Quantcast
Channel: گارنی GARNI
Viewing all articles
Browse latest Browse all 9374

نقد فیلم وقتی برگشتم

$
0
0

 نقد فیلم وقتی برگشتم

گرد آوری از گارگین فتائی

.

کارگردان

وحید موسائیان

تهیه‌کننده

وحید موسائیان

نویسنده

وحید موسائیان

بازیگران

رضا کیانیان

احترام برومند

بیتا فرهی

لادن مستوفی

رعنا آزادی‌ور

سروش صحت

افشین هاشمی

منظر لشگری

امید روحانی

حسین محب‌اهری

نورالدین جوادیان

سحر آربین

موسیقی

فریدون شهبازیان

فیلم‌برداری

محمدرضا سکوت

تدوین

حسن حسندوست

توزیع‌کننده

رسانه فیلمسازان

تاریخ‌های انتشار

 ۸آذر ۱۳۹۶

مدت زمان

 ۹۰دقیقه

کشور

ایران

زبان

فارسی

فروش گیشه

 ۲۱۹٬۸۸۵٬۰۰۰تومان

وقتی برگشتم… فیلمی به کارگردانی، نویسندگی و تهیه‌کنندگی وحید موسائیان محصول سال ۱۳۹۴است.

این فیلم در تاریخ ۸آذر ۱۳۹۶در سینماهای ایران اکران شده‌است

 

خلاصه داستان

وقتی برگشتم ، فیلمی احساسی ، فانتزی و با رگه های نوستالژیک است. قصه این فیلم از زبان بهرام است. بهرامی که در کما به سر می برد و شخصیت های زندگی اش را به ما معرفی می کند. شخصیت هایی که هر کدام در جایی از دنیا زندگی می کنند و هر کدام شخصیت منحصر به فرد خود را دارند. و همه دست به دست هم می دهند تا بهرام برگشتی با شکوه از کما داشته باشد.

 

 

 

نقد فیلم

یاسمن خلیلی فرد

خاطرات گذشته

این نقد پس از تماشای فیلم در جشنواره ی بین المللی فیلم فجر (اردیبهشت ماه 95) نوشته شده است:«وقتی برگشتم» (با نام پیشین "قشنگ و فرنگ") آخرین ساخته ی وحید موساییان در حالی در سالن یک پردیس چارسو (جشنواره بین المللی فیلم فجر) به نمایش درآمد که سالن تقریباً پر بود.تماشای نتیجه ی کار کارگردان گزیده کار سینمای ایران که عموماً به ساخت فیلم های مهجور و خاص شهرت دارد برای بسیاری از سینمادوستان جالب توجه بود.

«وقتی برگشتم» را می توان فیلمی خاطره بازانه و نوستالژیک دانست و چنین فیلم هایی عموماً با دو برخورد از سوی تماشاگران مواجه می شوند؛ برخی تماشاگران این فیلمها را پس می زنند و برخی به شدت با آن ها ارتباط برقرار می کنند. از نمونه های موفق تر این چنینی می توان «در دنیای تو ساعت چند است؟» را نام برد. نگارنده، به سبب علاقه به «گذشته» و «نوستالژی» طرفدار چنین فیلم هایی است اما «وقتی برگشتم» به چند دلیل نمی تواند توقعات مخاطب را به طور کامل برآورده کند:

فیلم، تک سکانس های خوبی دارد. حتا می توان گفت داستانِ هر یک از کاراکترهای  فیلم به خودی خود جالب و کنجکاوی برانگیز است اما آن چه به فیلم لطمه وارد می کند عدم انسجام سکانس ها و درست چفت و بست نشدن آن ها به یک دیگر است. به درستی نمی توان قضاوت کرد سرچشمه ی این ایراد متوجه تدوین فیلم است یا فیلمنامه ی آن اما شاید هر دوی این بخش ها به کار لطماتی وارد آورده اند. فیلمساز سعی بر آن داشته تا با نقب به گذشته وسرک کشیدن به داستانک های شخصیت های فرعی، پازل شخصیتی و فراز و نشیب های زندگی شخصیت اصلی یعنی بهرام (با بازی خوب رضا کیانیان) را تکامل بخشد اما در این کوشش به موفقیت نمی رسد زیرا بخش های فرعی کار به درستی به هم نمی چسبند و کلِ واحدی را پدید نمی آورند و گاه ورود به زندگی و دنیای برخی کاراکترها امری زائد و بیهوده به نظر می رسد.

توجه به مضامینی همچون «عشق» و «حسرت» از مولفه های آشنای فیلم هایی با این سبک و سیاق است که در کار موساییان نیز رعایت شده است اما در «وقتی برگشتم»، گاه این عناصر حالتی تصنعی به خود می گیرند و جنسشان از واقعیت به دور می شود. کلیشه ها نیز به فیلم آسیب رسانده اند؛ مثلاً قرار گرفتن نسترن (با بازی بیتا فرهی) در کنار داریوش (سروش صحت) نامزد چرب زبان و مکارش که در تقابل با تنهایی ها و پشیمانی های بهرام بابت از دست دادن او قرار می گیرد وجهه ای کلیشه ای دارد که دست کم می توانست به شکل دیگری در کار گنجانده شود.

