Quantcast
Channel: گارنی GARNI
Viewing all 9359 articles
Browse latest View live

ناقوس کلیساهای شهر حلب پس از پنج سال سکوت به صدا در آمدند

$
0
0

ناقوس کلیساهای شهر حلب پس از پنج سال سکوت به صدا در آمدند

جاثلیق آرام اول رهبر حوزه دینی ارامنه سیلیسی که برای نخستین بار پس از آزاد سازی کامل شهر حلب از حضور تروریست ها جهت شرکت در مراسم میلاد عیسی مسیح به این شهر سفر کرده است، صبح روز شنبه به همراه جمعی از مسئولان و نمایندگان ارامنه از اماکن مختلف شهر حلب بازدید کرد.جاثلیق آرام اول نخست از کلیسای جامع "چهل کودک مقدس"بازدید کرده و از نزدیک در جریان  آسیب های وارد شده به این کلیسا قرار گرفت.رهبر حوزه عالی دینی  ارامنه سیلیسی و هیئت همراه سپس عازم مسجد جامع اموی شهر حلب با بیش از 1300 سال قدمت شد. در این بازدید جاثلیق آرام اول و همراهان ایشان از سوی جمعی از روحانیون مسلمان مورد استقبال قرار گرفتند.رئیس اداره اوقاف شهر حلب در این بازدید به گوشه هایی از ویرانی و غارت اشیاء تاریخی این کلیسا اشاره و تاکید کرد بخشی از اموال غارت شده به ترکیه و بخشی دیگر نیز به مناطق شمالی حلب منتقل شده اند.جاثلیق آرام اول سپس از قلعه تاریخی حلب بازدید و ضمن ابراز تاسف از ویرانی های ایجاد شده به نقل قول از ویکتور هوگو نویسنده شهیر فرانسوی پرداخت که نوشته است:"ترک ها از این جا عبور کرده اند."وی همچنین تاکید کرد ارامنه صد سال پیش از این در سرزمین خود بوده و اکنون در سوریه شاهد جنایت ترک ها هستند.رهبر حوزه عالی دینی ارامنه سیلیسی همچنین افزود:"حلب نماد عشق و صلح است و من مطمئن هستم که روزی به صورت کامل بازسازی خواهد شد."جاثلیق آرام اول سپس عازم محله ارمنی نشین "نور گیوغ" (المیدان) شده و از کلیسای "گورگ مقدس"بازدید کرد.جوانان ارمنی مدافع مناطق ارمنی نشین در این بازدید به شرح جزئیات به آتش کشیده شدن این کلیسا در سال 2013 میلادی پرداختند.جاثلیق آرام اول در ادامه از برخی از مراکز آموزشی و درمانی متعلق به ارامنه شهر حلب بازدید کرده و در جریان آسیب های وارد شده به آن ها قرار گرفت.رهبر حوزه عالی دینی ارامنه سیلیسی همچنین از کلیسای کوچکی که به یادبود شهید رافی بچاکچیان از فرماندهان نیروهای ارمنی مدافع شهر حلب و مناطق ارمنی نشین آن احداث شده است، بازدید کرده و با جمعی از جوانان ارمنی مدافع شهر حلب به گفتگو پرداخت.همزمان با بازدید جاثلیق آرام اول رهبر حوزه عالی دینی ارامنه سیلیسی از شهر حلب ناقوس کلیساهای ارمنی این شهر پس از پنج سال سکوت به صدا در آمده و برقراری مجدد صلح و آرامش در شهر حلب را نوید دادند

جاثلیق آرام اول رهبر حوزه دینی ارامنه سیلیسی که برای نخستین بار پس از آزاد سازی کامل شهر حلب از حضور تروریست ها جهت شرکت در مراسم میلاد عیسی مسیح به این شهر سفر کرد.

 

 


نامه تسلیت اسقف اعظم سیبوه سرکیسیان

$
0
0

 

نامه تسلیت اسقف اعظم سیبوه سرکیسیان

موسسه ترجمه و تحقیق هور

.

پیشوای مذهبی ارامنه ایران با تسلیت درگذشت آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی گفت: مردم ایران یکی از رهبران بزرگ نهضت مبارزه و مسلمانان جهان یکی از بزرگ ترین مصلحین دنیا معاصر را از دست دادند.

به گزارش ایرنا، سبو سرکیسیان عصر دوشنبه با حضور در بیت آیت آلله اکبر هاشمی رفسنجانی نسبت به مقام شامخ وی ادای احترام کرد.

وی در گفت و گو با محسن هاشمی فرزند آیت الله هاشمی رفسنجانی با بیان این جمله که اندوه و تسلیت ارامنه را به همسر و فرزندان ایشان برسانید،تصریح کرد: ارامنه ایران در این مصیبت شریک غم همه مردم ایران هستند.

به گزارش ایرنا، آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و از پیشگامان انقلاب اسلامی شامگاه یکشنبه به دلیل ایست قلبی در بیمارستان شهدای تجریش تهران دارفانی را وداع گفت.

بسیاری از مقامات و مسوولان کشوری و لشگری از شب گذشته در مراسم وداع با آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی در حسینیه جماران حضور یافتند.

 

نامه تسلیت اسقف اعظم سیبوه سرکیسیان

محضر مبارک حضرت آیت الله سید علی خامنه ای

رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران

در نهایت اندوه از درگذشت آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، یکی از ستون های مهم انقلاب اسلامی ایران و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام مطلع گشتیم.

آن مرحوم از یاران نزدیک حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی و از همراهان رؤسای قوای کشور بود.

آیت الله هاشمی رفسنجانی به واسطه تجربه سیاسی و تعهد بی حد و مرز نسبت به ایران منشأ خدمات مهمی در جهت رشد اقتصادی و سیاسی کشور گردید.

این ضایعه عظیم را از جانب خود، شورای خلیفه گری و قاطبه ارامنه تسلیت عرض می کنم.

برای آرامش روح آن مرحوم و همچنین رشد و تعالی جمهوری اسلامی ایران دعا می کنم. همچنین این ضایعه دردناک را به خانواده آن مرحوم و مسئولان نظام و ملت ایران تسلیت عرض می کنم.

برای حضرتعالی طول عمر در جهت صلح و رشد و تعالی ایران مسئلت می کنم.

اسقف اعظم سیبوه سرکیسیان

خلیفه ارامنه تهران

 

 

 

مراسم وداع نمايندگان اقليت هاي مذهبي با پيكر آيت الله هاشمي رفسنجاني

$
0
0

مراسم وداع نمايندگان اقليت هاي مذهبي با پيكر آيت الله هاشمي رفسنجاني

 

 

 

حضور معاون رئیس‌جمهوری در محل پایگاه میراث‌ جهانی کلیساهای تاریخی ایران

$
0
0

حضور معاون رئیس‌جمهوری در محل پایگاه میراث‌ جهانی کلیساهای تاریخی ایران

.

http://www.tehranprelacy.com/farsi/11-content-fa/news-fa/876-2017011105

.

 

«آلیک» - دکتر زهرا احمدی پور، معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به مناسبت سال نو میلادی با جمعی از ارامنه تهران در محل پایگاه میراث جهانی کلیساهای تاریخی ایران دیدار و از کلیسای مریم مقدس و موزه مردم شناسی ارامنه (موزه اسقف اعظم آرداک مانوکیان) بازدید کرد.

در این دیدار محمد حسن طالبیان، معاون میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری نیز حضور داشت. دکتر احمدی پور ضمن بازدید از کلیسای مریم مقدس، از موزه مردم شناسی ارامنه نیز دیدن کرد.

 

در این دیدار احمدی پور در جریان برخی فعالیت های این کلیسا که به عنوان پایگاه میراث جهانی کلیساهای ارامنه شناخته می شود قرار گرفت و با مدیر این پایگاه پیرامون برخی مشکلات سخن گفت.

مدیر پایگاه میراث جهانی کلیساهای تاریخی ایران ضمن قدردانی از حضور رئیس سازمان در این مراسم با اشاره به اینکه پراکندگی کلیساها در کشور، مشکلات تامین اعتباری برای مرمت و بازسازی آنها را افزایش داده، گفت: امیدواریم با حضور معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری موضوع تامین اعتبارات کلیساهای ارامنه بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.

آویدیان در ادامه با بیان اینکه کلیسا تادئوس در آستانه ثبت جهانی قرار گرفته است، تصریح کرد: برای ثبت جهانی، این کلیسا به مرمت اساسی نیاز دارد که بازدید رئیس سازمان میراث فرهنگی می تواند به تامین اعتبار این کلیسا کمک کند.

 

همچنین دکتر احمدی پور از موزه مردم شناسی ارامنه بازدید کرد. در این دیدار طالبیان معاون میراث فرهنگی کشور با اشاره به اینکه کلیساها میراث کل ادیان هستند، افزود: در تلاشیم تا در خصوص تقسیم اعتبارات به کلیساها سطح تهران و کل کشور ردیف بودجه قابل توجهی اختصاص دهیم. در این خصوص کلیساهایی که در تهران به وضعیت اضطراری رسیده اند در اولویت قرار خواهند داشت.

رئيس سازمان ميراث فرهنگي در مصاحبه اي اختصاصي با روزنامه ارمني زبان «آليك» ضمن تبريك سال نو و تولد حضرت مسيح گفت: «بازديد از كليسا و بازديد از موزه نشان مي دهد كه ما مجموعه متفاوتي را از لحاظ ديني و فرهنگي در يك  بستر مشترك فرهنگي داريم. همه اقوام زيست مسالمت آميز ديرينه اي را در تاريخ ايران ثبت كرده اند كه از ويژگيهاي فرهنگ ايراني مي باشد. اين فرهنگ اين توانايي را داشته كه اقوام در كنار همديگر زندگي مسالمت آميز داشته و فرهنگ مشتركي را خلق كرده اند و اين عاملي در پهنه ايران يك فرصت است، بايد از اين فرصت استفاده بيشتري ببريم و امكان تعامل نزديكتري را بين گروه هاي ديني و اقوام بر قرار بكنيم. شهر تهران با داشتن كليسا، مسجد و ... اين زيست مشترك را معنا دار مي كند و تكليف ما به عنوان دولت اين است كه بتوانيم زمينه تداوم اين زيست مشترك را فراهم بكنيم. سازمان ميراث فرهنگي-صنايع دستي و گردشگري بايد بتواند كمك بكند به اين كه زمينه هاي تداوم اين زيست مشترك در آرامش كامل بين اين گروه هاي مختلف برقرار باشد».

معاون سازمان آقاي طالبيان نيز ضمن تبريك سال نو گفت: «ما وظيفه داريم به تمام ارزشهاي مختلف معماري،‌ هنري اديان الهي و اقليتها توجه ويژه اي داشته باشيم و تلاش مي كنيم به روش كارشناسي و روش علمي به آنها پرداخته شود. ما سعي مي كنيم بودجه اعتباري ويژه اي براي آنها داشته باشيم و مي خواهيم اين ارزشها در كشور پايدار بمانند. پايگاه ميراث جهاني كليساهاي تاريخي برنامه هاي مختلفي براي مستند سازي، توسعه ثبت جهاني، از جمله كليساهاي اصفهان و يك پروژه بين المللي براي كليساي بيت اللهم اصفهان دارد كه ايتاليايي ها، دانشگاه هاي ايران و مجموعه ميراث اصفهان انجام مي دهند. در اين زمينه در حال تنظيم تفاهم نامه اي هستيم براي نقاشيها و ساير موارد مرمتي. براي استان تهران نيز سعي مي كنيم از بودجه هاي استاني فعاليتهايي به انجام برسانيم».

پس از پایان این بازدید، احمدی پور به رسم یادبود، هدیه ای به این مجموعه تقدیم کرد.

 

 

 

تأملی بر وضعیت کلیساها و شهروندان مسیحی در تهران

$
0
0

تأملی بر وضعیت  کلیساها  و شهروندان مسیحی در تهران

.

http://www.tehranprelacy.com/farsi/11-content-fa/news-fa/873-2017011102

.

ایام تولد حضرت مسیح و آغاز سال نو میلادی بهانه ای  شد برای توجهی اگر چه اندک به وضعیت کلیسا های شهر تهران. اینکه این روزها کلیسا های شهر تهران در پس دیوار های مهجوریت رو به فرسودگی و آسیب رفته اند، موضوعی پوشیده نیست! کلیسا هایی که حتی به عنون میراث فرهنگ ملی این مرز و بوم ثبت شده اند، به واسطه حلقه ارتباطی شان با دینی متفاوت از دریافت حفاظت و خدمات نسبت به سایر میراث ، بازمانده اند. این موضوع اینجا تمام نمی شود، بلکه بعضاً دانسته و ندانسته تا تخریب این آثار نیز پیش میرویم .آثاری جدای از ارزشهای معماری خاص و تکرار نشدنی شان ، تجلیلی از اعتقادات پیروان یکی از صاحبان وحی هستند .اما موضوع فراتراز دیوارهای بنای کلیساهاست . پس از ورود اسلام به ایران، پیروان حضرت مسیح (ع) در پرتو مدارای مسلمانان همچنان به حیات خویش ادامه دادند، به نحوی که مسلمانان در کنار مسیحیان سالیان سال با آرامش زندگی می کردند و حتی برخی از مسیحیان ایرانی به دستگاه اداری و مالی ممالک اسلامی راه یافتند . نمایندگان مذهبی مسیحیان در بحث ها و مناظره های کلامی شرکت فعالانه ای داشتند و در این مورد کتابهایی نیز به رشته تحریر در آمد. اما هم اکنون شرایط به گونه ای تغییر یافته است که گویی ما به همشهریان مسیحی خود به عنوان بیگانه می نگریم. آنها را به عنوان گروهی اقلیت در نظر گرفته ایم ، به صورتی که حتی حقوق شهروندی آنها مانند حق حضور در فضاهای شهری را زیر پا می گذاریم! این در حالی است که قرآن کریم ما را به رفتاری مسالمت آمیز با سایر پیروان ادیان دعوت نموده است. مگر نه آنکه خداوند در آیه 46 سوره عنکبوت می فرماید: «با اهل کتاب، جز به شیوه ای که نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانی از آنها که مرتکب ظلم و ستم شده اند، و بگویید به آنچه بر ما و (به آنچه) بر شما نازل شده ایمان آورده ایم و خدای ما و شما یکی است و ما همه فرمانبردار اوییم».

اینگونه است که بسیاری از کلیساهای تهران ارزش تاریخی دارند و بخشی از هویت این شهر را با خود حمل می کنند، متأسفانه برخی از این کلیساها وضعیت مناسبی ندارند و به صورت نیمه دایر در آمده اند و آنان که هنوز سر پا هستند قسمت عمده ای از هزینه نگهداری آنان توسط خود مسیحیان پرداخت می‌شود. جای آن دارد که از خود  بپرسیم ، ما چقدر برای همشهریان غیر مسلمان خود حق مشارکت در مدیریت شهر قائلیم؟ چقدر حقوق و منافع آنها را در طرح ها و توسعه هایمان در نظر گرفته ایم؟ چقدر به آداب و سنت های آنها احترام گذاشته ایم؟ چقدر بر پایه موازین صلح دوست و دین مبین اسلام برای مدارا با سایر ادیان عمل کرده ایم؟ واقعیت آن است که باید رویکردمان را تغییر دهیم. باید همشهریان مسیحیمان را بیشتراز قبل  دوست بداریم و به حقوق آنها توجه بیشتری کنیم. شاید این چند کلام مختصر بتواند در مقام تشکری از این همشهریان عزیز برای پذیرفتن پذیرایی نه چندان گرم مدیریت شهری از آنان باشد.

 

 

 

 

شلخته نویسی در زبان فارسی

$
0
0

شلخته نویسی  در زبان فارسی

جمع آوری از گارگین فتائی

 

 

 

زبان فارسی در حال حاضر از جهات دیگری مورد تهدید واقع شده است. غلط‌ها و شلختگی‌های زیادی وارد زبان فارسی شده و استفاده از آن‌ها در حال گسترده‌تر شدن است. این مساله به خصوص در اینترنت، شکل جدی دارد. در سایت‌های اینترنتی به خصوص سایت‌هایی مانند فیس‌بوک، خط فارسی در حال عوض شدن است چون مردم با خط شکسته مطلب می‌نویسند و همان‌جوری که تکلم می‌کنند، می‌نویسند. نکته دیگر لطمه‌ای است که ترجمه‌های بد و ضعیف به پیکره زبان فارسی وارد می‌کنند.

پورجوادی گفت: با توجه به این شرایط، به نظرم امروز باید یک «غلط ننویسیم‌» دیگرمتناسب با وضعیت امروز زبان فارسی و نیازهای روز منتشر شود. من این موضوع را در چند جلسه فرهنگستان مطرح کردم، ولی متاسفانه چون فرهنگستان، ذهنیت مسن و پیری دارد و نمی‌تواند با زمان پیش برود، به این پیشنهاد توجهی نشد. اگر امروز هم در موقعیت ریاست مرکز نشر دانشگاهی بودم، شاید یک مجله اینترنتی درباره ویرایش و یک «غلط ننویسیم» جدید منتشر می‌کردم.

در بخش خبری شبکه شش سیمای جمهوری اسلامی (غیر رسمی) سخن از «شلخته نویسی» بر روی فضای مجازی و پیامک‌های رد و بدل شده میان کاربران تلفن‌های همراه بود.

گرچه اشارهٔ کوتاهی بود؛ اما اشاره‌ای بود درست. شاید گردانندگان صدا و سیمای جمهوری اسلامی نمی‌دانند که:

« هنگامی که انگشت اشاره را به سوی کسی نشانه می‌رویم، انگشت شسصتمان را به سوی خودمان نشانه گرفته‌ایم».

 با کمال تاسف و درد و آه، باید گفت که صدا وسیما، سالهاست که درِ« شلخته گویی» را در کشور گشوده است یعنی سالهاست که صدا و سیما با پول ملت ایران در حال «زدن تیشه به ریشهٔ» زبان فارسی است؛ بدون اینکه مقام‌های رسمی تلاشی برای جلوگیری از آن به‌کار برند.

 

صدا وسیما در بخش خبر، گزارشهای خبری و حتا ترجمه سخنان «دوست یا دشمن» به جای زبــان مرجع، استفاده از زبان محاوره‌ای ؛ آن هم از گونه‌ی «جاهلی» « شلخته‌گویی» را آغاز کرد و هنوز هم آن را با شدت وحدت پی می‌گیرد. «شلخته گویی» در صدا وسیما؛ زبان فخیم  فارسی را از جایگاه رفیع آن فرو کشیده و آن را به ورطه‌ی «زبان مردم کوچه و بازار» فرو می‌کشد! این کار را زیرعنوان صمیمی‌گویی یا خودمانی‌گویی با مخاطبان (بر گرفته از گفتمان‌های برنامه‌هایی که به اصطلاح از برون کشور پخش می‌شود) انجام می‌شود، [...]

کشورهای بی‌تمدن و بدون زبان مرجع، پس از آن که بر پایهٔ «بازرگانی برده» دارا شدند و با افزودن بر شمار کشتی‌های توپ‌دار، سرزمین‌های جهان را به یوغ استعمار در آوردند، در پی خلق زبان مرجع شدند که نمونه‌های بارز آن، فرانسه و انگلستان هستند.

 

این در حالی است که ملت ایران از هزاره‌های دور، همیشه دارای زبان مرجع در قالب اوستایی، فرس هخامنشی، پهلوی پهلوانی ( اشکانی) و پهلوی ساسانی و سپس «فارسی» بوده و هست و امروز در صدا وسیما آن را به چنان حقارتی دچار کرده‌اند که حتا نطق نخست وزیر انگلیس، رییس جمهور فرانسه و یا رییس جمهور آمریکا نیز به لهجه‌ی جاهلی ترجمه می‌شود که انسان هنگامی که این سخنان را به زبان اصلی و ترجمهٔ فارسی آن  را کنار هم می‌گذارد، غرق در شگفتی همراه با آه و افسوس می‌گردد.

چگونه «شلخته گویان» متوجه نشدند که « شلخته نویسی » از ثمرات مداومت آنان در شلخته‌گویی است. صدا و سیمای جمهوری اسلامی با این اقدام بر ضد زبان فارسی، اجازه داده است تا «گوش» فرزندان این سرزمین با « شلخته گویی » و لهجهٔ جاهلی پر شود ؛ حال چه انتظاری جز شلخته نویسی هست.

 

مسئولان صدا وسیما نادانسته با «شلخته‌گویی» بزرگترین ضربه‌ها را در برابر چشمان مسئولان و به ویژه فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به زبان فارسی وارد کرده‌اند.

باید عدم پاگیری فرهنگستان ادب زبان فارسی با هم خانمانان افغانستانی و تاجیک، را به فال نیک گرفت؛ وگرنه آنها نیز به بلای «شلخته گویی» دچار می شدند.

ضربه‌های کالبدی (مادی) قابل جبران است ؛ اما ضربه‌های فرهنگی به سادگی قابل جبران نیست.

معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد از نادیده گرفتن اصول کار رسانه‌ای از سوی رسانه‌های نوشتاری، و نیز خبرگزاریهای کشور دل پردردی داشت. ایشان به شیوه‌ای شگفت‌انگیز نسبت به شلخته‌نویسی، رعایت نکردن، پیش پا افتاده‌ترین اصول نگارش و دستور زبان فارسی  به کار بردن واژگانی « من درآوردی » و تیشه‌زدن به ریشهٔ زبان فارسی نیز اشاره کرد و حساسیت خود را در اینباره نشان داد و چاره‌جویی کرد.

 

به ایشان گفته شد: ما نمی‌دانیم معیارهای شما برای دادن یارانه به رسانه‌های نوشتاری و خبرگزاری‌هایی که اشتباه شلخته‌نویسی‌ها و حتا غلطهای املایی خبرها و تحلیلهای آنها در روزنامه‌ها و مجله‌ها تکرار می‌شود (به دلیل آن چه که به « کپی‌پیست » ورد زبانها شده)، چیست؟  اما اگر به راستی این همه در مورد زبان فارسی و فر و کاستی آن نگران هستید، می‌توانید یکی از معیارهای اصلی دادن یارانه به این رسانه‌ها و خبرگزاری‌ها را نگارش درست خبرها و مطالب، رعایت کامل اصول پایه زبان فارسی و پرهیز  از بکارگیری واژگان غیر فارسی و یا واژگان من درآوردی قرار دهید.

«حرف زدن» که می‌شود «حرفیدن»، «اصلا» که می‌شود «اصن» و «وضعیتی» که می‌شود «وعضی». این واژه‌های ناآشنا که نه، حالا به همراه تعداد زیادی از واژه‌های دیگر به آشناترین و پرکاربردترین واژگانی تبدیل شده‌اند که ایرانی‌های عضو شبکه‌های اجتماعی و شبکه‌های پیام‌رسان تلفن‌های همراه از آنها استفاده می‌کنند و آنها را حتی در متن‌های رسمی بیرون از فضای مجازی هم به کار می‌گیرند؛ ایرانی‌هایی که گفته می‌شود تعدادشان فقط در نرم‌افزار «تلگرام»  و «وی‌چت»  به میلیونها نفر  می‌رسد

: این آمارها را اگر در کنار تعداد کاربران دیگر شبکه‌های اجتماعی موبایلی مانند «وایبر»، «واتس‌آپ» و «اینستاگرام» بگذارید و فیس‌بوک را هم به آن اضافه کنید، به رقم زیادی از تعداد کاربران ایرانی این نرم‌افزارها و شبکه‌ها می‌رسید که خیلی‌هایشان در یک موضوع با هم مشترکند؛ شکسته‌نویسی، استفاده از زبان محاوره برای انواع متن‌های جدی و شوخی و البته غلط‌نویسی واژه‌ها؛ در یک کلام، شلخته‌نویسی.

شاید آن زمان که سریال‌های طنز «پاورچین» و «شب‌های برره» از تلویزیون ایران پخش می‌شد و تا مدت‌ها اثر زیادی روی حرف‌زدن ایرانی‌ها به زبان و لهجه‌ای گذاشت که در واقعیت، به هیچ شهر ایران تعلق نداشت، کسی فکرش را نمی‌کرد که چند سال بعد آن‌قدر کار شبکه‌های ارتباطی و اجتماعی در تلفن همراه بگیرد که ایرانی‌ها را از صبح تا شب پای آنها به رد و بدل کردن متن‌ها و به‌ویژه جوک‌هایی بنشاند که آخرین موضوعی که در آنها رعایت می‌شود، درست‌نویسی فارسی است.

حالا اما به نظر می‌رسد‌ آش «شلخته‌نویسی» یا همان استفاده از واژه‌هایی که به‌عنوان روشی برای طنزپردازی، حروف آن عوض می‌شود و بی‌توجهی به اصول نوشتاری فارسی در شبکه‌های ارتباطی موبایلی آن‌قدر شور شده که صدای تعدادی از مسئولان، زبان‌شناسان و حتی معلمان مدارسی که هر روز با روش جدید املا و نوشتار دانش‌آموزان‌شان روبه‌رو می‌شوند، درآمده است.

 

«عحسن» به جای «احسن»؟

 همین چند هفته پیش بود که «محسن مومنی‌شریف»، رئیس حوزه هنری از استفاده غلط از کلمات فارسی در نوشتار و گفتار ایرانی‌ها در فضای مجازی گله کرد و آن را «بیماری بی‌تعصبی به زبان‌فارسی» دانست. بعد از آن بود که در یکی، دو هفته گذشته، متنی در همین شبکه‌های ارتباطی موبایلی مانند «تلگرام» ردوبدل شد که در آن به ایرانی‌ها هشدار می‌داد به خودشان بیایند و به شکسته و غلط‌نویسی پایان دهند؛ متنی که پایین آن نام یک جامعه‌شناس درج شده؛ فردین علیخواه. او در این متن از ایرانی‌ها خواسته که «لطفا هرطور عشق‌شان می‌کشد ننویسند» و گفته است: « چند روز قبل با چند نفر از همکاران درباره سبک نگارش در ورقه‌های امتحانی صحبت می‌کردیم. همه اشتراک نظر داشتیم که هر‌سال وضع نگارش عجیب‌تر می‌شود. از معلمان دبیرستان هم این موضوع را شنیده بودم . این‌که زبان نوشتن؛ محاوره‌ای و غلط‌های املایی هم بسیار زیاد شده است. نکته جالب آن‌که یکی از معلمان دبیرستان تعریف می‌کرد که وقتی به دانش‌آموز می‌گویم به جای «اصلا» یا «اصلن» ننویس «اسن»، پاسخ او آن بود که همه جا این‌طور می‌نویسند. وقتی می‌پرسم منظورت از همه جا کجاست؟ می‌گوید: تلگرام و دیگر شبکه‌های اجتماعی. دوست دیگری تعریف می‌کرد که چون عمل نوشتن در این روزها فقط به تلگرام محدود شده است، چند روز قبل در یک نامه اداری دچار تردید شده بود که بین «لطفا»، «لتفن» و «لودفن» کدام یک درست است؟ واقعیت آن است اگر همین‌طور پیش برویم در چند‌ سال آینده زبان‌ فارسی نابود خواهد شد. به این کلمات توجه کنید: «عحسن»، «جک»، «این ب اون در»، «مصلا» و «عمانت.» می‌بینید که هیچ قاعده مشخصی در بکارگیری این کلمات وجود ندارد. مثلا «خواهش» به «خاهش» تبدیل می‌شود و «جوک» به «جک» بعضی‌ها «لطفا» را «لطفن» و بعضی‌ها هم «لدفن» می‌نویسند. می‌توان نوشتن «اینقد» به جای این‌قدر یا «فک کنم» به جای «فکر کنم» را درک کرد ولی «عحسن» به جای «احسن» را نه. یک مطالعه نشان می‌دهد که بعضی از اعضای شبکه‌های اجتماعی چون حوصله استفاده از نشانگرهای تصویری (استیکرها) را ندارند، سعی می‌کنند لوندی، شیطنت، شوخ‌طبعی و طنازی خود را با دست بردن در نحوه نگارش کلمات نشان دهند. کاش بتوانیم دقت کنیم و این کار را نکنیم

 

«اینطوری راحتیم، پس اینطوری می‌نویسیم»

برگه‌های امتحانی و املاهای دانش‌آموزان، شاهد خوبی برای ماجرای غلط‌نویسی و شیوه جدید کلمات فارسی‌اند. حالا روزبه‌روز به تعداد دانش‌آموزانی اضافه می‌شود که به دلیل استفاده زیادشان از «تلگرام» و... شیوه رسمی نوشتن‌شان را به شیوه‌ای که هر روز در این شبکه‌ها با آن مواجه‌اند، تغییر می‌دهند. آنها می‌گویند وقتی می‌شود مثلا «می‌خواهم» را «می‌خاهم» نوشت و خوب هم آن را خواند، دلیلی ندارد یک «واو» اضافه بگذارند. «محمدامین» که در ‌سال تحصیلی جدید به کلاس سوم دبیرستان می‌رود، یکی از آنهاست.

او را که می‌توان به راحتی با لقب «گیک» یا «معتاد به نت» شناخت می‌گوید خودش و هم‌سن و سال‌هایش هر طور که راحت باشند، می‌نویسند و شکل نوشتاری درست کلمات برایشان مهم نیست: «ما شبانه‌روز از گوشی‌هایمان استفاده می‌کنیم و در متن‌هایی که برای هم می‌فرستیم هرطور که راحت باشیم، حرف می‌زنیم. الان بیشتر متن‌هایی که می‌خوانیم و برای هم می‌فرستیم با روش‌های جدید نوشته می‌شوند و خودم و بیشتر دوستانم به جز این نوشته‌ها، متن دیگری مانند کتاب‌های غیردرسی و... نمی‌خوانیم ولی در کل فکر می‌کنم که چه اشکال دارد هرطور که راحتیم بنویسیم؟ به کجای دنیا برمی‌خورد؟»

حالا چند سالی می‌شود که تعدادی از کارشناسان آموزشی و حتی مسئولان آموزش‌وپرورش درباره وجود نداشتن یک زنگ رسمی برای انشا و کتابخوانی در مدارس گله می‌کنند؛ مثلا همین دو روز پیش بود که «مهدی علی اکبرزاده»، مدیرکل فرهنگی و هنری آموزش‌وپرورش گفت که زنگ انشا و کتابخوانی در مدارس مغفول مانده است: «زنگ انشا و کتابخوانی در مدارس اجرا می‌شود اما به‌طور رسمی تبدیل به یک زنگ نشده است؛ چرا که نیاز به تصویب شورایعالی آموزش‌وپرورش دارد. اگر قرار باشد انشا و کتابخوانی تبدیل به زنگ شوند، باید مورد بررسی کارشناسان قرار گیرد، البته این امر درحال انجام است و اگر شورایعالی آموزش‌وپرورش بررسی کند و به معاونت پژوهشی ابلاغ شود، به‌صورت رسمی در مدارس اجرا خواهیم کرد

 

آسانی دسترسی، آسانی تغییر در گفتار و نوشتار فارسی

 می‌شود یک «کلیک» کرد و تمام؛ حالا در صفحه خانه تلفن‌همراه هم «تلگرام» نصب شده، هم «وایبر»، هم «واتس‌آپ»، هم... . حالا دیگر همه روی این موضوع توافق دارند که این روزها راحت‌ترین کار در فضای مجازی، اضافه کردن نرم‌افزارهای مختلف ارتباطی در تلفن‌های همراه است. برای همین هم هست که تغییر در نوشتار فارسی در این تلفن‌های همراه به راحتی هرچه تمام‌تر پیش می‌رود؛ موضوعی که به نظر می‌رسد یافتن راه‌حلی برای آن چندان آسان نیست.

«سعید عریان»، رئیس سابق موسسه زبان و گویش و زبان‌شناس در گفت‌وگو با «شهروند» شیوه جدید نوشتار فارسی را یک موضوع پیچیده می‌داند: «بیشترین تأثیر را دراین‌باره کسانی دارند که متولی این موضوع هستند و کاری نمی‌کنند. مقصرها فقط جوانان نیستند، خط ما میراث ملی ماست. چیزی نیست که در ١٠‌سال گذشته به دست ما رسیده باشد. خط فارسی ما موبایل نیست که هر استفاده‌ای که خواستیم از آن کنیم. هزاران‌ سال است که زبان و نوشتار ما این است. شما ببینید تا به حال چقدر آثار مکتوب به این خط نوشته شده و حالا نحوه نوشتار فارسی آرام‌آرام تغییر فرم و ماهیت می‌دهد، آن هم به دلیل استفاده بیش از حد نسل جدید از شبکه‌های ارتباطی موبایلی

 

او ادامه می‌دهد: «مسأله خط با زبان فرق می‌کند؛ با وجود این‌که این دو خیلی به هم نزدیکند. آنها دو پدیده‌ای‌اند که کاملا جوهره متفاوتی با هم دارند. بزرگترین اتفاقی که می‌تواند بیفتد این است که ماهیت آنها را یکی ببینیم، وقتی خط دارد آسیب می‌بیند، فکر کنیم زبان هم آسیب می‌بیند و بعد برای یکی از آنها کاری انجام می‌گیرد، فکر کنیم به هر دوی آنها نافذ نیست و این بزرگترین آسیب است. زبان پدیده دیگری است و ساعت‌ها باید روی آن بحث شود. خط هم همین‌طور است، پدیده دیگری است و خیلی آسیب‌پذیرتر از زبان است، آن‌قدر آسیب‌پذیر است که با وجود تصوری که وجود دارد و به‌رغم ماندگاری‌اش در طول زمان، بسیار در معرض خطر است. ما در این سال‌ها دیده‌ایم که می‌شود خط یک ملت یک‌شبه عوض شود و اصلا نمی‌شود جلوی آن را گرفت. عارضه‌ای که امروز خط فارسی دچار آن شده به معنای واقعی کلمه عارضه است و علت‌های آن زیاد است. وقتی مسأله‌ای کنترل نشود همین‌طور می‌شود

 

این زبان‌شناس می‌گوید خط فارسی به دلایل فنی با محیط نت و فضای مجازی سازگار نیست: «مثلا خط فارسی، خطی است که حروفش و نشانه‌های نوشتاری‌اش از دو طرف قابلیت اتصال ندارند و مثل انگلیسی و خطوط لاتین نیست. هر کدام از دو طرف قابلیت اتصال دارند ولی در خط فارسی همه حروف این‌طور نیست، الف به بعد خودش نمی‌چسبد ولی به قبل خودش می‌چسبد. دال هم همین‌طور، این یعنی کلمه‌ای که به دال ختم شود و این کلمه مرکب باشد، این دال به حرف بعد از خودش نمی‌چسبد مثلا واژه خردمند، ر به دال و دال به میم نمی‌چسبد. خط این‌جا دارد فاصله‌ای را به دال و میم تحمیل می‌کند ولی کامپیوتر این فاصله را درک نمی‌کند. کامپیوتر پدیده‌ای است که یک زبان بیشتر نمی‌فهمد و آن زبانی است که برایش تعریف شده و نمی‌توان دو تا فاصله را برای آن تعریف کرد. اینها سبب می‌شود وقتی یک متن کامپیوتری را به فارسی می‌فرستند، می‌بینیم که قابل خواندن نیست و چهار تا حرف را به هم چسبانده‌اند

نوشتن به زبان محاوره‌ای، موضوع دیگری است که این زبان‌شناس درباره آن حرف‌ها دارد: « زبان فارسی یکی از زبان‌های نادری است که فاصله‌ای که بین صورت گفتاری و نوشتاری آن وجود دارد، خیلی زیاد است. یعنی عملا مجبوریم به گونه‌ای حرف بزنیم و به گونه‌ای دیگر بنویسیم. این فاصله اگر مدیریت نشود و فاصله کم شود، همین اتفاق می‌افتد. آدم‌ها همان‌طور می‌نویسند که حرف می‌زنند. این فاصله را باید توجیه می‌کردند ولی نکردند. بچه امروز، بچه ٣٠‌سال پیش نیست که سوال نداشته باشد و هرطور که ما خواستیم عمل کند. بچه امروز می‌گوید چرا باید بنویسم کتاب را به من بدهید ولی بگویم کتاب رو به من بده. نگاه ما به زبان بسیار سطحی است و فکر می‌کنیم زبان پدیده‌ای است که مردم از روی عادت به کار می‌برند و اصلا نیاز نیست کنترل شود. در فضای مجازی می‌بینیم که ص را با س و ث قاطی می‌کنند و می‌گویند چه فرقی می‌کنند. به‌طور دقیق و مشخص چیزی حدود ١٠٠ دهه از زمانی که به‌طور جدی می‌خواستند تغییر خط در زبان فارسی بدهند، گذشته ولی الان دارند موفق می‌شوند. آدم‌های بسیار سرشناس در پی تغییر خط بوده‌اند ولی حالا که این تغییر دارد اتفاق می‌افتد، به این نتیجه رسیده‌اند که از راه دیگری باید وارد شوند. این اتفاق ساده‌ای نیست چون بیشتر نسل جوان با آن سروکار دارد و کم‌کم نمی‌شود جلوی آن را گرفت

 

نقل‌قول‌های قلابی، منتسب به بزرگان ادب

 حتما همین یکی، دو ‌سال پیش را یادتان است که شبکه‌های اجتماعی پر شده بودند از متن‌های ادبی مختلفی که به یکی از بزرگان ادبیات فارسی منتسب می‌شد؛ متن‌هایی که کم‌کم از حالت جدی درآمد و به یکی از سوژه‌های اصلی برای ساخت جوک‌های مختلف تبدیل شد. این موضوع همچنان ادامه دارد و می‌توان آن را کنار دیگر آسیب‌هایی گذاشت که در نوشتار و گفتار در فضای مجازی دیده می‌شود.

«افشین یداللهی»، ترانه‌سرا دراین‌باره به «شهروند» می‌گوید: «فضاهای مجازی برای بعضی افراد تبدیل به مرجع شده است، یک مرجع غلط. لایه اولش نوع نوشتار است، فکر می‌کنیم اگر این‌طوری نوشته شود، بهتر است. مثلا به جای کسره، ه می‌گذارند یا سپاسگزارم را با ذال می‌نویسند. این موضوع نشان‌دهنده این است که کاربران شبکه‌های مجازی برای خودشان تفکری برای ارزیابی مسائل دور و برشان در فضای حقیقی و مجازی ندارند و به همین دلیل به منابع درست رجوع نمی‌کنند. این کاربران اینها را در مدرسه خوانده‌اند اما همین‌که می‌بینند دیگران این‌طوری می‌نویسند، آنها هم همین کار را می‌کنند. از طرف دیگر رسم‌الخط زبان محاوره مدت‌هاست چاپ شده و توسط ترانه‌سراها به کار می‌رود ولی نمی‌توان آن را برای همه متون استفاده کرد؛ آسیبی که این روزها دامن فارسی‌نویسان مجازی را گرفته است.» او ادامه می‌دهد: «در حال حاضر متن‌ها و شعرهای مختلفی در فضای مجازی وجود دارد که به شعرا و نویسندگان مختلف نسبت داده می‌شود مثل شریعتی و سیمین بهبهانی. حتی دیده‌ام شعری که نیمایی است به صائب تبریزی نسبت داده می‌شود. این نشان می‌دهد که تعداد زیادی از کاربران اینترنتی از حداقل اطلاعات هم برخوردار نیستند و این متون را بدون پالایش و ارزیابی برای دیگران می‌فرستند و بازنشر می‌شود. ما به این فکر نمی‌کنیم که فضای مجازی موبایلی مرجع موثقی نیست که هر موضوعی را هم‌ رسانی کنیم. ما قدرت تفکر را از خودمان سلب کرده‌ایم و فقط کورکورانه تبعیت می‌کنیم

«مهشید میرمعزی»، مترجم هم دراین‌باره می‌گوید: «بعضی افراد گمان می‌کنند با اشاعه چند نقل‌قول از بزرگان ادبی و اندیشمندان مسئولیت فرهنگی خود را انجام می‌دهند. گاهی که در فضای فیس‌بوک و دیگر فضاهای مشابه پرسه می‌زنم با متن‌ها و نقل‌قول‌هایی مواجه می‌شوم که نه‌تنها از بزرگان ادبیات یا اندیشمندان نیستند، بلکه پر از غلط‌های املایی‌اند. این متن‌ها و نقل‌قول‌ها درحالی دایما از سوی کاربران به‌روز می‌شوند که هیچ‌کس تلاشی برای بررسی صحت و سقم آنها نمی‌کند.» این مترجم معتقد است: «متاسفانه در متن‌های این شبکه‌های اجتماعی آن‌قدر غلط‌های املایی زیاد شده که گاهی به نوشته‌های نویسنده‌های معروف هم کشیده شده است. متاسفانه درحال حاضر کپی کردن متن‌ها سهم ما از تمام فعالیت‌های فرهنگی است. آنچنان که برخی از افراد در همین شبکه‌های اجتماعی با چند کپی از کار دیگران دچار توهم می‌شوند و به اسم نقد شروع به فحاشی به بزرگان می‌کنند؛ درحالی‌که نقد با فحاشی فرق دارد

همین حالا که این گزارش را می‌خوانید، متن‌های زیادی همچنان در شبکه‌های ارتباطی موبایلی درحال رد و بدل و هم‌خوان شدن هستند؛ متن‌هایی که نویسندگان‌شان بی‌اعتنا به آنچه اصول را می‌گوید و درست‌نویسی را، همچنان «یک» را «ی» می‌نویسند و حوصله درست نوشتن را ندارند

 

ضرورت توجه به جلوگیری از گسست فرهنگ زبانی ؛

روایتی مکتوب از غیرمحرمانه با زبان فارسی در فضای مجازی

ضرورت توجه به جلوگیری از گسست فرهنگ زبانی ؛ 

مستند مناظره "غیر محرمانه"در برنامه این هفته خود(۴و ۵شهریور ماه) با حضور خانم ها مهرنوش شمس فرد؛ مدیر گروه زبان و رایانه فرهنگستان زبان و ادب فارسی و شهین نعمت زاده؛ زبان شناس و عضو شورای واژه گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی به این موضوع پرداخت.

به گزارش خبرنگار «نسیم آنلاین» ، مستند مناظره "غیر محرمانه"در برنامه این هفته خود(4 و 5 شهریور ماه) با حضور خانم ها مهرنوش شمس فرد؛ مدیر گروه زبان و رایانه فرهنگستان زبان و ادب فارسی و شهین نعمت زاده؛ زبان شناس و عضو شورای واژه گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی به این موضوع پرداخت.

محمود احمدی افزادی؛ کارشناس و مجری برنامه در ابتدا با اشاره به تغییرات ایجاد شده در حوزه نوشتار زبان فارسی با طرح پرسشی اظهار داشت: آیا دگرگونی های زبان فارسی در فضای مجازی نگران کننده است و آیا در سال های آینده مشکلات زبان فارسی غیر قابل کنترل خواهند شد؟

نعمت زاده در پاسخ به این پرسش گفت: کارشناسان زبان را یک پدیده اجتماعیِ تاثیرگذار و تاثیر پذیر می دانند. به نحوی که این پدیده در اثر جنگ، مهاجرت، فن آوری و ....تغییر می کند. استعاره معروفی هم در این زمینه وجود دارد به این مفهوم که زبان یک موجود زنده است. هر چند مهمترین نقش آن برقراری ارتباط است.

شمس فرد نیز با بیان اینکه تاثیر فضای مجازی بر زبان فارسی اجتناب ناپذیر است از کنترل این تاثیرات سخن گفت. صحبتی که احمدی افزادی با تایید آن، میزان ناهنجاری ها و شدت تهدیدات ایجاد شده در خصوص زبان فارسی در فضای وب را مطرح کرد.

نعمت زاده در این باره پاسخ داد: تفاوت هایی بین مکالمات رو در رو  و گفتار معمول در فضای مجازی وجود دارد. در ارتباطات رو در رو فقط اطلاعات از کلام و زبان گرفته نمی شود بلکه رفتار غیرکلامی و لحن بیان هم در مخاطب تاثیر گذار است. اما در فضای مجازی برقراری ارتباط با نوشتن اتفاق می افتد بنابراین لحن کلام، زبان بدن و ... چندان کاربرد ندارد. بنابراین هر یک از این دو مقتضیات خاص خود را دارد.

وی در ادامه افزود: باید بگویم بابت خطراتی که زبان فارسی را در فضای مجازی تهدید می کند، احساس خطر می کنم. زبان بخشی از شناسنامه فرهنگی ماست و برنامه ریزی و تدبیر به موقع در این زمینه بسیار ضروری و لازم است.

شمس فرد نیز به فقدان رصد علمی در خصوص تاثیرات فضای مجازی در زبان فارسی اشاره کرد و اظهار داشت: آیا اشتباهات املایی فراوان به خاطر افزایش تعداد نویسندگان غیرحرفه ای است؟ عمده کاربران فضای مجازی تولیدکننده محتوا هستند. بنابراین می توان گفت افراد زیادی درگیر خواندن و نوشتن شده اند که به خودی خود خوب است اما کیفیت این نوشته ها کم شده است.

سوالی که در این بخش از برنامه توسط احمدی افزادی مطرح شد مبتنی بر این مساله بود که اگر  فضای نوشتاری وب را نداشتیم، باز هم کاربران زبان فارسی همین مقدار اشتباه را داشتند یا وضع بهتر بود؟

 نعمت زاده در این باره افزود: به نظرم خط فارسی را زخمی کرده ایم. اتفاقی که امروز در فضای مجازی می افتد این است که همه "کلیدزن"شده اند نه نویسنده. معتقدم نوشتن تفکر می خواهد و پشت آن باید اندیشه باشد. اما امکانی که فضای مجازی به کاربران می دهد این است که هر چه به ذهن می آید نوشته شود و این مساله کار را دچار مشکل کرده است.

شمس فرد نیز بیان داشت: طبق تحقیقات انجام شده وقتی مدل نوشتن شما تغییر می کند مدل فکری شما نیز عوض می شود. از سوی دیگر سرعت به شدت وارد مقوله مطالعات ما در فضای مجازی شده. اتفاقی که باعث شده مدل خواندن ما تغییر کند و نوشته هایی که مقدار زیادی اطلاعات را در حجم کم می دهند با استقبال بیشتری روبرو شوند؛ مثل جدا کردن بخشی از متن یک کتاب و انتشار دادن آن در محیط های مجازی.

یکی از حضار به جدا کردن مبحث گفتار و نوشتار فارسی در بحث اشاره کردند که نعمت زاده در این خصوص خاطرنشان کرد: خط یکی از جنبه های متعدد زبان است. اما در فضای مجازی برای ارتباطات از نوشتن استفاده می شود. اتفاقی که می افتد این است که کم کم  زبان محاوره ای ما تبدیل به زبان نوشتاری ما می شود و بعد همین مساله در زبان رسمی ما تاثیر می گذارد.

