقاشی تازه گل انداخته که در باز میشود و سارا به داخل خانه میرود. خسرو (علیرضا آرا) بیرون میآید و میداند که دیگر از دست سامان و حکم جلب بابت بدهی، راه فراری ندارد.
همینجاست که دوباره سارای کوچک از خانه بیرون میآید و پدرش قبل از رفتن با مامور به کلانتری، او را در آغوش میکشد. . بحثی در ماشین بین شاهین و سامان شکل میگیرد. سامانی که بهنظر، تازگی از وضع مالی خوبی برخوردار شدهاست و در گذشته برای تأمین مخارج والدینش دچار مشکل بوده. بحثشان در مورد کار و درآمد و انتخاب است تا آنجا که سامان به شاهین میگوید: “مگه اینکه تو بری خارج و من بمونم اینجا، انتخاب من بود؟”
شاهین از ماشین سامان پیاده میشود و بهدنبال کشف ِ دوبارهی شهرش میرود؛ ابتدا هم به سر خاک مادرش.
برخورد اتفاقی شاهین با دخترکهای محصل و ریختن مداد رنگیها روی زمین، دوباره شاهین را به یاد سارا میاندازد و او تصمیم میگیرد بدهی نه میلیون تومانی خسرو به سامان را بپردازد
شاهین تصمیم میگیرد با فروش تابلوهایش، بدون مشورت کردن و گفتن این مسئله به سامان، بدهی خسرو را بهخاطر قولی که به سارا داده بپردازد!
در کلانتری، اتفاقی همسر خسرو، نیلوفر (شبنم مقدمی) را میبیند و با دادن کادو به سارا و صحبت با نیلوفر و توجیه عملش، درصدد جبران برمیآید.
به مرور متوجه میشویم که خسرو و نیلوفر مدتیست از هم جدا شدهاند و حالا که حکم جلب برای خسرو صادر شده و او در بازداشت است، نیلوفر تصمیم دارد حضانت سارا را از پدرش بگیرد.
نیلوفر تصمیم میگیرد شاهین را به دفتر وکیل سامان ببرد و در طول راه ذرهذره هم را میشناسند، راحتتر صحبت میکنند و از سالهای گذشتهی شهرشان یاد میکنند. شاهین سر ِ راه، نزدیک منزل سابق دوستش پیاده میشود و به سمت خانهی او میرود. خانهای حالا که خراب شده و جایش دارند آپارتمان میسازند.
شاهین به اغذیهفروشیای میرود و در آنجا برحسب اتفاق دوست دیگری را مییابد، اکبر. اکبر بعد از احوالپرسی و گپوگفت به شاهین میگوید که هادی ـ دوستی که شاهین بهدنبال اوست ـ دیگر در اداره برق کار مشغول نیست و مدتیست روی ماشین سنگین کار میکند. اکبر کمی هم از شیطنتهای سابق شاهین و شخصیت او قبل از ترک وطن میگوید، خصوصیاتی که با احوالات امروز او فرسنگها فاصله دارد.
شاهین که قصد کرده هرطور شده به خسرو کمک کند، بهسراغ کریمی، وکیل سامان میرود. کریمی هم شاهین را از پرداخت بدهی خسرو منع میکند. شاهین توضیح میدهد که با این کار میخواهد به نحوی دینی که به برادرش دارد را ادا کند و به این طریق خسرو را هم از زندان رفتن نجات بدهد؛ اما کریمی توصیه میکند که مسئله را با خود سامان در میان بگذارد.
عوض ِ رفتن نزد سامان، شاهین با نیلوفر قرار میگذارد تا در همان پارک کوچکی که حرفش را با هم زده بودند، یکدیگر را ببینند.
نیلوفر بعد از دعوا با خویشاوند خسرو در خیابان، برای شاهین توضیح میدهد که اگر خسرو بهعلت بدهی در زندان باشد، او میتواند حضانت سارا را بگیرد. شاهین تصمیم میگیرد با خسرو صحبت کند بلکه بتواند او را قانع کند که گویی موفق نمیشود. از حرفهای خسرو و خویشاوندش اینطور استنباط میشود که گویی نیلوفر، فردی گناهکار است.