یکی دیگر از نکات قابل ذکر گم شدن شخصیت اصلی فیلم در نیمه های راه است. فیلم از زاویه ی دید و به روایتِ بهرام آغاز می شود اما در میانه های راه (مخصوصاً بعد از تصادف و به کما رفتن او) گویی شخصیت اصلی گم می شود. حالا نقش فرنگ خانم (احترام برومند) پررنگ می شود و به نحوی داستان می شود داستان او! کاملاً پیداست ایده ی اصلی فیلمساز چه بوده و می خواسته چه هدفی را دنبال کند و حتا چارچوب مد نظر او نیز مشخص است؛ قرار بوده با رفت و آمدهایی از گذشته به حال و بالعکس، تعمیم دنیای ذهنی و فکری آدم ها به فیلم ها و گلچینی از مهم ترین وجوه شخصیتی-فکری کاراکترهای مختلف شخصیت بهرام به تکامل رسد و او را با تمام زوایای وجودی اش که از گذشته نیز وام گرفته اند بشناسیم اما کار در اجرا با آن چه از اول می بایست شکل می گرفته فرق دارد. زنجیرهای ارتباطی صحنه های فیلم با یکدیگر سست شده اند و فیلم باورپذیر نیست.

اما «قشنگرنگ» نکات مثبتی هم دارد. بهره گیری از روابط بینامتنی در فیلمنامه به چشم می خورد؛ درواقع همین عشق فیلم بودن بهرام و داشتن آن کتابخانه ی غنی موجب آن می گردد که ظرایفی از همان فیلم ها و داستان ها به متن فیلم وارد شود که کار را از یکنواختی درمی آورد و توجیهی برای روشنفکر بودن کاراکتر ارائه می دهد. دغدغه های روشنفکرانه ی شخصیت هایی مثل بهرام و نسترن شباهتی به پزهای بورژوامآبانه ی برخی فیلم های دیگر پیدا نمی کند و از جنس واقعیت است. به عبارتی فیلمساز در شخصیت پردازی موفق عمل نموده و رفتارهای کاراکترها با درونیات آن ها جور است. تقابل شخصیت دو پسرخاله، یعنی بهرام و حمید (افشین هاشمی) خوب از آب درآمده است و علاقمندی آن ها به یکدیگر در عین تفاوت هایشان از بخش های مثبت کار است. البته کاراکتر فرا (رعنا آزادی ور) تا حدودی منفعل است. پیداست او با پدرش مشکلاتی دارد اما این مشکلات هرگز باز نمی شوند و در انتها نیز مخاطب دلیل این همه اختلاف او با پدرش را درک نمی کند؛ ضمن آن که این شکل از اختلافات عموماً در دوران بلوغ یا عنفوان جوانی رخ می دهد و فرا که دختری سی و چند ساله با یک تجربه ی طلاق است می بایست پختگی بیشتری در تصمیمات و رفتارش داشته باشد. داریوش، نامزد نسترن نیز به باور من در حد یک تیپ باقی می ماند و نمی تواند شخصیت باثبات و باورپذیری را ارائه دهد که زن عاقل و باتجربه ای همچون نسترن عاشقش شود و بخواهد با او ازدواج کند.

فضاسازی کار خوب و باورپذیر است. خوشبختانه، علیرغم بالا رفتن مخارج کار، فیلمساز برای بخش های خارجی فیلم حقیقتاً به کشورهای فرانسه و امارات سفر کرده است. صحنه هایی که می بایست در کیش فیلمبرداری می شدند حقیقتاً در کیش فیلمبرداری شده اند و همه ی این ها به درآمدن فیلم کمک کرده است. طراحی خوب صحنه و لباس، فضای فراواقع گرایانه و ذهنی مد نظر کارگردان را تا حد زیادی به منصه ظهور می رساند. بازی بازیگران خوب است، خصوصاً بازی های رضا کیانیان، احترام برومند، منظر لشکری و بیتا فرهی. افشین هاشمی نقش هایی مشابه این را ایفا کرده اما این مسئله از ارزش کارش نمی کاهد. لادن مستوفی نیز حضوری کوتاه اما موثر در فیلم دارد. با این حال همچنان شخصیت های زائدی هم در فیلم به چشم می آیند، از جمله فردوس و گل آفتاب که بود و نبودشان تفاوت چندانی در داستان فیلم ندارد.

نباید فراموش کرد که «وقتی برگشتم» ایده ی اولیه ی خوبی دارد؛ همان طور که گفتم خیلی ها از جمله خودِ من از تماشای فیلم هایی با این حال و هوا لذت می برند اما همه ی این ها به شرطی اتفاق می افتد که فیلم درآمده باشد؛ مثل فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» که داستان آن مدام از حال به گذشته در رفت و آمد بود، همه در آن فرانسه حرف می زدند، شخصیت اصلی فیلم از فرنگ برگشته بود، لوکیشن ها نمودی از سانتی مانتالیسم را با خود به همراه داشتند اما فیلم از بافت و جنس زندگی بود و بنابراین توی ذوق نمی زد، همه چیزش واقعی به نظر می رسید و سکانس های آن با هم جور و به هم متصل بودند.

موسیقی متن فیلم «وقتی برگشتم» تا حدودی بیانگر دنیایی فانتزی ست و احتمالاً سعی بر آن دارد تا به سمت و سوی تلخی نگراید و به فراواقعگرایی موجود در فیلم دامن زند اما به باور من حجم آن کمی زیاد از حد بود و بر فیلم سنگینی می کرد.