نعمت زاده اضافه کرد: نیاز به یک زبان چابک در فضای مجازی وجود دارد اما آیا واقعا باید از کنار این مساله به سادگی گذاشت و محتوای غیر رسمی که واجد غلط های فراوانیست در فضای مجازی منتشر شود؟

شمس فرد نیز با اشاره به اینکه زمانی زبان گفتاری و نوشتاری مان جدا بود، توضیح داد: اکنون چون همان زبان گفتاری مان را در نوشتار به کار می بریم، متن های دارای ناهنجاری های زبان فارسی به سرعت در فضای مجازی منتشر می شود.

امیر جولایی پژوهشگر برنامه با توجه به این مطلب که گاهی به دلیل کم سوادی اشتباه می نویسیم و گاهی به خاطر سریع نوشتن، مطرح کرد: آیا واقعا زبان فارسی اینگونه به خطر می افتد؟

 نعمت زاده در پاسخ به این پرسش اظهار داشت: در همه زبان ها بین خط و گفتار فاصله هست. اما آیا همه زبانها برای نوشتنِ سریع قوانین نوشتاری را باید زیر پا بگذارند؟

جولایی نیز به استفاده از مختصر نویسی و ... در سایر زبان ها اشاره کرد اما همچنان به طرح این پرسش پرداخت که آیا این اتفاق به زبان لطمه می زند ؟

 شمس فرد در این زمینه توضیح داد: همه تهدیدات محدود به خلاصه نویسی، شکسته نویسی و ... نمی شود. حجم زیادی از اطلاعات در فضای مجازی تبادل می شود و اگر محتوای فارسی تولید نکنیم به جز اینکه گونه ها و کلمات غلط باب می شود، استفاده از زبان فارسی به عنوان یک زبان قابل توجه بین المللی هم کم می شود. همچنین به مرور زمان ادبیات مان نیز تحت تاثیر همین اطلاعات اشتباهات رایج در فضای مجازی قرار می گیرد.

او همچنین افزود: فقدان محتوای مناسب، عدم فرهنگسازی در این زمینه، استفاده از کلماتی که به خاطر تاخیر در  معادل سازی توسط فرهنگستان باب می شود، نداشتن ابزار مناسب برای استفاده و به کارگیری زبان فارسی در فضای مجازی و ... از عواملیست که می تواند مورد توجه قرار گیرد.

نعمت زاده در این بخش از برنامه از گونه جدیدی به نام  «زبان فضای مجازی» سخن گفت که به تازگی به فرهنگ لغات کشورهای مختلف افزوده شده و خاطرنشان کرد: این ناهنجاری های ایجاد شده توسط فضای مجازی در سایر کشورها مدیریت می شود؛ مثل پیوستی که به فرهنگ لانگمن به نام «زبان مجازی» افزوده شده و واجد واژه های مصطلح در محیط وب است اما در متن اصلی فرهنگ لغت قرار ندارد.

احمدی افزادی نیز گفت به نظر می رسد در موارد بسیاری فن آوری خودش را به ما تحمیل می کند. هر چند کارهایی برای مقابله با این تغییرات و ناهنجاری های ایجاد شده در زبان فارسی در فرهنگستان انجام شده و در حال انجام است.

شمس فرد ادامه داد: گاهی حسی که با استفاده از برخی واژه ها به کاربر دست می دهد با فارسی آن واژه فرق می کند.

نعمت زاده با بیان اینکه سیاستگذاران نباید از کنار زبان افسار گسیخته ای که پیدا شده به سادگی بگذرند هشدار داد: این تهدیدات باید با تدبیر و برنامه ریزی مسئولانه مدیران کنترل شوند. ممکن است جوانی با استفاده از یک گونه خطی بخواهد خود را نشان دار کند مثل استفاده از نوع خاصی از پوشش، اما خطرات این مساله در درازمدت خود را نشان می دهد.

شمس فرد نیز اظهار داشت: فرهنگ سازی یکی از کارهای اساسی برای جلوگیری از گسست فرهنگ زبانی است. خطر این است که بسیاری از کاربران زبان فارسی که جزو تحصیل کردگان جامعه هستند نیز از زبان محاوره ای در نوشتار رسمی خود استفاده می کنند.

نعمت زاده در یک جمع بندی بیان داشت: بخشی از این مشکل به سرعت ارتباط برقرار کردن در فضای مجازی بر می گردد و قسمتی از آن به آگاهی های اندک در خصوص ساختار و نگارش زبان فارسی مربوط است. بحثی وجود دارد که عده ای موافق دخالت در روند حرکت زبان طی دوره های مختلفند اما برخی قائل به مدیریتِ تغییر خط، واژه گزینی، معادل سازی و ... هستند.

 

او ادامه داد: ما معتقدیم که پدیده زبان را می توان طراحی و برنامه ریزی کرد. معیار و استاندارد سازی زبان نیز فقط به فرهنگستان مربوط نمی شود و سازمان هایی مثل صدا و سیما یا وزات آموزش و پرورش و ... هم باید در این مساله مسئولیت هایی بر عهده گیرند. فرهنگستان یک نهاد برنامه ریز است اما در واژه گزینی و ... هم وظیفه اجرایی داشته. همچنین ایجاد حساسیت در موردکاربرد کلمات درست و استعمال آن در فضای مجازی اتفاقی است که نیاز به مدیریت دارد.

شمس فرد نیز در پایان یادآور شد: فرهنگستان وظیفه سیاستگذاری دارد و اجرای آن گاهی به افراد جامعه و گاهی به ارگان هایی مثل آموزش و پرورش و ...  برمی گردد. اما می توانم این نوید را بدهم که در بخش زبان و رایانه، بازنگری در رسم الخط و استاندارسازی در فضای وب و تدوین برنامه زبان و خط ملی در فضای مجازی در دستور کار است که با تکمیل آن می توان به ایجاد نتایجی مثبت امیدوار بود.

این روز ها بد نوشتن و حتی در رسانه های دیداری و تصویری بد گفتن، آن چنان رواج پیدا کرده است که کم کم درست نوشتن و درست گفتن، کاری دشوار به نظر می رسد و انگار باید برای درست نوشتن زجر بیشتری تحمل کرد. این بد نوشتن هم دررسانه ها و فضای مجازی دیده می شود هم در نوشته های روزمره و کتاب ها. کافی است به اطلاعیه ها و بیانیه ها و آگهی ها و نامه ها و در سطح وسیعتر به مطبوعات نظری بیفکنیم و ببینیم چقدر بد نوشتن طبیعی شده است. یعنی همان اتفاقی که در نامه های اداری افتاده است کم کم دارد رسمی می شود وبه سایر نوشته های ما سرایت می کند.

 بار ها در کلاس این نکته را گوشزد کرده ام که نوشتن 4 خط نامه اگر بخواهیم درست بنویسیم شاید 4 ساعت وقت بگیرد. این اغراق طنزآلود به این دلیل است که نامه نگاری های اداری ما آن چنان مغشوش و غلط است که بسیاری از کلمات و اصطلاحات آن را نه نویسنده می فهمد و نه گیرنده نامه.این اتفاق این روز ها فراگیرتر شده است و فضای مجازی بیشتر به آن دامن زده است.به هر حال حرف اول را آموزش می زند و گره گشای درد در آموزش است که اتفاقا فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم در این سال ها که روزنامه های برتر را در حوزه درست نویسی انتخاب می کند به این مهم تاکید دارد که رسانه ها با این فرهنگستان برای آموزش همکاری کنند. رضا شکراللهی و دکتر وفایی در گفت وگو با ایسنا به همین موضوع اشاره کرده اند.

 

 نثر های بی سروته و پر دست انداز

رضا شکراللهی با تاکید بر رواج شلخته نویسی و بدنویسی در رسانه ها می گوید: برای پرهیز از شلخته نویسی به آموزش نیاز داریم نه غر زدن.

این پژوهشگر ادبی و ویراستار درباره وضعیت درست نویسی در رسانه ها و شبکه های مجازی اظهار کرد: بحث درباره درست نویسی در رسانه ها و شبکه های مجازی هم تکراری و ملال انگیز شده و هم نشان می دهد که بر سر این موضوع اجماع نظر وجود ندارد. آن ها که رویکرد زبان شناسانه دارند، هر تغییر و تحول درست و غلطی را به حساب پویایی زبان می گذارند و آن ها که به جنبه های ادبی زبان تعلق خاطر دارند، هم چنان غر می زنند. معمولاً این جور نظرخواهی ها در حد مباحث ژورنالیستی باقی می ماند و نتیجه ای درخور در پی نمی آورد.

او در ادامه گفت: اما، جدا از درست و غلط بودن، به نظرم می رسد که بر سر یک چیز اشتراک نظر وجود دارد: رواج شلخته نویسی و بدنویسی در رسانه ها. کمتر کسی را دیده ام، حتی از میان زبان شناسان که از بدنویسی و شلخته نویسی ننالد یا آن را انکار کند. مسئله این است که گروه های مرجع برای این وضع چه می کنند یا باید بکنند.

شکراللهی درباره عملکرد فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این زمینه بیان کرد: بار کردن همه مسئولیت ها بر دوش جایی مثل فرهنگستان که هم در تولید محتوای آموزشی و هم در برقراری ارتباط با اصحاب رسانه کُند و تا حدی عاجز است، واقع بینانه نیست.

او در ادامه درباره عملکرد رسانه ها متذکر شد: گرایش به بهتر نوشتن در میان روزنامه نگاران و کیبوردبه دستانِ رسانه ها قوی است، هرچند این گرایش در حد گرایشی قلبی باقی می ماند و به ذهن و دست شان نمی رسد! اما در سازمان اغلب رسانه ها ساختاری برای آموزش بهترنویسی و پرهیز از بدنویسی دیده نمی شود. در زمانی نه چندان دور، رسانه ها خود مرجع شیوانویسی و آموزش بهترنویسی بودند، اما امروزه رسانه ها دایره ای محدود از 300 - 200 لغت دارند.

این پژوهشگر سپس به یکی از آسیب ها در حوزه نوشتن اشاره کرد و گفت: رابطه نویسنده رسانه با مخاطب در حوزه زبان معکوس شده و اوست که از نوشتار مخاطب الگو می گیرد. تقلید از محاوره ای نوشتن یکی از این آسیب هاست که به شلخته نویسی و بدنویسی دامن می زند. این را قبول دارم که آینده خیلی خیلی دورِ نوشتار در زبان فارسی شاید به این سمت برود، اما این اتفاقی احتمالی است که اگر هم بیفتد، روند آن از پایین به بالاست. استقبال داوطلبانه و تصنعی طبقه بالا از گرایشِ ناگزیر و طبیعی طبقه پایین که هم از میل به جذب مخاطب بیشتر ناشی می شود و هم در تنبلی زبانی نویسنده ریشه دارد، بیشتر از هر چیز آسیب زن است تقلید کامل از زبان گفتار در زبان نوشتار، وقتی پای متون روایی و مثلاً گفت وگو های دوستانه مجازی در میان نباشد، خواه ناخواه از توان نویسنده در دو مورد می کاهد. یکی دایره واژگان و دیگری توانِ نگارش و شیوانویسی.

این طبیعت زبان گفتار در فارسی است که گوینده آن دایره واژگانی تنگ تری را به کار می گیرد. در عین حال، تقلید از زبان گفتار در نوشتار، به مرور توان ذهن را در پردازش جملات به سمت بهتر نوشتن و رساندن انواع مفاهیم و پیام ها به شیواترین شکل کم می کند و تنبلی می آورد.مشکل اصلی در نثر آشفته و پردست انداز و گاه بی سروتهی است که در آن فاعل دربه در دنبال فعل مناسبش می گردد و حروف اضافه آواره این جا و آن جای جمله ها هستند. یعنی همان الگویی که در زبان گفتار روزمره مردم جاری است و طبیعی هم هست. یا در باب همان دایره واژگان، شما به طور نمونه کلمات و عبارت هایی چون «توسط»، «این در حالی است که»، «مورد. قراردادن» را از نویسندگان رسانه ها بگیرید. اگر نمیرند، دست کم فلج می شوند! البته این ها فقط چند مثال مختصر است.

 

 

 

او در پایان به عنوان پیشنهاد و این که چه باید کرد، گفت: همان که در ابتدا عرض کردم. نویسندگان رسانه ها و نیز مردم در شبکه های مجازی به آموزش نیاز دارند و از آموزش هم استقبال می کنند. مقصودم آموزش غلط املایی و سره نویسی و ویرایش و این ها نیست؛ آموزشِ نوشتن و درست نوشتن و بهتر نوشتن و شیوا نوشتن است.

حتی اگر تیر کمان انتقادمان هم به سمت جایی مثل فرهنگستان باشد، باید ایشان را به این بخش از نیاز عمومی توجه بدهیم. هرچند در این زمینه مؤثرترین سازمان ها مدارس هستند و بعد رسانه هایی در حد صداوسیما و بعد دیگر رسانه ها. سیستم آموزشی که کمابیش دارد کارش را می کند و دیده ام که نسبت به قبل بهبود یافته. بخشی از اثرگذاری آن هم به خود معلمان مربوط می شود که هم خودشان چقدر اهل این موضوع باشند و هم چقدر دل و دماغ کار کشیدن از دانش آموزان را داشته باشند. صداوسیما هم که انگار جزیره ای خودمختار است که منافع ملی را به میل خودش تعریف می کند و در این مورد نه تنها دل نمی سوزاند که گاهی صفرا می افزاید! تهش می ماند باز هم آن دسته از فعالان رسانه ای و سردبیران و دبیران رسانه ها که علاوه بر اطلاع رسانی، پاکیزه نویسی و بهترنویسی را هم بر خود فرض می دانند و رواج و آموزش مستقیم و غیرمستقیم آن را هم جزو وظایف خود تلقی می کنند و برای آن زحمت می کشند.

 

 

اعمال سلیقه و آشفتگی زبان فارسی

عباسعلی وفایی هم درباره این که در کشور ما در خصوص درست نویسی آشفتگی خاصی وجود دارد و به کارگیری سلیقه بیش از هر زبان دیگری است،  می گوید: در مطبوعات، نشریات، کتاب و شبکه های مجازی درست نویسی رعایت نمی شود. مخصوصا در شبکه های مجازی این مسئله نمود بیشتری دارد و دلیل این امر نبود متولی درست نویسی است، یعنی هیچ ارگانی نسبت به این موضوع و تشتت در نوشتن پاسخ گو نیست،  این که چه کسی از زبان صیانت می کند و چه کسی نسبت به آثاری که پر از غلط های فاحش و به کارگیری سلیقه های نادرست غیرعلمی است مسئول و پاسخ گوست مشخص نیست.

او با اشاره به پیشنهاد خود به علی جنتی - وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی - گفت: پیشنهاد مشخص من این بود که با توجه به خیل فارغ التحصیلان رشته زبان و ادبیات فارسی، مرکزی را همانند کانون وکلا داشته باشیم به نام کانون ویراستاران و فارغ التحصیلان بعد از آزمونی وارد این مرکز شوند و مهارت آن ها سنجیده شود و  گواهی دریافت کنند. جراید و انتشاراتی ها ملزم به به کارگیری ویراستار شناسنامه دار باشند و چنان چه مشکلی در درست نویسی و مسائل مربوط به صیانت از زبان فارسی و عدول از هنجار های معمول وجود داشت، ویراستار نسبت به آن پاسخ گو باشد. متأسفانه علی رغم علاقه مندی وزیر سابق نسبت به این موضوع نتیجه ای دربر نداشت. در واقع مسائل مربوط به بوروکراسی های اداری به ما این اجازه را نداد.

 

 

 

وفایی با اشاره به دخالت هایی که در زبان و ساختار نوشتاری آن می شود گفت: دخالت اندیشه های نادرست در حوزه واژگان دخیل عربی در زبان فارسی باعث شده تا شکل نوشتاری این واژه ها تغییر یابد. برخی از آثار چاپ شده «حتماً» را با نون و به شکل «حتمن» می نویسند یا مصطفی، موسی و... را با الف. این ها نمونه هایی از این مسئله است. البته از این دست دخالت ها کم نیست، مخصوصا در روزگار ما که به صورت نامرئی و ناشناس بسیاری از واژگان انگلیسی، از سوی مترجمان به زبان فارسی تزریق می شود،  واژه هایی که بعضا ساخت و پیکره درستی ندارند.

او با بیان این که واژه هایی از زبان های دیگر به نادرستی وارد زبان فارسی می شود اظهار کرد: این واژه ها در گذر زمان و با توجه به انبوه آثار ترجمه ای که امروزه در حوزه ادبیات داستانی وجود دارد،  آفت جبران ناپذیری را برای زبان ما به وجود می آورد.

 

او درباره آسیب های درست ننوشتن نیز گفت: این آسیب ها در حوزه نگارشی، ساخت واژگان، هنجار زبانی، آیین نگارش و... است. وقتی کتابی ترجمه می شود ممکن است شخص خود ناشر باشد و یا با هزینه شخصی آن را چاپ کند که کتاب داوری نمی شود و ویراستار هم ندارد. ناشران کمتر شناخته شده این دست آثار را چاپ می کنند. وفایی همچنین درباره عملکرد فرهنگستان زبان و ادب فارسی اظهار کرد: فرهنگستان یکی از متولیان زبان فارسی و مسائل مربوط به آن است که طی سال ها برای زبان زحمت کشیده و در سال های گذشته کتابی را با عنوان «آیین نگارش و درست نویسی» چاپ کرده است.

این کتاب در سایت فرهنگستان و در همه کتابخانه ها وجود دارد.تا جایی که من اطلاع دارم فرهنگستان نسبت به مسائل زبان فارسی اهتمام بیشتری دارد و جلسات متعددی در این زمینه برگزار می کند و استادان فن در آن جا حضور دارند.

 

این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: بهترین راهکار این است که همه به کتاب فرهنگستان که در زمینه آیین نگارش است مراجعه کنند و آن را در امر نگارش الگو قرار دهند. نمی شود همه سلیقه خود را به کار گیرند زیرا مرکزی علمی به نام فرهنگستان متولی شده است. ممکن است در برخی از موارد، قواعد فرهنگستان با قواعد اندیشگانی برخی سازگار نباشد اما این دلیل نمی شود که به این مسئله اهمیتی ندهند. اگر اندیشه ای در این موضوع دارند به فرهنگستان ابراز کنند تا فرهنگستان آن را بررسی کند.

او در ادامه تأکید کرد: اگر در محور فرهنگستان گرد بیاییم و همه ناشران توصیه های فرهنگستان را به کار گیرند،  قطعا بخش اعظمی از آشفته بازار زبانی به ویژه سلایق و ناهنجاری هایی که وجود دارد از بین می رود. با توجه به کثرت آثار در شهرستان ها و تهران، امکان بررسی همه آن ها توسط فرهنگستان وجود ندارد اما جا هایی که مجوز انتشار کتاب را می دهند مانند وزارت ارشاد همان طور که مضامین فکری کتاب را می بینند بهتر است بندی را به بررسی کتاب به لحاظ نگارشی اختصاص دهند تا اگر درست نویسی را رعایت نکرده باشد به آن مجوز انتشار ندهند.

 

این استاد زبان فارسی با بیان این که به نوعی پاسدار زبان فارسی است گفت: رشته من زبان فارسی است و عمرم را بر روی این زبان و تحقیق درباره آن گذاشته ام و توجه بیشتری به زبان فارسی دارم. دانشجویانم از من می خواهند نگرانی آن ها را نسبت به زبان به دستگاه های ذی ربط منتقل کنم. بچه ها از این مسئله دلگیر و از تشتتی که وجود دارد ناراضی هستند. این تشتت ها آفت های فراوانی را به دنبال دارد. در پاره ای موارد زبان فارسی را با زبان های دیگر مقایسه می کنند که این مسئله برای هویت ملی و تاریخی ما با این همه میراث ماندگار صورت خوبی ندارد و باور ما را نسبت به زبان تضعیف می کند.

 او در خصوص تأثیر نویسندگان در ترویج درست نویسی گفت: نویسندگان به خصوص داستان نویسان خیلی تأثیر دارند. اگر درست نویسی را در کتاب های کودکان و نوجوانان رعایت نکنیم، در ذهن کودکان ما این اشتباه ها رسوخ می کند و این طور تلقی می شود که در زبان فارسی چگونه نوشتن اهمیتی ندارد.

 

وفایی ادامه داد: داستان ها محل مراجعه جوانان ماست و جوانان با آن ها انس گرفته اند. اگر شیوه درست به کار گرفته شود عامل مهمی در درست نویسی و صیانت از زبان فارسی است.

این استاد زبان فارسی با بیان این که در فیلم ها و تلویزیون کمتر برنامه ای در مورد زبان فارسی ساخته می شود اظهار کرد: نگاه ما به زبان مادری نگاهی کهنه و دیرینه است. الان دنیای زبان شناسی است و باید با زبان خودمان در ابعاد مختلف آشنا شویم و از ظرایف، کمیت و کیفیت آن باخبر شویم. حفظ زبان بدون شناخت آن امکان ندارد. متأسفانه این امر در صدا و سیما مغفول مانده است. گاهی که زیرنویس تلویزیون را می بینیم این تشتت در نوشتن وجود دارد. سریال ها هم می توانند هنجار های زبانی را القا کنند.

او همچنین افزود: کارشناسان بیایند در سیستم رایانه ای مانند زبان انگلیسی و بسیاری از زبان های دیگر نرم افرازی تهیه کنند که غلط ها را تصحیح کند و بر روی این مسئله سرمایه گذاری کنند. با توجه به این که عمده کار ها در محیط  ورد انجام می شود، نرم افزار به روزی تهیه شود که در امر صیانت زبان فارسی و گسترش هنجار نوشتاری کار کند.

عباسعلی وفایی در پایان یادآور شد: مسائل مربوط به زبان فارسی مغفول افتاده است. حتی در رشته زبان و ادبیات فارسی به مسائل آن پرداخته نمی شود. اگر بخواهیم از زبان فارسی صیانت کنیم و آن را گسترش دهیم باید به نیکی این زبان را بشناسیم و با اصول و قاعده درست آن را حفظ کنیم.

 

شلخته نویسی به جای شکسته نویسی

زبان پدیده ای پویاست. منظور آن است که تغییر و تحولات اجتماعی، پیشرفت تکنولوژی و حتی سوانح طبیعی بر تحولات زبان اثرگذار است. برای مثال پس از واقعۀ سونامی در سال 2004 ، واژه سونامی با برداشت های مختلفی در عرصه های اجتماعی، سیاسی و ادبی بکار رفت. زبان از دنیای پیرامون خود اثر می پذیرد و بر دنیای پیرامون خود اثر می نهد. در واقع نوعی تعامل میان جامعه و زبان در جریان است. وجود ویژگی پویایی در زبان است که این امکان را فراهم می آورد تا تغییرات زبانی به دوره های مختلف تقسیم شود. مسأله آن است که اینگونه تغییرات هم می تواند به غنی تر شدن زبان منجر شود و هم حاصل آن می تواند آشفتگی و فقر زبانی باشد. با رشد استفاده از رسانه های اجتماعی در زندگی روزمره، پرسش هایی جدی در خصوص آثار این تعامل بر زبان گفتاری و نوشتاری نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان طرح شد.

دغدغه و پرسش محققان و اصحاب فرهنگ آن است که آیا نوع زبان بکاررفته در رسانه های اجتماعی زمینه تخریب زبان را فراهم خواهد کرد و یا اینکه در نهایت این نوع تغییرات را باید به فال نیک گرفت و تداوم پویایی های زبانی به حساب آورد که معمولا به غنی تر شدن زبان منجر شده است. باید توجه داشت که رسانه های اجتماعی با رسانه های پیشین تفاوت هایی عمده دارند. برخی از اندیشمندان در مقابل رسانه های جمعی(Mass Media) از اصطلاح رسانۀ من(My Media) استفاده می کنند. به این معنا که در شرایط جدید، کاربر سکان هدایت و انتقال پیام را بر عهده دارد. او خود پیام را تولید و ارسال می کند. وظیفه رمزگذاری نیز بر عهده خود اوست. در وضعیت جدید، هر چند واژۀ مخاطب، جای خود را به واژۀ کاربر می دهد و دیگر شاهد انفعال مخاطب- که در بیشتر نظریه های انتقادی قرن بیستم بیان می شد - نیستیم ولی این پرسش مطرح می شود که کاربری که می تواند پیام تولید و رمزگذاری نماید چقدر دغدغه حفاظت از میراث زبانی را دارد؟ آیا ترجیج سرعت انتقال، در مقایسه با رعایت قواعد زبانی، در نهایت به ضرر زبان تمام نخواهد شد؟

این نگرانی ها از آن جایی جدی تر شد که زبان مخفی؛ یعنی زبان حاکم بر برخی گروهها و خرده فرهنگ ها، به تدریج به زبان رایج در رسانه های اجتماعی تبدیل شدند و در این میان زبان معیار در حاشیه قرار گرفت. از طرف دیگر، در اینجا ارتباط از نوع ارتباط کلامی بود ولی در قالب نوشتار ارائه می شد. از جمله پیامدهای سرعت و سهولت ارتباط در رسانه های اجتماعی، گسترش مخفّف نویسی و استفاده از نشانه های تصویری(استیکرها) در این عرصه بود. در واقع گویی فضای مجازی به تدریج فرهنگ واژگانی خود را ساخت به گونه ای که درک زبان حاکم بر این فضا برای کسانی که عضوی از آن نبودند دشوار بود. بروز چنین مسائلی در رسانه های اجتماعی غیرفارسی موجب شد تا برخی از سایت های اینترنتی هر چند ماه یکبار به انتشار واژه ها و اصطلاحات بکار رفته در شبکه های اجتماعی بپردازند و برخی از ناشران معروف نیز در کتاب های فرهنگ واژگان، هر ساله این واژه های جدید را به واژگان خود اضافه کنند.

مسأله آن بود که در این عرصه به دنبال شکاف دیجیتال ؛ که معمولا بین والدین و فرزندان وجود داشت شاهد ظهور « شکاف دیجیتال زبانی» بودیم. یعنی والدین نمی توانستند معنای برخی از مخفّف های رایج در رسانه های اجتماعی را که توسط فرزندان شان بکار می رفت درک کنند. معمولا درنگ و خاراندن سر؛ واکنش والدین به بکار گیری این مخفّف ها توسط فرزندان شان بود. آنان به هر فرهنگ لغتی هم مراجعه می کردند معنی کلمات را نمی یافتند و بعد از مدتی به این نتیجه می رسیدند که فرزند آنان تنها مرجع برای کشف معانی کلمات است! مثلا (LOL) به معنای "خیلی خندیدم"، (ROFL) به معنای "غلت زدن روی زمین و خندیدن"، (LMK) به معنای "به من بگو"و (F2F) به معنای چهره به چهره از آن جمله بود. همچنین آنان شاهد بودند که برخی از کلمات، در معانی و منظورهای جدیدی بکار می رفت. مثلا کلمه تشنه(Thirsty) در مورد کسی بکار می رفت که تشنۀ جلب توجه دیگران است. برخی از کلمات نیز نه به شکل مخفف بلکه به شکل دیگری خلاصه می شد. مثلا کلمه (neighbourhood) به معنای محله به شکل (Hood) نوشته می شد. دلیل برخی از این مخفّف/کوتاه نویسی ها تحت تأثیر محدودیت های ابزارهای ارتباطی بود. برای مثال محدودیت شبکه اجتماعی توئیتر برای ارسال تنها 140 کلمه، این الزام را به وجود آورد که کاربران سعی کنند در کوتاه ترین جمله ها، منظور خود را به دیگران منتقل کنند و یا کوچک بودن دگمه های تایپ در تلفن های همراه موجب می شد تا کاربر به دلیل صرفه جویی در زمان تایپ، نوآوری به خرج داده و کلمات را به شکل کوتاه شده یا مخفف بکار برده یا به جای کلمات از نشانه های تصویری استفاده کنند.

 

ترفندهای یادشده در بین کاربران فارسی زبان رسانه های اجتماعی نیز بکار گرفته شد. با گسترش شبکه های اجتماعی در بین ایرانیان، و تبدیل قواعد "شکسته نویسی"به "شلخته نویسی"، سوالات درباره سرنوشت زبان فارسی جدی تر شد. نگارنده این سطور در یادداشتی این دغدغه را با تکیه بر افزایش غلط های املائی در ورقه های امتحانی دانشجویان در سال های اخیر ابراز نمود و در نوشته دیگری از کاربران شبکه های اجتماعی درخواست کرد که هنجارهای اجتماعی در شبکه های اجتماعی از جمله درست نویسی را رعایت کنند . تحقیقات اولیه نگارنده این سطور نشان می دهد که در رسانه های اجتماعیِ کاربران غیرفارسی زبان، مخفّف نویسی و استفاده از نشانه های تصویری(شکلک ها) در ارتباطات گسترش زیادی یافته است. ولی آنچه که در بین کاربران ایرانی شاهد هستیم علاوه بر موارد یادشده، گسترش غلط نویسی است. گویی در کشور ما تعبیر رسانۀ من(My Media) با زبانِ من(My Language) نیز مترادف شده است. به این معنا که هر کاربر به فراخور میل خود هر طور که می خواهد کلمات را به رشته تحریر درمی آورد و برای دیگران ارسال و زبان خود را اختراع می کند. مثلا "عحسن"را به جای احسن، "دست مریضاد"را به جای دست مریزاد، "عایا"را به جای آیا و "کصافط"را به جای کثافت بکار می برد. نگارنده این سطور برای نگارش مطلب حاضر، با چند نفر از کاربران جوان شبکه های اجتماعی که در پیام هایشان غلط های املائی متعددی داشتند گفت و گو کرد. دلایل این افراد برای غلط نویسی عبارت بودند از :

« شوخی با دوستان»،

« تفریح و سرگرمی»،

« خارج کردن فضا از حالت رسمی»،

 « ابراز لوث کردن خودمان با لوث کردن کلمات»،

 « نشان دادن اینکه ما هم این اصطلاحات را بلدیم»،

« تبدیل کلمات به شکلک با دستکاری حروف آنها» .

 

نکته جالب آنکه برخی از این کاربران که برای مثال "لطفا"را "لدفن"و "مثلا"را "مصلن"نوشته بودند با تردید از نگارنده این سطور درباره صحّت غلط بودن این کلمات سوال می کردند و خواستار بررسی مجدد این ادعا می شدند. در همین زمینه با چند نفر از دانشجویان تحصیلات تکمیلی گفت و گو شد. آنان بیان داشتند که به دلیل شیوع غلط نویسی در فضای مجازی و طبیعی شدن چنین روندی، میزان مراجعه آنان به سایت واژه یاب جهت کنترل صحت نگارش کلمات افزایش یافته است.

با توجه به گسترش استفاده از شبکه های اجتماعی در کشور، به نظر می رسد که غلط نویسی دیگر نه زبانی مخفی بلکه در حال تبدیل شدن به زبان رایج کاربران شبکه های اجتماعی است. گویی به تعداد کاربران شبکه های اجتماعی، قواعد نگارش به وجود آمده است. هر کاربر یک جزیزه در این منظومه زبانی محسوب می شود. مخفف ها، نشانه های تصویری(استیکرها یا شکلک ها)، کلمات غلط نوشته شده، همگی امر رمزگشائی از زبان را دشوار ساخته اند. به همین دلیل است که این روزها وقتی به جستجوی نحوه نگارش برخی از کلمات در موتورهای جستجو می پردازیم شیوه های مختلفی از نحوه نگارش آن کلمه ظاهر می شود که اتفاقا در صفحات و متون مختلف اینترنتی بکار رفته است. مصرف کلمات کمتر و شکسته نویسی، پدیده ای نیست که قابل سرزنش باشد بلکه آنچه قابل سرزنش است ظهور وضعیتی آنومیک در بکارگیری زبان فارسی در فضای مجازی است. از طرف دیگر استفاده فزاینده از نشانه های تصویری این نگرانی را به وجود می آورد که گویی بشر به دنبال احیاء عصر تصویرنگاری و خطوط باستانی است!

نگارنده این سطور معتقد است که اصحاب فرهنگ باید در حوزه عمومی پیامدهای این نوع مواجهه با زبان فارسی را برای جامعه توضیح و تبیین نمایند. زبانی که در واقع میراث و امانتی نزد این نسل است. برای آینده زبان فارسی باید نگران بود.

 

 

تحولات زبان مادری در فضای مجازی 

گزارش از فریده قهرمانی

.

شبکه های ارتباطی با همه منافع و مضراتشان در دنیای امروز پیشرو هستند.

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ شبکه های مجازی یکی از پرطرفدارترین رسانه ها در جامعه امروز هستند. میزان استفاده اقشار مختلف مردم و بخصوص جوانان از این رسانه به حدی بالاست که افراد، اغلب در مواجه با هر مسئله ای فورا به آن مراجعه می کنند.

ارتباط گرفتن با دیگران یکی از کاربردهای مهم شبکه های اجتماعی است. به طور معمول ارتباط با مخاطب در این شبکه ها از طریق نوشتن اتفاق می افتد. بنابراین زبان فارسی در فضای مجازی بیش از هر جای دیگری مورد استفاده قرار می گیرد. از طرفی به علت مشغله های روزمره، زمان تا حدی برای مردم، فشرده است . به طوری که گاهی کاربران مجبور هستند هنگام استفاده از فضای مجازی برای ارسال پیام ها از خلاصه نویسی استفاده کنند. بنابراین می توان گفت از زمانی که شبکه های ارتباطی مانند وایبر، تلگرام ، واتس آپ و غیره شکل گرفت، خلاصه نویسی نیز بیشتر از قبل رواج پیدا کرده است . اما مشکل این است که گاهی این نوع خلاصه نویسی با اشتباه نویسی همراه می شود و اینجاست که زبان شناسان و کسانی که ادبیات فارسی به نوعی برایشان دغدغه است، ابراز نگرانی می کنند. نگرانی آنها از این بابت است که زبان مادری در شبکه های مجازی به مرور در حال تخریب است و استفاده از واژگان نادرست ممکن است به پیکره فارسی اصیل خدشه وارد کند.

امیر سعادت روشن مدرس زبان در این خصوص گفت: فضای مجازی بیش از آنکه فضای نوشتن باشد فضای گفتن است و فضای گفتن قبل از آنکه دغدغه درست نوشتن داشته باشد دغدغه فهمیده شدن دارد. آنچه که در این فضا رخ می دهد این است که نویسنده تنها به انتقال مفهومی که در سر دارد فکر می کند و به رسم الخط و شیوه نگارش اهمیت نمی دهد. شکسته نویسی به معنی نگارش کلمات به شکلی که تلفظ می شوند برای متن های ماندگار ادبی، علمی، رسمی، اداری و آموزشی به هیچ عنوان مناسب نیست چرا که نه تنها ایجاد صمیمت نمی کند بلکه  حافظه بصری خواننده را مختل کرده و آسیب های جدی به زبان و ادب فارسی وارد می آورد.

 

وی با رد هر گونه توجیهی برای اشتباه نوشتن در فضای مجازی بیان کرد: ایجاز، سرعت عمل و تغییر نقش کلمات و علامت ها از مقتضیات فضای مجازی است. اما این ویژگی ها نباید منجر به ترویج و اشاعه غلط نویسی و یا نازل کردن سطح ادبیات در جامعه شود. برای جلوگیری از چنین آثار و پیامدهایی ضروری است کاربران فعال و فرهیخته بطور خودجوش جریانی را برای پاسداشت از زبان و ادبیات فارسی شکل دهند. فرهنگ سازی در بین مخاطبان شبکه های مجازی برای استفاده از فارسی اصیل،  گوشزد کردن مداوم آسیب های زبانی از طریق رسانه های مختلف و استفاده از اشعار و قطعات ادبی و ضرب المثل ها در نوشته ها توسط رسانه های مورد توجه  از دیگر وظایفی است که برای پیشگیری و حل آسیب های زبان مناسب است.

 به علت عدم استفاده از زبان بدن و چهره در فضای مجازی، بیان احساسات اغلب با کلمات شکل می گیرد و بنابراین مقداری از اشتباهات نوشتاری در شبکه های ارتباطی به دلیل سعی در انتقال کامل احساسات است و ازآنجا که مخاطبان بیشتر شبکه های مجازی گروه های سنی جوان هستند، میل به جلب توجه از طرف سایرین ، نشان دادن جذابیت در نوشتن و تمایل به متفاوت بودن با دیگران، سبب شوخی کردن آنها با واژه ها می شود. از جمله غلط های نوشتاری در شبکه های اجتماعی می توان به این نمونه ها اشاره کرد:

خلاصه کردن کلمات: به این شکل که در بعضی موارد از واژه های خلاصه یا حتی حروف به جای کلمات استفاده می شود . به طور مثال تبدیل واژه « که » به حرف « ک» ، یا تبدیل « یک » به حرف « ی».

اشتباه نوشتن املای کلمات : یکی از اشتباه های املایی رایج ،استفاده از حروف هم آوا با نوشتار متفاوت است مانند «سپاسگذار» به جای« سپاسگزار» و «مطمعن »به جای «مطمئن».

ابداع افعال و واژه های جدید: مانند « بزنگم»، « هنگیدم » ، « خخخخخخ» و غیره.

 

وجود این اشتباهات شوخی یا جدی، عمدی یا سهوی، آگاهانه و یا ناآگاهانه تا حدی اجتناب ناپذیر است و شاید بر دانش زبانی افراد بالغ که بعد از یادگیری کامل زبان فارسی با شبکه های مجازی آشنا شده اند، تاثیر منفی نداشته باشد. اما در نهایت باعث عادی شدن غلط نویسی شده و جایگاه شلخته نویسی در نوشتار فارسی را به مرور محکم می کند. از طرفی کودکانی که همزمان با یادگیری دیکته و نگارش فارسی به شبکه های مجازی نیز دسترسی دارند ممکن است دچار سردرگمی شوند و از طریق آنان، آینده زبان مادری به خطر بیفتد .

پیشنهاد می شود فرهنگستان زبان، همانطور که معادل هایی برای واژگان غیر فارسی انتخاب می کند، کلمات و اصطلاحات مختصر و مناسبی نیز برای بعضی واژه های پرکاربرد فضای مجازی در نظر بگیرد تا به این طریق، کمتر از کلمات نادرست استفاده شود و به مرور زمان و با به کارگیری مکرر این واژه های نو توسط کاربران فعال و جوان جامعه ، از زبان و ادبیات فارسی به شکل مناسب و درخوری محافظت شود.

 

 

فضای مجازی رکن اصلی هویت ایرانی را به بازی گرفته است

یادداشت نیوزفا - علیرضا حیدری

 متاسفانه ما همیشه دیر می رسیم! این یک واقعیت است که خیلی وقت ها اتفاق می افتد. دکتر حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در آیین پایانی نمایشگاه مطبوعات هشدار داد که اگر بی‌مسئولیتی‌هایی که در فضای مجازی نسبت به خط و زبان فارسی وجود دارد، ادامه پیدا کند، این دو میراث ارزشمند از بین خواهند رفت. این هشدار بیشتر متوجه رسانه هاست که رفتار رسانه‌ها را در مسائل سرنوشت‌ساز ازجمله در حوزه زبان فارسی حساس تر می کند. کاررسانه‌ها چه مکتوب، چه آنلاین و چه رادیویی و تلویزیونی و چه مجازی با زبان و کلام است و بنابراین باید بیشترین حساسیت را به این مقوله داشته باشند چرا که ابزار کارشان است و الگوی مردم قرار می گیرد.این حساسیت ها و دغدغه ها نشان می دهد، رسانه ها در خاکریز دفاع از زبان و خط فارسی قرار دارند. تا به امروز بیشتر نگرانی ها از آسیب هایی بود که متوجه زبان فارسی بود اما امروز با فضای مجازی این خطر بیخ گوش خط فارسی هم قرارگرفته است و متاسفانه در فضای مجازی  بی دقتی و شلختگی های زیادی در نوشتن دیده می شود و بدتر از همه لجاجت برخی در اصرار بر نوشتن این گونه نوشتار غلط است و فاجعه آن جاست که این غلط نویسی و شلخته نویسی را به حوزه رسانه مکتوب هم سوق می دهند و بر اشتباه خود پا می فشارند. در حوزه رسانه بیش از همه ورزشی نویسان، چه مکتوب و چه دیداری و شنیداری و در کنار آن فضاهای مجازی سهم زیادی درتخریب بنیان های زبان وخط فارسی دارند.البته رئیس فرهنگستان گفته است خوشبختانه مطبوعات ورزشی امسال قواعد زبان فارسی را بیشتر رعایت کرده‌اند.امروزه فضای مجازی عرصه تاخت و تاز بر مهم ترین پایه هویت فرهنگی ما یعنی زبان فارسی شده است و سرایت آن به حوزه رسانه مکتوب آسیب های بیشتری را به زبان فارسی می زند. به نظر می رسد چه در حوزه رسانه های مکتوب وچه مجازی، سهل انگاری در درست نویسی، فردایی جبران ناپذیر را برایمان رقم خواهدزد. از این رو چند نکته ضروری به نظر می رسد:

1-گوشی های همراه و فرصت های فضای مجازی، فرصت نوشتن را برای همه فراهم کرده است و کاربران در سنین گوناگون با سواد و سلیقه های مختلف، می نویسند  و این نوشتن به دلیل این که با سرعت عمل همراه است، باعث شده است واژه ها شکسته و دم بریده و ابتر شود. کلمه ها آن چنان که تلفظ می شود، نوشته می شود و این بنیان های درست نویسی و دستور خط فارسی را متزلزل خواهد کرد. گاه کلمه غلط نوشته می شود و حروفی که صدای مشترک دارند به سلیقه کاربر تغییر می کند. شاید در اولین گام باید آموزگاران ادبیات در مدارس این نکته را گوشزد کنند و آستانه حساسیت دانش آموزان را بالا ببرند تا در رعایت درست نویسی حداقل های لازم را دقت کنند.

2- از سرایت این نوع نوشتار مخرب و غلط به حوزه رسانه های مکتوب باید پرهیز کرد و قواعد نوشتن در حوزه رسانه نوشتاری نباید تحت تاثیر فضای مجازی قرار گیرد. این اتفاق هم آن غلط نویسی را رسمیت می بخشد و هم سرعت تخریب را بیشتر می کند.

3- آموزش قطعا مهم ترین چاره است. چه این آموزش در مراکز آموزشی دانشگاهی و آموزش و پرورش باشد و چه در کلاس های آموزشی خارج از این مجموعه های رسمی. حساس کردن جامعه به این مهم نیز می تواند راهی پیشگیرانه باشد از ترویج این گونه غلط نویسی!

 

.

لینک دانلود کتاب

دستور خط فارسی مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی

 

http://www.motarjemshodan.ir/downloads/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%B1-%D8%AE%D8%B7-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D8%B5%D9%88%D8%A8-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%A7%D8%AF%D8%A8-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C

.

نشانی سایت فرهنگستان زبان و ادب فارسی

http://www.persianacademy.ir/

.

منابع

http://www.entekhab.ir/fa/news/37439/%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%86%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D8%B3%E2%80%8C%D8%A8%D9%88%DA%A9-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%B4%D9%84%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF

http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/15765-sheleskhte-nevisi-sheleshteh-goei.html

http://tnews.ir/news/44b147312467.html

 

http://nasimonline.ir/Content/Detail/2058161/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D9%85%DA%A9%D8%AA%D9%88%D8%A8-%D8%A7%D8%B2-%D8%BA%DB%8C%D8%B1%D9%85%D8%AD%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%B2%DB%8C

 

http://baznashr24.com/news/1158666/%D8%B4%D9%84%D8%AE%D8%AA%D9%87+%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C+%D8%A8%D9%87+%D8%AC%D8%A7%DB%8C+%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D9%87+%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C

http://www.farhangnews.ir/conte nt/243772http://www.yjc.ir/fa/news/5697626/%D8%AA%D8%AD%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%B2%DB%8C

http://newsfa.ir/special-news/245/%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%B1%DA%A9%D9%86-%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C-%D9%87%D9%88%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA

 

غلط می نویسم پس هستم

$
0
0

غلط می نویسم پس هستم

نمونه هایی از شلخته نویسی در شبکه های اجتماعی

جمع آوری از گارگین فتائی

 

.

عایا به جای آیا

کصافط به جای کثافت

داداج به جای داداش

عجقم به جای عشقم

اصن به جای اصلاً

لدفن به جای لطفاً

وضیه

به جای وضعیه

خواهشاً به جای خواهش می کنم

 خاهش به جای خواهش

ی به جای یک

ب به جای به

ک به جای که

اصن یه وعضی به جای اصلاً یک وضعی

خعلی به جای خیلی

توجیح به جای توجیه

زنگیدن به جای زنگ زدن

لایکیدن به جای لایک کردن

بلایکید به جای لایک کنید

حرفیدن به جای حرف زدن

غلطیدن به جای غلط کردن

ضایه به جای ضایع

دوچار به جای دچار

فک کنم به جای فکر کنم

مثه اینکه به جای مثل اینکه

رفتم 2 اتاق به جای رفتم تو اتاق

مر30 به جای مرسی

جک به جای جوک

 

 البته خوانندگان محترم می توانند  موارد دیگری را هم که مشاهده کردند بگویند

جناب نادی که از خوانندگان  ثابت  بخصوص در دو سال اخیر این وبلاگ هستند این موارد را ارائه دادند با تشکر از ایشان

 

فقد به جای فقط

مسقره به جای مسخره

وخت به جای وقت

راجب به جای راجع به

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نقد فیلم ایرانی آب‌نبات چوبی

$
0
0

نقد فیلم ایرانی آب‌نبات چوبی

جمع آوری از گارگین فتائی

.

 

 

 

 

 

کارگردان

محمدحسین فرح‌بخش

تهیه‌کننده

عبدالله علیخانی

نویسنده

علی اصغری

بر اساس

کامران قدکچیان

بازیگران

رضا عطاران

میلاد کی‌مرام

سحر قریشی

هنگامه حمیدزاده

کریم امینی

نگار عابدی

صفا آقاجانی

شقایق فراهانی

موسیقی

آریا عظیمی‌نژاد

فیلم‌برداری

روزبه رایگا

تدوین

مستانه مهاجر

 

توزیع‌کننده

پویا فیلم

تاریخ‌های انتشار

 ۲۷مرداد ۱۳۹۵

مدت زمان

 ۹۰دقیقه

کشور

ایران

زبان

فارسی

فروش گیشه

۱٬۳۵۵٬۸۸۵٬۰۰۰تومان

 

آبنبات چوبی فیلمی به کارگردانی محمدحسین فرحبخش، نویسندگی علی اصغری و تهیه‌کنندگی عبدالله علیخانی محصول سال ۱۳۹۴است.

این فیلم برای نمایش در بخش سودای سیمرغ سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر پذیرفته شده است. این فیلم در تاریخ ۲۷مرداد ۱۳۹۵در سینماهای ایران اکران شده است.

 

خلاصه داستان

داستان این فیلم دربارهٔ دختران فراری است.

