من
كتلين رين
ارسالی از سوی خانم فروغ ساقی
اين من كيست
كه سر از خاك برآورده، سخن مي گويد
و از غبار تن، جهان را مي نگرد
اين كيست كه به جاي سنگ خاموش مي شنود
و به جاي آب روان با گوشت و پوست و استخوان جهان را احساس مي كند
اين كيست كه به جاي جنگل، شب را تنفس مي كند
و به جاي گل سرخ مي بيند
و مي داند كه پرنده در پرده ي آواز چه مي گويد
اين من كيست كه به جاي خورشيد از ديوِ سياه ِ شب مي ترسد
و اين كيست كه هيولاي پريشان عالم را نظام مي بخشد
اين من كيست كه از عدم سر برآورده و چهره ي معشوق را نظاره مي كند.