نکته ی دیگر این که فیلم واقعاً داستانِ کیست؟ بهرام و زندگی گذشته اش یا مادر و خاله ی او (قشنگ خانم و فرنگ خانم)؟

 

نقد و بررسی «وقتی برگشتم» در ارسباران

فرهنگسرای ارسباران در تازه ترین نشست باشگاه فیلم تهران میزان جلسه نقد و بررسی فیلم سینمایی «وقتی برگشتم» با حضور سازندگان و بازیگران این اثر بود.

نشست نقد و بررسی فیلم سینمایی «وقتی برگشتم» در قالب چهارصد و پنجاه و هشتمین نشست باشگاه فیلم تهران با حضور وحید موسائیان نویسنده و کارگردان، احترام برومند بازیگر، افشین هاشمی بازیگر و منظرلشگری بازیگر در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.

در ابتدای این نشست احترام برومند در ارتباط با حضورش در این فیلم سینمایی گفت: وقتی به من پیشنهاد حضور در این فیلم داده شد اول فکر نمی کردم که این مقدار کار داشته باشم. زمانی که برای فیلمبرداری رفتیم متوجه شدم که من شبانه روز باید آنجا باشم. من اصلا اتکای به نقش نداشتم و به خودم مطمئن نبودم که بتوانم از عهده این نقش بربیایم. امیدوارم که در نتیجه باور پذیر بوده باشد. چیزی که برایم جالب بود این است که این فیلم و قصه به قشری از طبقه اجتماعی ما که خیلی کمتر به آنها پرداخته می شود مربوط می شد که به فراموشی سپرده شده است. اهمیت چارچوب خانواده و نقش این دو زن مسن در نگه داشتن زندگی که تلاش می کنند آن را حفظ کنند به نظرم جالب بود. فیلم فیلمبرداری خیلی عالی داشت و موسیقی، صدابرداری و صداگذاری آن بسیارخوب بود.

وی در ادامه افزود: زمانی که فیلم را دیدم همین برایم کافی بود که احساس کردم پشیمان نیستم که در این فیلم حضور دارم. این فیلم سه سال نگه داشته شد و نگذاشتند که نمایش داده شود. در جشنواره چندسال قبل پذیرفته نشد و من زمانی که بقیه فیلم‌ها را دیدم بسیارتعجب کردم که با وجود اینکه این فیلم بدتر از بقیه فیلم‌هایی که در جشنواره ها نمایش داده شد نبود ولی در حق آن کم لطفی شد.

منظر لشگری دیگر بازیگر این فیلم سینمایی در ادامه اذعان داشت: من دعا می‌کنم که نظیر وحید موسائیان و افشین هاشمی آنقدر وضع مالی خوبی داشته باشند که بتوانند این ایده ها و تفکرات را بر روی پرده سینما بیاورند که با تماشاچی در رابطه قرار بگیرد و محتاج این نباشند که دوسال در انتظار اکران بمانند.

وحید موسائیان کارگردان این فیلم سینمایی در ادامه این نشست در ارتباط با ساخت این فیلم گفت: پیرو صحبت خانم برومند مبنی بر اینکه از حضور در این فیلم پشیمان نیستند، خود من هم همین حس را دارم که اگر در فضای بلبشوی اکران و فضای سلیقه‌های حاکم در سینما که فیلم‌ها کمتر مجال دیده شدن دارند، من وقتی فیلمم را می بینم از ساختار آن راضی هستم و این شاید برای فیلمساز که این حجم از بی‌مهری را نسبت به اکران و مسائل دیگر می‌بیند راه جبران باشد.

وی در ارتباط با حضور افشین هاشمی در این فیلم توضیح داد: من افشین هاشمی را در فیلم «گل چهره» کشف کردم و از آن جا به بعد افشین مرا مجذوب خود کرد. متاسفانه در «فرزندچهارم» نشد که حضور داشته باشد ولی زمانی که فیلمنامه این فیلم را می‌نوشتم دونفر همیشه جلوی چشمانم بودند که بر اساس آنها فیلمنامه را جلو می‌بردم، آن دونفر افشین هاشمی و مسعود رایگان بودند. انتخاب اول من برای نقش «بهرام» مسعود رایگان بود که خیلی تلاش کردم در این فیلم حضور داشته باشد ولی متاسفانه نشد و عدم حضور او یک حسرت دائمی برای فیلم «وقتی برگشتم»شد.

او همچنین اضافه کرد: طراحی صحنه فوق‌العاده فیلم این فرصت را برایم بوجود آورد که به بازیگر از منظر دیگری نگاه کنم. زمانی که راجع به نقش «فرنگ» و «قشنگ» می‌نوشتم، به این موضوع فکر می‌کردم که باید از دو چهره استفاده کنم که سابقه تصویری نداشته باشند. زمانی که دستیار من خانم برومند را به من معرفی کرد، وی را به عنوان یک نوستالژی که در ذهن ما است می‌شناختم که در چندسال اخیر کار تصویری از ایشان ندیده بودیم. زمانی که ایشان را در دفتر دیدم متوجه شدم که ایشان خود «فرنگ» هستند. خانم لشگری را نیز زمانی که معرفی کردند، اوایل فکر می‌کردم انتخاب درستی نیستند ولی به مرور متوجه شدم که ایشان هم خود نقش «قشنگ» هستند. این دو کاراکتر به قدری به نقش نزدیک شدند که شما فکر نمی‌کنید خارج از زندگی خودشان نقش بازی می‌کنند.