مارال قصد دارد با دوست پسرش به خارج از کشور برود. خانواده مارال تفکری سنتی دارند و برادر هم این وسط کلا بالفطره خشن هست. این موضوع باعث میشود که مارال وقتش را با دوست خیابانی اش سپری کند که او را به پارتی های شبانه می برد و ...

 

 

 نقد و بررسی فیلم آبنبات چوبی 

میثم کریمی

 

کسی در فیلم حضور دارد که من بشناسم؟

رضا عطاران که در حال حاضر تنها سوپراستار سینمای ایران می باشد، بازیگر فیلم است. سحر قریشی هم که بیشتر در حاشیه دیده می شود تا خود سینما، دیگر بازیگر فیلم محسوب می شود. شقایق فراهانی را هم می توان در فیلم پیدا کرد. نگار عابدی تئاتری هم در فیلم حضور دارد. میلاد کی مرام هم دیگر بازیگر فیلم به شمار می رود.

 

 

کارگردان کیست ؟

محمد حسین فرح بخش که سالهاست به عنوان تهیه کننده در سینمای ایران فعالیت دارد اما در چند سال گذشته به واسطه ساخت آثاری نظیر « زندگی خصوصی » و « مستانه » خود را به عنوان کارگردان نیز مطرح نموده است.

 

 

نکات مثبت فیلم ؟

ایجاد اشتغال برای عوامل پشت صحنه و بازیگران.

 

نکات منفی فیلم ؟

فیلمنامه « آبنبات چوبی » در نوع خود یک پدیده محسوب می شود چراکه از زمان انقضاء آن نزدیک به 40 سال می گذرد. اینکه این نوع فیلمنامه که در آن نه منطق روایی وجود دارد، نه گره و گره گشایی حساب شده به چشم می خورد و البته نماهای عجیب و غریب چرخش 180 درجه ای دوربین هم به آن اضافه شده، هنوز می تواند مخاطبی را به سینما بیاورد، نیازمند یک مطالعه جامعه شناسی عمیق می باشد.

دیالوگ های فیلم مستقیما از دوران فیلمفارسی به زمانه کنونی انتقال یافته است. تیپ سازی ها نیز این فرآیند را تکمیل کرده است. شاید تنها وجه تمایز این 40 سال اختلاف را بتوان رنگی شدن فیلم دانست.

سحر قریشی در سالهای گذشته فراز و نشیب های فراوانی داشته اما در « آبنبات چوبی » او یک پدیده تمام عیار است. آنچه که وی در مقابل دوربین انجام می دهد، اعم از مزه پراکنی و ادا و صدا درآوردن های عجیب و غریب، همگی نشان از رویکردی دارد که این روزها کمتر بازیگری جرئت انجام آن مقابل دوربین را دارد. این حجم از بد بودن در یک نقش آفرینی کمتر بصورت یکجا در یک فیلم سینمایی مشاهده شده است.

فیلم همچنین از یک شقایق فراهانی جدید رونمایی می کند که به تنهایی بابت حضور کوتاهش در فیلم می تواند صاحب یک تمشک طلایی شود! عطاران هم نتوانسته از پس نقش آفرینی جدی اش برآید.

سیر تحول شخصیت ها سرعت فوق العاده ای دارد. آنها بی خود و بی جهت متحول می شوند و به یکباره تغییر کاربری می دهند. فیلمساز اعتقادی به مقدمه چینی نداشته و از تماشاگرش هم می خواهد که خیلی قضیه را جدی نگیرد!

پایان بندی « آبنبات چوبی » هم به کلیت فیلم می آید. جایی که تکلیف فیلم با مخاطبش مشخص نمی شود که آیا بالاخره چاقو یا پلیس!

 

 

حرف آخر :

« آبنبات چوبی » اثر قابل دفاعی در صنعت سینما نیست مگر آنکه کاملاً فارغ از دیدگاه سینمای حرفه ای به تماشای فیلم بنشینید و از دیدن این حجم از « فیلمفارسی » بر پرده عریض سینما در سال 1395 لذت ببرید.

 

 

 

 

 

 

, کمی تعلیق، لطفاٌ!

یاسمن خلیلی فرد

به باور من محمدحسین فرحبخش یک بار فیلم نسبتاً خوب ساخت و آن، «خصوصی» بود.

فیلمی که فیلمنامه ی دندانگیری داشت، عناصر درام در آن به درستی و در جای مناسب خود قرار گرفته بودند و تعلیق مد نظر فیلمساز در فیلم درآمده بود و ضمناً بازی ها نیز چشمگیر و تکان دهنده بودند. اما این اتفاق در دو فیلم بعدی او رخ نداد. همان قدر که «مستانه» در واقع نمایی رویدادهایش و ایجاد حس تعلیق ناموفق بود، «آبنبات چوبی» نیز به همین مسیر وارد می شود.

«آبنبات چوبی» را می توان یک درام خانوادگی – جنایی به حساب آورد؛ رویکردی که فرحبخش به آن علاقه مند است و د اولین فیلم خود در این زمینه به تجربه موفقی دست زد. اما «آبنبات چوبی» فیلمی از دست رفته است که چه در متن و چه در اجرا با اشکالات متعددی دست و پنجه نرم می کند. اولین و بارزترین اشکالِ فیلمنامه ای کار، مقدمه طولانی آن است. مدت زمان نسبتاً زیادی می گذرد تا فیلم از بخش مقدمه عبور کند و به بحران ها وارد شود بنابراین اگر بخواهیم رویدادها را بر اساس ساختار سه پرده ای قضاوت کنیم درخواهیم یافت که اجزای درام به هم ریخته اند و گره فیلمنامه دیرتر از آنچه باید بسته می شود. یک جور ابهام و گنگی در سراسر فیلمنامه به چشم می خورد که به اعتقاد من چیزی فراتر از تعلیق است ؛ چیزی که نباید وجود می داشت. فیلمساز تمام تلاش خود را می کند تا کُدی دست مخاطب ندهد و به اصطلاح داستانش را لو ندهد اما این لو ندادن با عدم ارائه ی کد و اطلاعات فرق می کند و به سخت فهمی فیلم منجر می شود. با توجه به حجم اندک داده ها و گنگ بودن بسیاری نکات به نظر می رسد فیلم پتانسیل لازم برای روایت غیرخطی را هم نداشته است که فیلمساز از آن استفاده می کند.

طبیعتاً پدیده ی غافلگیری، در سینمای جنایی امری مرسوم است اما این غافلگیری در «آبنبات» به شخصه برای من رخ نداد؛ زیرا از همان ابتدای ورود شخصیت فرهاد (رضا عطاران) متوجه شدم که حضور او نمی تواند همین حضور کوتاهِ کمرنگِ مهربان باشد و قطعاً او رابطه ی پیچیده تری با دیگر شخصیت های داستان دارد و در میانه های داستان که مشخص شد هویت مسعود بر هیچ کس فاش نیست دیگر حدس این که مسعود همان فرهاد است سخت نبود.

حجم موسیقی در فیلم بسیار بالاست. موسیقی تمِ رعب آور و تعلیق آوری دارد که اتفاقاً انتخاب بدی نیست اما گاه موسیقی از درام پیشی می گیرد و فریاد می زند که "شما دارید یک فیلمِ جنایی با پایان تلخ نگاه می کنید". کات های کارگردان برخی جاها اشتباه اند و موجب می گردند برخی بخش های حساس فیلم تأثیری که باید را بر تماشاگر نگذارند.

تدوین فیلم، قابل قبول است اما قطع به یقین نمی توان آن را جزو بهترین کارهای مستانه مهاجر به حساب آورد.

و اما در مورد بازی ها؛ فیلم بازی های یکدستی ندارد. بزرگترین ریسک فرحبخش انتخاب رضا عطاران برای بازی در نقشی این چنین متفاوت است، نقشی که به رغم تلاش بازیگر درنیامده و نمی تواند تکرار تجربه موفقیت آمیز عطاران در فیلم جدیِ «دهلیز» باشد. عطاران در بسیاری از جاهای فیلم خودش است و حتا واکنش ها و دیالوگ گویی هایش بار کمیک ناخواسته ای دارند. سحر قریشی ضربه ی بزرگی را به فیلم وارد می کند، بازی بسیار تصنعی، نحوه ی ادای دیالوگ ها با آن لحن کودکانه و لوس(!) که هرگز به کاراکترِ نگین نمی آید و در کل فکر می کنم انتخاب او برای بازی در چنین نقشی از ابتدا انتخابی اشتباه بوده است. هنگامه حمیدزاده بازیگر خوبی ست و نمی گویم عالی، اما گلیم خود را به خوبی از آب بیرون کشیده و بازی نسبتاً خوبی را در فیلم ارائه می دهد و اما شقایق فراهانی؛ او قرار است در یک تک سکانس بازی تأثیرگذاری از خود به جا بگذارد اما متأسفانه نتیجه عکس آن است. بازی به شدت اغراق شده و بیرونی او در نقش مادر نگین (سحر قریشی) که داغدار فرزندش شده به شدت توی ذوق مخاطب می زند و حتی او را به شک وامی دارد که آیا او واقعاً فرزندش را از دست داده است؟! او مدام لب می گزد و میمیک چهره اش به شدت مصنوعی و اغراق شده است. بازیگران فرعی تر کار همچون صفا آقاجانی و نگار عابدی بازی های بهتری دارند و حداقل بازی های واقعگرایانه ای را ارایه می دهند.

و درباره ی سکانس پایانی فیلم و مرگ فرهاد باید گفت این سکانس هم درنیامده و شوکی را که قرار بوده به مخاطب وارد کند، وارد نمی کند و متأسفانه در سالن برج میلاد واکنشهای منفی به این سکانس زیاد بود و خود من نیز آن را نپسندیدم. فرحبخش شاید بتواند با تغییرات اندکی در فیلم، آن را برای اکران عمومی آماده تر کند اما «آبنبات چوبی» فیلم ضعیفی است که حتا از نمونه های مشابه قدیمی خود در دهه های 60 و 70 مثل «شبهای تهران» جا می ماند و نمی تواند اسالیب ژانری خود را رعایت کند و به نمونه ای موفق در گونه ی خود بدل شود.

 

فیلمفارسی اجتماعی امروز

حمید رضا امیدی سرور

آب نبات چوبی ساخته حسین فرحبخش یکی از نماینده های بدنه سینما در جشنواره فیلم فجر امسال محسوب می شد که در کنا رسوایی می توان انها را نماینده های فیلمفارسی نونوار شده امروزی نیز محسوب کرد. اگر انتخاب نام این دو فیلم را صرفا یک تصادف فرض کنیم نه عنایت و ادای دین به سینمای فارسی مورد اشاره اما آنچه در محتوا و پرداخت سینمایی شان می بینیم چیزی جدای آن سینما نیست.

رسوایی را به مجال دیگر وانهیم و اشاره ای گذرا داشته باشیم به این آب نبات چوبی بی کیفیتی که جناب فرحبخش بدستمان می دهد تا یقین حاصل کنیم فیلمفارسی هر چقدر هم که در ظاهر نونوار باشد و در مضمون مثلا حرف زمانه را بزند به دلیل نوع تلقی و نگاه سازنده اش به سینما و دنیایی که در فیلمش می سازد، چیزی جز فیلمفارسی نمی تواند ارائه کند.

آنچه در آبنبات چوبی به عنوان نگرشی آسیب شناسانه به پدیده فرار دختران از خانه و یا انجراف وسقوط آنها محسوب می شود نیز چیزی نیز جز همان مولفه های قدیمی  آشنا در سینمای فارسی نیست. برادر غیرتی که برخواهر سخت می گیرد ، فقر مالی و هجوم طلب کاران بعد از مرگ پدر و یا پدر ناتنی ای که به دخترخوانده اش نظر دارد. گذشته از اینها عدم شناخت فیلمساز و نویسنده فیلمنامه از جوانان این نسل و نوع روابطشان در بسیاری صحنه های فیلم توی ذوق می زند. حتی در نماش اعتیاد و تبعات آن.

 

****

مهرزاد دانش

 آب‌نبات چوبی می‌توانست فیلم خوبی باشد به شرط آن‌که:

۱. از مزه‌پرانی‌های نگین (سحر قریشی)، که در حال حاضر در فیلم بیش‌تر یک جور «میری» مؤنث است و حضورش در فیلمفارسی را تداعی می‌کند، بسیار فروکاسته می‌شد و فیلم لحن جدی‌تری که متناسب با بافت درون‌مایه‌اش است به خود می‌گرفت.

 

۲. ادابازی‌هایی مانند چرخش ۱۸۰ درجه‌ای دوربین در داخل خودرو و حرکت بک وارد موشن وجود نداشته باشد. داریم فیلمی از حسین فرح‌بخش می‌بینیم، نه ترنس مالیک. وسط ماجرایی معمایی که دارد قصه‌اش را متعارف روایت می‌کند، این جور ادابازی‌ها خنده‌دار است و نه متفکرانه.

۳. انتخاب رضا عطاران به عنوان شخصیتی محوری که قرار است با حضورش گره نهایی فیلم را غافل‌گیرانه بگشاید، صورت نمی‌گرفت. این را به لحاظ صبغه‌ی کمدین بودن او نمی‌گویم؛ اتفاقاً عطاران تلاش قابل‌توجهی کرده که فارغ از پیشینه‌اش، نقشی حساس و جدی را ایفا کند؛ مشکل این‌جاست که شمایل او، به‌ویژه با گریمی که برای تیپ‌پردازی‌اش در نظر گرفته شده، برای القای چهره و وجهه‌ی یک دون ژوان که دختران جوان را اغفال می‌کند متقاعدکننده نیست.

 

۴. این‌که شخصیتی که در طول کل فیلم بسیار مثبت وانموده شده است، یک دفعه در دو سه سکانس آخر ضمیر اهریمنی‌اش افشا شود، غافل‌گیری نیست؛ ساده‌انگاری در جمع کردن فیلم است. معمولاً در روند غافل‌گیری، سعی می‌شود نشانه‌هایی در طول روایت جاگذاری شود تا آن افشاگری نهایی، متکی به منطقی پنهان در فضای اثر باشد، نه این‌که ناگهان «آدم خوبه»ی ماجرا بشود «آدم بده». بله... در فیلم یکی‌دو مورد جزئی وجود دارد (مثل متلک جوان لات به او و یا نوع برخوردش با مشتری پولدار) ولی این‌ها کافی نیست.

۵. فیلم جاهایی تکلیفش با خودش روشن نیست. از جمله در پایان فیلم که مادر و فرزندانش مقابل خانه‌ی داماد نابه‌کار می‌روند و پی پلیس می‌فرستند، اما خودشان هم وارد اتاق او می‌شوند و تا سرحد مرگ چاقویش می‌زنند. بالاخره پلیس یا چاقوکشی؟

 

*****

فرحبخش، «آب نبات چوبی» و تلاش برای مدرن سازی!

 رضا منتظری / سینماپرس

مهمترین نکته ای که باید در مورد «آب نبات چوبی» مطرح کرد این است که این فیلم یک سر و گردن از ساخته های پیشین حسین فرحبخش بالاتر است و وی سعی کرده تا با مدرن سازی فیلمش مخاطبان بیشتری را برای تماشای اثر خود جذب کند.

هدف اصلی تولید این اثر سینمایی همانند سایر فیلم های تولید شده توسط زوج فرحبخش و علیخانی فتح گیشه سینماهاست اما به دلیل مشکلات متعدد احتمالا نمی تواند به این مهم دست یابد؛ شاخصه های پررنگ کارنامه محدود فیلمسازی فرحبخش که همان سینمای داستان گو شامل استفاده از بازیگران و عوامل بنام و فیلمسازی برای جذاب مخاطب است از نخستین ساخته وی به چشم می خورد که در این فیلم جدیدش هویت جدی تری به خود گرفته است.

اما نکته مهم این است که کپی برداری های دست چندم و کلیشه ای از فیلم های بسیاری که مضمون آن ها خیانت و یا نقد جامعه سنتی بوده اند دیگر نمی تواند برای مخاطب قابل درک باشد. این فیلم از یک خط داستانی پیروی می کند که برای مخاطب فهیم سینما سرنوشت داستان از قبل مشخص شده است و از این رو فیلمنامه نویس مرتبا سعی دارد با غافلگیری حواس وی را پرت کند.

«آب نبات چوبی» مسائل و مشکلات خانواده های امروز جامعه که در حال گذار از سنت به مدرنیته هستند را مورد بررسی قرار می دهد اما شاید به دلیل عمیق نبودن نگاه فیلمساز، ابزار سینما ملعبه ای می شود تا علایق وی در فیلم هویدا شده و این اثر سینمایی نتواند تاثیر چندانی روی مخاطبان خود بگذارد؛ در یک کلام اینکه «آب نبات چوبی» فیلمی است که در میان سینمای فیلمفارسی و سینمای مدرن در حال دست و پا زدن است اما به دلیل داشتن داستان و برخی نکات جالب توجه همچون بازی بسیار خوب رضا عطاران می تواند مخاطبان را تا انتهای فیلم با خود همراه سازد.

«آب نبات چوبی» تلاش می کند با داستان پردازی، سینمای رو به اضمحلال قصه گو را مجددا در کشور احیاء کند اما با اینکه پتانسیل کافی در تم و داستان فیلمنامه وجود دارد به دلیل نگاه سطحی و عدم پرداخت مناسبش این اتفاق محقق نمی شود و در نهایت این فیلم بدل به اثری چندپاره شده که شاید تنها برخی از مخاطبان عام از آن استقبال کنند.

زائدات بسیاری در نظم دراماتیک این فیلم وجود دارد که در برخی سکانس ها نوعی ناهمگونی و ناموزونی با فضا و کلیت فیلم را به وجود می آورد.

فیلمنامه این فیلم تنها بر اساس اصل غافلگیری نوشته شده و فیلمنامه نویس از ابتدا هیچ گونه هدف از قبل تعیین شده ای را برای روشن ساختن سرنوشت شخصیت های فیلمنامه نداشته است؛ گره افکنی های فیلم منطقی نیستند و در نهایت منجر به گره گشایی هایی می شوند که تنها می تواند مخاطب را غافلگیر کنند و تاثیر مثبت دیگری نداشته باشند؛ به غیر از شخصیت هایی نظیر مرتضی با بازی کریم امینی مابقی شخصیت های این فیلم اغلب منفعل هستند و برخی از آن ها بود و نبودشان چندان تغییری در اصل و بنیان فیلم ایجاد نمی کند.

این فیلم داستان زندگی دختری به نام مارال است که می خواهد با دوست پسر خود به خارج از کشور فرار کند. خانواده او بسیار سنتی هستند و مارال که دنباله روی سبک زندگی جدید است با آن ها اختلافات شدیدی دارد. رفتارهای سخت گیرانه و نگاه بسته برادر وی این اختلافات و گسستگی ها در خانواده را تشدید کرده است. مارال به همین دلیل به یکی از دوستان ولنگار و خیابانی خود پناه برده و بعد از فرار از خانه وقت خود را پارتی های شبانه و مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی می گذراند؛ در نهایت این فرهاد شوهر دخترخاله مارال است که با داشتن ظاهری موجه و مذهبی با او رابطه داشته و به دلیل تهدیدهای مارال  او را به قتل می رساند.

یکی از نکات قابل تامل این فیلم آن است که فیلمساز به جای آن که ناهنجاری های موجود در جامعه را به نقد و چالش بکشد ناخودآگاه ناهنجاری و سنت شکنی را در میان جوانان جامعه ترویج و گسترش می دهد. فیلمنامه نویس سعی بر آن داشته تا بحران درونی خانواده ها را که امروزه اغلب شان در هر سطح و طبقه ای به آن دچار هستند روایت کند اما به دلیل عدم شناخت کافی از جامعه نتوانسته آن گونه که باید به این مهم بپردازد.

یکی از نکات قابل تامل در رابطه با این اثر سینمایی نشان دادن رضا عطاران در قالب شخصیتی موجه به شدت پولدار است که از همان ابتدا برای مخاطب شخصیت یک مدیر دولتی را تداعی می کند؛ فیلمساز به عمد چنان وجهه خوبی از این شخصیت برای مخاطب نشان می دهد که هیچ کس انتظار رفتاری بد از او را نداشته باشد اما در نهایت عامل اصلی فساد و تباهی همین شخصیت به ظاهر موجه است.

اما از منظر ساختاری «آبنبات چوبی» مسیر روایی خود را به درستی طی نمی کند و به همین دلیل است که مرتب در بسیاری از صحنه ها، تدوین گر مجبور به استفاده از نماهای لانگ شات از مناطق مرکزی شهر شده است تا شرایط ارتباط سکانس های فیلم با یکدیگر را مهیا کند.

اما در این میان نمی توان فیلمبرداری قابل توجه روزبه رایگا و جنس خوب تصویر که متناسب با حال و هوا و فضای فیلمنامه است را به این راحتی به فراموشی سپرد. نورپردازی های این فیلم نیز بسیار خوب است و فیلمساز با دکوپاژ و میزانسن های خود نخواسته تصویری مبتذل از آنچه که امروزه در سینمای کشور باب شده است را به خورد مخاطبان خود دهد.

«آب نبات چوبی» البته گاف های کارگردانی و متعددی دارد از جمله آنکه بعد از قتل مارال در لواسان نمایی از ساختمان نشان داده می شود که همه چیز تمیز و مرتب است اما در دو سکانس قبل در حیاط همه صندلی ها به هم ریخته شده بود و هیچ چیز سر جای خود قرار نداشت؛ این نوع اشتباهات در سینمای امروز ایران دیگر چندان قابل اغماض نیست و فیلمساز بایستی نسبت به روند تولید آثار خود بازنگری جدی و اساسی انجام دهد

بازی بازیگران «آب نبات چوبی» نسبتا خوب است؛ رضا عطاران یکی از متفاوت ترین بازی هایش را در این فیلم سینمایی به نمایش گذاشته و کریم امینی چهره جدیدی که در نقش مرتضی در این اثر حضور دارد نیز حرف های جدی برای گفتن دارد؛ سحر قریشی هم برای اولین بار در این فیلم نشان داد که می تواند کمی از کلیشه هایی که مرتب در آن ها در حال دست و پا زدن است دور شود و نقشی متفاوت بازی کند.

عنوان این فیلم نیز به هیچ عنوان قابل درک نیست؛ فیلمساز حتی در انتخاب عنوان اثرش هم دست از نگاه های سطحی نگر و نازل فیلمفارسی برنداشته و با انتخاب نام «آب نبات چوبی» که قاعدتا باید مزه ای شیرین داشته باشد فیلمی بی مزه و سطحی را به خورد مخاطبان خود می دهد.

در نهایت اینکه فیلم هایی مانند «آب نبات چوبی» در سطح متوسط قرار دارند اما از منظر اینکه فیلمسازانی مانند فرحبخش بتوانند در فرم و محتوا حرکتی رو به جلو داشته باشند نکته خوبی است که باید به آن توجه شود.

 

*****

نیره رحمانی

آبنبات چوبی ساخته محمد حسین فرحبخش همان چیزی ست که از او و سینمایی که آن را نمایندگی می کند انتظار داریم. به همین خاطر جای تعجب نیست وقتی بازیگری مثل رضا عطاران را برای ایفای نقشی جدی انتخاب می کند اما در نهایت پشت این انتخاب نمی توان دلیل حکمتی مشاهده کرد.

بازی های فیلم هیچ یک چنگی به دل نمی زند. اما دوتای آنها حتی زیر استاندارد همین فیلم هم قرار دارند. یکی بازیگر نقش برادر مارال که سر جمع از کاریکاتور برادرهای غیرتی فیلمفارسی ها که دربه در دنبال خواهر از راه بدر شده شان می گردند، فراتر نمی رود و دیگری سحر قریشی که ای کاش تلاش برای ارائه یک بازی خوب نمی کرد که از همان بازی همیشگی خود که متکی به رنگ و لعاب و تیپ و لباس است نیز افتاده. به خصوص بخشهای که با تغییر صدا ادا و اطوار در می آورد جز اینکه نشان دهد چقدر اشتباهی گذرش به سینما افتاده کار دیگری نمی کند. بگذریم از آن دیالوگ های کلیشه ای شده او که به نظر می خواهد نشان دهنده اثرات مصرف مواد مخدر باشد اما در واقع اثرات عدم شناخت نویسنده فیلمنامه و سازنده فیلم از جوانان این روزگار و مقوله های اجتماعی طیفی آسیب پذیر همانند دختران.

از این ها که بگذریم آب نبات چوبی پشت ظاهر اجتماعی نگرانه خود، فیلمی ضعیف است متکی بر فیلمنامه ای سست با شخصیت هایی پرورش نیافته و صحنه هایی که بی دلیل کش پیدا می کنند بدون اینکه چزی به فیلم اضافه بکنند.

 

****

سحر عصر آزاد

«آبنبات چوبي» چهارمين فيلم حسين فرحبخش بر اساس فيلمنامه‌اي از علي اصغري ساخته شده است؛ فيلمي كه طبق انتظارات از فرحبخش و علاقه‌اش به چند مضمون اجتماعي خاص با نگاهي اغراق‌شده پيش مي‌رود و متاسفانه حضور نويسنده‌اي خوش‌قريحه همچون اصغري نتوانسته سطح فيلم را تغيير داده و رنگ و بوي جديدي به كار بدهد.

طيف بازيگران پرتعداد فيلم هم نتوانسته‌اند كمكي به جذابيت و باورپذيري فيلم كنند و اكثر آنها ضعيف‌ترين حضور خود را بر پرده سينما ثبت كرده از رضا عطاران تا نگار عابدي و... طبعا از سحر قريشي سطح انتظار مشخص و معلوم است اما واقعيت اين است كه باز بودن دست او در نقش‌آفريني و دست زدن به هر نوع شوخي و بازي، اين حضور را نيز در سطحي پايين‌تر از كارهاي ضعيف قبلي‌اش قرار داده است.

 

 

 

****

 

گفتگوی  با حسین فرح‌بخش

ناپایدار و شکننده همچون «آب‌نبات چوبی»/ خانه امن‌ترین جا است

محمدحسین فرحبخش کارگردان فیلم «آب نبات چوبی» در این گفتگو درباره داستان فیلم، معضلات مطرح شده در اثر، انتخاب بازیگران و موسیقی فیلم توضیح داده که در ادامه می خوانید

 نیوشا روزبان

با ما در این گفتگو همراه باشید:

*پیش از این گفته بودید که «آب نبات چوبی» در ادامه سه فیلم قبلی شما با نام های «عطش»، «زندگی خصوصی» و «مستانه» ساخته شده است؛ فیلم هایی که به گونه ای مشکلات و معضلات اجتماعی را به تصویر کشیده است، این در حالی است که از سوی دیگر معتقدید سینما تنها یک سرگرمی است.

-من سینما را پیش از هر چیز سرگرمی می دانم که شاید بسیاری از سینماگران این نظر را قبول نداشته باشند. من تا به امروز ۵۰فیلم تهیه کرده ام که از بین آنها چهار فیلم را کارگردانی هم کرده‌ام که وجه اولیه این چهار فیلم هم بحث سرگرمی است، اما همیشه سعی کرده ام که در دل همین سرگرمی بخشی از معضلات جامعه را به تصویر بکشم حال اینکه تا چه اندازه در این زمینه موفق بوده ام بستگی به نظر مخاطب دارد.

بدنه اصلی هر کدام از این چهار فیلم مسابل اجتماعی است به عنوان مثال در «زندگی خصوصی» به سیاست و ماجراهای ۳۰سال بعد از انقلاب، در «مستانه» نیز یک مساله اجتماعی که با سیاست آمیخته بود، اشاره شده است.

در «آب نبات چوبی» مسائل اجتماعی که به تصویر کشیده شده است از سیاست کمی دور است اما در نهایت باز هم به سیاست باز می گردد چرا که اگر مدیران دولتی ما جامعه را درست راهنمایی می کردند و با سیاست گذاری مناسب جامعه را مدیریت می کردند، اتفاقاتی از نوع اتفاقاتی که در فیلم «آب نبات چوبی» رخ می دهد، اتفاق نمی افتاد.

* در این فیلم بیشتر روی مسایل اقتصادی و تاثیر آن بر آسیب‌های اجتماعی دست گذاشتید.

-بله همین طور است. در تمام دنیا اساس معضلات جامعه مشکلات اقتصادی است، یعنی اگر در جامعه ای مشکلات اقتصادی برطرف شود، معضلات دیگر جامعه نیز برطرف می شود.

*شما معمولا در فیلم های خود جدا از داستان هایی که به تصویر می کشید، نوعی خشونت را به نمایش می گذارید که این خشونت در «آب نبات چوبی» بیشتر می شود.

-شاید نگاه من در فیلم ها به معضلات اجتماعی خشونت داشته باشد، اما من در فیلم هایم چندان خشونت فیزیکی را به تصویر نمی کشم، اما این را باید بگویم که زمانی که معضلات اجتماعی توسط مدیران جامعه به خوبی مورد بررسی قرار نگیرد و به آن پرداخته نشود، بی شک خشونت را در جامعه به همراه خواهد داشت. فقر و مشکلات مالی در نهایت خشونت را به همراه می آورد. زمانی که فرد گرفتار مشکلات اقتصادی است در نهایت مجبور به انجام خشونت می شود و اعمال خشونت نهایت و نتیجه فقر و معضلات اجتماعی در جامعه است. علاوه بر آن باید بگویم که این نوع از خشونت ها در جامعه همه با دلیل انجام می شود، در واقع این گونه می توان گفت که رفتارهای خشونت آمیز در این فیلم ها همه با دلیل و منطق انجام شده است.

*مساله این است که شما در نهایت در فیلم های خود خشونتی را به تصویر می کشید که مجبور به حذف یکی از شخصیت های فیلم می شود همچنیناثری از قانون و نهادهای امنیتی در فیلم وجود ندارد و بیشتر انتقام های شخصی در این فیلم ها دیده می شود.

-البته من مخالف انتقام شخصی در این فیلم ها هستم. امام صادق(ع) می فرماید «اگر به یک مظلوم ظلم کردید بدانید که خدا بغل دست آن مظلوم قرار دارد.» یعنی شاید در ظاهر یک نفر بتواند یک مظلوم را نابود کند اما مطمئن باشد که در جایی که باور نمی کند خدا تو را به سزای اعمال خود می رساند. یعنی ظلم هیچگاه پایدار نمی ماند.

من در هر کدام از فیلم های خود سعی کرده ام که به نوعی شخصیت های داستانم به نتیجه اعمال خود برسند، اگر هم فرد بتواند از دست قانون فرار کند، این خدا است که در نهایت او را به نتیجه اعمالش می رساند. گاهی افراد می توانند به دلیل روابطی که دارند به صورت قانونی از چنگال قانون فرار کنند و در چنین شرایطی است که دست قانون از همه چیز کوتاه می شود. یکی از مهمترین بحث های من در فیلم هایم این است که ممکن است یک سری از جرایم از چشم قانون دور بماند و فرد نتیجه اعمال و ناهنجاری هایی که انجام داده است در جامعه نبیند ولی هیچ کس نمی تواند از دست خدا فرار کند.

* «آب نبات چوبی» پیش از این با نام «تهران من» پروانه ساخت گرفته بود چطور شد نام آن تغییر کرد؟

تهران من» یک اسم کاملا موقت بود. «آب نبات چوبی» از نظر من یک نام تمثیلی است، چرا که چوب به راحتی شکسته می شود و آب نبات نیز خیلی زود از بین می رود. می توان گفت هر دو این ها به گونه ای ناپایدار است و شرایط حاکم در فیلم را به خوبی نشان می دهد. آب نبات شیرینی لحظه ای دارد و به سرعت از بین می رود. انسان باید به دنبال شیرینی های پایدار برود. در این فیلم نیز همین گونه است روابط حاکم بین شخصیت های فیلم، روابط مقطعی و احساسی است و ردپایی از روابط عقلایی در آن دیده نمی شود و همانطور که در فیلم نشان داده می شود روابطی که بر پایه احساس بنا می شود در لحظه ممکن است از بین برود.

* «آب نبات چوبی» یک خانواده سنتی را به تصویر می کشد، خانواده ای که در آن یک پسر غیرتی حضور دارد و همین مساله شرایطی را پیش آورده است که دختر خانواده نتواند مشکلات و معضلات خود را در داخل خانواده بیان کند و از خانه و خانواده خود فراری است. این شخصیت بیش از اندازه در فیلم غیرتی نشان داده شده است.

 

- با توجه به اینکه پدر خانواده فوت کرده است، غیرت این شخصیت بیشتر غیرت حسی و لحظه ای است. این پسر شخصیت بدی نیست و تنها فکر می کند غیرت به معنای داد و فریاد و ترساندن خانواده است و نمی داند که می تواند غیرت را با فکر و اندیشه پیاده کرد. درست است که گاهی غیرت منجر به انجام برخوردهای فیزیکی می شود، اما این نوع از برخوردها زمانی صورت می  گیرد که دیگر راهی وجود ندارد. نه اینکه در همان مراحل اول غیرت را با برخوردهای فیزیکی نشان دهیم. در چنین شرایطی افراد خانواده دچار ترس شده و دیگر برای حل مشکلات خود به سمت خانواده نمی آیند. نباید فراموش کرد که خشونت و مهربانی باید در کنار هم باشد و پسر خانواده زمانی به این مساله پی می برد که دیگر کار از کار گذشته است و دیگر نمی توان شرایط را درست کرد. من در این فیلم می خواستم این مساله را نشان دهم که برای نشان دادن غیرت نیازی به اعمال خشونت نیست بلکه با فکر و مهربانی به جا می توان مانع بروز بسیاری از مشکلات شد.

*پیش از این گفته بودید که این فیلم را برای این ساخته اید که نشان دهید خانواده از هر جای دیگر امن تر است، اما مشکلی که برای دختر خانواده رخ داده است از دل همین خانواده شکل گرفته است.

-در این خانواده مادری وجود دارد که معتقد است که با تمام ناهنجاری های موجود در خانواده و جامعه باز هم خانه از هر جای دیگری برای دخترش امن تر است و من هم به این مساله کاملا معتقدم. اعضای خانواده می توانند در برابر هجوم ناهجاری های جامعه از هم دفاع کنند اما در این فیلم معضلی در خانواده به وجود آمده است که اگر همین افراد خانواده به درستی رفتارها و اتفاقات پیرامون خود را مدیریت می کردند، چنین مساله ای رخ نمی داد. به عنوان مثال اگر زمانی که پول خرید ماشین و از گرو در آوردن خانه تامین شده بود، می پرسیدند چرا و چگونه این اتفاق رخ داده است، چنین مشکلاتی برای خانواده رخ نمی داد و چنین هنجارشکنی در خانواده پیش نمی آمد. من در این فیلم سعی کرده ام چنین هنجارشکنی‌هایی را بررسی و آسیب شناسی کنم. موضوع چنین داستانی ممکن است در همه خانواده ها رخ دهد و فکر می کنم «آب نبات چوبی» با آگاه کردن خانواده ها می تواند باعث پیش گیری از چنین رخدادهایی شود و نباید فراموش کرد که پیشگیری بسیار راحت تر و آسان تر از آن است که در آینده بخواهیم معضلی را از بین ببریم.

*رضا عطاران تجربه بازی در نقشی متفاوت را در فیلم سینمایی «دهلیز» داشته است. اما در این فیلم می بینیم که نه تنها در این فیلم نقش یک شخصیت جدی را بازی می کند، بلکه چهره ای کاملا متفاوتی را از خود نشان می دهد که تا امروز مخاطب آن را ندیده است.

 

-از نظر من رضا عطاران یکی از نابغه های بازیگری در سینمای ایران به شمار می رود. «آب نبات چوبی» یک فیلم جدی و تلخ است، این در حالی است که رضا عطاران همیشه در فیلم های طنز بازی می کند و اگر هم فیلمی را کارگردانی می کند آن فیلم هم در حوزه سینمای طنز است. ما برای شخصیت اصلی فیلم به دنبال بازیگری بودیم که بتواند کاراکتر مورد نظر ما را به مردم نزدیک کند و مخاطب بتواند آن را بپذیرد، به این معنا که باید از بازیگری استفاده می کردیم که فیزیک و سابقه بازیگری او برای مردم قابل قبول باشد تا شخصیت و رفتار آن کاراکتر بیشتر و بهتر به مخاطب منتقل شود. این را هم نباید فراموش کرد که بازی رضا عطاران در نقش های جدی به معنای راه رفتن روی لبه تیغ است و نباید اینگونه شود که این بازیگر حرف که بزند مردم بخندند. اما همین بازیگر در فیلم سینمایی «دهلیز» بسیار خوب از پس نقش خود برآمد. در «آب نبات چوبی» هم همینطور است، او در یک نقش کاملا جدی و در ابعاد پیچیده شخصیتی بازی کرده است که مخاطب بدون آن که پس زمینه بازی های قبلی این بازیگر را به یاد آورد، این نقش و این بازی را می پذیرد. خوشبختانه افرادی که این فیلم را تا به امروز دیده اند از بازی رضا عطاران بسیار راضی بودند و من معتقدم که هیچ کس به غیر از رضا عطاران نمی توانست این نقش را بازی کند. خوشحالم که این بازیگر چنین نقشی را بازی کرده است.

*در فیلم چندین بار شاهد فلاش بک هایی به گذشته هستیم، اما بازگشت ها به گونه ای کنار هم چیده شده است که مخاطب را گمراه می کند، هرچند نشانه هایی برای بازگشت به گذشته وجود دارد که از آن جمله می توان به عقب بردن تصویر در داخل ماشین اشاره کرد، اما باز هم مخاطب در هنگام دیدن فیلم گاهی دچار اشتباه می شود.

 

-بخشی از این بازگشت ها به سناریو فیلم مربوط می شود و بخش دیگر به مونتاژ فیلم باز می گردد. در سناریو و فرمی که علی اصغری فیلمنامه را نوشته است، داستان فیلم یک روایت غیر خطی است. این در حالی است که روایت های غیرخطی در سینمای ایران داستان ندارند و ما روایت غیر خطی را برای اولین بار با داستان پیاده کردیم. در هنگام مونتاژ نیز مستانه مهاجر پیشنهادهایی ارائه کرد، که این پیشنهادها در فیلم اعمال شد. از آن جمله می توان به برگشت به گذشته در ماشین اشاره کرد. در این فیلم ما سعی کرده ایم که روایت غیر خطی را گاهی به جلو و گاهی به عقب ببریم، در واقع زمانی که مخاطب دچار سوال می شود، بدون اینکه داستان از ریتم بیفتد، به گذشته می رویم و به سوال مخاطب پاسخ می دهیم. این درحالی است که هیچ زیاده گویی در فیلم وجود ندارد و هیچ سکانس اضافی در آن دیده نمی شود.

 

*انتخاب بازیگران در این فیلم برچه اساس صورت گرفت؟

-رضا عطاران اولین گزینه من بود. خوشبختانه من در این همراهی فرهاد اصلانی را به عنوان مشاور کارگردان داشتم و با همکاری فرهاد اصلانی بازیگران «آب نبات چوبی» را انتخاب کردیم. البته این را باید بگویم که با توجه به انتخاب رضا عطاران تصمیم گرفتیم دیگر بازیگران این فیلم سینمایی را انتخاب کنیم.

سحر قریشی ذاتا بازیگر است، اما متاسفانه نتوانسته است از این استعداد ذاتی خود به درستی استفاده کند. زمانی که سحر قریشی را برای بازی در این فیلم انتخاب کردیم با فرهاد اصلانی بحث های زیادی داشتیم چرا که اصلانی این بازیگر را مناسب این نقش نمی دانست. در نهایت سحر قریشی و هنگامه حمیدزاده با هم تمرین هایی را انجام دادند که در نهایت فرهاد اصلانی گفت قریشی برای نقش «نگین» مناسب است.

*شخصیت نگین در فیلم تکه کلام هایی دارد و آنقدر آن را تکرار می کند که مخاطب را اذیت می کند، آیا نیازی به چنین تکرارهایی در فیلم بود؟

-تکرارهایی که شما می گویید، خاص چنین شخصیتی است. چنین کاراکترهایی با این نوع از سابقه اجتماعی، در دیالوگ های روزانه خود کلمات خاصی را به همین اندازه تکرار می کنند و حتی نوع بیان کلمات چنین شخصیتی به همین شکل است. این افراد تکه کلام هایی دارند که ممکن است در طول روز ۲هزار بار آن را بیان کنند، مانند اینکه اگر یک معتاد را در قهوه خانه ببینید، ممکن است چندین بار از تکه کلام «چاکرتم» استفاده کند. این ها اصطلاحاتی است که افرادی که چندان نرمال نیستند از آن به مراتب استفاده می کنند. شخصیت «نگین» با بازی سحر قریشی نیز در این فیلم شخصیت نرمالی نیست و باید برای آن تکه کلام در نظر گرفته می شد.

 

*در این فیلم از دو بازیگری استفاده شده است که هر کدام تنها ۱یا ۲سکانس بازی کرده اند. یکی از آنها یعنی میلاد کی مرام بازیگر نقش اول در فیلم قبلی شما یعنی «مستانه» بود.

-میلاد کی مرام و شقایق فراهانی هر دو نسبت به من لطف داشتند تا در این فیلم آن هم بسیار کوتاه بازی کنند، اما نقش هر دوی این افراد در فیلم از اهمیت بسیاری برخوردار است. به عنوان مثال میلاد کی مرام هرچند در نقشی بسیار کوتاه بازی کرده است، اما شک ندارم که اگر فرد دیگری این نقش را بازی می کرد نمی توانست چنین اثرگذاری را به همراه داشته باشد. شقایق فراهانی نیز در این فیلم بسیار درخشان، حسی و واقعی بازی کرده است. این را باید بگویم که بعد از دیدن فیلم از انتخاب این دو بازیگر بسیار راضی بودم چرا که دو بازیگری این دو نقش مهم را بازی کرده اند که به خوبی از سینما و بازیگری سررشته دارند.

*در این فیلم نیز برای ساخت موسیقی با آریا عظیمی نژاد همکاری کرده اید. موسیقی فیلم بر چه اساسی ساخته شده است؟

-من و آریا عظیمی نژاد در فیلم های مختلفی با هم همکاری داشته ایم، این آهنگساز به خوبی با سلیقه موسیقایی من در سینما آشنایی دارد و می داند که برای فیلم هایم چه نوع موسیقی می خواهم، موسیقی که برای این اثر سینمایی ساخته شده است، خوشبختانه مانند دیگر کارهای این هنرمند بسیار خوب است. این موسیقی هم ملودی و هم هیجان دارد و خوشحالم که این موسیقی مانند دیگر کارهای این هنرمند یک اثر خوب و مناسب برای این فیلم شده است.

 

خدا بیامرزد ایرج قادری را یکبار در جلسه پرسش و پاسخی صادقانه به حضار گفت نمی دانم چرا در هر ژانری فیلم ی سازم به آن فیلملمفارسی می گویند. اکشن می سازم می گویند فیلمفارسی، ملودرام می سازم می گویند فیلمفارسی  ... فیلمهای خوش ساختم را هم فیلمفارسی می گویند ...

در پس این صحبت صادقانه از او نکته مغفول مانده وجود داشت اینکه فیلمفارسی ربط به ژانر یا حتی خوش ساخت بد ساختی فیلمها ندارد. فیلمفارسی متضمن نوع نگاه سازنده به ساحت سینماست. بنابراین وقتی واقیت های به ظاهر اجتماعی را هم به این ساحت وارد می کند حاصل چیزی جز فیلمفارسی نیست. حتی اگر خوش ساخت هم باشد.

آثار حسین فرحبخش  یادآور آن قسم از فیلمهای نسبتا خوش ساخت قادری در دوران بعد از دریافت مجوز فیلمسازی او در میانه دهه هفتاد است. فیلمفارسی های خوش ساخت روز. ایرادی هم ندارد سینمای ایران مجموعه متنوعی است که به فیلمفارسی هم نیاز دارد.

 

 

بی تردید آبنبات چوبی را می توان یکی از کثیف ترین آثار این دوره از جشنواره قلمداد نمود؛ اثری کاملاً فمینیسیتی که به موضوع خیانت درون خانوادگی داماد محجوب خانواده اشاره دارد؛ دامادی به نام فرهاد که مدیریت سیستم کشور را در صنعت ماشین به عنوان سیستم اصلی بر عهده داشته و نمودی از عام جریان حاکمیتی محسوب می شود؛ دامادی مؤدب همراه با زنی بیمار که مریم نام دارد؛ دامادی موجه که پس از فرار خواهر زن جوان خود مارال از خانه، همراه و تکیه گاهی برای مرتضی، پسر غیرتی خانواده بوده و در تمامی امور مورد مشورت واقع و حتی از سرهنگ های اخوان خود برای یافتن او یاری می گیرد.

   

آبنبات چوبی داستان زندگی دختری به نام مارال است که می خواهد با دوست پسر خود به خارج از کشور فرار کند. خانواده او بسیار سنتی هستند و مارال که دنباله روی سبک زندگی جدید است با آنها اختلافات شدیدی دارد. رفتارهای سخت گیرانه و نگاه غیرتی برادر وی این اختلافات و گسستگی ها در خانواده را تشدید کرده است. مارال به همین دلیل به یکی از دوستان ولنگار و خیابانی خود پناه برده و بعد از فرار از خانه وقت خود را پارتی های شبانه و مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی می گذراند؛ در نهایت این فرهاد شوهر خواهر مارال است که با داشتن ظاهری موجه و مذهبی با او رابطه داشته و به دلیل تهدیدهای مارال او را به قتل می رساند.

ریتم آبنبات چوبی به واقع نمونه ای بارز از سینمای سرگرمی (Entertainment) است که در دو ثلث ابتدایی به شدت بر مؤلفه غیرت مرد ایرانی تاخته و با مذمت این خصیصه و ادغام آن با عصبیت، سعی در باورپذیری خانمان سوز بودن غیرت در جامعه ایران دارد؛ اما اثر به یکباره در بخش پایانی خود تغییر مسیر می دهد و با تعریف فرهاد به عنوان همان شخصیت مخفی و مرموز زندگی مارال، به بارداری او اشاره و سپس در کمال بی رحمی به ترسیم کشته شدن وی توسط فرهاد و خوراک سگ قرار گرفتن جنازه مارال در قاب تصویر می پردازد که البته در نهایت به افشاگری دوست فراری او و واکنش خانواده و نهایتاً قتل فرهاد توسط مرتضی می انجامد.

 

 

یک سر و گردن بالاتر از «مستانه»

 

«آبنبات چوبی» قصه خوبی دارد و در صورتی که در انتخاب بازیگران ، نحوه پرداخت قصه و دیالوگ ها دقت بیشتری می شد می توانست فیلم خوبی باشد.

مارال قصد دارد با دوست جنس مخالفش به خارج از کشور برود. خانواده مارال تفکری سنتی دارند و مارال نمی تواند با آنها آنطور که باید و شاید ارتباط برقرار کند. مارال برادر جوانی دارد که خشن و عصبی است و امکان گفت و گو با آن هم نیست.

به این ترتیب او تصمیم می گیرد یا به نوعی مجبور می شود با افرادی خارج از خانواده معاشرت کند و زندگیش دچار چالش هایی شود.

