حکمت در سخن
ترجمه از گارگین فتائی
راه عشق دشوار است
چرا که
یا تو را به ابرها می رساند
و یا به زیر زمین
خار ماهی درون بدنش
خار جوجه تیغی بیرون بدنش
خارگل کنارش
و خار انسان در زبانش است
شوربختانه
تنها هنگام سختی است
که وادارت می کند بفهمی
چه کسانی واقعاً کنارت هستند
کلمات بسان کلیدها هستند
آنها در صورت انتخاب درست
می توانند قلب مورد نظر را باز کرده
و زبان مورد نظر را ببندند
افسار طلائی ، خر را اسب نمی کند
هیچ گاه از بخت خود ناخرسند نشوید
بلکه از عقل خود ناراضی باشید
آدمها مثل کتاب هستند
برخی از انها را می خوانی چون جالب هستند
برخی از انها را مجبوری بخوانی
برخی ها را وقتی می خوانی
چیزهای تازه یاد می گیری
و به خاطر می اوری
که آنها چه چیرهائی به تو یاد دادند
اما هست یک کتاب منحصر به فرد
که ان را می خوانی چون ان را دوست داری
و هر چقدر آن را بخوانی خسته نمی شوی
و هر چقدر هم کتاب های دیگر را بخوانی
همیشه ان کتاب در ذهنت خواهد بود
دوست دارم با کسانی وقت بگذرانم
که وادارم می کنند
که وجود تلفنم را فراموش کنم
مقصود زندگی این است
که نه تنها در مسیر درست بنشینی
بلکه در ایستگاه درست هم پیاده شوی
باید سرما بخوری تا احساس گرما کنی
باید درد بکشی تا بفهمی بی دردی چقدر خوب است
یک روز گریه کن تا بفهمی شادی چیست
یک روز بیافت تا بفهمی بلند شدن چقدر خوب است
باید در تاریکی بروی تا بفهمی روشنائی چیست
یک روز دوست داسته باش
آنگاه خواهی فهمید که تا امروز زندگی نکرده ای
ما بدون افشای خودمان ن
می توانیم ارزش خود را ارزیابی کنیم
هیچ چیز
همانند دلتنگی و انتظار بی پایان
باعث رنجش روحی نمی شود
شما می توانید چشمان خودرا ببندید
و چیزی نبینید
اما نمی توانید قلبتان را ببندید
و چیزی احساس نکنید
می توانی فراموش کنی آنچه را که دیدی
ولی نمی توانی فراموش کنی انچه را که احساس کردی
من منتظر تو هستم می دانم نخواهی آمد
می دانم دیگر نمی توانی بیائی
ولی چرا به من چنین می نماید که تو خواهی امد
من منتظرت می مانم