موسائیان در ارتباط با فضای نوستالژیک حاکم در این فیلم توضیح داد: انسان معاصر نگاه به گذشته دارد. چون فکر می‌کند گذشته‌اش بهتر از حال حاضر او است. کاراکتر «بهرام» ما به عنوان یک روشنفکر، نوستالژی از جنس دیگر را طلب می‌کرد، من درگیر این نوستالژی نبودم، درگیر این موضوع بودم که بهرام در فیلم من به یک رویا می‌رود. تمام تلاشم این بود که این فیلم یک رویا بوده و یک بازی بین گذشته، حال و آینده این شخصیت ها باشد. من فیلمی ساختم در ارتباط با یک آدم روشنفکر و تمام تلاشم را کردم که این فیلم روشنفکرانه نشود. آن فرد روشنفکری که در فیلم وجود دارد ابزاری مانند قلم و نوشتن دارد و دخترش به دلیل فاصله سنی با این مسئله مشکل دارد. این فیلمنامه بارها و بارها بازنویسی شده و شاید یکی از شیرین ترین بخش ها همین بازنویسی فیلمنامه باشد.

 

احترام بروند در انتظار ماندن زمان اکران فیلم را بزرگترین ضربه برای آن دانست و خاطرنشان کرد: یک لحظه به این موضوع فکر کنیم که در این یکی دوسال کشورمان وجوانانمان به چه اندازه تغییر کردند؟ کسانی که می‌توانستند تماشاگر این فیلم باشند چقدر سنشان بالاتر رفته و بی حوصله‌تر شدند. این فیلم که از نظر دوستان فیلمی آرام، عاشقانه و خانوادگیست در حال حاضر از حوصله جوانان و کسانی که به سینما می روند خارج است و آنها می خواهند بروند فیلم طنز خنده دار مایل به مبتذل و یا فیلم های خشن راببینند. به نظر من این دوسه سال لطمه بزرگی به فیلم زد.

 

افشین هاشمی در ارتباط با نقش خود در این فیلم اضافه کرد: من نقش دندانپزشکی را ایفا می کنم که در تضاد با شخصیتی است که آقای کیانیان بازی می‌کند. این فرد از تمکن مالی برخوردار است اما لزوما آدم عمیقی نیست، در صورتیکه در کنار آدم عمیقی زندگی کرده است. این فرد جور دیگری زندگی کرده و لذت زندگی را جور دیگری جستجو می‌کند در صورتیکه شخصیت آقای کیانیان اینگونه نیست.

 

 

  هومن نشتائی

پرورش شخصست

بیشترِ مدت زمان فیلم بر سر معرفی شخصیت ها می گذرد. در سینمایی که همه پرسوناژ ها شبیه یکدیگرند. وجود تفاوت و...

وقتی برگشتم ، فیلمی احساسی ، فانتزی و با رگه های نوستالژیک است. قصه این فیلم از زبان بهرام است. بهرامی که در کما به سر می برد و شخصیت های زندگی اش را به ما معرفی می کند. شخصیت هایی که هر کدام در جایی از دنیا زندگی می کنند و هر کدام شخصیت منحصر به فرد خود را دارند. و همه دست به دست هم می دهند تا بهرام برگشتی با شکوه از کما داشته باشد. بیشترِ مدت زمان فیلم بر سر معرفی شخصیت ها می گذرد. در سینمایی که همه پرسوناژ ها شبیه یکدیگرند. وجود تفاوت و دنیایی رنگارنگ نفسی تازه محسوب می شود. وحید موسائیان با اتخاب درست شیوه روایت توانسته به هدف خود تا حد زیادی نزدیک شود. کارگردان ماجرا را خطی و یکنواخت تعریف نمی کند. بلکه برای اجرای فیلمنامه از تکنیک هایی مانند فلاش بک و نریشن استفاده شده است. استفاده از این تکنیک ها مهارتی را می طلبد که ثبات روایت را حفظ کند. با وجود تمام اینها فیلم انسجام خود را از اول تا انتها حفظ کرده ، بدون اینکه ذهن مخاطب را در چاله سردرگمی فرو کند. فیلم بازگو کننده عشق است. عشقی که فراموش شده و با برگشت بهرام قرار است دوباره شکل بگیرد. عشقی که قرار است دوباره یک خانواده را به یکدیگر متصل کند. شاید ما در فیلم بیشتر شاهد خیانت و دوری و تنهایی باشیم. اما تمام اینها به عشقی ختم می شود تا تمام شخصیت ها سر جای اصلیشان بازگردند. این فیلم از کلیشه دوری کرده است و دیگر شبیه یک فیلم نیست. این فیلم فقط به درگیر کردن گوش و چشم مخاطب بسنده نکرده است. و وارد ذهن و قلب مخاطب شده است. و موجب شده تا مخاطب فیلم را با قلب و با ذهن خود ببیند. تا لایه ای دیگر از این دنیا را کشف کند. فیلمی فانتزی که از دغدغه های ساده دنیا به دور است. فیلمی که شخصیت های آن هر کدام رفتار های خاص خودشان را برای ایجاد جذابیت دارند. شاید به نظر برسد که بسیاری از شخصیت ها در فیلم اضافه هستند. اما وجود همه شخصیت ها برای ایجاد لایه عمیق تری از عشق ضروری است. اما شاید در انتهای فیلم مرگ خاله قشنگ و خاله فرنگ (که کمی مبهم و نامعلوم بود) غیر ضروری به نظر می رسید. وقتی قرار است همه چیز درست شود مرگی چنین غیر منتظره چه دلیلی می تواند داشته باشد. اما شاید برای توجیه این قضیه بتوان گفت : آدم به ازای بدست آوردن هر چیز ، چیز دیگری را از دست می دهد. فیلم از لحاظ ساختاری هم حرف برای گفتن دارد. از طراحی صحنه فوق العاده شروع کنیم که کاملا با فیلمنامه و ابعاد شخصیتی همخوانی دارد ، و در القای حس کمک به سزایی به کارگردان کرده است. از طرفی دوربین آرام و بی تنش و قاب بندی های خنثی به منظور درستی استفاده شده و تدوین روان به اتصالِ منسجم نماها کمک کرده است. و موسیقی نیز به اصطلاح فوت کوزه گری آخر کار است.

