قطعاتی از چند کتاب
به نظر من زن همه چیز ماست! ... بدون زن، دنیا هیچ فرقی با ویلونزن بدون ویلون، مگسک بدون تفنگ یا سوپاپ بدون قره نی نداشت ... ما به جرات میتونیم بگیم که هیچ مساعدهای برامون جای زن رو نمیتونه بگیره. از آقایون شاعر سوال میکنم: چه کسی الهامبخش شما بود در اون شبهای دلنشین مهتابی ... شما چی آقایون طنزپرداز؟ آیا واقعا موافق نیستید که بدون حضور زنها، داستانهای شما نه دهم جذابیت خودشون رو از دست میدادن؟ مگه بهترین لطیفهها اونهایی نیستن که همه نمکشون توی دم دراز و فنر دامنها مخفی شده؟ ... به آقایون نقاش هم دیگه نیازی نیست یادآوری کنم که خیلی از آنها فقط به این دلیل اینجا نشستن که بلدن خانم ها رو تصویر کنن...!
به سلامتی خانمها (100 داستان و طنز کوتاه)
آنتوان چخوف
مترجمین
حمیدرضا آتش برآب
بابک شهاب
روی زمین نشستم و سرم را میان دستانم گرفتم. فکر کردم کاش می توانستم پیچ سرم را از گردنم جدا کنم. آن را روی زمین بگذارم، شوت محکمی به آن بزنم تا آن جا که ممکن است دورتر و دورتر برود.
آن قدر دور که دیگر نتوان پیدایش کرد.
اما من حتی شوت زدن بلد نیستم.
حتما سرم همان کنار می افتاد.
مناورادوستداشتم
نویسنده : آناگاوالدا
مترجم : الهامدارچینیان
انتشارات: نشرقطره
پفیوز کسی است که فکر می کند خیلی باهوش است، هیچ وقت نمی تواند جلوی دهانش را بگیرد. مهم نیست بقیه چی می گویند، او باید مخالفتش را بکند. یک آدم پفیوز تمام سعی اش را می کند که تو همیشه خیال کنی گند زده ای. مهم نیست تو از چی حرف میزنی، او بهتر از تو می داند...!
گهواره ی گربه
کورت ونه گوت جونیور
مترجم: علی اصغر بهرامی
عادت ، ناجوانمردانهترين بيماریست ، زيرا هر بداقبالی را به ما میقبولاند ، هر دردی را و هر مرگی را.
در اثر عادت ، در كنار افراد ِ نفرتانگيز زندگی میكنيم ، به تحمل زنجيرها رضا میدهيم ، بیعدالتیها و رنجها را تحمل میكنيم. به درد ، به تنهائی و به همه چيز تسليم میشويم.
عادت ، بیرحمترين زهر زندگیست. زيرا آهسته وارد میشود ، در سكوت ، كمكم رشد میكند و از بیخبری ما سيراب میشود و وقتی كشف میكنيم كه چطور مسموم ِ آن شدهايم ، میبينيم كه هر ذرۀ بدنمان با آن عجين شده است ، میبينيم كه هر حركت ما تابع شرايط اوست و هيچ داروئی هم درمانش نمیكند.
.
کتاب: «يك مرد»
اثر: «اوريانا فالاچی»