تناقض
گارگین فتائی
روز و شب بنهاده ایم ، نام یعنی زندگی
بهر آن تن می دهیم ، به اسارت ، بندگی
گاه می خندیم و گه گریان شویم در طول عمر
گاه شاد و با نشاطیم ، گاه اوج خستگی
عده ای نامیده ایم افراد باهوش وزرنگ
عده ای باشند دربی عقلی و بی عرضگی
دست هم گیریم بعضی وقتها همچون دو یار
گاه خود در عمق درد و ماتم و درماندگی
گاه حرفی می زنیم سرشار از بیهودگی
گه سخن گوئیم با نیکویی و زیبندگی
عده ای بی غم ، بدون درد پول و احتیاج
عده ای باشند در بیچارگی ، آوارگی
عده ای در فکر توحید و معاد و آخرت
عده ای حیران و نالان غرق در می خوارگی
آدمی بینی نمی داند که اصلاً عشق چیست
آدمی بینی شده مجنون از دلدادگی
زندگی , ضد و نقیض است و تناقض ها زیاد
هر تکان و لحظه اش در عین سختی، سادگی