این یک خلاصه سه خطی از«آبنبات چوبی» جدیدترین ساخته محمدحسین فرحبخش است. فیلمی که سوژه اش یکی از مسائل روز است که باید برای جلوگیری از زیادتر شدنش به شکل درست به آن پرداخته شود.

اینکه فرحبخش تصمیم گرفته شبیه کارهای قبلی خود به بیان مسائل اجتماعی بپردازد اتفاق خوبی است، اما در «آبنبات چوبی» نوعی آشفتگی وجود دارد. شاید از همان ابتدا عوامل سازنده تصمیم داشته اند با قرار دادن گره های مختلف در داستان به بخش معماگونه فیلم رنگ بیشتری بدهند و مخاطب را در صحنه هایی غافلگیر کنند اما به علت عمیق نبودن اتفاقات این گره ها آنطور که باید و شاید جذاب و تاثیر گذار نبوده است.

برخی از صحنه ها، دیالوگ ها و حرکات دوربین در این فیلم ما را به سینمای سال های خیلی دور می برد. شخصیت های موجود در فیلم و تیپ های خلق شده هم گواه این مسئله است. شاید همین مسئله فیلم فارسی گونه بودن«آبنبات چوبی» سبب شده است این فیلم آنطور که پیش بینی می شده ، موفق نباشد.

در فیلم سینمایی«آبنبات چوبی» شخصیت ها تعریف درستی ندارند و به یکباره تغییر موضع می دهند و همین مسئله سبب می شود مخاطب نتواند با آنها ارتباط درستی برقرار کند.

فیلم سینمایی«آبنبات چوبی» به سینمای بدنه تعلق دارد؛ سینمایی که مهمترین هدفش جذب مخاطب است و افزون بر قصه و ساختار فیلم، بازیگران حاضر در یک اثر نقش موثری در تحقق این امر دارند. سحر قریشی، رضا عطاران ، میلاد کی مرام و شقایق فراهانی از بازیگران شاخص این کار هستند.

به جز رضا عطاران که یکی از نقاط قوت «آبنبات چوبی» به حساب می آید و میلاد کی مرام که شبیه کار های قبلی اش ظاهر شده ؛ بقیه بازیگران عملکرد ضعیفی از خود ارائه داده اند. قریشی به هیچ وجه نتوانسته است بدرستی در نقشش ظاهر شود و نحوه بیان دیالوگ ها و بازی او بعضاً دل مخاطب را می زند.

با این حال«آبنبات چوبی» از نظر محتوا و ریتم یک سر و گردن بالا تر از «مستانه» اثر قبلی فرحبخش است و این کارگردان سعی کرده در این اثر به شکل امروزی تر به مسائل نگاه کند و پلی بین مدرنیته و سنت برقرار سازد.

قصه «آبنبات چوبی» ظرفیت یک فیلم خیلی خوب شدن را داشت اگر چند نکته در آن جریان پیدا می کرد. وجود ریتم تندتر، حذف یکسری از گره های بی جهت و زائد، دقت بیشتر روی دیالوگ های بازیگران به خصوص دیالوگ های دختر خیابانی قصه، مانور بیشتر روی شخصیت های داستان و تعریف بهتر آنها برای مخاطب و وجود یک پایان بندی مقبول و شسته رفته می توانست جدیدترین اثر فرحبخش و علیخانی را به یک اثر پر مخاطب و تاثیرگذار تبدیل کند.

از این نکته غافل نشویم که انتخاب نام«آبنبات چوبی» در این فیلم نام هوشمندانه ای بوده است، زیرا این فیلم تصمیم داشته قصه افرادی را به تصویر بکشد که رفته رفته بر اثر اشتباهات خود و دیگران، آب یا شکسته می شوند.

 

سوده موحدی

"آب‌نبات چوبی" (با نام قبلی "تهران من") جدیدترین فیلم تهیه کننده با سابقه سینمای ایران در مقام کارگردان پس از فیلم هایی چون "عطش"، "خصوصی"و "مستانه"است که علیرغم محتوایش، در بخش سودای سیمرغ سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر پذیرفته شده است.

«محمدحسین فرح بخش» در جایگاه کارگردان فیلم سینمایی "آب‌نبات چوبی"داستان دو خانواده را با اضافه کردن قصه های فرعی، دستمایه قصه خود کرده است و سعی می کند یک زندگی رئال تلخ را برای مخاطب به تصویر بکشد. فیلم از محیط امن خانواده نسبت به اجتماع بیرون، می خواهد از بایستگی حل تمام مشکلات در خانه و خانواده، از بی صبری جوانان در مواجه با مشکلات، از فرق غیرت و بددلی و ... و عاقبت بی سرانجام آن ها می گوید؛ اما در این کار موفق نیست و در نهایت، قصه ای مناسب کانون خانواده ارائه نمی دهد.

این حقیقتی انکار ناپذیر است که ساخت یک فیلم اجتماعی ــ آن هم با معضل جوانان ــ یکی از بهترین گزینه ها برای هر کارگردان و تهیه کننده است؛ اما مگر نه اینکه یک فیلمساز باید نیاز جامعه امروز را بشناسد و بر مبنای آن فیلم تولید کند؟ مگر نه اینکه بیش از 50 درصد جامعه و اغلب مخاطبان سینما را جوانان تشکیل می دهند؟ پس چرا قبل از تولید یک محصول فرهنگی، نیازسنجی درست و صحیحی از سوی فیلمساز صورت نمی گیرد تا تخریب اثرش بیش از اصلاح گری آن نباشد؟

 

متأسفانه کارگردان "آب‌نبات چوبی"با سوژه ای تکراری در کنار پردازش ضعیف و غیر خلاقانه فیلمنامه و شخصیت ها، تأثیرات سوء فیلم خود را بیش از موفقیت آن کرده است؛ چرا که "محمدحسین فرحبخشِ ورژن 1394"همانند بسیاری از هم قطارانش و در ادامه کارنامه پیشین خود، فیلمی "تلخ"را روی پرده برده است؛ درامی با چاشنی خیانت، رابطه جنسی، دوستی های پنهان، بی اعتمادی و سیاه نمایی که قتل بی رحمانه را نیز باید به تلخی های آن اضافه کرد. (اینجاست که باید پرسید «آقای محمد حیدری» دبیر جشنواره سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر که در نشست خبری سه‌شنبه 6 بهمن‌ 1394 گقت: "در جشنواره امسال، فیلمی که بتوان عنوان سیاه‌نمایی را بر آن نهاد نداریم"آیا این فیلم سیاه را ندیده است؟).

 

در سینمای ایران نهضتی به راه افتاده تا واکنشی باشد در برابر حوادث و اتفاقات ناگواری که به دلایل و بهانه های مختلف در سطح خیابان های شهر به شکل علنی و یا غیر علنی در حال رخ دادن است. این نهضت به خودی خود محترم و ارزشمند است؛ بلکه کمکی باشد برای آنان که در فکر حل چنین معضلاتی هستند و نسخه ای برای آنانکه دستخوش این وقایع قرار می گیرند؛ تا بفمند و بدانند که چگونه عکس العملی داشته باشند. اما نکته مهم اینجاست که آیا فیلمساز توانایی پرداخت خوب، بررسی بدون آسیب و نیز ارائه راه حل معضلات مطرح شده در داستان روایی فیلم را دارد؟ و یا صرف بیان معضل و گذر از خط قرمزها و تابوشکنی ها به بهانه آگاهی به مردم، تنها "گیشه ای پربار"را هدف قرار داده است؟

 

"آب‌نبات چوبی"با داشتن موضوعی حساس، در کل یک اثر معمولی و با پرداختی ضعیف است. کارگردان به روایت خیانتی می پردازد، که بی اعتمادی و سیاه نمایی مضاعفی را با خود به همراه دارد. «مارال» سرگردان و پشیمان از اشتباه، برای روبرو نشدن با خانواده اش، بهترین چاره را در ترک خانه می بیند. «مسعود» هم بهترین راه برای رهایی از مخمصه ای که در آن گرفتار است را قتل می بیند!

جدا از احترامی که باید برای سلایق گوناگون نویسندگان در نگارش فیلمنامه قائل شد؛ داستان "آب‌نبات چوبی"دچار نوعی سبک انگاری و سطحی نگری است که با پرداختن به موضوعاتی ملتهب در جامعه، همه چیز را سیاه می کند. در یک جمله باید گفت: یک آسیب اجتماعی که قرار بود در فیلم مورد نقد واقع شود با بی سلیقگی فیلمنامه نویس به اثری شعاری، بسیار متوسط و یا حتی ضعیف تبدیل شده است.

 

"آب‌نبات چوبی"از شخصیت پردازی خوبی هم برخوردار نیست. شخصیت «مهرداد» که در نگاه اول، انگشت اتهام به سمت او بود، پردازش بسیار ضعیفی دارد و بود و نبودش در داستان فرقی نمی کند. بازیگران هم با بازی متوسطی که ارائه داده اند نتوانسته اند سرپوشی بر پردازش ضعیف قصه بگذارند. مادر «مارال» هم که شخصیت مثبت و منطقی فیلم است و نگاه درست و پندهای فیلم در چند دیالوگ کوتاه، از زبان او شنیده می شود، در آخر با تسویه حساب شخصی به جای کمک گرفتن از قانون، بر ناهنجاری فیلم می افزاید.

قطعاً موضوع انتقام با سلاح سرد، بار رسانه ای مثبتی در اجتماع نخواهد داشت. درباره صحنه باز کردن در قفس سگ ها ــ که دلخراشترین و شاید مضحک ترین سکانس "آب‌نبات چوبی"است ــ نیز فقط می توان سکوت کرد.

از جمله نقاط مثبت فیلم، ریتم تند و موسیقی زیبای متن آن است که به همراه ساختاری پیچیده مخاطب را ملزم می کند برای پیدا کردن خط اصلی قصه، تا انتها داستان را دنبال کند. استفاده از حرکت ماشین ها در خیابان برای نشان دادن گذشته و حال نیز جزء زیبایی های "آبنبات چوبی"است که نمی توان آن را نادیده گرفت.

در پایان می توان گفت، فیلم سینمایی "آب‌نبات چوبی"با سناریویی ضعیف، شخصیت پردازی شکست خورده و بازی های متوسط، فیلمی بشدت بی رمق است. فیلمی که به لحاظ محتوایی نیز سبک و سطحی است و به غیر از چند دیالوگ، اصالتی در داستانش دیده نمی شود. از «علی اصغری» بازنویس "آب‌نبات چوبی"، که فیلمنامه خوبی همچون "دهلیز"را در کارنامه خود دارد، انتظار قصه ای بامحتوا و روان می رفت که متأسفانه حاصل نشد.

 

 

.

منابع

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%A8%E2%80%8C%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%AA_%DA%86%D9%88%D8%A8%DB%8C_(%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85_%DB%B1%DB%B3%DB%B9%DB%B4)

http://moviemag.ir/cinema/zoom/iran/14895-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A2%D8%A8%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%DA%86%D9%88%D8%A8%DB%8C

 

https://social.salamcinama.ir/post/cm9989ry3voa1k0/نقد-فیلم-آب-نبات-چوبی-کمی-تعلیق-لطفا-

http://www.madomeh.com/site/news/news/5167.htm

http://www.efafinstitute.ir/fa/News/item/3229/%D9%86%D9%82%D8%AF%20%D9%88%20%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C%20%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%20%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C%20%D8%A2%D8%A8%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%AA%20%DA%86%D9%88%D8%A8%DB%8C

 

http://banifilm.ir/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A2%D8%A8%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%DA%86%D9%88%D8%A8%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%B3%D8%B1-%D9%88-%DA%AF/

http://fa.abna24.com/service/art/archive/2016/02/07/698591/story.html


مقايسه دعواي تصرف عدواني مدني و تصرف عدواني کيفري

$
0
0

مقايسه دعواي تصرف عدواني مدني و تصرف عدواني کيفري 

.

http://www.vakylamol.blogfa.com/post-5.aspx

.

 

امروزه در کشورهايي مانند ايران ، فرانسه و ايتاليا که کليه املاک به ثبت نرسيده و سند به نام مالک صادر نشده ، وضع ثبتي و قطعي بسياري املاک هنوز روشن نيست وهمين علت باعث اختلافات متعدد و بروز مشکلاتي براي مردم گرديده که براي حل آن مجبور به مراجعه به مراجع قضايي شده و اولين پرسش آنان از خود اين است که براي رسيدن سريع تر به حق و خواسته دعواي خود را تحت چه عنوان حقوقي مطرح نمايند ، آيا بهتر است که دادخواست حقوقي رفع تصرف را به دادگاه تقديم نمايند؟ يا با طرح شکايت تحت عنوان تصرف عدواني کيفري ، احقاق حق نمايند؟ قبل از پاسخ به اين سوالات ويژگي هر يک از دعاوي تصرف عدواني مدني و تصرف عدواني کيفري را بيان مينماييم:

 

از ديدگاه تحليلي ، دعواي تصرف عدواني مدني آن گونه که در مواد 158 تا 177 قانون آئين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب در امور مدني مصوب 1379 و قانون جلو گيري از تصرف عدواني مصوب 1352 مطرح است با دعواي تصرف عدواني کيفري موضوع ماده 690 قانون مجازات اسلامي تفاوت هايي دارد که به آن ها اشاره ميشود:

1. دعواي تصرف عدواني مدني از ناحيه متصرف اعم از مالک يا اشخاص ديگرمذکور در ماده 170 قانون آئين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب در امور مدني قابل طرح است و خواهان صرفاُ بايد سبق تصرف خود و لحوق تصرف خوانده را ثابت نمايد و نيازي به اثبات مالکيت خود ندارد در حالي که در دعواي تصرف عدواني کيفري ملک مورد تعرض به تعبير ماده 690 قانون مجازات اسلامي بايد متعلق به شاکي باشد لذا شاکي بايد علاوه بر ارائه دلائلي که بيانگر آن است که مشتکي عنه با اقدامات غير قانوني به ملک وي تجاوز نموده و آن را عدواناُ تصرف نموده است، بايد دليل مالکيت خود را ارائه نمايد البته اين به معني ورود دادگاه کيفري به رسيدگي ماهوي و تصميم گيري در باره مالکيت شاکي بر ملک متنازع فيه نيست.

2. دعواي تصرف عدواني مدني با رعايت تشريفات مقرر در ماده ي 171قانون آئين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب در امور مدني قابل طرح عليه امين نيز هست اما با توجه به مفاد ماده 690 قانون مجازات اسلامي و اصل قانوني بودن جرم و مجازات دعواي تصرف عدواني کيفري عليه امين قابل طرح نيست مگر در موارد استثنايي به نحوي که مشمول ماده 691 قانون مجازات اسلامي باشد.

3. اگر چه در مقررات جديد دعواي تصرف عدواني مدني در فصل هشتم قانون آئين دادرسي در امور مدني شرط حد اقل مدت تصرف خواهان ذکر نشده است وقانون گذار به طور عمدي شرط مدت مزبور را در قانون جديد حذف کرده است اما به نظر مي رسد که خواهان بايد آن مقدار سابقه ي تصرف در ملک مورد نزاع را داشته باشد که سبق تصرف عرفاُ بر آن صدق نمايد ليکن در تصرف عدواني کيفري صرف تعلق ملک به شاکي و مالکيت وي کافي است تا بتوان طرح دعواي کيفري نمايد.

4. در دعواي تصرف عدواني مدني موضوع رسيدگي آن است که ملک متصرفي خواهان بدون رضايت او و به غير وسيله ي قانوني تصرف شده باشد و نيازي به اثبات سوء نيت خوانده نيست اما در دعواي تصرف عدواني کيفري اثبات عنصر معنوي جرم و سوء نيت متهم براي صدور حکم برمجازات وي لازم است .

5. در دعواي تصرف عدواني مدني در صورت اثبات ادعاي خواهان دادگاه علاوه بر حکم به رفع تصرف عدواني در صورتي که متصرف در ملک مورد تصرف عدواني غرس اشجار يا احداث بنا يا زراعت کرده باشد مطابق ماده 164 و165 قانون آئين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب در امور مدني حکم خواهد کرد و همچنين مطابق تبصره ي ماده ي 165 در صورت تقاضاي محکوم له دادگاه متصرف عدواني را به پرداخت اجرت المثل زمان تصرف نيز محکوم مينمايد (که البته به نظر مي رسد اين امردر مواردي است که خواهان مالک يا دارنده عين يا منافع يا منفعت ملک باشد ) اما در تصرف عدواني کيفري در صورت اثبات موضوع ، دادگاه علاوه بر صدور حکم مجازات متصرف عدواني به رفع تصرف و اعاده وضع به حالت سابق و قلع قمع بنا و اشجار و رفع آثار تجاوز حکم مينمايد اما حکم به پرداخت اجرت المثل مستلزم تقديم دادخواست ضرر و زيان و مطالبه ي آن از ناحيه شاکي(مدعي خصوصي)است. .

6. حکم رفع تصرف عدواني در دعواي مدني به تجويز ماده ي 175 قانون آئين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب در امور مدني بلافاصله به دستور مرجع صادر کننده توسط اجراي دادگاه يا ضابطين دادگستري اجرا خواهد شد و درخواست تجديد نظر مانع اجرا نمي شود اما براي اجراي حکم دادگاه عمومي کيفري در دعواي تصرف عدواني کيفري لازم است مهلت اعتراض آن سپري شده و در صورت اعتراض در مرجع تجديد نظر تاييد و قطعي شده باشد .

7. در دعواي تصرف عدواني مدني ادعاي مالکيت از طرف خوانده موثردر دعوا نيست و صرف اثبات سبق تصرف خواهان و لحوق تصرف خوانده موجب صدور حکم مبني بر رفع تصرف واعاده ي وضع يد سابق است. با اين توضيح که فلسفه دعواي تصرف عدواني مدني اعاده نظم سابق و جلوگيري از اقدامات خودسرانه ي افراداست ، به تعبير ديگه منع احقاق حق شخصي است و لذا متصرف سابق ادعاي تصرف خود را نسبت به آن مال درخواست مي کند و اگر کسي ادعاي مالکيت بر ملکي را دارد بايد عليه متصرف طرح دعواي مالکيت ويا در صورت داشتن سند رسمي مالکيت ، طرح دعواي خلع يد نمايد اما در دعواي تصرف عدواني کيفري ادعاي مالکيت از ناحيه مشتکي عنه (متهم) يک دفاع محسوب مي شود و دادگاه مي تواند به دلائل وي رسيدگي نمايد تا معلوم شود نامبرده ملک خود را تصرف نموده يا ملک متعلق به ديگري (شاکي) را تصرف کرده است زيرا تنها در صورت اخير است که متهم مستحق مجازات مقرر در ماده 690 قانون مجازات اسلامي است.

توضيح: با اين همه قانونگذار در مقررات جديد در باره ي ضرورت يا عدم ضرورت رسيدگي دادگاه به ادعاي مالکيت متصرف لاحق يا ادعاي وي مبني بر غاصبانه بودن يد متصرف قبلي ساکت است و سياق عبارات قانونگذار در مواد 158تا 177قانون آئين دادرسي مدني جديد و ظاهر ماده 174 اين قانون حاکي است که دادگاه فقط به موضوع تصرف رسيدگي خواهد کرد .

فقهاي شوراي نگهبان در نظريه مورخ 9/3/1363خود نظر خود را در مورد ماده ي 330قانون آئين دادرسي سابق اين گونه اعلام داشته اند : درمورد تصرف عدواني مذکور در ماده ي 330 قانون آئين دادرسي مدني (سابق) چنانچه متصرف ادعاي مالکيت نمايد و مدعي باشد که يد سابق غاصبانه بوده است انتزاع مال مورد دعوا از يد متصرف بدون رسيدگي ماهوي دليل شرعي ندارد. دراين جا بايد تفصيل قائل شد بين موردي که خوانده ي دعوا دليل قاطع همانند سند رسمي بر مالکيت خود ارائه نمايد و مواردي که خوانده صرفا ادعاي مالکيت دارد و احراز مالکيت وي نيازمند به رسيدگي قضايي است در صورت اول مطابق ماده ي 162 قانون آئين دادرسي مدني جديد مصوب 1379 وجود سند رسمي مالکيت در دست خوانده دليل بر سبق تصرف اوست و دادگاه حکم به رفع تصرف و انتزاع يد او نخواهد داد اما در صورت دوم دادگاه با احراز سبق تصرف خواهان و لحوق تصرف خوانده حکم به رفع تصرف خوانده خواهد داد و خوانده بايد براي اثبات مالکيت خود به طور جداگانه اقامه دعوا نمايد .

 

موسیقی و مغز

$
0
0

موسیقی و مغز

الیور ساکس Oliver Sacks

ترجمه گارگین فهتائی

.

الیور ساکس ، عصب شناس معروف جهانی و استاد عصب شناسی و روان پزشکی دانشگاه کلمبیاست . کارهای او در فیلم  "هشیاریها Awakenings"نشان  داده شد . او تعدادی از پر فروش ترین  کتابها را نوشته است از قبیل "مردی که به خاطر یک کلاه همسرش را اشتباه گرفت  The Man Who Mistook His Wife for a Hat"، "یک انسان شناس بر روی مریخ An Anthropologist on Mars"، موزیکو فیلیا یا عشق موسیقی musicophilia   "، "مطالعه زندگینامه  عمو تانگستون autobiographical study Uncle Tungston." .

 

الیور ساکس Oliver Sacks

 

در متن بعدی از کتاب موزیکوفوبیا ، الیور ساکس آنچه را که برای "کلیو ویرینگ Clive Wearing"آهنگساز وموسیقی شناس نامدار انگلیسی رخ داد توصیف می کند .

 

عشق موسیقی musicophilia   

الیور ساکس Oliver Sacks

 

 

کلیو ویرینگ از  یک بیماری عفونی به نام "herpes encephalitis)"رنج می برد و این بیماری در 1985  بر بخشی از مغزش که با حافظه در ارتباط بود اثر گذاشت  او تنها با حافظه ای در محدوده ثانیه جاگذاشته میشد  که الیور ساکس آن را "مخرب ترین مورد فراموشی که تا کنون ثبت شده the most devastating case of amnesia ever recorded.""نامید . در اینجا ساکس بررسی می کند که چگونه کلیو و همسرش  تلاش می کنند تا از پس شرایط برآیند .

 

کلیو ویرینگ

Clive Wearing

 

 

زندگی کلیو ویرینگ به عنوان یک آهنگساز و موسیقی دان برجسته تمام شده بود . تصور آینده از به خاطر آوردن گذشته ممکن تر نبود هر دوی آنها گرفتار در فراموشی بودند . با این وجود وی دبورا را هر زمانی که می دید و هر طوری که میشد به عنوان همسر خود می شنناخت این چگونه بود که وقتی که او هیچ کس را با هیچ نوع رابطه ای نمی شناخت دبورا را می توانست بشناسد؟

به طور واضح  انواع زیادی از حافظه وجود دارد و حافظهء عاطفی emotional memoryیکی از عمیق ترین و کم شناخت ترین آنهاست . ارتباط احساسی با دبورا ارتباطی است که قبل از بیماری "آماس مغز یا مغز افروختگی encephalitis"شروع شده بود و یکی از مراکز آن تا حدی در عشق مشترکشان  برای موسیقی  بود که خود در او در بخش بسیار عمیق ذراز  ناحیه  مغزش نقش بسته بود که از طریق بیماری مخرب ترین فراموشی ثبت شده تاکنون که نمی توان آن را ریشه کن کرد تحت تاثیر  قرار نگرفت .

 

موسیقی و مغز انسان

 

معجزه دیگر کشف این مورد  از سوی دبورا بود که قدرت های موسیقایی شوهرش  عمدتاً دست نخورده باقی مانده بودند . کلیو می توانست پشت ارگ نشسته و با دستهایش کیبورد را بنوازد طوری که این امر برای او آسانتر از سوار شدن بر دوچرخه بود . او اطلاعات برجسته موسیقی ،توانایی دیدن و   sight-read;، نواختن پیانو و ارگ ، آواز خواندن ، و رهبری کر را به مهارتی  که قبل از بیمار شدن انجام می داد   حفظ کرده بود .

این بسیار واضح است که دو  نوع بسیار متفاوت از حافظه می تواند وجود داشته باشد یکی حافظه آگاهانه از حوادث episodic memoryو دیگری حافظه ناآگاهانه برای عملکرد ها و اینکه این حافظه عمل گرا procedural memoryبا فراموشی جفت نمی شود .

برای کلیو نیز بسیار واضح است که بتواند صورتش را اصلاح کرده  دوش گرفته ، به دستشویی رفته و با ظرافت طبع و ذوق و سلیقه لباس بپوشد . او با خاطر جمعی حرکت کرده و شیفته رقصیدن است    او زیاد و بافصاحت با به کار گیری  ذخیره واژگانی گسترده سخن می گوید . او می تواند با چند زبان بخواند و بنویسد و در حساب کردن نیز خوب است . اگر از او سوال شود که چگونه این چیزها را انجام می دهد او نمی تواند پاسخ دهد اما آنها را انجام می دهد . هر آنچه که یک سلسله یا الگویی از اعمال را در بر گیرد او با طرزی روان  و بلادرنگ انجام می دهد .

آیا کلیو می تواند زیبا بنوازد و بخواند و ایا  رهبری ماهرانه  او و قدرت بداهه نوازیش  به اندازه کافی به عنوان یک مهارت یا عمل ساده مشخص می شود؟ نوازندگی او سرشار از هوش و احساس است و آیا هر نوع اجرای خلاق و هنری از این مهارت می تواند بوسیله حافظهء عملی تعریف شود؟

هر زمانی که کلیو آواز می خواند یا پیانو می نوازد و یا ارکستری را رهبری می کند  این عادتهای غیر ارادی به کمکش می آیند  اما آنچه در یک اجرای خلاق یا هنری پدیدار می شود گر چه به این عادتهای غیر ارادی متکی است اما هر چیزی هست به جز غیر ارادی . اجراهای عملی دو باره به اوبه عنوان یک شخص خلاق  جان می بخشند و آن اجرا یک اجحای تازه و زنده می شود که شاید بداهه نوازیها و ابداعات جدید را در بر می گیرد  . اجرای کلیو برای آنهائی که او را می شناسند  خود کاملاً به همان کمال و سرزندگی که قبل از بیماریش  بودند به نظر می رسند .

 ریسمانی  که از بهشت  برای او پائین انداخته می شود بابه خاطر آوردن  گذشته سراغ کلیو نمی آید  بلکه با اجرا و آن هم به مدتی که این اجرا برگزار می شود دوام می یابد بدون  اجرا این  ریسمان پاره شده و او باز به ورطه جهنم انداخته می شود . 

یاد آوری چیزهائی که در گذشته در طی سالها  اتفاق افتاده صورت نمی گیرد و  می تواند هرگز به دست نیاید تما مغز او پر از زمان حال است  زمان حال و این تنها وقتی ممکن است که کاملاً غرق در لحظات موفقیت آمیز یک عمل باشد .  این زمان حال است که برای او پلی از قعر جهنم است .

 

 

 

 

اطلاعیه

$
0
0

اطلاعیه 

.

http://178.63.82.85/fa/fa/news/social/item/2278-اطلاعیه

.

 

در سایت یک رسانه خبری مسیحی خارجی با شگفتی به اخباری مطلقا مغایر با واقعیت برخورد کردیم.

بدین وسیله اعلام می کنیم که جناب اسقف سیبوه سرکیسیان خلیفه دینی ارامنه تهران و شمال بیش از 27 سال است که با حضرت آیت الله تسخیری که شخصیتی بسیار احترام برانگیز و محبوب اند ارتباط مودت آمیزی دارند و در فرصت های گوناگون با ایشان ملاقات می کنند، مخصوصا زمانی که عالیجناب آرام اول جاثلیق اعظم دینی حوزه سیلیسی ارامنه به تهران تشریف می آورند،‌ زیرا حضرت آیت الله تسخیری نیز به نوبه خود احترام و محبت ویژه ای نسبت به آن عالیجناب مبذول می دارند.

آخرین ملاقات اسقف سرکیسیان با حضرت آیت الله تسخیری در ایام سفر اخیر حضرت جاثلیق به جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت و مطلقا هیچ گونه ارتباطی با انتخابات شانزدهمین دوره شورای خیلفه گری ارامنه تهران نداشت.

در مورد انتخابات مذکور باید اعلام کنیم که این انتخابات بر اساس آیین نامه خلیفه گری ارامنه، توسط هیئت مرکزی برگزاری انتخابات و هیئت های تابعه محلی حوزه های انتخابیه که بوسیله هیئت مرکزی تشکیل شده بودند و همچنین با همکاری مسئولین نهادهای دولتی ذی ربط برگزار شد.

جناب اسقف سرکیسیان بدوا به هیئت مرکزی انتخابات ابلاغ نمود که انتخابات را آزادانه، با سعه صدر و حفظ روحیه ای در خور برگزار کنند. لذا با رضایت خاطر تام اعلام می کنیم که انتخابات مذکور بدون هیچ گونه مانع و معضل جدی برگزار شد و هیئت مرکزی انتخابات نیز گزارش شفاهی و کتبی رسمی درباره چگونگی انجام این امر ارائه داد. در ضمن تایید می کنیم که فقط یک مورد شکایت از سوی گروه کاندیداهای مستقل حوزه مجیدیه تهران واصل گردید که دریافت آن پس از اتمام موعد مقرر برای رسیدگی به شکایات صورت گرفت و طبق مقررات ترتیب اثر دادن به آن مقدور نبود.

در این ایام فرخنده سال نو میلادی دست به دعا بر می داریم تا به یمن برکات و مواهب خداوند شفافیت بیشتری ارزانی زندگی اجتماعی همگان گردد و صلح بر تمام جهانیان، به ویژه برکشورهای عراق، سوریه، یمن و کلیه کشورهایی که صلح و محبت در آن ها غایب است حکم فرما گردد.

 

دبیرخانه شورای خیلفه گری ارامنه تهران

29 دسامبر 2016 – تهران

 

 

 

 

نقد فیلم من

$
0
0

نقد فیلم من

جمع آوری از گارگین فتائی

.

 

 

 

 

 

کارگردان

سهیل بیرقی

تهیه‌کننده

سعید سعدی

 سعید خانی

نویسنده

سهیل بیرقی

بازیگران

لیلا حاتمی

امیر جدیدی

بهنوش بختیاری

علیرضا استادی

 علی منصور

 سعید عطائیان

مانی حقیقی

فیلم‌برداری

معین‌رضا مطلبی

تدوین

شیما منفرد

توزیع‌کننده

نسیم صبا

تاریخ‌های انتشار

 ۲۷مرداد ۱۳۹۵

مدت زمان

 ۹۰دقیقه

 

کشور

ایران

زبان

فارسی

فروش گیشه

۲٬۲۸۱٬۱۵۸٬۰۰۰تومان

 

من فیلمی به کارگردانی و نویسندگی سهیل بیرقی و تهیه‌کننده سعید سعدی و سعید خانی محصول سال ۱۳۹۴است.

این فیلم برای حضور در بخش سودای سیمرغ و همچنین نگاه نو سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر انتخاب شده است. این فیلم در تاریخ ۲۷مرداد ۱۳۹۵در سینماهای ایران اکران شده است.

 

 

 

خلاصه فیلم

این فیلم داستان زنی به نام آذر است که اقدام به کارهای غیرقانونی و خلاف برای دیگران و کسب درآمد از این راه می‌کند. کارگردان آن گفته که «نمی‌خواستم این زن، زن معمولی باشد. اولین هدف من ارائه تصویری از زنی غیرمعمولی بود و قرار شد انقلاب تک‌نفره از سوی او علیه قانون، آدم‌ها و ضوابط جامعه پیرامونش را به تصویر بکشم و به این صورت، فیلم‌نامه سمت‌وسو گرفت

 

کارگردان

سهیل بیرقی : متولد سال 1362 در شهررضا و فارغ التحصیل رشته مهندسی صنایع تولید صنعتی می باشد. بیرقی فعالیت خود را به عنوان دستیار کارگردان آثاری نظیر « یک خانواده محترم » و « تراژدی » تجربه کرد و حالا اولین ساخته بلند سینمایی اش به نام « من » را خودش نوشته و کارگردانی کرده است.

 

 

 

جوایز

سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر[ویرایش]

بهترین بازیگر نقش مکمل مرد امیر جدیدی نامزدشده 

بهترین بازیگر نقش مکمل زن بهنوش بختیاری نامزدشده 

 

 

 

نقد ها

 

مسعود فراستی

 «من» فیلم خیلی بدی است. اول آن که کاراکتر اصلی معلوم نیست چیست؟ پر است از موضوعات مختلف که معلوم نیست به دنبال چیست؟ این ویژگی ها اصلا با او جمع نمی شود. طرفداری او از زن چقدر ضدمرد و ذلیلانه است. تفکری به شدت عقب افتاده است. این چه جامعه مفروضی است که کارگردان خلق کرده ؟

مشکل اصلی در فکر فیلمساز است و سینمایی که نمی تواند خلق کند. فیلم در مجموع گیج گیج است و در آخر نمی فهمیم چه کسی برنده می شود. فیلمساز هر چه نابلد است در فیلم ریخته است. هر چه موضوع و ایده است ، کشته است. فیلمی که نه برای سینماست و نه تلویزیون.

 

منتقد : میثم کریمی          

زمانی که « من » آغاز می شود نام عبدالرضا کاهانی را به عنوان مشاور مطرح می شود که نقش چشمگیری در ساخت این فیلم داشته است و احتمالا نام فیلم نیز پیشنهادی است از سوی کاهانی برای سازندگان. به نظر می رسد که مشاوره های کاهانی برای کارگردان جوان این فیلم بسیار حائز اهمیت بوده چراکه رویه کلی داستان شباهت های قابل توجهی به درون مایه های آثار کاهانی پیدا کرده اما در عین حال نسخه ای به مراتب ضعیف تر می باشد.

شخصیت اصلی فیلم زنی است به نام آذر که قرار هست شخصیتش در طول داستان گسترش پیدا کند و تماشاگر به شناخت کلی درباره او و دنیایش دست پیدا کند. اما مشکل اینجاست که فیلمنامه برای شروع کار، آذر را خلافکار معرفی می کند که هر لحظه در دل جامعه است و نزد انواع و اقسام خلاف ها می رود بی آنکه بدانیم وی اصلاً چه دلیلی برای ارتکاب این حجم از جرایم دارد. آذر در مسیری که انتخاب کرده ثابت قدم است و حتی لحظه ای به هشدارهای اطرافیانش که او را از انجام برخی کارها بر حذر می دارند توجهی نمی کند. اما سازندگان هرگز مشخص نمی کنند که آذر چه دلیلی برای جسارت و تاکید بر انجام خلاف دارد. وی فستیوالی از تناقضات رفتاری اعم از آموزش موسیقی و مسائل مرتبط با مشروبات الکلی و.. می باشد که احتمالاً سازنده می خواسته تضاد درونی او با جامعه بی رحم اطرافش را عیان سازد که از او چنین فردی ساخته، اما ناتوانی در اجرا و رساندن این مفهوم به مخاطب تبدیل به ضعف شخصیت پردازی آذر شده است. مسلماً می شد با گریز زدن به گذشته آذر و تجربیاتی که او را در این مسیر سوق داده، به دستاورد بهتری برای درک دنیای آذر رسید.

« من » در ادامه داستان به دل شهر می زند و آدمهای مختلفی را مقابل راه آذر قرار می دهند که هرکدامشان قرار است نماینده ای از معضلات اجتماعی جامعه خویش باشند؛ مشکلاتی نظیر سربازی، خواننده زیرزمینی و غیره. اما عدم پرداخت و توجه به این شخصیت های فرعی باعث شده تا آنها بیشتر شبیه یک تیپ و یا یک "غر سینمایی "باشند. مشکلات اجتماعی در « من » به شکل صورت مسئله مطرح می شود اما عمق و مفهومی پیدا نمی کند تا دقایقی بعد، یک معضل اجتماعی جدید جایگزین آن شود و مورد قبلی به حال خود رها شود. این روند تا پایان داستان پابرجا می ماند.

به نظر می رسد سهیل بیرقی در اولین تجربه کارگردانی خود دوست داشته تا اثری تماماً انتقادی – اجتماعی را روانه سینما کند و به معضلات روز جامعه نیز بپردازد اما به مانند بسیاری از فیلمسازان اجتماعی، از این نکته غافل بوده که برای ساخت یک اثر اجتماعی نیاز به کسب اطلاعات فراوان از دنیای بزهکاران و پرداخت سینمایی آن در قالب یک قصه هست. بیرقی انبوهی از این مشکلات را مقابل دوربین آورده، دقایقی از فیلم را به بگو مگوهای آذر با این خلافکاران اختصاص داده و در نهایت نیز هیچ دستاوردی از مطرح کردن این موارد کسب نمی کند. فیلم که به پایان می رسد کمتر کسی می تواند لحظات تاثیرگذاری از داستان را در ذهن خود بسپارد چراکه سوژه ها بصورت خام روایت می شوند و به همان شکل هم به پایان می رسند.

اما در این میان مثبت ترین ویژگی فیلم تغییر رویه لیلا حاتمی پس از چندین سال در سینماست. حاتمی که در سالهای گذشته شکل و شمایل ثابتی از زنان آسیب دیده را با بازی های یکسان به تصویر کشیده بود، در « من » به جهت حضور در نقش یک خلافکار، بازی متفاوتی از خود به نمایش گذاشته است. حاتمی اگرچه تلاش زیادی کرده تا بتواند پرتره آذر را به صورت یک خلافکار بالفطره ترسیم کند، اما با اینحال به نظر می رسد که او هنوز هم نمی تواند انتخاب مناسبی برای بازی در نقش یک بزهکار باشد؛ او بصورت ذاتی آرام است و این حجم از خشونت رفتاری حداقل روی پرده سینما چندان جواب نداده است. بازیگران مکمل دیگر از جمله مانی حقیقی و امیر جدیدی بازیهای خوبی از خود به نمایش گذاشته اند اما به دلیل عدم پرداخت شخصیت شان، کاری از پیش نبرده اند. حضور آنها در فیلم تنها به طرح صورت مسئله منجر شده و خیلی به شخصیت نزدیک نمی شوند. با اینحال در میان بازیگران مکمل، بهنوش بختیاری توانسته از شکل و شمایل همیشگی اش دور شود و تماشاگر را مجاب نماید که او هم توان حضور در آثار جدی را دارد.

« من » اولین تجربه کارگردانی سهیل بیرقی می باشد. کارگردانی که عجولانه در اولین ساخته سینمایی اش قصد داشته به هر معضل اجتماعی که در ذهنش داشته بپردازد و همین موضوع باعث افت شدید فیلمنامه گردیده است. تیر خلاص « من » در پایان بندی آن رخ می دهد که به بدترین و خام ترین شکل ممکن انجام می پذیرد. پایان بندی که مانند فیلمنامه سهیل بیرقی، عجولانه است و باعث می شود تا « من » هرگز نتواند تبدیل به اثر اجتماعی ماندگاری در ذهن مخاطب نشود.

 

 

مهرزاد دانش

 شمایل متفاوت لیلا حاتمی در نقش زنی بزهکار و قانون‌گریز، قطعاً اولین نکته‌ای است که  در فیلم من به چشم می‌آید و بازی طبق معمول خوب حاتمی در ایفای چنین نقش دشواری، مخصوصاً با توجه به محدودیت‌های جاری در سینمای ایران، آن را از یک نکته‌ی قابل‌توجه به یک امتیاز بزرگ ارتقاء داده است، اما این همه‌ی امتیازهای فیلم نیست و باید حسن اصلی فیلم را در انسجامی جست‌وجو کرد که سهیل بیرقی بین اجزای مختلف فیلم برقرار ساخته است. من با این‌که داستان پرملاطی ندارد و متشکل از خرده‌روایت‌هایی است که آذر، زن بزهکار ماجرا، با آن‌ها مواجه می‌شود (مرد بساز بفروش، جوان خواننده، و زن زمین‌دار) و در هر یک مصداق‌های مختلفی مانند شرخری، توزیع قاچاقی نوشیدنی‌های الکلی، قاچاق انسان، تلکه کردن، دور زدن قانون و... .دیده می‌شود، ولی بین این نمودهای پراکنده، محوریت پررنگ آذر چنان خوب پرداخته شده که عملاً روند فراز و نشیب‌های شخصیتی این زن، به آن‌ها جهت و عمق می‌دهد.

فیلم بر خلاف نمونه‌های مشابه، نه به دنبال تبعیت از الگوهای اخلاقی کلیشه‌ای است که زن را در شمایلی منفی ترسیم کند و نه طبق ادابازی‌های متأخر، فضایی همدلانه و سمپاتیک را گرداگرد او پرورش می‌دهد. فیلم فقط موقعیت او را نمایش می‌دهد؛ با همه‌ی خونسردی‌های ظاهری و اضطراب‌های درونی‌اش؛ و همین ذهن‌های کلیشه‌زده را در درک متداول خوب یا بد بودن آدم‌های داستان یک فیلم سینمایی با تلنگر مواجه می‌کند. شخصیت آذر، به مثابه بزهکاری که گویی دیگر از گریز و نقش بازی کردن و مراقب بودن خسته شده، در وضعیتی پارادوکسیکال گرفتار شده است: از یک طرف به‌شدت مواظب است که ردی از خود به جا نگذارد که مأموران قانون متوجه خلافکاری‌هایش شوند و از سوی دیگر خیلی هم هشدارهای کسانی را که مزدور کرده به او آمار بدهند جدی نمی‌گیرد. شاید تأکید بر همین بلاتکلیفی، که در فصل‌های حضور او به عنوان مربی نوازندگی، شکل و شمایل مضاعفی به خود می‌گیرد، مهم‌ترین سنجه‌ی اخلاقی اثر باشد که به دور از معیارهای قالبی و سنتی، به تحلیل وضعیت یک خلافکار می‌پردازد. با این حال فیلم در نوع پایان‌بندی‌اش (حضور ناگهانی جوان خواننده در خانه‌ی آذر در هویتی متفاوت از شمایل قبلی‌اش) تا حدی شتابزده عمل می‌کند و می‌شد همین ایده را با مقدمه‌چینی‌های بیش‌تر پرورش داد و در عین حال غافل‌گیرکنندگی موضوع را هم حفظ کرد.

 

محسن خیمه دوز

لیلا حاتمی در یک نقش متفاوت و با یک بازی متفاوت، «من» خودش را در میانه انبوهی از خر‌ده‌روایت‌ها، روایت می‌کند. زنی مقتدر، باهوش، خودرأی و جدی که راه خود را باقدرت باز می‌کند و به کسی هم باج نمی‌دهد؛ زن خلاف‌کاری که در انجام همه خلاف‌هایش موفق است، زن خلاف‌کاری که فقط بخشی از خلاف‌هایش نشان داده می‌شود، اما ابتدا، انجام و علت هیچ خلافی را در فیلم نمی‌بینیم. به عبارت دیگر، قصه فیلم در بی‌قصه‌‌بودن آن است. قصه فیلم فقط در وجود زنی ا‌ست که قصه مشخصی را روایت نمی‌کند. «من»، داستان روایت‌های خودِ کارگردان هم هست از حس‌های درونی همه سکانس‌هایی که تصویربرداری، مونتاژ و آماده نمایش کرده است. بنابراین اگر این حس کارگردان در نمایش‌دادن «من» درونی خودش نبود، شاید بهتر بود نام فیلم را «ما» می‌گذاشت، زیرا فیلم در این صورت بیان درستی از ساختار فاسد و تهوع‌آور زیست- جهان همه ما می‌شد که فیلم‌نامه و روایتگری کارگردان، توانسته در یک اثر سینمایی، بدون شعارزدگی، آن را به‌خوبی نشان دهد. هرچند «منِ» مقتدر زن خلاف‌کار در پایان، در برابر مأموری نفوذی از اداره آگاهی تسلیم می‌شود، اما همان‌طور که نگاه جذاب و تأثیرگذار نهایی لیلا حاتمی در سکانس پایانی، بر پرده عریض نشان می‌دهد، آنکه تسلیم شده، نه خلاف و خلاف‌کار و خلاف‌کاری، که زیست‌جهانِ خودِ ایرانی‌ است. هر چند صدای فرد غالب را کمتر می‌شنویم و صدای فرد مغلوب ولی به‌ظاهر پیروز را، بیشتر.

 

محمد شکیبی

 در زندگی واقعی اغلب به‌تدریج و در جریان گسترش مراودات در جریان پس‌زمینه و گذشته‌ی دیگرانی که با آن‌ها مرتبط می‌شویم قرار می‌‌گیریم و البته گاهی هم از همان ابتدای ارتباط. در سینما هم روش‌های مختلفی برای تعین گذشته‌ی شخصیت‌ها وجود دارد و این‌که در فیلمی کل پس‌زمینه‌ی شخصیت اصلی مکتوم بماند چندان متداول و پذیرفته‌شده نیست.

در فیلم من آذر (لیلا حاتمی) شخص اول ماجراها از ابتدا تا آخر هویت شخصی و اجتماعی گذشته‌اش مکتوم باقی می‌ماند و هنگامی که پرده‌ی نمایش فرو می‌افتد تمامی آن‌چه درباره‌ی او می‌دانیم همان کنش‌های واقع‌شده در یک زمان خطی است که در زمان نمایش از او دیده‌ایم. یک خلافکار خونسرد و کم‌انعطاف که در مقابل کارمزد کلان و مقطوع هر سفارش خلافی را قبول می‌کند اما وقتی که او را در منزل مسکونی‌اش می‌بینیم که فاقد هر نوع اثاثیه و لوازم زندگی است به استثناء یک صندلی و میز کوچک و لپ‌تاپی که ابزار کارش به حساب می‌آیند و نه اثاثیه و در خانه‌ای که حتی نور کافی و آینه و پنجره‌ای هم ندارد که موقعیت محلی‌اش را بشود حدس زد، و از طرفی در مراودات خلافکارانه‌اش کمی احساس و عاطفه بروز می‌دهد، انگار که با یک روبات و ماشین مکانیکی خلافکار مواجه هستیم که در آپشن‌ها و اپلیکیشن‌هایش کمی احساسات رقیق‌شده‌ی انسانی هم تعبیه شده که در موقع لزوم کارش راه بیفتد.

