روز جهانی نابینایان و خاطراتی تلخ
گارگین فتائی
امروز پانزدهم اکتبر برابر با روز جهانی نابینایان است .
در میان حواس پنج گانه هیچ حسی به اهمیت حس بینایی نیست و اگر انسان فاقد این حس باشد و یا نیمه بینا بوده و یا ضعف زیاد در بینایی داشته باشد بسیاری از کارهای وی لنگ مانده و یا با دشواری زیاد انجام می گیرد .
ضعف بینایی چیزی است که من که مبتلا به آلیبینیسم یا زالی هستم خوب آن را درک می کنم زیرا با ان زندگی کرده و بزرگ شده ام و با تک تک دردهای مادی و معنوی و اجتماعی و فرهنگی ناشی از آن به خوبی آگاهم .
ما نباید توقع داشته باشیم که همه افراد در تمامی موارد بدنی و جسمی داارای قدرت کافی و برابر باشند و اگر فاقد یکی از این حواس و یا موارد جسمانی بودند دیگر آنها را آدم حساب نکرده و چنان او را دست کم بگیریم که گویا این شخص اصلاً نباید متولد میشد !
من در این مورد متاسفانه خاطرات تلخ زیادی دارم که بد نیست به مناسبت این روز به مواردی از آنها اشاره کنم
در کانون وکلا بخشی به نام اداره معاضدت وجود دارد که در آن از ساعت هشت تا دوازده ظهر مشاوره رایگان به مردم ارائه می گردد .
در این بخش وکلایی اعم از پایه یک و یا کارآموز به طور داوطلبانه و رایگان اقدام به ارائه خدمات مشاوره به مردم می پردازند و البته از این طریق با مشکلات حقوقی مردم هم آگاه می گردند .
من هم چند بار در این بخش به مشاوره رایگان پرداختم اما حوادثی اتفاق افتاد که در واقع باعث دلسردی و دل زدگی من از مردم شد .
من در این اداره نشسته و آماده ارائه مشاوره بودم و جالب این است که خیلیها با توجه به ظاهر آلبینوی من اول سعی می کردند پیش دیگران بروند و اگر کسی نبود به ناچار پیش من می آمدند والبته که مردم ما اصلاً ظاهر بین نیستند !
در این موقع یک آقایی آمد و رای دادگاهی را به من داد من رای دادگاه را می خواندم و البته با توجه به ضعف بینائیم کاغذ رای را خیلی به چشمم نزدیک کرده بودم او که این امر را دید و همچنین با نگه کردن به ظاهر زال من گفت ببخشید شما وکیلید ؟
من این حرف را شنیدم اما به ان اهمیت ندادم و به او گفتم خوب حالا شما توضیح بده جریان چیه و مشکل خودت رو به طور مبسوط شرح بده
او گفت
آقا جان شما چشمت نمی بینه ، کاغذ رو بهم بده ببرم پیش یه نفر دیگه هم خودتو اذیت نکن هم ما رو
من هم رای را به او دادم و البته بسیار ناراحت شدم و گفتم بفرما این هم رایت
و جالب اینجا بود که او ایستاده و به من نگاه می کرد تا ببیند من چه حالتی پیدا کرده ام آخه نه که خیلی حرفها قشنگی زده بود
مورد دیگر زمانی اتفاق افتاد که زن و شوهری به اداره معاضدت آمدند و البته من قشنگ متوجه شدم که آن زن ابتدا نگاه کرد ببیند افراد دیگری برای مشاوره وجود دارند یا نه و وقتی دید که آنجاها همه پر شده گویی به ناچار پیش من آمد و اول سلام کرد البته من یادم نمی اید که مشکلش چه بود اما گفت که معلم است و بعد به من نگاه کرد و گفت ا
ین هم شانس ما بود شخص دیگه ای یدا نمیشد !
در همین موقع همکارم که در اتاق کناری بود داشت به یک نفر مشاوره می داد آن زن نگاه کرد به آن همکارم و گفت
مثل اینکه این آقا ( منظور کسی بود که همکارم به او مشاوره می داد× می خواد بره بریم پیش این یکی ازش مشاوره بگیریم اما آن فرد هنوز آنجا بود و آن زن گفت نه متاسفانه مثل اینکه هنوز اینحجست هنوز نمی خواد بره و ناچارم پیش این اقا بمونیم .
و ابته ما همیشه دید مثبتی نسبت به معلمین وکار با ارزش آنها داشته ایم لا اقل من که چنین دیدی نسبت به معلمین محترم دارم .
زمانی هم من برای انجام کار یکی از موکلینم که من و همکارم مشترکاً وکالتش را به عهده گرفته بودیم به یکی از مجتمع های قضایی رفته بودم در این هنگام با توجه به اینکه دادخواستی که ارائه داده بودم در مورد ملک و دادخواست مالی بود باید وضعیت ملمک را تشریح می کردم من به بیرون از شعبه آمده و به همکارم تلفن زدم و از او می پرسیدم که وضعیت ملک را برایم تشریح کند تا من آن را بر روی یک کاغد نوشته و به کارمند دفتر شعبه بدهم .
در همین زمان دو نفر که روبه روی من نشسته بودند با توجه به نزدیک کردن زیاد چشم من به کاغد می گفتند
این خودش کوره اون وقت اومده ببینه وضعیت پرونده چیه ؟
یه نفر می خواد به خود این کمک کنه
کی بوده پروندش رو داده دست این ؟
من به خودم افتخار می کنم که با وجود ضعف بینایی و ابتلا به البینیسم توانستم به دانشگاه رفته و وکیل شوم و همچنین اطلاعات فراوان به دست آورده به گونه ای که وبلاگ درست کرده و قطعات شعر ساخته و با همین چشمها پرونده هایی داشته و به خیلی از مردم کمک کرده ام حتی به کسانی که سواد زیادی نداشته و در بانک نیاز به کمک داشته اند .
ما باید سعی کنیم از روی ظاهر در مورد دیگران قضاوت نکنیم و دیگران را دست کم نگیریم