افسرده
گارگین فتائی
ای خالق شادی و سور ، افسرده ام افسرده ام
روحم خموش و بی سرور ، افسرده ام افسرده ام
هر لحظه زخم دل شود سنگین تر از بهر غیر
عاری شد از غوغا و شور، افسرده ام افسرده ام
شد زندگانی بهر غیر ، سرشار از دلبستگی
در من سباهی جای نور ، افسرده ام افسرده ام
دل دور گشت از اصل خود ، حسرت ز ناز زلف یار
معشوق در رویای دور ، افسرده ام افسرده ام
عمرم گذشته بی ثمر در ورطهء بیهودگی
ناکام خواهد شد به گور ، افسرده ام افسرده ام
دلتنگم از هجران دوست آن لحظه های خاطره
بشکسته این سنگ صیور، افسرده ام افسرده ام
اندک بدیدم دیدنی اما ندیده ها زیاد
بودم چنان بینای کور ، افسرده ام افسرده ام
اغیار کردند زندگی با لذت و دلدادگی
شادی نشد در من مرور ، افسرده ام افسرده ام