از هیچی خوشم نمیاد
به همه چی بی میلم
خیلی خسته ام
نوعی خستگی روحی
همه چیز برام تکراری شده
دیگه از حرفهای تکراری خیلیها حالم به هم می خوره
دلم می خواد بزنم لت و پارشون کنم
دلسرد و ناامیدم
روز به روز بر میزان این افسردگی اضافه میشه
همیشه دوست داشتم به خوابی ابدی فرو برم
خوابی که بیدار شدنی توش نباشه
بعضی وقتها هر لحظه این زندگی انگار برات بی معنیه
انگار به زور داری تحملش می کنی
و مدام میخوای گذشت سریع زمان ت
کلیف اونومعین کنه