وقتی برگشتم ، فیلمی احساسی است که می تواند مخاطبان خودش را داشته باشد و بیننده را به فکر فرو ببرد. حس و حالی که این فیلم برای مخاطب ایجاد می کند ، فراموش شدنی نیست و می تواند دلنشین باشد.

 

فیلمی برای پاییز

مدیسا مهراب پور

نام فیلم «وقتی برگشتم» به گوشتان خورده است؟ احتمالاً در هجوم فیلم‌هایی که اسم‌های بزرگ و حواشی زیاد را با خود یدک می‌کشند، «وقتی برگشتم» آن‌قدرها برای گیشه فیلم جذابی نمی‌تواند باشد (باوجود ستارگانش و به خاطر شکل ساخت فیلم) و احتمالاً در هیچ‌یک از محافل سینمایی هم از آن اسمی نخواهند برد و جراید هم سرسری از کنارش می‌گذرند؛ اما بگذارید اعتراف کنم که «وقتی برگشتم» و فیلم‌هایی شبیه به آن اتفاقاً می‌توانند از معدود امیدهای سینمای ایران باشند. فیلم‌هایی که خارج از جریان اصلی و خط و مشی‌های مد روز، مانند ساخت فیلم‌هایی در ستایش بدبختی و یا گیر دادن به اخلاقیات طبقه متوسط، راه خودشان را می‌روند و می‌خواهند بدون اینکه ادا دربیاورند و خود را شبیه مد روز درست کنند، پی دغدغه‌های خود هستند. نمونه چنین فیلم‌هایی در سال‌های اخیر زیادتر هم شده. منظور ازاین‌دست فیلم‌ها آثار سرخوشانه و دلگرم‌کننده و کمی هم فانتزی هستند که در سینما بیشتر به دنبال احساسات و یا فانتزی و خیال می‌گردند. باوجودیکه خیلی وقت‌ها در بسیاری‌شان مانند همین «وقتی برگشتم» ستاره‌های زیادی حضور دارند اما در بسیاری از مواقع در رقابت‌های گیشه‌ای شکست‌خورده‌اند…چنین فیلم‌هایی بازه گسترده‌ای از «قندون جهیزیه» تا «من دیه گو مارادونا هستم» و از «آذر، شهدخت و…» تا «در دنیای تو ساعت چند است» را شامل می‌شوند. ملاک حضورشان فاصله گرفتن از فضاهای کلیشه‌ای و روزمره ایست که سرتاسر سینماهای ایران را پرکرده است…اما در میان هیاهوی سینمای واقع‌گرایانه اجتماعی یا سیاه‌نمایانه پایین‌شهری، این فیلم‌ها سمت‌وسوی دل، عاشقانگی، نوستالژی و ماجراجویی دارند. همین‌که هنوز کارگردانانی هستند که هوس ماجراجویی و عاشقی در سر دارند، برای عشق فیلم‌ها غنیمت است. فیلم‌هایی که تماشاگرش را در مدت نمایش خود از زمین خاکی می‌کند و به سرزمین «آلیس در سرزمین عجایب» ها می‌برد.

وحید موسائیان که تجربه کارگردانی انواع مختلفی از فیلم‌ها را داشته، این بار به سراغ ساخت یک عاشقانه فانتزی رفته که در آن چیزهای هیجان‌انگیزی پیدا می‌شود. عاشقانه‌هایی پدر/دخترانه، مادر/ پسرانه، خواهرانه، همسرانه و در سوی دیگر عاشقانه‌های ازدست‌رفته و فانتزی‌هایی که سردراز دارند و آمیخته از اشک‌ها و لبخندهای توأمان‌اند و البته عشق به سینما که نه‌فقط در شخصیت‌پردازی قهرمان فیلم یعنی بهمن که در پلان به پلان فیلم مشاهده می‌شود. «وقتی برگشتم» ترکیبی از بسیاری از فیلم‌های مهم و مشهور تاریخ سینما پیش از خود است و از تمام آن‌ها وام می‌گیرد تا تماشاگر را بیشتر سر ذوق بیاورد.

