قربانی
گارگین فتائی
این شعر در افراد ساده دلی است که نا خواسته قربانی بیرحمی و سنگدلی اجتماع شده و جامعه به جای کمک و همدلی با آنان ، آنها را دست آویز خود قرار داده و یا آنها را از خود می راند واین افراد خود را در برابر جامعه بازنده و بی دفاع و قربانی می بینند
برهء من می خواد بره توی شهر
بچره و آب بخوره توی نهر
با این و اون حرف بزنه ، بخنده
به جای اینکه تو خونه بگنده
کار بکنه ، نگه داره آب روش
پیش همه فوت بکنه خاک روش
عاشق بشه دلبری پیدا کنه
وجودشو تا به ثریا کنه
افسوس که این برهء من ضعیفه
هر کی باهاش در می گیره حریفه
گرگا کمین راه اون نشستند
سر و کله برای او شکستند
بریدن سرش چقدر راحته!
گویی براش دنیا همین حالته
دیگه دوباره برگشتن محاله
گذشته و حالش پر از سواله
دلش خوشه حالت دیگه ای هست
اعتبار و ارزش نیمه ای هست
دلش خوشه که می رسه به مقصود
به اونچه که تو دنیا داشته کمبود
خسته شده از این همه حقارت
تنفر و بیزاری و قساوت
تشنهء آب زلال محبت
به جای قربانی شدن ، رفاقت