شاهین به متل میرود و با چراغ اتاقش بازی ِ خاموش و روشن میکند؛ فکر میکند که در پایان این روز طولانی، چه تصمیمی باید بگیرد. چراغ که خاموش میشود، متوجه میشویم که شاهین بهنتیجهای رسیدهاست.
فردا صبح، شاهین مصمم است که پول را به صندوق قوه قضاییه واریز کند که خودکار نمینویسد و او را به یاد دیروز در کلانتری میاندازد. زمانیکه خودکار نیلوفر هم نمینوشت. شاهین تصمیم میگیرد با نیلوفر تماس بگیرد و در همان پارک، روی همان صندلی دوباره او را ببیند. شاید میخواهد همه چیز را از زبان نیلوفر بشنود.
شاهین در پارک منتظر است. بالاخره کسی در پارک به دیدار شاهین میآید؛ ولی نه نیلوفر؛ سامان به دیدار برادرش آمده. در پایان دو برادر به ماشین تکیه داده و سیگار میکشند. نمیدانیم چه میگویند؛ ولی میدانیم که بالاخره شاهین از سردرگمی در خواهد آمد و تصمیمش را میگیرد؛ یا خاموش و یا روشن.
نقد فیلم
بیش از دو سال از آغاز به کار گروه سینمایی هنر و تجربه میگذرد. بخش مهم و انکارنشدنی از سینما ایران که بنا به ماهیتاش بر خلاف جریان اصلی سینما با هدف اصلی بازگشت سرمایه آغاز نشده و کماکان پس از گذشت بیش از دو سال به کارش ادامه میدهد. جریانی که متعلق به سینمای مستقل است و حمایت دولتی از آثار ساخته شده صورت نمیگیرد و همین موضوع دلیلی بر پایین بودن هزینه ساخت و در نهایت اثر گذاشتن بر کیفیت فیلمها خواهد بود. چالشی که فیلمسازانِ این جریان در تلاش هستند تا با موضوعات و تکنیکهای نابی که به سراغش میروند آن را جبران کنند. در این روزها پس از افت محسوسی که در آثار هنر و تجربه دیده شد فیلمهای «سینمانیمکت» ساخته محمد رحمانیان، کارگردان با سابقه تئاتر، و «وارونگی» ساخته بهنام بهزادی (همزمان با اکران در گروه اصلی) به جمع فیلمهای اکران شده پیوستند تا نفسی تازه به این گروه بدمند. همزمان با اکران این دو فیلم، «یک روز طولانی» اولین ساخته بابک بهرام بیگی اکران خود را آغاز کرده است.
«یک روز طولانی» روایت سادهای از یک نقاش ساکن آلمان، شاهین با بازی رضا بهبودی، است که پس از سالها یک روز به زادگاهاش، قزوین، بازگشته تا گشتی در شهر بزند و خاطرات گذشته خود را زنده کند. او که همراه با برادرش وارد شهر شده ناخواسته و به درخواست برادر پایاش به ماجرای ساده و پیش پا افتادهای بازمیشود که او را به دو راهی انتخاب و تصمیمگیری میرساند. تصمیمی که ممکن است برای اغلب مخاطبان بیاهمیت باشد اما شاید این اتفاق ساده نقبی به تصمیمگیریهای بیشمار آدمهای امروز میزند و بررسی میکند که درست و غلط در هر تصمیم انسان در جهان اطرافش و در مقابله با انسانهای دور و برش چگونه است؟
شاهین شخصیت درونگرا و ساکتی دارد. این موضوع را از همان لحظات ابتدایی فیلم میتوان فهمید. جایی که در حال شنیدن حرفهای برادرش به خاطر دیدن لاشه یک سگِ در شرف مرگ میایستد و نفس نفس زدن سگ را نگاه میکند اما کاری جز به خاک سپردناش از دستاش برنمیآید. در همین اتفاق ساده ویژگی شخصیتی به خصوصی وجود دارد که شاهین را از همه آدمهای دور و برش مستثنی میکند. او نسبت به جهان اطرافش نگران و مسئول است. از بین تمامی ماشینهایی که با سرعت در خیابان برای رسیدن به گذران زندگی خود میگذرند فقط شاهین میایستد تا به جان از دست رفته یک سگ که نشان وفاداری است ادای احترام کند.