 نکته مهم دیگر در «وقتی برگشتم» اسلوب و مقیاس به‌راستی سینمایی فیلم است. این فیلمی ست که برای پرده سینما ساخته‌شده، شکل و شمایلی سینمایی دارد و شبیه به فیلم/ سریال‌های صداوسیمایی رایج بر پرده‌ها نیست که با انبوهی کلوزآپ و مدیوم شات پرشده باشد. فیلم نه‌تنها در زاویه‌بندی و اسلوب فیلم‌برداری خود بلندپروازانه فکر و عمل می‌کند که با انتخاب لوکیشن‌های مختلف در کشورها و شهرهای متفاوت، تنوع بصری ویژه‌ای را به فیلم تزریق می‌کند که تصاویری جدید و دیده نشده به تماشاگرانش نشان می‌دهد تا او را از رخوت لوکیشن هشتاد درصد فیلم‌ها، یعنی پایتخت غبارآلود و شلوغ دور کند و در فانتزی‌های شرقی/غربی دیگری بی اندازد. بخش مربوط به هما (لادن مستوفی) که در پاریس می‌گذرد حکم یک پرانتز در متن اصلی فیلم را دارد که بسیار هم خوب عمل می‌کند. هرچند تأکید ویژه‌ای رویش نیست و در مقایسه با دیگر داستانک ها و خصوصاً داستان بهمن و همسرش بیتا فرهی آن‌قدر جدی گرفته نمی‌شود اما پتانسیل این را دارد که خط ویژه‌ای در فیلم بیابد. زنی که زندگی عاطفی‌اش به بن‌بست خورده، برای پیگیری تحصیل و امورات مربوط به پایان‌نامه‌اش، به پاریس رفته و در آنجا دلداده استاد فرانسوی خود شده که با او فقط و فقط از عشق و برازندگی دختر می‌گوید. دختر که تصمیمش را برای ترک همسرش گرفته و می‌خواهد با سفری که با استادش می‌رود آن را جامه عمل بپوشاند، در لحظه آخر، در ایستگاه قطار که مهد خداحافظی‌های عاشقانه بسیاری در تاریخ سینما است، مانند «کازابلانکا» یا «ملاقات کوتاه»، تصمیمش را عوض می‌کند. در سکانسی که به‌خوبی ساخته‌شده و بدون حرافی و زیاده‌گویی تنها با یکسری ایماواشاره و سر آخر، نگاه‌های مهم، زن و مرد از هم خداحافظی می‌کنند، مرد به‌قطار می‌رسد و دختر ناامید اما محکم از ایستگاه بیرون می‌زند.با شوهرش تماس می‌گیرد و می‌گوید تصمیم گرفته دیگر نه پای او و نه هیچ مرد دیگری باشد و خودش تنها ادامه دهد. تلفن را قطع می‌کند و بعدازآن بلافاصله از فیلم حذف می‌شود. فیلم درواقع او را فراموش نمی‌کند یا بی‌سروته به حال خود ولش نمی‌کند که پرونده‌اش را با همین جمله‌ای که بسیار هم مصمم آن را بیان می‌کند، می‌بندد. او می‌رود که برای خودش زندگی کند و این درست در مقابل واکنش بیتا فرهی همسر بهمن قرار می‌گیرد. زنی که همسرش را ترک گفته و در آستانه ازدواجی دیگر است اما حادثه‌ای که برای بهمن می‌افتد او را در ذهن خود و زندگی‌اش به همسر سابقش بازمی‌گرداند، به مردی که همیشه او را دوست داشته و حالا زن این را فهمیده است. دو برخورد و تصمیم متفاوت از دو زن متعلق به دو نسل مختلف که یکی زندگی و گذشته و خاطراتش را می‌چسبد و دیگری خودش و آینده‌اش را

«وقتی برگشتم» لحظات سرخوشانه و ملودراماتیک خوب زیادی دارد که به‌اندازه است و از کلیت فیلم بیرون نمی‌زند، الکی بزرگنمایی نمی‌کند و حدش را خوب می‌شناسد. همین باعث می‌شود تماشاگر با لبخندی خوش از تجربه لذت‌بخش تماشای یک فیلم پاییزی درست‌ودرمان از سالن سینما بیرون بیاید.

 

هنگامه ناهید 

فیلم با جوی آرام و راحت و صمیمی شروع می‌شود و سپس با ادای دین به فیلم‌ها و فیلم‌سازان محبوب آقای موسائیان پیش می‌رود. یک عاشقانه‌ی آرام که به مرور ِ بخشی از زندگی زناشویی و گذشته‌ی کاراکتر بهرام (رضا کیانیان) می‌پردازد و سعی دارد در حد نیاز زندگی او را در آن دوره واکاوی کند.

فیلم وقتی برگشتم از عشق و معجزه‌ی آن می‌گوید. از این که محبت و دوست‌داشتن چطور می‌تواند زندگی همه‌ی ما را شیرین‌تر کند و یک تصادف هم این میان می‌شود یادآور همه‌ی پیوندهایی زیبا و محکم که می‌روند تا به دست فراموشی سپرده شوند. فیلم‌ساز درونیات و نوستالژی‌هایش را به سبک خود بیان می‌کند و شاید اگر سعی نمی‌کرد از همه چیز مانند عرق ملی و خیانت و تجدید فراش و… در فیلمش سخن براند، فیلم منسجم‌تر می‌شد.

طنزی که در کلام و رفتار خاله قشنگ است، بر دل می‌نشیند گرچه هم‌زمان دل‌مان را هم به حال عروس‌های آن خانه می‌سوزاند!

بیش از آن‌که سبک فیلم شاعرانه باشد، عاشقانه است. حرکت نرم دوربین، موسیقی دوست‌داشتنی، عاشقانه‌ی پدر و دختر و بازی‌های خوب و… که همگی در خانه‌ای امن اتفاق می‌افتند و در نهایت آن‌طور رفتن خاله قشنگ، وقتی آفتاب ملایم بود و نسیم و چه‌چه پرندگان از میان پنجره و رقص پرده مهمان اتاق مادران شدند. به هر حال ما ایرانیان بلدیم هر چیزی را ایرانی کنیم و پای قورمه‌سبزی را هم به‌نحوی وسط بکشیم که آزاردهنده نباشد، بهتر بگویم، این هنر ماست!

