جیب بر خیابان جنوبی
گردآوری از گارگین فتائی
نویسنده و کارگردان:سیاوش اسعدی
تهیه کننده:علی سرتیپی- حسن داد خواه (دادگر)
بازیگران: مصطفی زمانی، نورا هاشمی، بهناز جعفری، امیر جعفری، محمود جعفری، هومن برق نورد، افشین سنگچاپ، لیلا بلوکات، علی رضا جعفری، علی علایی و پیام دهکردی
موسیقی: پیمان یزدانیان
خلاصه داستان
کاوه با آزاد شدن از زندان به دنبال خواهری است که نسبت خواهری با وی ندارد اما از کودکی همراه و پشتیبان او بوده و شیوه های کار را به او یاد می داده است. نزد دوستان و همکاران قدیمی می رود اما انگار کسی از او خبر ندارد. به خانه قدیمی و متروک خواهرش می رود تا شاید بتواند ردی از او پیدا کند و به امید بازگشت او در همان خانه مستقر می شود.
در این میان با دختری به نام رعنا آشنا می شود آن هم درست هنگامی که رعنا می خواست سی دی موسیقی را از فروشگاهی بدزدد که با اطلاع کاوه از اینکه دوربین فروشگاه فیلم رعنا را گرفته و حتماً برای او مشکل به وجود می آید به طرز سریعی سی دی را از او می دزدد و بعد از عبور به سلامت رعنا که حتی مأموران فروشگاه به دنبال سی دی از او بودند و نهایتاً نیافتند، کاوه به دنبال رعنا راه می افتد و در نزدیکی های خانه رعنا به او نزدیک می شود و سی دی را به او پس می دهد و همین می شود سرآغاز رابطه آن دو.
کاوه به رعنا پیشنهاد همکاری در دزدی می دهد رعنا که اول فکر می کرد کاوه شوخی می کند اصلاً جدی نگرفت اما نهایتاً با بررسی وضعیت مالی پایین خودش و صحبت های کاوه مبنی بر پولدار شدن وسوسه می شود و راضی می شود و قرار می شود ابتدا روش های دزدی را از کاوه یاد بگیرد و بعد هر دو با هم دزدی کنند. بعد از آموزش قرار می شود کاوه جیب بری کند و کیف دزدیده شده را به رعنا بدهد تا اگر کاوه گیر افتاد مدرک جرمی از او نداشته باشند. روزها به همین طریق می گذرد و زوج جیب بر بعد از دزدی شب هنگام به تقسیم غنائم می پردازند. تا اینکه یک پیشنهاد بزرگ به کاوه می شود که در صورت دزدیدن کلید ماشین قدیمی می تواند خواهرش را ببیند. کاوه قبول می کند و به همراه رعنا خود را به مرد صاحب ماشین می رساند اما به محض دزدیدن کلید ماشین لو می روند و هردو با هم مجبور به فرار می شوند اما مردانی به دنبالشان راه می افتند که نهایتاً رعنا به دام یکی از آنها می افتد که مجبور می شود او را هل بدهد تا به او نزدیک نشود و او هم از بالای ساختمان پرت می شود و می میرد. رعنا که یکه خورده و خود را قاتل می داند از ترس رنگ باخته و دیگر سر قراری که با کاوه بعد از دزدی گذاشته بود نمی رود و جواب تلفن هایش را هم نمی دهد. کاوه نیز بعد از فرار از دست مردان، ماشین را به مردی که وعده دیدن خواهرش را داده بود می دهد. شب هنگام خواهرش را در حالی می بیند که جیب بری را رها کرده و تبدیل به یک زن روسپی و خیابانی شده است.
]