رنگ باختن عشق
گارگین فتائی
ما در باره خیلی چیزها حرف می زنیم ، از مکالمات در زندگی روزمره گرفته تا آنچه که در وبهای خودمون در اینترنت می نویسیم و یا مقالاتی که به مجلاات و روزنامه ها ارائه میدیم .
در بین حرفها و نوشته هامون چه در زمان گذشته و چه در زمان حال ، قسمت بسیار بزرگی به عشق اختصاص داره . در گذشته این عشق رو در سطوح مختلف در اشعار شعرای یزرگ خود می بینیم و در زمان حال در غالب شعر نو یا داستان های عاشقانه یا درد دلها و دل نوشته ها.
اما به جرات می تونم بگم اکثر اینها فقط حرف های توخالیه زمان دل تنگیه و چیزی جز این نیست .
دختر سی ساله ای که میگه حوصله عشق و شنیدن این جور حرفها رو نداره و اینکه وقتی به خاطر میاره که دو سه سال پیش عاشق بوده خندش می گیره اون وقت عشق در چنین کسی کجا رفته آیا نه اینکه عشق در وجودش مرده!؟
واقعا عشق ، خندیدن داره؟
الان همه توی کوچه ها وخیابونها دنبال یه چیری دارن می دوند ، یا دنبال ادامه تحصبلند یا دنبال کار و یه لقمه نون و همه به فکر پول در اوردن برای خرج خودشون و خونوادشون و قبض های آب و برق و تلفن و اجاره ها وپول های پیش کمرشکن هستند.
در خارج از ایران هم شما ممکنه رفتارهای خوب ببینی یا چهره با لبخند و تبسم و یا سخنان زیبا اما اینها هیچ کدوم عشق نیست و هر چیری بگی هست جز عشق ، در واقع چیزهای مختلفی جای عشقرو تو دنیا رو گرفتند.
بر خلاف ادعای خیلیها که معتقدند عاشقند و زندگیشون پر از عشقه دراصال عشق ، فرعی ترین قسمت زندگی اکثر ادمها رو تشکیل داده تازه اگه عشقی هم باشه عشق عمیقی نیست چیزی شبیه یک هوس زود گذر بر اساس ظاهر زیبا و یا دوران معینی از سنه.
حرافی زیاد در مورد اینکه کسی عاشقه و چنان عشقش فوران کرده که خواب و خوراک نداره و القای موکد این امر بر دیگران در حالی که واقعا چنین چیزی نیست خود نوعی دروغ گوئی و فریب کاری است.
مردم دیگه خالی از عشق شدند و روابط دیگری جایگزین عشق شده و عشق هر روز بیشتر و بیشتر رنگ می ببازه و ماهیت خودش رو به مفاهیم دیگری تغییر میده که دیگه عشق نیستند بلکه جلوه های مصنوعی و ساختگی و در واقع سایه و شیهه ای از عشقند .