وقتی برگشتم فیلمی زنده است که سعی دارد بگوید هیچ‌کس و هیچ‌چیز ارزشمندتر از خانواده و اصول اخلاقی نیست و خلاصه رویاهای‌مان، تعبیر می‌شوند.

اگر دوست داشتید این فیلم را ببینید. حداقلش این است که رنگ دارد، نور دارد، نوستالژی بازی دارد و پایانی خوش.

 

وقتی برگشتم؛ نوستالژی با طعم سینما 

مازیار وکیلی

 وقتی برگشتم قرار است یک نوستالژی دلچسب باشد. یک رجوع به گذشته ملودراماتیک با پایانی خوش. به همین خاطر فیلم آرام و نرمی است. منهای تصادف بهرام که قرار است از آن بهره‌برداری مضمونی شود اتفاق خاصی در فیلم نمی‌افتد. وقتی برگشتم فیلم کهنه‌ای است. منتها تفاوتی که با سایر فیلم‌ها دارد این است که کهنه بودنش عامدانه است.

قهرمانان فیلم دو پیرزن هستند. خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنند قدیمی است. در طول فیلم نهادهای سنتی مثل خانواده تقدیس می‌شوند. موسائیان عامدانه سراغ گذشته رفته و با رغبت و میل خواسته گذشته را تقدیس کند. گذشته برای موسائیان یک نوستالژی تمام عیار است. نوستالژی را این‌گونه تعریف کرده‌اند: «یک احساس غم‌انگیز همراه با شادی به اشیا، اشخاص و موقعیت‌های گذشته است.آرزومندی عاطفی و احساس گرمی نسبت به موقعیتی در گذشته که از جنبه‌های اصلی آن دلتنگی شدید برای زادگاه است

همه تلاش موسائیان در این فیلم رسیدن به چنین حال و هوایی بوده است. به همین خاطر هم هست که فیلمش پر ارجاع به آثار برگمان است و سعی کرده وقتی برگشتم شمایلی آئینی داشته باشد. به نظر کسانی که درگیر و اسیر نوستالژی هستند گذشته چیزهای ارزشمندی داشته که با از بین رفتن‌شان حال انسان‌ها تباه شده است. تکیه نوستالژی گرایان به اشیا و آئین‌هاست. اشیا و آئین‌هایی که به گذشته رنگ و عطر ویژه‌ای می‌بخشید. رنگ و عطری که در امروز وجود ندارد. نباید گمان کنیم آئین‌هایی که از آن حرف می‌زنیم، آئین‌های ویژه با مختصاتی بزرگ هستند. درست کردن یک قرمه سبزی و چیدن میز نهار می‌تواند حکم آئینی را پیدا کند که خاطرات شیرین گذشته را زنده می‌کند. درست مثل قرمه سبزی که فرنگ برای عروس خود می‌پزد. میز را با دقت می‌چیند و بعد به اتاق خواهرش که تازه فوت کرده می‌رود تا با خیالی آسوده بمیرد. به همین خاطر است که بن‌مایه آثاری مثل وقتی برگشتم حسرت و دریغ است.

کسانی که اسیر نوستالژی می‌شوند احساس می‌کنند چیزی را در گذشته از دست داده‌اند که در امروز وجود ندارد و چون آن چیز وجود ندارد باید حسرتش را بخورند. یک شی، یک خاطره یا یک مکان می‌تواند احساساتی را در آنان بیدار کند که مایه حسرتشان است. حسرتی غم‌بار و تلخ که از ذهن و ضمیرشان پاک نمی‌شود. اما سوال این‌جاست که آیا اسارت در نوستالژی چیز خوبی است؟ این سوال، سوال مهمی است و پاسخ به آن می‌تواند ابهام‌های بسیاری را رفع کند. جواب قطعاً خیر است. نوستالژی چیز خوبی نیست. چون ریشه‌اش معلوم نیست. انسان‌های نوستالژیک و گذشته‌گرا تکلیف‌شان با جهان پیرامون‌شان معلوم نیست. مدام به گذشته ارجاع می‌دهند. گذشته‌ای که موهوم و نامعلوم است.

در واقع گذشته‌ای که نوستالژی گرایان به آن ارجاع می‌دهند تاریخ نیست، خاطره است. خاطرات انقدر متنوع و متکثر هستند که نمی‌توان برای اثبات بهتر بودن گذشته به آن‌ها تکیه کرد. چون هر کس از زمان و مکان خاصی خاطره دارد و نمی‌توان با تکیه بر آن رای به اثبات بهتر بودن گذشته داد. اما این همه ماجرا نیست. نوستالژی زمانی در سینما جواب می‌دهد و می‌توان به آن به عنوان دست‌مایه داستانی تکیه کرد که متمرکز بر جنبه‌های فردی یک رابطه باشد. نوستالژی زمانی می‌تواند برای تماشاگر سینما تاثیرگذار از کار دربیاید که عشقی را زنده کند. مثل شاهکار دمین شزل لالالند که فصل انتهایی‌اش زیباترین جلوه نوستالژی در فیلم‌های سال‌های اخیر سینمای جهان است. اما در این فیلم ما عشقی نمی‌بینیم که با تکیه بر آن خاطرات نوستالژیک‌مان زنده شود. با چند تماس تلفنی عشق ساخته نمی‌شود. عشق را باید دید و لمس کرد. اگر در فیلمی عشق واقعی شکل بگیرد آن وقت می‌توان از تماشاگر انتظار حسرت نوستالژیک داشت.

