آغاز فصل خزان
فصل پائیز با تمام زیبائیهایش فرا رسید . فصل بازگشایی مدارس ، فصل فراگیری علم در دانشگاهها ، فصل ریزش برگ درختان ، فصل باران و فصلی که زمین ، ملبس به برگهای زرد درختان می گردد .
ماه مهر در اول فصل پائیز را می توان از زیباترین ماههای سال دانست . نشانه و صورت فلکی این ماه ، میزان یا ترازو است و ایزد مهر ، ایزد عهد و پیمان بوده است علاوه بر این که ترازو نشانهء عدل و داد نیز می بتشد . جشن مهرگان که در اواسط ماه مهر برگزار می گردد ، دومین جشن بزرگ زرتشتیان است و قبل از آئین زرتشت ، آئبن مهر بر ایران حاکم بوده است .
به نظر می رسد که هیچ شاعری نتوانستهبه زیبائی مسمط "خزان"منوچهری دامغانی به توصیف فصل خزان بپردازد چنانکه در موسیقی کلاسیک هم در خصوص توصیف فصول سال ، هیچ آهنگسازی نتوانسته قطعه یا کنسرتویی بهتر از چهارفصل ویوالدی بسازد
خزان
منوچهري دامغانی
خيزيد و خز آريد که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم ، وزان است
آن برگ رزان بين که بر آن شاخ رزان است
گويي به مُثُل ، پيرهنِ رنگ رزان است
دهقان به تعجب ، سَرِ انگشت ، گزان است
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
دهقان به سحرگاهان کز خانه بيايد
نه هيچ بيارامد و نه هيچ بپايد
نزديک رِز آيد دُرِ رُز را بگشايد
تا دختر رز را چه به کارست و چه شايد
يک دختر دوشيزه بدو رخ ننمايد
الا همه آبستن و الا همه بيمار
دهقان چو درآيد و فراوان نگردشان
تيغي بکشد تيز و گلو باز بردشان
وانگه به تبنگوي کش اندر سپردشان
ورزانکه نگنجند بدو درفشردشان
بر پشت نهدشان و سوي خانه بردشان
وز پشت فرو گيرد و برهم نهد انبار
آنگه به يکي چرخشت اندر فکندشان
بر پشت لگد بيست هزاران بزندشان
رگها ببردشان ستخوانها شکندشان
پشت و سر و پهلوي به هم درشکندشان
از بند شبانروزي بيرون نهلدشان
تا خون برود از تنشان پاک به يکبار
آنگاه بيارد رگشان و ستخوانشان
جايي فکند دور و نگردد نگرانشان
خونشان همه بردارد و بردارد جانشان
وندر فکند باز به زندان گرانشان
سه ماه شمرده نبرد نام و نشانشان
داند که بدان خون نبود مرد گرفتار
يک روز سبک خيزد شاد و خوش و خندان
پيش آيد و بردارد مهر از در زندان
چون در نگرد باز به زنداني و زندان
صد شمع و چراغ اوفتدش بر لب و دندان
گل بيند چندان و سمن بيند چندان
چندانکه به گلزار نديده است و سمن زار