خب همه‌ی این مختصات ویژه در جایگاه خود می‌توانند نقطه‌ی قوت فیلم به‌حساب بیایند اگر که در تمامیت آن تماشاگر را مجاب و قانع کنند. اما اشکال کار این‌جاست که بخشی از قدرت کنونی فیلم بر مبنای پیش‌فرض‌هایی فرامتنی و مبتنی بر مخاطبان سینمایی داخلی بنا شده‌اند و بیرون از دایره‌ی تماشاگر ایرانی کارکردی ندارند. بخشی از جذابیت آذر در شمایل کنونی نتیجه‌ی تضاد و تناقضی است که بین او و پرسونای جاافتاده‌ی بازیگرش لیلا حاتمی در ذهن ما وجود دارد. در مورد شخصیت ملیحه و بازیگرش بهنوش بختاری نیز تا حدی همین وضعیت جاری است. در اواخر فیلم هم که کمی یخ روبات خلافکار آب می‌شود و اندکی احساس انسانی در رفتارش مشاهده می‌کنیم، ناگهان با پایان‌بندی بی‌مقدمه و غافل‌گیرانه اما زمختش آب سردی روی‌مان می‌ریزد؛ انگار که در تمام طول فیلم به یک بازی مهیج کامپیوتری مشغول بوده‌ایم و ته‌اش معلوم نشده که برنده شده‌ایم یا بازنده!

در حالت فعلی با تماشای من کمی سینما تماشا کرده‌ایم اما شک دارم که بعدها درخاطره‌های سینمایی‌مان رسوبش باقی بماند. کاش سهیل بیرقی این دستمایه را گذاشته بود برای زمانی که سینماگر باتجربه و پخته‌تری شده بود.

 

 

 

 

حاشیه و متن من 

فیلم سینمایى “من” اولین ساخته سهیل بیرقی است. کارگردانی که تجربه دستیار اولی و برنامه‌ ریزی برای کارگردان‌هایی مثل عبدالرضا کاهانی، واروژ کریم مسیحی، رسول صدرعاملی، بهرام توکلی و حسن فتحی را در کارنامه کاری‌اش دارد. بیرقی اولین فیلمش را براساس فیلمنامه اى از خودش جلوی دوربین برد و البته از حضور عبدالرضا کاهانی به‌عنوان مشاور برای ساخت فیلمش استفاده کرد. لیلا حاتمی با بازى بسیار متفاوت در “من” نقش قهرمان فیلم را بازی می‌کند،شخصیت “آذر” یک زن مدرن و امروزی، ساختارشکن و ضد قانون است.احتمالاً در “من” و با شخصیت “آذر” تصویر تازه‌ ای از لیلا حاتمی خواهیم دید، تصویری که توان بازیگری او را این بار در ایفای نقش زن‌های ناآرام نشان می دهد. طبق شنیده ها فیلم گرچه در فضای رئال با ساختاری کلاسیک ساخته شده اما لحن میانه ای دارد و خیلی هم جدی نیست.بهنوش بختیارى نیز در این فیلم با نقش و گریم بسیار متفاوتى ظاهر شده است.

 

از حاشیه و متن فیلم

 سهیل بیرقی پیش از این با سعید خانی در دو فیلم«بي خود و بي جهت» و « استراحت مطلق» و با سعید سعدی در دو فیلم«تردید»، «کیفر» و «روزهای زندگی» همکاری داشته است.

عبدالرضا کاهانی در این فیلم مشاور کارگردان است.

- سهیل بیرقی که اولین تجربۀ مستقل کارگردانی اش را مقابل دوربین برده است، تاکنون مدیر برنامه ریزی و دستیار کارگردان فیلمسازانی چون عبدالرضا کاهانی، واروژ کریم مسیحی، حسن فتحی، بهرام توکلی و... بوده است.

- کارن همایون فر موسیقی فیلم من را ساخته.

- سهیل بیرقی پیش از این با سعید خانی در دو فیلم «بی خود و بی جهت» و «استراحت مطلق» و با سعید سعدی در دو فیلم «تردید»، «کیفر» و «روزهای زندگی» همکاری داشته

- از نکات قابل توجه این فیلم سینمایی حضور بهنوش بختیاری در آن است که برای اولین بار شاهد ایفای نقشی متفاوت از او خواهیم بود.

- بیوگرافی کارگردان: سهیل بیرقی متولد 62 از شهرضا است. وی فارغ التحصیل رشته ی مهندسی صنایع تولید صنعتی است. بیرقی تاکنون در 38 پروژه سینمایی کار کرده که از آنها می توان به سابقه دستیار کارگردانی و مدیر برنامه ریزی در فیلم های «اسب حیوان نجیبی است»، «کیفر»، «تردید»، «بی خود و بی جهت»، «استراحت مطلق»، «زندگی با چشمان بسته»، «هر شب تنهایی» و «من دیه گو مارادونا هستم» اشاره کرد. وی همچنین تئاتر «چاله» را در سال 91 کارگردانی و نویسندگی کرده است. بیرقی فیلم کوتاه «تعطیل» را هم ساخته است.

- سهیل بیرقی (کارگردان): هیچ وقت به کسی نمی گویم برود فیلمم را ببیند، هر چند که اگر کسی ببیند، خیلی خوشحال می شوم. فیلم ساخته شده و فکر می کنم هر توضیحی در مورد آن درست نیست، مخصوصا اگر از جانب کارگردان باشد.

- فیلم من با مشاوره عبدالرضا کاهانی ساخته شده.

 

 

 

«ما رو نرقصون آذر

بیوگرافی کارگردان:

سهيل بيرقي متولد 62 از شهرضا است. وي فارغ التحصيل رشته‌ي مهندسي صنايع توليد صنعتي است. بیرقی تاکنون در 38 پروژه سینمایی کار کرده که از آنها می توان به سابقه دستیار کارگردانی و مدیر برنامه ریزی در فیلم های «اسب حیوان نجیبی است»، «کیفر»، «تردید»، «بی خود و بی جهت»، «استراحت مطلق»، «زندگی با چشمان بسته»، «هر شب تنهایی» و «من دیه گو مارادونا هستم» اشاره کرد. وی همچنین تئاتر «چاله» را در سال 91 کارگردانی و نویسندگی کرده است. بیرقی فیلم کوتاه«تعطیل» را هم ساخته است.

 

 

 

 

فیلمنامه فیلم «من» شخصیت محور است. یک شخصیت محوری به نام آذر در تقابل با اطرافیانش قرار گرفته و در یک موقیعت کلیدی گرفتار شده است. او به زندگی پرخطرش عادت دارد و به خاطر خطری که پذیرفته از دیگران پول می‌­گیرد. آدم خودش است و رییس ندارد اما از طرف اشخاصی که تا انتها هم هویت شان مشخص نمی­‌شود تحت نظارت است. یک راپورتچی دارد (که نقش‌اش را مانی حقیقی بازی کرده است) که برایش اطلاعاتی در مورد مشتریان می‌­آورد و در قبالش مبلغی پول دریافت می‌­کند. تمام این موارد زندگی نرمال آذر را تشکیل می­‌دهند که در عین خاص و منحصر‌به‌فرد بودن، برای خودِ شخصیت پیش پا افتاده است. اما اضافه شدن یک صدای مرموز و غریبه که اطلاعاتی خلاف راپورتچی به آذر می‌­دهد تعلیقی در داستان ایجاد می­‌کند که قرار است به زودی خطری شخصیت را تهدید کند.

آذر بی مهابا دست به عمل می‌­زند، از هیچکس نمی­‌ترسد و طغیانگر است و هوشمندانه مأموریت‌هایی را که به عهده‌­اش است انجام می‌­دهد بی آنکه خطر چندانی او را تهدید کند. او زرنگ است، چند خانه دارد، با اینکه هیچ از ساز زدن نمی‌­داند موسیقی تدریس می­‌کند درست شبیه به همان بلایی که سر بعضی از مشتریانش می‌­آورد. او رسماً یک دلال است. توانایی­‌ها و ارتباط­‌هایی دارد تا خلاف­‌های کوچکی انجام دهد اما بیش و پیش از همه این­ها یک دلال تمام عیار است. از نظر شخصیتی سادیسم دارد و تحمل ندارد کسی به او امر و نهی کند. یاغی است و از مشتریانش فقط بله می­‌خواهد. جالب است که مشتریانش هم به دنبال همین بله گفتن هستند. اما آنچه که تمام این معادلات را به هم می­ریزد و تحلیل شخصیت را سخت و پیچیده می­‌کند به ایجاز فیلمنامه باز می‌گردد. فیلمنامه نویس احتیاجی ندیده است که گذشته چندانی برای شخصیت‌­های فیلمش به مخاطب بدهد. گویی داستان در همان لحظه آغازین فیلم شروع شده است. هیچ شناختِ مشخصی نمی‌­توان از شخصیت‌­های فرعی داستان پیدا کرد. آن­ها با توجه به ظاهرشان به تیپ­‌هایی شبیه هستند که چند ویژگی مختصر دارند که با استفاده از همان چند ویژگی روند داستان را پیش می‌­برند. تیپ­‌سازی لزوماً اشتباه نیست بلکه در یک فیلمنامه شخصیت محور کارکرد درستی هم دارد به شرطی که نویسنده بتواند شخصیتِ محوری داستان خود را بیش از دیگران تعریف کند. اما آذر میرزایی را بسیار کم می‌­توان شناخت. ویژگی­‌ها و خصیصه­‌های زیادی از شخصیتش به مخاطب داده می­‌شود اما اگر چشم­های‌مان را ببندیم به سختی می‌­توانیم آذر را به عنوان یک شخصیت واقعی در جهان داستان تصور کنیم. او ناقص است. مجموعه‌ای است از چند ویژگی خاص و خاص که او را جذاب می‌کند اما در سطح تیپ نگه می‌­دارد.

فیلمنامه فیلم «من» بر اساس تعلیق جلو می­‌رود. از همان ابتدای داستان، آذر روبروی کسی نشسته که او را بازخواست و تهدید می­‌کند. سوالی که برای مخاطب ایجاد می‌شودآن است که او کیست. این سوال تا انتهای داستان هم جواب داده نمی‌شود. در ادامه خرده داستان­هایی که آذر درگیر آن است همگی به صورت مجهول آغاز می‌شود و مخاطب را برای ادامه داستان تشنه نگه می­‌دارد. این شکل روایت مبتنی بر تعلیق علاوه بر آنکه در مجموعه روایت فیلم حکمفرما است در سکانس­‌های فیلم نیز به شکل مجزا اعمال شده است. برای مثال یکی از جذاب­‌ترین سکانس­‌های فیلم که بر اساس تعلیق نوشته شده جایی است که آذر می‌خواهد اطلاعات افغانی‌­ها را به دست مغازه­‌داری بدهد تا پاسپورت­‌های آن‌­ها را آماده کند. در ابتدا آذر در مغازه چرخ می‌­زند و اضطراب دارد. فیلمساز هوشمندانه در پشت صحنه او چند مرد را که یونیفرم آبی پوشیده‌­اند قرار داده تا توهم آنکه کسی آذر را تعقیب می­‌کند پیش بیاید. در ادامه آذر کارت­‌های موسیقی‌­اش را که اسامی افغانی‌­ها روی آن­ها نوشته شده است به مغازه­‌دار می‌دهد و می‌رود. لحظه گره گشایی سکانس درست زمانی است که آذر رفته و در یک نمای بسته کارت­‌ها را می‌­بینیم که اطلاعاتی روی آن­ها نوشته شده است. سکانسی که با تعلیق آغاز شده بود در نهایت با هوشمندی کاراکتر و در عین حال فیلمساز گره­گشایی می‌شود و مخاطب کاملاً عقب­‌تر از شخصیت‌­های داستان با واقعیت مواجه می­‌شود. این شکل روایت روح حاکم بر فیلمنامه «من» است. فیلمساز اطلاعات کمی به مخاطب می‌دهد و با این خساست در بیان داستان تعلیقی می‌سازد ­که فیلم را تا انتها دیدنی می‌کند. اما در پایان انتظار مخاطب را به اندازه کافی برآورده نمی‌کند. چرا که مشکلاتی که برای شخصیت اصلی در فیلمنامه ایجاد شده است پله پله افزایش پیدا نمی‌کند.

 

از آنجایی که در مورد شخصیت اصلی به اندازه کافی اطلاعات داده نشده مخاطب هنوز نمی­تواند با او همذات پنداری کند و همین موضوع باعث می‌شود سرنوشت آذر برای مخاطب چندان حائز اهمیت نباشد. این مسئله که خطرهایی آذر را تهدید می‌کند که برای او نزدیک به شوخی است، دلیل دیگری است که مخاطب نگران آینده آذر نباشد و در این میان تعلیق در مسیر کلی فیلمنامه جای خود را به شوک­‌های لحظه­‌ای می‌دهد که کارایی‌­­شان هم فراتر از همان یک لحظه نمی‌رود. فیلمنامه­‌نویس نتوانسته مخاطب را همچون فرمی که در نظر داشته در تمام مدت فیلم به شخصیت اصلی، یعنی آذر، بچسباند تا همراه با او درگیر ماجرای زندگی‌­اش بشود. البته ماجرای او از آن نظر که خطرهای تهدید کننده پله پله مضاعف نمی‌شوند چندان هم درگیر کننده نیست. مشکلات فزاینده که عامل اصلی پیشبرد داستان به حساب می‌آید در فیلمنامه وجود ندارد و گرهِ تازه‌­ای شخصیت اصلی را درگیر نمی‌کند. با تعلیق می‌شود سکانس‌های جذابی نوشت اما هیچگاه نمی‌شود تمام فیلم را جلو برد. نویسنده بخش زیادی از ماجرا را مشغول تعریف کردن شخصیت است اما داستان مرکزی (ماجرای صدای مرموز و مشکوک و تصمیم آذر برای انتخاب کارفرمایانش) آنقدر مخاطب را درگیر و نگران نمی‌کند. همین مسئله باعث می‌شود در پایان مخاطب انتظار ویژه‌­تری از این داستان پر تعلیق اما کم کشمکش داشته باشد و پایان مخاطبان را راضی نکند.

از نظر کارگردانی فیلم «من» بسیار دقیق، هوشمندانه و نوآورانه است. جوان­های سینمای ایران تلاش دارند تا سینمای شخصی خودشان را به تصویر بکشند و جسارتشان در انتخاب فرم مورد نظر و تسلطشان بر اجرای فرم نتایج بسیار دلچسبی داده است. همانطور که گفته شد فیلمنامه حول شخصیت محوری، آذر، می­گردد. فیلمساز هم با انتخاب درستش در تمام مدت فیلم زاویه دید داستان و روایت را با آذر همراه کرده است. انتخاب لنز تله و استفاده از بک گراند­های دقیق با استفاده از رنگ­‌های سرد همچون آبی علاوه بر آنکه فضای کلی اثر را تحت شعاع قرار داده باعث شده شخصیت با استفاده از تکنیک عمق میدان کم که در دیافراگم­‌های باز اتفاق می­‌افتد از محیط اطرافش جدا شود و به عنوان یک شخصیت محوری در مسیر داستان دیده شود.

 

علاوه بر آن برداشت­‌های بلند فیلم با تأکید دقیق فیلمساز بر میزانسن و انتخاب درست مسیر حرکت کاراکتر­ها از دیگر نکات قابل توجه کارگردانی سهیل بیرقی به حساب می‌آید. متاسفانه در سینمای ایران تعبیر نادرستی از برداشت بلند می‌شود و هر حرکت ممتد دوربین حتی بدون آنکه به میزانسن دقیق شخصیت­‌ها در تقابل با حرکت دوربین فکر شده باشد تقدیر می‌شود. فیلم «من» از این لحاظ که با استفاده از حرکت هماهنگ سوژه و دوربین توانسته برداشت بلندش را در ریتم نگه دارد و در عین حال حرکت دوربین دیده نشود قابل تقدیر است. انتخاب آگاهانه در تمامی میزانسن­ها نیز کاملاً نشان­ دهنده آن است که کارگردان شناخت درستی از سینما دارد.

این شکل کارگردانی دقیق در سکانس­­های جذاب موتور سیکلت هم تکرار می‌شود و دوربین با حرکتی منظم و دقیق بدون آنکه حضورش حس شود سوژه را دنبال می‌کند. برخی سکانس‌­ها هم ایده­های ناب و تازه‌­ای در آن­ها خرج شده که اغلب به متن بازمی‌­گردد اما نمود خود را در اجرا هم به درستی حفظ کرده است. برای مثال سکانسی که آذر سراغ دکتر روان­شناس می‌رود و استفاده از تخته و نوشتن اطلاعات روی آن با دیالوگ­های که همزمان ادا می‌شود نمونه یک سکانس تازه و هوشمندانه است که در فضای کلی فیلم قابل قبول است.

موسیقی فیلم «من» را کارن همایونفر ساخته است. با استفاده از نت‌­های کم و تکرار شونده پیانو که با فضای تعلیق و ریتم فیلم همراه می‌شود و به حس و حال شخصیت کمک می‌کند. ایده تکرار کردن حرکت سوژه و دوربین در پلان ابتدا و انتها و استفاده از یک موسیقی مشخص، از نظر کارگردانی فرم مشخص فیلم بیرقی را کامل می‌کند اما از آنجایی که ایراد پایان بندی و گره گشایی در متن وجود دارد پایان را تبدیل به پایانی کاذب می‌کند.

این شکل از فیلمسازی مینیمال و شخصیت محور یادآور فیلمساز برجسته فرانسوی ژان پیر ملویل افسانه‌­ای است که ایجاز و تعلیق حرف اول را در فیلم‌­هایش می­‌زند. او نیز شخصیت­‌هایی دارد که خیلی کم حرف می­زنند و درونگرا هستند و اطلاعات کمی در مورد آن­ها وجود دارد. به عنوان مثال در فیلم سامورایی همین شکل شخصیت پردازی وجود دارد اما آنچه که باعث می‌شود سامورایی کماکان فیلم دیدنی باشد انتخاب درست داستان و موقعیتی است که برای جف کاستلو در فیلم سامورایی رخ می‌دهد. یک قاتل حرفه‌ای و دقیق در یکی از مأموریت­‌هایش توسط زنی پیانیست دیده می­­‌شود. این اتفاق تمام زندگی او را تحت شعاع قرار می‌دهد و در نهایت مسیر داستان به نقطه مشخصی می­‌رسد که ادامه آن بی­‌معنی است. با دقت به این خلاصه داستان به دو نکته می­‌رسیم که ایرادهای جدی فیلم «من» به حساب می‌­آیند. اول از همه اتفاقی در فیلم وجود ندارد که تمام زندگی قهرمان را به هم بریزد و او را به مسیری بی‌بازگشت برساند که در اصطلاح فیلمنامه نویسی به آن نقطه عطف اول یا گره‌­افکنی گفته می‌شود. در واقع داستان فیلم به طور جدی هیچگاه شروع نمی‌شود. در ادامه نقطه­‌ای از داستان وجود ندارد که فیلم تمام شود و فیلمساز با استفاده از فرم یک پایان ساختگی برای فیلمش ساخته است. پایانی که در فیلم وجود دارد نتیجه منطقی پیرنگ نیست و این به آن معنا است که گره­‌گشایی نیز صورت نپذیرفته است. در مجموع فیلم «من» علارغم تمامی ایراداتش نمره قبولی برای یک فیلم اولی به حساب می‌آید چرا که به فرم خود وفادار می­‌ماند و تا انتها آن را حفظ می‌کند و با استفاده از تعلیق در اغلب اوقات فیلمش را جذاب نگه داشته است. یادآوری جمله معروف هیچکاک خالی از لطف نیست: «من به عنوان فیلمساز با پول تهیه کننده فیلم می‌­سازم و وظیفه دارم که تماشاگر را لحظه­‌ای از دست ندهم. چاره این کار چیزی نیست جز تعلیق»

 

نزهت بادی

من, یک فیلم نوآر زنانه با بازی لیلا حاتمی

در همان ابتدا که آذر (لیلا حاتمی) را هنگام قدم زدن در خیابان می‌بینیم که با نگاه‌های زیرچشمی و هراسان اطرافش را می‌پاید و مراقب است که ببیند کسی او را تحت نظر دارد و تعقیب می‌کند یا نه، با زنی خلاف‌کار روبرو می‌شویم که نمی‌خواهد به هیچ قیمتی بهانه‌ای دست پلیس بدهد و گیر بیفتد، اما در طول داستان که پیش می‌رویم و می‌بینیم که با وجود همه هشدارهای آدم‌هایش که به او آمار می‌دهند و او را از کار کردن در شرایط خطرناک فعلی بر حذر می‌دارند، آذر با سماجت و اصراری عجیب دست از کارهای خلافش نمی‌کشد و هرچند می‌داند هر یک از مشتری‌هایش می‌توانند پلیس باشند، باز هم به کارش ادامه می‌دهد.

تصویری که سهیل بیرقی در فیلم “من” از آذر برایمان ترسیم می‌کند، شخصیت خلافکار حرفه‌ای و کمال‌گرایی است که کارش را به خوبی بلد است، به هیچ‌چیزی جز پول فکر نمی‌کند، اجازه نمی‌دهد کسی از رمز و راز کارش سر دربیاورد و از کسی رودست نمی‌خورد و با چنین شمایلی ما را به شدت به یاد تبهکاران فیلم‌های نوآر می‌اندازد. با دیدن تنهایی و جداافتادگی‌اش در خانه بزرگ و خالی‌اش که او را فقط در ارتباط با مشتری‌هایش نشان می‌دهد، احساس می‌کنیم کار خلاف برای او نه برای به دست آوردن پول، بلکه بهانه‌ای برای دوام آوردن در این زندگی و تحمل کردن آن است. یک جور عطش و حرص خشونت‌بار برای خلاف کردن از خود بروز می‌دهد که حرفه‌اش را نوعی مبارزه تداعی می‌کند. انگار هیجان و خطر در کارش به او شور زندگی می‌بخشد و او را سرپا نگه می‌دارد و اگر برای لحظه‌ای دست از کار بکشد، تازه سروکله سرخوردگی‌ها و ناکامی‌هایش پیدا می‌شود و او را به ورطه ناامیدی می‌کشاند.

 

گفتگو با سهیل بیرقی نویسنده و کارگردان فیلم من

به همین دلیل با وجودی که می‌داند خطر در چند قدمی اوست، اما مثل همه تبهکاران شکست‌ناپذیر سینمایی تصمیم می‌گیرد تا آخرین مأموریتش را به درستی انجام دهد. در همان سکانس افتتاحیه فیلم صدای مقتدرانه مردی در خارج از قاب او را مخاطب قرار می‌دهد و می‌گوید که “هر کاری باید به آدمش بیاید و به شما این کارها نمی‌آید”. به نظر می‌رسد تمام کارهای خطرناک و جسورانه‌ای که آذر بعد از این گفت‌وگو انجام می‌دهد، پاسخی لجوجانه به مرد است تا به او و خودش و همه کسانی که او را می‌شناسند و با او کار می‌کنند، ثابت کند که او برای این کارها ساخته شده است و از پس آن‌ها برمی‌آید، اما با وجودی که آذر موفق می‌شود سخت‌ترین مأموریتش را انجام دهد و به سرانجام برساند، اما وقتی او را تنها در قابی خالی می‌بینیم که تلاش می‌کند تا فلوت شاگردش را به صدا درآورد و نمی‌تواند، احساس می‌کنیم که مرد راست می‌گفت که جای آذر آنجا نیست و لابد اگر دنیا کمی با او مهربان‌تر بود، او با این همه نبوغ و انرژی می‌توانست هنرمند بزرگی شود.

با اینکه به دیدن بازی‌های خوب و درخشان از لیلا حاتمی عادت کرده‌ایم، اما بازی او در فیلم من در نقش نامتعارف یک ضدقهرمان جذاب یکی از متفاوت‌ترین تجربه‌های اوست که نمی‌توان لب به تحسین آن نگشود. حاتمی چنان در مرز ظریف میان پررویی و جسارت و اقتدار و زنانگی لطیف و آسیب‌پذیری عاطفی حرکت می‌کند که دقیقاً همان شخصیت دوگانه از خلافکاری حرفه‌ای و تمام‌عیار را می‌نمایاند که درون خود هنرمندی غمگین را پنهان کرده است. حس اندوه مبهم توأم با بازیگوشی لاقید که در خشونت و بلندپروازی حرفه‌ای‌اش می‌آمیزد، از شمایل زن خلافکار آشنایی‌زدایی می‌کند و از آن چهره تازه‌ای می‌سازد که پیش از این در سینمای ایران نمونه‌اش را ندیده‌ایم.

 

سهیل بیرقی به طرز هوشمندانه‌ای به اعمال تکراری روزانه آذر جنبه آیینی می‌بخشد و آن‌ها را به جزئی از آداب و اصول حرفه‌ای او تبدیل می‌کند و از دل روندی تکراری و ثابت از اعمال و رفتارهای او لحظات غافلگیرکننده فیلمش را خلق می‌کند. رفت‌وآمدهای مکرر آذر به ماشین مانی حقیقی، کل‌کل‌های عاشقانه‌اش با امیر جدیدی، گوش کردن به صدای هشداردهنده‌ای که به او آمار می‌دهد، حس و حال او در جلسات مشاوره موسیقی‌اش و درنهایت باز کردن در خانه و برداشتن بسته غذا که همواره حاوی اطلاعات و مدارک است، به موتیف‌های معناداری تبدیل می‌شوند و بیرقی با برهم زدن ناگهانی روال منظم و همیشگی کار آذر به او و ما از جایی که گمان نمی‌رود، رودست می‌زند.

درواقع آذر هم از همان جایی ضربه می‌خورد که همه تبهکاران نوآر کارشان تمام می‌شود و آن، دل بستن به چیزی در بیرون از دنیای شخصی‌اش است که اعتماد به عشق دیگری قدرت و اقتدار او را خدشه‌دار می‌کند و آزادی و استقلالش را از او می‌گیرد و وی را آسیب‌پذیر می‌کند، اما در پایان وقتی او را می‌بینیم که مثل صحنه ابتدایی فیلم در حال قدم زدن در خیابان است ولی این بار دیگر خبری از آن نگاه‌های هراسان و مراقب نیست و با آرامش به نقطه مبهم در روبرو خیره شده است، احساس می‌کنیم راست می‌گوید که چقدر خسته است و دلش می‌خواهد در گوشه‌ای از همه کناره بگیرد و آرام شود.

فیلم “من” را می‌توان نوآری زنانه و امروزی با ساختاری معماگونه و تعلیق‌وار دانست که جای تبهکار مرد و “فم فتال” او تغییر کرده است و همه اتفاقات در روز روشن و در خیابان‌های شلوغ شهر می‌گذرد، با پایانی تلخ و اندوه‌بار که این احساس را در ما به وجود می‌آورد که زن‌های تبهکار بیش از آنکه برای جامعه پیرامونشان خطرناک باشند، در مسیر تباهی آگاهانه خودشان بی‌پروا پیش می‌روند. انگار فقط با آسیب رساندن به خود می‌توانند در برابر بی‌رحمی و خشم و خشونت جامعه پیرامونشان از خود محافظت کنند و حس رانده‌شدگی و جداافتادگی‌شان را با انتقام از خودالتیام بخشند.

 

موسی حسن وند

هیاهوی روشنفکری برای هیچ

به اعتقاد دکتر پیرنیا، معمار برجسته، هنرمندان ایرانی همواره باور به تقلید درست داشته و آن را بهتر از نوآوری بد می‌دانستند. درست است که این موضوع همواره باعث می شد هنرمندان ما دست به خلاقیت های کمتری بزنند، اما همین اصل آن ها را به تکمیل خلاقیت های کوچک پیشینیان و بزرگی آثار بعدی تشویق می کرد.

این موضوع نه فقط در معماری که در سینما هم (به سبک و سیاق خود) همان روند را دنبال کرده است. فرخ غفاری در دهه سی، مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی اواخر دهه چهل، سهراب شهید ثالث در دهه پنجاه، عباس کیارستمی دهه شصت و هفتاد و اخیرا اصغر فرهادی که هر کدام موج نویی ایجاد کردند شواهدی بر این مثال هستند و فیلمسازانی که به دنبال آن ها سوار بر این موج به ساخت فیلم های مشابه دست زدند.

 

فیلم «من» شاید به اعتقاد این حقیر در نگاه اول می خواسته سبک جدیدی از فیلمسازی را خلق کند. حضور کاهانی به عنوان مشاور، به علاوه بازی بازیگرانی چون لیلا حاتمی و مانی حقیقی این نوید را می داد که با فیلمی متفاوت طرفیم.

اما هر چه بیشتر از فیلم گذشت فضا ناامید کننده تر شد. شخصیت اول داستان به صورت عجیبی نامشخص است، آذر کیست؟ یک گانگستر؟ کارچاق کن؟ معلم موسیقی؟ ساقی مشروبات الکی؟ ستاره ساز؟ او کیست؟ فیلم مطلقا به ما جواب مشخصی نمی دهد، از طرف دیگر کانال های اطلاعاتی آذر کیستند؟ وزارت اطلاعات؟ پلیس؟ سپاه؟ کدام سازمان اطلاعاتی این همه اطلاعات دقیق راجع به آدم های مختلف به او می دهد؟ او چگونه کار میکند؟ مشتریانش چطور او را پیدا می کنند؟ چرا خانه های متعددی دارد؟ چرا این خانه ها وسایل زندگی ندارند؟ لیلا حاتمی سیلی به گوش پلیس (یا مامور مخفی) می زند؟ اصلا چرا فضای فیلم این همه زن سالار است؟ مرد فیلم کیست؟ مردانی خود فروخته که راننده اند یا کار بلد نیستند یا کتک میخورند؟ این همه تو تحقیر و توسری خوردن برای چیست؟ چرا برای دستگیری آذر این همه موش و گربه بازی می کنند؟ آیا او که تمام زندگی اش در اختیار نهادهای اطلاعاتی است برای دستگیری اش باید دست به دامن طعمه های بزرگ شد؟ این ها که در حد شوخی است و از همه مهم تر اینکه بازی لیلا حاتمی به عنوان بازیگر همه این ها درنیامده است. در نقشی مثل معلم موسیقی لیلا حاتمی با همان مولفه های خود، بسیار خوب می درخشد، اما در فضای گانگستری کاملا مشخص است که حاتمی از نقش خود دور افتاده و بهتر است برای انتخاب بازیگر، نگاهی هم به فیزیک هنرمند انداخت.

نکته بعدی این است که فیلم اساسا فاقد داستان است، ما با چه معضلی در فیلم طرفیم؟ گره داستان کجاست و کجا باز می شود؟ مشکلی که فیلم میخواد مطرح کند راجع به چیست؟ معافی گرفتن پولی؟ پخش مشروبات الکلی در شیشه آب معدنی، زنده کردن زمین و آدم پرانی؟ با داستان چه کسی؟ کدام معضل فیلم به طور کامل پرداخته شد و به نتیجه رسید؟ قرار بر مرور تیتروار معضلات اجتماعی بود؟ این کار را که تلگرام مدتی است انجام می دهد، چه نیازی به سینما! مگر نه این است که سینما در ذات خود باید داستانی برای گفتن داشته باشد. تمام فیلم در حد ایده هایی است که نه به هم مربوط می شوند و نه اساسا قرار است عمیق تر از یک تعریف خطی باشند. در مورد بازی ها هم برعکس تعاریف زیاد اتفاق جدیدی نیفتاده، خانوم بهنوش بختیاری با گریم متفاوت نقشی را بازی می کند که علی رغم لحظات خوب، در بعضی از سکانس ها به شدت نمایشی و تصنعی می شود که اصلا نمی توان از این موضوع به عنوان حضوری متفاوت یاد کرد.

فیلم نه تنها چیزی برای نقد و بررسی ندارد بلکه اساسا چیزی که روی پرده نمایش داده می شود فیلم نیست. در تعریف دقیق تر می توان آن را یک سری سکانس بی ربط دانست که بازیگران مشترک دارد. بازیگرانی که کاراکتر یا حتی تیپ هم نیستند، بازیگرانی که خودشان هم در نقش هایشان مانده اند و این بیشتر از همه به مشکل فیلمنامه و کارگردانی برمیگردد که احتمالا در بین بسیاری ایده، مستاصل مانده و نمی دانسته چه چیز را باید به تصویر بکشد. البته فیلم پز روشنفکری هم دارد، تصویرگری یک سری ناهنجاری های اجتماعی که اصلا مورد توضیح قرار نمی گیرد به تعریف دقیق کلمه سیاه نمایی است. اینکه کدام سازمان و نهاد اطلاعاتی در این کار دست داشته و اصلا چرا زنی مثل آذر برای این همه ناهنجاری انتخاب شده، به نظر گنده گویی و مهم جلوه دادن فیلم است در حالی که فیلم اساسا در حد ایده پردازی هایی است که در بهترین حالت می توانست به فیلم هایی متوسط تبدیل شود. چون با چک زدن و فحاشی و تصویر زنان عاصی و شهر سیاه نمی توان فیلم روشنفکری ساخت.

در پایان باز برمیگردم به ابتدای مطلب و بحث تقلید خوب و خلاقیت بد و یادآوری این نکته که همیشه نباید به دنبال خلاقیت بود، اصرار بیش از حد برای خلاقیت در عرصه هنر گاهی به آثاری منتج می شود که نه تنها چیزی به بار هنر اضافه نمی کند، بلکه در به ابتذال کشیدن سلیقه عمومی و هنری جامعه سرعت قدم ها را افزایش می دهد.

 

 

 

منتقد: دانیال حسینی

 

«من» اولین فیلم سینمای بلند سهیل بیرقی در اکران جشنواره نظرات متفاوتی را برانگیخت. نظراتی که حکم به بی‌ارزشی فیلم می‌دادند و نظراتی که به تحسین آن پرداخته و راه و روش فیلم را به‌عنوان سبکی نو و کمتر کار شده مورد ستایش قرار داده بودند. پس از تماشای فیلم به‌سادگی می‌توان دلیل این میزان اختلاف‌نظر را درک کرد. «من» روایت گر بازه‌ای چندروزه از زندگی زنی به نام آذر (لیلا حاتمی) است که در فعالیت‌های غیرقانونی متعدد مشارکت دارد. در ابتدای فیلم متوجه می‌شویم او توسط گروه یا سازمان خاصی تحت نظر است و برخی از فعالیت‌های غیرقانونی‌اش با پشتیبانی آن‌ها انجام می‌شود اما بسیاری فعالیت‌های دیگر را خودسرانه و به‌دلخواه خود انجام می‌دهد. آذر بابت آن دسته از فعالیت‌هایش هشدار دریافت می‌کند اما در ادامهٔ فیلم با بی‌توجهی آن‌ها را دنبال می‌کند و در نهایت با سرنوشت خود روبه‌رو می‌شود. حتمن تصور می‌شود این چند خط یک توصیف کلی از فیلم «من» است و برای درک جهت پیش رویِ داستان و جزییات روایی‌اش باید دقیق‌تر آن را باز کرد اما این‌گونه نیست. در فیلم شاهد بحران مشخص، گره دراماتیک یا فراز و نشیب تعیین‌کننده‌ای نیستیم بلکه با چندین فعالیت غیر قانونی طرفیم که از طرف آذر دنبال می‌شوند.

manمیزان اهمیت و توجه فیلم به این فعالیت‌ها از نظم و ترتیب خاصی پیروی نمی‌کند و هیچ‌کدام از آن‌ها به محور اصلی روایت تبدیل نمی‌شوند اما کنار هم قرار گرفتنشان تصویری از زندگی آذر به ما می‌دهد و این تصویر کلی، تکیه‌گاه فیلم‌ساز برای داستان‌گویی است. حال باید دید که تکیه کردن بر چنین تصویری چقدر می‌تواند انتخاب مناسبی باشد و فیلم‌ساز در تبدیل آن به یک داستان تأثیرگذار چقدر موفق بوده است. اولین نکته‌ای که در این بررسی مورد توجه قرار می‌گیرد جذابیت حضور یک زن در مرکز اتفاقات است. به عبارتی این نوع چینش داستانی در سینمای ایران حتی قبل از اینکه سطح اجرا و استحکام منطقی‌اش بررسی شود قابل توجه است. فیلم‌ساز می‌دانسته برای چنین شیوه‌ای از روایت به تصویری متفاوت و جذاب نیاز دارد و در این راستا انتخاب موفقی داشته است. همچنین استفاده از بازیگری چون لیلا حاتمی که قبل از این هیچ‌گاه در چنین شمایل هنجارشکنانه ای دیده نشده جذابیت را دوچندان کرده است. حاتمی بازیگری با استانداردهای قابل توجه است و اگرچه اکت و نگاهش در نقش آذر جز بهترین لحظات بازیگری‌اش قرار نمی‌گیرند اما قطعاً جز متفاوت‌ترین‌ها خواهند بود. بنابراین فیلم اولین گام‌هایش را در این سبک روایی به درستی بر می‌دارد. اما در ادامه به مشکلات متعددی دچار می‌شود.

یکی از انتخاب‌های عامدانهٔ فیلم‌ساز این بوده که هیچ‌گونه اطلاعاتی از گذشتهٔ آذر به مخاطب داده نشود. علاوه بر این آنچه که به نمایش در می‌آید کاملاً در ارتباط با فعالیت‌های کاری آذر است. یعنی سکانسی برای نمایش زندگی شخصی‌تر او و لحظات خلوتش وجود ندارد. بنابراین شخصیت آذر قرار است از همین فعالیت‌ها شناخته شود. آذر چنانکه انتظار می‌رود یک قانون‌شکن حرفه‌ای نیست. در اکثر فعالیت‌ها انتخاب‌هایش بر اساس مصلحت‌ها و معیارهای اخلاقی خاصی انجام می‌گیرند. این نکته را در برخورد او با ملیحه می‌توان دید. یا تجدید نظرش در رابطه با موضوع سربازی مجتبی. ولی این شکل پرداخت بیشتر به ضرر فیلم تمام شده است. اول به این دلیل که پرداخت کامل و چندوجهی‌ای نیست. یعنی نمی‌توان با چند تغییر رویکرد ساده در این فعالیت‌ها درک درستی از آذر پیدا کرد. این که او معیارهای اخلاقی خاصی برای کارهایش دارد یا گاهی به ندای قلبش گوش می‌کند برای هم ذات پنداری کافی نیست. دوم اینکه با وارد شدن چنین خصوصیاتی به زندگی کاری آذر، عملن رفتار هنجارشکنانهٔ او از چارچوب حرفه‌ای دور می‌شود و این پرسش پیش می‌آید که چطور تا کنون گیر نیفتاده و با مشکلی مواجه نشده است.

در واقع نمی‌شود هم رفتارهای انسانی و اخلاقی را برای هم دلی با شخصیت اضافه کرد و هم او را در یک سری فعالیت‌های بسیار جدی و خطرناک همیشه پیروز و مقتدر تصویر کرد. این یک قانون کلی نیست اما در مورد فیلم «من» کاملاً قابل طرح است. دلیل آن عدم ورود به جزییات فعالیت‌هاست. فیلم به نحوهٔ اجرای هیچ‌کدام از فعالیت‌ها ورود نمی‌کند. به مخاطب گفته می‌شود آذر یک کسب‌وکار فروش مشروبات الکلی را مدیریت می‌کند، در انتقال قاچاقی کارگردان به کشورهای دیگر هم دستی دارد، می‌تواند کارهای اداری را جلو بیندازد، سند سازی کند و یا زمینهٔ شهرت غیر طبیعی یک جوان خواننده را فراهم کند. خب گفتن این‌ها ساده است. اگر فیلم حداقل بر یکی دو مورد تمرکز می‌کرد و نشان می‌داد آذر چگونه موفق شده در همهٔ این امور ورود کرده و سربلند بیرون آید گام بلندی در شخصیت‌پردازی برداشته بود. اما حرف زدن در مورد این فعالیت‌ها بسیار ساده‌تر است و دست آورد شخصیت پردازانه شان هم به مراتب کمتر. در نتیجه با شخصیتی روبه‌رو هستیم که خودمان درکی از هوش و توانایی‌هایش نداریم اما می‌بینیم که دیگرانِ درون فیلم به توانایی‌های او باور دارند. همچنین می‌بینیم که او یک حرفه‌ای بی‌رحم و سرد نیست و در مواقع مورد نیاز تصمیماتی با معیارهای دیگر اتخاذ می‌کند. پس چطور باید در ذهن خود از او یک قهرمان بسازیم؟

این رویکرد در بخش‌های مختلف فیلم دیده می‌شود. برای مثال دو شخصی که نقش دقیقشان در زندگی آذر مشخص نیست اما در فواصل مختلف حضور پیدا می‌کنند و به او اطلاعات می‌دهند. اطلاعاتی که درست و غلطشان در فیلم مشخص نمی‌شود. در واقع این دو نفر که اولی نقشش توسط مانی حقیقی ایفا می‌شود و دومی فقط در پشت تلفن حضور پیدا می‌کند فرض‌هایی هستند بدون هیچ ریشه و اتصال مشخص که تأثیرشان در زندگی آذر مد نظر است. می‌شود این مثال‌ها را جز به جز ادامه داد. «من» فیلمی است که بسیاری جزییات در آن نمایش داده نمی‌شوند و فقط به عنوان فرض‌های مورد قبول فیلم‌ساز ارائه می‌شوند تا تأثیرشان در زندگی آذر نمایش داده شود. اما چرا مخاطب باید تمام این فرض‌ها را قبول کند؟ وقتی فیلم زحمت ساختن و نمایش دادن جزییات را گردن نگرفته نمی‌توان توقع داشت آذر جایگاه محکمی در ذهن مخاطب پیدا کند. نهایتن در مواجهه با این فیلم باید از همان اصل و ایدهٔ روایی‌اش در حالت کلی صحبت کنیم که یک زن را در موقعیتی متفاوت قرار می‌دهد. موقعیتی که در سینمای ما به‌ندرت دیده شده است. این موقعیت به دلیل بکر بودنش خودبه‌خود جذابیت‌هایی دارد در نتیجه فیلم می‌تواند گروهی از مخاطبین را با خود همراه کند. اما فراتر از این نمی‌رود.

 

وقتی به تماشای فیلم نشستم، اولین نکته‌ای که توجهم را جلب کرد نام عبدالرضا کاهانی به‌عنوان مشاور کارگردان بود. با توجه به اینکه سهیل بیرقی کارگردان جوان و نسبتاً کم‌تجربه‌ای است انتظار داشتم این همکاری منجر به نفوذ سبک کاهانی در فیلم شود؛ اما بیرقی به‌خوبی توانسته فیلمی بسازد که سبک خودش در آن جاری است و اثر کاهانی فقط به‌عنوان همان مشاور کارگردان دیده می‌شود و نه چیزی فراتر. این فیلم برای من یک غافلگیری بزرگ بود. فیلمی که با حرکت دوربینش،posterman1 تدوین خلاقانه‌اش و میزان سن سرد و سنگینش مرا به یاد فیلم‌های آوانگارد سینمای فرانسه در دهه چهل انداخت. فیلم «من» در نگاه اول یک فیلم قصه‌گوست که شاید حوصله بیننده‌اش را سر ببرد. داستانی که اتفاق چندانی در آن نمی‌افتد و روزمرگی زنی است که لجوجانه هشدارهای اطرافیانش را نادیده می‌گیرد. اگر با دقت به تماشای این فیلم ننشینید، اگر فقط لحظه‌ای سرگرم قصه‌ای شوید که کارگردان برایتان تعریف می‌کند و فقط بخواهید بدانید که آخر فیلم چه خواهد شد، حتماً از دیدن این فیلم ناامید خواهید شد؛ اما اگر می‌خواهید هوای تازه‌ای در این سینما استشمام کنید حتماً به تماشای من بروید.

 سهیل بیرقی شجاعانه فیلمی زنانه آفریده است که از هیچ‌کدام از قواعد جاری سینمای امروز پیروی نمی‌کند. زنی در میان‌سالی، آذر در پاییز زندگی‌اش، کارچاق‌کنی است که موسیقی تدریس می‌کند و یک‌تنه از پس همه مردان فیلم برمی‌آید؛ اما اشتباه نکنید. «من» فیلمی اکشن نیست. داستان تنهایی زنی است که از هر سو در محاصره است. به هر طرف که می‌رود، عرصه بر او تنگ‌شده است؛ اما آذر، از پای نمی‌نشیند. بی‌توجه به هشدار اطرافیانش کارش را ادامه می‌دهد. سکانس ابتدای فیلم کلوز آپی از صورت لیلا حاتمی است که بدون گفتن هیچ دیالوگی، با یک بازی مسحورکننده، نه‌تنها مردی که در حال موعظه‌اش است را، بلکه خودش و حتی بیننده را دعوت به چالشی می‌کشد که تا پایان فیلم ادامه دارد. چالش ماندن و ادامه دادن. بیرقی هوشمندانه زندگی روزمره این زن را که هم شامل کارهای خلافش می‌شود هم تدریس موسیقی و سفارش غذا که درواقع راهی برای تبادل اطلاعات است را به نحوی نشان می‌دهد که معمای زندگی آذر تا پایان حل نشدنی باقی می‌ماند. شاید آذر نه‌تنها نماینده زنانی تنهاست که از هر سو تحت‌فشار هستند بلکه نماد نسلی است که شورش می‌کند و عصیان، نه به خاطر اینکه به چیزی برسد، فقط به خاطر اینکه خسته است. همان‌طور که خود آذر در پایان فیلم می‌گوید، خسته است و نیاز به استراحت دارد. شاید آذر نماینده هرکدام از مخاطبان فیلم باشد، نماد و من و شما. به همین دلیل هم نام فیلم چنین برگزیده‌شده است. «من» زیرا هر کس اندکی از وجود خودش را در آذر می‌بیند.

اما حقیقت این است که سهیل بیرقی در اولین تجربه کارگردانی‌اش، برای شما قصه‌ای تعریف نمی‌کند و در پایان فیلم هم هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد. پس اگر دنبال یکی از آن نمایش‌های درام‌های هستید که عاجزانه سعی در بازسازی سبک فرهادی دارند یا خواهان فیلمی سرگرم‌کننده هستید، اصلاً به شما توصیه نمی‌کنم این فیلم را ببینید

تحلیل یا نقد چنین فیلمی بسیار دشوار است. بعد از دیدن فیلم سؤال‌های بسیاری به ذهنم خطور کرد که هنوز جوابی برایشان نیافته‌ام. اینکه چرا آذر دوخانه دارد، یک، خانه‌ای قدیمی و دیگری خانه‌ای مدرن که هر دو خالی از هر اثاثی است؟ خالی بودن خانه‌ها را می‌توان نماد تنهایی این زن دانست اما چرا دوخانه با دو آرایش متفاوت؟ آذر می‌داند که پلیس دنبال اوست، پس نمی‌توان گفت این موضوع برای رد گم کردن است.

 سؤال دیگر هویت مردی است که با پیغام‌های صوتی‌اش آذر را از خطرات دور و برش آگاه می‌کند. به‌شخصه فکر نمی‌کنم که این‌ها ایراد فیلم‌نامه باشند، بلکه سرنخ‌های کارگردان برای بیننده هوشیاری است تا با وصل کردن آن‌ها به هم تصویر واضحی ازآنچه گذرا از پیش چشمش می‌گذرد دریابد. به همین دلیل است که دوست دارم فرصتی دست دهد تا با کارگردان فیلم گپی بزنم و نیتش را از نمایش هر پلان جویا شوم. همان‌طور که قبلاً اشاره کردیم بازی لیلا حاتمی در این فیلم بسیار جذاب است. حاتمی برای اولین بار پوسته دختر معصوم و مظلومش را شکسته و در نقش زنی عصیانگر ظاهرشده است و چه بازی فوق‌العاده‌ای ارائه داده است؛ از لبخند تمسخر آمیزش در اولین سکانس فیلم تا کل‌کل‌های عاشقانه‌اش با امیر جدیدی تا رابطه دوستی و دشمنی‌اش با بهنوش بختیاری و تا لحظات پایانی فیلم، زنی خسته و غمگین، ولی نه شکست‌خورده که بی‌حوصله در خیابان قدم می‌زند و درنهایت با اعتراف به اینکه خسته است روی از دوربین برمی‌گرداند.

