بگذار بگویند
گارگین فتائی
بگذار بگویند تو نیستی
لگذار وجود تو را غیرمنطقی بدانند
بگذار عدالت تو را زیر سوال ببرند
لگذار تو را جبار بخوانند
بگذار عشق به تو را حماقت بنامند
هر چه که دلشان می خواهد بگویند
از تو چیزی کم نخواهد شد
تو همان بودی که هستی
و تا ابد خواهی بود
اما من با تو خوشم
همان گونه که هستی
و هر آنچه که هستی
من عاشق بی منطق تو ام
چرا که نمی خواهم بین من و تو
هیچ حصاری باشد
حتی منطق
بگذار بگویند تو مستبدی
بگذار میلیونها بار تو را محاکمه کنند
بگذار تو را ساخته ذهن بشر بدانند
برای من هیچ فرقی نمی کند
من وجود تو را
با همه وجود خود حس کرده ام
من با تمام وجود خود احساس کرده ام
که تو مبدا و مقصد عشقی
من تو را می پرستم
چرا که تو را در حد پرستش دوست دارم
حتی اگر جانم را بگیری
و زندگیم را تباه سازی
من تو را نه با عقل شناخته ام
و نه با روح
بلکه حضور تو را همه جا دیده ام
همیشه و در همه حال
در کنار من بوده ای
در روح و جان من
و در ورای روح و جانم