مشکل فیلم وقتی برگشتم همین است. عشقی در فیلمی ساخته نمی‌شود که حسرتی در پی داشته باشد. در این فیلم فقط از عشق حرف می‌زنند. بهرام زمانی عاشق نسرین بوده. حمید عاشق هما بوده. پدر مامان فرنگ را دوست داشته. این عشق‌ها در طول فیلم فقط بیان می‌شوند. تماشاگر عشقی نمی‌بیند که بخواهد حسرتش را بخورد. موسائیان در ساختن آن گذشته تابناک مدنظرش ناتوان بوده به همین خاطر روابط فیلمش مصنوعی از کار درآمده.آن ارجاع به برگمان به طور خاص و سینما به طور عام هم مشکلی را حل نکرده است. این ارجاع‌ها فقط به ابهام فیلم افزوده.

بسیاری از تماشاگران وقتی برگشتم نه این فیلم‌ها را دیده‌اند و نه حوصله دارند به تماشای آن‌ها بنشینند. برای همین ارجاع به دکتر ژیواگو، مهر هفتم، توت فرنگی‌های وحشی و قصه عشق نه تنها برای تماشاگر برانگیزاننده نیست، بلکه بی معنی است. موسائیان حتی برای تماشاگران حرفه‌ای سینما که این فیلم‌ها را دیده‌اند هم چیز تازه‌ای ندارد. او فقط به نمایش تکه‌های پراکنده‌ای از این فیلم‌ها اکتفا کرده بدون این‌که بتواند از این فیلم‌ها به نفع داستان فیلمش استفاده کند. نوستالژی با چند شی و خاطره ساخته نمی‌شود.

برای ساخت یک نوستالژی تمام عیار به عشقی عمیق احتیاج داریم. عشقی که از کف رفتنش حسرت به دنبال داشته باشد و چون موسائیان در ساختن این عشق ناتوان است حسرتی هم که می‌خورد بی‌دلیل و مسخره است. مثل هر نوستالژی گرا رمانتیکی موسائیان به دنبال حسرت است. حسرتی که ظاهراً عمیق است و دلیل ناکامی آدم‌ها در امروز زندگی‌شان. به خاطر همین هم هست که در وقتی برگشتم حق با قدیمی‌ترین افراد خانواده است. قشنگ و فرنگ خوب و متعادل و مهربان هستند. هوای همه را دارند. خانواده را سرپا نگه می‌دارند. عشق‌شان حقیقی است و محبت‌شان واقعی. این خوب بودن هم دلیل خاصی ندارد. برای نوستالژی بازها پیر بودن و از گذشته آمدن مهم‌ترین دلیل خوب بودن یک فرد است. چون گذشته از نظر کسانی که اسیر نوستالژی هستند همیشه بهتر از حال و آینده است. اما این وسط سوال اصلی بی‌پاسخ می‌ماند. دقیقاً کدام گذشته؟ چقدر باید به عقب برگردیم تا نظر نوستالژی گرایان تامین شود؟

اهالی سرمین نوستالژی ساکنان تاریخ نیستند اسیر خاطره‌اند. گذشته آن‌ها را تاریخ و یا عشق نمی‌سازد. خاطرات می‌سازد. خاطرات هم که تکیه‌گاه خوبی برای اثبات نظریه گذشته بهتر نیست. به همین خاطر است که نوستالژی گرایان برای اثبات نظریه‌شان یا به اشیا روی می‌آورند یا به آئین. یک چیزی یک زمانی در ذهن این دوستان خاطره خوبی به جای گذاشته است. همین برای بهره‌برداری این دوستان از آن خاطره کافیست. موسائیان در فیلمش ناتوان از ساخت عشق و حسرت سراغ ذهنیت‌های کهنه می‌رود. ذهنیت‌هایی که حاصل همان گذشته‌پرستی موهوم نوستالژی گرایان است. هما با استادش در فرانسه به سفر نمی‌رود چون عشق استاد به او حقیقی نیست و این عشق حمید است که ارزش ریسک دوباره را دارد. انگار در غرب عشقی وجود ندارد و هر چه عشق و مهر و خوبی است فقط در شرق و ایران پیدا می‌شود.

وقتی برگشتم نه عشقی دارد و نه حسرتی. یک نوستالژی بازی بی‌دلیل و بی‌خاصیت است. برای همین هست که به راحتی فراموش می‌شود و از یاد می‌رود. کسی که دنبال عشق حقیقی و حسرت عمیق ناشی از نابودی این عشق می‌گردد سراغ فیلم‌هایی مثل لالالند می‌رود. فیلمی که نمای پایانی‌اش می‌اَرزد به کل فیلم وحید موسائیان.

 

.

منابع

https://www.salamcinama.ir/post/g8Yv/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B4%D8%AA%D9%85-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA%D9%87

http://cinemapress.ir/news/92087/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B4%D8%AA%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86

https://www.salamcinama.ir/post/k974/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B4%D8%AA%D9%85-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%B4-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA

http://blog.namava.ir/the-time-i-came-back-movie-review/

http://www.hengamehnahid.com/%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B4%D8%AA%D9%85-%DB%B1%DB%B3%DB%B9%DB%B4/

http://www.rouydad24.ir/fa/news/91083/%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B4%D8%AA%D9%85-%D9%86%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%84%DA%98%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B7%D8%B9%D9%85-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7


Viewing all articles
Browse latest Browse all 9374

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>