در فیلم از گذشته شاهین به جز حرفهای اندکی که خودش به نیلوفر، با بازی شبنم مقدمی، میزند و معدود ویژگیهای مختصری که دوست قدیمیاش در غذاخوری از او میگوید، که لات محل بوده است، چندان اطلاعاتی داده نمیشود. اما از همین رفتار شاهین (خاک کردن سگ) میتوان حدس زد که او احساس گناهکار بودن دارد. کسی که برای بخشوده شدن خود سعی دارد تا خوبی کند اما در تشخیص خوبی دچار تردید میشود.
اغلب انسانها در گذشته خود اتفاقاتی را پشت سر گذاشتهاند که آنها را دچار عذاب وجدان کردهاست. نحوه مواجه انسانها با این حوادث به ویژگیهای شخصیتیشان بازمیگردد. در این میان شاهین به دنبال انتخاب راهی شرافتمندانه است. اما یکی از مشکلاتی که در طرح فیلمنامه «یک روز طولانی» دیده میشود به مسئله اولویت در انتخابهای شخصیت بازمیگردد. آیا پرداخت قرض پدر سارا، دختر ۹ سالهای که شاهین به او دروغ میگوید، آنقدری ارزش حیاتی دارد که به تنهایی بار قصه اصلی فیلم را به دوش بکشد؟ اصلاً چرا شاهین با ویژگیهایی که از درستکاریاش سراغ داریم قبول میکند که به برادرش کمک کند؟
موقعیت اصلی که شخصیت مرکزی در یک فیلمنامه با آن مواجه میشود باید در فضای قصه و برای شخصیت ارزشی حیاتی ایجاد کند تا همذاتپنداری مخاطب را برانگیزد. حال این ارزش حیاتی لزوماً به مرگ یا زندگی افراد ارتباطی ندارد اما میبایست شخصیت را در فشار تصمیمگیری قرار دهد. در فیلم «یک روز طولانی» اگر شاهین در هر لحظه از داستان همه اتفاقات را نیمه کاره رها کند و برود چندان فرقی به حال خودش و دیگران ندارد. او یک عنصری خارجی است و موقعیت دراماتیک و مرکزی داستان آنقدری قوت ندارد که او را تبدیل به عنصری مهم در داستان تبدیل کند. همین عدم همذاتپنداری در لحظاتی از داستان باعث شده که فیلم به سمت شعاری بودن برود.
شاهین کسی است که سالها در غربت بوده و توانسته از راه هنر زندگیاش را بگذراند اما احساس دینی به برادرش دارد که همین باعث میشود در کنارش احساس ضعف کند. تلاش فیلمنامهنویس برای روایت کردن داستاناش در کوتاهترین زمان ممکن یعنی نزدیک به ۲۴ ساعت و محدود بودن موقعیتهای داستانی برای شناخت تمامی شخصیتها باعث شده تصویری که از سامان، برادر شاهین، به مخاطب داده میشود متظاهرانه و یکطرفه باشد. در واقع فیلمساز نتوانسته قضاوتاش نسبت به سامان را پنهان کند و از او یک شخصیت تیره ساخته است.
