تصورگرایی
گارگین فتائی
تعدادی از فلاسفه معتقدند که آنچه که ما از جهان بیرون می بینیم در واقع ، واقعیت نیستند و ما آنها را اینگونه تصور می کنیم .
این حرفشان تا حدی درست است زیرا
ما در جهان بیرون عدد را نمی بینیم یعنی ما مثلاً چوب ها را می بینیم ولی اینکه آنها را می شماریم این دیگر در جهان طبیعت نیست بلکه ذهن ما این اعداد و شمارش را خلق کرده است و یا اینکه ما در جهان خارج مثلاً درخت به معنی عام و یا سنگ به معنی عام را نمی بینیم بلکه در عالم خارج ما این درخت خاص و آن سنگ خاص را می بینیم .
در واقع عالم خارج از ذهن تنها جزئیات را نشان می دهد و این ذهن ماست که از این جزئیات ، معانی کلی می سازد در واقع ادراک به معنی ساختن معانی و تصورات کلی از مفاهیم جزئی است .
در مورد حواس پنج گانه نیز چنین است
حس بویایی سگ یک میلیون برابر انسان است پس سگ بوهایی را می تواند با بینی خود حس کند که انسان قادر به بوئیدن و حس کردن آنها نیست .
گوش جغد آنقدر قوی است که می تواند کوچک ترین حرکت یک حشره را حس کند .
حواس پنج گانه انسان در میان حیوانات حالت متوسط دارد و شاید به خاطر همین اعتدال است که اشرف مخلوقات شده است . انسان نمی تواند صداهای خیلی پائین را حس کند در واقع چیزی به نام سکوت وجود ندارد بلکه در سکوت محض هم صداهایی وجو دارد مثل صدای هوا و یا صدای حشرات ریز که انسان قادر به شنیدن آن نیست و همچنین انسان قادر به شنیدن صدای بسیار قوی و زیاد هم نیست اینکه ما توی ماشین صدای صبط را بلند می کنیم این به معنی صدای زیاد نیست بلکه صدای بسیار بلند را گوش انسان اصلاً قادر به شنیدن نیست مثلاً می گویند ستارگان و خورشید دارای صدای بسیار قوی هستند و صدای آنها آن چنان بلند است که انسان قادر به شنیدن آن نیست .
مورد دیگر مساله رنگ هاست در فیزیک گفته می شود رنگ وجود ندارد بلکه رنگ فقط طیف و انعکاس نور است و رنگ ها تنها تصورات ما هستند
همچنین حواس پنج گانه در ما طوری است که تنها می تواند ظاهر اجسام را به ما بنمایاند بدین معنی که مثلاً ما تنها آب را می بینیم ولی اینکه مواد تشکیل دهنده آب یعنی هیدروژ و اکسیژن را نمی توانیم ببینیم و این بیدن معنی است که حواس پنج گانه تنها ظاهر را نشان می دهند و برای دیدن باطن باید به عقل و روح خود مراجعه کنیم