IMG_5380باری، «من» تجربه جدیدی است در سینمایی که انگار دارد سر از خاک برمی‌آورد. سینمایی که حالا کارگردانان جوانی چون سعید روستایی و رضا درویشیان نماینده آن هستند. شاید موج نوی سینمای ایران که مدتی است نرم نرمک شروع به رشد کرده است دیگر به بار رسیده است و «من» نوید ظهور آن است.

 

 

جبار آذین

فیلم «من» اثری تلخ و آزار دهنده است که تباهی ها، کاستی ها و گمراهی ها را به نمایش می گذارد

جبار آذین منتقد و مدرس سینمای ایران همزمان با آغاز اکران فیلم سینمایی «من» اولین اثر بلند سهیل بیرقی در مقام کارگردان گفت: فیلم «من» اثری تلخ و آزار دهنده است که تنها تباهی ها و کاستی ها و گمراهی ها را به نمایش می گذارد و تماشای آن برای مخاطب بسیار آزاردهنده است.

 

 

وی در گفتگو با خبرنگار سینماپرس افزود: سهیل بیرقی از جمله سینماگرانی است که می خواهند با استفاده از هنر و سینما ضمن ارائه نگاه سلیقه ای به برخی واقعیت ها و مسائل اجتماعی در کنار حفظ نگرش و سلیقه خود در فیلمسازی کشمکش های زندگی اجتماعی و دغدغه های انسانی را همراه مخاطبان فیلم های شان نقد و به چالش بکشند؛ از همین رو فیلم «من» او که این روزها بر پرده سینماها رفته از نظر مضمون و داستان یک اثر اجتماعی البته کمتر منتقدانه و بیشتر معترضانه محسوب می شود.

وی ادامه داد: کارگردان این اثر سینمایی کوشیده با تصویرسازی از مسائل ذهنی و عینی شخصیت اصلی من در دنیایی از وهم و خیال و واقعیت تا حدی نقاد مشکلات و مسائل انسانی و اجتماعی و معترض کجراهه ها باشد. آذر کاراکتر اصلی فیلم یک خلافکار و کارچاق کن است که با انتخاب مسیر انحرافی در زندگی اش و استفاده از لب تاپ و چند تراشه مغناطیسی دست به انواع کارهای خلاف می زند و عملاً در راهی قرار می گیرد که جز تباهی و پوچی پایان ندارد.

این منتقد سینما خاطرنشان کرد: نگاه بیرقی از دریچه تمایلات غیر معقول یک زن برای دستیابی به خواسته هایش در میان آثار خانوادگی و اجتماعی شخصیت محور سینمای ایران مشابه اندک دارد و اگر فیلمساز علاوه بر نمایش عملکرد خلاف ها و کجراهه های او به پیشینه شخصیتی و ابعاد وجودی، خانوادگی و خاستگاه و جایگاه اجتماعی آذر و علل روی آوری او به معلول خلافکاری و همچنین تمام کاراکترهایی که از دروازه های خیال و واقعیت وارد قصه او می شوند به صورت کامل می پرداخت می شد از آذر به عنوان یک شخصیت زن نمونه خلافکار که ویژگی های تبدیل شدن به یک شخصیت دراماتیک را در فیلم و سینمای پس از انقلاب دارد یاد کرد ولی رخداد به دلیل توجه و پررنگی ارائه خلاف ها و مشکلات اخلاقی و اجتماعی او دیگران کمرنگ مانده است.

 

آذین سپس با بیان اینکه گزینش یک زن خلافکار که جسورانه وارد عرصه خلاف و جرم و بزه می شود و در ضمن هنوز هم بعضی خصوصیات زنانه و انسانی را حفظ کرده است جسورانه است اظهار داشت: به ویژه انتخاب قالب و تداخل آگاهانه مرزهای واقعیت و خیال جدا از نمایش نواندیشی فیلمساز به انگیزه گیر نکردن فیلم «من» در لابلای دستگاه ممیزی ارشادی و اجتماعی بوده که دست برقضا فیلم در هر دو سنگلاخ دچار توقف و مجبور به آرایش شده است. جرم و خلاف توسط یک زن گرچه از واقعیت دور نیست ولی بی پروایی در نمایش این صحنه ها و گسترش دامنه آن تا پس کوچه های اجتماع و سیاست «من» را جسارت آمیز کرده و برخی واکنش ها را سبب شده است.

وی افزود: واقعیت اینکه فیلم بیرقی اثری تلخ و آزار دهنده است که علت رسمی آن هم این است که فیلمساز خواسته کاستی ها و تباهی ها و گمراهی ها را نمایش دهد که از این منظر کارش بد نیست لیکن چون عمدتاً روی نکات منفی زوم کرده و اندوه و افسوس و حسرت از در و پیکر فیلم می بارد چندان تماشاگر خسته از مشکلات و گرفتاری های زندگی را راضی نمی کند.

 

آذین در خاتمه این گفتگو متذکر شد: سهیل بیرقی «من» را که خواسته به نوعی کالبدشناسی من های ما در مواجهه با موقعیت ها و کجروی ها باشد با مشاوره عبدالرضا کاهانی ساخته که سینماگری کم هیاهو و کم سر و صدا نیست! با آنکه فیلمنامه «من» و شخصیت پردازی های آن دچار کاستی و نقص است و اغلب مضامین فیلم در سطح و گذرا مطرح می گردند ولی فیلم بیرقی به عنوان یک تجربه سینمایی اجتماعی جسورانه در کل ساختار به نسبت جمع و جور دارد و بازی های خوب لیلا حاتمی و امیر جدیدی علیرغم ضعف پردازش کاراکترها و موضوعات اجتماعی آن را قابل دیدن کرده است.

.

منابع

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%86_(%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85_%DB%B1%DB%B3%DB%B9%DB%B4)

http://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/iran/14885-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D9%86

http://www.madomeh.com/site/news/news/5110.htm

http://www.zoomg.ir/2016/9/5/152766/me-movie-review/

http://anamnews.com/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D9%86-%D8%B3%D9%87%DB%8C%D9%84-%D8%A8%DB%8C%D8%B1%D9%82%DB%8C/

http://anamnews.com/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D9%84%DB%8C%D9%84%D8%A7-%D8%AD%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C/

http://www.naghdefarsi.com/iran-movie-review/17190-me.html

http://blog.namava.ir/man-film-review/

http://cinemapress.ir/news/77586/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D9%86-%D8%A7%D8%AB%D8%B1%DB%8C-%D8%AA%D9%84%D8%AE-%D9%88-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D9%87%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D9%87-%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D9%87%D8%A7-%DA%A9%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%DA%AF%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C

 

 

طراح برترین نشان هوانوردی جهان

$
0
0

 

طراح برترین نشان هوانوردی جهان

 

 

 

ادوارد تیگران زهرابیان معمار و طراح ایرانی ارمنی‌تبار است. وی طراح نشان های هواپیمایی ملی ایران است.

مهمترین اتفاق هنری در زندگی زهرابیان، در ۲۲سالگی وی و در فاصله پیش از ورود او به دانشگاه رخ می‌دهد. وی به طور اتفاقی آگهی فراخوان طراحی نشانه هواپیمایی ملی ایران را که هنوز به نام «هما» شناخته نشده بود، می‌بیند و طرحی تجربی را در آتلیه دانشکده و آتلیه محسن فروغی، آماده می‌سازد و در مسابقه مربوطه شرکت می‌دهد که هوشنگ سیحون و تعدادی از استادان دانشکده هنرهای زیبا، داوران آن بودند. طرح وی به عنوان طرح برگزیده پذیرفته می‌شود و در سال ۱۳۴۱به عنوان نشان رسمی «هما» ثبت می‌گردد.

 

 

 

آژانس تخصصی خبر و اطلاعات حمل‌ونقلی (اسکیفت) در گزارش سال ۲۰۱۳ارزیابی از لوگوی شرکت‌های هواپیمایی در سراسر جهان داشت و بعد از ارزیابی‌های متعدد تمام شرکت‌های مطرح در زمینه صنعت هوایی توسط یاتا، شرکت هواپیمایی ایران ایر را دارنده بهترین لوگوی خدمت رسانی هوایی معرفی نمود. این لوگو (با نام هما) در حالی به عنوان برترین معرفی شد که خطوط هوایی ایران با تحریم‌های بین‌المللی مواجه بود و شاید ارتباط پروازی با بسیاری از فرودگاه‌های دنیا نداشت. استفاده از یک رنگ آرام بخش، استفاده از نماد پرنده و همچنین سمبلی پیج در پیچ و به نوعی انعطافی منجر به این شد که این برند در برابر سایرین دارای جایگاه متمایزی باشد.

 

 

 

 

ادوارد زهرابیان دربارهٔ این‌که چه‌طور طرح پرنده اساطیری هما را به‌عنوان خمیرمایه و پایه طراحی این لوگو قرار داده می‌گوید: آن زمان زیاد جهانگردی می‌کردم. به آثار تاریخی علاقه داشتم و هنوزهم دارم. یادم آمد که یک چنین سرستونی در تخت جمشید است که می‌تواند خمیرمایه این طرح باشد. سر این تندیس اساطیری ایران از یال اسب، گوش گاو و صورت عقاب تشکیل شده است.

 

 

وی همچنین نظرش را دربارهٔ لوگوی دیگر ایرلاین‌های جهان گفته است. او می‌گوید: اگر دقت کرده باشید، لوگوی اکثر شرکت‌های هواپیمایی دنیا تاکنون دچار تغییر شده‌اند. تنها مورد مشابهی که من می‌توانم به آن اشاره کنم، لوگوی لوفت‌هانزا است. لوگوی لوفت‌هانزا از روز اول تا به امروز دست نخورده باقی‌مانده است. این نشان می‌دهد این لوگو جای خود را را پیدا کرده است. این لوگو سال ۱۹۱۸طراحی شده است.

 

 

 

به گزارش عصر ایران، آژانس خبری حمل و نقل هوایی"skift"به تازگی ۳۰لوگوی برتر شرکت‌های هوایی دنیا را معرفی کرد. در این بین لوگوی هواپیمایی ملی ایران "هما"به دلیل جذابیت، سادگی و رسا بودن پیام به عنوان برترین لوگوی شرکت‌های هوایی جهان انتخاب شده است.

"ادوارد زهرابیان"طراح لوگوی "هما"از چگونگی طراحی این لوگو و چگونگی نام‌گذاری "هما"برای "هواپیمایی ملی ایران"می‌گوید. ادوارد زهرابیان می‌گوید در سال ۱۳۴۰خورشیدی (۱۹۶۱میلادی) آگهی یک مسابقه برای طراحی لوگوی شرکت هواپیمایی ایران که آن زمان تازه تشکیل شده بود در روزنامه کیهان و اطلاعات آن‌زمان دیده است.

ادوارد زهرابیان آن زمان حدود ۲۱یا ۲۲سال سن داشت و هنوز وارد دانشگاه نشده بود. او که خود را برای شرکت در کنکور آماده می‌کرد، تصمیم می‌گیرد در این مسابقه شرکت کند.

طراح برترین لوگوی شرکت‌های هوایی دنیا می‌گوید: «تاریخ مسابقه ماه خرداد بود. اعلام نتیجه‌ آن البته چندماهی طول کشید. وقتی دیدم خبری از اعلام نتیجه مسابقه نیست، به شرکت هواپیمایی ملی ایران که تازه تأسیس شده بود تلفن کردم و گفتم آقا چه خبر از این آگهی که داده بودید و من در مسابقه‌اش شرکت کردم. گفتند اسمت چیست. گفتم فلانی هستم. گفتند تو برنده شده‌ای

او در مصاحبه با سایت "رنگ مگزین"هم در پاسخ به سؤال "بابت طراحی آرم هما چقدر جایزه گرفتید؟"گفته بود: بابت طراحی آرم هما پانصد تومان دادند، که کم نبود. البته زیاد هم نبود. چون اگر می‌خواستند جایزه‌ای درخور بدهند، مثلا باید ده هزار تومان می‌دادند.

ادوارد زهرابیان می‌گوید وقتی طرح خود را برای شرکت در مسابقه فرستاده در توضیح این آرم به این نکته هم اشاره کرده که اتفاقا حروف اول "هواپیمایی ملی ایران"مترادف با پرنده اساطیری ایران یعنی "هما"می‌شود. به این ترتیب با لوگوی طراحی شده توسط ادوراد زهرابیان، نام "هما"نیز برای "هواپیمایی ملی ایران"به‌وجود می‌آید.

 

 

 

 

 

ضربهء مهلک

$
0
0

ضربهء مهلک

گارگین فتائی

.

 

همیشه هستند کسانی که

بد جوری دلت را خالی می کنند

مدام تو را عصبانی می کنند

و تو بیشتر در تنهائی خود

غوطه ور می شوی

انگار همه روزگار

بر ضد تو بسیح شده اند

و تو نمی دانی

در میان انبوه این دلزدگیها

چگونه روزت را به شب می رسانی

دیگر برای تو نه عشق همان عشق است

 و نه نفرت رنگ و بویی دارد

گویا معنای کلاکت در هم آمیخته شده اند

و تو در تشخیص آنها گیج شده ای

حوصله ات بد جوری سر می رود

و تو از روزمرگیها کلافه شده ای

پذ ار احساسی

ولی هنگام بیان دست و پایت را گم می کمنی

گوئی  از اول چیزی نبوده که بگوئی

همه چیز قر و قاطی شده است

زندگانیت سر و ته ندارد

لحظه ای خود را به خوشی می زنی

و احساس دیوانگی می کنی

اما  لحظه ای نمی گذرد

که حقیقت ضربه مهلکش را بر تو می زند

یک ضربه کاری

 و به تو می فقهماند

 که نه خوای و نه مجنون

 

نقد فیلم فروشنده3

$
0
0

 

 

نقد فیلم فروشنده

 

جمع آوری گارگین فتائی

بخش سوم

 

 

 

داستان فروشنده

داستان روایی فیلم شامل چهار بخش می‌شود.

 

1. عماد و رعنا

صحنه آغازین فیلم به شکلی ناراحت کننده از آپارتمان عماد و رعنا آغاز می‌شود: همه چیز در حال تکان خوردن است! چیزی که بیشتر شبیه زلزله بود، در واقع ناشی از فعالیت یک دستگاه ساخت و ساز در نزدیکی آپارتمان آن‌ها است، اما در حاصل ماجرا تغییری ایجاد نمی‌شود. شرایط آپارتمان عماد و رعنا کاملا از حالت مطلوب خارج شده و آن‌ها مجبور می‌شوند به جای دیگری نقل مکان کنند. تمام این اتفاقات به شکلی رئالیستی توسط فرهادی به نمایش درمی‌آید، زیرا او می‌خواهد بگوید این امکان وجود دارد که خانه آرام یک شخص ممکن است توسط اتفاقات بیرونی به ناگهان تخریب شود.

فیلم فروشنده همچنین به فعالیت هنری عماد و رعنا نیز می‌پردازد: اجرای آن‌ها در نمایش مرگ فروشنده. یکی از مشکلات چنین نمایشی، عبور از سانسورهای دستگاه مسئول است که همواره خواستار اصلاحات جدیدی هستند؛ این نکته به شکلی کوتاه در فیلم به نمایش درآمده است.

یکی از هم‌بازی‌های آن‌ها در تئاتر به نام بابک (با بازی بابک کریمی) به سرعت خانه‌ای را برای عماد و رعنا پیدا می‌کند. پیدا کردن خانه در زمانی کوتاه در تهران امری بسیار دشوار است. مستاجر قبلی آن آپارتمان برخی از وسایل شخصی‌اش را در کمدی قفل شده قرار داده است که تا حدودی موجب رنجش رعنا می‌شود. عماد اما نسبت به وسایل خصوصی آن خانم احترام قائل بوده و تلاش می‌کند تا همسرش را آرام کند.

 

2. مزاحم وارد می‌شود

رعنا یک روز که مانند همیشه منتظر عماد است، صدای زنگ در را می‌شنود. با فرض اینکه عماد است، او دکمه را زده و درب ورودی ساختمان باز می‌شود. او سپس برای دوش گرفتن به حمام می‌رود. مشخص نیست چه اتفاقی پس از آن رخ می‌دهد، اما می‌دانیم که مزاحم وارد آپارتمان شده و رعنا را مورد آزار و اذیت قرار داده است. کمی بعد متوجه می‌شویم که مستاجر قبلی آپارتمان یک روسپی بوده که مشتریان مرد به خانه‌اش سر می‌زده‌اند. وقتی عماد در فاصله‌ای کوتاه پس از آن اتفاق به خانه برمی‌گردد، ردپای خونی را روی راه‌پله‌ها می‌بیند و سپس متوجه می‌شود که همسایه‌ها رعنا را به بیمارستان منتقل کرده‌اند.

رعنا به زودی از بیمارستان مرخص می‌شود، اما کاملا مشهود است که آن تهاجم او را شکننده کرده است. او تمایل ندارد تا در این مورد با عماد صحبت کند (در هر صورت، فرهادی از این نظر محدود بود). رعنا کاملا گیج و مبهوت است. گرچه عماد دلواپس است، اما نگرانی خودش نسبت به ضعفش در این مورد را به رنج رعنا ارجح می‌داند. عماد در کوتاه مدت از سکوت رعنا به تنگ می‌آید.

 

3. شکارِ مهاجم

حالا تمرکز خط روایی داستان بر روی عماد می‌افتد. آن‌ها قصد ندارند مسئله را به پلیس گزارش دهند، زیرا می‌دانند که مشکلات بیشتری گریبان آن‌ها را خواهد گرفت. بنابراین عماد تلاش می‌کند تا خودش آن شخص مهاجم را پیدا کند. رعنا می‌گوید که نمی‌تواند آن اتفاق و حتی چهره فرد را به یاد آورد و به همین دلیل، عماد سرنخ زیادی در دست ندارد. تنها مدارک او مقداری پول، چند عدد کلید و یک گوشی موبایل است، زیرا شخص با عجله آن آپارتمان را ترک کرده بود. عماد تلاش می‌کند تا به کمک آن سرنخ‌ها، مهاجم را بیابد.

این بخش از فیلم کمی شکل "کارآگاه مانند"را به خود می‌گیرد. عماد به تدریج به سرنخ‌های جدیدی دست می‌یابد. هرچه او بیشتر به آن شخص نزدیک می‌شود، احساسش برای انتقام قوی‌تر از قبل می‌شود.

 

4. مهاجم پیدا می‌شود

پس از چندین اتفاق غیرمحتمل، عماد مهاجم رعنا را به دام می‌اندازد. او آن شخصی نیست که عماد در درجه اول به او شک داشت و در عوض، شخصی معمولی و آسیب پذیر است (که نقش او را فرید سجادی حسینی به خوبی بازی کرده است). در همین بخش از داستان، بیننده داستان انتقام را از زوایای مختلف و یا چندگانه مشاهده می‌کند. این بخش از داستان در واقع جذاب‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین بخش فیلم است. عماد واقعا نمی‌داند که چه می‌خواهد، اما از آنجایی که خودش تحقیر شده، دوست دارد آن فرد نیز حداکثر حقارت را متحمل شود. این همان بحث "منطق انتقام"است. اگر مردی با آبرویش بازی شود، دشمنش باید بیشتر از او همان رنج را متحمل شود.

 اتفاقات پایانی فیلم نیز ناراحت کننده است؛ شما باید در پایان به افکار عماد و رعنا و همچنین سرنوشت رابطه‌شان و حتی احتمال وجود بخشش تامل کنید.

 

فروشنده از جهاتی با چهارشنبه سوری، از فیلم‌های پیشین فرهادی، شباهت دارد که این مسئله مایه تاسف است. درباره الی، جدایی نادر از سیمین و گذشته همگی درون مایه اجتماعی داشتند  که البته پیچیده‌تر و چندلایه تر نسبت به آن چیزی است که در فروشنده شاهدش هستیم. آنچه در این فیلم مشاهده می‌کنیم، در مورد مردی متین، قابل احترام و دارای ارزش‌های مدنی است که به تدریج، و البته ناخواسته، از عرش به فرش می‌رسد. تماشای چنین داستانی دردناک است.

 فروشنده اصغر فرهادی چندین نقطه ضعف هم دارد. بابک در بخش نخست فیلم کاراکتری مهم جلوه می‌کند و بیننده از او اطلاعات مهمی را دریافت می‌کند، اما در بخش دوم فیلم دیگر خبری از بابک نمی‌شود که بیشتر به نظر می‌رسد سوراخ داستان باشد. علاوه بر آن، همگام با پیش رفتن فیلم، از اهمیت رعنا به نوعی کم می‌شود. فارغ از اینکه عماد او را به عنوان یک "کالای آسیب دیده"نگاه می‌کند یا خیر، چنین به نظر می‌رسد که عماد شریکی همدرد برای او نباشد.

برخی منتقدان البته از نظر مایوس شدن عماد بر سر ماجرای رعنا با همدل هستند. اُوِن گلابرمن می‌گوید: «به نظر عماد خیلی در خودش فرو می‌رود و این مسئله از شدت درگیر شدن من با فیلم می‌کاهد. این امر جنبه دیگری از فیلم فروشنده است که شبیه فیلم چهارشنبه سوری است.

مشکل دیگر، تکنیک دوربین روی دستِ فرهادی به خصوص در نیمه اولی فیلم است که به خاطر لرزان بودنش، کمی بیننده را اذیت می‌کند. به نظر می‌رسد که انگیزه کافی وجود نداشته و فیلمبردار فیلم کاملا راندوم در صحنه می‌چرخیده و تنها تلاش می‌کرده تا کادر اصلی را در قاب دوربینش حفظ کند. احتمالا این حرکات عصبی قصدش این است تا آشفتگی احساسی را در بیننده برانگیخته کند که البته در برخی شرایط قابل توجیه است، مثلا همان سکانسی که ساختمان در حال ریزش است. اما متاسفانه آن تکنیک در سکانس‌های بسیار بیشتری به کار گرفته شده است.

حرکت دوربین در این فیلم اصلا قابل قیاس با افرادی مانند آنتونیونی و میزوگوچی نیست، زیرا سبک فیلمبرداری آن‌ها باعث می‌شد تا بیننده بیشتر در جنبه روانی فیلم غرق شود. همچنین چند سکانس "کلوزآپ با قاب ثابت"در فیلم وجود دارد که باید با دوربین ساکن فیلمبرداری می‌شدند، اما در عوض با دوربین روی دست ضبط شده‌اند. تمام این موارد باعث توجه غیرضروری بیننده به کار فیلمبرداری شده که باعث می‌شود بیننده کمتر درگیر مباحث روانیِ موجود در خط روایی فیلم شود.

در فیلم‌های پیشین فرهادی، ما شاهد تکنیک لرزان دوربین روی دست بودیم اما این مسئله در فیلم قبلی او "گذشته"بسیار کمتر به کار گرفته شد. آن فیلم از فیلمبرداری متفاوت به نام "محمود کلاری"بهره می‌برد که در فیلم جدایی نیز با فرهادی همکاری کرد. اما فیلمبردار فروشنده "حسین جعفریان"بود که در دو فیلم چهارشنبه سوری و درباره الی با وی همکاری کرد. مشخص نیست که او در فیلم بعدی‌اش با چه کسی همکاری کند، اما امیدوارم هر کسی که باشد، استفاده از دوربین را به شکلی نرم‌تر در دستور کار خود قرار دهد.

علیرغم تمام کاستی‌های فروشنده، این فیلم ارزش دیدن را دارد ولی انتظار نداشته باشید که فروشنده می‌تواند رقیبی برای فیلم ارزشمندش "درباره الی"باشد. هر چه به پایان فیلم فروشنده نزدیک می‌شود، داستان منسجم‌تر می‌شود. همچنین بازی‌ها نیز فوق‌العاده است. استفاده فرهادی از واکنش‌های بی‌کلام ترانه علیدوستی یکی دیگر از تکنیک‌هایی است که فرهادی همچون دو فیلم درباره الی و چهارشنبه سوری از آن استفاده کرده است. تمام این موارد به نمایش گره‌گشاییِ تدریجی مردی در فیلم بازمی‌گردد که ما می‌توانیم او را درک کنیم.

در مدرسه، عماد یک معلم ادبیات است؛ شخصی الگو و دارای احترام که به نظر می‌رسد درست و غلط را از هم تشخیص دهد. در یکی از سکانس‌های ابتدایی فیلم، عماد با یکی از دانش‌آموزان خود در تاکسی نشسته و از طرف زنی حق به جانب که در کنارش نشسته، مورد توهین قرار می‌گیرد (تاکسی‌ها در تهران معمولا کرایه‌های متفاوتی گرفته و افراد مختلف سوار یک تاکسی می‌شوند). سپس آن دانش‌آموز با لحنی عصبانی نسبت به رفتار زننده‌ی آن زن به معلم محترمش واکنش نشان می‌دهد. در آن لحظه، عماد به دانش‌آموزش می‌گوید که اشکالی ندارد و باید آن خانم را ببخشند – احتمالا آن خانم از اتفاقی که پیشتر در تاکسی رخ داده و نجابت او را لکه دار کرده، رنج برده است؛ آن پاسخ را "عمادی"داد که هنوز آبرویش لکه دار نشده بود و افسارش را از دست نداده بود. او در نهایت فروشنده (خودش) می‌شود که به چیزی که دارد می‌فروشد، باور ندارد.

 

 

 

روایت در سینمای درام اجتماعی، جلوه‌گری کرامت انسانی در مقابل رذالت بشری است. کرامت و رذالت هر دو در زندگی آدمی نقش دارند و در سینما این دو انگاره بسته به عناصر داستان پرورده می‌شوند.

آثار اصغر فرهادي در حال حاضر به نوعي پيشگام چنين سينمايي در ايران و همچنين يك زبان بين‌المللي و كلاس جهاني در اين ژانر است. او هم يك كارگردان ششدانگ است و هم يك فيلمنامه نويس قهار و مسلط به قواعد ژانر. در آثار او كرامت انساني به مثابه يك فرشته نگهبان در جامعه‌هاي كوچك نظير خانواده و فاميل ديده مي‌شوند و در سويي ديگر رذالت بشري نيز در جاي جاي آثار او به مثابه شيطاني در كمين جلوه‌گري دارند.

فيلم‌هاي قبلي اصغر فرهادي مانند "جدايي نادر از سيمين"و "گذشته"در ظاهر درام‌هايي ساده به نظر مي‌رسند كه بيش از هر چيز در آنها دو انگاره‌ي "خاص بودن ماجرا و واقعي بودن روايت"و ديگري "پرهيز از اغراق در قصه"پرداخت شده‌اند. با اين همه نوع روايت داستانك‌ها در فيلم‌هاي  فرهادي عمدتا با ظرافت‌ به سمت سوي ناتوراليسم جهت‌گيري مي‌كنند و نتيجه اثري است سرشار از تعليق و پر از پرسش و پاسخ. جنس اين تعليق و سئوال و جواب‌ها نيز جالب توجه است چرا كه كم و بيش اين سوسپانس، هماني است كه گويي با ذات و قالب شخصيت‌ها عجين شده و تماشاگر به تمامي با آنها درگير مي‌شود.

فروشنده نيز به عنوان آخرين اثر اكران شده اصغر فرهادي داراي خصوصيات بالااست. يك درام واقعي كه به چالش‌هاي زندگي فردي و اجتماعي و همچنين ناسازگاري‌هاي مرتبط به آنها مي‌پردازد.

داستان فيلم نيز بيشتر بر تحرك روايي و فيزيكي زوج قصه يعني عماد و رعنا است. يك آپارتمان قرار است بر سر زوج فيلم آوار شود. آنها از اين حادثه نجات پيدا مي‌كنند و مجبورند به سرعت در همان حوالي خانه‌اي بيابند. محلي كه اجاره مي‌كنند موقعيت خاصي دارد يك نيم طبقه روي پشت بام ضمن اينكه مستاجر قبلي هنوز تسويه حساب نكرده است. در يكي از روزها كه مرد خانه نيست؛ شخصي وارد مي‌شود و زن قصه مورد حادثه قرار مي‌گيرد. با ورود عماد عمق بدبياري و فاجعه كم كم روشن مي‌شود. رعنا در حمام مورد حمله مردي متجاوز قرار گرفته است. عماد همسرش را به بيمارستان مي‌رساند و رعنا مداوا مي‌شود. اما ماجرا پيچيده‌تر از اين حرف‌هاست. رعنا شديدا ترسيده و از عماد كه معلم ادبيات است مي‌خواهد در خانه بماند و ابتدا به ساكن نيز حاضر نيست همه چيز را به شوهرش بگويد..

 

پايبندي به قواعد ژانر

فروشنده در مقايسه با گذشته و حتي فيلم جدايي نادر از سيمين متمركز‌تر است. چرا كه روايت ماجرا عمدتا بر دوش زوج قصه است. اين بدان معني نيست كه فروشنده فيلم كوچكي است. بهترين عنوان به كار بردن اصطلاح ميني‌مال براي فروشنده است. يك اثر جمع و جور قصه‌گو و پر از تعليق كه رفتارشناختي يك زوج را بررسي مي‌كند. در اين مسير بايد به مهمترين استعداد فرهادي اشاره كرد. قلم او در نوشتار درام پاكيزه و عالي است. به قواعد ژانر پاي‌بندي تام و تمام دارد ضمن اينكه چاشني‌هاي قابل استفاده و استاندارد نيز هميشه در قصه‌هاي فرهادي وجود دارند. او در ابتداي فروشنده چنان غوغايي در سكانس تخليه آپارتمان ارائه مي‌كند كه چاره‌اي جز ديدن لذت بار ادامه ماجرا نداريم. از سويي شخصيت عماد و رعنا نيز براي تماشاگر قابل هضم و قابل همذات‌پنداري هستند. آنچه بر سر رعنا آمده يك فاجعه توامان است. در يك جامعه سنتي اخلاقي چنين حادثه‌اي احتمالا مرد را بيشتر درگير مي‌كند.

تعليق فروشنده اما مرتبط به رفتارهاي غيرقابل پيشبيني هر دونفر است. رعنا ابتدا به ساكن و براي دو هفته جزئياتي از حادثه و شخص متجاوز نمي‌گويد. و پس از آن نيز كه عماد در جريان قرار مي‌گيرد؛ اين رعنااست كه تمايلي ندارد قانون به كمك آنها بيايد. رعنا روز به روز در خود مي پيچد و عماد كه سمبل يك مرد فداكار است نيز در شرف فروپاشي است.اين چالش عجيب در رفتارهاي فردي و اجتماعي آنها بدون دليل نيست.

 

شخصيت‌پردازي زن و مرد ماجرا

در اين رهگذر هم رعنا و هم عماد هردو گاه گاهي در ذات به شخص ديگري تبديل مي‌شوند. رعنا مورد ظلم قرار گرفته و روزهاي زندگي‌اش رنگ شب گرفته‌اند و او عصبي پرخاشگر و بي‌منطق شده است. از سويي حمايت تمام عيار شوهرش را طلب مي‌كند و از منظري ديگر دست ياري به او نمي‌دهد تا متجاوز دستگير شود.

عماد نيز كه مظهر صفا و مهرباني است بر اثر همين رفتارهاي ناخودآگاه رعنا دچار تنش عصبي و اخلاقي مي‌شود و گاهي خود رعنا را مقصر مي‌داند و او را مي‌رنجاند و يا باورش ندارد. اين همان عمادي است كه تا نيمه‌هاي فيلم تمام همتش را مصروف اين مهم كرده بود تا آرامش روحي و رواني رعنا را با هر هزينه‌اي چه مادي و چه معنوي به او بازگردد. او به مثابه پروانه به دور رعنا بود. اما از اواسط فيلم نوع رفتار رعنا اورا شديدا فروخورده مي‌كند. عماد به سوي پيدا كردن متجاوز خيز بر مي‌دارد و يافتن او را يك انتقام يا هر اسمي كه برايش انتخاب كنيم تنهاي دواي درد رعنا و مهمتر دل رنج ديده خود مي‌داند. اما چرا رعنا گاهي با او همصدا نيست؟ اينها همه به نوع شخصيت پردازي فرهادي در يك فيلم تمام ناتوراليستي مربوط است. عماد حتي به طور اتفاقي متجاوز را هم ديدار مي‌كند اما گويا هيچ مرحمي براي درمان اين دو ديگر كارايي ندارد.

 

انتقام روحي و متافيزيكي

اما انتقام نيز در فيلم فروشنده يك تعريف ديگري دارد. شايد بتوانم بگويم انتقام گيرنده عماد است كه به گونه‌اي ناخواسته و حتي درد‌آور براي خودش؛ از رعنا انتقام مي‌گيرد. سكانس‌هاي پرتنش بين عماد و رعنا درد آور اما كوبنده است. عماد براي رعنا مي‌ميرد. عاشق اوست. رعنا نيز براي عماد اينگونه است. اما پس از حادثه؛ رعنا به چنان تاروپودي از فروپاشي مي‌افتد و رفتارهايي از كتمان بروز مي‌دهد كه حتي عماد مهربان نيز گاهي چنين رفتارهايي را برنمي تابد و ناخواسته رعنا را مي‌آزارد.

ابتدا به ساكن شدت و انگيزه‌ي عماد در انتقام‌گيري موجه جلوه مي‌كند. زنش هم به صورت فيزيكي و هم به گونه روحي و معنوي دچار آسيب شديد شده است. هر تماشاگري با عماد همذات پنداري مي‌كند و اصلا مدام در صدد اين است كه عماد به ناگهان يقه مرد متجاوز را بگيرد. با اينهمه انتقام ماورايي عماد بيشتر به چشم مي‌آيد. انتقامي كه ناخواسته بر خود قرباني يعني رعنا روا داشته مي‌شود. همين روند داستانك‌هاي  فروشنده را شديدا پرتنش و پراز تعليق از كار درآورده است.

 از اينجا به بعد كمي تا قسمتي شخصيت زن فيلم به عنوان قرباني اصلي ماجرا به سايه و درون تاريكي قدم مي‌گذارد و اين مرد داستان است كه اوج مي‌گيرد. شايد همين روند در شخصيت‌پردازي عماد و رعنا باعث شده باشد كه برخي رعنا را از اواسط فيلم تا پايان درك نكنند و رفتارهاي اورا برنتابند. طرفه اينكه شخصيت عماد از ابتدا گيرايي داشت و تا انتها نيز همينگونه است و هيچ وقت هم به حاشيه نمي‌رود. در نيمه دوم بخصوص؛ او موتور محركه روايت است. با اين حال بيست دقيقه انتهايي فيلم فروشنده حقيقتا عالي است. يعني تماشاگر در مواجه با فيلمي پر از تلخكامي و ظلم به پاياني در خور دست پيدا مي‌كند و برخلاف آثار ديگر فرهادي به حال خود رها نمي‌شود تا در پايان‌بندي ماجرا خود به ذهنياتش رجوع كند و هركس قاضي آنچه باشد كه در سالن سينما ديده است.

شهاب حسيني كاپيتان و ليدر فروشنده است. اوج توانايي او در پرهيز از اغراق و ارائه يك شخصيت درونگرا است. شخصيتي كه البته با تمام درونگرايي، توانايي انفجارهاي ويرانگر و پرتنش را نيز دارد.

نقش او به عنوان يك معلم ادبيات فرهيخته و مهربان از ابتداي فيلم تا اواسط فيلم كه به قالب يك كارآگاه فرو مي‌رود بسيار قابل اعتنااست. اما يك سوم پاياني فيلم فروشنده  به احتمال بسيار بهترين نوع بازي در كارنامه حرفه‌اي شهاب حسيني به شمار مي‌آيد.

ترانه عليدوستي نيز شخصيت رعنا را بيشتر به صورت فيزيكي ارائه كرده است و به ويژه از اواسط فيلم اين روند را به بهترين وجهي انجام مي‌دهد. از حضور بابك كريمي نيز بايد گفت كه بازي‌اش سنگين و تاثيرگذار بود. او چنان عالي و واقعي كار كرده كه تماشاگر مايل است هر آن به سمت پرده برود و او را به سزاي عملش برساند.

به لحاظ نفوذ و اثرگذاري بر مخاطب؛ فروشنده را بايد تاثيرگذارترين فيلم دهه‌هاي اخير سينماي ايران بدانيم. عمده تماشاگران در حين ديدن فيلم و پس از ترك سالن مدام بدنبال طرح سئوال و مهمتر از آن به دنبال ارائه برخي كاستي‌ها‌ي احتمالي در فيلمنامه بودند. چه اين كاستي‌ها وجود داشتند و چه خير مهم اين است كه فيلمي مانند فروشنده كه يك اثر استاندارد جهاني در ژانر درام اجتماعي است چنين توانايي را در زيرساخت و روايت داستاني خود داشته كه توانسته ذهن مخاطب را به چالش فراخواند. چنين سينمايي يقينا تماشاگر را محترم مي‌داند. و تماشاگر نيز براي اين فيلم و سازنده‌اش شان و اعتبار قائل است. و برآيند اين دو مهم همانا تزريق خون تازه به سينماي ايران است و بس.


نقد فیلم فروشنده2

$
0
0

 

نقد فیلم فروشنده

 

جمع آوری گارگین فتائی

بخش دوم

 

 

 

فروشنده تلاش فرهادی برای ساخت فیلمی در فضای تنش‌زا، رازآلود و نامطمئن است

 

فروشنده از لحاظ تعدد شخصیت‌ها فیلم جمع و جورتری است که بیشتر از همه روی عماد تمرکز می‌کند، شخصیتی که یک معلم ادبیات و بازیگر تئاتر است و قرار نیست ویژگی‌ منحصر به فرد یا فوق‌العاده‌ای داشته باشد. شهاب حسینی با درک بالایی از شخصیت عماد، یک بازی راحت و بی غل و غش ارائه داده که به موقعش ویلی لومانِ تئاتر مرگ فروشنده است و از وضع کساد زندگی‌اش گله می‌کند و به موقع هم در قالب همسری مهربان که دنبال حقیقت است فرو می‌رود. او در فروشنده بیش از یک نقش بازی می‌کند، چون عماد موقعیت‌های بسیار متفاوتی را تجربه می‌کند. روی سن نمایش باید حواسش به اشک‌های همسرش باشد، در کلاس مدرسه اعصابش از شاگردهای بازیگوش خرد می‌شود، با دوستی که خانه‌ی جدید را برایشان جور کرده دعوا می‌کند و برای پسربچه‌ی همکارش ادای باب اسفنجی در می‌آورد. شهاب حسینی سعی نکرده با اغراق وجوه مختلف این کاراکتر را از یکدیگر جدا کند، بلکه با یک بازی یکنواخت واکنش‌های متفاوت به موقعیت‌های متفاوت را به نمایش گذاشته است.

از طرفی ترانه علیدوستی برای رعنا بازی‌های متفاوتی ارائه می‌دهد که مرز بین آن‌ها همان اتفاقی است که برای این شخصیت می‌افتد. رعنای اول را کمتر می‌بینیم اما از همان سیگنال‌های خفیفی که از او می‌گیریم درمی‌یابیم که شیطنت‌های خودش را دارد و چندان هم برایش مهم نیست که دست به لوازم صاحب قبلی خانه بزند و آن‌ها را جابه‌جا کند. رعنا پس از حادثه اما به درون لاک خودش می‌رود، کم‌حرف‌تر می‌شود و حتی دنبال مقصر قضیه نیست و فقط می‌خواهد اتفاقی را که برایش افتاده فراموش کند. کم‌حرفی و عکس‌العمل‌های خفیف فیزیکیِ رعنا در نیمه‌ی دوم فیلم برای ترانه علیدوستی به معنای ارائه‌ی یک بازی ظریف‌تر و مبتنی بر نگاه‌ها و حالات صورت است. فلفل تیز فروشنده اما بابک کریمی است، کسی که به خاطر بازی گنگ‌اش هیچوقت نمی‌توانیم قضاوتی در موردش داشته باشیم. گاهی در شمایل یک دوست ظاهر می‌شود و جایی فکر می‌کنیم کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه‌اش است. وسعت کم تیم بازیگران اصلی فروشنده کفه‌ی ترازو را به سمت شهاب حسینی سنگین کرده و فضای بیشتری به او برای نمایش یک بازی راحت اما دقیق می‌دهد.

فروشنده همچنان کاملاً یک فیلم از دنیای فرهادی است که رنگ و بوی تازه‌ای گرفته اما شاید به اندازه‌ی کارهای قبلی، پخته نباشد

تئاتر مرگ فروشنده‌ی آرتور میلر، شغل معلمی عماد و اشاره به فیلم گاو، نقاشی‌های کودکانه‌ی روی دیوار خانه‌ی جدید و آهنگ پیش‌درآمد علی عظیمی تنها چند مورد واضح از وسایلی هستند که فرهادی از آن‌ها برای روایت داستانش استفاده می‌کند. او بدون دیالوگ‌نویسی بیش از حد و بازی‌های اغراق‌آمیز داستان تعریف می‌کند. پربیراه نیست اگر بگوییم اصغر فرهادی بهترین روایت‌گر سینمای ایران است، چرا که بدون توضیح واضحات و حساب کردن روی آگاهی بیننده، تکه‌های پازل داستانش را کنار هم می‌چیند و تصویر نهایی را که شاید برای هرکس متفاوت باشد شکل می‌دهد. فروشنده داستانی درباره‌ی انتقام است که روی پایه‌های دروغ، خیانت و ترس ایستاده است. فیلم حرفش را لحظه‌ای و با تعلیقی که ایجاد می‌کند می‌زند و دیگر مثل جدایی اتمسفری پیوسته ندارد. این همان تفاوتی است که فرهادی در کارش ایجاد کرده و تجربه‌ی تازه‌ای برای آشنایان به آثار او ایجاد کرده است. لحظاتی که عماد از رعنا سؤال می‌پرسد و او به خاطر ترسش جوابی مطابق واقعیت نمی‌دهد ما را یاد آشفتگی‌های سپیده در درباره‌ی الی و تردیدهای راضیه در جدایی می‌اندازد. آن فیلم‌ها بعد از نقطه‌ی اوجشان به چیزی شبیه نتیجه‌گیری و ثبات می‌رسیدند اما پس از اتفاق فروشنده، داستان همچنان صعود می‌کند و به مرز انفجار می‌رسد. شاید همین است که باعث می‌شود فروشنده در لیست آثار فرهادی در رتبه‌ی اول قرار نگیرد.

پایان‌بندی‌های بقیه‌ی فیلم‌های فرهادی با اینکه صفر و یک نبودند اما «پایان» بودند، جایی که قصه تمام می‌شد و درگیری‌ها به خاتمه می‌رسید و چیزی که می‌ماند تصمیم ما بر چگونگی این پایان بود. اما فروشنده با اینکه پایان‌بندی به یاد ماندنی‌ای دارد، قصه را تمام نمی‌کند و حتی با تکیه‌ی زیاد بر تعلیق می‌خواهد کوبنده‌تر از چیزی که هست جلوه کند. قصه در فیلم‌های قبلی پیش از اینکه به مرحله‌ی تصمیم‌گیری تماشاگر برسد تمام می‌شد (اینکه ترمه مادرش را انتخاب می‌کند یا پدرش را چیزی را تغییر نمی‌دهد) اما در فروشنده گره داستان هنوز سرجایش است و ما فقط یک سکانس پر از تعلیق و استرس عالی را تماشا کردیم. شاید فرهادی در روایت این نوع داستان‌ها تازه‌کار باشد و در فیلم‌های قبلی‌اش روایتی یکنواخت‌تر را انتخاب کرده باشد، اما در فروشنده لحظه را به بازه ترجیح می‌دهد و این پیام را هم با سکانس افتتاحیه و پایان‌بندی به مخاطب می‌رساند. فروشنده همچنان کاملاً یک فیلم از دنیای فرهادی است که رنگ و بوی تازه‌ای گرفته اما شاید به اندازه‌ی کارهای قبلی، پخته نباشد.

فروشنده خوش‌ساخت است و بیننده را همراه می‌کند، گاهی از سرعتش کاسته می‌شود اما وقتی تمام می‌شود دیگر کسی به سکانس‌های متوسطش فکر نمی‌کند چون پایانی دارد که مانند چکش قاضی در دادگاه باعث سکوت همه می‌شود. این تأثیر اما لحظه‌ای است و چند روز بعد که از فضای فیلم خارج شدید با اینکه لذت آن هیجان زیر زبانتان مانده، طولانی‌مدت نخواهد بود. جای تحسین بسیار دارد که اصغر فرهادی با موفقیت‌های بزرگی که با دو سه فیلم آخرش کسب کرده، همان راه را در پیش نگرفته و از منطقه‌ی راحتی‌اش فاصله گرفته است. فیلم بدون شک وام‌دار تجربه‌های گذشته‌ی او است اما روایت قصه‌اش جنس دیگری دارد و البته تأثیرگذاری‌اش تاریخ انقضای کوتاه‌تری. فرهادی همچنان در بالاترین کیفیت خودش کار می‌کند و راه‌های جدید را امتحان می‌کند، کاری که شاید هر کارگردانی بعد از چند فیلم موفق هیچوقت انجام ندهد.

فروشنده توانست پس از درخشش در جشنواره فیلم کن، رکورد فروش روز نخست را در ایران بشکند. مخاطبان نیز از این فیلم بسیار استقبال کرده‌اند. مطالعه "نقد فیلم فروشنده"به درک ظرافت‌های آن کمک شایانی می‌کند.

فرادید| در فروشنده، آنچه که بیشتر در معرض خطر قرار دارد ضعف روانی و خلأ اخلاقی کاراکترهای اصلی، عماد (شهاب حسینی) و همسرش رعنا (ترانه علیدوستی) است که هنرپیشه‌اند و جزئی از اریستوکراسی فرهنگی شهر تهران؛ نقد فیلم فروشنده به درک ظرافت‌های آن کمک شایانی می‌کند.

 

 

نقد فروشنده و رفتار اصغر فرهادی با "طبقه متوسط"

با این حال باید تعجب کنیم که نقد طبقه متوسط شهری ایران، رفته رفته به تمی تقریبا ثابت در فیلم های فرهادی مبدل شده است. این طبقه در آثار او افرادی هستند تحصیل کرده، خوش اخلاق و خوش معاشرت که برای هر کار خود دلیلی منطقی دارند؛ حتی برای دروغ گفتن در دادگاه (نادر در جدایی)، خیانت به همسر (مرتضی در چهارشنبه سوری)، خیانت به یک دوست (سپیده در درباره الی)، خشونت (عماد در فروشنده) و ... که عمدتا اخلاق در زندگی اجتماعی و عشق در زندگی خصوصی آنها بسیار سطحی است و با اندک تلنگر و کوچک ترین بحران، رنگ می بازد.

