زندگی همچون یک فیلم تکراری
گارگین فتائی
از همه چیز خسته شده ام
همه چیز تکراری ، خسته کننده و یک نواخت است
چند بار یک آهنگ را گوش دهم !
چند بار یک فیلم را تماشا کنم !
روزها چقدر شبیه همند !
با حرفهای همیشگی و تکراری
کوچه ها و خیابانهای تکراری
صداهای تکراری
صدای پتک و چکش
صدای ساخت و ساز
صدای مویه فروش
صدای کهنه فروش
بوقها و دعوای همیشگی مسافرکشها
صدای ناهنجار موتور سیکلتها
و تب همیشگی کسب و پول
محیط تکراری کلاسهای درس
و فضای یک نواخت ادارات و شرکتها
پیر مردان و پیرزنانی که
در میدانها و پارکها نشسته اند
و روزهای خود را می شمارند
و منتظرند تا مرگشان فرا برسد
سکوت و تنهایی تکراری من
و سرآخر خود من
که حتی از حرفهای خودم هم خسته شده ام
و اینها همه و همه
زندگی را تبدیل به یک فیلم تکراری ساخته است