بزار راستشو بهت بگم
گارگین فتائی
.
من توی این پست می خوام اونچه که توی دلمه بیرون بدم در واقع می خوام روراست باشم .
بسه اینقدر نقش بازی کردن .
وقتی آدم ناراحته چرا الکی باید بخنده و طوری وانمود کنه که خوش حاله ؟
حرف من در مورد فلسفه و کل زندگیه
شاید که نه من مطمئنم یه عده باز میگن تو منفی نگری می کنی اما اینها هم در اشتباهند.
همینها که انقدر خودشون دیگران رو نصیحت می کنند وقتی حرفی بر خلاف عقیدشون می زنی و یا حرفی می زنی که باعث ناراحتیشون میشه زمین و به زمون می بندند.
اتفاقا اگه کسی دائما خوش حال باشه مایه تعجبه چون بهش میگند الکی خوش چرا که دنیا متشکل از شادیها و غمهاست و همه چیز توی شادی و خوش حالی خلاصه نمیشه.
بنابراین اگه تحت این عنوان می خواهید منو روان درمانی کنید باید بگم در درجه اول خودتون به درمان نیاز دارید
و اما زندگی چیست
به نظر من زندگی چیزی نیست جز لحظات پوچ و توخالی و بی معنی که لحظات اون به طور کسالت اور به هم گره می خورند تا انسانی رو وارد مهلکه خودش کرده و البته هیچ کس از اون جان سالم به در نمی برد.
زندگی چیز بی اساس و توخالی و اعصاب خورد کنیه تو کل دنیا کسی رو پیدا نمی کنی که حتی به کوچک ترین خواستش اون طوری که خودش می خواد رسیده باشه همیشه یا به نزدیکیهاش رسیده یا به نتیجه دیگری .
هیچ دوست و یار و همدم و زن و شوهری رو پیدا نمی کنید که کاملا با هم تفاهم داشته باشند .
در واقع تخاضم بیشتر از تفاهمه.
تمام زندگی خلاصه شده در اینکه هر کسی به دنبال سود و منفعت خودش بره و برای رسیدن به اون سود و منفعت دیگران رو و زیر پاش له کنه.
زندگی چیزی نیست جز سراسر شنیدن فحش و توهین و تحقیر و لحظات اون پر شده از عواملی که باعث عصبانیت میشند از حرفهای دریوری یه عده نفهم گرفته تا کارهای نابخردانه یه عده بی ملاحظه .
همیشه پول و زور توی زندگی حرف اول رو زدند ، می زنند و خواهند زد.
این دو تا با هم قدرتی ایجاد می کنند که می تونی باهاش یه امپراطوری درست کنی
کسانی که تنها قدرت دارند بدون ثروت باز این امپراطوریشون ناقصه و یا کسانی که ثروت دارند اما قدرت ندارند اما کسی که هم ثروت داره و هم قدرت تمام دنیا رو توی دستاش می گردونه
ثروت و قدرت از سطوح پائین زندگی اجتماعی و فردی و گروهی تا بالاترین سظوح سیاسی و نظامی و بین المللی همه و همه بسنگی به این دو داره .
هر کی این دو تا رو داشته باشه و یا بتونه به دست بیاره نزد دیگرون معروفه به آدم زرنگ و صد البته از فرط حسادت نمی خوان روی اونو ببینند و هر کی اینها رو نداشته باشه ملقب میشه به تنبل و بی خاصیت و پخمه و بی مصرف چون سودی براشون نداره و برای همین اونو عین آشقال میندازند دور.
دوستی و رفاقت و عشق هم کاملا بی معنیه.
مدتها با کسی دوست میشی حرف دلت رو حتی خصوصی ترین اصرارت رو بهش می گی اما همین دوستی که سنگش رو به سینه می زدی همین درد دلها رو سر یک دعوا یا اختلاف ساده می کوبه تو سرت و میره چند تا هم روش میزاره و توی کوچه و محل جار می زنه.
یار و همدم هم که عاشق پول و قدرت و زرنگی هستند و کسی که اینها رو نداشته باشه یاری نخواهد داشت و این واقعیت بسیار تلخ این زندگیه .
به نظر من زندگی نه تنها موهبت نیست بلکه نوعی زندان و شکنجه گاهه.
وقتی میگیم آدم و حوا از بهشت به سمت زمین رانده شدند یعنی اینجا بهشت نیست و نمودی از جهنمه بنابراین حرف من زیاد هم دور از حرف کتب مقدس نیست.
شاید یه عده بگند تو داری کفران نعمت می کنی و قدر فلان نعمت رو نمی دونی
اما اینها هم در اشتاهند
اگه زندگی یه چیزی بهت میده عوضش صد تا چیز ازت می گیره
اگه با خوش حالی در جائی موفق مبشی و موقعیتی به دست میاری و یا با خوش حالی چیزی می خری آخرش متوجه میشی یا اون جنس ایراد داره و یا بهت انداختن یا کارت یه جاش می لنگه و کلا زندگی نمیزاره به راحتی آب خوش از گلوت پائین بره.
گاهی آن چنان خشم و عصبانیت و خستگی تمام وجودم رو فرا می گیره که دیگه هیچ دل و دماغی برای ادامه زندگی ندارم
.وقتی می بینم عده ای چه تقلائی می کنند تا زنده بمونند خندم می گیره برای اینکه زندگی از نظر من همچین آش دهن سوزی هم نیست که خودتو به خاطرش به اب و آتیش بزنی.
مرگ صدها بار از زندگی بهتره چون وقتی می میری فرقی بین تو و ثروت مند ترین فرد دنیا نیست تو به همان جائی میری که اون قرد پول دار با کبکبه و دبدبه به اونجا رفته .
توی زندگی هیچ کسی روی آرامش نمی بیند خصوصا با پیشرفت تکنولوژی مدام اصوات ناهنجار و گوش خراش برای آدم الودگی صوتی ایجاد می کنند اما آرامشی رو که در مورد مرده ای که زیر خروارها خاک خوابیده احساس می کنی هیچ وقت اونو توی زندگی نخواهی دید.
من هیچ چیز جالب و با ارزش و جذابی توی زندگی ندیدم جز لحظات کسل کننده و سرسام آور و اعصاب خورد کن پر از استرس و اضطراب و سیر کردن شکم و عده ای خود شیرین که با وجود اینکه درونشون چیز دیگری رو نشون میده مدام الکی از رضایت خودشون از زندگی حرف می زنند.
من مظمئن هستم که در زندگی همه انسانها و افراد ، لحظات تلخ و کسالت بار و اعصاب خورد کن و افتضاح ، بسیار بیشتر از لحظات شاد و خوش بوده حتی همین لحظات خوش هم در خیلی از موارد تبدیل به زهر مار میشه .
زندگی هیچ وقت شیرین نیست زندگی معجون تلخ و ناجوری است از چیزهائی که به زور توی حلق آدم فرو می برند چرا که میگند انسان باید زندگی کنه و محکوم به زندگی کردنه چه بخواد و چه نخواد