از سوی دیگر، در مقابل طبقه متوسط، طبقه محروم شهری قرار دارند. در فیلم های مختلف فرهادی، متن داستان متعلق به طبقه متوسط است و طبقه محروم و کارگر، معمولا به عنوان شخصیت های حاشیه ای داستان مطرح می شوند (این عادت کلی، استثناهایی هم دارد از جمله در فیلم «شهر زیبا»)؛ طبقه ای بسیار زحمت کش و بالتبع خسته، که توانایی استدلال و بحث و صغری و کبری چیدن برای گرفتن حق خود را ندارد، و هرگاه با طبقه متوسط مواجه می شود، نهایتا متضرر و مغبون  خواهد بود. صداقت و پایبندی به آنچه بدان باور دارد، و عمق عشق و عاطفه در روابط خانوادگی، از دیگر ویژگی های این طبقه، در برخی آثار فرهادی است.

 

فرهادی در جایی می گوید، «فروشنده ادای دین به تئاتر است»... ادامه این نقد را بخوانید...

 

نقد روانشناختی فروشنده

صدای مهیب لرزیدن خانه‌های مردم، از جمله خانه عماد و رعنا، که در یک مجتمع قرار گرفته و آشفتگی و هراس و فرار ساکنان، ورودی بسیار خوبی برای فیلم است که نشان دهد فاجعه در راه است. عامل این لرزیدن‌های مهیب یک بیل مکانیکی در حال گودبرداری است. روز بعد، به خوبی نشان داده می‌شود که چه بر سر خانه آمده است.

بیشتر از همه، اتاق خواب زن و شوهر جوان آسیب دیده است. این نمادهای روان‌شناختی تفسیرپذیرند.

 

خانه در اکثر تفسیرهای مکاتب علم روان‌شناسی محل امن انسان است. اتاق خواب در این میان باید امن‌ترین باشد. چرا که خلوت یک زن و شوهر جوان در آن اتفاق می‌افتد. اما اکنون هر دو آسیب دیده‌اند و دومی بیشتر. از همین شکاف مهیبی که بر بالای تخت زوج جوان ایجاد شده، می‌توان فهمید که کارگردان در نماهای بعدی به دنبال چیست؛ قرار است شکافی بین زوج صمیمی بیافتد که از جنس مسئله جنسی است. ادامه این نقد را اینجا بخوانید...

 

نقد فیلم فروشنده از نگاه "پیتر برادشاو"

فرهادی صحنه ای به شدت متشنج خلق می کند که در آن ترک ها قاب پنجره را می شکنند. فاجعه ای قریب الوقوع از جنس تایتانیک. آنها سرانجام به لطف یکی از هم گروه های تئاترشان آپارتمان جایگزینی پیدا می کنند. اما دیر متوجه می شوند که ساکن قبلی آنجا زن جوانی بوده که گویا روسپی‌گری میکرده و افراد مشکوک و بدنامی تمام طول شب آن اطراف می پلکند. یک شب رعنا اشتباه می کند و به خیال اینکه همسرش جلوی در است کلید باز شدن در بیرونی را می زند. در ادامه می‌توانید نقد فیلم فروشنده را از نگاه این منتقد معروف بخوانید...

 

نقد فیلم فروشنده به روایت "اوون گلایبرمن"

فروشنده با ارائه حداقل کلیدها به صورتی مینیمال پیش می‌رود. در این فیلم تکنیک این نویسنده - کارگردان مطمئن‌تر از فیلم‌های قبلی اوست. هر شات در محل گرفته شده، هر خط به سمت نتیجه بعدی پیش می رود و وقتی عماد شروع به بررسی جرمی که رخ داده می‌کند، یک گوشی موبایل پیدا می‌کند که او را برای پیدا کردن مجموعه‌ای از سرنخ‌ها جلو می‌برد؛ در حالی که به نظر نمی‌رسد هیچ یک از آنها بتواند راه به جایی ببرد. یکی دیگر از نکات مربوط به نقد فیلم فروشنده این است که «فروشنده» تنش کمتری در مقایسه با فیلم‌های کارآگاهی نئورالیستی ایجاد می‌کند، اما همه چیز در آن طراحی شده است. عماد در مقام کارآگاهی که تلوتلوخوران جلو می رود از تصادفی که برای همسرش رخ داده، جلو می‌رود و در نهایت به جایی می‌رسد که ما انتظارش را نداریم. در ادامه می‌توانید نقد فیلم فروشنده را از نگاه این منتقد بخوانید...

 

نقد فیلم فروشنده از نگاه "دبورا یانگ"

فیلم جدید اصغر فرهادی فاقد پیچیدگی های اجتماعی حیرت‌انگیز جدایی نادر از سیمین است، گره‌های داستان چندان پنهان نیستند و حس درام تصنعیِ آن باعث کسالت‌آور شدن بخش‌هایی از فیلم می‌شود. اما از کنار همه این‌ها می‌توان به خاطر پایان بسیار عالی فیلم گذشت: یک پایان نفس‌گیر و پر تنش برای مخاطب. در فروشنده، آنچه که بیشتر در معرض خطر قرار دارد ضعف روانی و خلأ اخلاقی کاراکترهای اصلی، عماد (شهاب حسینی) و همسرش رعنا (ترانه علیدوستی) است که هنرپیشه‌اند و جزئی از اریستوکراسی فرهنگی شهر تهران. در ادامه می‌توانید نقد فیلم فروشنده را از نگاه دبورا یانگ بخوانید...

 

نقد فیلم فروشنده به روایت پایگاه "فیلم سوفی"

فروشنده اصغر فرهادی  چندین نقطه ضعف هم دارد. بابک در بخش نخست فیلم کاراکتری مهم جلوه می‌کند و بیننده از او اطلاعات مهمی را دریافت می‌کند، اما در بخش دوم فیلم دیگر خبری از بابک نمی‌شود. علاوه بر آن، همگام با پیش رفتن فیلم، از اهمیت رعنا به نوعی کم می‌شود. یکی دیگر از مشکلات مربوط به نقد فیلم فروشنده این است که تکنیک دوربین روی دستِ فرهادی به خصوص در نیمه اولی فیلم است که به خاطر لرزان بودنش، کمی بیننده را اذیت می‌کند. حرکت دوربین در این فیلم اصلا قابل قیاس با افرادی مانند آنتونیونی و میزوگوچی نیست، زیرا سبک فیلمبرداری آن‌ها باعث می‌شد تا بیننده بیشتر در جنبه روانی فیلم غرق شود. عماد در مدرسه یک معلم ادبیات است؛ او به خاطر اتفاقی که در تاکسی افتاده به دانش‌آموزش می‌گوید که اشکالی ندارد و باید آن خانم را بخشید؛ آن پاسخ را "عمادی"می‌دهد که هنوز آبرویش لکه‌دار نشده بود و افسارش را از دست نداده بود. اما او او در نهایت فروشنده‌ی خودش می‌شود که به چیزی که دارد می‌فروشد، باور ندارد.

 علیرغم تمام کاستی‌های فروشنده، این فیلم ارزش دیدن را دارد ولی انتظار نداشته باشید که فروشنده می‌تواند رقیبی برای فیلم ارزشمندش "درباره الی"باشد. هر چه به پایان فیلم فروشنده نزدیک می‌شود، داستان منسجم‌تر می‌شود. همچنین بازی‌ها فوق‌العاده است. در ادامه می‌توانید نقد فیلم فروشنده را به روایت پایگاه فیلم سوفی بخوانید...

 

 

فروشنده از جهاتی با چهارشنبه سوری، از فیلم‌های پیشین فرهادی، شباهت دارد که این مسئله مایه تاسف است. درباره الی، جدایی نادر از سیمین و گذشته همگی درون مایه اجتماعی داشتند که البته پیچیده‌تر و چندلایه تر نسبت به آن چیزی است که در فروشنده شاهدش هستیم. آنچه در این فیلم مشاهده می‌کنیم، در مورد مردی متین، قابل احترام و دارای ارزش‌های مدنی است که به تدریج، و البته ناخواسته، از عرش به فرش می‌رسد. تماشای چنین داستانی دردناک است.

فرادید| فروشنده اصغر فرهادی یکی دیگر از آن فیلم‌های درامی است که همچون کارهای قبلی‌اش حول محور اختلافات زناشویی ساخته شده است. در ادامه، نقد پایگاه «فیلم سوفی» را درباره فیلم فروشنده که چیزی به اکران آن نمانده، بخوانید.

به گزارش فرادید به نقل از فیلم سوفی، او همچون آثار قبلی‌اش – مانند چهارشنبه سوری، درباره الی، جدایی نادر از سیمین و همچنین گذشته – باز هم به زوجی از طبقه متوسط جامعه پرداخته که رابطه‌شان دستخوش اتفاقی ناخوشایند و تراژیک شده است. نکته اساسی در مورد تمام آن فیلم‌ها این است که فرهادی یک ماجرا را از چند زاویه جلوی دوربینش می‌برد. بنابراین مسئله‌ای که از یک زاویه دید یا پرسپکتیو (perspectives)  کاملا منطقی به نظر برسد، ممکن است از زاویه دیدِ دیگر ماهیت خود را از دست دهد. گرچه برای این کار کمی زمان لازم است، اما همین زاویه دیدِ چندگانه در فیلم "فروشنده"نیز به محور اصلی فیلم بدل می‌شود.

مسائل اجتماعی، یکی دیگر مباحث همیشگی فیلم‌های فرهادی بوده که می‌توان آن را به عنصر "زاویه دیدِ چندگانه"فیلم‌هایش اضافه کرد. برخی از این موارد در جامعه ایران حائز اهمیت بوده ولی نمی‌توان آن را به دیگران تعمیم داد. در ادامه برخی از این مسائل اجتماعی را برای شما باز خواهیم کرد.

خلق و اظهار "حقیقت:"زمانی که می‌گوییم زاویه دید چندگانه در فیلم وجود دارد، بنابراین می‌توان در مورد تفسیر چندگانه پیرامون "حقیقت اصلی"نیز صحبت کرد. در جهان هستی، عباراتی وجود دارند که یا صحیح هستند و یا غلط. اما در جوامع بشری، همواره لایه‌های اجتماعی وجود دارند که با هم همپوشانی هم دارند؛ هر یک از این لایه‌ها تابع اصول بوده و همه ما عادت کرده‌ایم که هر مسئله‌ای را از زوایای مختلف بسنجیم. تنها شدن در یک جامعه بزرگتر موجب می‌شود تا افراد برای اجتناب از نزاع‌های اخلاقی از انواع بهانه‌ها استفاده کنند و یا اطلاعات شخصی خود را مخفی نگه دارند. از این رو، تصمیم می‌گیریم تا اطلاعات "ویرایش شده"را به دیگران ارائه دهیم تا همه چیز آرام پیش رود. ایرانی‌ها، به ویژه، اغلب تمایل دارند به مخاطبشان چیزی را بگویند که آن‌ها انتظار شنیدنش را دارند. این مسئله در دو فیلم درباره الی و جدایی نادر از سیمین مشهود است و در فیلم فروشنده نیز دوباره شاهد آن هستیم.

اهمیت حریم خصوصی افراد: همه ما تفاوت بین فضای عمومی و فضای خصوصی را می‌دانیم که هر کدام تابع اصولی هستند. این مسئله در جامعه ایران بسیار حائز اهمیت است. اکثر ایرانی‌ها نسبت به فضای خصوصی خود تقدس خاصی قائل هستند؛ فضایی که می‌توانند در آن نسبتا آزاد و به دور از محدودیت‌های اجتماعی عمل کنند. نقض حریم خصوصی افراد همچون توهینی آشکار و شخصی به افراد محسوب می‌شود.

 حفظ وجهه عمومی: ایرانی‌ها به حریم خصوصی خود بسیار اهمیت می‌دهند، اما در حین حال دوست دارند در فضای عمومی نیز از احترام برخوردار باشند. این بدان معناست که افراد درگیر نوعی "فروشندگی"اجتماعی شوند تا از طریق وجهه عمومی خودشان را حفظ کنند و علاوه بر آن، از نظر اجتماعی طرد نشوند.

 انتقام: این مسئله بیشتر میان مردان رواج دارد و از دست دادن آبرو، مهمترین انگیزه آن محسوب می‌شود. این کار به منظور تحقیر و آزار شخص مهاجم صورت می‌گیرد تا او هم از ترسِ 

"از دست دادن آبرو"همانقدر رنج ببیند.

بخشندگی: یک جایگزین برای پاسخ دادن به انتقام، بخشیدن شخص است که البته به ندرت دیده می‌شود. تمام ادیان عمل بخشندگی را ستایش کرده‌اند، اما تا چه اندازه ممکن است ما شاهد بخشندگی باشیم مگر آنکه شخص برای بخشش به دست پای دیگری بیفتد؟

داستان فروشنده در مورد اتفاقات پیرامون یک زوج جوان به نام عماد (با بازی شهاب حسینی) و رعنا (با بازی ترانه علیدوستی) است. در طول روز، عماد یک معلم ادبیات باشخصیت در مدرسه است. عصرها، هم عماد و هم ترانه در صحنه تئاتر به بازی مشغول می‌شوند. آن‌ها در حال تمرین نمایش مشهور مرگ فروشنده (1949) نوشته آرتور میلر هستند. عماد در آن نمایش نقش کاراکتر نگون‌بخت "ویلی لومان"را بازی می‌کند و رعنا نیز نقش همسر ویلی یعنی "لیندا"را به عهده دارد. در فیلم، عماد و رعنا چندین صحنه نمایش را با هم اجرا می‌کنند. در طول این سکانس‌ها، می‌توانیم ببینیم که چگونه پرسونای دراماتیک عماد و رعنا برای تحقق دو هدف مخالف به کار گرفته می‌شوند:

1.برای پنهان کردن خودِ واقعیِ آن‌ها و نمایش چهره‌های عمومی‌شان

2.محافظت نصف و نیمه از خودشان برای اینکه بتوانند احساسات واقعی‌شان را ابراز کنند؛ گویی احساسات از زبان شخصی دیگر بیان می‌شوند.

 

 

نقد فیلم فروشنده 1

$
0
0

نقد فیلم فروشنده

جمع آوری گارگین فتائی

خش اول

.

 

کارگردان

اصغر فرهادی

تهیه‌کننده

الکساندر مالت-گای

 اصغر فرهادی

نویسنده

اصغر فرهادی

بازیگران

شهاب حسینی

ترانه علیدوستی

بابک کریمی

مینا ساداتی

مهدی کوشکی

فرید سجادی حسینی

موسیقی

ستار اورکی

فیلم‌برداری

حسین جعفریان

تدوین

هایده صفی‌یاری

توزیع‌کننده

ممنتو فیلمز (فرانسه)

فیلمیران (ایران)

تاریخ‌های انتشار

 ۲۱مه ۲۰۱۶ (کن)

۱۰شهریور ۱۳۹۵ (ایران)

۲نوامبر ۲۰۱۶ (فرانسه)

مدت زمان

 ۱۲۵دقیقه

کشور

ایران

 فرانسه

زبان

فارسی

فرانسوی

 

فروش گیشه

۱۵٬۶۶۴٬۰۱۵٬۰۰۰تومان

 

فروشنده با نام انگلیسی The Salesman فیلمی به کارگردانی و نویسندگی اصغر فرهادی است. این هفتمین فیلم بلند اصغر فرهادی است. در مراسم اختتامیه جشنواره کن جایزه بهترین فیلم‌نامه به اصغر فرهادی رسید و شهاب حسینی هم برندهٔ جایزه بهترین بازیگر مرد شد. فروشنده نماینده ایران در مراسم اسکار سال ۲۰۱۷است. همچنین فروشنده در پایان زمان اکران خود موفق شد رکورد بیشترین فروش که پیش تر در دستان محمد رسول‌الله (فیلم) مجید مجیدی بود را بشکند و تبدیل به پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران بشود.

 

 

خلاصه داستان

رعنا و عماد زن و شوهری جوان هستند که در حال اجرای تئاتری بر اساس نمایشنامه مرگ فروشنده نوشته آرتور میلر هستند. آنها به علت نشست زمین مجبور می‌شوند به اجبار خانه خود را ترک کنند و به اصرار یکی از دوستانشان بنام بابک به خانه‌ای اسباب کشی می‌کنند که پیش تر زنی بدنام بنام «آهو» در آن ساکن بوده است. ابتدا همه چیز خوب پیش می‌رود ولی وقایع بعدی به بحرانی غیرقابل کنترل ختم می‌شود.

 

پیشینهٔ داستانی

به نوشته پایگاه اینترنتی-سینمائی سینماژورنال، داستانِ فیلم با داستان دو سینمایی دیگر یعنی فیلم مستأجر اثر رومن پولانسکی و فیلمنامهٔ حقایق دربارهٔ لیلا دختر ادریس اثر بهرام بیضایی همانند است.

 

ساخت

اصغر فرهادی که قرار بود پروژهٔ جدید خود را در اسپانیا آغاز کند و تا شروع پیش تولید فیلم زمانی یک‌ساله داشت تصمیم به ساخت فیلم فروشنده در ایران گرفت. فرهادی پروانه ساخت این فیلم را در ۱۸مهرماه ۱۳۹۴از سازمان سینمایی دریافت کرد. نام پیشین این فیلم «برسد به دست آهو» بود که به علت این‌که نام «فروشنده» تناسب بیشتری با داستان نهایی فیلم داشت، تغییر نام پیدا کرد.درگذشت یدالله نجفی، صدابردار با سابقه فیلم، باعث ایجاد وقفه‌ای یک هفته‌ای در فیلمبرداری شد و سرانجام فیلمبرداری فیلم فروشنده، به کارگردانی اصغر فرهادی ۷اسفند به پایان رسید.

 

 

اکران

فروشنده در اروپا و آمریکا با نام فروشنده (The Salesman) و در فرانسه با نام مشتری (Le Client) عرضه شد. دلیل این تغییر نام در فرانسه، ساخت فیلمی به اسم فروشنده در این کشور است.

نمایش عمومی تازه‌ترین ساخته اصغر فرهادی از ساعت ۶:۴۵دقیقه صبح روز چهارشنبه دهم شهریور ماه آغاز شد. فروشنده تنها در سه روز حدود یک میلیارد تومان فروش داشت. این فیلم روز چهارشنبه در نخستین روز اکرانش ۲۵۰میلیون تومان فروش رفت و رکوردی جدید در سینمای ایران ثبت شد؛ درنهایت فروشنده در آخرین روزهای نمایشش در ایران توانست رکورد فروش فیلم محمد(ص) ساخته مجید مجیدی را بشکند و به پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران تبدیل شد.

«فروشنده» روز ۲۳آبان سال ۹۵در آخرین هفته اکرانش در ایران، با شکستن رکورد فیلم «محمد رسول‌الله» مجید مجیدی پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران شد

 

جشنواره

 

فرانسه ۱خرداد ۹۵جشنواره فیلم کن

آلمان ۴تیر ۹۵جشنواره فیلم مونیخ

لهستان ۲مرداد ۹۵جشنواره فیلم افق‌های تازه

نیوزلند ۴مرداد ۹۵جشنواره فیلم نیوزلند

کانادا ۱۸شهریور ۹۵جشنواره فیلم تورنتو

آمریکا ۱۶مهر ۹۵جشنواره فیلم همپتون

بریتانیا ۲۴مهر ۹۵جشنواره فیلم لندن

آمریکا ۱آبان ۹۵جشنواره فیلم شیکاگو

 

 

جوایز

۲۰۱۶جشنواره فیلم کن نخل طلا اصغر فرهادی نامزد

بهترین فیلم‌نامه اصغر فرهادی برنده

بهترین بازیگر مردشهاب حسینی برنده

۲۰۱۶انجمن ملی نقد فیلم آمریکا بهترین فیلم خارجی فروشنده برنده

۲۰۱۶جشنواره فیلم مونیخ بهترین فیلم فروشنده برنده

۲۰۱۶جشنواره جهان سینمای آمستردام بهترین فیلم از نگاه تماشاگران فروشنده برنده

۲۰۱۶جشنواره بین‌المللی فیلم شیکاگو هوگو طلایی اصغر فرهادی نامزد

هوگو نقره‌ای، جایزه ویژه هیئت داوران اصغر فرهادی برنده

۲۰۱۶جشنواره جهانی فیلم پارسی استرالیا بهترین فیلم فروشنده برنده

۲۰۱۶جشنواره فیلم ونکوور محبوب‌ترین ویژگی بین‌المللی اصغر فرهادی  دوم

۲۰۱۶جشنواره فیلم اولان‌باتور مغولستان بهترین فیلم از نگاه تماشاگران فروشنده برنده

۲۰۱۶جشنواره بین‌المللی فیلم وایادولید جایزه بهترین فیلم فروشنده برنده

۲۰۱۶فستیوال سمینسی اسپانیا بهترین فیلم فروشنده برنده

۲۰۱۶جشنواره فیلم بمبئی فیلم برگزیده تماشاگران فروشنده[۲۰] برنده

۲۰۱۷جایزه گلدن گلوب بهترین فیلم غیر انگلیسی‌زبان فروشنده نامزد

۲۰۱۷جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان فروشنده نامزد (لیست بلند- شامل ۹ فیلم)

فیلم فروشنده از تاریخ ۲۰دی ماه در شبکه نمایش خانگی منتشر شده است.

 

 

نقد فیلم

 

 

بازتاب فیلم

 

نظرات مثبت

فروشنده به طور کل آرای مثبت فراوانی را از داوران سینمایی به خود اختصاص داد و از استقبال عمومی خوبی نیز برخوردار شد. در میان وب‌گاه‌های سینمایی ایندیوایر با انتشار فهرستی از صد فیلم کنجکاوی برانگیز که در سال ۲۰۱۶اکران می‌شوند، پنجمین فیلم فهرست خود را به فروشنده، هفتمین فیلم سینمایی اصغر فرهادی اختصاص داد. ایندیوایر دربارهٔ این فیلم نوشت: «شاید برای اغلب ما، اصغر فرهادی، هیجان‌انگیزترین فیلم‌ساز ایرانی این دهه است. ملودرام برنده اسکار او، جدایی نادر از سیمین سال گذشته در راس فهرست ایندیوایر به عنوان بهترین فیلم دهه اخیر قرار گرفت و فیلم فرانسوی او گذشته نیز فیلم فوق‌العاده‌ای است.» وبگاه «سیر کوئیت»، فروشنده ساخته اصغر فرهادی، محصول مشترک ایران و فرانسه و تونی اردمان محصول آلمان را شانس‌های نهایی برای جایزه بهترین فیلم خارجی زبان اسکار ۲۰۱۷دانسته است.

در میان منتقدین «اوون گلیبرمن» منتقد مجله ورایتی گفته است: «فروشنده حتی از ساخته‌های پیشین فرهادی مینیمال‌تر، سربه زیرتر و جمع‌وجورتر است. با این‌حال اما تکنیک نویسنده و کارگردان مثل همیشه با اعتماد به نفس کامل همراه است. هنرنمایی در جای خودش است و هر سرنخی به نتیجه‌ای غیرقابل انتظار ختم می‌شود».[۹] به عقیده «پیتر برادشو» منتقد گاردین «این فیلمی زیرکانه و جاه طلبانه است. فروشنده سعی می‌کند که تأثیر و نتیجهٔ بزرگتری نسبت به فیلم قبلی فرهادی داشته باشد و کیفیت مبهم و معمایی جدایی نادر از سیمین را ندارد. در حقیقت تم انتقام-عدالت طلبی فیلم تقریباً مرا به یاد اثر ملودرام – جنایی دنی ویلنو یعنی فیلم زندانیان می‌اندازد. با این همه آی کیو محض فیلم سازی فرهادی این فیلم را بسیار تماشایی کرده است».[۱۰] «دبورا یانگ» منتقد هالیوود ریپورتر نوشته است: «این فیلم استادانه بویژه در پایان بندی بسیار عالی است اما نه چندان گیراست».«تیم رابی» منتقد تلگراف معتقد است «گذشته و فیلم جدیدش فروشنده هردو ازنظر داستانی مانند کلافی درهم‌تنیده و جذاب بودند، نسخه سینمایی آنچه یوجین اسکرایب یک نمایش خوش‌ساخت نامید. ما شاهد پچ‌پچ‌های آن‌ها در حین اجرای نمایش هستیم، مانند این است که در بین نمایش آرتور میلر داریم یک نمایش کوتاه دیگر می‌بینیم. این ایده بسیار خوبی است که فرهادی می‌توانست بیشتر آن را بپروراند».«مگی گگلر» منتقد «ویو آرت» گفته است: «فروشنده فیلمی بسیار هوشمندانه و خوش‌ساخت است. فرهادی یکبار دیگر درونیات و ذهنیات شخصیت‌هایش را می‌کاود و موشکافانه انگیزه‌های آنها را بررسی می‌کند. روایت ریزبینانه او همراه با بازی بی نقص ترانه علیدوستی و شهاب حسینی، به خوبی می‌درخشد. بدون هیچ تردیدی، اصغر فرهادی یک فیلمنامه‌نویس درجه یک است. او شیوه سینمایی دقیقی برای خودش دارد که او را از فیلمسازان غربی، متفاوت می‌کند».

 

نظرات منفی

در میان منتقدین سینمایی مسعود فراستی منتقدی است که فروشنده را اثری بی‌دروپیکر و ناکنش‌مند تصور می‌کند. به صراحت گفته است «فروشنده ما قبل بد است. ناچیز است. نه چیزی می‌فروشد، نه می‌خرد. ما قبل و ناتوان از خرید و فروش است؛ و ما قبل بده‌بستان و هرگونه گفت‌وگو. فیلمی است شکل نگرفته، سردرگم و مفعول؛ که فعل از بیرون برش واقع می‌شود. خودش فعلی ندارد و کنشی؛ منشی که بماند. نه قصه‌ای دارد و فیلمنامه‌ای، نه کارگردانی، نه فیلمبرداری و نه تدوین. فیلم، حتی «چه» درست و درمانی ندارد. فیلمنامه‌ای پرحفره که هر چیزی بر آن وارد می‌شود یا از آن خارج. بسیار کم دارد و بسیاری اضافه. حذف‌هایش نیز از نداشتن و ندانستن است و نه از داشتن. فیلم تمام نیست و بسته نمی‌شود. فیلمساز نمی‌فهمد که پدیدهٔ باز هنوز پدیده نیست. هر پدیده‌ای بعد از بسته و کامل شدن است که می‌تواند باز شود. فیلمساز ما گویی می‌داند که فروشنده‌اش تا فیلم شدن فاصله‌ای بسیار دارد؛ پس مدام مصاحبه می‌کند و خود را به فیلم الکنش الصاق. اگر فروشنده میلیاردی می‌فروشد برای این فیلم محقر نیست؛ برای جایزه فرنگی و تم تجاوز آن است و دو بازیگر اصلی‌اش و ژست قلابی ضد خشونتش. بحث غیرت و بی‌غیرتی، وطن و بی‌وطنی برای این فیلم بی‌هویت زیادی است».

.

فروشنده مهم‌ترین فیلم امسال سینمای ایران است، دغدغه‌هایی را که اصغر فرهادی در فیلم‌های گذشته‌اش به آن‌ها پرداخته در خود دارد و در عین حال تجربه‌ی تازه‌ای برای او به شمار می‌رود. با نقد فروشنده همراه زومجی باشید.

جنجالی‌ترین سیستم کسب درآمدی تورهای نورز ۹۶کنسول بازی با ارزان‌ترین قیمت

عطش دوباره دیدن فروشنده تنها چند ساعت پس از تماشای فیلم از آن حس‌هایی نیست که بعد از دیدن هر فیلمی به شما دست دهد. اینکه تا آخرین اسم تیتراژ پایانی روی صندلی بنشینید و فریم به فریم فیلم را در ذهنتان مرور کنید کار هر فیلمی حداقل در سینمای ایران نیست. فرهادی فیلمی ساخته که با کارهای گذشته‌اش فرق دارد چون در سکانس‌های پایانی‌اش تعلیقی خلق می‌کند که ناخودآگاه به تک تک حرکات کاراکترها واکنش نشان می‌دهید و تپش قلبتان را محکم‌تر از حالت طبیعی حس می‌کنید. فروشنده تلاش فرهادی برای ساخت فیلمی در فضای تنش‌زا، رازآلود و نامطمئن است؛ از همان سکانس افتتاحیه که طولانی‌ترین تک‌پلان فرهادی در فیلموگرافی‌اش است گرفته تا سکانس‌های پایانی که به رسم سبک او بدون یک نت موسیقی چنان فضایی به وجود می‌آورد که چشم به پرده می‌دوزید و منتظرید انفجاری رخ دهد نشان از تجربه‌ای متفاوت می‌دهد. فیلم اما همان مضامین آثار گذشته را در خود دارد و باز هم با شخصیت‌های مرددی طرف هستیم که باید در سخت‌ترین لحظات تصمیم بگیرند، به ارزش‌های اخلاقی پایبند باشند و راهی برای رهایی بیابند.

فروشنده فیلم شسته‌رفته و ساختارمندی است که کوبنده شروع می‌شود و تأثیرگذار به اتمام می‌رسد. یک پایان‌بندی خوب به معنای حک شدن تمام فیلم در ذهن تماشاگر است و فرهادی هم نشان داده پایان‌بندی را می‌فهمد. هل دادن ماشینِ گیر کرده در گل و راهروی دادگاه هیچوقت از ذهنمان پاک نخواهد شد اما به طبع آن، جیغ و دادهای داخل تونل و جر و بحث‌های نادر و سیمین هم از یادمان نخواهد رفت. فرهادی همانقدر که به یک پایان‌بندی قوی اهمیت می‌دهد، آغاز فیلمش را نیز به دقت طراحی می‌کند. ساختمانی که در شرف ریختن است و عماد که به همسایه‌ها برای تخلیه‌ی خانه کمک می‌کند، همراه یک دوربین مشوش بدون‌کات شده که به ترک روی شیشه و بولدوزر گودبرداری ختم می‌شود. بعد از این اوج ناگهانی نوبت به مقدمه‌چینی‌ها می‌رسد. با شخصیت‌ها آشنا می‌شویم، با روابط آن‌ها و راست و دروغ‌هایشان.

رعنا (ترانه علیدوستی) و عماد (شهاب حسینی) بازیگران تئاتر مرگ فروشنده هستند، تئاتری که بسیار بیشتر از‌ یک داستان فرعی است و در حد یک کاراکتر به آن پرداخته می‌شود. فروشنده بسیار پرجزئیات است و شاید همین ریزه‌کاری‌ها باشد که چندبار دیدنش را می‌طلبد. هر شخصیتی، هر دیالوگی، هر لوکیشنی و هر قابی با طرح و نقشه‌ی قبلی و در ارتباط با یکدیگر طراحی شده‌اند. فیلم را نمی‌توانید به عناصر سازنده‌اش تجزیه کنید؛ نمی‌توان فیلمبرداری را از طراحی صحنه جدا کرد، بازیگری بازیگران را جداجدا مورد بررسی قرار داد و کارگردانی و تدوین را بدون توجه به هم قضاوت کرد. نیروی محکمی همه‌ی این عوامل را در کنار یکدیگر قرار داده و یک ساعت سوئیسی ساخته که دو ساعت و پنج دقیقه بدون یک ثانیه اشتباه کار می‌کند. موشکافی جزئیات فروشنده از حوصله‌ی این نقد خارج است و فرصت دیگری می‌طلبد اما شاید اشاره به یکی از مواردی که در فیلم‌های قبلی فرهادی هم سابقه دارد به درک بیشتر فروشنده کمک کند. خانه و ساختمان همیشه در فیلم‌های فرهادی جایگاه مهم و نقشی پررنگ داشته‌اند. از آپارتمان مژده در چهارشنبه‌سوری گرفته تا ویلایی که سپیده در درباره‌ی الی پیدا می‌کند و خانه‌ی نادر در جدایی، خانه‌ها همیشه هویت داشته‌اند و نقشی اساسی ایفا می‌کردند. آپارتمان نیمه‌مخروبه‌ی عماد و رعنا و خانه‌ی جدیدشان که آغازگر همه‌ی دردسرها است، نشانی دیگر از تأکید فرهادی روی خانه‌ها است. ترک‌های روی دیوار خانه‌ی قبلی و نقاشی‌های کودکانه‌ای که در خانه‌ی جدید می‌بینیم تنها یکی از نشانه‌های تضاد بین این دو است. حتی قاب‌بندی‌ها از درون فریم پنجره‌ها و راه‌پله‌ها که گویی به امضای فرهادی بدل شده‌اند، در فروشنده نیز مشهود هستند.

نقد فیلم فروشنده6

$
0
0

 

 

نقد فیلم فروشنده

 

جمع آوری گارگین فتائی

بخش ششم و پایانی

 

 

 

نقد فیلم فروشنده به قلم منتقدThe Playlist

 

 

هستی علیزاده نوری| تحلیل فیلم، سینمای ایران| ۱۴شهریور ۱۳۹۵

منتقد The Playlist، جسیکا کینگ در ابتدای این نقد نگاهی کلی بر فیلم‌های فرهادی دارد و سپس به ارائه خلاصه‌ای از داستان می‌پردازد.

 این نقد، نگاهی بر نحوه‌ی حکایت داستان توسط فرهادی و نوع نگاه وی به داستان‌سرایی برای ساخت فیلم‌هایش دارد. به نظر این منتقد، جامعه‌شناسی خانواده‌ی ایرانی، یکی از دغدغه‌های فرهادی است و وی، چه در فیلم‌های قبلی و چه در این فیلم، تلاش به بازگوییِ مسائل و مشکلات خانوادگی، اعم از جزئی و کلی دارد. البته، منتقد معتقد است که فرهادی در ارائه فیلم این بار مانند شاهکارهای گذشته‌اش، بهترین خود را ارائه نداده است. شما را به خواندن نقد زیر دعوت می‌کنم؛ و مثل همیشه از خواندن نظرات موافق و مخالف شما دوستان نماوايی خوشحال خواهیم شد.

واقعه‌نگاری بزرگ‌تر از کارگردان ایرانی اصغر فرهادی، در نگارش شدت ناامیدی و سرخوردگی از شکاف‌های ترمیم نشدنی در روابط وجود ندارد. هر چهار فیلم آخر وی، «چهارشنبه‌سوری»، «درباره‌ی الی»، «جدایی» و «گذشته» نیز به‌نوعی معضلات و تلاش‌ها بین زوج‌ها را به آزمایش کشیده‌اند

و اما فروشنده… واقعه‌نگاری بزرگ‌تر از کارگردان ایرانی اصغر فرهادی، در نگارش شدت ناامیدی و سرخوردگی از شکاف‌های ترمیم نشدنی در روابط وجود ندارد. هر چهار فیلم آخر وی، «چهارشنبه‌سوری»، «درباره‌ی الی»، «جدایی» و «گذشته» نیز به‌نوعی معضلات و تلاش‌ها بین زوج‌ها را به آزمایش کشیده‌اند؛ و این‌ها تمام،‌ صحه ایست بر توانایی ستودنی فرهادی در دنبال کردن نتایج کنش‌هایی بسیار معمولی (جواب ندادن زنگ در دروغی مصلحتی، فراموش کردن یک تلفن)، درحالی‌که داستان با تیک‌تاک ساعت به سمت نقطه اوج خود پیش می‌رود، اتفاقی حتمی که بیننده انتظارش را ندارد. فیلم جدید او، فروشنده، کاملاً در این چهارچوب جای می‌گیرد، فیلم کمتر به جدایی و بیشتر به گسستن پرداخته است، درباره‌ی موضوعی ست که شکافی عظیم در بنیان خانوادگی ایجاد می‌کند و در جواب، ورطه‌ای عظیم را در اجتماع ایرانی نمایان می‌نماید. بااینکه فیلم پر کنایه و خوش‌ساخت است،‌ انتخاب‌های فرهادی هستند که در آخر فروشنده را از عالی شدن و جهان‌شمولی بهترین کارهایش دور می‌کند.این فیلم همانند دیگر فیلم‌های فرهادی بسیار گیرا است ولی در قیاس شاید کمی کمتر.

 قسمت مورد سؤال فیلم باز کردنِ بدون فکرِ در ساختمان و خانه است. عماد و همسرش رعنا (با بازی شهاب حسینی و ترانه علیدوستی – بازیگرانی که با فرهادی زیاد کار می‌کنند)،‌ در اتفاقی عجیب در صحنه اول فیلم، زمانی که پی آپارتمانشان به علت گودبرداری زمین کناری در حال ریختن و دیوارها و راه‌پله‌هایشان در حال ترک برداشتن هستند، مجبور به ترک خانه خود می‌شوند. عماد روزها به تدریس مشغول است،‌ جایی که از محبوبیت عمیقی بین شاگردانش برخوردار است و شب‌ها به بازی در تئاتر، جایی که کنار رعنا به نمایشِ اقتباسی بومی از «مرگ فروشنده» مشغولند، می‌پردازد. بابک (بابک کریمی)، عضو دیگری از گروه تئاتر، به آن‌ها پیشنهاد می‌کند که در آپارتمان او که به‌تازگی تخلیه‌شده است، زندگی کنند. باوجود ناراحتی از وجود وسایل مستأجر قبلی در اتاقی از خانه، عماد و رعنا به خانه‌ی جدید اسباب‌کشی می‌کنند، کمی بعد، زمانی که رعنا در حال آماده شدن برای دوش گرفتن و در انتظار آمدن عماد به منزل است، اف‌اف زنگ می‌زند. رعنا قبل از وارد شدن به حمام، در ساختمان را بدون سؤال باز می‌کند. ولی کسی که زنگ را به صدا درآورده، عماد نیست. وقتی عماد دوباره رعنا را می‌بیند، او گیج و وحشت‌زده روی تخت بیمارستان است افرادی در حال بخیه زدن به زخم سرش هستند.

با تمام این احوال داستان در حال پیشروی است (زندگی نمی‌ایستد) و اجراهای شبانه و داستان فیلم در توازی محو و ظاهر می‌شوند،برای مثال، در دو صحنه متفاوت همسران همانند اثر هنری آرتور میلر (نویسنده‌ی مرگ فروشنده) از همسرانشان می‌خواهند که سرکار نروند.

اینکه دقیقاً چه اتفاقی در حمام افتاده است معلوم نیست، فرهادی به‌قصد داستان را مبهم رها می‌کند، خاطرات رعنا نیز از ماوقع خیلی واضح نیستند. البته که این موضوع، قابل‌درک است، ولی بااین‌حال، شاید رعنا خشونت واردشده را کمرنگ‌تر نشان می‌دهد؟ و یا شاید بیش‌ازحد بزرگش کرده است؟ نگه‌داشتن داستان در هاله‌ای از ابهام، انتخابی ست برای دراماتیک کردن داستان، کاری که باعث می‌شود که بینندگان دیگر ۱۰۰٪به صحت حرف‌های رعنا اعتماد نکنند،‌ ولی پس از نشان دادن برابری نسبی رابطه‌ی این زوج، شمایی از دیدگاه عماد در راستای تمایلش به کنار نگاه‌داشتن رعنا کمی نامطلوب به نظر می‌رسد. این خود منجر به چرخشی عامی در داستان می‌شود،‌ عماد مصمم برای پیدا کردن مقصر است و رعنا با ترس از تنها ماندن در آپارتمان دست‌وپنجه نرم می‌کند. با تمام این احوال داستان در حال پیشروی است (زندگی نمی‌ایستد) و اجراهای شبانه و داستان فیلم در توازی محو و ظاهر می‌شوند،برای مثال، در دو صحنه متفاوت همسران همانند اثر هنری آرتور میلر (نویسنده‌ی مرگ فروشنده) از همسرانشان می‌خواهند که سرکار نروند.

01

تصویرهای تئاتری باعث وسعت برداشت‌ها از فیلم می‌شوند و فرهادی با ارائه قرینه‌ای از صحنه‌ی تئاتر و طراحی صحنه فیلم سعی در نشان این برداشت‌ها دارد. یک‌سوم نهایی فیلم در آپارتمان فروریخته و قدیمی عماد و رعنا فیلمبرداری شده، جایی که نبود وسایل منزل و خالی بودن اتاق‌ها ما را به یاد صحنه تئاتر در فیلم می‌اندازد،‌ همراه با جعبه‌فیوز که بارها خاموش و روشن می‌شود تا ما را به یاد نور آرایی تئاتر بیاندازد.

تصویرهای تئاتری باعث وسعت برداشت‌ها از فیلم می‌شوند و فرهادی با ارائه قرینه‌ای از صحنه‌ی تئاتر و طراحی صحنه فیلم سعی در نشان این برداشت‌ها دارد. یک‌سوم نهایی فیلم در آپارتمان فروریخته و قدیمی عماد و رعنا فیلمبرداری شده، جایی که نبود وسایل منزل و خالی بودن اتاق‌ها ما را به یاد صحنه تئاتر در فیلم می‌اندازد،‌ همراه با جعبه‌فیوز که بارها خاموش و روشن می‌شود تا ما را به یاد نور آرایی تئاتر بیاندازد؛ اما حتی بیش از آن، ایده‌ی بازی یک زن در تئاتر در فرهنگ ایران و جامعه‌ای چون ایران، جایی که ترس از تمسخر عمومی (که بارها در فیلم به آن اشاره می‌شود) بارها بیشتر و آزاردهنده‌تر از ترس از خشونت و پیگرد قانونی است، خود مسئله‌ای بسیار پیچیده است. عجیب نیست که پوستر قاب شده‌ی “شرم” از اینگمار برگمان جزء وسایل باقی‌مانده در خانه قدیمی مشاهده می‌شود.ورای تمِ شرمساری و مورد تمسخر قرار گرفتن، این فیلم نشانگر بی‌اعتمادی و ترس زنان از مردان است، خصوصاً رازگونه بودن مسائل جنسی اتفاق افتاده (توصیف “وسوسه شدن”، توضیح یک مرد به مردی دیگر، صدایی مجهول در توصیف تعرض به یک زن). شکی نیست که فرهادی، به کنار گذاشته شدن عجیب رعنا از حادثه‌ای که درواقع بر او حادث‌شده است و به شکلی تبدیل به معضلی برای همسرش می‌شود، تأکید دارد. برای نشان این موضوع، فرهادی نیز گناه در حاشیه بردن علیدوستی را مرتکب می‌شود (که خود مایه شرمساری است، ازآنجاکه علیدوستی یکی از بهترین بازیگران در نقش‌های کلیدیِ فرهادی ست) و این حتی خارج از اراده‌ی فرهادی، نشانگر و نقدی بر دید مردانه حاکم، حتی در این چشم‌انداز (فیلم) است.

 در ادامه، نمایش و نگرشی فیلم، از ویژگی رفتاری اجتماعی و فرهنگی مدرن ایرانی، خصوصاً زمانی که اشاره به نهانی بودن قوانین حاکم بر رفتار زنان (نزاکت)‌ می‌کند و پند داستان «فروشنده» خوب به تصویر کشیده نشده‌اند و با بهترین کارهای فرهادی فاصله‌دارند.اما هنوز می‌توان از دیدن روایت داستان هیجان‌انگیز فرهادی لذت برد، این فیلم بسیار قانع‌کننده و یکدست است، برخلاف فیلم ناامیدکننده‌ی «گذشته». زمانی که داستان مانند تارعنکبوتی پیچیده و درهم است فرهادی توانایی ریشه دواندنِ دراماتیک در واقعیت دارد، با چیزهایی مانند، صدای تستر وقتی نان‌ها تست‌شده‌اند و یا صدای ترک خوردن شیشه. در بهترین صحنه فیلم، غذا خوردن، از شامی لذت‌بخش تبدیل به حسی مخرب و شدیداً قابل‌درک تبدیل می‌شود که با رد و بدل شدن نگاه و صحبت‌هایی پر کنایه همراه است. اینجاست که فرهادی بی‌همتا در “جدایی” و “در باره ی الی” را به یاد می‌آوریم، مشاهده‌ای شدیداً انسان‌مدار از پدیده‌ای غمگین و جهانی که شبی در حین خوردن ماکارونی اتفاق می‌افتد و هرگز پایان نمی‌پذیرد.

 

.

منابع

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%AF%D9%87_(%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85_%DB%B1%DB%B3%DB%B9%DB%B4)

http://www.zoomg.ir/2016/8/31/152625/the-salesman-review/

http://faradeed.ir/fa/news/25113/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%AF%D9%87

http://faradeed.ir/fa/news/24996/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA

http://www.hamshahrionline.ir/details/347712/cinema/iraniancinema

 

http://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/iran/15135-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%AF%D9%87-the-salesman

http://www.tabnak.ir/fa/news/625484/%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D9%87%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D8%A8%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B1%D9%86%DA%AF-%D8%AC%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%DB%8C%D8%AF

http://fararu.com/fa/news/288197/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%DA%A9%DB%8C%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B5%D8%BA%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C

http://anamnews.com/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B5%D8%BA%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C/

http://blog.namava.ir/cannes-review-asghar-farhadis-the-salesman-falls-slightly-short-of-his-best-work/

نقد فیلم فروشنده5

$
0
0

 

 

نقد فیلم فروشنده

 

جمع آوری گارگین فتائی

بحش پنجم

 

 

 

فراستی گفت تا هفته پیش ده ها هزار سؤال از او شده و گفته است چیزی نمی داند و تنها نکته ای که قبل از دیدن فیلم گفته درباره دختر امیر قطر به عنوان سرمایه گذار آن بوده است.

 

شهاب اسفندیاری در ادامه بحث درباره فیلم فروشنده اصغر فرهادی با اشاره به اینکه فروشنده فیلم ایده آلش نیست و در میان آثار فرهادی رقص در غبار را بیشتر دوست دارد کنایه جالبی به فراستی می زند: موضعم این است که اگر بیست سال بعد خدای نکرده فرهادی از دنیا رفت مسعود یک نامه ننویسی که خیلی آدم خوبی بود و وطن فروش نبود و این ها.

فراستی هم خیلی سریع پاسخ می دهد من این ها را درباره کیارستمی نگفتم! او در ادامه باز هم تأکید می کند، فیلم در تمام موقعیت ها طرف پیرمرد و تظلم خواهی است ولی اسفندیاری معتقد است برداشت مخاطب این نیست حتی اگر فرهادی هم این را بخواهد. فراستی معتقد است سیلی به این پیرمرد به خاطر توحش و خشونت جاری در جامعه است ولی اسفندیاری می گوید این سیلی به خاطر خیانتی است که مرد به زن وفادار خود کرده است.