روابط دو برادر در ادبیات ریشهای طولانی دارد. هر چه به ادبیات مدرن نزدیک شویم این روابط تیرهتر و پیچیدهتر میشود. آرتور شنیستلر نویسنده و پزشک آلمانی همدوره زیگموند فروید در داستان کوتاه «گریز به تاریکی» درباره این رابطه مینویسد: «رابطه برادر با برادر نه تنها بهترین و پاکترین امتیاز زندگی به شمار میرود بلکه همچنین به طور کلی تنها رابطهای است که طبیعت به آن استحکامی درخور بخشیده است. حتی پایدارتر از رابطهی فرزند با والدین که دیر یا زود و مطمئناً از نظر خود فرزندان نیز روزی محکوم به فنا بوده است.» سرنوشتی که برای برادرها در انتهای فیلم اتفاق میافتد به نوعی هدف ناخودآگاه شخصیت شاهین را برملا میکند. مهمترین ضعفی که از شاهین در طول فیلم گفته میشود رابطه پیچیده در برابر برادرش است. نگاه انساندوستانه شاهین را اگر کنار بگذاریم، شاید دلیلی که باعث میشود تا او بخواهد به پدر سارا کمک کند به مقابله با برادرش بازگردد. لحظهای که هر دو کنار هم سیگار میکشند لحظهای است که دو نیروی مخالف داستان که پنهانی با هم در افتادهاند در کنار یکدیگر آرام میگیرند. نبردی که رگههای ابتدایی آن از آغاز داستان شروع شده و با تصمیم نهایی شاهین که بر مخاطب پوشیده میماند به پایان میرسد. هر چند میتوان از نوع رابطه شاهین با سامان و نیلوفر حدسهایی درباره انتخاب شاهین زد.
در فیلم «دور (اوزاک)» ساخته نوری بیلگه جیلان فیلمساز شناختهشده ترکیه شخصیتی وجود دارد که مسیر برعکس شاهین را طی میکند. او روستای خود را ترک میکند و با آرزوهای بسیار به شهر میآید و دوست دارد که به عنوان ملوان روی کشتیها کار کند. او از دور شنیده که حقوق ملوانها خوب است. اما در اولین مواجهاش با ساحل به یک کشتی بسیار بزرگ برمیخورد که به گل نشسته و عدهای تلاش میکنند تا به وسیله ماشینهایی صافاش کنند. تمام آرزوهای مرد در اولین مواجهاش با هدفی که در سر داشته کاملاً نقش بر آب میشود. به طور مشابه شخصیت شاهین در فیلم «یک روز طولانی» با صحنهای مواجه میشود که شکل کارگردانی و محل دوربین بر اساس آن انتخاب شده تا صحنه را هولناک نشان دهند. شاهین در گذرش به محله قدیمیاش به خانه قدیمیشان میرود و آن خانه کاملاً ویران شده و در حال از نو ساخته شدن است. این اتفاق تماماً مواجه شاهین با گذشتهاش را تحت تأثیر قرار میدهد. زمان توانسته در محیط دگرگونی بهوجود بیاورد همانطور که این دگرگونی در انسانها نیز به چشم میآید. اما ای کاش نمود این ایده که گوشهی کمی از فیلم را در برگرفته است، در تمام مدت فیلم نقش ایفا میکرد و سهم بیشتری نسبت به داستان قولِ شاهین به سارا پر میکرد.
به اتفاق ابتدای فیلم بازگردیم. نفس نفس زدن سگی در بیابان و ناچاری شاهین از حقیقتی که با آن روبروست. سرنوشت و جبر عنصر مهمی است که گاهی حتی توانش از قدرت تصمیمگیری ما هم فراتر میرود. انسان معاصر به دلیل پیچیدگیهای همنوعانش در شرایطی قرار گرفته که به سختی میتواند فرق خوب و بد را تشخیص دهد و اگر تشخیص دهد شاید فرصت کمی برای عمل کردن به تصمیماش داشته باشد. «یک روز طولانی» یک فیلم ساده و بیادعا درباره یک موضوع اخلاقی بسیار مهم است و فیلمساز تمام تلاشاش را کرده تا با حذف تمام زائدات، فقط و فقط به همین موضوع بپردازد و شاید همین اتفاق کمی به شاکله اصلی فیلم ضربه زده است اما کماکان موضوع قابل تأمل و حیاتی در فیلم عنوان میشود که شاید مدتهاست از ذهن همه ما رخت بر بسته است
این فیلم نوشته مشترک بهرام بیگی و پیام ناصر است و از مضمونی اجتماعی برخوردار است . در خلاصه ی داستان فیلم آمده؛ زمان آدمها را دگرگون میکند اما تصویری را که از آنها داریم ثابت نگه میدارد. هیچ چیزی دردناکتر از این تضاد میان دگرگونی آدمها و ثبات خاطره نیست!
