تنهاتر از تنهایی
گارگین فتائی
اکنون که این را می نویسم تنهام
در روز و در شباهنگام
بدون دوست و همدم تنهام
در کوچه ها و میدانها قدم زنان اما تنهام
در خیابانهای پر از جمعیت باز هم من تنهام
آنگاه که نیاز به غمخوار دارم
و آن گاه که همه با هم جمعند من تنهام
ساعتها در خانهء خود در کنج اتاقم تنهام
هر روز می گذرد
و من تنهاتر و تنهاتر می شوم
کسانی که قبلاً بودند
الان دیگر نیستند
هر روز به جای افزوده شدن
از من کاسته می شوند
اما تنهایی برای من وصف ناقصی است
زیرا که من حتی
تنهاتر از تنهائیم