فراستی در ادامه می گوید من به فیلم بی غیرت و بی ناموس نگفته ام اما اسفندیاری می گوید شاگردان او چنین چیزهایی را می گویند. اسفندیاری از فراستی می پرسد آیا از بردن آبروی پیرمرد دفاع می کند؟ یا اگر از یک روحانی در این باره پرسیده شود به نظرش چه جوابی خواهد داد؟ فراستی اما در جواب می گوید رابطه زن و مرد خراب است و هیچ رابطه عاشقانه ای ندارند. زن ابدا اخلاق گرا نیست. و از اسفندیاری می پرسد زن چرا می خواهد مرد خشونت خود را ادامه ندهد؟ چرا حاضر به شکایت نیست؟ و مرد هم که اخته است! از نظر اسفندیاری فضای اداری و شکایت به دلیل تجاوز سخت است و این یک دیدگاه رایج در جامعه است.

بهروز افخمی می گوید بر خلاف معمول که وقتی فیلمی روی پرده است آن را نقد نمی کنند، به خاطر انتخاب شدن «فروشنده» برای اسکار آن را نقد می کنند و ادامه می دهد: کلک زدن و پنهان کردن از خود فیلم شروع شد و اگر این طور نبود نمی توانست از روی سر ایستاده در غبار و ابد و یک روز رد شود و به عنوان نماینده ایران در اسکار انتخاب شود. اسفندیاری در پاسخ افخمی می گوید: شما نمره سایت متاکریتیک را نشان دادید که فرهادی را بزنید. اما عملا تبلیغ آن را کردید. چون به هر حال فیلم جزو ده فیلم برتر سینما از نظر منتقدان است و این اعتباری است که نباید آن را تحقیر کرد.

اسفندیاری در ادامه با اشاره به بابک انوری و آنا لیلی امیرپور که در خارج از ایران مشغول فیلمسازی اند می گوید ما با فیلمسازانی مواجه هستیم در دنیا که نام ایرانی را با خود همراه دارند و تأکید می کند، اسکار افتخاری برای فرهادی نیست و چیزی به او اضافه نمی کند. فرهادی اسکار خود را گرفته است. از نظر او گرفتن اسکار ربط زیادی به پخش کننده آمریکایی دارد و اگر فیلم دیگری ممکن بود جایزه بگیرد و فیلمساز ایرانی دیگری مطرح شود انتخاب فیلم های دیگر درست بود؛ اما در حال حاضر شانس دیگر فیلم ها صفر است! افخمی در پاسخ به اسفندیاری می گوید، همه فیلم های فهرست اولیه هشت تایی از فروشنده بهترند و اگر انتخاب می شدند، می توانستند به دنبال پخش کننده خوب بروند!

فراستی معتقد است فروشنده اگزوتیک است، اما اسفندیاری می گوید شما فیلم گذشته را هم گفتید اگزوتیک، این اصطلاحی است که آژانس های مسافرتی به کار می برند...آیا واقعا کسی گذشته را ببیند دوست دارد برود پاریس؟

اسفندیاری می گویند فراستی هنوز در دهه پنجاه و شصت مانده و جالب است که فراستی هم این موضوع را تأیید می کند.

 اسفندیاری ادامه می دهد: سینما عوض شده، تغییر کرده و نباید در یک دوره ماند.

 

فراستی بی توجه به انتقاد اسفندیاری باز هم تأکید می کند فروشنده دارد جامعه و خانواده را می زند و این به خاطر گرفتن جایزه است به همین دلیل هم اسکار رفتن آن برایش سؤال است.

اسفندیاری به این انتقاد هم جواب می دهد. او با اشاره به این که جدایی نادر از سیمین فیلمنامه ای بومی داشته و کمتر کسی فکر می کرده در اسکار دیده شود می گوید: فرهادی فیلم خودش را می سازد.

فراستی هم در جواب می گوید کانسپت جدایی این است که این مردم دروغگو هستند و شخصیت اصلی می خواهد. به همین دلیل بچه اش را از ایران ببرد که اسفندیاری در پاسخ می گوید فراستی خیلی شعاری با مسأله برخورد می کند.

اسفندیاری می گوید، همیشه قشر مذهبی امل نشان داده شده و همیشه ما در کلونی زندگی می کنیم که برخی می گویند آن یکی عقل ندارد و آن یکی می گوید، این ها دین ندارند اما فرهادی در جدایی نادر از سیمین شخصیت راضیه را قرار داده. تنها کسی است که حاضر نیست دروغ بگوید و این مزیت بسیار مهمی است. فرهادی با مخملباف فرق دارد. این مسأله را ببینید!

در بخشی از نقد هفت، افخمی گفت: فکر نمی‌کنم 25 سال دیگر سینمایی وجود داشته باشد و تا آن موقع تلویزیون‌های بزرگ جای سینماها را گرفته و سینماها جمع شده است.

ادامه نقد «فروشنده» فرهادی همراه با خاطره گویی فراستی از شبی که رنگ جیرانی پرید!

 

 

نقد روزنامه کیهان به "فروشنده"اصغر فرهادی 

روزنامه کیهان دوشنبه 15 شهریور نقدی درباره فیلم «فروشنده» جدیدترین ساخته اصغر فرهادی منتشر کرد.

در نقد کیهان درباره فیلم «فروشنده» نویسنده با آوردن چند مثال در آغاز متن و بهره گرفتن از بزرگان سینمای جهان مانند اینگمار برگمان و استنلی کوبریک که دستشان به نخل طلای کن یا جایزه اسکار نرسیده است، این جوایز را معیار و ملاک مناسبی برای ارزیابی خوب و یا بد بودن فیلم ندانست: «همین اول کار ممکن است عده‌ای بگویند چگونه می‌توان فیلم «فروشنده» را نقد کرد درحالی که در جشنواره‌ای مانند کن جایزه بهترین فیلمنامه یا بهترین بازیگر مرد را گرفته است؟ اما این دوستان با اندکی مطالعه و مراجعه اجمالی به تاریخ سینما و جشنواره‌ها حتما درخواهند یافت که جوایز جشنواره‌ها به هیچ وجه نمی‌تواند ملاک و معیار خوبی یا بدی و یا قوت و ضعف یک فیلم یا اثر سینمایی باشند. اگر چنین معیاری جاری و ساری بود، در این صورت فیلم‌های اینگمار برگمان را (که به اعتراف بسیاری از کارشناسان سینما، از مهم‌ترین و هنری‌ترین فیلمسازان تاریخ هنر هفتم به شمار آمده) به دلیل آنکه هیچ‌گاه در جشنواره کن نخل طلا دریافت نکردند، از لیست آثار مهم تاریخ سینما حذف می‌کردیم! و یا فیلمسازان معتبری همچون آلفرد هیچکاک و استنلی کوبریک و چارلی چاپلین و هاوارد هاکس و سمیوئل فولر و نیکلاس ری وسرگئی آیزنشتاین، کنجی میزوگوچی، ماساکی کوبایاشی، روبر برسون، رنه کلر، روبرتو روسلینی، مارسل کارنه، ژان کوکتو و... و دهها کارگردان معروف دیگر این تاریخ که هیچ‌گاه جایزه اسکار دریافت نکردند را فیلمسازان ضعیفی می‌پنداشتیم! و یا آثار برجسته‌ای همچون«تقلید زندگی» (داگلاس سیرک)، «شمال از شمال غربی» (آلفرد هیچکاک)، «ریوبراوو» (هاوارد هاکس)، «جویندگان» (جان فورد)، «غرامت مضاعف» (بیلی وایلدر)، «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» (استنلی کوبریک)، «مرد سوم» (کارول رید)، «نشانی از شر» (اورسن ولز)، «جنگل آسفالت» (جان هیوستن)، «جانی گیتار» (نیکلاس ری) و ده‌ها و صدها فیلم دیگر که نصیبی از جوایز جشنواره‌ها نبردند را احتمالا آثار مزخرفی فرض می‌کردیم که داوران مختلف، هیچ نقطه قوتی در آنها ندیده اند!! و در مقابل فیلم‌هایی همچون «آرگو» (بن افلک)، «ژی ژی» (وینسنت مینه لی)، «بن هور» (ویلیام وایلر)، «زیر آفتاب شیطان» (موریس پیالا) و ... و دهها فیلم دیگر که از نظر منتقدان و کارشناسان سینما و حتی بسیاری از مخاطبان، آثار ضعیفی تلقی شدند را فیلم‌های خوبی قلمداد می‌کردیم، زیرا جوایز اسکار و جشنواره‌هایی مانند کن را درو کردند!!!»

در بخشی از این نقد نیز نظرات عمدتاً منفی منتقدان سینمایی جهان درباره «فروشنده» به عنوان مثال ذکر شده است: «پس ما می‌توانیم بدون درگیر شدن با احساسات یا گرفتار تعصب شدن و فارغ از جوایز جشنواره‌ای، فیلم «فروشنده» را بررسی و تحلیل کرده و آن را ضعیف یا قوی و یا دارای نقاط ضعف و قوت بدانیم و بپذیریم که داوری‌های جشنواره‌ها به قول معروف، وحی منزل نبوده و با نظری مستقل می‌توان به آن ایراد گرفت و یا تاییدش کرد. چنانچه باید فیلم «فروشنده» را فارغ از نقدهای منتقدانی همچون باربارا شارِس تحلیل کنیم که در سایت راجر ایبرت نوشت: «... برخلاف فیلم «جدایی نادر از سیمین»، پیچیدگی داستان باورپذیر نیست و لایه‌های متعددی که از روایت خلق کرده چیزی به داستان اضافه نمی‌کنند...»

یا نیک جیمز، سردبیر مجله سینمایی «سایت‌اند ساوند» که فیلم «فروشنده» را اثری «مایوس کننده» خواند و یا تیم گریسون از اسکرین اینترنشنال که درونمایه فیلم فرهادی را کم رمق تراز همیشه دانسته بود و نوشت که این فیلم به سختی می‌تواند تاثیر بگذارد و یا جدول ستاره دهی منتقدان مجله‌های مشهوری مانند «اسکرین» و «کایه دو سینما» که فیلم «فروشنده» با کمترین امتیاز در انتهای آنها قرار گرفت! »

نویسنده مطلب پس از وام گرفتن از فیلمسازان بزرگی که جایزه نگرفته‌اند، و منتقدان سینمایی که نظر مثبتی به فیلم فرهادی نداشته‌اند، به نقد فیلم فرهادی می‌پردازد و عملاً هیچ نکته مثبتی در کار این کارگردان صاحب‌نام سینمای ایران نمی‌بیند و عملاً 30 - 40 دقیقه ابتدای فیلم را اضافه می‌بیند: «در واقع می‌توان گفت فیلم «فروشنده» از زمانی به اصطلاح راه می‌افتد که غریبه‌ای به آپارتمان جدید عماد و رعنا (همان زوج اصلی فیلم) راه یافته و رعنا را مورد تعرض قرار می‌دهد. تا اینجای فیلم که به نظر 30-40 دقیقه از زمان فیلم گذشته، فقط صحنه‌هایی از تئاتر «مرگ یک فروشنده» و پشت صحنه و تمرینات آن را دیده ایم به علاوه جست‌وجوی آپارتمان جدید و اسباب کشی و سر و کله زدن تلفنی با مستاجر قبلی به نام آهو که یکی از اتاق‌های آپارتمان را اشغال کرده و همچنین چند موضوع بی‌ربط دیگر مانند نشان دادن معلم بودن عماد (که آن هم بدون هیچ دلیل دراماتیک در فیلمنامه گنجانده شده!) و ایرادات اداره نظارت بر تئاتر مرگ یک فروشنده و ...

بر همین اساس، می‌توان این 30 - 40 دقیقه را کاملا اضافی و قابل حذف دانست، چراکه به لحاظ ساختاری نیز با بخش‌های بعدی فیلم در تضاد و ناهماهنگی است. چنانچه تا اینجا، فیلم ظاهرا از یک فرم درونگرا و به اصطلاح هنری شاید تحت تاثیر تئاتر آرتور میلر برخوردار بوده ولی از صحنه ورود غریبه به آپارتمان رعنا و عماد و با آن نمای تاکید بر در نیمه باز و بعد سکانس حضور عماد در بقالی، ناگهان «فروشنده» به یک ساختار و فضای شبه هیچکاکی و برونگرا حتی به سبک خیل فیلم‌هایی که این روزها در سینمای تجاری هالیوود به عنوان فیلم ترسناک ساخته می‌شود، پرتاب می‌شود. (این در هم ریختگی ساختاری کاملا با تحول بطئی و تطور فرمیک فیلم‌هایی مانند «جن گیر» ویلیام فرید کین یا از «فلق تا شفق» روبرتو رودریگز در نیمه اول و دوم خود متفاوت بوده و به نوعی شاید نشانگر سردرگمی ناشی از فشار کمپانی سازنده برای تزریق مایه‌های اسکاری است). »

یکی از نکات جالب این نوشته موضوع احتمال فرستادن «فروشنده» به اسکار است. نویسنده این کار را از این جهت که یکی از تهیه‌کنندگان فیلم فرانسوی است، اشتباهی فاحش می‌داند: «اما بررسی محتوایی فیلم بماند برای زمان دیگر، اگرچه اظهر من الشمس است و پیش از این نیز درباره‌اش بسیار سخن گفته شده و احتمالا در میان نقدهای جاری نیز بسیار به آن پرداخته خواهد شد. فقط نکته‌ای که می‌ماند اینکه گویا باز هم دوستان روی فرستادن فیلم به اسکار، زوم کرده‌اند. یعنی باز هم تکرار همان اشتباه فجیع دو سال پیش درباره فرستادن فیلم «گذشته» که ناشی از کمترین مطالعه درباره قوانین آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکاست.

واقعا چگونه می‌شود در سینمایی مانند سینمای آمریکا که اساسش بر نقش تهیه‌کننده و کمپانی تولید‌کننده قرار دارد، چشمان خود را بست و مالکیت فیلم را به کارگردان و نویسنده تفویض کرد؟!

فقط کمی دقت و مطالعه در قوانین یک فیلم (لااقل از نظر سینمای هالیوود و آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا)، روشن می‌کند که ابتدا کمپانی تولید‌کننده و بعد تهیه‌کننده و ملیت آنها، تعیین‌کننده کشور صاحب اثر است و نه کارگردان و نویسنده فیلمنامه!! درک این واقعیت نه هوش سرشاری می‌خواهد و نه ذوق بسیار! وقتی تولید‌کننده و تهیه‌کننده فیلم «گذشته» و یا همین «فروشنده» فرانسوی و قطری باشند، نویسنده و کارگردانش به هر کجا که می‌خواهد تعلق داشته باشد، اساسا از نظر آکادمی اسکار اهمیتی ندارد!!

اگر چنین نبود، مثلا فیلم‌های آنگ لی (مثل «کوهستان بروکبک» و «زندگی پای» و ...) بایستی به تایوان تعلق می‌داشت و آثار گیلرمو دل تورو (مثل «پسر جهنمی» و «هزارتوی پن» و ... ) به مکزیک، «آب تیره» ساخته والتر سالس به برزیل و «دیگران» آلخاندرو آمنابار به اسپانیا تعلق پیدا می‌کرد. ولی چنین نبود و نیست و همه آنها به دلیل تولید در کمپانی‌های آمریکایی و دارا بودن تهیه‌کننده آمریکایی، محصولی از سینمای آمریکا به حساب آمده و می‌آیند

 

 

 

نقد نشریه ورایتی بر فیلم فروشنده اصغر فرهادی

آنام: نوشته زیر نقد اون گلیبرمن منتقد فیلم ارشد نشریه ورایتی از فیلم «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی است.

 

یکی از دلایل بسیاری که آلفرد هیچکاک را به بزرگترین فیلمساز تمام دوران‌ها تبدیل می‌کند، تاثیر روح و تکنیک‌های او بر آثار فیلمسازان دیگر و شاید تمام فیلمسازان است. بی‌شک برای کسانی که قصد ساخت تریلر دارند، در سینما معبودی جز هیچکاک وجود ندارد. البته تاثیر هیچکاک بر آن‌هایی که در شاخه فیلمسازان هیچکاکی نیستند هم دیده می‌شود. اصغر فرهادی نویسنده و کارگردان چیره‌دست ایرانی یکی از نمونه‌های بارز این دسته از فیلمسازان است. فرهادی درام‌هایی درباره اختلاف می‌سازد و از بزرگنمایی هر آنچه که به تصویر می‌کشد سرباز می‌زند. فیلم‌های فرهادی مانند «جدایی نادر از سیمین»، «گذشته» و یا تازه‌ترین اثر این کارگردان «فروشنده» تماشاگر را با گونه‌ای از ترفندهای معکوس پنهان درون یک موقعیت ناتورالیسم هوشیار می‌برد با این تفاوت که تماشاگر علاوه بر آن خود را در میان طوفانی از تغییرات درونی مردم بر پرده سینما می‌بیند. تماشاگر با تماشای این آثار به نقطه‌ای می‌رسد که تنها می‌توان نام تعلیق را برآن نهاد، اما تعلیق در این آثار کاملا به آنچه در ذهن و قلب شخصیت‌ها روی می‌دهد اتکا دارد.

بیشتر بدانید: پرونده فیلم فروشنده اصغر فرهادی, برترین نقدها, تصاویر و

«فروشنده» با شیوۀ آشنای فرهادی آغاز نمی‌شود. یک آپارتمان در تهران در آستانه خراب شدن است و ساکنان آن از جمله قهرمانان داستان عماد (شهاب حسینی) و رعنا (ترانه علیدوستی) به سرعت در حال تخلیه ساختمان هستند. در پایان ساختمان فرو نمی‌ریزد اما به شدت آسیب می‌بیند. عماد و رعنا مجبور به یافتن آپارتمان دیگری هستند، و به سرعت این کار را انجام داده و آپارتمانی قدیمی و بزرگ در همان نزدیکی می‌یابند. مستاجر قبلی آپارتمان نیمی از وسائل خود را آنجا باقی گذاشته و برای بردن آن‌ها نمی‌آید. زمانی که عماد و رعنا درباره دلیل این کار می‌پرسند، متوجه می‌شوند که زن که سابق بر این مستاجر آن‌ خانه بوده با مردهای زیادی ارتباط داشته است. زندگی در این خانه راحت نیست و یک رویداد ناراحتی را به زمینه‌ای تاریک‌تر می‌کشاند. رعنا در خانه تنهاست، صدایی در اینترکام می‌شنود که گمان می‌کند عماد است، اما این صدای عماد نیست.

همان شب، عماد به خانه بازمی‌گردد، همچنان که از پله‌ها بالا می‌رود، ردپایی خونین می‌بیند و داخل آپارتمان رعنا را در حالی می‌یاد که مهاجمی به سرش ضربه زده است. در بیمارستان سر رعنا را بخیه می‌زنند و مداوا روی او انجام می‌شود. تا اینجا همه چیز خوب است اما حال رعنا خوب نیست. او وحشت‌زده است و حالت دفاعی به خود گرفته است. او از عماد که دبیر ادبیات است می خواهد که در خانه پیش او بماند اما در عین‌حال می‌خواهد تنها باشد. رعنا به شکل غیرقابل درکی مضطرب است، اما بیش از آن مجموعه‌ای از تناقض‌ها است. این موضوع کم‌کم عماد را مضطرب می‌کند. عماد نمونه‌ای از یک مرد محترم است که تنها می‌خواهد همسرش را پشتیبانی و آرام کند. اما جنجال‌هایی که رعنا به پا می‌کند به او اجازۀ این کار را نمی‌دهد. عماد کم‌کم تاب و تحمل خود را از دست می‌دهد.

فیلم جدید فرهادی از آثار قبلی او مینمال‌تر و ساده‌تر است. تکنیک فیلمسازی فرهادی به همان خوبی است که بود. هر صحنه در جای درست خود است و هر خط به پیامدی موجود هدایت می‌کند. وقتی عماد شروع به تحقیق درباره حادثه می‌کند، یک تلفن همراه و یک دسته کلید می‌یابد که از قرار سوئیچ وانتی است که بیرون ساختمان آن‌ها پارک شده است. تا مدتی هیچ‌کدام از این سرنخ‌ها به جایی نمی‌رسند. «فروشنده» به عنوان یک داستان نئورئالیستی نسبتا تنش اندکی ایجاد می‌کند. عماد به سرنخ‌هایی دست یافته، تا اینکه بر حسب اتفاق به کسی برمی‌خورد که به نظر می‌رسد ضارب رعنا است. تماشاگر اینجا برای فهمیدن این‌که چه کسی ضارب است انتظار نمی‌کشد، بلکه انتظار دارد بفهمد حال که عماد ضارب را یافته است، چه می‌کند؟

در فیلم‌هایی مانند «تیکن» قهرمان داستان با انتقام گرفتن راضی می‌شود (تماشاگران هم در این حس او شریک هستند)، اما این رویدادها هدفی اخلاقی هم دارد: او دخترش را می‌یابد و به خانه بازمی‌گرداند. در «فروشنده» رواشناسی انتقام از پیچیدگی متافیزیکی برخوردار است. عماد می‌خواهد مردی که سبب تمام این مشکلات شده است را مجازات کند تا اینجای کار ابهامی وجود ندارد. مشکل اصلی عماد جداشدن و کناره‌گیری احساسی همسرش پس از حادثه و کنار آمدن با آن است. این است که او را خشمگین می‌کند، این انگیزه انتقام عماد است. عماد به گونه‌ای که خودش هم آگاه نیست از رعنا انتقام می‌گیرد. شهاب حسینی در «فروشنده» بازی زیبایی ارائه می‌دهد و ترانه علیدوستی هم نمونه اندوهناک ایرانی ماریون کوتیار را ارائه می‌کند. اما در حقیقت بهترین بازی در این فیلم متعلق به بابک کریمی است که نقش فردی را بازی می‌کند که مقصر تمام این مشکلات است. در آغاز شاید به او اعتنا نکنید اما در طول ۲۰دقیقه شاید شما را به گریه انداخته باشد.

نام فیلم در لفافه به اجرای آماتور «مرگ فروشنده» اشاره می‌کند که عماد و رعنا هر دو در آن بازی می‌کنند. عماد نقش ویلی لومن و رعنا نقش لیندا را بازی می‌کند. این انتخاب استعاره‌ای در دل خود دارد، عماد و ویلی هر دو مردان خوبی هستند که در تراژدی انتخاب‌هایشان با یک سلسله اقدامات افرادی را که دوست دارند، ناامید می‌کنند.

فرهادی از آنچه که به عنوان نگاه مرد ایرانی در آثارش نمایش می‌دهد، انتقادی دراماتیک خلق کرده است. البته او در جایگاه یک فیلمساز از نگاهی صحیح برخوردار است.

 

نقد فیلم فروشنده4

$
0
0

 

 

نقد فیلم فروشنده

 

جمع آوری گارگین فتائی

بخش چهارم

 

 

« فروشنده » در مقایسه با فیلمهای قبلی اصغر فرهادی اثر شسته و رفته تر محسوب می شود. در آثار قبلی فرهادی ما شاهد شخصیت های متعددی بودیم که حضور پُررنگی در داستان داشتند اما در « فروشنده » داستان اصلی را تنها از دید دو شخصیت اصلی دنبال می کنیم به از همین جهت می توان این فیلم را جمع و جورترین اثر اصغر فرهادی نیز معرفی کرد.

نقطه قوت اصلی « فروشنده » همانند آثار قبلی فرهادی، فیلمنامه دقیق و حساب شده آن است که به استاندارد مناسب سینمای درام رسیده و فیلمسازان داخلی هم در حال تبعیت از قواعد فیلمنامه های او هستند. فیلمنامه فرهادی با یک شروع غافلگیر کننده آغاز می شود که طی آن ما ساختمانی در حال ریزش را شاهد هستیم که ساکنان در حال خالی کردن آن می باشند. این آغاز طوفانی که با نماهای دوربین روی دست فیلمبرداری شده، توجه تماشاگر را خیلی زود به خود جلب می کند و به اصطلاح او را بر روی صندلی خود میخکوب می کند.

در ادامه روند فیلم کُند تر شده و شخصیت پردازی آغاز می شود و ما فرصت این را پیدا می کنیم تا با دو شخصیت اصلی فیلم بیشتر آشنا شده و با آنان ارتباط برقرار کنیم. عماد معلمی مهربان است که سعی دارد در هر شرایطی تصمیم درست بگیرد و حتی به یکی از شاگردانش آئین بخشش و سخاوت را می آموزد. اما همه اینها پیش از این هست که او درگیر یک فاجعه اخلاقی شود؛ فاجعه ای که آبروی اجتماعی او را خواهد برد و در جامعه ای که هنوز دیدگاه سنتی درباره تجاوز و متجاوزگر دارد، تلاش عماد برای رسیدن به آرامش بسیار پیچیده تر به نظر می رسد. عماد تشنه یافتن حقیقت است و به عنوان یک مرد ایرانی نمی تواند لحظه ای بر افکار ناآرام خود غلبه کند. اما در نقطه مقابل رفتارهای نامطمئن رعنا که بعد از حادثه تمایلی به پیگیری قانونی آن ندارد ( شاید به دلیل حفظ آبرو ) ، وضعیت این زوج را به مرحله ویرانگری می کشاند.

« فروشنده » نقاط ضعفی هم دارد که از جمله آن به حاشیه رفتن شخصیت رعنا در نیمه دوم فیلم است. متاسفانه فرهادی در نیمه دوم توجه چندانی به شخصیت رعنا نکرده و تمام توجهات را معطوف به عماد می کند. به همین دلیل شخصیت پردازی فیلم به دو بخش تقسیم شده، یکی پرداخت مناسب عماد که تماشاگر به خوبی با او همراه می شود، و دیگری رعنا که در نیمه دوم فیلم خیلی توجهی به او نمی شود و کمی گنگ به نظر می رسد.

اما بهترین بخش فیلم « فروشنده » قطعا به یک سوم پایانی آن و اوج گیری داستان با تعلیق فوق العاده اش می باشد که ذهن هر تماشاگری را درگیر می کند. در « فروشنده » برخلاف آثار قبلی فرهادی که پایان بندی باز اما با نتیجه گیری مشخص اعمال می شد، در « فروشنده » تماشاگر مجبور می شود در انبوه سوالات ذهنی که فیلم آن را ایجاد کرده غرق شود و جهان را تیره و تار در مقابل دیدگان خود بیابد. فرهادی برای به پایان رساندن این داستان تلخ بهترین راه را انتخاب کرده؛ انتخابی که به تلخی سوژه فیلم است و متناسب با نام برازنده فیلم که برگرفته از « مرگ فروشنده » آرتور میلر می باشد.

شهاب حسینی که بهترین بازیگر فیلم است، در نقش عماد بازی بی نقص و راحتی ارائه کرده و از بزرگنمایی در به تصویر کشیدن این شخصیت مطلقاً خودداری کرده است. شهاب حسینی به خوبی درگیری های ذهنی عماد و عصبانیت او را در موقعیت های مختلف به نمایش گذاشته و باید گفت بهترین بازیگر فیلم است. دیدن بازی شهاب حسینی به مخاطب این اطمینان را می دهد که در صورت مهیا بودن یک کارگردان مسلط و فیلمنامه خوب، بازیگران ایرانی به خوبی توانایی های خود را به معرض نمایش خواهند گذاشت.

ترانه علیدوستی نیز در نقش رعنا بازی بسیار خوبی ارائه داده است. بازی ترانه علیدوستی مخصوصاً بعد از اتفاقی که برای شخصیت رعنا در فیلم رخ می دهد، بیشتر متکی بر بازی بدن می شود و او مجبور بوده با نگاه صحبت هایش را به تماشاگر منتقل نماید. همچنین باید به بابک کریمی هم اشاره کرد که به خوبی توانسته در ایفای نقش شخصیتی گنگ و مرموز، بهترین عملکرد راداشته باشد.

« فروشنده » نسبت به فیلمهای قبلی فرهادی کوچکتر است اما توجه کارگردان به قاب هایش هوشمندانه تر از قبل است. اشاره زیرکانه فرهادی به نمایش « مرگ فروشنده » که عماد و رعنا بازیگر آن هستند نیز از نکات قابل توجه فیلم به شمار می رود. نمایشی که به نظر می رسد رعنا و عماد در هنگام بازی در آن در واقع در حال تجربه خودواقعی شان هستند اما زمانی که به زندگی واقعی شان باز می گردند، شروع به نقش بازی کردن و دوری جستن از حقیقت می نمایند. « فروشنده » قطعا بهترین فیلم سال سینمای ایران است.

 

 

ادامه نقد «فروشنده» فرهادی همراه با خاطره گویی فراستی از شبی که رنگ جیرانی پرید!

مجری و گرداننده برنامه هفت در ادامه ادعا کرد، این فروش 120 میلیاردی در شش ماه پیش بینی خودِ او بوده، ولی یک سرچ ساده نشان می‌دهد، افخمی در فروردین ماه روی آنتن زنده هفت پیش بینی کرده بود، فروش کل سینمای ایران تا انتهای سال 150 میلیارد تومان باشد... فکر نمی‌کنم 25 سال دیگر سینمایی باشد و تا آن موقع تلویزیون‌های بزرگ جای سینماها را گرفته و سینماها جمع شده است.

بهروز افخمی همان گونه که وعده داده بود، در صورت ادامه نقدش، بیشتر به «فروشنده» نقد وارد خواهد کرد و در همین راستا مطابق با گفته خودش، این هفته موضوع این برنامه که سینمای جنگ بوده کنار گذاشته و به بهانه انتخاب «فروشنده» به عنوان نماینده سینمای ایران برای اسکار، این برنامه را نیز به نقد هفتمین فیلم اصغر فرهادی اختصاص داد تا روند برنامه «هفت» با نوعی شخصی‌سازی و لجبازی بچه‌گانه گره بخورد.

برنامه سینمایی هفت جمعه 2 مهرماه ـ ساعت 22:30 روی آنتن شبکه سه سیما رفت و مطابق با رویه معمول، در ابتدای این برنامه به فروش سینمای ایران اشاره شد و بهروز افخمی مطابق با رویه معمولش ادعا کرد، پیش‌بینی‌هایش درباره میزان فروش سینمای ایران رخ داده است.

 افخمی در این زمینه گفت: امشب فروش کل سینمای ایران از 120 میلیارد تومان عبور می کند؛ یعنی سه برابر شش ماهه اول سال گذشته. البته این میزان فروش، بیشتر از فروش کل سینماهای مکانیزه است که آن عدد چیزی کمتر از 110 میلیارد تومان را نشان می دهد که با احتساب سینماهای غیرمکانیزه و هنروتجربه این عدد به بیش از 120 میلیارد تومان رسیده است. پیش بینی می شود تا انتهای سال این عدد به بیش از 200 میلیارد تومان یعنی 30 میلیون مخاطب برسد.

مجری و گرداننده برنامه هفت در ادامه ادعا کرد این فروش 120 میلیاردی در شش ماه پیش بینی خودِ او بوده؛ اما یک سرچ ساده نشان می‌دهد، افخمی در فروردین ماه روی آنتن زنده هفت پیش بینی کرده بود فروش کل سینمای ایران تا انتهای سال 150 میلیارد تومان باشد. ظاهراً گراننده برنامه هفته، قدرت حافظه مردم را نادیده گرفته است.

افخمی در برنامه برنامه هفت با اشاره به انتخاب فیلم «فروشنده» به عنوان نماینده ایران در اسکار 2017 گفت: این موضوع سبب شد تا مخاطبان بسیاری از ما بخواهند با توجه به ناقص و یکسویه بودن نقد گذشته درباره فیلم «فروشنده»، درباره این فیلم و اساسا فیلم نماینده ایران در اسکار پیش رو بیشتر صحبت کنیم.

این کارگردان سینما ادعا کرد: دوست داشتیم بحث گرمتر و پرتعدادتر بود؛ اما هم کسانی که مخالف اند و هم کسانی که موافق این فیلم اند، به نظر خیلی دوست ندارند در این باره با هم جدل کنند و روبه روی هم بنشینند؛ اما امشب شهاب اسفندیاری و مسعود فراستی در این باره روبه روی هم می نشینند.

پس از پخش یک میان‌برنامه درباره کارنامه اصغر فرهادی که همراه با قضاوت‌های شخصی بود، «مسعود فراستی» در میز نقد شخصی‌اش به همراه شهاب اسفندیاری به نقد و بررسی فیلم سینمایی «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی پرداختند.

شهاب اسفندیار در آغاز این بحث خطاب به فراستی و شیوه نقدش گفت: اولا لازم است بر خلاف تصور عامه درباره مسعود فراستی ستایش کنم از نقد سازنده او در نقد پس از انقلاب. در زمانی که هنوز ابراهیم حاتمی کیا این کارگردانی فعلی نبود، مسعود فراستی با نقد و تعریف فیلم او را شناساند. یا کتابی که درباره «زیر نور ماه» رضا میرکریمی یا «بچه های آسمان» مجید مجیدی... .

اسفندیاری درباره نقدهای قابل دفاع فراستی گفت: در نقدهای اخیر مسعود هم نقد «ایستاده در غبار»، «چ» نقدهای بسیار استوار و جدی است و کسی حس دشمنی او با فیلمساز را نمی کند. برای همین است که من می خواهم به شدت انتقاد کنم، چرا مسعود فراستی و برنامه هفت کاری می کنند تا عقلانیت از نقد دور شود و فضای دوقطبی شکل گیرد که مخالفت با نقد او به مثابه دینداری و بی دینی، ناموسی و بی ناموسی و... شود. گویی مینی است که زیر پای یک فیلم کار می گذارد. بعد از انفجار بمب، یکسری خوشحالی می‌کنند و یکسری توی سر خودشان می‌زنند.

اسفندیاری درباره علت حساسیت زا بودن رویه «هفت» گفت: چون شما در تلویزیون جهموری اسلامی نقد می کنید برخی فکر می کنند همه اینها توطئه هایی است که کشیده شده است یا کسی از او خواسته چنین کاری کند. حال اینکه این طور نیست. اصلا موضع او موضع حکومتی نیست. برعکس برخی از نقدهای مسعود فراستی ضد مصالح جمهوری اسلامی است. حالا وقتی کلمات و تعابیری مسعود فراستی استفاده می کند که هیجانی و احساساتی است، برخی از حزب اللهی ها گمان می کنند باید احساس تکلیف کنند و به پا خیزند. لذا به جای ایجاد یک فضای هیجانی مطابق نقدهای مکتوب مسعود فراستی، فضای عقلانی ایجاد کنیم.

شهاب اسفندیاری با اشاره به اینکه برخی تصور می‌کنند با توجه به سوابق فراستی -تواب بودن و تا مرز اعدام رفتن- نخ فراستی دست شخص دیگری است و به همین دلیل، به برخی فیلم‌ها نظیر فروشنده، نقدهای شدیدی وارد می‌کند، عنوان کرد که برخی اوقات خودش هم چنین فکری می‌کند که نکند چنین چیزی است.

شهاب اسفندیاری در ادامه از فراستی می پرسد فکر نمی کند ادبیاتش درباره عباس کیارستمی و این که چه کسی وطن فروش است و چه کسی نیست اشتباه است؟ به گفته اسفندیاری او حتی به فیلم‌های «محمد رسول الله» و «پایان نامه» نیز رحم نکرده است. فراستی در پاسخ می‌گوید وظیفه اش به عنوان منتقد این است که با فیلم مهم خوب و مهم بد باید مواجه شود و مواجه شدنش را اعلام کند.

اسفندیاری در ادامه با اشاره به فضاسازی که از برنامه «هفت» و بحث همجنس بازی در جشنواره کن و حول و حوش «فروشنده» به راه افتاد، اشاره کرد و گفت: جوی به وجود آمده بود که هر کس از «فروشنده» حمایت کند، بی ناموس است. حتی به حاج آقا خاموشی [رئیس سازمان تبلیغات اسلامی] می‌گفتند تو حاضری با خانواده ات فیلم را ببینی؟ انگار که «فروشنده» فیلم پورن است!

افخمی در واکنش به نقد اسفندیاری گفت قصد داشته به جشنواره فیلم کن تذکر بدهد!

 فراستی در مقابل گفت: در تمام نقدهای من چه آنجا که یک ساعت وقت داشتم و چه آنجا که سه دقیقه وقت داشتم دو خط را دنبال کردم. یک خط فرم است و دیگر خط جهان. آن خط هم این است که من این مملکت را تحت هیچ شرایطی نمی فروشم و به مزایده نمی گذارم. اصولم را هم نمی فروشم. نقد را هم نمی فروشم. من با صدای بلند میان روشنفکران می گویم من از سال 57 تا الان به صورت تئوریک طرفدار جنگ تحمیلی هستم و مخلص رزمندگانش هستم.

این منتقد ثابت هفت برای اینکه ثابت کند، آدمِ شخص خاصی نیست، ادعا کرد: تو به درستی می دانی که ایستادن روی نظرات خسارت دارد. من فریدون جیرانی را در نقد فیلم «پایان نامه» دیدم رنگش پریده، گفتم چه شده. گفت می دانی چه شده؟ امشب بدترین شب هفت است. فیلم، فیلم نظام است و تو هم که هیچ چیزی حالی ات نمی شود! گفتم نگران نباش. گفت مراقب باش! حواست باشد. گفتم من برایم این چیزها مهم نیست. مسئله من فیلم است و بابتش هزینه خواهم داد. رفتیم. در میز نقد گفتم یک پلان مثبت در فیلم نداری! از رهبری و انقلاب و ... صحبت کرد. گفتم ربطی ندارد اینها را در فیلم ات نداری. دوستانی که آن زمان بودند چنان جوی راه انداختند که فیلم، فیلم نظام است و نقد هیس! منتقدان زمان پشت من آمدند که تو روی مین برو تا ما حرف بزنیم. لذا من وظیفه ام می دانم به عنوان منتقد تا با فیلم خوب یا بد مواجهه شوم و مواجهه ام را اعلام کنم و از آن نترسم.

افخمی رشته کلام افخمی را ادامه داد و ادعا کرد: فشار روی منتقدین فروشنده آنقدر زیاد است که سعید قطبی زاده می گوید بخاطر فشارهای وارد بر من، درباره نقد این فیلم به هفت نمی آیم!

 در ادامه بحث نقد فیلم مطرح شد و فراستی گفت: فروشنده در همه زمینه ها ماقبل بد است. در زمینه فیلمنامه هنوز فیلمنامه نیست و دو کانسپت است. در زمینه کارگردانی آن قدر بد است که اگر کسی غیر از فرهادی آن را کارگردانی کرده بود، هو می کردند. اشتباهات فاحشی دارد. بیش از 40 جامپ کات در تئاتر داریم. دوربین به جای رودست، روی کول است!

او ادعا کرد: اصل فیلمنامه که درباره تجاوز بوده است اساسا حذف شده است. این اصلا ترفند فرهادی است که نمی تواند تعلیق یا سوسپانس ایجاد کند و لذا با حذف یک بخش اصلی، غافلگیری در بخش انتهایی فیلم ایجاد می کند. تعلیق آدم خودش را می خواهد کارگردانی خودش را می طلبد.

منتقد ثابت هفت گفت: واکنش ما به مسأله اساسا «چه» هست، نه «چگونه». چه چیز اتفاق افتاده است؟ او خوشحال است که مردم پر سؤال از سالن سینما بیرون می آیند؟ پرسؤال از چه چیز؟ از جهان و قصه ای که برایم ساختی که شاکله های داستانی که نساختی و هنوز نمی دانم؟ مخاطبان هنوز نمی دانند درحقیقت چه روی داده است. او در مصاحبه هایش یک جا می گوید تجاوز شده، یک جا می گوید نشده. و او از این سؤالاتی که ساخته کیف می کند. ما فیلم می بینیم تا شیوه و چگونگی را تجربه کنیم نه «چه» را. تمام سؤالات حول فیلم فرهادی درباره «چه» است.

افخمی در ادامه گفت: پرسش این است که اساسا می شود درباره فیلمی که یک قاعده استثنایی را طرح می کند، می توان یک نتیجه اجتماعی گرفت؟

اسفندیاری پاسخ داد: اساسا نمی توان فیلمنامه نویس را بخاطر طرح یک سوژه استثنایی برای طرح یک مسأله اجتماعی مزمت کرد. اما اولا یک تم ادامه دار در فیلم های اخیر فرهادی، مسئله اخلاق و قضاوت زود اجتماعی است. فیلم های فرهادی دشواری قضاوت اجتماعی را برای مخاطبان جا می اندازد. این نسبی گرایی نیست که شما گفتید. این فیلم نسبی گرا نیست.

فراستی ادعا کرد: این فیلم مشکل اصلی شخصیت دارد. در ابتدای فیلم شهاب حسینی روی پشت بام خطاب به دیگری می گوید این شهر را باید ویران کرد و او جواب می دهد این شهر یکبار ویران شده است و بنا شده و این شده. بهتر نمی شود! این شعار سیاسی است که برای دهن آن فرد نیست و بدون شخصیت پردازی از زبان او زده می شود! در این صورت حرف می شود موضع کارگردان. اینجا این دیالوگ بین این دو نفر چه چیزی است؟ من می گویم میخواهی متلک بیندازی، خب بگو متلکت را اما در شخصیتت. اینجا فقط کانسپت است. فرهادی یک دکمه دارد به اسم "حریم خصوصی"و برای این دکمه می خواهد کُت بسازد. نه قصه دارد، نه شخصیت دارد. وقتی شهاب حسینی در ابتدای فیلم در کلاس درس درباره فیلم «گاو» حرف میزند و می گوید برخی رفته رفته گاو می شوند، می خواهد بگوید آخر فیلم خودش گاو شد؟! بعد سیلی می زند؟ شخصیت پاره پاره است. نه تیپ است نه شخصیت. همه اش فرهادی است که خود را به کاراکترها سنجاق می کند.

او افزود: اصل مسئله فیلم چیست؟ بحث درست بعد از تجاوز است. یعنی داستان اینجاست. هیچکاک یک قصه ای دارد؛ شوهری وارد خانه می شود می بیند به زنش تجاوز شده. می روند بیرون و زن اولین مردی را که می بیند می گوید این بوده، من آن فرد را در انتقام می کشد! ولی فروپاشی روانی به حدی است که این فقط یک مرحم است. شب وارد وقتی خانه می شود و صبح از خانه بیرون می روند، زن مجددا اولین مردی که می بیند می گوید این فرد بوده! یعنی فاجعه. یعنی ویرانی روانی برای این خانواده. در فروشنده نیز قصه از پلان آخر فیلم شروع می شود و بعد تمام می شود. بعد از داستان تجاوز و تعدی، رابطه بین این دو آدم مسئله است. نه پیرمرد و نه آن تئاتر مسخره. تمام درون این دو آدم مسئله است. فیلم دقیقه 121 است که در دقیقه 122 هم تمام می شود.

اسفندیاری گفت: فرهادی تنها می گوید با یک انقلاب همه مشکلات را نمی شود حل کرد. این شخصیت که یک شخصیت روشنفکر و امروزی است برایش یک اتفاق می افتد. حادثه تعرض و ورود یک فرد غریبه به خانه اتفاق مهمی است و روان آن مرد را نابود کرده است. و قصه همین است. چطور می گویید قصه ندارد؟ اوج قصه تجاوز است. اگر سینمای فرهادی قصه ندارد، کیارستمی قصه دارد؟

وی افزود: آقای فراستی امروز دوره هیچکاک و تارکوفسکی گذشته و الان دیگر دوره نولان است. این دوگانه هیچکاک و تارکوفسکی تمام شده است. من طرفدار سینمای متعهد، اخلاقی، پیام دار و... هستم. و با سینمای هنر برای هنر مخالفم. اما وقتی در این سینما با دو فیلمساز اجتماعی دغدغه مند اینگونه برخورد می کنیم، اگر #فروشنده را بخاطر پیام دار بودن بکوبیم، پس تمام فیلم های دفاع مقدس ما را باید بکوبیم.

فراستی گفت: من با سینمای پیام دار یا فرهادی مشکلی ندارم. مشکل اینجاست این پیام باید در قصه بگنجد. این فیلم فرهادی قصه ندارد. تم فیلم فرهادی، تم تجاوز و فحشا است که بعد از انقلاب تابحال نداشته ایم. از این تجاوز به پیام هایی که تو می گویی می رسیم.

اسفندیاری در مقابل گفت: آیا تماشاگران فرصت می کنند به این اشکالات منطقی که بسیاری از آن ها را هم قبول ندارد، فکر کنند؟ یا آنقدر مسحور می شوند که فرصت نمی کنند فکر کنند؟ که اگر این بد است، پس فیلمنامه خوب چیست؟ فیلم های فرهادی دشواری قضاوت اخلاقی را به تصویر می کشد که این با نسبی گرایی متفاوت است. از نظر او وحشت به خاطر تجاوز در تمام فیلم هست اما ترس از بردن آبروی پیرمرد نیز وجود دارد و برای همین رعنا محکم درباره این موضوع نظر می دهد.

فراستی به دیالوگ شهاب حسینی درباره این خراب شدن شهر اشاره می کند و می گوید این دیالوگ این دو نفر نیست. این حرف های کارگردان است. ما از پشت کوه آمده ایم؟ نمی فهمیم منظور کارگردان را؟ می خواهد متلک سیاسی بگوید. خب بگو، اما درست! از نظر او کارگردان فیلم تحت عنوان فلسفه اخلاق و نسبی گرایی، سعی دارد حرف های خودش را بزند. فراستی معتقد است در فیلم نه پیرمرد و نه تئاتر مسأله نیستند. بلکه رابطه دو نفر مسأله است، که این موضوع دقیقه 121 شروع می شود و 122 هم فیلم تمام می شود!

اسفندیاری درباره دیالوگ خراب شدن شهر از فرهادی دفاع می کند و می گوید فرهادی معتقد است با یک انقلاب نمی شود همه چیز حل شود. او با اشاره به این که اعتقادات همه مثل هم نیست می گوید: ما از موضع دیدگاه خودمان در حوزه دینی مسائل را می بینیم. یک نفر هم از جنبه دیگری به این تعارض اخلاقی پرداخته است. چه اشکالی دارد.

شهاب اسفندیاری خطاب به فراستی می گوید: اگر فرهادی داستان ندارد، کیارستمی دارد؟ دوره دوگانه هیچکاک و تارکوفسکی گذشته و الان دیگر دوره نولان است! او به فراستی و منتقدان فروشنده می گوید وقتی فروشنده را برای پیام داشتنش می کوبید باید همه فیلم های دفاع مقدس را هم بکوبید!

در ادامه افخمی وارد بحث شد و به نکته مهمی اشاره کرد: وقتی فیلمی اینقدر می فروشد باید دید مردم در آن چه می بینند. در فروشنده قصه هست اما این قصه ای که ما می بینیم نیست، مردم فکر می کنند داستان پرداختن به تجاوز است و این برای آن ها جذاب است. فراستی هم معتقد است به جز جایزه کن، قطعا تم ممنوع و حساس تجاوز باعث فروش بالای فیلم است.

اسفندیاری در قبال موضع افخمی و فراستی درباره این که تم تجاوز باعث شده فیلم بفروشد پرسید: یعنی می گوید پیام باعث شده یک فیلم بفروشد و افخمی پاسخ می دهد این فیلم یک آتراکسیون (نمایش عامه پسند) است.

Viewing all 9359 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>