گفتنی است پخش بین المللی «یک روز طولانی»را علیرضا شاهرخی بر عهده دارد و فیلم در نهمين جشنواره فيلم خاورميانه و شمال آفريقا «صوفیه بلغارستان» حضور خواهد داشت .
فیلم یک روز طولانی درامی در مورد کشمکش با درون و بیرونست. تقابل با گذشته و حال است؛ با جوانی و میانسالی، خوب و بد، اعتماد و بیاعتمادی.
شاهین مردی تودار، حساس، مسئول و کمحرف است. تمام این خصوصیاتش را میتوان در همان دقایق اولیه فیلم درک کرد. زمانیکه سگی زخمی گوشه جاده افتاده و او تنها کسیست که از ماشن پیاده میشود و تا لحظهای که سگ ِ بیپناه جان میدهد در کنارش میماند و بعد هم او را بهخاک میسپارد.
متاسفانه حال و هوای دراماتیک در این سکانس و صحنهی در آغوش گرفتن سارا توسط پدرش درنیآمده. اصلا چرا شاهین وارد چنین ماجرایی میشود؟ آیا حس ِ دین نسبت به برادرش و سختیهای نگهداری از مادر ِ درگذشته موجب میشود که انسانی آٰرام و حساس چون شاهین قدم به چنین بازیای بگذارد؟ این بخش از فیلم که در حقیقت ادامهی قصه بر مبنای آن بنا شده، خیلی باورپذیر نیست و هر چه بیشتر جلو میرویم، سنگینی بار داستان بیشتر به این بخش از قصه فشار میآورد و بیشتر به آن آسیب میزند. آیا حقیقتا قول دادن شاهین به سارا، میتواند یک فیلم را تمام و کمال پیش ببرد؟ اینکه شاهین سالهاست از ایران دور است و اهمیت تربیت ِ صحیح نسل جوان را بهخوبی درک کرده، قابل پذیرش است؛ اما وقتی فردی که ازدواج نکرده و بچه ندارد، تا این حد در مورد قولی که به یک کودک داده پیش میرود، خیلی با عقل جور در نمیآید. حال اگر در فیلمنامه وجود ِ کودکی دیگری در زندگی شاهین یا قولی در گذشته، که با عمل نشدن به آن زندگیای دستخوش تغییر گشته، وجود داشت، داستان باورپذیرتر میشد؛ باری.
بهرهگیری از صدای محیطی در فیلم یک روز طولانی به بهترین نحو صورت گرفته. در سراسر فیلم نسل جوان را میبینیم که با هم درس میخوانند، راه میروند، شادی میکنند و یا مثل آن کودک کار، برای معاش، تلاش میکنند.
. چرا نه میلیون تومان؟ واقعا نه میلیون تومان عددیست که طرف با کمک مادر و خواهر و عزیزانش نتواند جور کند و به طلبکار بپردازد؟ آن هم در زمانیکه شاید بهخاطر همین بدهی فرزندش را از دست بدهد؟
مسلما مخاطب با دیدن ماشین ِ ۲۰۶نیلوفر، شک میکند که کسی که ماشین چند میلیونی دارد، نه میلیون تومان ندارد تا قرضش را ادا کند؟
جواب این سوال را که چرا بعد از این توصیه، باز هم شاهین به سراغ سامان نمیرود و با او حرف نمیزند را خدا میداند و فیلمساز محترم. واقعا موش و گربه بازی برای چیست؟
چرا نیلوفر سر قرار میآید؟ که از کار ِ شاهین سر در بیاورد؟ در طول فیلم گاهی فکر میکردم که رفتار و اعمال پرسوناژها با شرایط ِ فیلم تطابق ندارد و اوج این عدم انطباق را در قرار ِ در پارک و سپس حرفهای رد و بدل شده بین نیلوفر و شاهین در آنجا یافتم.
