چرا معمولی!؟
گارگین فتائی
من همیشه از اینکه تنها یک آدم معمولی و عادی باشم خوشم نیومده البته نه اینکه از هر جهت خوشم نمیاد عادی باشم مثلا همیشه آرزوم بوده که مثل افراد دیگه بودم و تفاوت ظاهری آنچنانی نداشتم که به چشم بیاد.
منظور من عادی بودن در مراحل مختلف زندگی و دوران عمر آدمهاست.
خیلیها دوست دارن چیزی بیش از یک آدم معمولی نباشند یعنی مثل میلیونها نفر دیگه زندگیشون مشت نمونه خروارباشه .
هیچ نکته متمایز یا بارزی در زندگی اونها نسبت به دیگران نبوده که نوعی تفاوت در اون احساس بشه و ارزش بررسی داشته باشه.
اینها دوست دارن مثل همه به طور عادی بزرگ بشند و به مدرسه و دانشگاه برند و به طور معمولی کار پیدا کنند و ازدواج کنند و بچه دار بشند و مهمونی برند و به طور معمولی هم بمیرند بدون هیچ گونه احساس تفاوت و تنوعی.
همواره کسانی که از شخصیت های بارز و معروف زمان خود بودند با انبوه مردم و جامعه متفاوت بودند در غیر این صورت مطرح کردن زندگی اونها هیچ جذابیتی نداشت.
نکته جالب اینجاست که برخیها دوست دارند معمولی باشند اما روال زندگی اونا برعکس می چرخه و ناخواسته حوادثی براشون اتفاق می افته که این امر براشون تبدیل یه آروزی دست نیافتنی میشه.
از طرف دیگه اشخاصب هم هستند که همواره سعی می کنند متفاوت باشند و از معمولی بودن بیزارند اینها دوست دارن حتی به ریزه از صابون خاص بودن به تنشون بخوره اما هر کاری می کنند باز در زمره افرادی و گروه هاوی طبقه بندی میشند یعنی از حالت خاص بودن تبدیل به عام تربودن.
شعر زیر از نمونه شعرهائی است که من چندان باهاش موافق نیستم نه اینکه شعر بدی باشه بلکه با محتوای اون که شاعرش می خواد یه آدم معمولی باشه موافق نیستم
معمولی
http://akhavanmohamad.blogfa.com/post-325.aspx
.
در دفترِ شعر من«این دیوان معمولی»
محبوب من ماهیست با چشمان معمولی!
برعکس آهوهای حیران در هزاران شعر
او نیز چیزی نیست جز انسان معمولی
با پای خود دور از «پریدُم»های دریایی
عمری شنا کردهست در یک وان معمولی
محبوب من جای قدح نوشیدن از ساغر
یک عمر چایی خورده در فنجان معمولی
او جوجهتیغی روی پلک خود نچسبانده!
تا نیزهای سازد از آن مژگان معمولی
محبوب من این است و من با سادگیهایش
سر میکنم در خانهی ارزان معمولی
جای گلستان میتوان با بوسهای خوش بود
در یک اتاق ساده با گلدان معمولی
با عقد دل فرقی ندارد شاهد عقدت
قرآن زرکوب است یا قرآن معمولی
عاشق اگر باشی برای بردن معشوق
اسب سفیدت میشود پیکان معمولی
معشوق من پاک است و عشقم پاک اما من ...
من کیستم در متن این دوران معمولی ؟!
من هم بدون سیم و زر یک شاعر پاکم
یک شاعر از نسل بدهکاران معمولی..!