سگی از خود می گوید
گارگین فتائی
نام من سگ است
البته این اسم را انسانها بر من گذاشته اند
آخر تا آنجائی که می دانم
از وقتی که متول شده ام
مرا با همین اسم صدا می کردند.
انسانها موجودات عجیبی هستند
از یک طرف هر کس که مالک ما شود
ساعتها در باره محاسن ما حرف می زند
ما برایش نگهبانی می دهیم
ما مواظب او و خانواده او می شویم
انسانها از ما بهره ها می برند
آنها از ما سگ های گله
سگهای شکاری
سگهای راهنما
و سگهای پلیسی و تجسس می سازند
و خروارها در باره وفاداری ما به صاحبانمان و مقایسه ما با گربه های بی چشم و رو حرف می زنند
اما نمی دانم چرا این موجود دو پا مالک حرفش نیست و زود رنگ عوض می کند
اگر آنها تا این حد به ما لطف دارند
از طرف دیگر
هر کس فحشی می خواهد نثار دیگری کند از ما مایه می گذراد
سگ کثیف
تخم سگ ، پدر سگ، سگ مصب
توله سگو سگ توله
و من آخر سر فرق این دوتای آخری را نفهمیدم
و یا اینکه وقتی دعوائی رخ می دهد می گوید
همچین میزنم که عین سگ واغ واغ کنی
و این درحالی است که آنها به همین واغ واغ کردن ما در مواقع خطرناک و ساکت نیازمندند
هر وقت جای شلوغی می روند می گویند
انقدر شلوغه که سگ صاحابشو نمی شناسه
آخر مگر می شود سگ صاحبش را نشناسد آن هم با شامه نیرومندی که ما داریم
آنها کسانی را که زیاد هارت و پورت می کنند را به ما تشبیه کرده می گویند
سگی که زیاد پارس می کنه گاز نمی گیره
آخر بی انصاف ما یک کلمه حرف اضافی زدیم ؟
ما که همیشه غلام حلقه به گوش شما بوده ایم
ما این همه برای آنها خدمت می کنیم
اما آنها حتی از این ناراحتند
که چرا ما زود و راحت نمی میریم
هر وقت کسی چندین بار از مهلکه ای جان سالم بدر ببرد
می گویند
فلانی سگ جون است
هر وقت کسی عصبانی می شود و صدایش بلند می گردد
همنی انسانها می گویند
چرا عین سگ پاچه می گیری
این هم سزای این همه خوبی که ما به انسانها می کنیم!