زنی که بعد از جدایی از همسرش در تهران زندگی میکند، درصدد گرفتن حضانت ِ دخترش است و از شرایط خودش و مردم شهرش و حرف و حدیثهای پشت سرش آگاه است، چرا باید با مردی غریبه در پارک قرار بگذارد و توجهها را بهخودش جلب کند؟ این قرار ملاقات نمیتواند برای حضانت بچه مشکلآفرین باشد؟ چرا کسی که با دیدن افراد فامیل خسرو، به قول شاهین یکمرتبه غیب میشود، باید چنین ریسکی را بپذیرد؟ هر چه فکر میکنم، پاسخی برای این سوالات نمییابم. متاسفانه فیلمنامهی یک روز طولانی سوالات ِ بیجواب ِ زیادی را در ذهن مخاطب بهجا میگذارد.
جدا از کار ِ نامعقول کاراکتر نیلوفر، تعجب شاهین از معضلات ِ پس از جدایی در ایران، تضاد فرهنگی بین دو کشور آلمان و ایران را به چالش میکشد. برای شاهین که سالها ایران نبوده، طرز برخورد با موضوع طلاق و پیآمدهایش تازگی دارد و ناراحت کننده است.
شاهین نمونه هموطنانیست که از اینجا رانده و از آنجا مانده شدهاند؛ اما با تمام این اوصاف سعی میکند فردی درستکار و مسئول باشد؛ او بهخاطر دروغی که در ابتدای داستان به سارا گفته ـ که دوست پدرش است ـ عذاب وجدان دارد.
فیلمساز در مورد دو پرسوناژ سامان و نیلوفر جبههگیری دارد و بیطرفی را در مورد آنها رعایت نکردهاست. رابطه نیلوفر و سامان، متمول بودن سامان و سعی در استقلال داشتن نیلوفر، مسائلی نیستند که برای کاراکترها منفی بهشمار آیند؛ ولی داستان طوری جلو میرود که بیننده در برابرشان موضعگیری کند.
فیلم یک روز طولانی ضربه میزند، ضربهی محکم و خیلی خوبی هم میزند. بعد از صحبت شاهین و خسرو، برحسب اتفاق شاهین متوجه رابطهای صمیمی نیلوفر و سامان میشود و شک میکند که تمام ماجرای بدهی و حکم جلب، برای گرفتن حضانت سارا باشد.
شاهین در پارک منتظر است و چرخشهای ۳۶۰درجه دوربین گذر زمان را بهخوبی نشان میدهد. سگ مرده اول داستان، سگ بازداشت شده در کلانتری و پیادهروی سگ و صاحبش در پارک؛ تعویض لامپ سوخته، سوسو زدن لامپ پارک، روشن شدن لامپ در شب؛ وجود نوجوانان محصل و نوجوان کار، همه و همه، تناقضات جامعهمان را ـ از دید هموطنی ساکن خارج از کشور ـ بهصورتی نمادین به چالش میکشد و بیگانگی او با زادگاه و وطنش را به نمایش میگذارد.
.
منابع
https://cinematicket.org/?p=nfilmdetailae&fid=1289&fileid=2078&t=%DB%8C%DA%A9%20%D8%B1%D9%88%D8%B2%20%D8%B7%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%86%DB%8C
https://www.zoomg.ir/2016/12/13/156133/a-long-dey/
https://www.salamcinama.ir/news/6159/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%B7%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2
http://www.hengamehnahid.com/%db%8c%da%a9-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d8%b7%d9%88%d9%84%d8%a7%d9%86%db%8c-%db%b1%db%b3%db%b9%db%b4/