موارد خاصی از کمبود محبت
گارگین فتائی
همیشه وقتی که از کمبود محبت سخن می رود همه اذهان به مواردی مثل مهر مادری و یا محبت پدرانه ، محبت در زمان کودکی ، محبت خانوادگی ، محبت خواهرانه و یا برادرانه و محبت در زندگی مشترک زناشویی و نظایر آنها می رود .
همه این موارد در جای خود درست و به جا بوده و کمبود محبت در هر کدام از آنها می تواند مشکلات روحی فراوان به بار بیاورد زیرا انسان موجودی است که نیازمند به محبت است .
از سوی دیگر گفته می شود که کلاً دخترها و جنس مونث به علت لطیف تر واحساسی تر بودن احتیاج بیشتری به محبت دارند .
1: اما در میان این انواع کمبود محبت ها یک نوع کمبود محبت هست که من گمان می کنم که حتی از کمبود محبت خانوادگی و نظایر آن هم مهم تر است .
همه ما به عنوان یک انسان در جوامع مختلف زندگی می کنیم و انسان یک موجود اجتماعی و به قول ارسطو یک حیوان اجتماعی است و بدون اجتماع نمی تواند زندگی کند .
ما هر روز برای انجام کار و سایر نیازهای روزمره خود ناگزیر هستیم که وارد جامعه بشویم
تبعاً اگر از طرف جامعه به دلائلی مورد کم توجهی و بی مهری قرار بگیریم ضربه روحی بسیار کاری تر بر ما نسبت با سایر موارد کمبود محبت وارد می شود .
شخصی که به هر دلیلی مرتکب خطایی شده و تاوانش را هم پس داده مانند افراد مجرمی که از زندان ازاد شده اند .
افرادی که به دلائل معاشرت با دوستان ناباب و یا فشارهای زندگی به ورطه اعتیاد کشیده می شوند.
افرادی که ناخواسته و به دلائل ژنتیکی معلول به دنیا می آیند چه معلول جسمی و چه معلول ذهنی.
در مناطق و جوامعی که حس می کنی دائم از سوی مردم زیر نظر هستی و تمام اعمالت را به دقت زیر نظر داشته و یک حرکت نامتعارف از دید خودشان را هم تحمل نمی کنند .
کسانی که به دلیل مشکل بودن پیدا کردن کار و با وجود فرا رسیدن سن کار هنوز نتوانسته اند کاری یدا کننند و یا کار درست حسابی ندارند اما جامعه بی رحم به آنها به دید افراد بی کار و تن پرور نگاه کرده و عامل اصلی بیکاری را خود این اشخاص می داند .
اشخاص ارامی که جامعه با توجه به معیارهای خود آنها را بی عرضه و دست و پا چلفتی دانسته و می گوید که آنها زرنگ نیستند .
و بالاخره درد همیشگی فغر و بی پولی و تحقیرها و آزارهای روحی فراوانی که فرد از وضع مالی خود نصیبش می شود مانند نداشتن مسکنو اجاره نشینی و داشتن ماشین مدل پائین و یا عدم توانایی در خرید لباسها و کفشهای نو و مواردی نظیر اینها
فردی را در نظر بگیرید که در موقعیتی قرار گرفته که جامعه از او متنفر است و یا اینکه از او خوشش نمی اید اعم از اینکه این موقعیت ناشی از عوامل ناخواسته باشد و یا سایر عوامل
در تمامی این موارد ، جامعه برخورد یکسانی با به این افراد نسبت به سایرین نداشته و مورد کم بی مهری و کم محلی و کم توجهی قرار می گیرند و همین امر باعث گرایش آنها به نوعی انزوا و حس کمبود شدید محبت از طرف جامعه می گردد .
در واقع جامعه می خواهد همه آن طوری باشند که او دیکته می کند و اهمیتی به اراده فردی نمی دهد .
2: مورد دوم کمبود محبت در مورد پسران مجرد است
درست است که دختران ، موجودات حساسی هستند اما کمبود محبت در پسران مجرد می تواند منجر به انزوای همیشگی و بروز بیماریهای مزمن روحی در آنها گردد .
در ادیان مشهوری نظیر مسیحیت و اسلام بر ازدواج و عشق بین دو همدم و لزوم رفع تنهایی تاکید شده است و در مسیحیت هم آمده که هر کسی نمی تواند مجرد بماند و قدرت خاصی لازم دارد .
درست است که ما در یک جامعه دینی با هم خواهر و برادر هستیم و درست است که عشق الهی بالاترین عشق است اما هر نوع محبت و عشقی در جای خود لازم است و نمی توان گفت که اگر یک نوع عشق باشد دیگر نیازی به انواع دیگر محبت ها نیست .
این خوب است که وقتی دختر و پسری با هم آشنا می شوند به هم بگویند داداش یا برادر و آبجی و یا خواهر اما آیا باید همه خواهر و برادر هم باشند و آیا اساساً این طرز فکر نباید در حد خود و در حد اعتدال باشد !
انسان وقتی به سن بلوغ می رسد علاوه بر عشق و محبت تسیت به خانواده و پدر ومادر و نیاز به دوست و همکار ، نیاز مبرمی هم به محبت از نوع زمینی و عشق به همدم دارد که نبودن آن خلائی است که به نظر نمی رسد هیچ چیز دیگری بتواند جای آن را پر سازد .
احساس در کمبود این نوع عشق از سوی همدم و جنس مخالف علاوه بر اینکه باعث ایجاد عقده حقارت و تشدید احساس پوچی در خود می شود بلکه کمبود آن انواع بیماریهای روحی و روانی را هم به دنبال خواهد داشت .
از طرف دیگر مشکلات اقتصادی و بالارفتن سن ازدواج و بالارفتن توقعات در جامعه هم به سخت تر بودن رسیدن به این نوع عشق و بیشتر شدن خلا آن کمک می کند .
مشکل زمانی حادتر می شود که پسر مجرد دچار یکی از مواردی باشد که در بالا به آنها اشاره شد و اصطلاحاً از چشم افراد جامعه و دختارها بیافتد و حس کند که کسانی که او آنها را باید به عنوان همدم تنهایی و شریک زندگیش به حساب آورد نسبت به او نفرتی عمیق به دل دارند و در این حالت است که دل شکستگی و ضربه روحی که بر فرد وارد می شود از هر نوع کمبود محبتی عمیق تر و کاری تر است .
بنابراین وجود هر نوع محبتی در بین افراد جامعه در جای خود لازم است و هیچ کدام نمی تواند جای آن دیگری را پر کند و از این قبیل است نیاز به محتب و احترام از سوی جامعه و محبت و عشق زمینی و یا محبت بین دو همدم .